بسم الله الرحمن الرحیم
شاه رفت!(1399 هـ = 1357 = 1979 م)
شاه رفت!(1399 هـ = 1357 = 1979 م)
شرح نهضت ملیشدن نفت(1370 هـ = 1329 = 1951 م)
محمدرضا پهلوي-شاه(1337 - 1400 هـ = 1919 - 1980 م)
شاه رفت
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
تیتر اصلی روزنامه اطلاعات در ۲۶ دی ۱۳۵۷ با سرخط شاه رفت
شاه رفت تیتر نخست روزنامههای پرتیراژ اطلاعات و کیهان در ۲۶ دی ۱۳۵۷ است. این تیتر در صفحه اول روزنامه اطلاعات و کیهان[۱] در روز ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ چاپ شد. در روزنامه اطلاعات در زیر تیتر؛ آخرین عکس از شاه بر روی پلکان هواپیما و در حال خروج از ایران منتشر شد که توسط جعفر دانیالی عکاس روزنامه اطلاعات گرفته شده بود.[۲] این عبارت کوتاه نشان از پایان یک دوران در تاریخ ایران بود.[۳][۴][۵] پایان ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران. در پی انتشار این تیتر مجسمههای رضا شاه و محمدرضا پهلوی در سطح شهر پایین کشیده شد. مردم به خیابان ریخته و پخش شیرینی و شادی و پایکوبی پرداختند.[۶][۷] این تیتر در یک روزنامهٔ فرانسوی زبان نیز برای انتشار خبر خروج شاه استفاده شد: Le chah s`en va.[۸] به گفتهٔ وبگاه بیبیسی فارسی این تیتر مشهورترین تیتر روزنامههای ایران است.[۹] با وجود آنکه مردم پیش از انتشار روزنامههای کیهان و اطلاعات از طریق اعلامیههایی که با عنوان «شاه رفت» و در ظهر آن روز در تهران پخش شده بود از این خبر مطلع بودند و به شادی و پایکوبی و پخش شیرینی در خیابانها میپرداختند[۱۰]؛ این نسخهٔ روزنامه به سرعت ۱ میلیون نسخه فروش داشتهاست.[۱۱] انتخاب و تدریس تیتری که فعل داشته باشد و در عین تلخیص ایجاز نیز داشته باشد پس از تیتر «شاه رفت» در مطبوعات ایران توسط اساتید روزنامهنگاری تدریس گردید و تیترهای مشابه معروف همچون «امام آمد» در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و «خرمشهر آزاد شد» در ۳ خرداد ۱۳۶۱ و پس از آزادی خرمشهر از اشغال ارتش عراق بکار رفت. از دید تاریخی در مورد روزنامهنگاری که این تیتر را ابداع کرد اختلاف دیدگاه وجود دارد اما عموماً روزنامه نگاران معتقدند که غلامحسین صالحیار در اطلاعات و رحمان هاتفی در کیهان این تیتر را ابداع کردند. برخی روزنامه نگاران معتقدند که روزنامههای کیهان و اطلاعات برای انتشار این تیتر با هم هماهنگ بودند.[۱۲] تا روز ۲۵ دی ۱۳۵۷ طبق روال از فعل جمع برای شاه استفاده میشد و انتخاب فعل مفرد برای شاه در تیتر «شاه رفت»؛ و نیز انتخاب فونت بسیار بزرگ و بیسابقهٔ آن با توافق دو روزنامه کیهان و اطلاعات صورت گرفته بود که آثار سوئ آن دامن گیرشان نشود؛ یک اقدام بدیع بود.[۱۳]
روزنامه نگاران کیهان و اطلاعات از چند روز قبل هم از طرف مقدم رئیس ساواک و هم از طرف رئیس شورای انقلاب اطلاع یافته بودند که توافق شدهاست که شاه بدون خونریزی ایران را ترک کند.[۱۴]
کد خبر: ۲۰۸۶۳۱
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۲
سرویس کیهان » اخبار
الف
الف
26 دیماه، چهل و دومین سال فرار شاه
شاه خطاب به سفیر آمریکا: اما کجا باید بروم؟
محمد رضا پهلوی، آخرین شاه رژیمهای ستمشاهی در این سرزمین، سرانجام پس از اوجگیری نهضت اسلامی مردم ایران، در 26 دی ماه 1357 از کشورش گریخت. براساس اسناد معتبر موجود، همچنانکه آمدن و به تخت نشستن و دیگر عملکردها و تصمیمات مملکتی به اختیار او نبود، حتی فرارش نیز براساس تصمیمات کنفرانس گوادلوپ 1 توسط سران غرب برایش رقم زده شد.
ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در تهران در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت در ایران» خاطرهای نقل میکند که به قول وی، تلخترین خاطره زندگی دیپلماتیکش محسوب می شود. وقتی وی به عنوان سفیر یک کشور بیگانه قرار بوده پیام آمریکا و سران غرب را به شاه ایران ابلاغ نماید که بایستی از مملکت خود بیرون برود، سولیوان درباره آن خاطره می نویسد:
«... در همین ایام ( اوایل دی ماه 1357) پیامی از واشنگتن دریافت داشتم مبنی براینکه در اولین فرصت شاه را ملاقات کنم و به او بگویم که دولت ایالات متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و مصالح کلی ایران را در این می بیند که هرچه زودتر ایران را ترک گوید... ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن ماموریت دارد، کار سادهای نیست...»2
اما وجه تلختر ماجرا، نحوه برخورد زبونانه و حقیرانه شاه با آن پیام بود که به جای ایستادن در مقابل تعیین تکلیف یک سفیر بیگانه و همچنین نشان دادن غرور شاه یک مملکت، به شکل درماندهای تسلیم شده و مانند بردهها تنها سوال میکند که حالا کجا باید برود؟!
ویلیام سولیوان خاطره آن روز را اینگونه ادامه می دهد:
«... من تا آنجا که می توانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشنگتن را به شاه ابلاغ کردم. او با دقت و آرامش به پیامی که او را به ترک کشورش دعوت میکرد، گوش داد و وقتی که حرفهای من تمام شد، رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: خیلی خوب، اما کجا باید بروم؟...»3
بیاختیاری و نوکری شاه برای آمریکا تا آن حد بود که حتی کمترین تشریفات پادشاهی نیز برای وی رعایت نمیشد. برخی از آن بیاعتناییهای تاریخی در اسناد و تصاویر برجای مانده، مانند تصویری از زمان اشغال ایران توسط متفقین در طی جنگ جهانی دوم که سربازان آمریکایی بدون توجه به شاه، بیخیال در مقابلش ایستادهاند. البته برخی از این نمونهها نیز در نوشتهها و مکتوبات شخص شاه و اطرافیانش، ثبت شده است.
مانند زمانی که جنگندههای ایران را حتی بدون اطلاع شاه، به ویتنام برده و برای عملیات جنگی علیه مردم ویتنام به کار گرفتند. در کتاب خاطرات تاجالملوک (مادر شاه) خاطرهای نقل شده که شاه از بردن هواپیماهای جنگی ایران به ویتنام بدون اطلاع وی به مادرش شکایت کرده است:
«... یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادر جان مرده «شور این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را بردهاند ویتنام» در آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکاییها که از قدیم در ایران قوای نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند. حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکیهای ما را برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند. حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را از ایران می بردند...»4
و زمان دیگر حتی بدون آنکه شاه بداند، فرماندهان نظامی خود را راهی ایران کرده و برای ارتش برنامهریزی و تصمیمگیری میکردند. یکی از آن نمونهها، حضور ژنرال رابرت هایزر، معاون فرماندهی نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در اروپا برای سازماندهی یک کودتای نظامی در ایران پس از فرار شاه بود که اساسا محمدرضا پهلوی حتی از آمدن هایزر به ایران هم بیاطلاع بود. شاه در این مورد در کتاب «پاسخ به تاریخ» خود مینویسد:
«... در اوایل ژانویه با تعجب خبردار شدم که چند روز است ژنرال هایزر در تهران بسر میبرد . اما حوادث چند هفته گذشته میبایست به من آموخته باشد که از چیزی حیرت نکنم. معذلک ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود. در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و ... رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامهریزی میشد اما سفر او در هالهای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر میکردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند به هنگام ورود به پایگاههای نظامیشان در ایران تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند. از ژنرالهایم تحقیق کردم، چیزی بیشتر از من نمیدانستند پس این ژنرال آمریکایی برای چه کاری به تهران آمده بود؟ چگونگی حضورش واقعاً غیرعادی بود! ...»5
البته همه این بیارزشی شاه نزد خارجی ها و زبونی و حقارت او ناشی از این بود که اساسا وی را نیز مانند پدرش یک مزدور در ایران به شمار میآوردند. محمدرضا پس از پدرش دومین شاه دستنشانده تاریخ ایران بود. او برای رسیدن به تخت شاهی، خوشرقصیها و گوش به فرمانیهای بسیاری نزد اربابان انگلیسی و آمریکایی انجام داد.
ارتشبد سابق حسین فردوست، رئیس اداره ویژه اطلاعات شاه و دوست قدیمی و یار سالهای جوانی او درباره انتخاب محمدرضا به سلطنت از سوی متفقین به دیدارهای محرمانه خود با یک کارشناس ارشد اطلاعاتی سفارت انگلیس به نام «آلن چارلز ترات» اشاره دارد و در خاطراتش می گوید:
... «دو هفته آخر سلطنت رضاخان، من درگیر مسائلی بودم كه به تعیین سرنوشت بعدی حكومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیكی من به ولیعهد (محمد رضا) و دوستی منحصربه فرد او با من عاملی بود كه سبب شد تا در این مقطع حساس نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهدهدار شوم. در این روزها من تنها یار محرم و صمیمی محمدرضا بودم.... بعدازظهر یكی از روزهای نهم یا دهم شهریور (1320) ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه كن. در آنجا فردی است به نام «ترات» كه رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت كن ... نمیدانم نام «ترات» و تماس با او را چه كسی به محمدرضا توصیه كرده بود، شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید كس دیگر؟! من به سفارت انگلیس تلفن كردم و گفتم با مستر ترات كار دارم... از این موضوع استقبال كرد و گفت: همین امشب دقیقا راس ساعت 8 به قلهك بیا در آنجا در مقابل در سفارت، جنگل كوچكی است در آنجا منتظر من باش...»6
آلن چارلز ترات در یک شرایط بسیار مخفیانه و به گونهای سری با فردوست ملاقات کرده و به او میگوید:
«... محمدرضا طرفدار شدید آلمانها است و ما از درون كاخ، اطلاعات دقیق و مدارك مستند داریم كه او دائماً به رادیوهایی كه در ارتباط با جنگ است به زبانهای انگلیسی، فارسی و فرانسه گوش میدهد و نقشهای دارد كه خود تو پیشرفت آلمان در جبههها را برایش سنجاق میكنی!...»7
فردوست پیام «ترات» انگلیسی را به محمد رضا رسانده و او را آگاه میکند که برای رسیدن به پادشاهی بایستی شرایط مورد نظر انگلیس و آمریکا را دقیقا رعایت نماید. البته محمدرضا برای هر گونه شرط و شروط آماده بود و این را به فردوست اطلاع می دهد:
«... محمدرضا گفت: فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو كه همان شب با محمدرضا صحبت كردم و گفت كه نقشه را از بین میبرم و رادیو هم دیگر گوش نمیكنم مگر رادیوهایی كه خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم...!»8
فردوست مجددا با آلن چارلز ترات دیدار کرده و فرمانبرداری محمد رضا را به اطلاع وی میرساند. در مقابل، «ترات» نظر قطعی را به بررسی شرایط ولیعهد و مشورت با طرفهای آمریکایی و روس موکول میکند. اما محمدرضا گویا صبر و قرار ندارد، چراکه از یک سوی نگران روی آوردن مجدد غرب به قاجاریه بهوسیله یکی از شاهزادگان آن سلسله است و از سوی دیگر بیم به سلطنت رساندن برادرش را دارد. فردوست می گوید:
«... بلافاصله از من خواست به ترات تلفن كنم،خیلی دلواپس بود و دلش شور میزد. میخواست هرچه زودتر تكلیفش روشن شود و در عین حال از برادر تنیاش علیرضا وحشت داشت و میترسید كه انگلیسیها او را روی كار بیاورند!....»9
بالاخره 4-5 روز بعد «ترات» در همان محل قبلی، به فردوست وقت ملاقات داده و نتیجه بررسیها و مشورتهایش را به اطلاع وی میرساند:
«.... سرانجام 24 شهریور بود که ترات به من گفت: با عجله همین امشب ترتیب کار را بده و هرچه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در کار نباشد. من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار کرد، توسط فروغی استعفانامه رضاخان، که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود، تقریر شد و مقدمات رفتن رضاخان و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارک دیده شد.»10
اما خود محمدرضا پهلوی نیز سالها پس از رسیدن به سلطنت، با سخنانی این روایت فردوست که چگونه انگلیس و آمریکا وی را بر تخت سلطنت نشاندند را تایید مینماید. شاه در یک سخنرانی بر دستنشاندگی خود به طور رسمی و علنی صحه گذارده و میگوید:
«... شاید (انگلیس و آمریکا) فکر کردند که برچیدن اساس سلطنت سلسله ما، نتایج بدتری برای نظم و آرامش این مملکت داشته باشد. این است که گفتند خوب، پادشاه باقی بماند ولی کار پادشاه کار یک نظاره بدون تاثیر باشد..».11
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- کنفرانسی که با حضور سران کشورهای آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان در ژانویه 1979 برای تصمیمگیری درباره سرنوشت شاه، در جزیره گوادلوپ واقع در سرزمینهای اشغالی فرانسه در شمال غربی برزیل برگزار شد. 2- ویلیام سولیوان- ماموریت در ایران - صفحات 163-164 3- همان 4- ملکه مادر- خاطرات تاج الملوک- مصطفی اسلامیه- انتشارات نیلوفر- تهران- 1392- صفحه 387 5- محمد رضا پهلوی- پاسخ به تاریخ – ترجمه دکتر حسین ابوترابیان- چاپ اول – 1371- صفحات 364 و 365 6- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست- به کوشش مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی-تهران- انتشارات اطلاعات- چاپ بیست و هشتم- 1388- صفحات 100 تا 104 7- همان 8- همان 9- همان 10- همان 11- سخنرانی محمدرضا پهلوی- قسمت اول مستند «در برابر توفان» - مهدی نقویان
مرگ ژیسکاردستن؛ بازخوانی داستان «گوادلوپ»
۱۴ آذر ۱۳۹۹ | ۲۳:۱۹ کد : ۸۵۷۵ دیگر رسانهها
مرگ ژیسکاردستن؛ بازخوانی داستان «گوادلوپ»
مهرداد خدیر
خبر درگذشت «والری ژیسکاردستن» رئیسجمهوری پیشین فرانسه برای ایرانیان متفاوت است چون یادآور مهمترین مقطع تاریخ معاصر ایران – انقلاب ۱۳۵۷ – است. اگر غیر از این بود دلیلی بر این تأمل نبود چرا که از پایان ریاستجمهوری او در فرانسه قریب ۳۰ سال میگذرد. (هنگام سفر امام خمینی به فرانسه در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ والری ژیسکاردستن رئیسجمهوری فرانسه بود البته به عنوان یک شهروند عادی و ایرانیان هم نیاز به اخذ ویزا نداشتند).
در نگاه سلطنتطلبان، خروج محمدرضاشاه از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ نه به خاطر انقلابی مردمی و راهپیماییهای عظیم و خواست مردم ایران برای گذار از سلطنت مطلقه که «اخراج» در پی تصمیم کنفرانس «گوادلوپ» بود. به این معنی که رهبران ۴ کشور غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) در جزیره «گوادلوپ» رأی به خروج شاه دادند و او هم رفت.
از این رو نام والری ژیسکاردستن یادآور سفر امام خمینی رهبر انقلاب ایران به پاریس است و نام او با کنفرانس گوادلوپ در دیماه ۵۷ گره خورده ولی برخی مایلاند تاریخ را وارونه بخوانند و کنفرانس گوادلوپ را در ابتدای قضیه قرار میدهند نه انتهای آن و انگار انقلاب ایران با گوادلوپ شروع شده است.
برای پاسخ به این ابهامات، طرح این نکات میتواند مفید باشد:
۱. کنفرانس گوادلوپ ار ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷ (۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹) در جزیره فرانسوی گوادلوپ (در دریای کارائیب) برگزار شد. یک گردهمایی غیررسمی که پیشنهاددهنده آن والری ژیسکاردستن بود و جیمی کارتر رئیسجمهوری آمریکا، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان و جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا نیز در آن شرکت داشتند.
موضوع این کنفرانس هم فقط ایران یا رفتن و نرفتن شاه نبود. مطابق اسناد و گزارش مطبوعات آن زمان، قرار بود در این سه روز درباره ۷ موضوع رایزنی کنند: نآرامیهای ایران، جنگ کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، نفوذ روزافزون شوروی در خلیج فارس، کودتای کمونیستی در افغانستان، ناآرامی در ترکیه و ایجاد جمهوری دموکراتیک در یمن.
دغدغه اصلی رهبران غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) هم گسترش نفوذ شوروی و کمونیستها بود و درباره ایران نیز نگران بودند کار به دست شوروی بیفتد.
ژیسکاردستن در خاطرات خود نوشته است: «من از کالاهان – نخستوزیر انگلستان- خواستم نظریات خود را درباره ایران بیان کند. تحلیل واقعبینانهای ارائه داد و گفت کار شاه تمام است و راهحلی برای تغییر اوضاع وجود ندارد. اینکه ارتش هم بتواند نقش جایگزین ایفا کند مورد سؤال است. چون ارتش تجربه سیاسی ندارد و افسرانی آن را اداره میکنند که به شاه وفادارند.»
در واقع کار شاه قبل از آن تمام شده بود و در گودالوپ در واقع درباره ماندن یا رفتن شاهی نظر دادند که کارش تمام شده بود نه آنکه آنان کارش را تمام کنند. به زمان آن باید دقت کرد: ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷ است نه مرداد یا آبان.
۲. خود شاه البته در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین نوشته است: «از ماه دسامبر - اواخر پاییز - فشار برای بیرون رفتن من از کشور شروع شد. شرط اولیه من استفاده از تعطیلات بود. چند تن از خارجیان به عنوان بازدید به ایران آمدند و از من درخواست کردند از کشور خارج شوم. به گمانم در کنفرانس گوادلوپ، فرانسه و آلمان، با پیشنهاد انگلیس و آمریکا در اخراج من موافقت کردند. کنفرانس گوادلوپ به منزله یالتای خاورمیانه منتها بدون حضور شوروی بود.»
بدین ترتیب روشن میشود که انگاره «اخراج» ساخته و پرداخته خود شاه است. از شاه نمیتوان پرسید اما خودمان میتوانیم مقایسه کنیم که مگر بعدها پوتین به صدام حسین نگفت از عراق برو؟ رفت یا ماند؟ مگر حُسنی مبارک، مصر را ترک کرد؟ حتی اجازه نداد همسرش برود. به زندان افتاد و آزاد شد و در همان مصر درگذشت.
شاه البته چه بسا پاسخ میداد: برای جلوگیری از خونریزی بیشتر یا همان تعبیر مشهور «ایران، ایرانستان نشود». در این حالت نیز چرا از خود یک «اخراجی» را تصویر میکند نه کسی که داوطلبانه رفته یا چارهای نداشته؟
اگر واقعاً دسیسه خارجی بوده و تحت فشار رهبران غرب رفته بود، چرا در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ انقلاب را به رسمیت شناخت و گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم» و وعده داد «با فساد مبارزه میشود» و «اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد.»
جالب اینکه تا آن زمان حتی آیتالله خمینی از لفظ «نهضت» یا «جنبش» و نه «انقلاب» استفاده میکرد. چون انقلاب، مفهومی دینی نیست و یادآور انقلاب فرانسه است. اما شاه گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم» در حالی که لفظ انقلاب را طی ۱۵ سال قبل، تنها و تنها برای «انقلاب سفید» - اصلاحات ارضی – به کار میبُرد.
اگر «انقلاب» ی در کار نبود پس او صدای کدام انقلاب را شنید و امیر عباس هویدا نخستوزیر ۱۳ ساله و ارتشبد نصیری رئیس ساواک را به زندان انداخت و اگر بود چرا کنفرانس گوادلوپ – دو ماه بعد از آن پیام – را در «اخراج» خود مؤثر میداند؟
۳. رسانههای سلطنتطلب تاریخ را از جلو به عقب روایت میکنند. حال آنکه در نگاه تاریخی انقلاب ضد سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و بعد جمهوری اسلامی ایران مستقر شد. استقرار رسمی البته دو ماه بعد و در پی همهپرسی ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ صورت پذیرفت.
از این رو نمیتوان اتفاقات ۴۲ ساله را به انقلاب نسبت دهیم. بله، اگر انقلاب نشده بود جمهوری اسلامی هم تشکیل نمیشد. اما انقلابها بیشتر وجه «سلبی» دارند و جنبههای «ایجابی» مربوط به بعد است.
۴. کسانی برای آنکه برای تئوریهای خود شاهد بیاورند به سفر رهبر انقلاب به پاریس اشاره میکنند. حال آنکه امام به خاطر فشارهای حکومت عراق به کویت رفت و چون نپذیرفتند به کشوری دیگر باید سفر میکرد. در میان کشورهای اسلامی گزینهها فراوان نبود. لیبی به خاطر ماجرای امام موسی صدر امن نبود و تنها سوریه مطرح بود.
سفر به فرانسه اما نیاز به روادید نداشت. بله، در آن زمان ایرانیان بدون ویزا یا روادید میتوانستند به فرانسه بروند و احتمالاً صادق قطبزاده با دکتر ابراهیم یزدی مطرح کرده بود و با پیشنهاد او فرانسه انتخاب شد.
امکان ارتباط گسترده با رسانهها هم البته بود ولی اصل موضوع این بود که ویزا نمیخواستند. اتفاقاً ژیسکاردستن به صراحت نوشته اوایل حتی [امام] خمینی را خوب نمیشناخته و هرگز تصور نمیکرده حضور او کانون توجه جهانیان شود «و به دلیل اینکه فرانسه محل فعالیتهای انقلابی و رادیکال نیست، قصد داشتم او را اخراج کنم اما شاه معتقد بود نگاه داشتن او در فرانسه بهتر از عراق یا لیبی است.»
ممکن است گفته شود شاه چگونه چنین حرفی زده در حالی که امام در فرانسه تریبون جهانی پیدا میکرد؟ ژیسکاردستن اما گفته و فراموش نکنیم که در پاییز ۱۳۵۷ شاه به کلی قافیه را باخته بود. عقل منفصل او – اسدالله علم- چند ماه قبل درگذشته و شاه تنها و خسته و به همه حتی فرح و نزدیکان او (رضا قطبی و سید حسین نصر) بدبین بود و میپنداشت قصد دارند او را به خارج بفرستند تا ولیعهد را از آمریکا برگردانند و در این فاصله و قبل از سن قانونی، فرح عهدهدار امور شود. مصرف داروهای سرطان نیز قدرت تصمیمگیری را از او سلب کرده بود.
پس این افسانه است که آقای ژیسکاردستن امام را به فرانسه برد و در گوادولوپ، نسخه شاه را پیچیدند تا برود. جالب اینکه در این نگاه جیمی کارتر را هم مقصر میدانند که بحث حقوق بشر را پیش کشید. بله، هم فرانسه و هم آمریکا نگران بودند سرکوبها و بیتصمیمیهای سال ۵۷ میدان را به کمونیستها بدهد.
روزنامه اطلاعات در ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ و پیش از پیروزی انقلاب به نقل از «دریاسالار استانفیلد ترنر» - رئیس «سیا» - در گفتوگو با تلویزیون «انبیسی» نوشت: «اوضاع ایران مانند یک رشته آتشفشان جوشان بود… ما پیشبینی نمیکردیم یک مرد ۷۸ ساله روحانی که ۱۴ سال در تبعید بوده عامل گردآمدن همه این عوامل بشود و ما را ناگهان با آتشفشان عظیم در حال تبدیل به یک انقلاب ملی روبهرو کند.»
همه اینها نشان میدهد دغدغه اصلیشان دخالت شوروی – مانند افغانستان - و روی کار آمدن کمونیستها بوده و وقتی شاه از اداره ناتوان شد و میدانستند بیمار است طبعاً نمیتوانستند روی او همچنان حساب کنند.
۵. نقش اطرافیان امام خمینی در قانع شدن رئیسجمهوری فرانسه به رفتن شاه را نمیتوان نادیده انگاشت. همین که چهرههای ضد کمونیستی چون صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و حسن حبیبی نزدیکترین کسان به رهبری انقلاب بودند به رهبران غرب اطمینان میداد که در غیاب شاه، کار به دست کمونیستها نمیافتد. خاصه اینکه خود امام هم یک رهبر مذهبی بود.
برای غرب مهم این بود که جریان نفت قطع نشود و کمونیستها روی کار نیایند و قطبزاده با ارتباطات وسیع خود در فرانسه ژیسکاردستن را مجاب کرده بود که انقلابیون، مارکسیست نیستند.
۶. به کسانی که ژیسکاردستن را به طراحی متهم میکنند میتوان گفت فرانسه چه نفعی از حذف شاه داشته در حالی که رابطه بسیار نزدیکی با شاه داشت و وقتی رئیسجمهور شد اولین میهمان خارجی او شاه بود و خودش هم تاکنون آخرین رئیسجمهور فرانسه است که به ایران آمده است.
سیل کالاهای لوکس فرانسوی به خاطر فوران درآمدهای نفتی در آغاز دهه ۵۰ خورشیدی روانه ایران شد و کارمندان ساده هم برای سفر تفریحی به فرانسه میرفتند بینیاز از اخذ ویزا. حقوق یک کارمند ۵,۰۰۰ تومان در ماه بود و در سال ۵۵ میشد با این حقوق به فرانسه سفر کرد. (هزینهها را باید با متوسط حقوق مقایسه کرد).
پس امام خمینی تنها ایرانیای نبود که بدون روادید به فرانسه رفت کمااینکه پس از استقرار امام در نوفللوشاتو شخصیتهای سیاسی به سادگی به فرانسه سفر میکردند.
۷. چنان که گفته شد ژیسکاردستن در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت و بعد از اوجگیری فعالیتهای امام باز برای شاه پیام فرستاد اگر بخواهد امام را اخراج میکند اما شاه این بار گفته بود: ما در زبان فارسی ضربالمثلی داریم که میگوید: صلاح مملکت خویش را خسروان دانند.
۸. سنت میزبانی مخالفان را فرانسه پس از انقلاب ایران هم ادامه داده کمااینکه ۴۰ سال است اولین رئیسجمهوری ایران مانند ۱۳ سال قبل از آن در فرانسه زندگی میکند. شاپور بختیار و حتی مسعود رجوی هم در فرانسه بودند.
در سال ۶۰ وقتی فرانسوا میتران جانشین ژیسکاردستن شد و پیام تبریکی برای محمدعلی رجایی رئیسجمهوری جدید ایران فرستاد شهید رجایی به جای تشکر پاسخ بلند بالایی برای او فرستاد و او را به دورویی متهم کرد و پرسید: چگونه هم به من تبریک میگویید و هم عوامل ترور (اشاره به ۷ تیر ۶۰) را پناه دادهاید؟
گویا امام تنها در این مورد او را سرزنش کرد که پاسخ پیام تبریک، تشکر دیپلماتیک است نه بیانیه. واقعیت این است که رهبر انقلاب سه سال قبل را به خاطر داشت و میدانست فرانسه چه سیاستی دارد.
کوتاه اینکه امام خمینی در دوران ریاست جمهوری ژیسکاردستن به فرانسه رفت و کنفرانس گوادلوپ هم به پیشنهاد او برگزار شد و خروجی آن ضرورت خروج شاه بود و تنها ۹ روز بعد شاه رفت.
اما هیچیک طراحی رئیسجمهوری وقت فرانسه نبود. از اولی خبر نداشت و وقتی باخبر شد میخواست مقابله کند منتها یادمان باشد که متفکر فرانسوی چون میشل فوکو انقلاب ایران را با توصیف «در جستوجوی معنا» ستوده بود و خود شاه هم خواستار اخراج نشد و اگر چنین میکرد جایگاه فرانسه چون عراق و کویت نازل میشد و به یاد آوریم همین امیر کویت که چندی پیش درگذشت چگونه بعد از پیروزی انقلاب و سراسیمه در مقام وزیر خارجه کویت به تهران آمد و مقابل امام زانو زد تا ایران درصدد انتقام برنیاید. دومی هم به قصد آن بود که شوروی مانند افغانستان صحنه گردان نشود.
۹. نام ژیسکاردستن اما به دلیلی دیگر هم در بررسی تاریخ انقلاب ثبت شده است. مطابق روایت دکتر ابراهیم یزدی روز ۱۸ دی ۱۳۵۷ و پس از بازگشت ژیسکاردستن از گوادلوپ، دو مقام دولت فرانسه به اقامتگاه امام خمینی در نوفللوشاتو رفتند و گفتند جیمی کارتر رئیسجمهوری آمریکا از طریق رئیسجمهوری فرانسه پیامی برای آیتالله خمینی دارد: «پرزیدنت کارتر از پرزیدنت ژیسکاردستن خواسته این پیام را برای شما برسانم که آیا بهتر نیست مدتی را به سکوت و آرامش بگذرانید و اجازه دهید بختیار کار خود را انجام دهد؟ چون امکان دخالت ارتش جدی است و این اوضاع را بدتر خواهد کرد.»
در واقع امام را بین سکوت و کودتای ارتش مخیر کرده بود. رهبر انقلاب اما اینگونه پاسخ داد: «به امریکا اخطار میکنم اگر چنین کودتایی که میگویید صورت پذیرد مردم از چشم شما میبینند و اگر شما حُسننیت و اطلاع دارید نگذارید این اتفاق بیفتد و حکم جهاد مقدس باید داد. ایران را به حال خود بگذارید تا من برای انتقال قدرت شورای انقلاب مرکب از افراد پاکدامن تشکیل دهم. در غیر این صورت امید آرامش نیست و از کودتای نظامی هم ملت نمیترسد. اگر ایران را به حال خود بگذارید نه گرایش کمونیستی خواهد داشت نه به غرب.»
۱۰. با این توضیحات قاعدتاً باید روشن شده باشد که انقلاب ایران توفانی بود که به راه افتاده بود نه آنکه نطفه آن در مجمع الجزایری در اقیانوس اطلس و در بخش شرقی دریای کارائیب در آمریکای مرکزی و از مستعمرات قدیم فرانسه بسته شود. در این سالها دیدیم که فرانسه بازیگر مطرحی در عرصه جهانی نیست و با همه رقابتهایی که با آمریکا دارد دیدیم چگونه بر سر برجام جرأت ابتکار عمل در مقابل آمریکا را نداشت و تا چه حد گرفتار بحرانهای داخلی است.
به جای تکرار آنچه از برخی شبکهها القا میشود و به جای زیر سؤال بردن یکی از مردمیترین انقلابات تاریخ معاصر پیگیر اهداف آن باشیم و هر نقد و نظری که درباره کارنامه ساختار سیاسی طی سالها بعد داشته باشیم آن همه جوشش و کوشش را نمیتوان ساخته و پرداخته نشستی در یک جزیره دانست هر چند که عادت کردهایم هر موضوعی را به پشتپرده نسبت دهیم و به دنبال دست نامرئی باشیم و نقش و اراده و خواست خود را انکار کنیم.
————————————————
* برای این مقاله به منابع مختلف مراجعه کردم و در اتفاقی جالب، همزمان شماره اخیر ماهنامه «چشمانداز ایران» به دستم رسید و با کمال شگفتی دیدم بخش هشتم خاطرات سیاسی دکتر احمد غضنفرپور به کنفرانس گوادلوپ اختصاص دارد و از این مقاله استفاده کردم.
دکتر غضنفرپور از نزدیکان و دوستان ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهوری ایران بود که پس از ورود امام خمینی به پاریس آپارتمان خود را در اختیار ایشان قرار داد ولی امام از زندگی در خود پاریس و در مجتمع معذب بودند و به حومه پاریس و نوفللوشاتو رفتند.
غضنفرپور پس از پیروزی انقلاب و انتخاب بنیصدر به عنوان اولین رئیسجمهوری همراه چهرههایی چون احمد سلامتیان، «دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیسجمهوری» را به مثابه یک حزب تشکیل دادند تا مجلس را در اختیار بگیرند و نخستوزیر از خودشان باشد. اما تنها توفیقشان راهیابی خودشان به مجلس اول بود و اکثریت به دست حزب جمهوری اسلامی افتاد و رجایی نخستوزیر شد.
پس از عزل بنیصدر او هر چند نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی بود به زندان افتاد هر چند مانند دیگران به درازا نکشید و آزاد شد و شاید همان سابقه پاریس در این خلاصی مؤثر افتاد و از آن پس تاکنون قریب ۴۰ سال است به حرفه خود - دندانپزشکی - در اصفهان اشتغال دارد.
منبع: عصر ایران
کلید واژه ها: ژیسکاردستن گوادلوپ
کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 5 » صفحات 375
بیانات با دو نماینده رئیس جمهور فرانسه در مخالفت با دولت بختیار
جلد 5 - صفحه 375
بیانات
زمان: 18 دی 1357 / 9 صفر 1399
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: مخالفت با دولت بختیار و عواقب کودتای نظامی
مخاطب: دو نماینده رئیس جمهور فرانسه (1)
[نماینده ژیسکاردستن: هدف از دیدار، پیغامی است که برای آیت الله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام میباشد. وی در مکالمه تلفنی، از پرزیدنت ژیسکاردستن درخواست نموده است که این پیغام را به شما برسانیم.
پرزیدنت کارتر در پیغام خود، خواسته است که آیت الله تمامی نیروی خود را برای جلوگیری از عدم مخالفت با بختیار به کار برد. حملات به بختیار خطرات بسیار زیادی دارد، و قماری است که به تلفات زیادی منجر خواهد شد. به نظر پرزیدنت کارتر احتراز از هر گونه انفجاری در ایران، به نفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است، و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید، تا آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم، این است که بدانید خطر دخالت ارتش هست، و وقوع این خطر، اوضاع را بدتر خواهد نمود. آیا بهتر نخواهد بود که یک دوره سکوت و آرامش به وجود آید؟ پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام، کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیت الله، باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید؛ و این به نفع کشور شما، و خصوصاً آیت الله میباشد.
-------------------------------------
(1)- به نقل از کتاب آخرین تلاشها در آخرین روزها، ص 91. آقای ابراهیم یزدی درباره این ملاقات نوشته است: در 18 دی ماه 57 (هشتم ژانویه 79) دو نفر از جانب ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه، برای دیدار امام به نوفل لوشاتو آمدند. این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیس جمهور به دیدار امام میآمدند و روشن بود که باید مسئله مهمی مطرح باشد. ورود آنان به مقر امام در حالی بود که دهها خبرنگار در اطراف منزل برای کسب خبر پرسه میزدند و لذا از ورود آنان مطلع شده و میخواستند بدانند که چه خبر است.
در این ملاقات که من نیز حضور داشتم بعد از مبادله تعارفات معمولی، یکی از آنها (نمایندگان ژیسکاردستن) شروع به صحبت کرد؛ و پس از بیانات امام، نماینده پرزیدنت ژیسکاردستن، ضمن تشکر از ا:مکان: ملاقات با امام، و صحبت با ایشان، مجدداً یادآور شد که این پیغام محرمانه بماند، که امام تأکید کردند که محرمانه بودن آن محرز است.
جلد 5 - صفحه 376
وزیر خارجه (فرانسه) پیغام داد، که محرمانه ماندن پیغام کارتر به امام، مفید است؛ چرا که امکان ادامه این ارتباط را خواهد داد. به من هم دستور داده شده که بگویم پیغام و محتوای آن خیلی منطقی است، و انتقال قدرت در ایران باید کنترل بشود و با احساس مسئولیتهای شدید سیاسی همراه باشد.]
امام: پیام آقای کارتر، دو جهت در آن بود؛ یکی راجع به موافقت کردن با حکومت فعلی، که دولت بختیار باشد؛ یا حداقل سکوت در این شرایط، و حفظ آرامش در این فترت؛ و یکی هم راجع به احتمال کودتای نظامی و یا پیش بینی کودتای نظامی، پیش بینی کشتار وسیع مردم، که ما را از آن میترسانید.
اما راجع به دولت بختیار؛ شما سفارش میکنید که ما برخلاف قوانین خود عمل کنیم. بر فرض آنکه من چنین خطایی بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما این همه مصیبت کشید و این همه خون داد، برای آن است که از زیر بار رژیم سلطنتی و سلسله پهلوی خارج بشود. ملت ما حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقی باشد، یا برود و بدتر از اول برگردد؛ و نه حاضر است که شورای سلطنت را قبول کند؛ و آن هم برخلاف قانون اساسی است، که من مکرر تشریح کردهام.
و اما قضیه اینکه آرامش باشد، ما همیشه میخواهیم مملکت آرام باشد و مردم با آرامی زندگی کنند؛ اما به دست آوردن آرامش، با وجود شاه امکان ندارد؛ و ما نمیتوانیم با وجود شاه آرامش را برگردانیم.
آقای کارتر اگر حُسن نیت پیدا کردهاند و میخواهند آرامش باشد و خونها ریخته نشوند، خوب است که شاه را ببرند و دولت [بختیار] را هم پشتیبانی نکنند؛ و به میل ملت که یک امر مشروعی هست و خواسته است؛ از میل ملت جلوگیری نکنند.
و اما قضیه کودتا. الآن از ایران به من اطلاع دادند که یک کودتای نظامی در شُرف تکوین است و میخواهند کشتار زیادی بکنند؛ و از من خواستهاند کالاهای امریکایی را تحریم کنم، و به امریکا اخطار کنم که اگر چنین کودتایی بشود از چشم شما میبینند؛ و اگر شما حُسن نیت دارید باید جلوگیری کنید. برای من گفتهاند، پیغام دادهاند، که اگر کودتای نظامی بشود، حکم جهاد مقدس باید داد. من کودتا را نه به صلاح ملت میدانم،
جلد 5 - صفحه 377
و نه به صلاح امریکا؛ اگر (کودتا) بشود از چشم شما میدانیم. من نمیدانم ملت امریکا بعدها چه خواهد کرد؛ و من به حکم اینکه یک شخص روحانی هستم، و مصلحت بشر را همیشه در نظر دارم و مصلحت ملت خودم را در نظر دارم، به شما توصیه میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق پیدا کند؛ و ایران را به حال خود واگذارید؛ که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستی خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافی؛ نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد.
تأکید میکنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی - که قانونی نیست - کنار برود، و ملت را به حال خود باقی بگذارند، تا من یک شورای انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن، برای نقل قدرت؛ تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد. و در غیر این صورت امید آرامش نیست؛ و خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود، انفجاری بشود در ایران، که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد. و ملت ایران از کودتای نظامی نمیترسد؛ برای آنکه ماههاست که با قدرت نظامی - هر چه سخت تر - با مردم معامله شده است و نتوانستهاند آرامش برقرار سازند. و الآن نظام و ارتش که از چند ماه قبل، سست تر و ضعیف تر است، برای آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیاری به ما میپیوندند و کودتا را خفه میکنند؛ لکن با کشتاری، که من میل ندارم واقع شود. من به شما توصیه میکنم، از کودتا جلوگیری کنید که اگر بشود ملت ایران از شما میدانند، و برای شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به کارتر.
و اما به دولت فرانسه؛ از رئیس جمهور که در این کنفرانس از تأیید کارتر از شاه، مناقشه کرده است، تشکر میکنم و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند، که دست از پشتیبانی این شاه و این رژیم و این دولت - که همه برخلاف قوانین است - بردارند؛ و به این کودتای نظامی تأیید نکنند؛ و جلوگیری کنند، تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای اقتصاد به گردش درآید؛ و در آن وقت است که میشود که نفت را به غرب و هر کجا که مشتری هست صادر کند.
فهرست عناوین جلد 5
واکنش عجیب امام (س) به خبر فرار شاه از ایران
روزی که شاه از ایران فرار کرد، من در فرانسه در خدمت حضرت امام خمینی (ره) بودم؛ البته این لطف خداوند بود که توانستم به شخصیت بزرگی مانند امام (ره) خدمت کنم.
انعکاس خبر فرار شاه در تمام خبرگزاریها و روزنامههای آن روز مطرح دنیا پیچید و همه ما را به وجد آورده بود؛ به همین دلیل برای رساندن این پیام به حضرت امام (ره)، لحظه شماری میکردیم چون تصورمان این بود که شنیدن این خبر برای ایشان نیز خوشحال کننده است.
بنده با همین تصور خدمت حضرت امام (ره) رفتم و به ایشان گفتم «آقا، شاه رفت!»؛ به رغم تصور من، گفتن این پیام در نگاه پر معنا و چهره آرام امام، هیچ تغییری به وجود نیاورد و ایشان با آرامش همیشگیشان فرمودند «خُب»! و هیچ اظهارنظری دیگری دراین باره نکردند. من از این رفتار امام (ره) جا خوردم؛ اما دانستم این سخن، نشان دهنده آن است که امام خمینی (ره) به رفتن شاه یقین کامل داشتند و اگر اتفاقی غیر از این میافتاد باید تعجب میکردیم.
پس از انتشار گسترده این خبر، خبرنگاران رسانههای محلی و رسمی فرانسه برای دریافت اظهار نظر امام خمینی (ره) درباره فرار شاه، پشت در بیت ایشان جمع شده بودند؛ وقتی این موضوع را به استحضار امام رساندیم، ایشان اعلام نظر خود را در این رابطه با فرار شاه به ساعت 5 بعدازظهر موکول کردند.
با توجه به اینکه امام خمینی (ره) تجربه واقعه 30 تیر را نیز در ذهن داشتند و احتمال میدادند که برای برگرداندن شاه، تدارکی دیده باشند، با نگاه عمیق و دورنگر خود اظهارنظر در مورد فرار شاه را به تعویق انداختند و در نهایت نظرشان را مکتوب به خبرنگاران اعلام کردند.
امام و انقلاب اسلامی
کنفرانس گوادلوپ
نوع ماده: کتاب فارسی
پدیدآورنده : اهوازی، عبدالرزاق
محل نشر : تهران
ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
زبان اثر : فارسی
کنفرانس گوادلوپ
تقریباً یک هفته پس از اعلام نخست وزیری شاپور بختیار، سران چهار کشور: امریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان که هر کدام بنا به دلایلی خاص، حامی رژیم شاه بودند، برای بحث و بررسی دربارۀ وضعیّت شاه و رژیم سلطنتی او در ایران، در جزیره کوچک «گوادلوپ» (در غرب اقیانوس اطلس و در قسمت شرق دریای کارائیب)، گرد هم آمدند.
گزارش اولیّه این کنفرانس، قوّت قلبی برای شاه و بختیار تلقی شد، هر چند که نتایج آن خوشایند نبود. از گزارشهای جسته و گریخته ای که آن روزها به ما می رسید، متوجه شدیم که سران این کشورها از سقوط شاه نگران هستند و به استثناء امریکا که با خوش بینی به آینده نگاه می کند، بقیه راه نجاتی پیش روی رژیم نمی بینند.
خوش بینی امریکا هم، با اتکا به ارتش و حمایت جدی آنها از دولت بختیار اظهار شده بود و همین تصور بود که چندی بعد جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا را واداشت از طریق فرستادگان رئیس جمهوری فرانسه، پیامی برای امام (در تاریخ 18 دی 1357) ارسال کند و با طرح خطر مداخله ارتش و وقوع کودتا، ایشان را به حمایت از بختیار مجبور سازد. امّا پاسخ منطقی امام و قاطعیت ایشان در پیمودن راهی که انتخاب کرده اند، راه هر گونه سازش و مصالحه را بست[1]. طبق اطلاعی که بعداً پیدا کردیم کارتر ...........
کنفرانس گوادلوپ
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
از راست به چپ: کالاهان، ژیسکار دستن، کارتر و اشمیت در کنفرانس گوادلوپ
کنفرانس گوادلوپ (زبان فرانسوی: Conférence de Guadeloupe ) یا نشست گوادلوپ جلسهای بود که از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷، میان رؤسای دولت ۴ قدرت اصلی بلوک غرب (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی) در جزیره گوادلوپ برگزار شد و یکی از موضوعات اصلی آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران -آخرین روزهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷- بود.
این جلسه به میزبانی والری ژیسکار دستن رئیسجمهور وقت فرانسه در جزیره گوادلوپ که یکی از شهرستانهای فرادریایی فرانسه در دریای کارائیب است، برگزار شد. در این جلسه، جیمی کارتر رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی و خودِ ژیسکار دستن حضور داشتهاند. در این جلسه در مورد قریبالوقوع بودن سرنگونی محمدرضا پهلوی شاه ایران توافق حاصل شد اما در مورد نتایج و مذاکرات دیگر این نشست روایتهای متفاوت و متناقضی مطرح شدهاست.
به گفتهٔ منوچهر گنجی در این جلسه ژیسکار دستن این نظریه را مطرح کرده بود که «بهتر است شاه هر چه سریعتر ایران را ترک کند» و جیمی کارتر بعدها در خاطراتش نوشته بود که او در آن جلسه حمایت بسیار کمی از شاه از رؤسای ۳ دولت دیگر مشاهده کرده و همگی آنها متفقالقول بودهاند که شاه باید در سریعترین زمان ممکن از ایران خارج شود. ویلیام شوکراس هم از خاطرات روزالین کارتر نقل میکند که اشمیت و کالاهان در این جلسه بر موقعیت بسیار ضعیف شاه تأکید داشتهاند.[۱]
اما ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال ۱۳۷۷ گفته بود که «تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر حکومت ایران است بهطوری که همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آنجا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود…» به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را میداد و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران هم عقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکاییها غافلگیر شده بودند.[۲][۳]
محمدرضا پهلوی که ایران را ترک کرده و در مصر بهسر میبرد میگوید: کارتر بود که به او اشاره کرد اگر در برابر تظاهرکنندگان و اعتصابات شدّت عمل نشان دهد نمیتواند روی حمایت آمریکا حساب کند. شاه افزوده بود مخالفان او که متوجه این قضیه شده بودند بر شدت مخالفت و تظاهرات خیابانی و اعتصابات افزودند و اکثریت ساکت و بیتفاوت جامعه را هم به حرکت درآوردند و امور کشور فلج شد. به نوشته تایم، شاه گفته بود: کارتر تصور میکند که دیگر نیازی نیست که ایران ژاندارم خلیج فارس باشد و این کار را ناوگان آمریکا بدون واسطه (بدون ایران) هم میتواند انجام دهد. به علاوه، جیمی کارتر گمان میکند که شاه تنها یک نفر است و با رفتن او، ایران متحد آمریکا باقی خواهد ماند و سد گسترش نفوذ مسکو در آسیای غربی و جنوبی نخواهد شکست. آینده ثابت خواهد کرد که چنین نخواهد بود.
محمدرضا پهلوی در مصاحبه دیگری کارتر را فاقد تفکّر سیاسی و فاقد احاطه بر رویدادهای تاریخ حتی تاریخ قرون ۱۹ و ۲۰ خوانده و گفته بود سیاست کارتر به دلیل بی اطلاعی از گذشته ملل، تفاوت فرهنگها، روانشناسی و رفتار آنها و ضعف تحلیل اوضاع جاری جهان و پیشبینی آینده، تحت تأثیر تلقین و نفوذ اطرافیان خود بویژه برژینسکی ضد روس برای آمریکا در دراز مدت مشکلات متعدد خواهد آفرید که رفع آنها نیاز به هزینه کردن صدها میلیارد دلار و حتی تحمل تلفات دارد. در پاسخ به این پرسش که چرا یک شاه باید به توصیه رئیس دولت دیگر عمل کند و وطن را در لحظات حساس ترک گوید، گفته بود ترسیدم ایران منزوی و ایزوله شود و هر آنچه را که به دست آورده بودیم از دست بدهیم.
محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران، یک بار هم گفته بود که کارتر مذاکرات محرمانه سران غرب در گوادالوپ را که قرار بود دربارهٔ چین و شوروی باشد به بحث دربارهٔ ناآرامیهای ایران تبدیل کرده بود و نظر موافق شرکت کنندگان را به رفتن وی از ایران جلب کرده بود. شاه گفته بود که این اطلاعات را از منابع نزدیک به صدراعظم آلمان که در مذاکرات گوادالوپ شرکت کرده بود و نظر دیگری داشت به دست آورده بود و در این جلسات، ژیسکار دستن رئیسجمهور فرانسه از نظر کارتر حمایت کرده بود زیرا که فرانسه به ایران بدهکار بود و میخواست که به صورتی این پول را پس ندهد. دولت لندن هم از زمانی که او، دیگر دیکتههای دولت لندن را نمینوشت کمر به دشمنی با او بسته بود.[۴]
منابع
Manouchehr Ganji (۲۰۰۲)، Defying the Iranian revolution: from a minister to the Shah to a leader of resistance، Greenwood Publishing Group، ص. Page ۳۵، شابک ۹۷۸-۰-۲۷۵-۹۷۱۸۷-۸
گفتگو از پرویز شهنواز (۲۳ شهریور ۱۳۷۷)، «گفتگوی توس با ژیسکاردستن میهمان همیشگی ایران؛ آمریکا زنگ خاتمه حکومت شاه را به صدا درآورد»، روزنامه توس، سال ششم (۴۴)، ص. صفحه ۶ (بینالملل)
مهرداد فرهمند (۲۰۲۰-۱۲-۰۴). «ژیسکاردستن و انقلاب ایران». بیبیسی فارسی. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۴.
تاریخ ایران و جهان/ کیهانی زاده- برگرفته از متون ادبی قرن حاضر/28 ژانویه
پیوند به بیرون
کنفرانس گوادلوپ در وبسایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
کنفرانس گوادلوپ
10776 بازدید
کنفرانس گوادلوپ
کنفرانس گوادلوپ، اشاره به گردهمایی سه روزه سران 4 کشور اروپایی یعنی فرانسه، انگلستان، آمریکا و آلمان در جزیرهای به این نام در سال 1357 است. در این کنفرانس که از 14 تا 17 دی ماه 1357 و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران ترتیب یافت، رهبران 4 کشور غربی سیاست خارجی خود را در زمینه چند بحران مهم جهانی از جمله انقلاب اسلامی ایران با یکدیگر هماهنگ ساختند.
گوادلوپ کجاست؟
گوادلوپ نام جزیرهای کوچک در شرق دریای کارائیب و غرب اقیانوس اطلس است. این جزیره با حدود 1800 کیلومتر مربع وسعت و 360 هزار نفر جمعیت دارای آب و هوایی گرم و مرطوب و پر باران است . در اواخر قرن پانزدهم میلادی توسط کریستف کلمب کشف شد و از اوایل قرن نوزدهم میلادی جزء مستعمرات فرانسه شد. در پایان جنگ دوم جهانی فرانسه به شهروندان آن حقوقی برابر با فرانسویان داد و یکی از ایالات ماوراء بحار فرانسه شد. به همین دلیل یک فرماندار انتصابی از فرانسه زمامدار این جزیره است و 3 نماینده و 2 سناتور همواره از گوادلوپ در مجلسین فرانسه حضور دارند. مردم گوادلوپ کاتولیک، پول آنها فرانک و زبان رسمی و رایج آنها فرانسه است که با خط لاتین نوشته میشود. شهرک «باستر» با حدود 20 هزار نفر جمعیت، مرکز این جزیره محسوب میشود و پنبه، نیشکر، قهوه و موز، مهمترین محصولات آن به حساب میآید.
شرایط ایران در آستانه اجلاس گوادلوپ
در نیمه دوم سال 1357، مدارس و دانشگاهها در جریان انقلاب اسلامی تعطیل بودند، اعتصاب در سراسر کشور برقرار بود. صدور نفت متوقف شده بود، تظاهرات خشمآلود مردمی همهروزه در شهرها جریان داشت. جریان برق غالباً قطع بوده و توزیع نفت و بنزین به حداقل رسیده بود. مطبوعات در اعتراض به حاکمیت اختناق و سانسور، تعطیل و در اعتصاب بودند. اکثر پروازهای داخلی و خارجی به دلیل اعتصاب کارکنان فرودگاه مهرآباد لغو شده بود. بسیاری از سربازان به فرمان امامخمینی از پادگانها فرار کرده و یا از دستور مافوق برای کشتار مردم امتناع میورزیدند. دولتهای کم دوام شاه در برابر مردم تاب مقاومت نداشته یکی پس از دیگری ساقط میشدند. آموزگار در 5 شهریور جای خود را به شریفامامی داده و او نیز در 14 آبان جای خود را به دولت نظامی ازهاری سپرده و این دولت نیز در 16 دی ماه همزمان با تشکیل اجلاس گوادلوپ سقوط کرده و شاه به عوامل جبهه ملی متوسل شده بود. معالوصف غلامحسین صدیقی از پذیرفتن دستور شاه برای تشکیل کابینه امتناع ورزید و بختیار بار این مسئولیت را در واپسین روزهای حیات رژیم شاه برعهده گرفته بود. معالوصف وی از کمترین حمایت مردمی برخوردار نبود و بهعنوان زائده رژیم شاه تلقی میشد. در چنین وضعیتی و بخصوص در آستانه خروج شاه از کشور، اکثر دولتهای جهان خود را برای تعامل با دولتی که مولود انقلاب مردم ایران باشد آماده کرده بودند. این ذهنیت حتی بر اجلاس گوادلوپ نیز سایه افکنده بود.
تشکیل اجلاس گوادلوپ
در اوائل دی 1357 والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه از سران دولتهای آمریکا، انگلستان و آلمان درخواست کرد به گوادلوپ سفر کنند تا بهطور غیر رسمی راجع به بحرانهای بینالمللی با یکدیگر به بحث و تبادلنظر بپردازند. در آن زمان تبعات کودتای کمونیستها در افغانستان ، خشونتهای فزایندهنژادی در آفریقای جنوبی، اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام و مهمتر از همه آنها انقلاب اسلامی ایران مهمترین دغدغه سیاسی رهبران کشورهای غربی محسوب میشد. این دغدغه خاطر برای ژیسکاردستن که کشورش میزبان امام خمینی رهبر انقلاب بود نیز بیشتر وجود داشت. ژیسکاردستن آنگونه که در خاطرات خود میگوید هنوز باور نداشت که کار شاه به پایان رسیده است. او گزارشهای ارسالی «رائول دلای» سفیر فرانسه در تهران را که تأکید میکرد راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد «بدبینانه» خوانده و به همین دلیل برای آگاهی از اوضاع ایران «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه خود را که دوست شاه نیز بود، به تهران اعزام کرده بود. از اینرو وقتی گزارشهای پونیاتوسکی را نیز با جمعبندی سفیر فرانسه یکسان یافت، در یک سردرگمی سیاسی دعوتنامههایی برای جیمیکارتر رئیس جمهور آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر انگلستان و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان فرستاد و آنها را به گوادلوپ دعوت کرد تا به مشورت پرداخته، راهبردهای سیاسی خود را با آنها همسو سازد و چاره مشترکی برای حفظ منافع خویش در ایران بیابند.
این عده روز 14 دی 1357 وارد گوادلوپ شدند و سپس به محل تشکیل اجلاس که آلاچیقی در کنار دریا بود رفتند. در این نشست حساسیت شرکتکنندگان راجع به مسائل ایران به مراتب بیشتر از سایر مسائل و بحرانهای بینالمللی بود. بحثهای مربوط به ایران، ابتدا با سخنان جیمزکالاهان آغاز شد.:
«شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند تواناییهای محدودی دارند. بهعلاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.»
ژیسکاردستن درابتدا تحت تأثیر اظهارات شاه به «پونیا توسکی» فرستاده ویژه کاخ الیزه، صرفاً تحلیلهای محمدرضا پهلوی را مطرح کرد. او گفت:
«... خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروی، مهمترین عللی هستند که باید دولتهای غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند. شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی، بهطور مشترک اقدام کنیم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروی هشدار داده شود تا شورویها بدانند که این سران مستقیماً درگیر و نگران اوضاع هستند. باید از شاه پشتیبانی شود. زیرا با وجود اینکه، او تنها ضعیف شده، ولی دید واقع بینانهای! به مسائل دارد و تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزایندة اقتصادی، در سطح طبقه متوسط که تعداد آنها در تهران زیاد است و از نفوذ قابل توجهی هم برخوردارند تغییراتی به وجود آورد و ابتکار سیاسی آنها را در آینده ممکن سازد. »
معالوصف گزارشهای مستندی که در روز شروع کنفرانس و روزهای پس از آن به گوادلوپ رسید، به تدریج رئیس جمهور فرانسه را به قضاوتهای واقع بینانه ترسوق داد. او معتقد بود کارتر باید برای تثبیت دولتی که پس از رفتن شاه از کشور در ایران شکل میگیرد، به تماس با امام خمینی بهعنوان راهحل نهائی متقاعد گردد. کارتر به خروج شاه متقاعد شده بود ولی تنها دولت بختیار را بهعنوان دولت قانونی پس از شاه به رسمیت میشناخت. او پذیرفته بود که شاه دیگر نمیتواند در ایران بماند ولی به اراده ارتش برای تحکیم موقعیت بختیار همچنان اعتماد داشت. او اعتقاد داشت فرماندهان نظامی نخواهند گذاشت انقلاب به پیروزی برسد ولی مایل به کودتای آنان نیز نبود.
کارتر به سولیوان سفیر آمریکا در تهران نیز اعتماد چندانی نداشت و ژنرال هایزر را برای بررسی اوضاع و واداشتن ارتش به تبعیت از بختیار به تهران فرستاده بود.
کارتر در سخنان خود گفت:
«...شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست. زیرا مردم ایران به هیچ روی خواهان او نیستند. بهعلاوه دولت یا دولتمردان وجیهالمله دیگری برجای نمانده تا حاضر به همیاری و همکاری با او باشد. ».
کارتر تا آنجا پیش رفت که هرنوع امکان موفقیت شاه را منتفی دانست و رهبران غرب را به اندیشیدن پیرامون آیندهای که در آن نظام سلطنت قطعاً جایی نخواهد داشت دعوت کرد این در حالی است که وی یک سال پیش از آن در سفر به تهران و پس از ملاقات با شاه تأکید کرده بود که شاه، ایران را به جزیره ثبات در منطقه تبدیل کرده است.7
هلموت اشمیت صدراعظم آلمان نیز اگرچه بیش از سایر همپیمانان نگران منافع اقتصادی در کشورش در ایران بود ولی اعتقادی به باقی ماندن شاه در کشور نداشت.
سران کشورهای آمریکا، آلمان، انگلیس و فرانسه پس از 3 روز گفتگو و مشورت راجع به تحولات ایران به این نتیجه رسیدند که باقی ماندن شاه در ایران سبب تداوم بحران خواهد بود. معالوصف هیچیک حاضر نبودند که در صحن بینالمللی«گوادلوپ» بهعنوان مرکز تبانی غرب برای سقوط شاه یا زمینهساز پیروزی انقلاب اسلامی ایران شناخته شود.
پس از پایان اجلاس گوادلوپ، کارتر به توصیه ژیسکار دستن و همچنین همراهان خود از جمله سایر وسونس وزیر خارجه و برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا، تصمیم گرفت امام خمینی را به وضعیتی میان سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی متقاعد سازد. او این وضع را در حفظ دولت بختیار جستجو میکرد. به همین دلیل یک روز پس از پایان اجلاس ـ 18 دی ـ پیغام خود را بهطور غیرمستقیم و توسط دو تن از مقامات فرانسوی به اطلاع امام خمینی رساند. او در پیام خود از امام خمینی خواست تا تمام نیرو و اهتمام خویش را جهت جلوگیری از مخالفت مرد م علیه بختیار به کار بندد وی در این پیام به قطعی بودن خروج شاه اشاره کرد و سپس تهدید کرد که «تهاجم به بختیار به مثابه قماری است که تلفات فراوان برجای خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجامید.»
امام در پاسخ درخواست کارتر را قاطعانه رد کردند و فرمودند:
«..پیام آقای کارتر دو جهت داشت یکی موافقت با دولت بختیار یا دست کم سکوت در شرایط فترت موجود و دوم راجع به احتمال کودتای نظامی یا پیشبینی وقوع آن. در باب موضوع اول امام تأکید کرد که همه مصایب و خونهای ریخته شده ملت برای رهایی از زیر بارگران سلسله پهلوی است. ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار بهعنوان میراث شاه و یا با تدابیری چون تشکیل شورای سلطنت که همه آنها غیرقانونی است، کنار آید. اما درباره حفظ آرامش ما بارها تأکید کردهایم که همواره خواهان مملکتی آرام و با ثبات بودهایم. اما با وجود شاه آرامش هیچگاه باز نخواهد گشت. آقای کارتر اگر حسن نیت دارند میبایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشند، تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمی برقرار شود. ملت ایران نیز از کودتای نظامی هیج هراسی به خود راه نخواهد داد. زیرا چندین ماه است که رژیم با خشونت و قهر و غلبه نظامی و با حادترین شکل آن با مردم رفتار کرده است.
مردم ایران برای من پیام فرستادهاند که در صورت بروز کودتای نظامی باید حکم جهاد مقدس داد. من کودتا را نه به صلاح ملت ایران میدانم و نه به صلاح ملت امریکا. اما اگر چنانچه کودتایی صورت پذیرد ملت ایران از چشم شما خواهد دید. من به حکم این که یک روحانی هستم همیشه مصلحت بشر در نظر میگیرم. لذا به شما توصیه میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرند و ایران را به حال خود واگذارید. در این صورت است که نه تسلیم شرق خواهد شد و نه تسلیم غرب.
ملت را به حال خود واگذارید تا من از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، یک شورای انقلاب تأسیس کنم تا امکانات مناسب جهت به ثمر نشستن حکومت مبعوث ملت انجام پذیرد، در غیر این صورت امید به آرامش نیست. اکنون در سازمان نیروهای مسلح ایران اختلاف عمیق و اساسی بروز کرده است و در صورت کودتای بسیاری را ارتشییان که به ما پیوستهاند این تلاش را در نطفه خفه خواهند نمود... 8 ».
روز 21 دی سایروس ونس وزیرخارجه آمریکا و سخنگوی 4 کشور شرکتکننده در کنفرانس گوادلوپ به روزنامهنگاران اظهار داشت:
«..شاه در نظر دارد تعطیلات خود را در خارج از ایران بگذارند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم شاه را تأیید میکند. آمریکا احساس میکند که شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد.» 9
در همین روز «آنتونی پارسونز» سفیر انگلستان در ایران با اطمینان از خروج قطعی شاه قصد ترک ایران را داشت. وی میگوید: «در این دیدار خداحافظی، شاه نظر مرا راجع به سرنوشت خودش جویا شد. من گفتم او را در وضعی میبینم که آمریکاییها برای آن اصطلاح «no. win» (وضعیتی که در آن امیدی به پیروزی وجود ندارد) به کار میبرند و اضافه کردم هر روز که شما بیشتر در کشور بمانید بختیار مثل برفی که در آب افتاده باشد، تحلیل خواهد رفت، اگر کشور را ترک کنید شانس کمی برای بازگشت خواهید داشت. زیرا بختیار توانایی برقراری نظم و استقرار حکومت خود را ندارد... طوفان انقلاب ایران را فرا گرفته و همه نهادهای قانونی را کنار زده است.... 10»
سران دولتهای غربی در گوادلوپ به خوبی از قدرت انقلاب مردم و از سقوط قریبالوقوع شاه و رژیم تحتالحمایه او با خبر بودند. از اینرو در موضعی انفعالی و در وضعیتی که کمترین امیدی به بقای شاه نداشتند، ناگزیر شدند با رفتن او از کشور موافقت کنند. در واقع کنفرانس گوادلوپ تحتالشعاع اراده ملت ایران قرار داشت والا قدرتهای غربی چیزی در حمایت همهجانبه خود از رژیم شاه کم نگذاشتند. به قول فردوست «کارتر تا آنجا که میتوانست از رژیم او و از خود او پشتیبانی کرد. کارتر به تهران آمد و آن نطق کذائی را سر میز شام کرد که حداکثر حمایت از محمدرضا بود. کارتر حتی با تلفنهای روزمره تلاش کرد محمدرضا را از نظر روحی آماده حداکثر مقاومت کند ولی محمدرضا آمادگی نداشت. کارتر آنچه را که لازم بود در حمایت از شاه انجام داد. او که نمیتوانست برای حمایت از محمدرضا در ایران قشون پیاده کند. 11
نه آمریکا نه سایر دولتهای غربی، هیچگونه کوتاهی در حمایت از شاه نداشتند. ولی مشکل آنها این بود که هیچ برنامهای برای نجات شاه و رژیم او نداشتند و موج فراگیر انقلاب آنها را دچار استیصال و سردرگمی کرده بود. حضور آنها در گوادلوپ نمایانگر آخرین تلاشهای بیهدف و مایوسانه آنها برابر انقلاب اسلامی بود. به همین دلیل بود که قویترین متحدان غربی بهترین راه را در خروج او از کشور دیدند. از این رواست که پیروزی انقلاب را مظهری از ناکامی غرب میشمارند.
پانوشتها:
1. کودتای خونین «نورمحمد ترهکی» در افغانستان در هفتم اردیبهشت 1357 به وقوع پیوست.
2. کامبوج در جنوب شرقی آسیا در نخستین روزهای سال 1979 میلادی ـ دی 1357 به اشغال نظامیان ویتنامی درآمد.
3. قدرت و زندگی، والری ژیسکاردستن، پیک نشر، 1368 ص 101.
4. در گوادلوپ چه گذشت، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.
5. راه انقلاب، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، کمیته پژوهش و مطالعات ستاد دهه فجر، ج 1 ص 408
6. راه انقلاب، همان ، ص ۴۰۹
7. هفتهزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج 2، ص 775.
8. به نقل از صحیفه امام، جلد 5، ص 376.
9. سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، ص 459.
10. خاطرات دو سفیر، سولیوان و پارسونز، نشر علم، 1357، صص 409 ـ 405.
11. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج اول، ص 599.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
مطالب مرتبط
کنفرانس «پوتسدام» و سرنوشت ایران
تصاویری از سران کشورهای شرکت کننده در نشست گوادلوپ
روزشمار کنفرانس تهران
سازمان کنفرانس اسلامی چگونه تأسیس شد؟
نشست گوادلوپ به معنای تمایل ابرقدرتها به سرنگونی شاه نبود
کنفرانس تهران آلبوم 1
محمدرضا پهلوی و صدام حسین در کنفرانس سران اوپک
کنفرانس بینالمللی بررسی مداخلات امریکا در ایران (۱۳۵۹)
انتشار متن مذاکرات نمایندگان امام و کارتر در نوفللوشاتو
تاریخ ایرانی یکشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۰
صفحه نخست
پرونده
تماس با ما
ارسال مطالب
ار اس اس
آ + آ -
صفحهاصلی مقالات وقایع اتفاقیه انتشار متن مذاکرات نمایندگان امام و کارتر در نوفللوشاتو
۱۵ دی ۱۳۹۲ | ۰۰:۲۵ کد : ۳۸۹۷ وقایع اتفاقیه
انتشار متن مذاکرات نمایندگان امام و کارتر در نوفللوشاتو
تاریخ ایرانی: پس از برگزاری کنفرانس گوادلوپ با شرکت سران آمریکا، بریتانیا، آلمان و فرانسه در ۱۴ دی ۱۳۵۷ که با این نتیجهگیری پایان یافت که «کار شاه تمام شده است»، والری ژیسکاردستن، رئیسجمهور وقت فرانسه نمایندگانی نزد امام خمینی در نوفللوشاتو فرستاد حامل پیغامی از جیمی کارتر، همتای آمریکاییاش. امام خمینی در آن دیدار با تقدیر از مواضع ژیسکاردستن، خطاب به آن دو نماینده گفتند: «آقای کارتر اگر حسن نیت پیدا کردهاند و میخواهند آرامش باشد و خونها ریخته نشوند، خوب است که شاه را ببرند و دولت [بختیار] را هم پشتیبانی نکنند و به میل ملت که یک امر مشروعی هست و خواسته است، از میل ملت جلوگیری نکنند.» (صحیفه امام خمینی، جلد ۵، ۱۸ دی ۱۳۵۷)
پس از این دیدار، آمریکاییها درخواست کردند که مستقیماً با نمایندهای از جانب امام خمینی در ارتباط باشند؛ پیرو همین پیشنهاد، ساندرز، معاون وزارت امور خارجۀ آمریکا در تماسی با نوفللوشاتو میگوید: «به دلیل وخامت و حساسیت اوضاع ایران، آمریکا مفید میداند که نمایندۀ رسمی دولت آمریکا با نمایندهای از جانب آقای خمینی ارتباط مستقیم داشته باشد.» طرف گفتوگوی او در محل اقامت امام در نوفللوشاتو، ابراهیم یزدی بود که پس از انقلاب، وزیر امور خارجه دولت موقت شد. امام پس از شنیدن پیام ساندرز، یزدی را مامور تماس با نمایندۀ کارتر میکند.
اولین دیدار یزدی و ساندرز روز ۲۶ دی ماه ۵۷ (روز خروج شاه از ایران) در رستوران مسافرخانۀ نوفللوشاتو انجام شد و پنجمین و آخرین دیدار در روز ۷ بهمن (۵ روز قبل از بازگشت امام به ایران). به گزارش «تاریخ ایرانی»، ابراهیم یزدی در جلد سوم خاطرات خود که به تازگی منتشر شده، شرح این دیدارها و متن پیامهای مبادله شده بین او به نمایندگی از امام خمینی و ساندرز، به نمایندگی از دولت آمریکا را روایت کرده است که در ادامه میخوانید:
***
کنفرانس گوادلوپ
در هفته اول ژانویه ۱۹۷۹ (پنجشنبه ۱۴ دی ماه ۱۳۵۷) سران چهار کشور غربی یعنی رئیسجمهور آمریکا (کارتر به همراه مشاور امنیت ملی، برژینسکی)، جیمز کالاهان (نخستوزیر بریتانیا) و هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان)، به دعوت ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه در یک دیدار و گردهمایی غیررسمی در جزیره گوادلوپ با هم دیدار و به گفتوگو پرداختند. مجمع الجزایر گوادلوپ در اقیانوس اطلس، در بخش شرقی دریای کارائیب در آمریکای مرکزی قرار دارد و از مستعمرات قدیم فرانسه است. در این دیدار انقلاب ایران، جنگ در کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی(۱) خطرات نفوذ فزایندۀ شوروی در خلیج فارس، مسأله ترکیه، کودتا در افغانستان، وضعیت یمن جنوبی(۲) از جمله مسائلی بودند که مورد بحث قرار گرفتند. بدون شک ایران از اهم مسائل مورد گفتوگو در این کنفرانس بوده است.
چند روز قبل از کنفرانس جورج بال، مشاور رئیسجمهوری آمریکا، گزارش معروف خود را دربارۀ ایران به کارتر داد. جورج بال یکی از سیاستمداران قدیمی آمریکاست. پس از آن کارتر عدم رضایت خود از نحوۀ کار سازمان سیا و عدم کارآیی لازم این سازمان را در پیشبینی بحران ایران اعلام کرده بود. بعد از اظهار نظر کارتر، آسوشیتدپرس از واشینگتن به نقل از دریا سالار استانفیلد ترنر رئیس سیا نوشت که: «ناکامی سیا در ایران جدی بود». این روزنامه مصاحبۀ ترنر با تلویزیون ان.بی.سی. را نقل میکند که گفت این سازمان در پیشبینی بحران سیاسی ایران به طور جدی ناکام بوده است… او گفت: «تا آنجا که او میداند هیچ یک از سازمانهای جاسوسی دنیا هم اوضاع کنونی ایران را پیشبینی نکرده بودند. روزنامهنگاران و صاحبنظران سیاسی هم این امر را پیشبینی نکرده بودند که شاه مجبور به ترک ایران گردد. اکنون که اطلاعات گذشته را مجدداً بررسی میکنیم در مییابیم که در ایران نارضایتیهای زیادی وجود داشته است و این نارضایتیها دلایل دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی داشتهاند و اوضاع ایران مانند یک رشته آتشفشان جوشان بود… آنچه ما نمیتوانستیم پیشبینی کنیم این بود که یک مرد ۷۸ ساله روحانی که ۱۴ سال در تبعید بود عامل گرد آمدن همۀ این عوامل بشود و ناگهان با یک آتشفشان عظیم در حال فوران و یک انقلاب ملی روبهرو شویم.»(۳) (اط ۵۷.۱۱.۱۶)
همچنین بعد از آنکه طرح و نظر برژینسکی در حمایت از شاه و اعمال قاطعیت که منجر به روی کار آمدن ازهاری گردید، به شکست قطعی منجر شد، کارتر، جورج بال را در سمت مشاور شورای امنیت ملی مأمور بررسی وضع خلیج فارس و خصوصاً ایران و ارائۀ راه حل برای غلبه بر بحران نمود. جورج بال یکی دیگر از سیاستمداران آمریکا به نام دین براون را به همکاری دعوت کرد. دین براون یکی از خاورشناسان شناخته شده آمریکا، از رؤسای عالیرتبه و باسابقۀ وزارت امور خارجه آن کشور و سالها نمایندۀ سیاسی آمریکا در خاورمیانه بود که آشنا به زبانهای عربی، ترکی، فارسی میباشد. وی همچنین از جمله کسانی است که در بحران لبنان نقش عمده داشته است.
ژیسکاردستن از گزارشهای رائول دلای، سفیر فرانسه در تهران، چندان راضی و مطمئن نبود و قبل از این گردهمایی میشل پونیاتوسکی را به عنوان نمایندۀ شخصی خود به تهران فرستاد تا اطلاعات بیشتری از اوضاع ایران برای او بیاورد.(۴) در گوادلوپ ژیسکاردستن به استناد گزارش میشل پونیاتوسکی فرستاده ویژهاش به تهران و همچنین گزارشی که اطرافیان آیتالله خمینی برایش تهیه کردهاند با قاطعیت بیشتری سخن گفت و تأکید کرد که اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند ایران با جنگ داخلی روبهرو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهرهبرداری کمونیستها و مداخله شوروی بیانجامد.(۵)
جمعبندی دستن درست و واقعبینانه بود. انقلاب ایران زمانی رخ داد که جنگ سرد هنوز به شدت ادامه داشت، سوریه و عراق دو متحد نظامی شوروی در خاورمیانه بودند. در یمن جنوبی یک دولت چپگرا بر سر کار بود. در افغانستان کمونیستها بر سر کار بودند و ارتش شوروی در افغانستان بود. کالاهان هم بر این باور تکیه کرد که: «شاه از دست رفته است و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست؛ راه حلی واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. رجال سیاسی که در ایران باقی ماندهاند تواناییهای محدودی دارند.»(۶)
جورج بال و دین براون گزارش خود را تهیه کردند و چند روزی قبل از تشکیل کنفرانس سران چهار کشور به کارتر تسلیم نمودند. خلاصهای از این گزارش در مطبوعات منتشر گردید.(۷) اگرچه آنچه منتشر شده تمامی آن گزارش نیست، اما حاوی نکات برجسته و بسیار مهمی در مورد سیاست آمریکا در ایران است. رئوس گزارش و جمعبندی جورج بال عبارت از این بود که ظاهراً روزهای خوش حکومت مطلقه شاه بسر آمده است. وضعیتهای احتمالی جانشین برای حکومت شاه، چه عملی و یا غیرعملی از این قرار است: «اول: مشروطه سلطنتی ـ آمریکا و امرای ارتش ایران ترجیح میدهند ترتیبی داده شود که شاه سلطنت کند نه حکومت. برای تحقق چنین برنامهای، یک دولت ائتلافی غیرنظامی به رهبری کسانی نظیر علی امینی نخستوزیر اسبق و یا دکتر کریم سنجابی رهبر جبهه ملی نسبتاً معتدل باید روی کار بیاید. دوم: شورای نیابت سلطنت ـ قدم بسیار محتمل بعدی، استعفا و خلع شاه به نفع پسرش و ادارۀ کشور توسط یک شورای سلطنت تا وقتی پسر او به سن ۲۱ سالگی برسد. سوم: ایجاد یک جمهوری ـ اگر چنانچه سلطنت کلاً سقوط نماید میتوان یک جمهوری به ریاست سیاستمداران معتدلی نظیر علی امینی و یا کریم سنجابی به وجود آورد. چنین دولتی باید بتواند هم نظامیان و هم رهبران مسلمان مبارز را با خود همراه سازد. چنین دولتی، همچنین به همکاری فعال تکنوکراتهای آموزش دیده در غرب نیاز دارد. چهارم: جمهوری اسلامی ـ در صورتی که میانهروها سقوط کنند، طرفداران متعصب آیتالله خمینی، ممکن است کوشش نمایند تا حکومتی بر اساس اصول اسلامی بنا نهند که نتیجه آن پایان مدرنگرایی و به احتمال زیاد عکسالعملهای فلج کننده از طرف ارتش و میانهروها خواهد بود. پنجم: حکومت نظامی به شکل لیبی ـ در کشورهای منطقه خاورمیانه تنها حزب منسجم ارتش است. اگر شاه برود و نابسامانیها ادامه پیدا کند ممکن است امرای ارتش دست به کار شوند. آنها ممکن است دست به یک کودتای نظامی نظیر لیبی بزنند و حکومت «جمهوری مردمی» را به وجود آورند.»
سیاستمداران دولت آمریکا، ابتدا سعی کردند راهحل احتمالی اول، یعنی مشروطه سلطنتی را اجرا کنند. تلاشهای فراوانی به منظور تشکیل یک دولت ائتلافی با شرکت افرادی نظیر علی امینی، دکتر سنجابی، دکتر صدیقی صورت گرفت اما این تلاشها به جایی نرسید و شکست خورد و یکی از دلایل عمدۀ شکست این تلاشها آن بود که این افراد شرط پذیرش تشکیل دولت ائتلافی را آن قرار داده بودند که شاه تمامی اختیارات خود را در مورد ارتش به دولت تفویض نماید که البته شاه زیر بار نرفت و آنها هم نپذیرفتند.
در پایان این مرحله از تلاشها بود که حکومت ازهاری روی کار آمد. اما اوجگیری و گسترش مبارزات مردم در طی ماه محرم، به خصوص راهپیماییهای عظیم در تاسوعا و عاشورای آن سال ضربه سختی به تز «خشونت و سرکوب» وارد کرد و حکومت ازهاری شکست خورد. بنابراین اجرای راه حل سوم احتمالی، به طور جدی مطرح شد که آن را در دو مرحله انجام دهند. مرحله اول خروج شاه از ایران و تأسیس شورای سلطنت و روی کار آمدن یک دولت معتدل غربگرا و سپس در مرحلۀ دوم، بعد از خروج شاه و تخفیف تشنجات و استحکام پایههای دولت جدید، تغییر نظام به سبکی که در احتمال سوم به شرح بالا آمده است. برای اجرای این برنامه ظاهراً توافق سایر دول غربی نیز جلب شده بوده است.
مسأله در کنفرانس سران چهار کشور در گوادلوپ مطرح گردید. پس از ختم کنفرانس در ۱۷ دی ماه (۷ ژانویه) اعلام شد که: سران کشورهای آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس در مورد نیاز به تشنجزدایی به توافق رسیدهاند، اما اعلام کردند که دست آنها در کشمکشهای محلی بسته است. در مورد این قبیل کشمکشهای منطقهای سران غرب تصمیم به عدم مداخله گرفتند و دیپلماسی زور را مردود شناختند. همچنین بر سر مسأله ایران با هم توافقهایی کردهاند که نتیجتاً: «شاه ایران در حالی که چشم به راه پاسخ ایالات متحده آمریکاست باید خود سرانجام تصمیم بگیرد که بماند یا برای یک تعطیلات که ممکن است سرانجام منجر به پایان یافتن سلطنتش گردد برود. آمریکا به خاطر مخالفتهای فزاینده و همهجانبه ایرانیان نمیتواند از او حمایت کند.»(۸)
در اینکه دولت آمریکا در مورد جانشین شاه تصمیم قطعی گرفته و توافق سایر کشورهای غربی را هم جلب کرده بود جای تردید نبود. البته این تصمیم توافق تمامی جناحهای ذینفع هیات حاکمه آمریکا را در برنداشت کمااینکه در همان زمان، جرالد فورد، رئیسجمهوری سابق آمریکا در مصاحبهای در کانادا گفت: «بحران ایران ممکن است به منع صدور نفت این کشور به آمریکا منجر شود. امیدوار است بحران سیاسی ایران هرچه زودتر پایان یابد تا صدور نفت به غرب از سر گرفته شود.» وی با درگیری نظامی آمریکا در ایران مخالفت کرد، اما گفت: «مصلحت دنیای غرب در این است که شاه در رأس حکومت ایران باقی بماند تا ثبات سیاسی این کشور را که برای غرب دارای اهمیت حیاتی است حفظ کند. اگر آمریکا ایران را از دست دهد غرب شدیداً به خطر خواهد افتاد.»(۹)
چند روز بعد اطلاعاتی از سایر مسائل بحث شده در کنفرانس گوادلوپ منتشر شد. «امروز فاش شد که در کنفرانس سران آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان راههای جلوگیری از نفوذ فزاینده شوروی به خلیج فارس بررسی شد. هر چهار کشور بر این عقیده بودند که اگر در مثلث بین ترکیه، حبشه و افغانستان تسلط شوروی افزایش یابد موازنه قدرت در جهان بر هم خواهد خورد.»(۱۰)
از جمله مسائل دیگری که در کنفرانس سران مورد بحث قرار گرفت و آن را با مسائل ایران هم ربط داده بودند این بود که: «کودتای افغانستان و یمن جنوبی به نفع هواداران مسکو، شوروی را در وضعی قرار داد که در ایران بعد از انقلاب جاری بتواند اعمال نفوذ کند. ایران بدون شاه ناآرام و بیثبات خواهد ماند. دست کشیدن ایران از خلیج فارس سبب خلأیی خواهد شد که مسکو و دوستانش حتی با وجود مخاطره پایداری غرب حاضرند آن را پر کنند.»(۱۱)
احتیاج نیست توضیح داده شود که اعلام عدم مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه از جانب سران کشورهای چهارگانه تا چه حد ریاکارانه بوده است. چند روز بعد از پایان کنفرانس گوادلوپ کارتر پیامی برای آقای خمینی میفرستد که در آن بر خلاف نزاکت دیپلماتیک و عرف روابط بینالمللی، با صراحت میگوید که آمریکا از دولت بختیار حمایت میکند و در صورت مخالفت آیتالله با دولت بختیار تهدید میکند کودتای نظامی حتمی است و اینکه بهتر است آیتالله در بازگشت به ایران عجله نکنند.
موضع فرانسه در گوادلوپ
به موجب اطلاعاتی که بعدها منتشر گردید موضع ژیسکاردستن در کنفرانس گوادلوپ علیه حمایت آمریکا از شاه بود و در این مورد مناقشاتی با کارتر داشته است: «در کنفرانس گوادلوپ، در اوائل ژانویه، وقتی کارتر با نخستوزیر انگلیس جیمز کالاهان و صدراعظم آلمان غربی هلموت اشمیت و رئیسجمهوری فرانسه ژیسکاردستن دیدار کرد، این نظر که کار شاه تمام شده است تقویت گردید. رهبران هر سه کشور اروپایی موافق بودند که کار شاه دیگر تمام شده است، صحبت ژیسکاردستن که بعد از همه ایراد کرد، مخصوصاً دربارۀ این نکته خیلی قوی بود. او گفت اگر شاه بماند، ایران دچار جنگی داخلی خواهد شد و مردم زیادی کشته خواهند شد و کمونیستها نفوذ فوقالعاده زیادی به دست خواهند آورد. نهایت مستشاران نظامی آمریکایی حاضر در صحنه، در زد و خوردها درگیر میشوند و این امر ممکن است زمینه دخالت روسها را فراهم سازد. او در ادامه گفت، آنچه اروپا احتیاج دارد نفت ایران و ثبات منطقه است. خمینی در فرانسه ساکن شده است، وی خیلی هم غیرمنطقی نیست. واشنگتن باید خود را با تغییرات سیاسی تطبیق دهد.»(۱۲)
رئیسجمهور فرانسه نه تنها با سیاست کارتر مخالفت کرده بود بلکه به وی مؤکداً توصیه نموده بود که: «با مخالفین تماس بگیرد، به علت آنکه در این مورد، خود دولت فرانسه بر اساس اطلاعات خصوصی، تصمیم گرفته است دور شاه را قلم بگیرد.»(۱۳)
آقای خمینی از موضعگیری دولت فرانسه، در کنفرانس گوادلوپ اطلاع داشتند و در ملاقات با نماینده رئیسجمهور فرانسه از این موضعگیری تشکر نمودند. اطلاع آقای خمینی ظاهراً از طریق صادق قطبزاده بود. یک هفته قبل از کنفرانس گوادلوپ، وزارت امور خارجۀ فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. علت تماس آنها با صادق قطبزاده چنین بیان شده است که: «... او بسیار به آیتالله خمینی نزدیک بود در واقع به آن حد نزدیک بود که به نام «داماد پیامبر» شناخته شده بود. فرانسویها مشغول تهیه تدارکات کنفرانس گوادلوپ بودند و مطمئن بودند که مسأله ایران در کنفرانس مطرح خواهد شد، لذا از قطبزاده خواستند که برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی آیتالله خمینی، چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد.»(۱۴)
قطبزاده موضوع را پیگیری کرد: «کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوپ آیتالله از قطبزاده میخواهد که تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده به رئیسجمهور داده شده است. در ظرف چند ساعت قطبزاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد که بله رئیسجمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل قطبزاده را دیده است. علاوه بر این، نماینده وزارت امور خارجه گفت که تحلیل قطبزاده به قدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که ریاست معنوی آن با آیتالله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود.»(۱۵)
به نظر میرسد که صادق قطبزاده، این تماسها را با اطلاع آقای خمینی انجام داده و طبیعتاً نتیجه را هم به اطلاع ایشان رسانیده است و آقای خمینی هم با توجه به این اطلاعات، که از کانالهای دیگر نیز تأیید گردید، از موضعگیری رئیسجمهور فرانسه در گوادلوپ تشکر نمودند. لازم به تذکر است که موضع فرانسه قبلاً چنین نبود. مقامات رسمی دولت فرانسه بارها طی ملاقاتهایی خصوصی با آقای خمینی و یا به طور مستقیماً در مصاحبهها در مورد فعالیتهای ایشان اعتراض و تهدید هم کرده بودند. آخرین بار در ۱۴ آذرماه (۵ دسامبر ۷۸) دولت فرانسه آقای خمینی را تحت فشار قرار داد که: «او دیگر نمیتواند بیش از این فرانسه را به عنوان یک پایگاه برای دعوت مردم ایران به شورش به کار برد.» (۱۶)
پیام کارتر به آقای خمینی
در هشتم ژانویۀ ۷۹ برابر با ۱۸ دی ماه ۵۷ دو نفر از جانب رئیسجمهور فرانسه، ژیسکاردستن، به دیدار آقای خمینی در نوفللوشاتو آمدند. این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیسجمهور به دیدار آقای خمینی میآمدند و روشن بود که باید مسألۀ مهمی مطرح باشد. در این ملاقات، بعد از رد و بدل شدن تعارفات معمولی، یکی از آنها شروع به صحبت کرد و گفت: «هدف از دیدار با آقای خمینی پیغامی است که برای آیتالله دارند. این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای آقای خمینی میباشد. او تلفن زده است و از پرزیدنت ژیسکاردستن درخواست نموده است که این پیغام را به شما برسانیم. پرزیدنت کارتر در پیغام خود خواسته است که آیتالله تمامی نیروی خود را برای جلوگیری از عدم مخالفت با بختیار به کار برد. حملات به بختیار خطرات بسیار زیادی دارد و قماری است که به تلفات زیادی منجر خواهد شد. به نظر پرزیدنت کارتر، احتراز از هرگونه انفجاری در ایران به نفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید. سکوت و آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم این است که بدانید خطر دخالت ارتش و کودتای نظامی هست و وقوع این خطر، اوضاع را بدتر خواهد نمود. آیا بهتر نخواهد بود که یک دوره سکوت و آرامش به وجود آید؟ پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید امکانپذیر باشد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید و این به نفع کشور شما و خصوصاً آیتالله میباشد.»
نماینده ژیسکاردستن سپس گفت که: «وزیر خارجه (فرانسه) پیغام داد که محرمانه ماندن پیغام کارتر برای آقای خمینی خوبست، چرا که امکان ادامه این ارتباط را خواهد داد. به من هم دستور داده شده است که بگویم ارتباط و محتوای آن خیلی منطقی است و انتقال قدرت در ایران باید کنترل بشود و با احساس مسئولیتهای شدید سیاسی همراه باشد.»
پس از ختم سخنان نمایندۀ ژیسکاردستن، آقای خمینی پاسخ دادند: «پیام آقای کارتر دو جهت در آن بود. یکی راجع به موافقت کردن با حکومت فعلی که دولت بختیار باشد، یا حداقل سکوت در این موقعیت و حفظ آرامش در این فترت. و یکی هم راجع به احتمال کودتای نظامی و یا پیشبینی کودتای نظامی، پیشبینی کشتار وسیع مردم که ما را از آن میترسانید. اما راجع به دولت بختیار، شما سفارش میکنید که ما خلاف قوانین خود عمل کنیم. بر فرض آنکه من چنین خطایی بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما که این همه مصیبت کشید و این همه خون داد برای آن است که از زیر بار رژیم سلطنتی و سلسله پهلوی خارج بشود. ملت حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقی باشد یا برود و بدتر از اول برگردد و نه حاضر است که شورای سلطنت را قبول کند، و آن هم خلاف قانون اساسی است، که من مکرر تشریح کردهام. و اما قضیه اینکه آرامش باشد، ما همیشه میخواهیم مملکت آرام باشد و مردم با آرامش زندگی کنند. اما به دست آوردن آرامش با وجود شاه امکان ندارد و ما نمیتوانیم با وجود شاه آرامش را برگردانیم. آقای کارتر اگر حسن نیت پیدا کردهاند و میخواهند آرامش باشد و خونها ریخته نشوند خوب است که شاه را ببرند و دولت (بختیار) را هم پشتیبانی نکنند و به میل ملت که این امر مشروعی هست و خواسته است و از میل ملت جلوگیری نکنند. و اما قضیۀ کودتا، الان از ایران به من اطلاع دادند که یک کودتای نظامی در شرف تکوین است و میخواهند کشتار زیادی بکنند، و از من خواستهاند کالاهای آمریکایی را تحریم کنم و به آمریکا اخطار کنم که اگر چنین کودتایی بشود از چشم شما میبینند و اگر شما حسن نیت دارید باید جلوگیری کنید. برای من گفتهاند، پیغام دادهاند که اگر کودتای نظامی بشود، حکم جهاد مقدس باید داد. من کودتا را نه به صلاح ملت میدانم و نه به صلاح آمریکا. اگر (کودتا) بشود، از چشم شما میدانم. نمیدانم ملت آمریکا بعدها چه خواهد کرد. و من به حکم اینکه یک شخص روحانی هستم، و مصلحت بشر را همیشه در نظر دارم و مصلحت ملت خودم را در نظر دارم، به شما توصیه میکنم که جلوی این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق پیدا کند و ایران را به حال خود واگذارید. که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستی خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافی، نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد. تأکید میکنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی که قانونی نیست کنار برود، و ملت را به حال خود باقی بگذارند تا من یک شورای انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن برای نقل قدرت تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد. و در غیر این صورت امید آرامش نیست و خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود، انفجاری بشود در ایران که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد. و ملت ایران از کودتای نظامی نمیترسد. برای آنکه ماهها است که با قدرت نظامی هرچه سختتر با مردم مقابله شده است و نتوانستهاند آرامش برقرار سازند و الان نظام و ارتش که از چند ماه قبل سست و ضعیفتر است برای آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیاری به ما میپیوندند و کودتا را خفه میکنند، لکن با کشتاری که من میل ندارم واقع شود. من به شما توصیه میکنم از کودتا جلوگیری کنید که اگر بشود ملت ایران از شما میدانند و برای شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به کارتر.»
سپس آقای خمینی سخنان خود را خطاب به دولت فرانسه معطوف داشتند و گفتند: «و اما به دولت فرانسه، از رئیسجمهور که در این کنفرانس از تأیید کارتر از شاه مناقشه کرده است تشکر میکنم.(۱۷) و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که دست از پشتیبانی این شاه و این رژیم و این دولت، که همه خلاف قوانین است بردارند و به این کودتای نظامی تأیید نکنند و جلوگیری کنند، تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای اقتصاد به گردش درآید و در آن وقت است که میشود نفت را به غرب و هر کجا که مشتری هست صادر کند.» پس از بیانات آقای خمینی، نماینده پرزیدنت ژیسکاردستن، ضمن تشکر از امکان ملاقات با آقای خمینی و صحبت با ایشان، مجدداً یادآور شد که این پیغام محرمانه بماند که آقای خمینی تأکید کردند که محرمانه بودن آن محرز است.(۱۸)
پیام کارتر به وضوح نشان میداد که اولاً خروج شاه قطعی است و ظاهراً در کنفرانس سران در گوادلوپ با هم توافق کردهاند. ثانیاً، دولت آمریکا مصمم است دولت بختیار را حداقل در مرحلۀ انتقال قدرت و بعد از خروج شاه از ایران تثبیت نماید. ثالثاً از «خطر کودتای نظامی» ارتشیان به عنوان یک مترسک در مقابله با حرکت ملت استفاده کند. برای ما واضح بود که کنترل ارتش در دست آمریکاست و امرای ارتش ایران بدون موافقت و تأیید و تشویق آمریکا نمیتوانند دست به کودتا بزنند؛ چه دولت بختیار تثبیت بشود و چه نشود. بنابراین وقتی کارتر میگوید اگر بختیار را حمایت نکنید خطر انفجار و کودتا و خونریزی است در واقع به زبان دیپلماسی میخواهد بگوید چارهای ندارید، یا باید به دولت بختیار تن در دهید و یا آنکه کودتای نظامی خواهد شد.
پاسخ آقای خمینی از جهات عدیده از صراحت و قاطعیت برخوردار است و روشن میکند که اولاً آمریکا با یک شخص طرف نیست، بلکه با یک ملت طرف است؛ ثانیاً دولت بختیار، ادامه رژیم شاه و سلطنت پهلوی است. بودن شاپور بختیار، ولو بعد از خروج شاه با بودن شاه از نظر ملت تفاوتی ندارد و ثالثاً کودتای نظامی و سرکوب ملت مؤثر نیست و کارساز نخواهد بود و بالاخره رابعاً مردم میایستند و جنگ سختی بروز خواهد کرد که نتیجه آن معلوم نیست به نفع آمریکا و غرب باشد. پیام کارتر اولین تماس رسمی دولت آمریکا با آقای خمینی در پاریس بود.
تماس نماینده رسمی آمریکا
پس از پیام کارتر به آقای خمینی از طریق نمایندۀ ژیسکاردستن رئیسجمهوری فرانسه و پاسخی که آقای خمینی دادند، آمریکاییها پیشنهاد کردند که مستقیماً با نمایندهای از جانب خود با آقای خمینی در ارتباط باشند.
جریان این تماس و پیشنهاد از این قرار بود که در نوفللوشاتو، در تقسیم وظایف، آقایان فردوسیپور و محتشمی مسئول امور تلفنخانه بودند و به تمامی تلفنها جواب میدادند و هرگاه تلفنی میشد که مکالمه کننده به زبانی غیر از فارسی یا عربی صحبت میکرد به من اطلاع میدادند و من رسیدگی میکردم.
در یکی از همین تلفنها، مکالمه کننده خود را «ساندرز» معاون وزارت امور خارجۀ آمریکا در واشنگتن معرفی کرد و برای اطمینان دادن به ما در مورد صحت ادعایش قسمتهایی از پیام محرمانه کارتر به آقای خمینی را که توسط ژیسکاردستن فرستاده شده بود، بیان کرد و سپس اظهار داشت که به دلیل وخامت و حساسیت اوضاع ایران، آمریکا مفید میداند که نمایندۀ رسمی دولت آمریکا با نمایندهای از جانب آقای خمینی ارتباط مستقیم داشته باشد. من به او جواب دادم که این مسألهای نیست که من بتوانم جواب بدهم. پیشنهاد شما را با آقای خمینی مطرح خواهم کرد و شما بعداً تلفن بزنید تا جوابش را بدهم. وقتی را معین کردیم که او تلفن بزند و من جواب آقای خمینی را به او بدهم. من بلافاصله پیغام آنها را با آقای خمینی مطرح کردم. ایشان موافقت کردند و توصیه کردند که با خود من در تماس باشند. من از ایشان خواستم شخص دیگری نیز با من در این تماسها حاضر بشود. گفتند خیر، ضرورتی ندارد.
در وقت معین از واشنگتن مجدداً به دفتر تلفن زدند. آقای خمینی به احمد آقا دستور داد که هنگام این مکالمه تلفنی کسی در اتاق نباشد. استدلال ایشان این بود که این افراد وارد نیستند و به مسائل توجه ندارند. وقتی احمد آقا به این افراد دستور داد که اتاق را ترک کنند آنها از من ناراحت شدند. در آن روز صادق خلخالی هم در اتاق بود. او از همه بیشتر ناراحت شد. در این مکالمۀ تلفنی موافقت آقای خمینی را با پیشنهاد آنها اطلاع دادم و آنها شخصی را به نام وارن ذیمرمن معرفی کردند که تماس خواهد گرفت. روز بعد شخص نامبرده تلفن زد و درخواست ملاقات کرد. پس از تأیید و تصویب آقای خمینی قرار ملاقات گذاشته شد.
اولین پیام ـ ۲۶ دی ماه ۵۷، ۱۶ ژانویۀ ۷۹
در این دیدار وی ابتدا کارت هویت شخصی و تلکس مأموریتش را ارائه داد. سپس گفت که از جانب دولت آمریکا مأموریت دارد مطالبی را به اطلاع برساند. آنگاه از روی متن نوشته شدهای، چنین خواند: «بر اساس اطلاعات و گزارشهای سولیوان سفیر آمریکا در تهران، نظامیان ایران مسأله کودتا را به طور جدی بررسی کردهاند. ژنرال هایزر مطمئن است که او آنها را از این امر منصرف کرده است. آنها، نظامیان ایران، در این دوره ساکت و آرام خواهند بود، به شرطی که سربازان تحریک نشوند. به علاوه دولت من (یعنی آمریکا) معتقد است که بیانیۀ آیتالله دائر بر اینکه ارتش را محافظت کنند خیلی خوب بوده است. ارتش ایران خیلی خوب آگاهی دارد که تودهایها دعوت به عملیات مسلحانه کردهاند و ارتشیها ترس آن را دارند که یک عملیات حساب شدهای توسط تودهایها برای تحریک و درگیری بین ارتش و طرفداران آقا وجود داشته باشد. نیروهای نظامی وقوع این امر را بعد از خروج شاه از ایران و در صورت بازگشت فوری و ناگهانی خمینی احتمال میدهند. به هر حال ژنرال هایزر مطمئن نیست که واکنش ارتش در صورت برگشت فوری و ناگهانی آقا به ایران چه خواهد بود. رهبران نظامی، علائم و نشانههای جدی دادهاند که در صورت برگشت ناگهانی آقا به تهران برای «محافظت قانون اساسی» ممکن است وارد عمل شوند. به این دلیل است که دولت من معتقد است ضرورت اساسی دارد که نمایندگان صلاحیتدار آیتالله خمینی با رهبران نظامی ملاقات کنند که به یک تفاهم اساسی برسند. بنا به قضاوت دولت من، نظامیها و مذهبیها موضوعات مشابه زیادی دارند که نباید با تحریکات تودهایها نادیده گرفته شوند و یا از بین بروند. علاوه بر این نظامیها آماده هستند که با نمایندگان صلاحیتدار آیتالله ملاقات کنند. این نظامیان عبارتند از ژنرال قرهباغی و فرماندهان نیروهای سهگانه. من به نمایندگی از جانب دولتم مایل هستم که تأکید کنم که این عمل بسیار اساسی بوده و ضرورتی فوری دارد. در این میان، دولت من امید و اصرار دارد که شما برنامۀ بازگشت به ایران را به تأخیر بیندازید تا زمانی که (مذاکرات تهران) نتیجتاً به یک تفاهم برسد. که امکان بازگشت توأم با نظم و آرامش (orderly) آیتالله فراهم شود. سولیوان گزارش داده است که سعی و کوشش برای ترتیب ملاقات بین بهشتی و سران ارتشی نتیجهای نداده است و از آقای خمینی درخواست میشود که این امر را توصیه کنند. دولت من همچنین امیدوار است که آیتالله از هرگونه عملی که منجر به سقوط بختیار میشود خودداری کنند. به نظر دولت من، (بروز) چنین وضعیتی (یعنی سقوط بختیار)، ممکن است باعث شود که نظامیان عصبانی شده و برای در دست گرفتن قدرت سریعاً وارد عمل شوند.»
نمایندۀ آمریکا مطالب خود را از روی تلکس ماشین شده میخواند و من همانطور که او میخواند ترجمه آنها را یادداشت میکردم. من از هرگونه بحث و مذاکره جانبی و اضافی با وی خودداری کردم و پس از ختم سخنانش به او گفتم که مطالبش را یادداشت کردهام و به نظر آقای خمینی میرسانم و پاسخ ایشان را برایش خواهم آورد. تماس و مذاکره جدی و کوتاه بود و ملاقات در رستوران مسافرخانه نوفللوشاتو صورت گرفت. گزارش ملاقات و مطالب پیام را از روی یادداشتهایم عیناً برای آقای خمینی خواندم. مسأله بسیار مهم بود. دولت آمریکا مواضع خود را دربارۀ ارتش، بازگشت آقای خمینی و دولت بختیار با صراحت گفته است.
ایشان بعد از گزارش ملاقات دربارۀ هر یک از مطالب از من سؤالاتی کردند. اولین سؤال که بحث شد، علت سفر هایزر به ایران بود و اینکه برای چه به ایران رفته و هدفش از این سفر چیست؟ خبر سفر ژنرال رابرت هایزر مرد شماره ۲ پیمان نظامی آتلانتیک شمالی (ناتو) و معاون ژنرال هیگ به ایران قبلاً خبرگزاریها مخابره کرده بودند. ما نیز از طریق مطبوعات و خبرگزاریها از سفر وی و هدفهای مأموریت او، به آن صورت که در رسانههای گروهی آمده بود مطلع شدیم و من در این مورد گزارشهایی به آقای خمینی داده بودم.
به موجب اطلاعات جمعآوری شده، مأموریت هایزر به ایران سه هدف عمده داشت: اول تلاش برای حفظ انسجام ارتش شاهنشاهی در موقع خروج شاه از ایران و حفظ آمادگی آن برای انجام عملیات کودتامانند در موقعیت و زمانی که به تشخیص آمریکا ضرورت پیدا کند. ارتش آمریکا از سال ۱۳۲۳ روی ارتش شاهنشاهی کار کرده بود و به عنوان تنها پایگاه مؤثر آمریکا محسوب میشد. بنابراین حفظ انسجام این چنین ارتشی برای دولت آمریکا در مرحلۀ حساس و بحرانی مملکت و انتقال قدرت سیاسی، اهمیت استراتژیک داشت. تلاش آمریکا و سفر هایزر به ایران به منظور جلوگیری از اعمال خودسرانه و نسنجیده برخی از امرای ارتش هنگام خروج شاه از ایران بود. آمریکاییها فهمیده بودند که ارتش در برخورد مسلحانه با مردم به کلی متلاشی خواهد شد. هدف دوم سفر هایزر به ایران، وادار ساختن ارتش به حمایت از دولت بختیار بود. هدف سوم تعیین سرنوشت وسایل و امکانات بسیار فنی و سری نظامی آمریکا در ایران (نظیر پایگاه کبکان) و قراردادهای عظیم خرید اسلحه آمریکایی توسط ایران.
بررسی سفر هایزر به ایران و نتایج آن نیاز به فرصت دیگری دارد.(۱۹) اما به هر حال عمدۀ مطالب مورد بحث قرار گرفت. دربارۀ این مسأله هم کمی صحبت شد که ترس آنها از بازگشت فوری و ناگهانی آقا چیست؟ آیا به دلیل هیجانات و احتمالاً زد و خورد و در نتیجه از همپاشیدگی کامل اوضاع؟ یا چیز دیگری؟ از متن نامه و پیغام آنها این نتیجه را گرفتیم که آنها اصرار دارند تا زمانی که تفاهم بین ارتش و سران انقلاب در داخل کشور به وجود نیامده است آقای خمینی به تهران بازنگردند. همچنین ما منظور آنها از بازگشت «orderly» آقا به تهران را اینگونه تعبیر کردیم که یعنی بعد از رسیدن به یک تفاهم اساسی با ارتش. آیا اصرار آنها بر تفاهم با ارتش به منظور حفظ ارتش برای آینده نیست؟ و آیا تهدید کودتا، فشاری است در جهت تفاهم هر چه زودتر با ارتش یا بهانهای است برای کودتا. قرار شد در ملاقات بعدی این مسأله کمی روشن شود. کسب چنین اطلاعاتی از جهت شناخت تاکتیک دشمن در این مرحله مهم به نظر میرسید.
به نظر میرسید که آمریکاییها یک برنامه خاص داشته باشند که اصرار دارند آقای خمینی بازگشت خود را به ایران به تأخیر بیندازند. در تمام دوران اقامت آقای خمینی در پاریس، یکی از سؤالاتی که مرتب خبرنگاران میپرسیدند این بود که آقای خمینی کی به ایران برمیگردند و پاسخ همیشه این بود که تا شاه در ایران هست به ایران باز نمیگردند. وقتی خبر خروج شاه از ایران منتشر شد، سیل خبرنگاران به نوفللوشاتو سرازیر شد و اولین سؤال آنها این بود که آقای خمینی چه موقع به ایران برمیگردد و جواب آنها این بود که در اولین فرصت. و از همان روز تدارک برای بازگشت به ایران آغاز شد. در همین زمان بود که پیام کارتر به آقای خمینی توسط ژیسکاردستن رسید و یکی از مفاد آن این بود که ایشان سفرشان را به تهران به تعویق بیندازند. همزمان بختیار نیز در پیامی که توسط وزارت امور خارجه فرانسه برای آقای خمینی فرستاده بود همین درخواست را کرده بود. پیامهای مشابهی نیز میرسید.
حال نمایندۀ آمریکا در این ملاقات نیز همین مطلب را عنوان کرده است و این نشان میداد که مسألۀ بسیار جدی مطرح است و به همین دلیل با وجود این درخواستها و توصیهها آقای خمینی تصمیم گرفتند هرچه زودتر به ایران برگردند.
در مورد بیانیۀ آقای خمینی خطاب به ارتش باید متذکر شوم که صدور این بیانیه جلوتر از زمان این رویداد و تماس بود و ارتباطی به این ملاقات نداشت. بلکه بر اساس سیاستی بود که در مورد برخورد با ارتش اتخاذ شده بود، به موجب تحلیلی که ما از اوضاع داشتیم محور عمده و اساسی برخورد مردم با ارتش و اینکه در نهایت با ارتش چگونه باید برخورد کرد. در تیرماه سال ۱۳۵۶، بعد از انجام مراسم تدفین دکتر شریعتی در زینبیه، برای دیدار با آقای خمینی من به نجف رفتم. در این دیدار با ایشان در همین مورد صحبت کردم. پایگاه شاه و آمریکا در ایران در واقع ارتش بود. در مراحل نهایی برخورد میان ارتش با مردم خواهد بود. آقای خمینی با درگیری مسلحانه با ارتش موافق نبود و بر این باور بود که در صورت درگیری مسلحانه، گروههای سیاسی ـ نظامی، نظیر مجاهدین خلق و چریکهای فدایی ابتکار عمل را به دست خواهند گرفت. با توجه به مجموعۀ این ملاحظات من برخورد سیاسی ـ روانی با ارتش را مطرح کردم. اساس این طرح خنثی ساختن قدرت درگیری ارتش با مردم و مهار قدرت تخریبی آن علیه انقلاب و نهایتاً جذب بدنه اصلی نیروهای نظامی و انتظامی به انقلاب و پیوستن به مردم بود. بعد از این دیدار و بر اساس همین طرح آقای خمینی به طور مرتب در بیانیههای خود، مطالبی در مورد ارتش و ارتشیان و دعوت آنها به پیوستن به مردم عنوان میکردند. این سیاست مؤثر واقع شده بود و ارتش از درون به نفع مردم استحاله پیدا کرده بود.
در هر حال پس از این بحثها روی مفاد پیام آمریکا، آقای خمینی جواب خود را بیان کردند. من آن را دقیقاً یادداشت کردم و در ملاقات بعدی به رابط آمریکا اطلاع دادم. جواب به این شرح بود: «اول اینکه گفتهاید که تودهایها برای برخورد مسلحانه تحریک میکنند چه سند یا مدرکی دارید که ارائه بدهید؟ این تحریکات از جانب خود ارتش است. آنها به دنبال بهانه هستند. همچنین به نظر ما، یک ائتلاف اعلام نشدهای بین ارتش و کمونیستها دیده میشود تا این بهانه به دست ارتش داده شود. هدف هماهنگ کمونیستها و ارتش لطمه به اعتبار جنبش اسلامی است. دوم اینکه روشن کنید که منظور از حرکت ارتش برای «محافظت قانون اساسی» چیست؟ آیا حفظ سلطنت است یا حفظ ارتش برای آینده؟ آیا نگرانی آنها و هدفشان «حفظ سلطنت است یا حفظ ارتش»، در صورت فرض دوم مسأله فرق میکند. سوم اینکه آیا درست است که آمریکاییها تمام وسایل را از بین میبرند، یا از کشور خارج میسازند؟»
از پیام آمریکا همچنین روشن بود که آنها بر حسب پیشنهاد سولیوان، سفیرشان در تهران، اصرار دارند که ارتباطی میان سران انقلاب و ارتش در تهران برقرار گردد. اما اعضای شورای انقلاب در تهران حاضر به چنین تماسی نیستند و لذا آمریکاییها از آقای خمینی خواستهاند که به رهبران داخل چنین توصیهای را بنمایند. جواب صریح آقای خمینی به آمریکا این بود که «شما از کودتا جلوگیری کنید».
گفتوگو با فرماندهان ارتش
اما در مورد تماس میان سران ارتش با اعضای شورای انقلاب، نظر آقای خمینی در ابتدا این بود که تماس و مذاکرات مفید نیست. من با این نظر موافق نبودم اما آن را عیناً به آقای دکتر بهشتی، در تماس تلفنی، منعکس کردم. دکتر بهشتی ضمن گزارش کارهای جاری تهران که باید به اطلاع آقای خمینی برسد، از قبیل موفقیت کمیته نفت و کارشکنی تودهایها در کار این کمیته، گفتند که اعلامیه و ابلاغیۀ آقا در مورد ارتش بسیار حسن اثر داشته است.
روز بعد دکتر بهشتی تلفن زد و گزارش سفر خودش را به قم، که قرار بود با مراجع سهگانه صحبت کند تا آنها نیز مشترکاً نمایندهای برای عضویت در شورای انقلاب انتخاب و معرفی کنند، داد و گفت سفرش بسیار مفید بود و دو نفر از مراجع (اسم نبردند) استقبال کردند ولی تصمیم نهایی را بعداً خواهند گرفت. در مورد تماس با نظامیان آقای بهشتی دربارۀ علل و ضرورت مفید بودن تماس با نظامیان توضیحاتی داد و از من خواست که توضیحات ایشان را به اطلاع آقای خمینی برسانم و جواب آن را فوری بدهم.
گزارش آقای بهشتی را من همان روز به آقای خمینی دادم. ایشان توضیحات آقای دکتر بهشتی را قانعکننده دانستند و از من خواستند که در مورد تماس و مذاکره با نظامیان پیغام بدهم که: «تماس بگیرید، آنها را دلگرم کنید، اطمینان بدهید که حال ارتشیها خیلی بهتر خواهد شد اما قولی ندهید که عمل نشود.»
این پیام همان روز عیناً به آقای بهشتی اطلاع داده شد. ظاهراً تماس میان اعضای شورای انقلاب و امرای ارتش برقرار شده بود و نتایج مفیدی هم داشته است. آقای هاشمی رفسنجانی هم این تماسها را تأیید کردهاند.(۲۰)
به هر حال، طبق قرار قبلی با نمایندۀ وزارت امور خارجۀ آمریکا، مطالب آقای خمینی را در یک مکالمۀ تلفنی برای او خواندم. وی گفت که بعد از دریافت جواب تماس خواهد گرفت.
دومین پیام ۲۷ دی ماه ۵۷، ۱۷ ژانویه ۱۹۷۹
دیدار دوم در روز۲۶ یا ۲۷ دی ماه ۵۷ برابر با ۱۷ یا ۱۸ ژانویه ۷۹ صورت گرفت. در این دیدار نمایندۀ وزارت امور خارجۀ آمریکا مطالب خود را از روی نوشتهای میخواند و من ترجمۀ آنها را عیناً یادداشت میکردم:
«به نمایندگی از طرف دولتم مطالب زیر را به اطلاع میرسانم:
۱ـ اولین نگرانی ما پایان دادن به خونریزیها در ایران است هم به خاطر احترام به بشریت و هم برای به وجود آوردن شرایط مناسب جهت راهحل سیاسی بحران ایران.
۲ـ احساس ما این است که برخورد شدید بین نظامیان و غیرنظامیان، که ما شدیداً مخالف آن هستیم، کار را خیلی مشکل و حتی غیرممکن میسازد، که یک آینده ثابت را به وجود آوریم. بنابراین اما از همه نیروهای سیاسی ایران خصوصاً ارتش دعوت میکنیم که راهحل مسالمتآمیز را انتخاب کنند.
۳ـ در میان کسانی که ادعای پیروی از آقای خمینی را دارند، هستند کسانی نظیر تودهایها که مذهب را ولو موقتاً وسیلهای برای جمعآوری تودۀ مردم به کار میبرند. خصوصاً وقتی راهحلهای دیگری برای آنها امکانپذیر نباشد. ما معتقدیم که تودهایها و سایرین (کمونیستها) گروههای نسبتاً کوچکی هستند اما شدیداً خطرناک هستند. ما معتقدیم تنها ادامۀ کوششهای سیاسی معقول میتواند کارهای آنها را خنثی سازد.
دولت ما روی این مسأله اصرار میورزد که موضوع ائتلاف نوشته نشدهای بین کمونیستها و ارتشیها درست نیست. معتقدیم که ارتش بیش از همه از کمونیستها ترس دارد. در واقع بعضیها که در ارتش مخالف آقای خمینی هستند معتقدند که وی تحت نفوذ تودهایها و یا سایر افراطیهاست. به همین دلیل ما معتقدیم که باید مسئولین ارتش را متقاعد سازیم که آقای خمینی ضد تودهای و ضد کمونیسم در ایران است.
آمریکا میتواند کمک کند که مذاکرات لازم بین آقای خمینی و ارتش شروع شود. ما قویاً چنین مذاکرهای را حمایت میکنیم و آن را ضروری میدانیم. اما ما نمیتوانیم احساس اعتماد را که برای یک مذاکرۀ منظم لازم است به وجود بیاوریم. این (احساس اعتماد) تنها با یک رابطۀ مستقیم بین آیتالله و ارتش است که به وجود میآید.
ما معتقدیم که چنین مذاکراتی فوریت دارد. اطلاعات ما حاکی است که در دانشگاه و در بین کارگران پشتیبانی از تودهایها رشد میکند که این امر به نوبۀ خود تحولات مرحلۀ انتقالی را میتواند مشکل و خطرناک سازد اما پاسخ سه سؤالی که شده بود:
س ۱) مسأله اینکه جهتگیری ارتش چیست؟ بهترین جواب باید از طریق سؤال و تماس با خود آنها باشد. اما نظریات خود ما: آیا ارتش از برگشت فوری آیتالله میترسد یا از هیجانات حاصله از آن؟ ارتش ماهیتاً محافظهکار است و میخواهد آرامش باشد و نمیخواهد که جریانات سال قبل ادامه یابد. نظامیان از مجهولات و آینده مبهم نگران هستند و خطر رشد و پیروزی تودهایها را میبینند. بنابراین مذاکرات مستقیم با آنها ضروری است.
س ۲) در مورد نظر ارتش دربارۀ «محافظت قانون اساسی» آیا منظور سلطنت است یا حفظ خود ارتش؟ باید از خود آنها پرسید و فهمید. اما نظرات ما: محافظت و حمایت قانون اساسی فرع بر حفظ آرامش در جهت روشن شدن جهت آینده است. هر کس از نظامیان، سیاسیان و مردم باید از قبل بدانند که چه سرنوشتی در انتظار آنهاست. به نظر آمریکا قانون اساسی این قوانین و مقررات را روشن کرده است. آمریکا معتقد است که نه ارتش و نه مخالفین نباید خلاف قانون اساسی رفتار کنند. به همین دلیل است که ما از ارتش شدیداً خواستهایم که عملی خلاف قانون اساسی انجام ندهند. ترس ما این است که اگر چارچوب قانون اساسی بههم بخورد راه برای تودهایها باز میشود. این خیلی مهم است که ما نمیگوییم که قانون اساسی نمیتواند و نباید تغییر کند و تأکید میکنیم. اما ما معتقدیم ایجاد یک جریان منظم برای تغییر مهم است. ما معتقدیم اگر یکپارچگی و انسجام ارتش حفظ شود، امکان آن وجود خواهد داشت که رهبری ارتش هرگونه فرم سیاسی که انتخاب میشود مورد حمایت خود قرار دهد.
س ۳) در مورد وسایل نظامی فنی ـ جواب مطلقاً منفی است، ما میخواهیم که قدرت و یکپارچگی ارتش را حفظ کنیم. ما میخواهیم که نیروی ارتش وسایل فنی را که دولت ایران برای دفاع خود لازم میداند داشته باشد.»
سپس مأمور دولت آمریکا دربارۀ بیاناتی که ساندرز (معاون وزیر امور خارجه) در مورد ایران در کنگرۀ آمریکا ایراد کرده بود، توضیحاتی به شرح زیر داد:
«۱ـ ساندرز گفته است ایرانیان باید سرنوشت آیندۀ خود را خودشان تعیین کنند و این است که ما از شما دعوت میکنیم که با ارتش مذاکره کنید.
۲ـ ساندرز گفته است که دولت آمریکا جریانات قانونی را تأیید میکند. اگر تغییراتی لازم باشد ما مخالف آن نیستیم. این تغییرات باید از طریق یک جریان منظم و کنترل و حساب شده باشد و همۀ ایرانیها در آن شرکت کنند و آن را حمایت کنند.
۳ـ ساندرز گفته است که دولت آمریکا از استقلال ایران حمایت میکند. به نظر ما هم ایالات متحده و هم طرفداران آیتالله در جلوگیری از نفوذ تودهایها که مستقیماً به نفع روسها خواهد بود، منافع مشترک شدیدی دارند.
در پایان به عنوان آخرین حرف، به نمایندگی از طرف دولتم، چهار سؤال زیر را مطرح میکنم:
۱ـ سرنوشت سرمایهگذاریهای آمریکا در ایران؟
۲ـ آیندۀ فروش نفت به غرب؟
۳ـ آیندۀ روابط سیاسی، نظامی ایران با آمریکا؟
۴ـ روابط با روسیه؟»
در اینجا مطالب وی تمام شد. پاسخ به سؤالات بالا روشن بود. آقای خمینی در مصاحبهها و سخنرانیهای متعدد موضعگیریهای خودشان را درباره مسائل بالا بیان کرده بودند. من میتوانستم همان جا به سؤالات وی پاسخ بدهم. اما پاسخی ندادم. او برای من صحبت نمیکرد. من میبایستی پیغام را میدادم و جواب آن را میگرفتم و به او میدادم. به او گفتم بسیار خوب سؤالات شما را مطرح میکنم و سپس جواب ایشان را به شما خواهم داد. به این ترتیب میخواستم بار دیگر به او یادآور شوم که من طرف مذاکره با شما نیستم و ثانیاً جوابها از من نیست، از آقای خمینی است. دقیقاً همانطور که او از جانب «دولتش» صحبت میکرد من هم از جانب رهبر انقلاب مأمور بودم و صحبت میکردم.
به علاوه گاهی اوقات آقای خمینی مطالبی به نظرشان میرسید و میگفتند که از نظر من بسیار جالب و عمیق بود. و بالاخره این شیوه عمل یعنی تأخیر پاسخ به ما امکان میداد که بهترین جوابها و سیاستها را اتخاذ کنیم.
این ملاقات نیز در رستوران مسافرخانۀ نوفللوشاتو انجام گرفت. پس از ملاقات، گزارش مذاکرات را دادم و ایشان پاسخهای خود را دادند که در دیدار سوم داده شد.
سومین پیام ـ ۲۸ دی ماه ۵۷ برابر ۷۹.۱.۱۸
سومین دیدار در ۲۸ دی ماه ۵۷ برابر ۷۹.۱.۱۸ صورت گرفت. پاسخ آقای خمینی عیناً به شرح زیر خوانده شد:
«در مورد برنامۀ سیاسی آینده برای مرحله انتقالی سه مرحله پیشبینی شده است: مرحلۀ اول تأسیس شورای انقلاب، دوم معرفی دولت موقت، سوم تنظیم و تصویب قانون اساسی جدید که بعداً به موجب آن قانون اساسی عمل خواهیم کرد. با عقب انداختن کارها دست تودهایها را باز میکنید. شما با حمایت از این دولت یا آن دولت و شلوغی ارتش باعث تعویق و در نتیجه رشد تودهایها و باعث زحمت بیشتر ما هستید. کنار بروید و بگذارید خود ما کارهایمان را بکنیم. ارتش را هم وادار به سکوت و عدم دخالت بنمایید. نه کمونیست، نه تودهای کاری نمیتواند بکند. اما اگر وضع به همین ترتیب ادامه یابد کاری نمیشود و تودهایها رشد میکنند و باعث زحمت میشوند.
اما در پاسخ چهار سؤالی که مطرح کردهاند:
س ۱ـ سرمایهگذاری آمریکا در ایران:
الف ـ در شرایط فعلی از کم و کیف این سرمایهگذاری و ماهیت فعالیتهای آنان اطلاعات کافی نداریم.
ب ـ اساس سیاست و خطمشی ما در این مورد و سایر موارد مشابه حفظ استقلال مملکت، مصالح ملی و توسعه و عمران کشور خودمان است.
ج ـ این امر با برنامهریزیهای دولت آیندۀ جمهوری اسلامی بستگی دارد، مثلاً به طور قطع ما کشاورزی خود را زنده خواهیم کرد. به وابستگی نیازهای غذایی به خارج پایان خواهیم داد. این امر اولویت را در امور کشاورزی ما بیان میکند. در رابطه با اجرای این برنامه و تحقق اهداف کشاورزی دولت آینده ممکن است آنچه را که لازم و مفید میدانید انجام دهد از جمله همکاری با کمپانیهای خارجی از جمله آمریکاییها.
س ۲ـ فروش نفت به غرب کماکان ادامه خواهد یافت. ما خواستار اصلاح وضع اقتصادی کشورمان هستیم. کشور ما را خراب کردهاند. ما به درآمد نفت نیاز داریم. نمیخواهیم از گرسنگی بر سر چاههای نفت بمیریم؛ لذا نفت خود را به مشتریان آن میفروشیم. به قیمت عادلانه روز به هر کس که بخرد میفروشیم و ارز دریافت میکنیم نه چیز دیگری. ما فقط به آفریقای جنوبی و اسرائیل نفت نخواهیم فروخت.
س ۳ـ روابط سیاسی ـ نظامی با آمریکا:
الف ـ ما اساساً ضد هیچ کشور و ملتی نیستیم. ضد سیاستهای آنان علیه مصالح ملت خودمان و ظلم آنها هستیم. هرگاه روش دولت آمریکا برخلاف گذشته واقعبینانه شود و دست از دخالت در امور ما بردارد، دست از حمایت مردمی دزد و فاسد، از ارتشی و غیر ارتشی بردارد، جنبش ما را بفهمد و به آزادی و استقلال ما احترام بگذارد ما با آنها روابط دوستانه خواهیم داشت. ما برای توسعۀ کشاورزی و اقتصاد کشور به علوم و فنون و تکنولوژی غرب خصوصاً آمریکا نیاز داریم. با دوستی و احترام متقابل میتوانیم رابطه داشته باشیم. اما آمریکا باید بداند که تنفر عمیق مردم ما نسبت به آمریکا به دلیل کودتای ۱۳۳۲ و دخالت ممتد آنها از آن به بعد و حمایت از شاه امری نیست که در مدت کوتاهی از دل مردم ما برود. آمریکا میتواند آن را جبران کند و عملاً نشان دهد که سیاستش تغییر کرده است.
ب ـ ما با خرید سلاحهای عظیم نظامی برای ایران موافق نیستیم. آنها را نه ضروری میدانیم و نه مفید.
ج ـ ثبات ایران و در نتیجه ثبات منطقه را ما نه در خرید سلاحهای عظیم و نه در یک ارتش بزرگ میدانیم بلکه در توسعۀ دموکراسی، استقلال کشور، عدالت اجتماعی، همکاری و شرکت وسیع مردم در تمامی شئون کشور میدانیم.
دـ سیاست خارجی ما بیطرفی مثبت است و لذا در پیمانهای نظامی شرکت نمیکنیم.
هـ ـ ما نه به صورت ژاندارم منطقه عمل خواهیم کرد و نه به صورت صادرکنندۀ انقلاب به سایر کشورهای منطقه.
س۴ـ روابط با روسیه، عیناً نظیر آمریکاست. ما از آنها هم سوابق تلخی داریم. آنها هم رژیم شاه را حمایت کردهاند. آنها هم اگر بخواهند در امور ما دخالت کنند مقابله و مقاومت میکنیم. آنها هم اگر به ما احترام بگذارند و مصالح ما را محترم بشمارند، در امور داخلی ما دخالت نکنند با آنها دوستی خواهیم داشت. اما ما خود را با مردمی که به خدا معتقدند نزدیکتر حس میکنیم تا با ملحدین خدانشناس.
و بالاخره:
۱ـ ما خواستار تقلیل فشار و جنجالهای سیاسی بینالمللی و منطقهای هستیم نه تحریک و تشدید جنجالها.
۲ـ ما برای ساختن مجدد کشور و آبادانی مملکت به آرامش نیاز داریم، بنابراین در تحریکات و تشنجات منطقه و دستهبندیها شرکت نخواهیم کرد.
۳ـ در مشکلات و مسائل سیاسی جهانی با سایر دول، راهحل را از طریق مذاکرات سیاسی و در سطح سازمان ملل میدانیم.»
بعد از بیان مطالب بالا نمایندۀ دولت آمریکا سؤال کرد: «شما گفتهاید که میخواهید به جنگ و خونریزی داخلی خاتمه دهید. ما هم موافقیم و کوشش داریم. اما ترس و نگرانی ما این است که قبل از تماس با ارتش و سایر عوامل مهم و قابل توجه، معرفی و اعلام دولت موقت انتقالی به بروز ریسکهای ثانوی منجر شود. علاقهمندیم نظریات آیتالله را بدانیم.»
در مورد این سؤال از او خواستم توضیح بدهد که منظورشان از «سایر عوامل مهم و قابل توجه» که ترجمه other significant elements است، چیست؟ گفت نمیداند، سؤال میکند و جواب میدهد.
***
پس از این دیدار، متن کامل مذاکرات عیناً به آقای خمینی گزارش شد و موضوع قسمتی را هم که مبهم بود و سؤال کرده بودم اطلاع و توضیح دادم که وقتی او این مطلب را گفت به نظرم رسید ممکن است دولت آمریکا روی اشخاص و گروههای خاصی نظر دارد و به این ترتیب میخواهند که آنها هم در تغییرات انتقالی سهیم باشند. سؤال و توضیحات آنها ممکن است ما را در شناخت این مسأله یاری دهد.
در ۳۰ دی ماه ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۰ نماینده دولت آمریکا تلفن زد و جواب سؤال بالا را به شرح زیر داد: «در تصمیمگیری نسبت به آینده و جریان تحول سیاسی و برنامهای برای به وجود آوردن حداکثر ثبات، باید خود مردم شرکتکنندگان اصلی باشند و عناصر اصلی را خود آنها انتخاب کنند و سعی شود که حداکثر نیروها را در بر گیرد.» پس از دریافت این جواب بلافاصله مراتب را به اطلاع آقای خمینی رساندم.
چهارمین پیام ـ ۴ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۴
چهارمین دیدار در ۴ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۴ در همان رستوران نوفللوشاتو صورت گرفت. مجدداً از روی نوشته مطالب خود را میخواند:
«از جانب دولتم موظفم چهار نکته را به اطلاع برسانم:
۱ـ برای ما و فرض ما آن است که آیتالله هم با ما در این امر شریکند، ایران مستقل و با ثبات و جدای از دخالت خارجیها، هدف است.
۲ـ ما اعتقاد داریم که جریان کافی در قانون اساسی هست که از طریق آن تمامی نیروهای اصلی میتوانند با آرامش در تنظیم سرنوشت مملکت شرکت و دخالت کنند.
۳ـ اگر این جریانات تعقیب و اجرا نشوند، یک حرکت و برخورد مستقیم خارجی، جدای از قانون اساسی ممکن است اتفاق بیفتد، با نتایج فاجعهآمیز آن برای تمامی نیروهای غیرکمونیست، از جمله برای عوامل مذهبی و پشتیبانان آنان. در این مورد از من خواسته شده است که توجه شما را به «بیانیه» جدید حزب توده جلب کنم که پشتیبانی خود را از شورای انقلاب و دولت موقت اعلام داشته است.
۴ـ ما فکر میکنیم که در شرایط کنونی هنوز زود است که آیتالله در این زمان به ایران برگردند.»
پس از این دیدار مطالب عیناً به آقای خمینی گزارش شد. سپس به بررسی و بحث مطالب پیام ارسالی پرداخته شد. استنباط ما این بود که آمریکاییها اصرار دارند قانون اساسی فعلی که مشروطۀ سلطنتی است، حفظ شود و اعتبار خود را از دست ندهد و ثانیاً غیرمستقیم در بند ۳ میخواهند ما را از یک «فاجعه» موهوم، در صورت تغییر قانون اساسی بترسانند و ثالثاً مایل نیستند که آقای خمینی به این زودی به ایران برگردند. این امر مصادف بود با زمانی که شاه از کشور خارج شده بود و آقای خمینی خود را برای بازگشت فوری به تهران آماده ساخته بودند، اما بختیار و ارتش فرودگاه را بسته بودند.
اقدام دولت و ارتش در بستن فرودگاه تهران و پیغام امروز نماینده آمریکا درباره تأخیر بازگشت به ایران حکایت از یک توطئهای میکرد وگرنه دلیلی نداشت که آنها چنین اصراری داشته باشند. رابعاً، آمریکاییها از اعلامیۀ حزب توده در پشتیبانی از شورای انقلاب و دولت موقت میخواهند بهرهبرداری کنند و ترس و وحشت موهوم از کمونیسم را بهانه قرار بدهند.
پس از بررسی این نکات و با توجه به سیاستهای بختیار و بستن فرودگاهها، که خیلی حساس بود و اینکه میلیونها نفر برای استقبال آقای خمینی به تهران آمده بودند و هر آن احتمال درگیری و کشتار شدیدی داده میشد، و همچنین با توجه به کشتار روز قبل جلوی دانشگاه و وقایع سنندج و دستگیری روزنامهنگاران و غیره، آقای خمینی پیغام تهدیدآمیزی برای آمریکاییها تهیه کردند که آن را یادداشت نمودم تا در اولین دیدار به نمایندۀ وزارت امور خارجه آمریکا تسلیم شود. متن این پیغام در گزارش ملاقات بعدی آمده است.
پنجمین پیام ـ ۷ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۷
در ۷ بهمن ۵۷ برابر با ۷۹.۱.۲۷ نمایندۀ دولت آمریکا مجدداً تماس گرفت و درخواست ملاقات فوری کرد. در این ملاقات ابتدا او اطلاع داد که بعضی اشخاص به نام «نماینده رسمی آیتالله خمینی» با مقامات دولتی آمریکا تماس گرفتهاند و مطالبی گفتهاند. آیا چنین چیزی صحت دارد یا خیر؟ متن سؤال و پیغام وی که از روی نوشته میخواند چنین است: «اشخاصی مدعی هستند که نماینده آیتالله خمینی میباشند و به بعضی اشخاص در مقامات دولت و یا بعضی تجار آمریکایی مراجعه کردهاند. ما میخواهیم بدانیم آیا چنین امری صحت دارد؟ بعضی اوقات این اشخاص مراجعه میکنند به نام نمایندۀ آیتالله و میخواهند که اسناد و مدارک روابط ایران و آمریکا را بررسی کنند. آنها خود را نمایندگان آیتالله در مسائل رسمی و دولتی معرفی میکنند. ما معتقدیم که آیتالله خمینی باید از این مسائل باخبر بشوند. ما میخواهیم که آیتالله بدانند که این وقایع اتفاق میافتند. ما بسیار خوشوقت خواهیم شد که نظرات ایشان را بدانیم که چگونه باید با این اشخاصی که مدعی نمایندگی آیتالله هستند برخورد کنیم.»
در برابر سؤال من که این اشخاص چه کسانی هستند نام آنها را ببرید و بعد از اصرار و تأکید من بالاخره وی از شخصی به نام «نوربخش» اسم برد که مراجعه کرده است و خواسته است که اسنادی را بررسی کند.
من از جریان تماسهای یک ایرانی مقیم آمریکا به نام مجتبی نوربخش و دوست آمریکاییاش به نام فریمن با آقای خمینی مطلع بودم. اما از اینکه آیا آنها چنین تماسهایی را به نام «نمایندۀ آقای خمینی» گرفتهاند و چنین درخواستهایی کردهاند، بیخبر بودم و همچنین روشن نبود که نماینده دولت آمریکا با طرح آن چه نظری دارد؟ مطمئن نبودم و اگر اصل خبر وی، یعنی مراجعه نوربخش به مقامات آمریکایی درست باشد، انگیزۀ او برای چنین کاری برایم روشن نبود و نمیتوانستم سر دربیاورم او واقعاً به دنبال چه چیزی بوده است.
اما مهم برای ما در آن مرحله آن بود که بر اساس اطلاعات من، چنین شخصی مأموریتی از جانب آقای خمینی نداشته است. بنابراین در همان جا به نماینده دولت آمریکا گفتم که جواب سؤال وی منفی است و چنین چیزی وجود ندارد. با این حال به او گفتم که سؤال او را مطرح کرده و جواب قطعی آن را خواهم داد.
پس از اتمام سخنان وی من پیام آقای خمینی به دولت آمریکا را به شرح زیر برای او خواندم: «کارها و عملیات بختیار و سران کنونی ارتش نه تنها برای ملت ایران، بلکه برای دولت آمریکا هم به خصوص آینده خود آمریکا هم در ایران، سخت ضرر دارد. و من ممکن است مجبور شوم دستور جدیدی دربارۀ اوضاع ایران بدهم. بهتر است شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت نکند. دست از این حرکات بردارند. ادامۀ این عملیات توسط بختیار و سران ارتش ممکن است فاجعهای بزرگ به بار آورد. اگر او و ارتش در امور دخالت نکنند و ما ملت را ساکت کنیم ضرری برای آمریکا ندارد. اینگونه حرکات و رفتار، ثبات و آرامش منطقه را باعث نخواهد شد. ملت از من حرفشنوی دارد و ثبات به دستور من و با اجرای برنامۀ من به وجود خواهد آمد. وقتی من دولت موقت را اعلام کنم خواهید دید که رفع بسیاری از ابهامات خواهد شد و خواهید دید که ما با مردم آمریکا دشمنی خاصی نداریم و خواهید دید که جمهوری اسلامی که بر مبنای فقه و احکام اسلامی استوار است چیزی نیست جز بشردوستی و به نفع صلح و آرامش همۀ بشریت است. بستن فرودگاهها و جلوگیری از رفتن ما به ایران ثبات را بیش از پیش برهم میزند، نه آنکه اوضاع را تثبیت نماید. از جانب نیروهای طرفدار من خواسته شده است که اذن بدهم بروند فرودگاه را باز کنند با زور. اما من هنوز چنین اذنی ندادهام. همچنین نیروهای مسلح از نظامی و غیرنظامی، از جمله عشایر درخواست عمل برای پایان دادن به وضع کنونی کردهاند. اما من هنوز اذن ندادهام و ترجیح میدهم که کار با مسالمت تمام شود و سرنوشت مملکت به دست ملت سپرده شود.»
این آخرین تماس و ملاقات نماینده وزارت امور خارجۀ آمریکا بود.
***
این تماسها در مجموع مفید بودند. مطالبی که از آنها دریافت شد، اگرچه قبلاً از طریق پیگیری مطالب روزنامهها و مطبوعات بینالمللی کم و بیش به دست آمده بود، اما بیان آنها از جانب نمایندۀ رسمی دولت آمریکا هر گونه شک و تردید را در مورد برنامهها و اولویتهای آنان در آن مرحلۀ حساس از بین برد و به ما این امکان را داد که بتوانیم بهتر، خط مشی و تاکتیکهای طرف مقابل را بررسی کنیم و متقابلاً اقدامات لازم را به عمل آوریم و همچنین جوابهای داده شده به نماینده دولت آمریکا، چیزی بیشتر از آنچه که در مصاحبهها و بیانیههای علنی مطرح شده بودند، نبود. به همین دلیل این تماسها، در مجموع مثبت ارزیابی شدند. البته، قضاوت نهایی با تاریخ است.
متأسفانه در میان اسناد لانۀ جاسوسی که دانشجویان خط امام آنها را منتشر ساختهاند، گزارشی از این تماسها وجود ندارد. همانطور که در متن توضیحات بالا آمده است، نماینده دولت آمریکا، مطالب و پیامهای خود را از روی نوشته و تلکس میخواند و قطعاً رونوشتی از آن مطالب و همچنین گزارشهای این شخص به سفارت آمریکا در تهران فرستاده میشده است. انتشار آنها بدون شک در روشن شدن هر چه بیشتر زوایای رویدادهای تاریخی کشورمان در آن مرحله حساس مؤثر خواهد بود. به خصوص گزارشهای مربوط به تماسهای هایزر با نظامیان و غیرنظامیان ایران و ملاقاتهای سران ارتش با اعضای شورای انقلاب.
پینوشتها:
۱ـ یونایتدپرس، ۸ ژانویه ۷۹ (۱۸ دی ماه ۵۷)
۲ـ آسوشیتدپرس، ۱۰ ژانویه ۷۹ (۲۰ دی ماه ۵۷)
۳- آسوشیتدپرس از واشینگتن ـ اط ۵۷.۱۱.۱۵
۴- والری ژیسکاردستن، قدرت و زندگی، مؤسسه پیک ۱۳۶۸.
۵- سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ۱۳۵۷-۱۳۰۰. هوشنگ مهدوی، نشر البرز ۱۳۷۵.
۶- همان
۷ ـ مجله نیوزویک، ۱۸ دسامبر ۷۸ (۲۷ آذر ۵۷) مقالۀ «اگر شاه سقوط کند»
۸ ـ یونایتدپرس، ۸ ژانویه ۷۹ (۱۸ دی ماه ۵۷)
۹ ـ آسوشیتدپرس، ۸ ژانویه ۷۹ (۱۸ دی ماه ۵۷)
۱۰ ـ آسوشیتدپرس، در ۱۰ ژانویه ۷۹ (۲۰ دی ماه ۵۷)
۱۱ ـ همان
۱۲ـ روبین، باری، «هموار شده با نیات خوب». اصل متن انگلیسی.
۱۳ـ همان
۱۴ ـ سالینجر، پیر، «آمریکا در گروگانگیری». اصل متن انگلیسی.
۱۵ـ همان
۱۶ ـ روزنامه نیویورک تایمز، ۷۸.۱۲.۵ (۱۴ آذرماه ۱۳۵۷).
۱۷ ـ برای اطلاع بیشتر در مورد موضع فرانسه در گوادلوپ و اقدامات انجام شده به توضیحات پایانی کتاب (ضمیمه شماره یک) رجوع کنید.
۱۸ ـ در مرداد ۱۳۵۸ ناگهان روزنامهها و مجلات وابسته به برخی از محافل ضد انقلاب اسلامی با چاپ عکس بختیار و مقالاتی دربارۀ او سعی کردند او را به عنوان یک رهبر سیاسی مطرح سازند. من این را یک حرکت سالمی ندیدم و برای مقابله با آن تصمیم گرفتم برخی از اسناد سیاسی مربوط به دوران انقلاب را منتشر سازم. یکی از این اسناد پیام کارتر به آقای خمینی در مورد بختیار بود. نظرم را با آقای خمینی مطرح کردم و ایشان آن را تأیید کردند. من در یک سخنرانی عمومی در چمن سعدآباد در ۱۴ مرداد ۵۸ این اسناد را ارائه دادم، که در روزنامهها چاپ شد. به دنبال آن با تأیید آقای خمینی، طی یک مصاحبه تلویزیونی با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به مدت یک ساعت، این اسناد را به اضافۀ پیام بختیار به آقای خمینی از طریق سفیر فرانسه در ایران در بهمن ۵۷، توضیح دادم. اما متأسفانه عناصری در صدا و سیما از پخش آن ممانعت کردند و تنها ۱۰ دقیقه آن را پخش کردند و مانع پخش کامل آن شدند. این خود بحثبرانگیز شد، زیرا کسانی که همان ۱۰ دقیقه را دیده و شنیده بودند از میخواستند متن کامل آن را منتشر شود. در ۲۰ بهمن ۱۳۵۸، به مناسبت سالگرد انقلاب طی نامهای به صدا و سیما خواستم تا آن مصاحبه را به طور کامل پخش کنند. متن نامه به شرح زیر است: «شورای محترم مدیریت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در چند ماه قبل به دنبال اجازه و دستور آقای خمینی و به منظور افشای برخی از اسناد خیانتها و اطلاع ملت ایران، اینجانب طی یک مصاحبه تلویزیونی به مدت یک ساعت اسنادی از حمایت دولت آمریکا از بختیار و دخالتها و کوششهای ضد انقلاب در جهت مخدوش ساختن انقلاب ایران ارائه و گزارش دادم. متأسفانه معلوم نشد که چرا این مصاحبه سانسور شد و بیش از ۱۱ دقیقه آن را منتشر نساختند. و مسئولین امور نتوانستند جواب قانع کنندهای را به اعتراض بدهند. اکنون که سالگرد پیروزی انقلاب را برگزار میکنیم بدینوسیله درخواست میشود که این فیلم جهت اطلاع ملت ایران پخش گردد. در غیر این صورت دلایل عدم پخش آن را توضیح دهید. والسلام ـ با تشکر. دکتر ابراهیم یزدی ۵۸.۱۱.۲۰.» اما مدیرعامل یا شورای مدیریت صدا و سیمای جمهوری اسلامی نه اقدامی کرد و نه به این نامه پاسخ داد.
۱۹ـ به سخنرانی اینجانب تحت همین عنوان و کتاب «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، انتشارات قلم ۱۳۸۷، مراجعه کنید.
۲۰ـ هاشمی رفسنجانی ـ روزنامۀ کارگزاران ۸۶.۱.۲۰: «… در مجموع این کارها در آن زمان تابو نبود. ملاقات و مذاکره انجام میشد. مثلا دو، سه ماه قبل از پیروزی انقلاب، که از زندان آزاد شدم و آن موقع آقای خمینی در پاریس بودند، آقای مطهری از من برای جلسهای در منزل خودشان دعوت کردند که وقتی رفتم، دیدم آقای منتظری، شهید بهشتی و دوستانی که انقلاب و مبارزه را اداره میکردند جمع هستند. آقای مقدم رئیس ساواک هم آمد. قرار بود آقای منتظری به پاریس بروند و با آقای خمینی ملاقات کنند. مقدم آمده بود که مسائل را توضیح بدهد… آقای مقدم در این جلسه حرفهایش را زد و کسی اعتراض نکرد که چرا ایشان به این جلسه آمد. یا مهندس بازرگان با بختیار مذاکره داشت و حرفها را به ما منتقل میکرد…»
کلید واژه ها: ابراهیم یزدی ایران و آمریکا نوفل لوشاتو گوادلوپ
همرسانی :
( ۲ )
نظر شما :
آخرین خبرها
پر بازدیدترین ها
روایت پنهان سقوط رضاشاه؛ مستشاران آلمانی یا پناهندگان عراقی؟
اسناد خسارات متفقین به ایران در دوره اشغال
شهریور ۲۰ به روایت فرزند فروغی: مردم ایران امشب به من احتیاج دارند
اسناد اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰
حق ایران در مطالبه اراضی تاریخی خود
قوچانی: پاسخ اردوغان را باید شاه عباس بدهد
مناظره داغ درباره فرماندهی و پایان جنگ/ اللهکرم: میتوانستیم بغداد را بگیریم/ علایی: کسی جلویتان را گرفته بود؟
مطالب مرتبط
امام خمینی برای کارتر پیام شخصی نفرستاد
پیامهای محرمانه امام خمینی به کارتر
گزارشی از مذاکره بهشتی با مقامات آمریکایی
صورتجلسات شورای انقلاب-۹/ شاه را اخراج کنند تا گروگانها را آزاد کنیم
یزدی نسخهٔ کوچکتر خمینی است
یزدی میخواست پزشکان ایرانی در جریان درمان شاه باشند
میخواستیم هویدا را نجات بدهیم
در زیرزمین سفارت آمریکا دنبال سران حکومت شاه بودند
پیام امام به کارتر: ارتش از بختیار پیروی نکند
تکذیب ادعای بیبیسی درباره پیام امام به کارتر
صفحه نخست گزارش های ویژه پرونده وقایع اتفاقیه تاریخ مصور از دیگر رسانهها پاورقی روزشمار تاریخ جهان کاغذ اخبار گزیدههای تاریخی تاریخ شفاهی کتاب
tarikhirani Websites
© کلیه حقوق متعلق به وبسایت تاریخ ایرانی میباشد.
توسعه و طراحی: A.C.A CO
مصالحه ناکام؛ چرا بختیار به دیدار امام نرفت؟
تاریخ ایرانی یکشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۰
صفحه نخست
پرونده
تماس با ما
ارسال مطالب
ار اس اس
آ + آ -
صفحهاصلی مقالات وقایع اتفاقیه مصالحه ناکام؛ چرا بختیار به دیدار امام نرفت؟
مصالحه ناکام؛ چرا بختیار به دیدار امام نرفت؟
محمدتقی (بابک) ابراهیمی خوجین
۲۱ بهمن ۱۳۹۳ | ۱۷:۲۰ کد : ۴۹۴۵ وقایع اتفاقیه
مصالحه ناکام؛ چرا بختیار به دیدار امام نرفت؟
تاریخ ایرانی: در نهم دی ماه ۱۳۵۷ شاپور بختیار با محمدرضا شاه پهلوی به توافق رسید و مقام نخستوزیری را پذیرفت. بختیار دیدارش با شاه را در کاخ نیاوران برای پذیرش پست نخستوزیری، که با طعنهای به او دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همراه است، چنین بازگو میکند (بختیار، ۱۳۶۱: ۱۳):
ــ شما را از کی ندیدهام؟
ــ از ۲۵ سال پیش اعلیحضرت، قاعدتا این تاریخ باید در خاطرتان باشد.
ــ در این فاصله هیچ پیر نشدهاید.
در برابر این سخن پادشاه خودکامه، زندانی پیشین پادشاه در فکر عمیقی فرو میرود و با خود میاندیشد: «من به تحقیق پیر شدهام. اما شاید آثاری که گذر زمان بر مخالفان سیاسی میگذارد، با فرسودگیهای ناشی از قدرت متفاوت باشد. به هر حال تاریخ در این ۲۵ ساله راه درازی پیموده است. در آن غروب اواخر دسامبر ۱۹۷۸ [دی ۱۳۵۷]، ایران به طرف هرج و مرج میرفت. من جلوی پادشاه ایستاده بودم، به این منظور که بکوشم ایران را از سراشیبیای که پرداختۀ اشتباهات مکرر بود، از لغزش کامل به اوج هرج و مرج باز دارم. دولتها سه ماه به سه ماه جایگزین هم میشدند. آموزگار، شریف امامی، ازهاری…. آیا دولتی هم به نام دولت بختیار تشکیل خواهد شد؟ باید اوضاع سخت نابسامان باشد و اعلیحضرت محمدرضا پهلوی آگاه به میزان نابسامانی، تا چنین فکر دور از ذهنی به خاطرش خطور کند» (بختیار، ۱۳۶۱: ۱۳).
بختیار در ۲۶ دی ماه رأی اعتماد از مجلسی میگیرد که در سیطرۀ حزب رستاخیز بود؛ حزبی که برساختۀ رژیم بود و از وفاداران رژیم مطلقه سلطنت تشکیل شده بود. در عین حال، ۲۶ دی ماه، روزی بود که شاه غمزده و خسته از انقلاب به اصرار همسرش فرح دیبا برای معالجۀ بیماری و استراحت از ایران خارج میشود.
خروج شاه تصمیم و ارادۀ خود حسب ارزیابی از اوضاع کشور بود که بختیار نیز نه تنها مخالف آن نبود، بلکه چنین توصیهای به شاه داشت و خروج شاه از کشور را شرط پذیرش مقام نخستوزیری خود مطرح میکرد. «... وقتی به فرودگاه رسید، نیم نگاهی به شاه و چهرۀ غمبارش کفایت کرد تا حلقۀ گرد گریه از گوشههای چشم بختیار جاری شود. شاه دستان بختیار را در دست گرفت و گفت: برای شما آرزوی موفقیت دارم. ایران را به شما سپردم و شما را به خدا» (میلانی، بهار ۱۳۹۲: ۵۱۷). این شرح حال پادشاه خودکامهای است که اکنون زندانی پیشینش به حال او میگرید.
در صبح ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ روزنامۀ آیندگان با عنوان «شاه امروز ایران را ترک میکند» و بعد از ظهر آن روز زمستانی، روزنامههای اطلاعات و کیهان با تیتر بزرگ «شاه رفت» چنان خودنمایی میکردند که گویی دستگاه معرفتی سنت قدمایی به یکباره از ایران برچیده شد. روزنامۀ اطلاعات در ادامه مینویسد: «شاه ساعت ۱۱ و ۴۵ دقیقه امروز به اتفاق ملکه فرح وارد فرودگاه مهرآباد شد و بلافاصله در جمع خبرنگاران حضور یافت و در مصاحبهای با خبرنگاران داخلی و خارجی شرکت کرد... فرودگاه مهرآباد از صبح امروز در محاصره شدید گارد شاهنشاهی بود... آخرین خبر حاکی است که شاه با جت بوئینگ ۷۲۷ شهباز بعد از یک ساعت توقف در فرودگاه و مصاحبه با روزنامهنگاران پرواز کرده است. همین خبر حاکی است که صبح قبل از پرواز شاه دو هواپیما حامل اثاثیه و لوازم شاه پرواز کردند...»
روزنامۀ کیهان هم از لحظات آخر شاه در فرودگاه و اشکهای او میگوید: «شاه در آخرین لحظه مصاحبۀ مطبوعاتی را لغو کرد...» کیهان در صفحۀ سه در مورد خانوادۀ سلطنتی هم مینویسد: «برخی اعضای خانواده سلطنتی به آمریکا رفتند... یک جت نیروی هوایی ایران به آمریکا رفت... سرنشینان این هواپیما فریده دیبا و سه تن از فرزندان کوچکتر شاه بودهاند... روز هشت دی، مادر شاه و چند تن دیگر از اعضای خانواده سلطنتی به همراه عدهای از مقامات ایرانی به آمریکا رفتند».
شرایط انقلابی چنان حساس و شکننده بود که یک مورد اشتباه از بختیار، حتی بدون اشتباهات پی در پی پادشاه مطلقه به تنهایی کافی بود تا گزک بهانه را به دست مخالفان چپ و مذهبی بدهد تا آن را بر سر دولت شاپور بختیار فرود آورند؛ دولتی که از سوی رئیس آن دولت مشروطه خوانده میشد و پادشاه را تنها در چارچوب قانون اساسی مشروطه قبول داشت و خود را موظف به اجرای بند بند قانون اساسی مشروطه میدانست، در حالی که گذشت ۷۰ سال از تشکیل دولت مشروطه و ۱۵ سال موفق در آغاز کارش در دو دورۀ پس از کودتای محمدعلی شاه و نیز ۱۲ سال پس از سقوط و تبعید رضاشاه، در بیشتر دورههای تحت حاکمیت پهلویها، بسیار کمرنگ و بیفروغ مینمود و قابلیت درک و دریافت و پذیرش از سوی خیل عظیمی از تودههای پرورش یافته در دستگاه معرفتی سنت قدمایی را از این مفهوم مدرن و متجددانه نداشت.
اما زبانههای انقلاب از هر سو در فضای جنگ سرد جهانی شعله کشیده بود، فضایی که ابرقدرتها تمام حرکات خویش را در همه جای جهان و در آن زمستان سرد در قلب خاورمیانه زیر نظر داشتند. نخستوزیری یک شخصیت لیبرال دموکرات آزمون دشواری برای آن دو ابرقدرت بود. رژیم اتحاد جماهیر شوروی یک رژیم چپ تمام عیار بود که سقوط رژیم راستگرای شاه ایران برایش بُرد کامل بود و بارها در نبردهای دیپلماتیک و اطلاعاتی ـ امنیتی دو کشور، دشمنی آشکار این دو رژیم غیرآزاد به رخ جهانیان کشیده شده بود. به ویژه آنکه ایران در جنوب شوروی، حکم کوبا را برای آمریکا داشت و چه بسا با مرزهای گستردهتر آبی و خاکی در منطقۀ سرنوشتساز و عقبماندۀ خاورمیانه اهمیتی بیشتر میداشت. ایران، از زمان برافتادن حکومت مغولها در هر دو اقلیم و برآمدن صفویه در ایران و رومانوفها در روسیه متوجه دشمنی و بیرحمی همسایۀ شمالیاش شده بود. در این میان، حتی برآمدن دولت لیبرال دموکرات بختیار با مشی سوسیال دموکرات، رژیم شوروی را نه فریب میداد و نه خشنود میساخت؛ این رژیم توتالیتر از هر رژیم دیگری غیر از دولتهای راست و اتوریتر یا لیبرال در ایران استقبال میکرد. ناخشنودیاش از دولت بختیار نیز از آن رو بود که میدانست دولت بختیار در وهلۀ اول یک دولت آزاد بود و شبیه هیچکدام از رژیمهای شرقی مرکز آسیا نبود. این خصلت اما برای دولت آمریکا یک خصلت مثبت به حساب میآمد که امیدوار به جلوگیری از تغییرات گسترده در قلب خاورمیانه و در حوزۀ خلیج فارس گردد تا مبادا توازن قوا در خاورمیانه به هم خورد و هزینههای اقتصادی ـ سیاسی بالایی را بر غرب تحمیل کند. به گفتۀ گری سیک، در سالهای اولیۀ زمامداری کارتر، «ایران کشوری باثبات به نظر میرسید و ظاهرا شاه همه چیز را در اختیار داشت. اختلاف سیاسی میان ایران و آمریکا بسیار جزئی و رفع شدنی بود (Sick:۱۹۸۵). مضافا اینکه هنگامی شاه به نخستوزیری بختیار رضایت داده بود که جلسۀ سرنوشتساز گوادلوپ برای تصمیمگیری دربارۀ مداخلات سیاسی در جهت جلوگیری از به هم خوردن موازنۀ قوای خاورمیانه آغاز شده بود.
اسناد حاکی از آن است که غرب از تعلل شاه در روی کار آوردن دولت مدنی به جای دولت نظامی ناامید شده بود و دولت مدنی بختیار را بسیار دیر میدانست، با این حال ایالات متحدۀ آمریکا این دولت لیبرال را برای جلوگیری از کودتای ارتش علیه دولت قانونی و اقدام به کشتن مخالفان حکومت شاه و ممانعت از به راه افتادن حمام خون به واسطۀ حضور این دولت انتقالی و شاید محلل، بسیار مناسب تشخیص داده بود و در عین حال، نیروهای مذهبی را نیز به دلایل تضاد فلسفی مذهب با کمونیسم، به عنوان سد و دیوار کمونیسم میدید. به نظر میآید که مقامات وقت آمریکا با یکسان کردن گرفتن سطح سیاست با فلسفه و ریشهدار ندانستن لیبرالیسم در ایران، محاسبات خود را انجام میدادند. هدف اصلی از اعزام ژنرال چهار ستارۀ نیروی هوایی، «رابرت هایزر» معاون فرمانده ناتو از سوی جیمی کارتر، رئیسجمهور منتخب حزب دموکرات آمریکا در شب ۱۵ دی ۵۷، بلافاصله پس از پایان اجلاس گوادلوپ، برای جلوگیری از همین خطر بزرگ بود. بختیار نیز بارها در مصاحبههایش همین خطر بزرگ را گوشزد میکرد، به ویژه آنکه ارتش ایران بیشتر شاهنشاهی بود تا ملی و فرماندهان ارتش، ملت را زیر سایۀ پادشاه امن میدانستند و برخی از بالاترین فرماندهان ارتش، وفاداری بینظیر تاریخی به شخص اعلیحضرت داشتند. هایزر در خاطراتش از منصرف کردن فرماندهان ارتش از کودتا علیه دولت بختیار مینویسد: «... آنها اصرار داشتند که به محض خروج شاه [به هنگام دولت بختیار]، دست به کودتا بزنند، ولی هر بار به آنها میگفتم: اگر آمادگی دارید، شروع کنید، ولی بعد از آن چه؟ و فرماندهان در برابر این سؤال آرام میشدند؛ به ویژه هنگامی که میگفتم کشور من تنها از یک کودتای موفق پشتیبانی خواهد کرد» (۱۹۸۶:Huyser).
سران چهار قدرت بزرگ غربی در روزهای پنجم و ششم ژانویۀ ۱۹۷۹ (۱۵ و ۱۶ دی ۱۳۵۷) در گوادلوپ، یکی از مناطق تحتالحمایۀ فرانسه در کاراییب شرقی گردهم آمدند تا برخی از مهمترین مسائل راهبردی جهان را مورد بررسی و تبادل نظر قرار دهند. «کنفرانس گوادلوپ» به درستی از سوی شاه و بختیار «یالتای خاورمیانه» نامیده شد. در گوادلوپ، پیش از حضور سران قدرتهای جهان، مطالعات کارشناسی انجام و پایان یافته و طبعأ سران با آگاهی و آمادگی لازم در این صحنه حضور یافته بودند. والری ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه به عنوان میزبان از جیمز کالاهان، نخستوزیر بریتانیا که مسنتر از بقیۀ مهمانان بود، درخواست میکند که دربارۀ تحلیل وضعیت ایران ابراز نظر کند. نخستوزیر بریتانیا سخنانش را چنین آغاز میکند: «شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند تواناییهای محدودی دارند. به علاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند» (کالاهان، به نقل از: ژیسکاردستن، ۱۳۶۲: ۱۰۱).
هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان غربی با این سخنان کمابیش موافق بوده است. او در این کنفرانس موضعگیری خاص و مستقلی نداشت و طبق اظهارات حاضران، بیشتر با فرانسه همسو بوده و در اظهارات خود، او هم همانند فرانسه متکی به گزارشهای میشل پونیاتوسکی بوده، هر چند که نگران سرمایهگذاریهای کلان آلمان غربی در ایران و وضعیت آن در رژیم آینده بود. در مجموع، اشمیت بیش از سایر همپیمانان نگران منافع اقتصادی کشورش در ایران بود تا مسائل سیاسی، ولی در جمعبندی نهایی اعتقادی به باقی ماندن شاه در کشور نداشت. اما ژیسکاردستن تحت تأثیر اظهارات شاه به میشل پونیاتوسکی، فرستادۀ ویژۀ کاخ الیزه به تهران، به تحلیلهای محمدرضا شاه پهلوی توجه بیشتری نشان داد و با بررسی اوضاع سیاسی و عواقب بینالمللی آن چنین گفت: «اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند، ایران با جنگ داخلی روبرو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهرهبرداری کمونیستها و مداخلۀ شوروی بیانجامد... خطر سقوط شاه و احتمال مداخلۀ شوروی، مهمترین عللی هستند که باید دولتهای غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند. شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی، به طور مشترک اقدام کنیم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروی هشدار داده شود تا شورویها بدانند که این سران مستقیما درگیر و نگران اوضاع هستند. باید از شاه پشتیبانی شود، زیرا با وجود اینکه او تنها ضعیف شده، ولی دید واقعبینانهای به مسائل دارد و تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزایندۀ اقتصادی، در سطح طبقۀ متوسط که تعداد آنها در تهران زیاد است و از نفوذ قابل توجهی هم برخوردارند، تغییراتی به وجود آورد و ابتکار سیاسی آنها را در آینده ممکن سازد» (مهدوی، ۱۳۷۷: ۴۹۵ـ۴۹۴).
در واقع اروپاییها، به سرعت نسبت به رفتن شاه مطمئن شده و در مجموع با توجه به شرایط انقلابی در ایران، نظری ناگزیر موافق با رفتن شاه دارند، اما آمریکاییها با رویکردی متفاوت از اروپائیان به ایران مینگریستند. با این حال «جیمی کارتر به عنوان آخرین سخنران در سخنانی مهم و سرنوشتساز گفت: «اوضاع ایران به کلی تغییر کرده است. شاه دیگر قادر به ماندن و ادامه حکومت نیست. زیرا مردم ایران به هیچ روی خواهان او نیستند. به علاوه دولت یا دولتمردان وجیهالملۀ دیگری برجای نمانده تا حاضر به همیاری و همکاری با او باشد» (کارتر، به نقل از: ژیسکاردستن، ۱۳۶۲: ۱۰۱).
کارتر که آگاهی چندانی از اوضاع خاورمیانه نداشت و گاه با اعتماد کافی نکردن به مشاور عالی امنیت ملی آمریکا، برژینسکی، اشتباههای عمدهای را در نظر و عمل مرتکب میشد، بعدها در خاطرات خود نوشت که در میان رهبران چهار کشور قدرتمند بلوک غرب که در گوادلوپ شرکت کرده بودند، «حمایت چندانی برای شاه وجود نداشت» و «همۀ سران چهار کشور متفقالقول بودند که شاه باید در اسرع وقت از ایران خارج شود» (۱۹۸۲:Carter). در به وجود آمدن چنین شرایطی عوامل متعددی و از همه بیشتر عملکرد ضد لیبرال شاه دخالت داشت که فشار کاخ سفید برای آزاد کردن زندانیان سیاسی در ترک خوردن رژیم دیکتاتوری مؤثر افتاد، اما هر آلترناتیوی در اجتماع سنتی ایران از حمایت کافی مردم برخوردار نبود.
با این اوصاف، دولت بختیار شانسی برای باقی ماندن بر قدرت نداشت و بختیار نیز باهوشتر از آن بود که این نکتۀ اصلی را در مورد بقاء یا عدم بقای دولتش نداند و البته هدف و مسالۀ بختیار هم بقای دولتش نبود، بلکه احیای نظام مشروطه و جایگزینی آن با نظام سلطنت مطلقهای بود که در تعارض با قانون اساسی مشروطۀ کشور قرار گرفته بود. رهبران جبهۀ ملی به عنوان الیت میراثدار مصدق با تبار مشروطه نیز اعتنایی به هشدارهای شاپور بختیار نداشتند. در این میان، مردانی چون غلامحسین صدیقی و مهدی بازرگان به عنوان استثناء قرار میگرفتند. این دو شخصیت که در کابینۀ مصدق به ترتیب در ردۀ وزارت کشور و ریاست هیأت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس همتراز با معاونت وزارت قرار گرفته بودند، به دلایلی در مقام نخستوزیری پیشنهاد شده از سوی شاه قرار نگرفتند. مطالعات و تحقیق در آن زمان نشان میدهد که صدیقی، استاد دانشگاه تهران و بنیانگذار جامعهشناسی گرچه شرایطی چون ماندن شاه در نقاط امنتر ایران چون جزیرۀ کیش یا یکی از مناطق شمال کشور برای عدم فروپاشی ارتش و توقف فوری خونریزیها را داشت، اما حتی وزرای کابینهاش را هم تعیین کرده بود. از دید بازرگان هم دیگر برای تشکیل دولت دیر شده بود.
بختیار در شرایطی با شاه به توافق رسید که شاه عزم خروج از کشور داشت. تحولات کشور در شرایط مهم و مشابه تاریخی قرار داشت که با خروج یک پادشاه از صحنۀ سیاسی ایران، مشکلات با هزینههای کمتری حل میشد. امید بختیار به رسیدن به توافق در میان نخبگان کشور با حمایت یاران مصدق بدون قربانی کردن دستاوردهای مشروطه بود. تأکید بختیار بر این بود که میراث مصدق لائیسیته و سکولاریسم است و علایق و سلایق مذهبی را در حیطۀ خصوصی میپذیرد و نه در حوزۀ سیاسی، و بر آمدن یک رژیم جدید در ایران به رهبری آیتالله خمینی، بنیانهای سکولار و لائیک نظام لیبرال دموکرات را تهدید میکند.
در آستانه بازگشت آیتالله خمینی به ایران، خبرنامۀ جبهۀ ملی ایران در مطلبی با عنوان «چهرۀ منفور یک مأمور»، دکتر بختیار را «عامل بیاختیار سازمان سیا، ساواک و استبداد» معرفی میکند که چون مهرۀ گرانبهای بیگانگان در ایران نگهداری شده بود که حالا نقاب از صورت بر میدارد و مجری مقاصد پلید دستگاه سلطنت استبدادی میشود که «میکوشد با قرار دادن نام مصدق در کنار نام خود، آن بزرگمرد تاریخ ما را بدنام و بیآبرو کند…» (خبرنامۀ جبهۀ ملی ایران، هفتم بهمن ۱۳۵۷)
یک روز پس از تشکیل رسمی دولت بختیار، آیتالله طالقانی در این باره گفت: «هر حکومتی که در ایران تشکیل بشود باید در چارچوب مبارزه کنونی به رهبری امام خمینی باشد. در غیر این صورت مورد قبول ملت ایران نیست. اصولاً در رژیمی که از طرف ملت ایران و قوانین اسلام قانونی نیست، بالطبع مجالس قانونگذاری آن تحمیلی و فرمایشی است» (روزنامۀ اطلاعات، پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۵۷/ ۱۸ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی).
مهدی بازرگان، یار و همرزم دیرین شاپور بختیار به عنوان یک واسطه و میانجی میان او و رهبر انقلاب ایفای نقش میکرد. دوستی بازرگان و بختیار در حدی بود که نام پسر بازرگان، نوید، در ایام مبارزه از سوی شاپور بختیار انتخاب شده بود که به معنای نویدی برای آزادی و دموکراسی در ایران بود. آیتالله خمینی چراغ سبز را برای مذاکره با بختیار به بازرگان نشان داده بود که نامۀ درخواست برای مذاکره با آیتالله العظمی خمینی از سوی بختیار و بازرگان در تهران به مقصد نوفللوشاتو به نگارش درآمد.
بختیار، پیش از ورود آیتالله خمینی به ایران، پیشگام مذاکره با او در فرانسه شده بود. بختیار دستکم دو نماینده برای دیدار و مذاکره با آیتالله به پاریس گسیل داشته و به غیر از عباسقلی بختیار، مهندس مرزبان نیز نامهای از سوی بختیار برای آیتالله برده و با پسر او احمد خمینی نیز تماس گرفت (بختیار، بهمن ۱۳۶۲: ۴۸ـ۴۷). بختیار از ابتکار خود دربارۀ دیدار با آیتالله و مذاکره میگوید: «باید عرض کنم که این فکر شخص خود من بود. هیچ کس در این کار، نه مشاورین من، نه وزرای کابینه نه دوستان من، هیچ کس مرا در این راه ترغیب نکرد...من فکر پنجاه سال دیگر را میکردم که مردم تاریخ را که میخوانند بگویند اگر این آقای بختیار، که از نظر سن تقریباً جای پسر آقای خمینی بود، اگر میرفت به پاریس به عنوان یک ایرانی و با این مرد، همانطور که عدهای میرفتند و میآمدند، مسائل ایران را مطرح میکرد، میگفت گرفتاریهای ما این است که مردم در عذابند، من سوابقی دارم با این شرایط آمدهام، این کارها را میخواهم بکنم. اگر این کار را میکرد چه عیبی داشت؟ آیا این خودخواهی نبوده؟ این آقای بختیار زیاد از خودش راضی نبوده که نیامد یک ازخودگذشتگی بکند، بگوید ببینم این سید چه میگوید؟» (بختیار، بهمن ۱۳۶۲: ۱۸ـ۱۷).
نامه دوم بختیار به آیتالله خمینی که بیش از نامۀ قبلیاش در سال پیش از واژگان فقهی و حوزوی بهره میبرد، در روزنامۀ کیهان نیز منتشر شده است (روزنامۀ کیهان، شماره ١٠۶٢٣: ٢): «پس از عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مقدس آن پیشوای بزرگ روحانی که به الطاف الهی به فضیلت مجاهدت در راه حق آراسته است اجازه میخواهد به اختصار چند نکته قابل توجه آن رهبر عالیقدر اسلامی را به استحضار خاطر شریف برساند. امیدوارم به یاری خداوند بزرگ بتوانم آنچه را که به عنوان یک ایرانی مسلمان مبارز به عهده دارم به روشنی بیان کنم. مبادا که به سبب تردید در بیان حقیقت نزد بندگان حقپرست و حقیقتجوی خدا شرمسار شوم.
١ - آن حضرت واقفند که برنامه این دولت از صدر تا ذیل کاملاً و جزاً همان مطالبی است که طی سالیان دراز دوران اخافه و ارعاب و اختناق مورد نظر آن وجود مقدس و سایر مبارزان و شهیدان راه حق و آزادی بوده است و به محض تصدی نخستوزیری بلافاصله با توکل به خدای متعال با کمال اشتیاق و اخلاص شروع به اجرای آن کردم. جای هیچگونه تردید نیست که اگر مهلت معقولی داده شود به خاطر صیانت حقوق حقه ملت مسلمان و مبارز ایران به حرمت روان پاک شهیدان راه آزادی و به حکم ٢۵ سال سابقه مبارزات سیاسی و برای حفظ استقلال و تمامیت خاک میهنم به خواست خدای متعال، تمام جزئیات این برنامه را مردانه و مخلصانه به موقع اجرا خواهم گذاشت. این کار البته در گرو توفیق الهی است. امیدوارم در این راه از برکت انفاس قدسیه آن حضرت و دعای خیر همۀ نیکخواهان این مرز و بوم برخوردار شوم.
٢ - هرچند زیارت آن پیشوای بزرگ روحانی سعادتی است که من نیز مانند بسیاری از فرزندان ایران که هواخواه آزادی و استقلال آزادی ایران و مؤدب به آداب اسلام در تجلیل مقام آیات عظام و علمای اعلاماند در آرزوی آنم، ولی اجازه میخواهم به عرضتان برسانم که به عقیده اینجانب در شرایط کنونی به سبب تحریکات گوناگون و حالت عصیانی که در گروههای موافق و مخالف وجود دارد، بازگشت آن وجود مغتنم موجب تشنجات و اختلالاتی خواهد شد که دولت را از ادامه برنامهای که متفق الیه [علیه] همه آزادیخواهان خداپرست ایران است باز خواهد داشت. لذا تمنا دارد استدعای ارادتمند را در تأخیر عزیمت به ایران به سمع قبول تلقی فرمایند.
٣ - اگر پس از تشریففرمائی مبادرت به اعلام یک سازمان سیاسی بفرمایند که با قانون اساسی کنونی سازگار نباشد، یقیناً دولت را در وضع بسیار دشوار و خطرناکی قرار خواهند داد که اینجانب نمیخواهد مسئولیت عواقب آن را بپذیرد.
۴ - امیدوارم با توجه به موقعیت اینجانب به حکم درایت حکیمانه و نیت مخلصانه و خیرخواهانهای که برای سعادت مردم ایران داشته و دارید اجازه بفرمائید که هر تغییری در نظام مملکت از راه صحیح و سلم و آرامش بر طبق سنن دموکراتیک مقبول در تمام جهان انجام گیرد. مبادا خدای ناخواسته پس از یک ربع قرن سیطره خودکامگی و درندهخوئی مطلق و فساد عام و شامل، دوباره گرفتار مصیبتی عمیقتر و بلایی بزرگتر گردیم که در آن صورت باید بگویم، مسکین من و رنجهای بیحاصل من.
حضرت آیتالله
از خدادان خلاف دشمن و دوست، که دل هر دو در تصرف اوست.
من به حکم همین ایمان عمیق، آرزومندم که آن پیشوای بزرگ در این لحظه خطیر نیز با الهامات ربانی ملهم شوند تا علیرغم احوال فعلی، صمیمیت و اخلاص من در راه حق و آزادی برای آن وجود مقدس آشکار گردد و به علمالیقین موفق گردند که این استدعا صرفاً بخاطر اجتناب از پیشآمدهایی است که در صورت بروز برای من نیز جز نهایت تأسف نتیجهای نخواهد داشت و کوه اندوهی که از آن حوادث بر دل ما فرود خواهد آمد همه مبارزان راه حق و آزادی را سالیان دراز سوگوار خواهد کرد و روح پاک شهدای راه آزادی را تا ابد متألم خواهد ساخت.
والسلام علی من التبع الهدا [الهدی]
ارادتمند شاپور بختیار»
بازرگان به گفتۀ ابراهیم یزدی چهار راه و فرمول را در مورد بختیار و استعفای او، پس از مذاکرات ۳ بهمن ۱۳۵۷ ارائه میکند:
۱- دکتر بختیار به عنوان رئیس حکومت دولت ایران بگوید من در اختیار شما هستم.
۲- دکتر بختیار به عنوان رئیس حکومت دولت ایران بگوید از این ساعت اگر شما اجازه بدهید من به کار خود ادامه میدهم والا کنار میروم و آقا بگویند فعلاً به کار خود ادامه بدهید.
۳- دکتر بختیار به عنوان رئیس حکومت دولت ایران استعفانامه خود را کتباً تقدیم کند ولی آقا نپذیرند و بگویند فعلاً به کار خود ادامه دهید.
۴- دکتر بختیار به عنوان رئیس حکومت دولت ایران استعفانامه کتبی تقدیم کند، آقا بپذیرند و مجدداً او را مأمور تشکیل کابینه بعدی نمایند.
ابراهیم یزدی از موافقان مذاکره در این زمینه چنین گفته است: «...پس از مکالمۀ تلفنی با آقای مهندس بازرگان، گزارش تهران را همان روز (۶ بهمن ۱۳۵۷) به اطلاع امام رسانیدم. همانطور که انتظار میرفت، گفتند هیچ یک از فرمولها قابل قبول نیست، اما چهارمی قابل بحث و تحت شرایطی قابل قبول است. مذاکراتی هم انجام گرفت که آقای مهندس بازرگان نیز همراه بختیار به پاریس بیایند تا بعد از استعفای بختیار، بلافاصله آقا حکم نخستوزیری ایشان را بدهند» (به نقل از: نجاتی، ۱۳۷۷: ۳۰۸ـ۳۰۷).
یزدی در ادامه دلایل شورای انقلاب را برای این کار توضیح میدهد: «نظر امام این بود که اگر بختیار بیاید، تا استعفا ندهد، اجازه دیدار نخواهد داشت» و آقای یزدی میگوید: «اما اعلام این مسأله، در حالی که بختیار در تهران بود، ضرورتی نداشت» (یزدی، ۱۳۷۹: ۱۵۸). یزدی خطر کودتا توسط ارتش در صورت خروج نخستوزیر از ایران (برای مذاکره با رهبر انقلاب) را گوشزد میکند: «روشن بود بختیار نمیتوانست در تهران استعفای علنی بدهد و بعد به پاریس بیاید. اگر او استعفا میداد، دیگر نخستوزیر نبود و آن وقت ملاقاتش با امام فایده و معنایی نداشت. در ضمن او نمیتوانست از تهران خارج شود، زیرا در آن روزها برای آنکه امام نتواند به تهران بروند، دولت و ارتش فرودگاهها را بسته بودند و رفتوآمد تمامی هواپیماها متوقف شده بود و بختیار میخواست با یک هواپیمای اختصاصی ارتشی به پاریس بیاید. اگر بختیار در تهران استعفای خویش را منتشر میساخت و بعد میخواست از تهران خارج شود، به احتمال قوی در تهران کودتا میشد» (یزدی، ۱۳۷۹: ۱۶۰).
با این حال، بختیار با وجود خطر کودتا توسط ارتش شاهنشاهی علیه دولت، برای جلوگیری از سقوط نظام به دست انقلابیون، دست به ریسک بزرگی زده و آمادۀ خروج از کشور به منظور مذاکره با رهبر انقلاب میگردد. در این میان از همکاری کامل بازرگان برخوردار میشود که در مرامنامۀ حزبشان، نهضت آزادی، وفاداری به قانون اساسی مشروطه مورد تأکید و به همین دلیل نهضت آزادی مورد تائید مصدق در تبعید قرار گرفته بود. از این رو بختیار به منظور ملاقات با آیتالله خمینی، نامهای را با مشورت یار و همرزم دیرینش در سنگر مشروطه، بازرگان، مینویسد: «من فکر کردم که اگر هیچ قدمی به سوی خمینی برندارم، ممکن است تاریخ مرا محکوم کند که: چرا کوشش نکرد شخصأ او را ببیند؟ چرا دو به دو با او به صحبت ننشست؟
در این باره با بازرگان مشورت کردم. جوابش این بود:
ـ فکر بسیار خوبی است، ولی ترتیبش را چطور بدهیم؟ چون قطعا خمینی خیال میکند که ما با این کار برایش دامی گستردهایم.
ـ کافی است مقدمات را درست بچینیم.
ـ همان کاری را خواهد کرد که با سنجابی کرد. یعنی میگوید: «اول امضاء کنید، بعد بیایید» و قبل از اینکه لای در را باز کند، استعفای شما را خواهد خواست» (بختیار، ۱۳۸۵: ۱۱۱).
طبق تجربۀ سیاسی آن دوران بحران و گفتههای بازرگان، آیتالله خمینی به هر که از در وارد میشد، اجازۀ ورود نمیداد، مگر آنکه اول استعفا دهد. این دو در اندیشۀ یافتن راهی برای خروج از بنبست استعفا از سوی آیتالله هستند. بختیار به بازرگان پیشنهاد میدهد (بختیار، ۱۳۸۵: ۱۱۱): «خود ما متن پیام را تهیه میکنیم، از آنجا که من تن به چنین شرایطی نخواهم داد، بهتر است از ابتدا امکان اینکه او شرایطش را به ما تحمیل کند، از او بگیریم.» و در ادامه میگوید که متن با نظر کامل بازرگان و در هماهنگی و مشورت عالی با او برای آیتالله تهیه شده است: «روز جمعهای به این کار مشغول شدیم. حدود ۱۲ سطری نوشتم که بازرگان چندین بار بالا و پایینش کرد. این متن هنوز موجود است. با کلمات «اینجانب، شاپور بختیار...» شروع میشد، و بعد به شرح خلاصهای از فعالیتهایم تا زمان نخستوزیری میپرداخت و در پایان با کمال احترام پیشنهاد اینکه به پاریس بروم تا دربارۀ مسائل بسیار حیاتی آیندۀ کشور و حتی دنیای اسلام، با او دو به دو به گفتوگو بنشینیم. مقصود از دو به دو این بود که نه من به عنوان رئیس دولت با او حرف خواهم زد، و نه او به عنوان رهبر مذهبی با من طرف خواهد شد و افزوده بودم که من میتوانم ظرف ۴۸ ساعت پس از دریافت جواب، نزد او بروم و با میل پیشنهادهای او را در جهت منافع ملت ایران بشنوم» (بختیار، ۱۳۸۵: ۱۱۱).
شاپور بختیار در راه مذاکره با آیتالله خمینی از همکاری مهدی بازرگان که به گفتۀ بختیار، انسانی «که در لطافت طبعش خلاف نیست» (اعلامیۀ بختیار به مناسبت برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی)، و نیز موافقت آیتالله محمد حسینی بهشتی و آیتالله مرتضی مطهری که باز به گفتۀ او «از این دو نفر اطمینان دارد»، برخوردار میشود: «روی این فکر من این تصمیم را گرفتم و یک متنی تهیه کردم. روز جمعهای بود، یادم هست. یکی از دوستان آقای بازرگان را خواستم. بالاخره ما با بازرگان سالها همزندان بودیم و با وجود اختلافات سلیقه و طرز تفکری که داریم و اختلافات راجع به دخالت مذهب در سیاست، من او را آدم فاسدی هیچوقت ندیدم. به این شخص گفتم من حاضرم بروم به اروپا و با آقای خمینی مذاکره بکنم راجع به مسائل و مصائب کشور و اینکه در خارج کشور به عنوان دو ایرانی ما بایستی قبل از هر چیز به منافع مملکت فکر کنیم. بالاخره به این شخص گفتم بدون اینکه من تعهدی بسپارم یا استعفا بدهم و ایشان بخواهد به عنوان رهبر ملت ایران با من صحبت بکند، ما به عنوان شاپور بختیار و روح الله خمینی، صحبت بکنیم. این موضوع مذاکره شد و این مذاکره رسید به سطح بهشتی؛ بهشتی و مطهری با اصل این موضوع تا آنجایی که من اطلاع دارم، موافقت کردند. موضوع را منعکس کردند و متنی هم که تهیه شده بود به این مفهوم بود. من تقریبأ از حافظه کمک میگیرم: من، شاپور بختیار که سالیان دراز برای آزادی، استقلال، و حکومت قانون در این مملکت مبارزه کردهام، اکنون که مملکت در وضع بسیار اسفناکی گرفتار شده، سعی کردم تا میتوانم حکومت را «حکومت قانون» بکنم، آن بیعدالتیها را از بین ببرم و غیره... تقاضا میکنم که وقتی تعیین کنید که من به پاریس بیایم و با آیتالله راجع به آینده ایران و راجع به مسائلی که هست با هم تبادل نظر بکنیم و اگر نظری دارید راجع به بعضی مسائل، چون این هم بر میگردد به قانون اساسی، با کمال احترام من گوش خواهم داد و در حدود قانون اساسی انجام خواهم داد. پس تصویب شده بود که من به پاریس حرکت کنم. باز بر میگردم به قسمت اول که اگر من این کار را نمیکردم آن ایراد از طرف پسر شما نسبت به من حتمی بود که چه میشد اگر بختیار این کار را میکرد. نامه که رسید ـ با نظر موافق بهشتی و مطهری، از این دو نفر اطمینان دارم ـ بازرگان تلفن کرد به من، گفتم آقای بازرگان خود شما هم بیایید به نظر من صلاح است. حالا اگر طیارهای نیست با طیارۀ نخستوزیری میرویم هر دو نفر تا شهر نیس، از آنجا شما با یک طیارۀ دیگر میتوانید مستقیماً بروید پیش آقای خمینی و من میروم منزل یکی از نزدیکانم و روز بعد به پاریس میآیم و با ایشان صحبت میکنم. یک مقداری تنها یک مقداری هم با حضور شما، هر طوری که خود شما ترتیبش را بدهید ولی بودن شما در آنجا مانع صحبت من نخواهد بود. بازرگان گفت که من هم نظر موافق دادم و موضوع را به آقای بهشتی گفتم. من تلفن کردم به وزارت خارجه که برای من و دو تا از وزرای کابینه و دو سه نفر هم که یک گرفتاری داشتند که طیاره پیدا نمیکردند که پاسپورتهایی که لازم است صادر بکنند و حتی یک مقداری پول هم فرستادم از بانک آوردند، سی چهل هزار فرانک برای اینکه مخارج رفتن و آمدن آنجامان تأمین بشود» (بختیار، بهمن ۱۳۶۲: ۲۰ـ۱۸).
نامۀ تنظیم شده به صورت مشترک توسط بختیار و بازرگان که نامۀ سوم بختیار به آیتالله خمینی بود، در روز ۷ بهمن ۱۳۵۷ از رادیو و تلویزیون ایران خوانده شده و صرفأ در آن گفته شده برای کسب نظر از آیتالله خمینی به ملاقاتش میرود. در شامگاه ۷ بهمن ۱۳۵۷ در ساعت ده و بیست دقیقۀ شب برنامه عادی رادیو و تلویزیون قطع شد و این متن قرائت گردید: «آقای نخستوزیر بیانیه زیر را که متن آن مورد قبول حضرت آیتالله العظمی امام خمینی در پاریس نیز واقع شده است، صادر کردند. من به عنوان یک ایرانی وطندوست که خود را جزو کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی میدانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیتالله العظمی امام خمینی و رأی ایشان میتواند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن شأن و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظم له نایل آیم و با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض درباره آیندۀ کشور کسب نظر نمایم.»
متن مزبور به تصویب شورای امنیت رسیده بود و مهندس بازرگان و دیگر اعضای شورای انقلاب هم در کل با آن مخالفتی نداشتند. علاوه بر شورای انقلاب، روحانیون مهاجر به پایتخت که در دانشگاه تهران متحصن بودند نیز مورد شور و مشورت اعضای شورای انقلاب قرار گرفته و آنان ضمن موافقت کلی با نامه، گفته بودند در پایان بیانیه بجای «کسب نظر...» حتماً باید ذکر شود «درباره آیندۀ کشور و وضع دولت کسب تکلیف نمایم.» به هر حال، مهندس بازرگان موضوع را با آیتالله خمینی در میان میگذارد و او هم اصلاح عبارت علمای مهاجر به تهران را (که به جای کسب نظر، کسب تکلیف گفته شود) تأیید کرد.
قرار میشود متن بیانیه بختیار، با اصلاحات مورد نظر روحانیون مهاجر که به تأیید آیتالله خمینی هم رسیده بود همان شب توسط خود بختیار در رادیو و تلویزیون ایران خوانده شود. البته گفته میشود علیرغم اصرار آیتالله بهشتی بر نوشتن «کسب تکلیف» به جای «کسب نظر»، بختیار نمیپذیرد.
بازرگان نه تنها در نوشتن این نامه همکاری کرد، بلکه قرار شد بختیار را در دیدار با آیتالله خمینی در پاریس همراهی کند و در مذاکره حضور داشته باشد. اما نگران جزئیات سفر بود که بختیار میگوید این جرئیات مهم نیست و ترتیب کارها را در همانجا میدهیم و اگر لازم شد، بازرگان زودتر از او با آیتالله دیدار مقدماتی را انجام دهد تا فضا برای مذاکرۀ سرنوشتساز و اصلی آماده شود.
چمدانهای بازرگان و بختیار برای سفر بسته میشود، اما... این دیدار برای برخی نگرانکننده میآمد، زیرا احتمال رسیدن به توافق در صورت پذیرش بختیار با رهبری انقلاب چندان بالا بود که شرایط مطابق میل آنان پیش نرود. از این رو، گروهی در ایران و گروهی در فرانسه به مخالفت و متقابلأ معدودی از شخصیتها نیز به طرفداری برخاستند. مخالفان بزرگ توافق در ایران عبارت بودند از آیتالله منتظری، آیتالله طالقانی، کریم سنجابی، صادق خلخالی، داریوش فروهر و همسر مرحومهاش و موافقان (یا غیرمخالفان) در تهران علاوه بر غلامحسین صدیقی و مهدی بازرگان عبارت بودند از آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری.
در پاریس نیز مخالف بزرگ این دیدار تاریخی و سرنوشتساز، ابوالحسن بنیصدر بود که در مدت کوتاهی پس از این مخالفت به عنوان اولین رئیسجمهور ایران برگزیده شد. وزن مخالفان نزدیک به رهبر انقلاب بر موافقان مذاکره میچربید و رأی رهبر انقلاب مبنی بر دیدار بلاشرط با نخستوزیر برای حل مسائل کشور را تغییر دادند و استعفای بختیار از مقام نخستوزیری را به عنوان شرط مذاکره قرار دادند.
با وجود پذیرش اولیۀ آیتالله برای مذاکره با نخستوزیر، گویا بنیصدر در شب آخر پیش از مذاکره (۷ بهمن ۱۳۵۷) نظرش را با گذاشتن شرط استعفا از نخستوزیری برای بختیار تغییر داد و آیتالله اعلام کرد تا بختیار استعفا ندهد او را نمیپذیرد. چنین استعفایی، ملاقات و مذاکره را بلاموضوع میکرد، چون مذاکره به عنوان نخستوزیر برای طرفین ارزش سیاسی و موضوعیت مییافت، در غیر این صورت مذاکره میان یک شخصیت بدون مقام سیاسی در خصوص آیندۀ ایران که حاصلی نداشت. بختیار مینویسد: «چه کسی کار را بر هم زده بود؟ این امتیاز را باید به بنیصدر داد که خود با صراحت اقرار کرد که در این کار دست داشته است! او بود که خمینی را متقاعد ساخت که نظرش را عوض کند و استدلالش هم چنین بود:
ـ اگر بختیار بیاید و تنها با آیتالله حرف بزند، به هر حال برنده اوست. یا خمینی پیشنهادات او را میپذیرد و ما همه چیز را از دست میدهیم یا نمیپذیرد، ولی این تصور را ایجاد میکند که حاضر شده است با نخستوزیر منتخب شاه کنار آید. بنابراین جلوی این گفتوگو باید گرفته شود» (بختیار، ۱۳۸۵: ۱۱۲).
عباس امیرانتظام روایت میکند: «در یکی از ملاقاتها در تاریخ ۷ بهمن ۱۳۵۷، شب هنگام به دیدار دکتر بختیار رفتم که مذاکرات قبلی را دنبال کنیم. ایشان گفتند که حاضرند برای جلوگیری از خونریزی و به منظور ایجاد آرامش در کشور، از مقام خود کنارهگیری نمایند، لذا متن استعفانامه را نوشتند و به من دادند، آن را از طریق آقای آیتالله طالقانی به سه نفر از روحانیون که مامور رسیدگی به آن شده بودند ارائه دادم. آقایان اصلاح کوچکی در متن اعمال نموده و آن را به من بازگرداندند تا به دست آقای بختیار رسانده و ایشان به خط خودشان متن اصلاح شده را بر روی کاغذ بیاورند. سپس آقای مهندس بازرگان این موضوع را تلفنی به اطلاع آقای دکتر یزدی در پاریس رساندند تا ایشان آقای خمینی را متقاعد کنند که پذیرای آقای دکتر بختیار در پاریس باشند. بنابراین آقای بختیار میتوانستند استعفانامه خود را راساً به آقای خمینی بدهند و متعاقب آن مجدداً از سوی آقای خمینی به نخستوزیری برگزیده شوند. آقایان روحانیون که در جریان این استعفا قرار گرفته بودند اما بیاقدام نمانده و بلافاصله از طریق آقای اشراقی در پاریس با آقای خمینی تماس گرفتند. در این مکالمه تاکید شد که بایستی آقای بختیار اول در تهران از سمت خود استعفا دهد و پس از آن راهی پاریس گردد. این مطلب صبح روز بعد توسط آقای خمینی در یک مصاحبۀ رادیویی به طور رسمی اعلام گردید و طی آن آقای خمینی صریحاً اعلام کرد که پیش از استعفا پذیرای آقای بختیار نخواهند بود. از طرفی آقای بختیار که خود را آمادۀ پرواز نموده بود و این موضوع را به طور رسمی اعلام نموده بود، از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد.
ایشان بر این باور شدند که آقای بازرگان و شخص من در انتقال صحیح مطلب صداقت نداشته و این یک بازی سیاسی بوده. البته چند روزی طول کشید تا من ایشان را دو مرتبه طی ملاقاتهای حضوری قانع کردم که این کار به هیچ وجه از سوی ما صورت نگرفته و از ایشان تقاضا کردم مجدداً به منظور حفظ کشور و جلوگیری از خونریزی، استعفانامۀ خود را مجدداً تنظیم نمایند. البته ایشان بر این نظر پافشاری میکردند که چون شاه، ارتش را مسوول حفظ دولت و پشتیبانی از نخستوزیری ایشان نموده است، در صورتی که این استعفا انجام گیرد احتمال بروز واکنش شدیدتری از سوی ارتش خواهد بود و لذا اوضاع کشور وخیمتر خواهد شد. لذا من از ایشان تقاضا کردم در یک جلسۀ مشترک با امرای ارتش شخصاً حضور یافته و موضوع را در آن جلسه بررسی نماییم» (وبسایت امیرانتظام، ۲۱ آبان ۱۳۹۲).
با بازگشت آیتالله خمینی به ایران، بختیار بر مواضع خود همچنان پای فشرد و از اصولش عقب ننشست. او طی مصاحبهای مطبوعاتی در ۱۴ بهمن ماه ۱۳۵۷ با رسانهها، به روزنامۀ «لومتن» چاپ پاریس پاسخ داد: «اگر او میخواهد در قم دولتی ایجاد کند، اجازه خواهم داد. دیدنی خواهد بود. ما هم واتیکان کوچکی خواهیم داشت. اما جدی من حاضر نیستم بگذارم او دولتی واقعی تشکیل دهد... و او این را میداند» (روزنامۀ کیهان، ۱۴ بهمن ۱۳۵۷: ۴).
آیتالله خمینی، حکومت بختیار را از آن رو غیرقانونی میخواند که برآمده از رژیم پهلوی بود. او در سخنرانی معروف خود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ میگوید: «... و اما دولتی که ناشی میشود از یک شاهی که خودش و پدرش غیرقانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلایی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است...» و در میان همان سخنرانی، سلطنت مطلقۀ شاه و دولت بختیار را یکی دانست و افزود (روزنامههای کیهان، اطلاعات و آیندگان، ۱۳ بهمن ۱۳۵۷): «در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود. و الان هم باز نیمه حشاشه (بقیه روح در شخص بیمار. در اینجا منظور دولت بختیار است) او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناق هم باقی است. ما میگوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم – تمام اینها غیرقانونی است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه میکنیم.»
بختیار گرفتن حکم از شاه را دلیل بر غیرقانونی بودن دولت خود نمیدانست، زیرا معتقد بود که مصدق و قوام نیز از همین شاه حکم گرفتهاند و فروغی از رضاشاه و مستوفیالممالک از احمدشاه و امیرکبیر نیز از ناصرالدین شاه. بدین ترتیب هرگونه امکان توافق میان آیتالله خمینی و بختیار در حال از میان رفتن بود و این یک بُرد تاریخی برای بخشی از حلقۀ نوفللوشاتو و بخش قابل توجهی از انقلابیون تهران شد.
کلید واژه ها: بختیار
همرسانی :
( ۳ )
نظر شما :
آخرین خبرها
پر بازدیدترین ها
روایت پنهان سقوط رضاشاه؛ مستشاران آلمانی یا پناهندگان عراقی؟
اسناد خسارات متفقین به ایران در دوره اشغال
شهریور ۲۰ به روایت فرزند فروغی: مردم ایران امشب به من احتیاج دارند
اسناد اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰
حق ایران در مطالبه اراضی تاریخی خود
قوچانی: پاسخ اردوغان را باید شاه عباس بدهد
مناظره داغ درباره فرماندهی و پایان جنگ/ اللهکرم: میتوانستیم بغداد را بگیریم/ علایی: کسی جلویتان را گرفته بود؟
صفحه نخست گزارش های ویژه پرونده وقایع اتفاقیه تاریخ مصور از دیگر رسانهها پاورقی روزشمار تاریخ جهان کاغذ اخبار گزیدههای تاریخی تاریخ شفاهی کتاب
tarikhirani Websites
© کلیه حقوق متعلق به وبسایت تاریخ ایرانی میباشد.
توسعه و طراحی: A.C.A CO
صحيفه نور (54/ 3)
سؤ ال : بر اساس گـزارش هائى كه ما دريافت داشته ايم شما با آمريكائى ها (با هياتى آمريكائى ) تماس هائى گرفته ايد و احيانا ليست كسانى كه ممكن است در آينده حكومت بكنند به آنها داده ايد، آيا اين واقعيت دارد؟
جواب : خير، ما هرگز با آمريكائى ها تماسى نگرفته ايم .
*********************
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
آغاز و پایان ماموریت هایزر در ایران
روز 14 دی 1357 ژنرال «رابرت هایزر» معاون فرمانده نیروهای ارتش آمریکا مخفیانه وارد تهران شد. برژینسکی هدف از مأموریت هایزر در ایران را طراحی یک کودتای نظامی در صورت شکست دولت بختیار اعلام کرد. هایزر در ایران میخواست همان نقشی را بازی کند که در سال 1332 کرمیت روزولت بازی کرد. ناآگاهی و فقدان اطلاعات لازم از اوضاع بحرانزده و برآوردهای لازم ذهنی و عینی از بدنه میانی ارتش، سبب شد طرحی را به نام «عملیات نجات یا کورتاژ» با همکاری گروه کوچکی از نظامیان وفادار به شاه پیاده نمایند . نخستین اقدام خالى کردن خیابانها از مردم و سرکوب شورش در پایگاه نیروى هوایى بود. اما این توطئه، با فرمان امام خمینی مبنی بر بی توجهی به حکومت نظامی رسما به شکست انجامید.
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۷ - ۱۴ دی ۱۴۰۱ - 2023January 04
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پیش از خروج شاه از ایران، به گزارش مستشاران امریکایی در نیروهای مسلح ایران، یک حالت یاس و نومیدی و سردرگمی بر ارتش حاکم بود و از آن جایی که تمام کادر نظامی ایران نسبت به شاه سوگند وفاداری یاد کرده بودند پذیرش اطاعت از بختیار برای آن ها آسان نبود.[1] در چنین شرایطی، هارولد براون وزیر دفاع پیشنهاد کرد امریکا برای کسب اطلاعات بیشتر از موقعیت فرماندهان عالی نظامی ایران و تحت تاثیر قرار دادن آن ها باید یک ژنرال عالی رتبه به ایران اعزام کند. برای این ماموریت، ژنرال رابرت داچ هایزر معاون نیروهای ناتو در اروپا برگزیده شد. او قبلاً نیز به ایران آمده بود و مقامات بالای ارتش ایران را می شناخت. براون برای او نقشی مانند یک مشاور در نظر گرفته بود. او کارتر را متقاعد ساخت به جای اعزام یکی از افراد کابینه، هایزر را بفرستد که مورد موافقت قرار گرفت.[2] «اعزام هایزر به ایران در حقیقت واپسین تلاش دولت آمریکا برای غلبه بر بحران ایران از طریق دستاویزهای قانونی و در چهارچوب قانون اساسی مشروطه بود که در صورت شکست می بایست به قهر و خشونت منتهی شود.»[3]
به توصیه سولیوان، قرار شد هایزر به صورت ناشناس و بدون سر و صدا به ایران بیاید. او با لباس شخصی و در یک هواپیمای باری[4] در 4 ژانویه 1979/14 دی 1357، وارد تهران شد[5] و خبر ورودش در 17 دی 1357، منتشر گردید.[6]
شاه در خاطرات خویش پیرامون سفر ژنرال هایزر به ایران در دوران انقلاب چنین مینویسد: «در اوایل دی ماه خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هایزر چند روزی است در ایران است و در تهران اقامت دارد. مسافرت های ژنرال هایزر به ایران جنبه تشریفاتی نداشت و او برای دیدار با فرمانده قوای مسلح ایران که یکی از کشورهای عضو پیمان مرکزی بود، به ایران میآمد.» وی ادامه میدهد: «رفت و آمدهای ژنرال هایزر همواره از چند هفته قبل برنامهریزی میشد. ولی، این بار جنبهای اسرارآمیز داشت. از امرای ارتش دربارة مسافرت ژنرال هایزر سؤال کردم، آنها هم چیزی نمیدانستند.»[7]
ظاهرا بی اطلاعی مقامات رژیم از سفر ژنرال آمریکایی، محدود به شاه نبود. شاپور بختیار نیز در مصاحبهای تلفنی كه مستقیم از رادیو فرانسه پخش شد، در پاسخ به سؤالی در خصوص سفر هایزر چنین پاسخ میدهد: «من هرگز نام این ژنرال را نشنیدهام و هرگز با سفارت آمریكا تماسی نداشتهام. من تنها تلگراف تبریكی از سفیر فرانسه دریافت كردم و سفیر انگلستان هم برای خداحافظی به دیدن من آمده است.»[8]
آغاز و پایان ماموریت هایزر در ایران
فردوست در كتاب خود نكات تازهای از سفر هایزر به ایران را فاش ساخته و چنین اعلام مینماید: «من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعی نداشت من تنها بعدها بود كه از طریق گارد شنیدم كه بدرهای به محمدرضا اطلاع داده كه هایزر 20 روز است كه در تهران است. محمدرضا تلفنی از سولیوان سفیر امریكا گله میكند و فردای آن روز سولیوان و هایزر به اتفاق هم به دیدار محمدرضا میروند. ماجرای این ملاقات را بدرهای به اطلاع من رساند.»[9]
ورود هایزر که همیشه با برنامه ریزی و اطلاع قبلی به ایران می آمد شاه را متعجب کرد و با سوءظن به آن می نگریست. او در این باره از امرای ارتش سوال کرد که آنها اطلاعاتی در این باره نداشتند. وی همچنین گمان برد هایزر به دلیل بسیار مهمی به ایران آمده است. روزنامه های شوروی ورود هایزر را برای راه اندازی یک کودتای نظامی در ایران و روزنامه های امریکایی علت ورود او را جلوگیری از وقوع کودتای نظامی معرفی می کردند. به هر حال، شاه، هایزر و سولیوان را ملاقات کرد. به قول شاه، تنها مسئله مورد علاقه آن ها این بود که هر دو میخواستند زمان خروج او را از ایران بدانند. شاه، همچنین پس از خروج از ایران از نحوه عملکرد هایزر اطلاع چندانی نداشت.[10]
ملاقات هایزر با شاه یک دلیل بزرگ داشت که شاه به آن اشاره نکرده است. سولیوان و هایزر در 12 ژانویه 1979/22 دی 1357 به دیدار شاه رفتند. هایزر به این دلیل با سولیوان همراه شد که می خواست شاه را به تفویض اختیارات فرماندهی خود به بختیار ترغیب نماید تا پس از خروج شاه یکپارچگی ارتش حفظ شود که شاه جواب قاطع و مشخصی به این درخواست نداد.[11]
قبل از خروج شاه از ایران، هایزر به هارولد براون اطلاع داد به دلیل مشکلات بختیار، فرماندهان نظامی تصمیم دارند مسئولیت امور را در دست گرفته و رهبران مخالف را دستگیر نمایند. هنگامی که برژینسکی در جریان امر قرار گرفت با هایزر و سولیوان گفتگو کرد. سولیوان به برژینسکی گفت احتمال حفظ قدرت به وسیله بختیار بعید است و ارتش نیز نمی تواند کاری از پیش ببرد و اقدام آنها نوعی انتحار است پس بهتر می نماید که آنها اجازه بدهند شاه، ایران را ترک کند و ببینند چه پیش می آید. به این ترتیب بود که برژینسکی موافقت کرد.[12]
ژنرال هیگ رئیس هایزر به پنتاگون هشدار داد ارتش باید قبل از ورود امام خمینی به ایران دست به اقدامی بزند. براون از هایزر در این باره نظرخواهی کرد و او گفت ارتش، قدرت تسلط بر کشور را دارد و بهتر است در کنار بختیار بماند.[13] این در حالی بود که سولیوان در سراسر ژانویه 1979/دی و اوایل بهمن 1357، به واشنگتن هشدار می داد اگر بین ارتش و نیروهای انقلابی رودررویی صورت بگیرد ارتش از هم می پاشد و این دقیق ترین پیش بینی بود که یکی از اجزای دولت امریکا ارائه داد.[14] دیری نگذشت که این مسئله روشن شد. هایزر در 17 بهمن 57، ایران را به مقصد امریکا ترک کرد.[15] سخنگوی وزارت خارجه امریکا در این باره گفت: هایزر سعی می کرد تا نظامیان ایران از بختیار حمایت کنند و به این علت، ایران را ترک کرد که اقامت وی به احساسات ضد امریکایی در ایران دامن می زد.[16]
طرح عملیات نهایى و کودتاى نظامى از قبل تهیه شده بود. بعد از بازگشت ژنرال هایزر به امریکا، «زبیگنیو برژینسکى» مشاور امنیت ملّى کارتر از او مىپرسد که آیا آمادگى براى کودتا، همانطور که بارها گزارش داده است، وجود دارد؟ هایزر جواب مىدهد که «ارتش ظرف 24 ساعت آمادگى شروع عملیّات را دارد.»[17] در این خصوص، حتى نام و نشانى صدها تن از رهبران سیاسى و مذهبى مخالف رژیم که مىبایست همزمان با شروع عملیات دستگیر شوند نیز فهرست گردیده بود. در روز 21 بهمن اوضاع چنان نامنتظره تغییر یافت که بختیار و فرماندهان ارتش ناگزیر گردیدند دستور آغاز عملیات را صادر نمایند.
سرلشکر فیلیپ سی گاست، جانشین ژنرال هایزر در ایران، نقش هماهنگى دهنده میان مستشاران نظامى امریکا با کودتاچیان را در محل ستاد ارتش برعهده داشت. نخستین اقدام خالى کردن خیابانها از مردم و سرکوب شورش در پایگاه نیروى هوایى بود. اما این توطئه، با فرمان امام خمینی مبنی بر بی توجهی به حکومت نظامی رسما به شکست انجامید.
پینوشتها:
1- خاطرات دو سفير (اسراري از سقوط شاه و نقش آمريكا و انگليس در انقلاب ايران)، مترجم: محمود طلوعي، تهران: علم، چاپ چهارم، 1384، ص 200.
2- آرمسترانگ، اسكارت، آمریکا و سقوط شاه، ترجمه: خورشید، بی جا، پرهام، تیر 1360، صص 69 ـ 68.
3- ملائی، علیرضا، «تحلیلی از ماموریت ژنرال هایزر در ایران»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، س 3، ش 13، زمستان 1387، ص 8.
4- خاطرات دو سفیر، پیشین، صص 209 ـ 207.
5- نک: آرمسترانگ، پیشین، صص 69 ـ 68.
6- اطلاعات، 17/10/1357، ش 15753، ص 8.
7- شهریار ماکان، پاسخ به تاریخ اثر محمدرضا پهلوی، تهران، انتشارات شهرآب، 418:1371؛
8- در روزنامه كیهان مورخ 21 دی ماه 1357 صفحه 4 به چاپ رسیده است؛
9- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1379: 600 ؛
10- پهلوی، پاسخ به تاریخ، صص 425 ـ 417.
11- خاطرات دو سفیر، پیشین، صص 211 ـ 210.
12- آرمسترانگ، پیشین، صص 72 ـ 71.
13- آرمسترانگ، پیشین، 75 ـ 74.
14- سالینجر، پییر، آمریکا در بند، ترجمه:؟، تهران: کتاب سرا، دی 1362، ص 52.
15- نک: آرمسترانگ، پیشین، ص 75.
16- کرباسچی، غلامرضا، روزشمار روابط ایران و امریکا، تهران: بقعه، چاپ اول،1380، ص 324.
17- مأموريت در تهران، پیشین: ص 28.
خبرهای مرتبط
روایت هایزر از دوگانه فرار محمدرضا پهلوی و ورود امام خمینی/ دستور شاه به فرماندهان ارتش برای اطاعت از ژنرال امریکایی
روایت ژنرال هایزر از واپیسن روز مأموریت خود در تهران/ گزینههای امریکا برای جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی چه بود؟/ جمله بهیادماندنی امام خمینی از نظر ژنرال امریکایی
بازخوانی بخشی از دستورات آمریكا برای كشتار مردم ایران
همکاری اطلاعاتی افسران ارتش با نهضت اسلامی در بهمن 57/ مخالفت امام خمینی با ترور سران ارتش رژیم پهلوی/ شکست طرح کودتای امریکایی توسط افسران ارتش
۰ پسندیدم
گزارش خطا
Bookmark and Share
برچسب: هایزر
ابعاد پیدا و پنهان ماموریت ژنرال هایزر در ایران/ وقتی شاه هم از سفر مامور آمریکایی به ایران بیخبر بود!
نیوسام معاون وزارت خارجه خبر مأموریت هایزر را تلفنی به اطلاع سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) رساند. سولیوان گفت: «بهتر است در شرایط بحرانی فعلی مسافرت او به تهران بیسروصدا و به طور ناشناس باشد». نیوسام این نظر را مورد تأیید قرار داد و قول داد رعایت شود.
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۴ - ۱۴ دی ۱۴۰۱ - 2023January 04
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روز 14 دیماه 1357 و در آستانه فروپاشی رژیم شاه، آمریکا با هدف حفظ منافع آمریکا در ایران، یکی از مقامات عالیرتبه خود به نام ژنرال رابرت هایزر معاون فرمانده یگان ناتو در اروپا را مخفیانه به ایران اعزام کرد.
هایزر قرار بود «برای همکاری مستقیم با رهبران نظامی ایران» به تهران اعزام شود. ماموریت او در تهران اقداماتی به منظور حصول اطمینان از وحدت نیروهای مسلح، حمایت از دولت قانونی و آماده ساختن آنها برای جلوگیری از سقوط و از هم پاشیدگی رژیم پهلوی بود.
ژنرال هیگ فرمانده ناتو از این مأموریت سخت عصبانی شد. او میگوید: «من با مأموریت هایزر مخالفت کردم، زیرا اهداف آن مبهم بود و عمدتاً یک مأموریت سیاسی بود، نه نظامی»؛ امّا بعداً کارتر و کارولد براوان به وی گفتند که با این مأموریت مخالفت نکند. وی در مذاکرات بعدی با مقامهای کاخ سفید به این نتیجه رسید که هدف اصلی یک مأموریت نظامی است و آن«به راه انداختن یک کودتا در ایران است».
نیوسام معاون وزارت خارجه خبر مأموریت هایزر را تلفنی به اطلاع سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) رساند. سولیوان گفت: «بهتر است در شرایط بحرانی فعلی مسافرت او به تهران بیسروصدا و به طور ناشناس باشد». نیوسام این نظر را مورد تأیید قرار داد و قول داد رعایت شود.
وقتی شاه هم از سفر هایزر به ایران بی خبر بود!
هایزر در چهارم ژانویه (14 دی ماه) به صورت سرّی با یک هواپیمای نظامی آمریکایی وارد تهران شد و مورد استقبال چندین نظامی آمریکایی قرار گرفت. آمریکاییان بدون اجازه ایرانیان وارد و خارج میشدند. حتی شاه نیز از ورود هایزر مطلع نشد. شاه بعداً در خاطراتش نوشت: «رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامهریزی میشد؛ امّا این سفر درهالهای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگاه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر میکردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند هنگام ورود به پایگاههای نظامیشان در ایران تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند». وی مدعی است: «در اوایل ژانویه با تعجب خبر شدم که چند روز است ژنرالهایزر در تهران بهسر میبرد... ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود، در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و همیشه هم قبلاً تقاضای شرفیابیمیکرد».
اهداف ماموریت هایزر در ایران
مهمترین بخش مأموریت هایزر حفظ یکپارچگی ارتش بود. هایزر در ابتدای ورود به ایران تصمیم گرفت با چهار افسر عالیرتبه و تأثیرگذار ارتش ملاقات کند. این چهار نفر عبارت بودند از: سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیرویهوایی، دریادار کمالالدین حبیباللهی فرمانده نیروی دریایی، ارتشبد طوفانیان معاون وزارت دفاع و مسئول خریدهای تسلیحات خارجی، ارتشبد عباس قرهباغی رئیس ستاد مشترک ارتش. هایزر ملاقاتهای خود را به صورت جداگانه از همان 16دی ماه آغاز کرد؛ امّا آنها را سخت مرعوب قدرت انقلاب یافت.
ژنرال آمریکایی مأموریت داشت تا فرماندهان نظامی را که این گونه از رفتن شاه بهوحشت افتاده بودند، منسجم و آماده کودتا نماید. هایزر مرد پرکار و امیدواری بود، شب و روز برای مأموریت خود برنامهریزی میکرد، با فرماندهان صحبت میکرد و به آنها امید میداد. هایزر پس از این ملاقاتها چهار برنامه را برای فرماندهان نظامی طراحی کرد:1ـ جلوگیری از فرار فرماندهان بعد از رفتن شاه و حفظ انسجام آنها. 2ـ تغییر انقیاد فرماندهان از شاه به بختیار. 3ـ طرح به حرکت درآوردن اقتصاد در جهت حمایت از دولت بختیار توسط ارتش. 4ـ مقابله با جنگ روانی امام خمینی.
ژنرال آمریکایی سپس در ملاقات با شاه، مأموریت خود و دستورات کارتر را تشریح کرد و تشکیل کمیته بحران و آخرین تحولات آن را بهاطلاع محمدرضا پهلوی رساند. شاه همان روز به قرهباغی دستور داد تا به حرف هایزر گوش کنند و به وی اطمینان داشته باشند.
وظیفه دیگر هایزر طرح یک کودتا توسط ارتش در صورت شکست بختیار بود. منظور از کودتا در این طرح دستگیری و کشتن رهبران انقلاب، سرکوب مردم و اشغال مراکز مهم اقتصادی و سپس روی کار آوردن دولتی سرکوبگر بود. برژینسکی مشاور امنیتی کارتر بیمهابا میکوشید تا کودتا را در اولویت قرار دهد. برژینسکی معتقد بود: «یک کودتای نظامی در ایران به طرفداری از شاه تنها امید باقیمانده برای حفظ منافع آمریکا در ایران است». براون وزیر دفاع نیز همین عقیده را داشت و پیوسته از هایزر میخواست تا «نیروهای مسلح ایران را برای مقابله و سرکوب مخالفان در صورت لزوم آماده کند». برژینسکی به هایزر تأکید کرد که «طرح آمادهای را برای دست زدن به اقدام نظامی» داشته باشد. او معتقد بود این طرح«روحیه ارتش را تقویت خواهد کرد و از نظر روانی آنها را برای دست زدن به کودتا درصورت لزوم مهیا خواهد ساخت».
هایزر در اجرای مأموریت خود طرح کودتا را آماده ساخت. به گزارش هایزر: «طرحها شکل میگرفتند و ما به نقطهای نزدیک میشدیم که میتوانستیم با ارتش دست به کودتا بزنیم. همچنین به نقطهای میرسیدیم که بتوانیم این کودتا را ظرف یک هفته صورت دهیم. گروه از نظر روانی آماده بود که اگر دولت قانونی بختیار در آستانه سرنگونی قرار گرفت کودتا را انجام دهد».
برژینسکی بارها با هایزر تماس گرفت و از وی خواست تا «احتمال کودتا را همچنان مدنظر داشته» باشد. حتی بعد از ورود امام خمینی در روز 13 بهمن ژنرال جونز رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا با هایزر تماس گرفت و پرسید آیا «ارتش میتواند بدون حضور وی در تهران کار کودتا را انجام دهد؟»
هایزر در آستانه ترک ایران در جلسه 14 بهمن بار دیگر به فرماندهان نظامی گفت: دولت بختیار در آستانه سقوط است در این صورت «ارتش باید فوراً و قاطعانه وارد عمل شود و کودتا» صورت گیرد.
با وجود آنکه انقلاب مردم ایران به گستردهترین ابعاد خود رسیده بود و کار رژیم تمام شده بود، اما همچنان منادیان کودتا در کاخ سفید احمقانه میکوشیدند تا ارتش را وادار به کودتا کنند. روز 22 بهمن در حالی که صدای شکسته شدن ستون فقرات رژیم شاهنشاهی در سرتاسر جهان پیچیده بود کاخ سفید بهدنبال کودتا در ایران بود؛ کودتایی که هرگز به تحقق نرسید و این تلاشهای آخر آمریکائیان نیز نتوانست شاه را بر تخت سلطنت نگه دارد.
منبع: یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خبرهای مرتبط
بازخوانی دستور آمریكایی برای قتل عام مردم ایران/"باید لوله تفنگها برای شلیک به مردم پائین بیاید"
اعتراف یک مقام آمریکایی به پایگاه مردمی امام خمینی/ رمزی کلارک: 99 درصد مردم ایران طرفدار آیتالله خمینی هستند
رسانههای بینالمللی: 8 بهمن؛ خونینترین حادثه پس از 17 شهریور / بازخوانی اعترافات عوامل جنایت 8 بهمن
۰ پسندیدم
گزارش خطا
Bookmark and Share
برچسب: ژنرال هایزر
۱۴۰۰/۱۱/۱۸ - ۲۰:۵۳
اقتصادآنلاین گزارش میدهد؛
معمای هایزر؛ فرستاده کارتر در ایران چه ماموریتی داشت؟
موسی حسن وند
چهل و سه سال پیش، ۱۸ بهمن ١٩٧٩، ژنرال رابرت هایزر که در روزهای پیش از انقلاب به مدت یک ماه در ایران به سر برده بود، در واشنگتن با جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت آمریکا، سایروس ونس، وزیر امور خارجه، هارولد براون، وزیر دفاع، و زیبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی این کشور دیدار کرد و گزارش اقدامات خود در تهران را به آگاهی آنان رساند. چهل و سه سال بعد از ماموریت هایزر، هنوز بر سر حضور او در ایران بحث وجود دارد. مخالفان او را به کنار آمدن با انقلابیون و جلوگیری از عملکرد ارتش متهم میکنند و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی او را برنامهریز کودتا علیه انقلاب در ایران بود. اما سوال هنوز برقرار است که هایزر در ایران چه میخواست؟
معمای هایزر؛ فرستاده کارتر در ایران چه ماموریتی داشت؟
اقتصادآنلاین- موسی حسن وند؛ روزهای پس از خروج شاه، برای همه حامیان وی در حکومت و خارج از آن روزهایی سردرگمکننده بود. هرم وارونهای که سالها به درخواست شاه، روی دوش او نگهداری شده بود، حالا در غیاب وی آماده فروریختن بود و همه با اطمینان از این فروریزش، در صدد بودند خسارت کمتری را بر جناح خود تحمیل کنند. از جمله دولت ایالات متحده که حالا پس از چهار دهه و بیرون آمدن اسناد مختلف مشخص شده که تا چه حد درگیر ایدههای مختلف برای نجات شاه و ارتش بود و شاید مهمترین نماینده این سردرگمی ژنرال "رابرت هایزر" بود که توسط دولت آمریکا به ایران فرستاده شد و تا امروز مشخص نشده که ماموریت او چه بود و آیا در اجرای این ماموریت موفق شد یا خیر؟
تناقض در کاخ سفید، سردرگمی در تهران
به شهادت اسنادی که مهر محرمانه آنها برداشته شده، دولت آمریکا در پی یک دوره سرگردانی درباره چگونگی برخورد با بحران ایران، نگران فروپاشی کشور و افتادن در حلقۀ نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بود. چیزی که هر دو جناح کاخ سفید به آن اذعان داشتند و از همین رو به خیال آرام کردن مردم، تلاش کرد خروج شاه را رقم بزند و از سوی دیگر ژنرالهای ارتش را به حمایت از بختیار ترغیب کند. در همان حال تلاش کند که نیروهای میانهرو انقلاب را به بختیار نزدیک و از او حمایت کند و در صورت لزوم، به عنوان آخرین راهکار، نظام سیاسی ایران را تغییر بدهد. اما همین پیچیدگی و بیبرنامگی باعث شد صرفا خروج شاه (آنهم به دلیل تمایل شخص شاه) با موفقیت انجام شود، اما از آنجا که کسی باور نداشت شاه به شکل مسالمت آمیز تسلیم شود، باور رایج در بین مردم این بود که ارتش کودتایی خونین (به مانند سال ۳۲) ترتیب خواهد داد. برای همین نیروهای انقلاب تلاش کردند با تماس با سفارت آمریکا و البته مقامات بلندپایه ارتش جلوی این اقدام را بگیرند. نکته جالب اما این بود که خود کارتر هم از این بابت نگران بود! برای همین ژنرال هایزر (که در آن زمان جانشین فرماندهی نیروهای آمریکایی در اروپا بود) را به تهران اعزام کرد.
ماموریت در تهران
هایزر بدون اطلاع شاه یک روز پس از کنفرانس گوادلوپ (پانزدهم دی ماه ۵۷) وارد تهران شد و مهمترین اتفاق دوران حضورش در ایران خروج شاه از کشور بود. او در رابطه با جلسهای که با سران ارتش در این روز داشت نوشته: «نمیدانستم چگونه اوضاع را کنترل کنم. آیا میبایست تلاش کنم تا از طریق شوکدرمانی افکار آنها را از سفر شاه منصرف کنم یا اینکه تسلیم میشدم و با آنها همدردی میکردم؟ تصمیم گرفتم به آنها اجازه دهم احساساتشان را تخلیه کنند. حالا هیچ تردیدی وجود نداشت که خودشان علاقهمندند از کشور و بختیار حمایت نمایند. آنها همچنان مشغول بحث بر سر ایده کودتای نظامی در آن شب بودند و در حقیقت، تصمیم داشتند ساعت ۲: ۳۰ دقیقه بامداد روز بعد قدرت را در دست گیرند. اما به راحتی میشد با یکی دو سؤال عملی درباره برنامهریزی، از کودتا منصرفشان کرد. نخستوزیر چه ایرادی داشت؟ چه کسی باید رهبر جدید کشورشان باشد؟ پس از آن، به گمانهزنی درباره اقدام بعدی [امام] خمینی پرداختند و همین مسئله منجر به طرح مباحث تنشزا شد. معتقد بودند وی به زودی به کشور باز خواهد گشت. برای جلوگیری از ورود او چه باید کرد؟ چرا وی همین حالا بازنمیگشت؟»
دو جناح در دولت آمریکا
طبق اطلاعاتی که امروز وجود دارد، روشن است که بین وزارت امور خارجه و دفتر مشاور امنیت ملی اختلافات جدی در برابر بحران ایران وجود داشت. وزارت امور خارجه به رهبری سایروس ونس معتقد بود باید شرایط یکگذار دموکراتیک را در ایران فراهم کرد. اما زبیگنیو برژینسکی که مشاور امنیت ملی رئیسجمهوری بود، طرفدار کودتای ارتش و اعمال قدرت برای کنترل انقلاب در ایران بود. سایرونس ونس در کتاب "توطئه در ایران" میگوید: «مانع عمده ما برای ایجاد تفاهم و همکاری بین نظامیان و مخالفان، برژینسکی بود که با هرگونه تماس مستقیم ما با آیتاله خمینی، مخالفت میکرد. درحالیکه هم بختیار و هم فرماندهان نظامی خواهان کمک برای مذاکره و توافق با آیتالله خمینی بودند، برژینسکی همچنان اصرار داشت که کارتر فرماندهان ایران را در اقدام به کودتا برای بهدست گرفتن قدرت تشویق نماید.»
طبعا در چنین شرایطی ماموریت هایزر (هر چه که باشد) پیش از آغاز شکست خورده خواهد بود. علاوه بر اینکه یکدستی مورد نظر برای ایجاد یک کودتا نیز در ارتش ایران وجود نداشت. شاه به منظور جلوگیری از کودتای نظامیان در دوران حکومتش، هرگز اجازه ملاقات دسته جمعی مقامات امنیتی و نظامی را نمیداد و آنها تک تک گزارشهای خود را به شاه میدادند و به منظور جلب اطمینان وی، کار یکدیگر را زیر نظر داشتند. هایزر میگوید ژنرالهای ارتش نه برای حل مشکلات که برای اجرای دستورات شاه تربیت شده بودند و حالا که شاه نبود، امکان برنامهریزی و حل بحران را نداشتند.
ژنرال بیبرنامه
ارتشبد قره باغی اما معتقد بود که هایزر، نه اطلاعی از امور داشت و نه برنامهای ارائه میداد. او میگوید در ملاقاتهایش با هایزر، او هر بار طرحی متناقض با طرح قبلی ارائه داده و خود بسیار سردرگم بود. وقتی قرهباغی به شاه اطلاع داد که هایزر از او خواسته با نمایندگان امام خمینی (مهندس بازرگان و شهید بهشتی) ملاقات کند، شاه از او پرسیده بود: «آیا میدانی آمریکاییها میخواهند چکار کنند؟»
اما در آن روزها خود آمریکاییها هم یکدستی مشخصی نداشتند. سیاست رسمی ایالات متحده حمایت از بختیار بود. اما سولیوان (سفیر آمریکا در تهران) با این راهبرد به شدت مخالف بود. چرا که او میدانست نیروهای نزدیک به امام خمینی بیشترین قدرت را در بین بازیگران آن روز ایران در اختیار دارند. همچنین او معتقد بود بختیار به واسطه اخراج از جبهه ملی، پایگاه اجتماعی ندارد و جز عاملی برای تسریع سقوط شاه نخواهد بود.
تلاشهای یک دولت غیرمشروع
اما بختیار تلاش میکرد بین انقلابیون به عنوان مردی که شاه را بیرون کرده شناخته شود. او مدام با به رخ کشیدن سوابق انقلابی خود، سعی میکرد رهبری انقلاب را بهدست گیرد و فضا را برای سر و سامان دادن به قدرت آرام کند. برای همین به سرعت با پیشنهاد شاه موافقت کرد و شورای سلطنت بدون هیچ یک از رهبران اپوزیسیون تشکیل شد. شاه هم پس از رای اعتماد مجلس به نخست وزیر کشور را ترک کرد. پیش از ترک کشور هم با سولیوان و هایزر دیدار کرد. بیان شاه از این دیدار شاید بتواند وضعیت سردرگم را شرح دهد: «سولیوان میگفت روز عزیمت من که چه عرض کنم، حتی ساعت آن نیز بسیار پراهمیت است. او مرتب به ساعت خود نگاه میکرد. هر دوی آنها از یک تعطیلات دو ماهه صحبت میکردند، اما هیچ یک مطمئن نبودند که احتمالا روزی برگردیم.» امید شاه به بختیار بود، اما نه انقلابیون، نه حامیان سلطنت، نه ارتش و نه حتی دوستانش در جبهه ملی به او اعتماد نداشتند. بختیار فاقد اصلیترین عامل حکمرانی بود. او مشروعیت نداشت.
پایان ماجرا
در پی رفتن شاه و گسترش اعتراضها، ارتش روزبهروز ضعیفتر و بیرمقتر شد. سالیوان روز هشتم بهمن به واشنگتن میگوید: «فرماندهی ارتش روزبهروز بیشتر پذیرای طرح مصالحهای است که دربرگیرنده شاه نیست. احتمال دارد چند فرمانده دو آتشه رده پایینتر به خصوص در گارد شاهنشاهی علیه این احتمال شورش کنند، اما ژنرالهای ارشد احتمالا آماده همکاری خواهند بود.» سفیر آمریکا و ژنرال هایزر در پی بازگشت آیتالله خمینی به کشور پیروزی انقلاب را قطعی تلقی و به واشنگتن توصیه میکنند که هرچه زودتر این واقعیت را بپذیرد. آنها همچنین از ضعف شدید ارتش و اختلاف در بین امرای آن به واشنگتن گزارش میدهند.
روز بیست و یکم بهمن هم در پی درگیری همافران با نیروهای گارد، کار یکسره شده بود. هایزر سه روز قبل تهران را ترک کرده و برای ارائه گزارش به دولت و رئیسجمهوری در واشنگتن به سر میبرد.
سایروس ونس، وزیر وقت امور خارجۀ آمریکا، در این باره گفته: «دیدارهای ژنرال هایزر به این منظور صورت گرفت که آنچه از آمریکا برای حفظ یکپارچگی ارتش ایران لازم بود، انجام گیرد تا از بروز شکاف در ارتش جلوگیری شود و کشور به پرتگاه بحران (نیروهای چپ و کمونیست) نیفتد، زیرا این نگرانی وجود داشت که [با سقوط نظام] کسی نتواند قدرت را در دست گیرد.» اما درنهایت هر چه که بود، نه ماموریت هایزر مشخص شد و نه میزان موفق بودن آن قابل اندازهگیری بود.
اما این تنها معمای بیپاسخ در انقلاب اسلامی سال ۵۷ نیست. خود هایزر هم معماهای زیادی داشت، از جمله او بعدها نوشت: «ناکامی شاه در مبادرت به هرگونه اقدام تا امروز، برای من به صورت معما باقی مانده است.»
منابع:
کتاب شکل گیری انقلاب اسلامی، نوشته محسن میلانی، ترجمه مجتبی عطارزاده، انتشارات گامنو
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
سایت تاریخ شفاهی ایران
اینک کوتاه: https://www.eghtesadonline.com/n/36m0
رابرت هایزر
سفر به ایران در آستانهٔ انقلاب
در تاریخ 14 دی 57 همزمان با شروع نشست گوادلوپ،نشستی که یکی از موضوعات اصلی آن،انقلاب ایران بود،توسط چهار کشور قدرتمند بلوک غرب در جزیره گوادلوپ برگذار شد فرستاده نظامی کارتر هم وارد ایران شد او مخفیانه و با لباس مبدل ، بدون اینکه از گیت فرودگاه مهرآباد رد شود(به دلیل قرارداد کاپیتولاسیون)وارد ایران شد.او بامداد ۱۴ بهمن کشور را ترک میکند. هایزر فقط یک بار به همراه ویلیام سالیوان و همچنین یک بار به تنهایی با شاه دیدار کرد تا پیام کارتر و ماموریتش را ابلاغ کنند، پیامی مبنی بر درخواست خروج بدون معطلی شاه از ایران و حمایت از دولت غیر نظامی شاپور بختیار و در صورت سقوط دولت شاپور بختیار کودتای نظامی جهت سرنگونی انقلابیون انجام دهد . در پی سقوط حکومت پهلوی «مأموریت هایزر» به معمایی بزرگ و جنجالی تبدیل شد: هواداران سلطنت هایزر را بزرگترین نماد خیانت کارتر به شاه میدانند. بختیار، میگفت که هایزر به ارتش گفته بود بیطرفی اعلان و پشت او را خالی کند. انقلابیون هایزر را کودتاچی ناموفق میدانند چهار روز پیش از رفتن شاه (۲۲ دی) هایزر به واشینگتن خبر میدهد که سپهبد امیرحسین ربیعی (فرمانده نیروی هوایی) و ارتشبد حسن طوفانیان میگویند که ارتش باید به محض رفتن شاه دست به کودتا بزند. او مینویسد: «آنها بازگشت خمینی را به کشور فاجعه میدانند؛ فکر میکنند بختیار موفق نخواهد شد و معتقدند که با گذشت زمان ارتش توان کودتا را از دست خواهد داد.»
اکثر گزارشهایی که هایزر از تهران به پنتاگون و کاخ سفید فرستاده هنوز از حالت طبقهبندی خارج نشده، اما اسناد جدید به وضوح نشان میدهد که ژنرالی که کارتر برای اطمینان از جلب حمایت ارتش از دولت بختیار به تهران فرستاده بود، در آستانه خروج شاه از ایران در کنار سالیوان به میانجیگر پشتصحنه امرای ارتش و یاران آیتالله خمینی تبدیل شد.
برای ما رودررو کردن فرماندهان و افسرانی که به شاه سوگند وفاداری یاد کرده بودند با دشمنان قسمخورده شاه که در پی سرنگون کردن سلطنت بودند کار بسیار دشواری بود. آن طور که سفیر بریتانیا یک بار به لندن گفته بود امرای ارتش که تازه «بسته بختیار» را پذیرفته بودند، هنوز آماده پذیرش بسته جمهوری اسلامی نبودند.
سفیر آمریکا روز ۲۴ دی (دو روز پیش از خروج شاه) به واشینگتن خبر میدهد که گره کار کجاست: ارتشبد قرهباغی و سپهبد ناصر مقدم بر سر محل دیدار با بازرگان و محمد بهشتی اختلاف داشتند.
سالیوان مینویسد: «بهشتی به خاطر امنیت خودش اصرار دارد که نشست در خانه خودش برگزار شود. ارتش فعلاً این درخواست را رد کرده. بازرگان همخانه بهشتی را ترجیح میدهد ولی آماده است که در خانه یک کارمند سفارت هم دیدار کند. ما فرض را بر این میگذاریم که ارتش هم این را قبول کند».
سالیوان میگوید که ژنرال هایزر و ژنرال فیلیپ گست (رئیس اداره مستشاری آمریکا در ارتش ایران) سعی کردهاند فرماندهان ارتش را متقاعد کنند که «پرستیژ خود را کنار بگذارند» و به دیدار بهشتی بروند یا این که فقط با بازرگان ملاقات کنند؛ ولی باز هم راه به جایی نمیبرند.
در واقع برای گشودن این گره بود که واشینگتن فردای آن روز -در حالی که شاه هنوز در ایران بود- با آیتالله خمینی محرمانه تماس میگیرد تا از نفوذ رهبر انقلاب برای کشاندن محمد بهشتی به پای میز مذاکره استفاده کند.
بنا بر گزارشهای روزانه سالیوان، فرمانده ارتش تا روز هفتم بهمن هم از دیدار با رهبران مخالفان طفره میرود. این موضوع در یک گزارش هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا به جیمی کارتر هم آمدهاست.
همان روز سفیر آمریکا هم به واشینگتن خبر میدهد که «قرهباغی به هایزر گفتهاست که به دستور بختیار (از دیدار با بازرگان) طفره میرود».
در هر صورت، بازی موش و گربه در پی بازشدن فرودگاه مهرآباد که به دستور بختیار و موافقت امرای ارتش انجام شد تمام میشود. سران ارتش و ساواک در روزهای نهم و دهم بهمن با نمایندگان آیتالله خمینی ملاقات و دربارهٔ تدابیر امنیتی مراسم استقبال از او صحبت کنند - موضوعی که بنا بر گزارش سالیوان «فرعی» بودهاست. نکته اصلی از نظر او این بود که ارتشبد قرهباغی تضمین میدهد که ارتش بهطور اصولی و مشروط با تغییرات در «قانون اساسی» و «کابینه» مخالفت نمیکند.
این حرف عالیرتبهترین مقام نظامی حکومت شاه تا حد زیادی با پیام محرمانهای که آمریکا پیشتر در نوفل لوشاتو به آیتالله خمینی داده بود مطابقت دارد- این که در موضع دولت کارتر «انعطاف» وجود دارد به این معنا که نمیگوید قانون اساسی ایران -که سلطنت را مانند مذهب رسمی کشور (شیعه) تا ابد غیرقابل تغییر اعلام کرده بود- نمیتواند تغییر کند.
سفیر آمریکا و ژنرال هایزر در پی بازگشت آیتالله خمینی به کشور پیروزی انقلاب را قطعی تلقی و به واشینگتن توصیه میکنند که هرچه زودتر این واقعیت را بپذیرد. آنها همچنین از ضعف شدید ارتش و اختلاف در بین امرای آن به واشینگتن گزارش میدهند
آیتالله خمینی پس از بازگشت به ایران و زمانی که ارتش را به تسلیم شدن تشویق میکرد خطاب به امرای ارتش گفت: «خیال نکنید اگر رها کنید ما میآییم شما را دار میزنیم… ما میخواهیم نظام محفوظ باشد.»
رابط رهبر انقلاب با آمریکا (ابراهیم یزدی) هم پیشتر در نوفل لوشاتو به واشینگتن وعده داده بود که آیتالله خمینی نمیخواهد ارتش را نابود کند.
رئیس ستاد ارتش در آستانه بازگشت آیتالله خمینی به کشور به مهدی بازرگان گفته بود که با تغییر «قانون اساسی» و «کابینه» مخالفتی ندارد به شرط آن که تغییر بر اساس ضوابط قانون اساسی باشد.
اما در آن فضای پرآشوب، خشونت اجتنابناپذیر بود -همافران نیروی هوایی به آیتالله خمینی پیوستند و اعتراضهای خیابانی به قیام مسلحانه و یورش به مراکز پلیس و پادگانها تبدیل شد؛ ولی حتی در لحظات سرنوشت ساز هم تماسهای پشتپرده هواداران آیتالله خمینی با سفارت آمریکا قطع نمیشد.
در پی درگیر شدن همافران نیروی هوایی و گارد شاهنشاهی در پادگان دوشان تپه تهران، سفیر آمریکا گزارش میدهد: «همه آنها بسیار نگرانند که حادثه دوشان تپه امشب به کودتای ارتش منجر شود».
فردای آن روز حدود ساعت ۱۰ و سی دقیقه صبح امرای ارتش بدون اطلاع بختیار دور هم جمع شدند و اعلان بیطرفی کردند.
همزمان در کاخ سفید جلسه فوقالعاده شورای امنیت ملی بدون حضور کارتر - که در کمپ دیوید بود - به ریاست مشاور امنیت ملیاش، زبیگنیو برژینسکی تشکیل میشود.
ارتش فروپاشیده بود و امرای ارتش شاه پا به فرار گذاشته یا در معرض بازداشت و خطر کشته شدن بودند، اما برژینسکی در فکر کودتا بود. بنا بر صورتجلسه نشست، کسی پیشنهادش را جدی نگرفت.
در این میان، وزیر دفاع (هارولد براون) با هایزر که تازه یک هفته قبل از تهران خارج و به ستاد فرماندهیاش در اروپا بازگشته بود تماس میگیرد تا ببیند ژنرال مورد اعتماد کارتر چه نظری دارد.
هایزر تازه پیام گرمی از کارتر دریافت کرده بود که در آن از درایت او در انجام مأموریت خطیر یکماههاش در تهران و خدمت بزرگاش به منافع استراتژیک آمریکا در ایران تقدیر شده بود.
ژنرال هایزر خبر اعلان بیطرفی ارتش را شنیده بود اما متعجب نبود. متن مکالمه تلفنی هایزر با وزیر دفاع آمریکا - که در سال ۲۰۰۸ از حالت طبقهبندی خارج شده - حاوی یک اعتراف تاریخی دربارهٔ کاری است که کارتر و دستیارانش با ارتش شاهنشاهی کردند و هنوز هم از اذعان به آن ابا دارند.در حقیقت ژنرال هایزر به گواهی اسناد سیا ماموریت داشت تا از کودتای نظامی ارتش جلوگیری کند و تنها زمانی نیاز به کودتا باشد که نیروهای کمونیست و دسته جات سیاسی منصوب به آنها قدرت را در دست بگیرند .ژنرال هایزر در خاطرات خود می نویسد که یازده ساعت در دفتر سپهبد خلبان امیر حسین ربیعی حضور داشته تا فرمانده نیرو هوایی را به عدم کودتای نظامی و بخصوص نیروی هوایی اقناع کند . هایزر میگوید: «ما همواره ارتش را به کنار آمدن تشویق کردهایم؛ بنابراین آنها باید مستقیماً پیش بازرگان رفته باشند.»(۱)
پایان ماجرا
در پی رفت شاه و گسترش اعتراضات، ارتش روزبهروز ضعیفتر و بیرمقتر شد. سالیوان روز هشتم بهمن به واشنگتن میگوید: «فرماندهی ارتش روزبهروز بیشتر پذیرای طرح مصالحهای است که دربرگیرنده شاه نیست. احتمال دارد چند فرمانده دو آتشه رده پایینتر به خصوص در گارد شاهنشاهی علیه این احتمال شورش کنند، اما ژنرالهای ارشد احتمالا آماده همکاری خواهند بود.» سفیر آمریکا و ژنرال هایزر در پی بازگشت آیتالله خمینی به کشور پیروزی انقلاب را قطعی تلقی و به واشنگتن توصیه میکنند که هرچه زودتر این واقعیت را بپذیرد. آنها همچنین از ضعف شدید ارتش و اختلاف در بین امرای آن به واشنگتن گزارش میدهند.
روز بیستویکم بهمن هم در پی درگیری همافران با نیروهای گارد، کار یکسره شده بود. هایزر سه روز قبل تهران را ترک کرده و برای ارائه گزارش به دولت و رئیسجمهوری در واشنگتن به سر میبرد.
سایروس ونس، وزیر وقت امور خارجۀ آمریکا، در این باره گفته: «دیدارهای ژنرال هایزر به این منظور صورت گرفت که آنچه از آمریکا برای حفظ یکپارچگی ارتش ایران لازم بود، انجام گیرد تا از بروز شکاف در ارتش جلوگیری شود و کشور به پرتگاه بحران (نیروهای چپ و کمونیست) نیفتد، زیرا این نگرانی وجود داشت که [با سقوط نظام] کسی نتواند قدرت را در دست گیرد.» اما درنهایت هر چه که بود، نه ماموریت هایزر مشخص شد و نه میزان موفق بودن آن قابل اندازهگیری بود.
اما این تنها معمای بیپاسخ در انقلاب اسلامی سال ۵۷ نیست. خود هایزر هم معماهای زیادی داشت، از جمله او بعدها نوشت: «ناکامی شاه در مبادرت به هرگونه اقدام تا امروز، برای من به صورت معما باقی مانده است.»[۱]
ژنرال هایزر پس از شکست دولت شاپور بختیار و سقوط حکومت پهلوی به همراه مستشاران و نظامیان آمریکایی به آمریکا بازمیگردد.
مرگ
او در ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۷ در مرکز پزشکی پایگاه نیروی هوایی تراویس درگذشت.
منابع