سال بعدالفهرستسال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم

علی شریعتی مزینانی(1351 - 1397 هـ = 1933 - 1977 م)

علی شریعتی مزینانی(1351 - 1397 هـ = 1933 - 1977 م)
آیة الله مرتضی مطهری(1337 - 1399 هـ = 1919 - 1979 م)






علی شریعتی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
در بی‌طرفی این مقاله اختلاف‌نظر وجود دارد. گفتگوی مربوطه ممکن است در صفحهٔ بحث یافت شود. لطفاً تا پایان حل مناقشه این برچسب را برندارید. (مه ۲۰۱۸)
لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔ لحن دانشنامه‌ای استفاده‌شده در ویکی‌پدیا نیست. لطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را بزدایید. برای راهنمایی بیشتر راهنمای نوشتن مقاله‌های بهتر و لحن بی‌طرف را ببینید.
برای فعال و زندانی سیاسی جنبش سبز، علی شریعتی (فعال سیاسی) را ببینید.
«شریعتی» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای دیگر کاربردها، شریعتی (ابهام‌زدایی) را مشاهده کنید.
علی شریعتی
Dr Ali Shariati.jpg
زادروز ۲ آذر ۱۳۱۲[۱][۲]
ایران، سبزوار، کاهک[۳]
درگذشت ۲۹ خرداد ۱۳۵۶
انگلستان، ساوت‌همپتون
آرامگاه سوریه، دمشق
تحصیلات کارشناسی ادبیات فارسی
دکترای تاریخ
از دانشگاه مشهد
سوربن
پیشه جامعه‌شناس،[۴]نویسنده، پژوهشگر دینی
سال‌های فعالیت ۱۳۳۱–۱۳۵۶
تأثیرگذاران اقبال لاهوری، ابوالحسن فروغی، لوئی ماسینیون، فرانتس فانون، ژرژ گورویچ، ژاک برک، آلکسیس کارل، ژان کوکتو، شاندل، ژان-پل سارتر، عین‌القضاة همدانی، محمد تقی شریعتی[۵]
لقب معلم انقلاب[نیازمند منبع]
فریادگر بزرگ آزادی[نیازمند منبع]
دین اسلام، تشیع
آثار فهرست آثار شریعتی
همسر پوران شریعت‌رضوی
فرزندان احسان، سوسن، سارا، مونا
والدین محمدتقی شریعتی
زهرا امینی
خویشاوندان مهدی شریعت‌رضوی
وبگاه

وبگاه رسمی علی شریعتی
وبگاه دکتر شریعتی
Dr Ali Shariati.jpg
از سلسله مقالات دربارهٔ
علی شریعتی

سال‌شمار

کتاب‌شناسی • فهرست سخنرانی‌ها

فهرست آثار درباره علی شریعتی

خانه دکتر شریعتی • خانه زادگاه دکتر شریعتی • تمبر یادبود دکتر شریعتی • خیابان شریعتی (تهران) • خیابان شریعتی (تبریز) • خیابان شریعتی (کرمانشاه) • ایستگاه متروی دکتر شریعتی • بیمارستان دکتر شریعتی (تهران) • بیمارستان دکتر شریعتی (اصفهان) • بیمارستان دکتر شریعتی (بندرعباس) • دانشکده فنی و حرفه‌ای دختران دکتر شریعتی

Template کارها Wikiquote page سخن‌ها

نبو

علی شریعتی مَزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی[۶]‏[۷] (زادهٔ ۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک، سبزوار – درگذشتهٔ ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در ساوت‌همپتون، انگلیس) نویسنده[۸][۱][۹]و جامعه‌شناس،[۱۰] پژوهشگر دینی اهل ایران، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران بود.[۱] شریعتی نگرشی نوین به تاریخ و جامعه‌شناسی اسلام عرضه کرد. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد می‌کرد.[۱۱] شریعتی، علاوه بر شهرت زیادش برای سهم داشتن در انقلاب ایران، به‌دلیل کارنامهٔ فعالیت‌هایش برای احیای مذهب و سنت در جامعه و بیدارگری دربارهٔ سلطنت وقت نیز شهرت داشته‌است. از زمان انقلاب تاکنون یادبودهای زیادی به یاد او برگزار و اجرا کرده‌اند؛ و از آن زمان نقدها و تجلیل‌های زیادی پیرامون آثار، آراء و تأثیراتی که او بر چند دههٔ معاصر ایران گذاشته وجود دارد.

او در ۴۴سالگی در انگلستان درگذشت و هم‌اکنون پیکر وی در مکانی نزدیک مقبرهٔ زینب کبری در دمشق سوریه به امانت سپرده شده‌است.[۱۲]
محتویات

۱ زندگی
۱.۱ کودکی
۱.۲ نوجوانی و جوانی
۱.۳ تحصیل در دانشگاه سوربن
۱.۴ زندگی مخفیانه
۱.۵ مرگ
۲ فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی
۲.۱ کانون نشر حقایق اسلام
۲.۲ نهضت خداپرستان سوسیالیست
۲.۳ نهضت مقاومت ملی
۲.۴ فعالیت‌های خارج از کشور
۲.۵ حسینیه ارشاد
۳ اندیشه‌ها
۳.۱ پارانویا
۳.۱.۱ نقد امپریالیسم
۳.۲ توحید
۳.۳ سوسیالیسم
۳.۴ شریعتی و حکومت دینی
۳.۵ استبداد
۳.۶ امت و امامت
۳.۷ مهدویت
۴ شریعتی و منتقدین
۴.۱ روحانیت و شریعتی
۴.۲ شریعتی و مصطفی ملکیان
۴.۳ پس از انقلاب
۴.۳.۱ شریعتی و ایدئولوژی
۴.۴ شریعتی و تحلیلگران
۵ آثار
۵.۱ گفتارها
۵.۲ کتاب‌ها
۵.۳ نمونه اشعار
۵.۳.۱ شمع
۵.۳.۲ بسوزم
۶ آثار دربارهٔ علی شریعتی
۷ یادبودها
۸ نگارخانه
۹ شجره‌نامه
۱۰ جستارهای وابسته
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
۱۳ پیوند به بیرون

زندگی
کودکی

علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدر پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب می‌شد. ملاقربان‌علی چهار فرزند به نام‌های محمود، احمد، حسن و حسین داشت. محمود که به‌هنگام مرگ پدر، به تحصیل علوم قدیمه مشغول بود، با اصرار مردم مَزینان به آنجا آمد تا پیش‌نماز مسجد و مدرس حوزهٔ علمیه باشد. او تا پایان عمر خود در مَزینان ماند و چهار فرزند به نام‌های معصومه، قربان‌علی، محمدتقی و آقامیرزا محمد از خود به‌جا گذاشت. محمدتقی شریعتی در سال ۱۳۱۱ با دختری روستایی از اهالی کاهک به نام زهرا امینی ازدواج کرد و اولین فرزند آنها، علی شریعتی بود.[۱۳]

شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین در مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به‌دلیل بحرانی‌شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، محمدتقی شریعتی مجبور شد خانواده‌اش را به ده بفرستد و بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات شریعتی ایجاد شد. پس از آن، شریعتی به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه داد.[۱۳]
نوجوانی و جوانی


....
....
....

آثار

شریعتی آثار عمده‌ای در زمینه اسلام‌شناسی و شیعه‌شناسی دارد. اکثر کتاب‌های شریعتی جمع‌آوری سخنرانی‌های تحریریافته او در حسینیه ارشاد، دانشگاه‌ها، یا مجموعه‌ای از مقالات و نوشته‌های پراکنده او هستند که توسط مرکز نشر آثار دکتر شریعتی به صورت مجموعه آثار در سی و شش جلد پس از مرگ وی به چاپ رسیده‌است.

علی شریعتی در آذر ۱۳۵۵، شش ماه قبل از مرگش وصیت‌نامه‌ای نوشته و به دست محمدرضا حکیمی سپرده‌است. خانواده شریعتی پس از اطلاع از این نامه، از محمدرضا حکیمی خواستند که او نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بنا به وصیتش بازبینی کند اما حکیمی چنین نکرد و اصل نامه را نیز به خانواده شریعتی بازگرداند.
گفتارها
نوشتار اصلی: فهرست سخنرانی‌ها و گفتارهای علی شریعتی
کتاب‌ها
نوشتار اصلی: کتاب‌شناسی علی شریعتی
درس‌های اسلام‌شناسی شریعتی از مهمترین و جنجال برانگیزترین کتاب‌های شریعتی بود.

در این فهرست کتاب‌ها بر اساس ترتیب مجموعه آثار قرار دارند:

با مخاطب‌های آشنا
خودسازی انقلابی
ابوذر
بازگشت
فاطمه، فاطمه است
ما و اقبال
تحلیلی از مناسک حج
شیعه
نیایش
تشیع علوی و تشیع صفوی
جهت‌گیری طبقاتی در اسلام
تاریخ تمدن (۲جلد)
هبوط در کویر
تاریخ و شناخت ادیان (دو جلد)
اسلام‌شناسی (درس‌های حسینهٔ ارشاد) (سه جلد)
حسین وارث آدم
چه باید کرد؟
زن
مذهب علیه مذهب
جهان‌بینی و ایدئولوژی
انسان
انسان بی‌خود
علی حقیقتی بر گونه اساطیر
بازشناسی هویت ایرانی اسلامی
روش شناخت اسلام
میعاد با ابراهیم
اسلام‌شناسی (سخنرانی‌های دانشگاه مشهد)
ویژگی‌های قرون جدید
هنر
گفتگوهای تنهایی (دو جلد)
امت و امامت
نامه‌ها
آثار گونه‌گون (دو جلد)
آثار جوانی (دو جلد)

نمونه اشعار

دو نمونه از اشعار دکتر شریعتی:[۶۱]
Khatt-e Nastaliq.jpg
این صفحه یا بخش حاوی متن نستعلیق است. بدون قلم (فونت) مناسب، ممکن است به جای خط نستعلیق نوشته را با خط عادی ببینید.
قلم نستعلیق را می‌توانید از اینجا دانلود کنید.
شمع
تا سحر ای شمع بر بالین من امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه غم ناگهان بر دل نشست رحم کن امشب مرا غمخوار باش
... آه! ای یاران به فریادم رسید ورنه مرگ امشب به فریادم رسد
ترسم آن شیرین‌تر از جانم ز راه چون به دام مرگ افتادم رسد
... همدم من، مونس من، شمع من جز توأم در این جهان غمخوار کو؟
واندرین صحرای وحشت‌زای مرگ وای بر من وای بر من یار کو؟...
بسوزم
... چو کس با زبان دلم آشنا نیست چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد بهتر که از یاد یاران فراموش باشم
آثار دربارهٔ علی شریعتی
نوشتار اصلی: فهرست آثار دربارهٔ علی شریعتی

برخی از آثاری که دربارهٔ دکتر شریعتی منتشر شده‌اند:

مردی از خاکستان، طاها حجازی، تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۶۴.
شریعتی در جهان، حمید احمدی، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۶.
ارزیابی مناسبات فکری آیت‌الله مطهری و دکتر علی شریعتی ، رسول جعفریان، تهران: شرکت انتشارات صیدا، ۱۳۶۸.
میعاد با علی، حسن یوسفی اشکوری: نشر تفکر، ۱۳۷۲.
نگاهی دوباره به مبانی فلسفه سیاسی شریعتی، بیژن عبدالکریمی: نشر مؤلف، ۱۳۷۰.
پیغام زخم، پرویز خرسند، تهران: انتشارات نقطه، ۱۳۷۳.
طرحی از یک زندگی، پوران شریعت‌رضوی، تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۷۶.
دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیت‌ها، جعفر پژوم: نشر اشراقیه، ۱۳۷۶.
شریعتی، ایدئولوژی، استراتژی، حسن یوسفی اشکوری، تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۷۷.
حکایت‌هایی از زندگی دکتر شریعتی، شعبانعلی لامعی، تهران: انتشارات رامند، ۱۳۷۸.
نیندیشیده مانده‌های فلسفی اندیشه معلم شریعتی، احسان شریعتی، تهران: بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی، ۱۳۷۹.
دیدگاه چهارم و سخنگوی آن دکتر علی شریعتی ، حسن توانائیان‌فرد، تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۷۹.
شریعتی، متفکر فردا، هاشم آغاجری، تهران: انتشارات ذکر، ۱۳۷۹.
جایگاه علم و روش در اندیشه دکتر شریعتی، محمدعلی ذکریایی، مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، ۱۳۷۹.
شریعتی در دانشگاه مشهد، ناصر آملی، مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، ۱۳۷۹.
باردیگر شریعتی، سیدقاسم یاحسینی، تهران: انتشارات نگاه امروز، ۱۳۷۹.
مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد، علی رهنما، ترجمه کیومرث قرقلو، تهران: انتشارات گام نو، ۱۳۸۰.
شریعتی و سروش: بررسی مقابله‌ای آراء و نظریات، سیدبهنام عربی زنجانی، تهران: نشر آریابان، ۱۳۸۰.
ایدئولوژی: ضرورت یا پرهیز و گریز، رضا علیجانی، تهران: نشر چاپخش، ۱۳۸۰.
بازشناسی اندیشه‌های شریعتی (ویژه‌نامه)، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۸۰.
تبارشناسی عقلانیت مدرن، محمدامین قانعی‌راد، ویراسته بیژن عبدالکریمی، تهران: انتشارات نقد فرهنگ، ۱۳۸۱.
ققنوس عصیان (تألیف گروهی با آثاری از سوسن شریعتی، علی رهنما، یرواند آبراهامیان و…)، تهران: انتشارات قصیده‌سرا، ۱۳۸۱.
شریعتی: راه یا بیراهه، رضا علیجانی، تهران: انتشارات قلم، ۱۳۸۱.
شریعتی‌شناسی: اصلاح انقلابی، رضا علیجانی، تهران: انتشارات یادآوران، ۱۳۸۱.
رند خام، شریعتی‌شناسی: زمانه، زندگی و آرمان‌های شریعتی»، رضا علیجانی، تهران: انتشارات قلم، ۱۳۸۱.
شریعتی و بازفهمی دین، محمدیاسین دژاکام، تهران: انتشارات ذکر، ۱۳۸۱.
از فراسوی مرزها، حمید احمدی، تهران: انتشارات قصیده سرا، ۱۳۸۳.
شریعتی، آزادی، انسان و دموکراسی، امیرعباس سعیدی‌پور، تهران: انتشارات پردیس، ۱۳۸۳.
از شریعتی، عبدالکریم سروش، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، ۱۳۸۴.
تقلیدگری و مدرنیته از دیدگاه دکتر شریعتی، وحید قربانی، تهران: انتشارات اخوان، ۱۳۸۴.
شناس‌نامه یک زندگی: شریعتی به روایت شریعتی، میراحمد باقرزاده ارجمندی، تبریز: مؤسسه تحقیقاتی علوم اسلامی و انسانی دانشگاه تبریز: تاریخ معاصر ۱۴، ۱۳۸۴.
شریعتی از نگاه سه نسل: گفتگو با محمدتقی شریعتی، سیدغلامرضا سعیدی، سوسن شریعتی و…، میثم محمدی، تهران:انتشارات قلم نو، ۱۳۸۵.
آخرین پرونده: آلبوم عکس‌های علی شریعتی، سوسن شریعتی و مقدمه مونا شریعتی، تهران: مؤسسه بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی، ۱۳۸۵.
کاربرد آیات قرآن در اندیشه دکتر علی شریعتی، امیر رضایی، تهران: انتشارات الهام، ۱۳۸۷.
اندیشه در مرز، حاتم قادری، تهران: انتشارات نگاه معاصر، ۱۳۸۷.
مکتب شریعتی، سیدعباس موسوی، تهران: انتشارات دانش‌بیگی، ۱۳۸۸.
شریعتی و غرب، رضا علیجانی، تهران: انتشارات قلم، ۱۳۸۸.
سه شریعتی در آیینه ذهن ما، رضا علیجانی، تهران: انتشارات قلم، ۱۳۸۹.
درآمدی بر انسان‌گرایی علی شریعتی، سیدنورالحق کاوش، آلمان: نشر نیما، ۲۰۰۲.
دکتر علی شریعتی، روح‌الله حسینیان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
دکتر علی شریعتی، ناصر نادری، تهران: انتشارات مدرسه.
دکتر شریعتی: جستجوگری در مسیر شدن، سید محمد حسینی بهشتی، تهران: انتشارات بقعه.
از دموکراسی تا مردم‌سالاری دینی: نگرشی بر اندیشه سیاسی شریعتی و زمانه او، صادق زیباکلام، تهران: انتشارات روزنه.
ده مقاله در جامعه‌شناسی دینی و فلسفه تاریخ، با تأملی در زندگی و اندیشه دکتر شریعتی، غلامعباس توسلی: انتشارات قلم، ۱۳۶۴.

و…




http://bazargani-87.blogfa.com/post/494

http://drshariati.org/?p=5132


این صفحه اسناد بسیاری همراه با تصویر دارد فراجع:

http://drshariati.org/?cat=166

دکتر شریعتی
اسناد
روحانیت و شریعتی

علی شریعتی در سال 1346 به دعوت آیت الله مطهری همکاری خود را با حسینیه ارشاد آغاز کرد؛ همکاری ای که با نوشتن دو مقاله برای ویژه نامه ای به مناسبت بعثت پیامبر آغاز شد، با سخنرانی های پیاپی در دهه چهل همچون سخنران مهمان ادامه پیدا کرد و با قطع همکاری آیت الله مطهری و بایکوت رسمی و غیر رسمی حسینیه ارشاد توسط روحانیون ،از سال 50 بدل به سخنران اصلی حسینیه ارشاد تا زمان بسته شدن این مرکز در سال 1351 گردید. عمده واکنش هایی که از سوی روحانیت در باره آثار و اندیشه های علی شریعتی می توان دید از همین تاریخ آغاز می شود و با شدت و ضعف متفاوت تا به امروز به اشکال مختلف ادامه داشته است. این واکنش ها البته همواره منفی و یکپارچه نبوده و طی این سال ها دستخوش قبض و بسط بوده است.




آخرین نامه به پدر:

http://drshariati.org/?p=79#more-79




http://drshariati.org/?p=15503#more-15503


  • دکتر شریعتی
  • اسناد
  • روحانیت و شریعتی
  • نامه آیت الله مطهری به آیت الله خمینی در باره شریعتی( ۱۳۵۶)

  • نامه آیت الله مطهری به آیت الله خمینی در باره شریعتی( ۱۳۵۶)


    نامه آیت الله مطهری به آیت الله خمینی در باره شریعتی


    بسم الله الرحمن الرحیم
    «السلام علی مولینا امیرالمومنین و امام متقین قائد الغر المحجلین و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

    استاد و مقتدای بزرگوارم! حوادث ناگوار پی درپی برای اسلام از یک طرف، و
    روشن بینی‌ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگوار از
    طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدی‌تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو
    کنم و از خداوند متعال مصلحت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را
    برای همه مسلمانان مستدام بدارد، اللهم آمین. خدا را گواه می‌گیرم که کمتر
    اتفاق می‌افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و
    امیدوارم که مشمول دعوایت خیریه شما بوده باشم.




    در حدود دو سال پیش از اروپا عریضه‌ای تقدیم داشتم و مایلم بدانم رسیده یا
    خیر. در اینجا جریان‌های پیچیده و گمراه کننده‌ای وجود دارد که توجه و
    آگاهی حضرتعالی ضرورت دارد:

    اول اینکه شاید به قدر کافی مستحضر باشید که نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی
    محافل مذهبی و در میان بعضی از دوستانی که انتظار نمی‌رفت، پیشروی کرده
    لااقل در حدی که با هرگونه موضعگیری فکری در برابر آن‌ها استناد اینکه فعلا
    صلاح نیست، مبارزه می‌شود و حتما به هر وسیله هست باید نظر حضرتعالی وسیله
    بیت محترم به افرادی که واقعا از این جهت در اشتباهند ابلاغ شود.

    جریان دوم جریان به اصطلاح گروه مسمی به «مجاهدین» است. این‌ها در ابتدا یک
    گروه سیاسی بودند ولی تدریجا به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در می‌آیند،
    درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک
    مذهب با یک سلسله اصول و فروع درآمدند. کوچک‌ترین بدعت این‌ها این است که
    به قول خودشان به «خودکفایی» رسیده‌اند

    و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی می‌کنند. از همین جا می‌توان تا آخر
    خواند. دیگر اینکه در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد
    امام جعفر صادق علیه السلام نزد این‌ها مقدس و محترم است. البته این‌ها
    آن‌هایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. آن‌ها که اعلام تغییر موضع
    کردند تکلیفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره‌ی آن‌ها مع الواسطه است،
    ولی افراد متدین و فهیمی که سال‌ها با آن‌ها هم زندان بوده‌اند ؛هستند و
    من معتقدم حضرتعالی از آنهانه فقط از یک نفر آن‌ها- جدا جدا بخواهید نظریات
    خود و مشهودات خود را بنویسند و خدمتتان ارسال دارند؛ وعجب این است که
    هنوز هستند برخی از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای این‌ها را توجیه و
    تأویل می‌کنند.

    مسأله سوم مسأله روحانیت است. من خود از منتقدین روحانیت بوده و هستم اما
    اعتراف به مزایایش و با اعتقاد به لزوم حفظ و نگهداری‌اش و در همان حال
    اصلاحش. ولی جریان غیر قابل انکار این است که تنها موضوعی که گروه‌های
    مختلف از مقامات دولتی گرفته تا کمونیست‌ها و «منافقین خلق» و برخی
    جمعیتهای به ظاهر مذهبی مثل شریعتی‌ها در ان وحدت نظر دارند کوبیدن روحانیت
    از اساس و برداشتن این سدها از میان است، البته هر دسته‌ای به منظوری؛ یکی
    به منظور ایجاد یک روحانیت فرمایشی به شکل اهل تسنن که مطیع دولت‌ها باشد،
    و دیگری به منظور از میان بر داشتن دین، و سوم چهارم به منظور تصاحب یک
    قدرت مردمی که دین است و آن را بر وفق مراد تفسیر کردن. در این مقام باید
    اظهار تاسف کنم که برخی دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانش آموز و دانشجو
    را بر بغض کینه روحانین به استثنای شخص حضرتعالی پرورش می‌دهند و این برای
    اسلام و روحانیت عاقبت بسیار وخیمی دارد. خوب است حضرتعالی به بیت محترم
    دستور فرمایید از این جهت درباره دوستان و ارادتمندان تحقیق کامل بفرمایند و
    به کسانی که چنین روشی دارند تذکراتی داده شود.

    چهارم مسأله شریعتی‌هاست. در نامه قبل معروض شدم که پس از مذاکره با بعضی ؛
    مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر درباره مسائلی که که به شخص او مربوط
    می‌شود، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن از قبیل التزامات عملی سخن
    نگویم ولی انحرافاتی راکه در نوشته‌های او هست به صورت خیرخواهانه و نه
    خصمانه تذکر دهم؛ وای اخیرا می‌بینم گروهی که علاقه وعقیده درست به اسلام
    ندارند و گرایشی انحرافی دارند با دسته بندی‌های وسیعی در صدد این هستند که
    از او بتی بسازند که هیچ روحانی جرات اظهار نظر در گفته‌های او را نداشته
    باشد. این بزنامه در مراسم چهلم او در مشهد- متا سفانه با حضور دوستان خوب
    ما- و بیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد تحت عنوان اینکه بعد
    از سید جمال واقبال- این شخص رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو
    کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبد؛ ولی با عکس
    العمل شدید گروهی دیگر مواجه شد و بعلاوه {با} هوشیاری و حسن امام جماعت
    مسجد که متوجه شد تؤطئه علیه روحانیت بوده در شب‌های آخر فی الجمله اصلاح
    شد.

    عجبا! می‌خواهند با اندیشه‌هایی که چکیده‌ی افکار ماسینیون مستشار وزارت
    مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار
    گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه‌های ژان پل سارتر اگیستانسیالیست ضد خدا
    وعقاید دورکهایم جامعه شناس ضد مذهب است، اسلام بسازند، پس و علی السلام
    السلام.

    به خدا اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشه‌های این شخص حلاجی شود و
    ریشه‌هایش بدست آید و با اندیشه‌های اصیل اسلامی مقایسه شود صدها مطلب بدست
    می‌آید که بر ضد اصول اسلامی است و بعلاوه بی پایگی آن‌ها روشن می‌شود. من
    هنوز نمی‌دانم فعلا چنین وظیفه‌ای دارم یا ندارم؛ ولی با اینکه می‌بینم
    چنین بت سازی می‌شود، فکر می‌کنم که تعهد درباره این شخص دارم دیگر ملغی
    است، در عین حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت می‌باشم. کوچک‌ترین گناه این
    مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه‌های ظلم و زور
    علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی در آورد، مدعی شد ملک و مالک
    و ملا و به تغییر دیگر تبغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد
    داشته‌اند. این اصل معروف مارکس را که دین ودولت و سرمایه سه عامل همکار
    بر ضد خلقند و سه عامل از خود بیگانگی بشرند به صد زبان پیاده کرد، منتها
    به جای دین، روحانیت را گذاشت؛ نتیجه‌اش این شد که جوان امروز به اهل علم
    به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه می‌کند و خدا می‌داند که اگر خداوند از
    باب « و یمکرون و یکمر الله خیر الما کرین» در کمین او نبود او در ماموریت
    خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می‌آورد. تبلیغاتی در اروپا و آمریکا له
    او از زهد و ورع و پارسایی تا خدمت به خلق و فداکاری و جهاد در راه خدا و
    پاکباختگی در راه حق شده است و بسیار روشن است که دست‌های مرموزی در کار
    بوده و دوستان خوب شما در اروپا و آمریکا اغفال شده‌اند. من لازم می‌دانم
    که حضرتعالی گاهی برخی افرادبصیر را ولو به طور خفا به اروپا و آمریکا
    بفرستید، جریان‌ها را از نزدیک ببینید و گزارش دهند که به عقیده بعضی از
    دوستانتان در آنجا پاره‌ای از حقایق از حضرتعالی کتمان می‌شود. گروهی
    چهارگانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه‌ای اهل فکر و نظر و بیان و قلم
    هستم به شدت مبارزه می‌کنند، شایعه به رایم می‌سازند، جعل و افترا
    می‌بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می‌بینم که محقق اعظم خواجه
    نصیرالدین طوسی در آخر شرح اسارات به عنوان زبان حال خود آورده است:

    به گردا گرد خود چندان که بینم / بلا انگشتـــــری و من نگـــــینم

    ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم
    داد، این مقدار بَثّ شکوی را جز به مثل حضرتعالی که استاد عالیقدر و به جای
    پدرم هستید نمی‌کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه هستم، اگر بفرمایید
    ایستادگی کن ایستادگی می‌کنم؛ اگر بفرمایید مصلحت نیست، خود را کنار
    می‌کشم.

    بار دیگر تکرار می‌کنم من جدا از خداوند متعال طول عمر برای شما می‌خواهم و
    فوق العاده نگرانم که اگر خدای ناخواسته پای حضرتعالی که تنها شخصیتی
    هستید که همه این گروه‌ها از او حساب می‌برند از میان برود اوضاع فوق
    العاده ناراحت کننده‌ای خواهد بود. ای بسا که گروه‌های منحرف منتحل، مقاصد
    شوم و مسلک‌های مختلف روشن و روشن‌تر بفرمایید و حتی لازم است به بعضی
    دوستان به طور خصوصی تذکراتی بدهید. شنیدم به یکی از دوستان مشهد که اخیرا
    به نجف مشرف شده است تذکرات مفیدی داده‌اید و دورادور اطلاع دارم که موثر
    بوده است و در روش ایشان که اخیرا خیلی خطرناک شده بود موثر واقع شده و
    الحمدلله.

    خوب است اطلاع داشته باشید که در ماه‌های آخر عمر شریعتی بنده مکرر وسیله
    اشخاص مختلف به او پیغام دادم که در نوشته‌های تو مطالبی هست بر ضد اسلام
    ولازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعی صاحبنظر و یا تنها، به تو ثابت
    می‌کنم، اگر ثابت شد خودت آن‌ها را ولو به نام خودت نه به نام من اصلاح کن
    و شأن تو بالا هم خواهد رفت والا مجبورم از تو صریحا و مستدل انتقاد کنم و
    به رایت گران تمام خواهد شد. آخرین شخصی که از طرف او نزد من آمد، اظهار
    داشت که او حاضر است اختیار بدهد به آقای محمدتقی جعفری و آقای محمدرضا
    حکیمی که از آثارش انتقاد کنند و در نهایت امر تو صحّه بگذاری، من گفتم
    بسیار خوب ولی به شرط این که کتبا بنویسید. مقارن با حرکتش به خارج اطلاع
    پیدا کردم که تنها به آقای حکیمی نوشته که شما مجازی نوشته‌های مرا نقد
    کنی. در اروپا خبر موثق این بود که گفته بود تا یک سال کاری نخواهم کرد جز
    اصلاح نوشته‌های خودم و یکی از دوستان نزدیک حضرتعالی نقل کرد که به او
    گفته بود منتظرم فلانی به اروپا بیاید، راجع به اصلاح کتاب‌هایم با او
    مشورت کنم، و البته من این جهت را تحسین کردم و دلیل حسن نیت او و سوء نیت
    اطرافیانش در ایران گرفتم. روی این حساب می‌بایست از نشر آثارش قبل از
    اصلاح و تجدید نظر لااقل وسیله آقای حکیمی که کتبا به او اجازه داده است
    جلوگیری شود؛ ولی افرادی که اخیرا تصمیم گرفته‌اند او را مظهر رنسانس
    اسلامی قرار دهند و راه برای اظهار نظرهای خود در اصول و فروع اسلام باز
    کنند در شعاع وسیعی به نشر و تکثیر همه آثار او پرداخته‌اند. بنده فکر
    می‌کنم اگر صلاح می‌دانید به برخی از ارادتمندان خودتان در اروپا و آمریکا
    که ضمنا ناشر آثار و افکار او هستند یادآوری فرمائید که قبل از انجام
    اصلاحات وسیله آقای حکیمی یا گروهی خودتان تعیین می فرمائید از نشر آثارش
    جلوگیری شود و اگر هم صلاح نمی‌دانید که در کار او مستقیما دخالتی فرمائید
    راه دیگری باید اندیشید.

    بسیار خوب است و برای شناختن ماهیت این شخص لازم است که حضرتعالی مجموعه
    مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد شخصا مطالعه فرمائید.
    این مقالات دو قسمت داشت: یک قسمت ضد مارکسیسم است که مقالات خوبی بود
    درباره ملیت ایرانی(و مستقلا ماشین شده و در حقیقت فلسفه‌ای بود برای ملیت
    ایرانی و قطعا تا کنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک
    فلسفه امروزپسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را«فلسفه رستاخیز»
    بگذاریم. خلاصه این مقالات که یک کتاب می‌شود، این بود که ملاک ملیت، خون و
    نژاد که امروز محکوم است نیست، ملاک ملیت فرهنگ است و فرهنگ به حکم اینکه
    زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملت‌های مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم
    فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما
    ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من
    واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را
    از خود واقعی ما بیگانه کند ولی در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما
    را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی
    خود بازگشتیم، آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله
    مغول، در این میان بیش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را
    تقدیس کرده است، آنگاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛
    اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد
    فرهنگ‌ها را به رسمیت می‌شناسد همان طوریکه که تعدد نژادی را یک واقعیت
    می‌داند؛ آیه کریمه«اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم
    شُعوباً وَ قَبائِلَ…» ناظر به این است که اختلافات نژادی و اختلافات
    فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی تاریخ، باید به جای خود محفوظ
    باشد.ادعا کرده است که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما
    روی ایدوئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی
    شده است.

    با این بیان عملا و ضمنا- نه صریحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را
    انکار کرده است و صریحا شخصیت‌هایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه
    نصیرالدین و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ
    این‌ها ادامه فرهنگ ایرانی است، این مقالات بسیار خواندنی است؛ در انتساب
    آنها به او شکی نیست، به بعضی‌ها مثل آقای خامنه‌ای و آقای بهشتی گفته مال
    من است، ولی مدعی شده که من این‌ها را چندین سال پیش نوشته‌ام و این‌ها را
    پیدا کرده و چاپ کرده‌اند؛ در صورتی که دلائل به قدر کافی هست که مقالات،
    جدید است. به هر حال مطالعه حضرتعالی بسیار مفید است.

    این روزها سوال و جوابی ار حضرتعالی مورخه شعبان 97 منتشر شد که اثر بسیار
    مطلوبی از نظر انحرافات منتحلین داشت و عجب این است که شایع کرده‌اند این
    سوال و جواب به وسیله فلانی تهیه شده است. به آن‌ها گفتم شما با این اتهام،
    به آقا اهانت می‌کنید، گویی ایشان از خود رأی ندارند و تابع رأی مثل منی
    هستند.

    خبر عجیب دیگر این است که اخیرا آزادی غیر مترقبه‌ای به دسته جایت مختلف
    مخصوصا دسته جایت سیاسی داده شده است. البته نسبت به روحانیین به مقیاس
    بسیار کمتری داده شده، ممنوعیت‌های آن‌ها غالبا به حال خود باقی است. این
    تبعیض نیز سوال انگیز است.

    خدمت آقازادگان عظام دامت برکاتهم عرض سلام این بنده را ابلاغ فرمایید.

    والسلام علیکم و رحمه الله و نلتمس منک و الدّعاء.*

    ——————————————————————

    *-به نقل از کتاب «سیری‌ در زندگانی‌ استاد مطهری‌»، انتشارات صدرا

















    http://drshariati.org/?p=2822#more-2822
    دکتر شریعتی
    اسناد
    اطلاعیه‌ها ( ۵۶ تا ۶۷)
    اعلامیه‌ی مشترکِ آیت الله مطهری و مهندس بازرگان درباره‌ی شریعتی(۲۳ آذر ۱۳۵۶)



    اعلامیه‌ی مشترکِ آیت الله مطهری و مهندس بازرگان درباره‌ی شریعتی(۲۳ آذر ۱۳۵۶)
    اعلامیه‌ی مشترکِ مطهری و بازرگان درباره‌ی شریعتی

    ۲۳آذرماه ۱۳۵۶

    این سندْ نامه‌ی رسمی مشترک آیت الله مرتضی مطهری و مهندس مهدی بازرگان است که در آذر ۱۳۵۶ نوشته شده و انتشار یافته است و در آن اشاره به ضرورت تصحیح آثار شریعتی می‌شود. بازتاب منفی این اطلاعیه که کمی پس از مرگ شریعتی صادر شده بود موجب ان شد که مهندس بازرگان کمی بعد از انتشار این نامه در نامه دومی مواضع خود را تدقیق و تشریح کرد. (متن این نامه دوم در ضمیمه موجود است.) ابراهیم یزدی در باره این نامه و شرایط انتشارش اینگونه توضیح می‌هد: «هنگامی که بازرگان و مطهری آن نامه را نوشتند و امضاء کردند در بیرون با عکس العمل های بدی روبرو شدند. در حالی که مرحوم بازرگان برای ما توضیح داد که نامه را امضا کرده تا بتواند جو فوق العاده ملتهبی را که علیه شریعتی به وجود آورده بودند، تخفیف بدهد و بر خلاف آن چیزی که گفته می شود که آن متن را مطهری تهیه کرده بود و مرحوم بازرگان در حالت رودربایستی آن را امضا کرده، آن را مرحوم بازرگان تهیه و مطهری هم امضا کرده بود. بازرگان متعمدا از مطهری به عنوان شخصیت شناخته شده روحانی خواست نامه را امضا کند که آن جو را کاش دهد ولی علی الاصول روشنفکران دینی این نامه را نپسندیدند، به خصوص با توجه به جاذبه سخنان شریعتی در آن تاریخ و جو مبارزات انقلابی که وجود داشت و این که شریعتی و دوستانش در نوک پیکان حملات دشمن قرار داشتند». ( اندیشه پویا – شماره ۵۰ – اردیبهشت ۱۳۹۷)



    نظر به این‌که مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی، مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آن‌ها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهره‌برداری افراد و دستگاه‌های مغرض گردیده است، این‌جانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به این‌که بیشترین افراد که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقت‌طلب‌اند، وظیفه شرعی دانستیم، عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفضیل به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.

    آن‌چه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایش‌هایش و یا استنباط‌ها و اظهار‌نظر‌هایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشته‌های او منعکس است. این‌جانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشته‌های مشارالیه، با شخص او فی‌الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبت‌هایی از قبیل سنی‌گری و وهابی‌گری به او بی‌اساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام، از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیراسلامی نداشته است.

    ولی نظر به این‌که تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آن‌جا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‌خبر می‌ماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‌افزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آن‌ها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که : ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون.

    از این‌رو، با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و این‌که خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بی‌غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آن‌ها داد، این‌جانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام بدون مجامله و پرده‌پوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمن مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتاب‌های ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد می‌طلبیم و از همه افرادی که بی‌غرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار ‌دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد.

    والسلام علی من اتبع الهدی

    مهدی بازرگان، مرتضی مطهری

    فایل ضمیمه:

    توضیح مهندس بازرگان درباره این اطلاعیه ( ۲ بهمن ۱۳۵۶)pdf



    وصیت به حکیمی:

    http://drshariati.org/?p=16225#more-16225







    دكتر شريعتي: چه بگويم در مورد مردي كه از نعمت خوب مردن نيز محروم بود.
    آدرس این کلام : مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۲۴۷ :

    http://talar.shandel.info/printthread.php?tid=217

    http://www.farsiyad.blogsky.com/1385/03/29/post-81/







    نامه تاریخی شهید مطهری به امام


    نامه ذیل در سال 1356 هجری شمسی یعنی حدود یک سال قبل از انقلاب اسلامی و زمانی که امام خمینی(ره) در نجف اشرف اقامت داشته‌اند از سوی استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری برای ایشان ارسال شده و در آن به مهم‌ترین مسائل نهضت اسلامی از جمله مکتب ایرانی؛ انحرافات گروه‌های مبارز همچون پدید آمدن جریاناتی که مبلغ اسلام من‌های روحانیت هستند و همچنین برخی تفکرات انحرافی افرادی همچون دکتر شریعتی اشاره شده است. بازخوانی این نامه تاریخی که گویی در سال 1389 به نگارش در آمده است برای ما به قدری ضروری می‌باشد که با کمی تفکر می‌توانیم آن را با شرائط زمان خود قیاس کنیم و ریشه‌های التقاطی بعضی از جریان‌های به ظاهر طرفدار اسلام که در حال حاضر در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت‌های متعدد دارند را شناسایی و افکار آن‌ها را به طور کامل بشناسیم.
    متن نامه شهید مطهری به حضرت امام(ره) به شرح زیر است:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    «السلام علی مولینا امیرالمومنین و امام متقین قائد الغر المحجلین و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
    استاد و مقتدای بزرگوارم! حوادث ناگوار پی درپی برای اسلام از یک طرف، و روشن بینی‌ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگوار از طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدی‌تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو کنم و از خداوند متعال مصلحت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد، اللهم آمین. خدا را گواه می‌گیرم که کمتر اتفاق می‌افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و امیدوارم که مشمول دعوایت خیریه شما بوده باشم.
    در حدود دو سال پیش از اروپا عریضه‌ای تقدیم داشتم و مایلم بدانم رسیده یا خیر. در اینجا جریان‌های پیچیده و گمراه کننده‌ای وجود دارد که توجه و آگاهی حضرتعالی ضرورت دارد:
    اول اینکه شاید به قدر کافی مستحضر باشید که نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی محافل مذهبی و در میان بعضی از دوستانی که انتظار نمی‌رفت، پیشروی کرده لااقل در حدی که با هرگونه موضعگیری فکری در برابر آن‌ها استناد اینکه فعلا صلاح نیست، مبارزه می‌شود و حتما به هر وسیله هست باید نظر حضرتعالی وسیله بیت محترم به افرادی که واقعا از این جهت در اشتباهند ابلاغ شود.
    جریان دوم جریان به اصطلاح گروه مسمی به «مجاهدین» است. این‌ها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند ولی تدریجا به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در می‌آیند، درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع درآمدند. کوچک‌ترین بدعت این‌ها این است که به قول خودشان به «خودکفایی» رسیده‌اند
    و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی می‌کنند. از همین جا می‌توان تا آخر خواند. دیگر اینکه در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق علیه السلام نزد این‌ها مقدس و محترم است. البته این‌ها آن‌هایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. آن‌ها که اعلام تغییر موضع کردند تکلیفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره‌ی آن‌ها مع الواسطه است، ولی افراد متدین و فهیمی که سال‌ها با آن‌ها هم زندان بوده‌اند ؛هستند و من معتقدم حضرتعالی از آنهانه فقط از یک نفر آن‌ها- جدا جدا بخواهید نظریات خود و مشهودات خود را بنویسند و خدمتتان ارسال دارند؛ وعجب این است که هنوز هستند برخی از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای این‌ها را توجیه و تأویل می‌کنند.
    مسأله سوم مسأله روحانیت است. من خود از منتقدین روحانیت بوده و هستم اما اعتراف به مزایایش و با اعتقاد به لزوم حفظ و نگهداری‌اش و در همان حال اصلاحش. ولی جریان غیر قابل انکار این است که تنها موضوعی که گروه‌های مختلف از مقامات دولتی گرفته تا کمونیست‌ها و «منافقین خلق» و برخی جمعیتهای به ظاهر مذهبی مثل شریعتی‌ها در ان وحدت نظر دارند کوبیدن روحانیت از اساس و برداشتن این سدها از میان است، البته هر دسته‌ای به منظوری؛ یکی به منظور ایجاد یک روحانیت فرمایشی به شکل اهل تسنن که مطیع دولت‌ها باشد، و دیگری به منظور از میان بر داشتن دین، و سوم چهارم به منظور تصاحب یک قدرت مردمی که دین است و آن را بر وفق مراد تفسیر کردن. در این مقام باید اظهار تاسف کنم که برخی دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانش آموز و دانشجو را بر بغض کینه روحانین به استثنای شخص حضرتعالی پرورش می‌دهند و این برای اسلام و روحانیت عاقبت بسیار وخیمی دارد. خوب است حضرتعالی به بیت محترم دستور فرمایید از این جهت درباره دوستان و ارادتمندان تحقیق کامل بفرمایند و به کسانی که چنین روشی دارند تذکراتی داده شود.
    چهارم مسأله شریعتی‌هاست. در نامه قبل معروض شدم که پس از مذاکره با بعضی ؛ مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر درباره مسائلی که که به شخص او مربوط می‌شود، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن از قبیل التزامات عملی سخن نگویم ولی انحرافاتی راکه در نوشته‌های او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکر دهم؛ وای اخیرا می‌بینم گروهی که علاقه وعقیده درست به اسلام ندارند و گرایشی انحرافی دارند با دسته بندی‌های وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ روحانی جرات اظهار نظر در گفته‌های او را نداشته باشد. این بزنامه در مراسم چهلم او در مشهد- متا سفانه با حضور دوستان خوب ما- و بیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد تحت عنوان اینکه بعد از سید جمال واقبال- این شخص رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبد؛ ولی با عکس العمل شدید گروهی دیگر مواجه شد و بعلاوه {با} هوشیاری و حسن امام جماعت مسجد که متوجه شد تؤطئه علیه روحانیت بوده در شب‌های آخر فی الجمله اصلاح شد.
    عجبا! می‌خواهند با اندیشه‌هایی که چکیده‌ی افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه‌های ژان پل سارتر اگیستانسیالیست ضد خدا وعقاید دورکهایم جامعه شناس ضد مذهب است، اسلام بسازند، پس و علی السلام السلام.
    به خدا اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشه‌های این شخص حلاجی شود و ریشه‌هایش بدست آید و با اندیشه‌های اصیل اسلامی مقایسه شود صدها مطلب بدست می‌آید که بر ضد اصول اسلامی است و بعلاوه بی پایگی آن‌ها روشن می‌شود. من هنوز نمی‌دانم فعلا چنین وظیفه‌ای دارم یا ندارم؛ ولی با اینکه می‌بینم چنین بت سازی می‌شود، فکر می‌کنم که تعهد درباره این شخص دارم دیگر ملغی است، در عین حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت می‌باشم. کوچک‌ترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه‌های ظلم و زور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی در آورد، مدعی شد ملک و مالک و ملا و به تغییر دیگر تبغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته‌اند. این اصل معروف مارکس را که دین ودولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضد خلقند و سه عامل از خود بیگانگی بشرند به صد زبان پیاده کرد، منتها به جای دین، روحانیت را گذاشت؛ نتیجه‌اش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه می‌کند و خدا می‌داند که اگر خداوند از باب « و یمکرون و یکمر الله خیر الما کرین» در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می‌آورد. تبلیغاتی در اروپا و آمریکا له او از زهد و ورع و پارسایی تا خدمت به خلق و فداکاری و جهاد در راه خدا و پاکباختگی در راه حق شده است و بسیار روشن است که دست‌های مرموزی در کار بوده و دوستان خوب شما در اروپا و آمریکا اغفال شده‌اند. من لازم می‌دانم که حضرتعالی گاهی برخی افرادبصیر را ولو به طور خفا به اروپا و آمریکا بفرستید، جریان‌ها را از نزدیک ببینید و گزارش دهند که به عقیده بعضی از دوستانتان در آنجا پاره‌ای از حقایق از حضرتعالی کتمان می‌شود. گروهی چهارگانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه‌ای اهل فکر و نظر و بیان و قلم هستم به شدت مبارزه می‌کنند، شایعه به رایم می‌سازند، جعل و افترا می‌بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می‌بینم که محقق اعظم خواجه نصیرالدین طوسی در آخر شرح اسارات به عنوان زبان حال خود آورده است:
    به گردا گرد خود چندان که بینم / بلا انگشتـــــری و من نگـــــینم
    ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم داد، این مقدار بَثّ شکوی را جز به مثل حضرتعالی که استاد عالیقدر و به جای پدرم هستید نمی‌کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه هستم، اگر بفرمایید ایستادگی کن ایستادگی می‌کنم؛ اگر بفرمایید مصلحت نیست، خود را کنار می‌کشم.
    بار دیگر تکرار می‌کنم من جدا از خداوند متعال طول عمر برای شما می‌خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خدای ناخواسته پای حضرتعالی که تنها شخصیتی هستید که همه این گروه‌ها از او حساب می‌برند از میان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده‌ای خواهد بود. ای بسا که گروه‌های منحرف منتحل، مقاصد شوم و مسلک‌های مختلف روشن و روشن‌تر بفرمایید و حتی لازم است به بعضی دوستان به طور خصوصی تذکراتی بدهید. شنیدم به یکی از دوستان مشهد که اخیرا به نجف مشرف شده است تذکرات مفیدی داده‌اید و دورادور اطلاع دارم که موثر بوده است و در روش ایشان که اخیرا خیلی خطرناک شده بود موثر واقع شده و الحمدلله.
    خوب است اطلاع داشته باشید که در ماه‌های آخر عمر شریعتی بنده مکرر وسیله اشخاص مختلف به او پیغام دادم که در نوشته‌های تو مطالبی هست بر ضد اسلام ولازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعی صاحبنظر و یا تنها، به تو ثابت می‌کنم، اگر ثابت شد خودت آن‌ها را ولو به نام خودت نه به نام من اصلاح کن و شأن تو بالا هم خواهد رفت والا مجبورم از تو صریحا و مستدل انتقاد کنم و به رایت گران تمام خواهد شد. آخرین شخصی که از طرف او نزد من آمد، اظهار داشت که او حاضر است اختیار بدهد به آقای محمدتقی جعفری و آقای محمدرضا حکیمی که از آثارش انتقاد کنند و در نهایت امر تو صحّه بگذاری، من گفتم بسیار خوب ولی به شرط این که کتبا بنویسید. مقارن با حرکتش به خارج اطلاع پیدا کردم که تنها به آقای حکیمی نوشته که شما مجازی نوشته‌های مرا نقد کنی. در اروپا خبر موثق این بود که گفته بود تا یک سال کاری نخواهم کرد جز اصلاح نوشته‌های خودم و یکی از دوستان نزدیک حضرتعالی نقل کرد که به او گفته بود منتظرم فلانی به اروپا بیاید، راجع به اصلاح کتاب‌هایم با او مشورت کنم، و البته من این جهت را تحسین کردم و دلیل حسن نیت او و سوء نیت اطرافیانش در ایران گرفتم. روی این حساب می‌بایست از نشر آثارش قبل از اصلاح و تجدید نظر لااقل وسیله آقای حکیمی که کتبا به او اجازه داده است جلوگیری شود؛ ولی افرادی که اخیرا تصمیم گرفته‌اند او را مظهر رنسانس اسلامی قرار دهند و راه برای اظهار نظرهای خود در اصول و فروع اسلام باز کنند در شعاع وسیعی به نشر و تکثیر همه آثار او پرداخته‌اند. بنده فکر می‌کنم اگر صلاح می‌دانید به برخی از ارادتمندان خودتان در اروپا و آمریکا که ضمنا ناشر آثار و افکار او هستند یادآوری فرمائید که قبل از انجام اصلاحات وسیله آقای حکیمی یا گروهی خودتان تعیین می فرمائید از نشر آثارش جلوگیری شود و اگر هم صلاح نمی‌دانید که در کار او مستقیما دخالتی فرمائید راه دیگری باید اندیشید.
    بسیار خوب است و برای شناختن ماهیت این شخص لازم است که حضرتعالی مجموعه مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد شخصا مطالعه فرمائید. این مقالات دو قسمت داشت: یک قسمت ضد مارکسیسم است که مقالات خوبی بود درباره ملیت ایرانی(و مستقلا ماشین شده و در حقیقت فلسفه‌ای بود برای ملیت ایرانی و قطعا تا کنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروزپسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را«فلسفه رستاخیز» بگذاریم. خلاصه این مقالات که یک کتاب می‌شود، این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست، ملاک ملیت فرهنگ است و فرهنگ به حکم اینکه زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملت‌های مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم، آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله مغول، در این میان بیش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است، آنگاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛ اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگ‌ها را به رسمیت می‌شناسد همان طوریکه که تعدد نژادی را یک واقعیت می‌داند؛ آیه کریمه«اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ...» ناظر به این است که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی تاریخ، باید به جای خود محفوظ باشد.ادعا کرده است که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدوئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است.
    با این بیان عملا و ضمنا- نه صریحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحا شخصیت‌هایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ این‌ها ادامه فرهنگ ایرانی است، این مقالات بسیار خواندنی است؛ در انتساب آنها به او شکی نیست، به بعضی‌ها مثل آقای خامنه‌ای و آقای بهشتی گفته مال من است، ولی مدعی شده که من این‌ها را چندین سال پیش نوشته‌ام و این‌ها را پیدا کرده و چاپ کرده‌اند؛ در صورتی که دلائل به قدر کافی هست که مقالات، جدید است. به هر حال مطالعه حضرتعالی بسیار مفید است.
    این روزها سوال و جوابی ار حضرتعالی مورخه شعبان 97 منتشر شد که اثر بسیار مطلوبی از نظر انحرافات منتحلین داشت و عجب این است که شایع کرده‌اند این سوال و جواب به وسیله فلانی تهیه شده است. به آن‌ها گفتم شما با این اتهام، به آقا اهانت می‌کنید، گویی ایشان از خود رأی ندارند و تابع رأی مثل منی هستند.
    خبر عجیب دیگر این است که اخیرا آزادی غیر مترقبه‌ای به دسته جایت مختلف مخصوصا دسته جایت سیاسی داده شده است. البته نسبت به روحانیین به مقیاس بسیار کمتری داده شده، ممنوعیت‌های آن‌ها غالبا به حال خود باقی است. این تبعیض نیز سوال انگیز است.
    خدمت آقازادگان عظام دامت برکاتهم عرض سلام این بنده را ابلاغ فرمایید.
    والسلام علیکم و رحمه الله و نلتمس منک و الدّعاء.
    منبع : تبیان









    http://www.rabbi.blogsky.com/1386/09/14/post-5/
    ربی
    من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
    دکتر علی شریعتی از زبان پدر حسن رحیم پور ازغدی چاپ
    تاریخ : چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386

    پیرامون دکتر علی شریعتی

    علی ، فدا بود

    27 خرداد 1385

    گفتگو با: حیدر رحیم‌پور

    اشاره:

    «نویسنده منتقد»، استاد «حیدر رحیم‌پور» همان‌قدر که کوبنده می‌نویسد شنیدنی هم خاطره می‌گوید. ساعتی، در منزل پذیرای ما بود، تا خاطرات دوستی عزیز را بازگوید. سؤالهای ما هم‌سطح بیان شیوای استاد نبود و حذف شد.

    *****

    اولین آشنایی من با علی روز انتخابات وکلای مشهد سال 1328 بود. من اعلامیه کوچکی داده بودم که مؤتلفة اسلامی فقط به دو شاگرد مکتب اسلام، شیخ محمود حلبی و استاد محمدتقی شریعتی رأی می‌دهند؛ ولی او به جای شیخ محمود برای «ثابت» رئیس کارخانه قند فعالیت می‌کرد. من که از بازرسان بودم، به استاد شریعتی گزارش دادم و استاد به‌وسیلة من به علی پیام داد که یا تو به خانه برو یا من می‌روم.
    او 15 ساله و عضو انجمنهای اسلامی دبیرستانها و رفیق مرحوم دکتر سامی بود و من 17 ساله و کوچک‌ترین عضو هیئت مؤسس مؤتلفه اسلامی بودم. بعد از این جریان با هم قهر کردیم و قهر بودیم.

    ***
    نهضت مقاومت ملی سال 33، بعد از کودتای 28 مرداد که همه گروههای سیاسی شکست‌خورده و منفعل شده بودند؛ نهضت مقاومت ملی تأسیس شد و مرا شیخ محمدتقی جعفری و آیت‌ا... حاج سید جوادی و آیت‌ا... شبستری به جمعیت دعوت کردند، ولی مطمئن هستم پشت پرده این دعوت یا استاد شریعتی یا احمد‌زاده و یا بازرگان بودند.
    من و علی، دوباره روبه‌رو شدیم، هنوز به خاطر ماجرای انتخابات، نیمه قهر بودیم؛ خوش و بش کردیم، او 21 ساله و من 23 ساله بودم ولی هر دو پیر سیاسی شناخته می‌شدیم.
    بعد از یکی دو جلسه حسابی رفیق شدیم. مدتی بعد هر دو اتفاق کردیم که این نهضت چیزی بارش نیست؛ که به آن دل ببندیم. علی از آن به بعد بیشتر به دانشجویان پرداخت و با مهندس بازرگان که مشغول تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان بود همکاری بیشتری داشت. تا اینکه در دستگیری گروهی اعضای نهضت، علی هم دستگیر شد.

    ***
    علی بورسیه فرانسه قبول شده بود، استاد شریعتی خیلی نگران بود، مدتی بعد با خوشحالی به من گفت، علی عجیب رو به کتب دین آورده و از من خواسته تعداد زیادی کتاب برایش بفرستم.

    ***
    کانون نشر حقایق دینی بیشتر اوقات بسته یا نیمه تعطیل بود. رفقای کانون و استاد شریعتی و دیگران، به طور پراکنده هم را می‌دیدیم. شب قرار شد رفقا بیایند خانه ما و وقتی هم می‌آمدند، سور الزامی و اجباری بود. من عصر آن روز مغازه یکی از رفقا بودم، علی با کسی که آنجا بود، تلفنی صحبت می‌کرد.
    گوشی را گرفتم، گفتم: علی رفقا امشب خانه ما هستند، تو هم بیا، گفت: امشب نمی‌توانم، یک دختر و پسر دانشجو، عقد کرده‌اند، خیلی هم فقیرند، می‌خواهم امشب ببرمشان و یک چلوکباب بدهم و راهی‌شان کنم به حجله، ولی هر جور باشد سر شب خودم را می‌رسانم.
    استاد شریعتی، قدسی، امیرپور و سررشته‌دار آمده بودند، بعد از نماز علی آمد، بقیه گفتند: این از کجا فهمیده؟ گفتم: این سوری است، خودش می‌فهمد.

    ***
    کتاب تشیع علوی ـ تشیع صفوی تازه درآمده بود؛ شروع کردم به انتقاد از علی؛ ـ استاد شریعتی سرش را پایین انداخته بود و گوش می‌داد، دوست داشت از علی انتقاد کنیم ـ گفتم: علی تو چقدر «مجلسی» را می‌شناسی که این چرتها را می‌نویسی، گفت: ا‍‌َووووو به مرجع تقلیدشان اهانت شده، علی شریعتی پیش مجلسی کی باشد؟ گفتم: خوب که چی؟ گفت: ولی مجلسی پیش امام من کی باشد؟ گفتم: چرا؟ گفت: «این روایت را مجلسی نقل می‌کند:
    یک کسی می‌نویسد، خلیفه در مدینه روبه‌روی عربی ایستاد و گفت: جان تو در دست من است یا خدا؟ گفت: تو خر کی هستی؟ دست خداست‌‌ ـ بقیه‌اش را هم خودش درست می‌کرد ـ خلیفه شمشیرش را کشید و طرف را کشت. بعد از آن با امام من روبه‌رو می‌شود ـ حضرت باقر(ع) یا صادق(ع) ـ امام در جواب همین سؤال می‌فرمایند: جان من دست خداست ولی اگر تو نکشی بهتر است، ما با هم قوم و خویش هستیم و... و انعامی هم می‌گیرد.» بعد علی گفت: خوب این‌طوری باید با امام من صحبت کند؟
    علی بلند شد و چون به من گفته بود که می‌رود، من آمادگی داشتم. دنبالش رفتم، در راهرو به علی گفتم: خدا شاهد است، اگر یک دوره رسائل و مکاسب خوانده بودی، ننگت می‌کرد از این حرفها بزنی. گفت: پس معلوم شد، همه بدبختی تو همین رسائل و مکاسب بوده!!
    دو نفری بلند خندیدیم و اینهایی که داخل اتاق بودند، مجانی خندیدند. گفتم: خوب چرا این چرتها را می‌نویسی؟ گفت: خدا کند ساواک هم به خریت تو باشد، گفتم: خوب که چی؟ گفت: اگر احساس کنند که من با روحانیت مخالف‌ام، می‌توانم حرفهایم را بزنم، من به مجلسی چه کار دارم؟ من با این وسیله می‌خواهم شریعتمداری و دیگر آخوندهای درباری را لنگ کنم. باید به وسیله مجلسی یک مفری داشته باشم، اگر بگویم شریعتمداری که صبح می‌برند و پوستم را می‌کنند.
    گفتم: خوب تکلیف این چرت و پرتها چه می‌شود؟ گفت: خوب تو بردار و درست کن، گفتم: بابات آن‌جاست برو بابات را مسخره کن، من کتابهای تو را یکی یکی جمع کنم و پایش بنویسم، این مطالب غلط است؟!
    گفت: نه مستدرک بزن، گفتم: خوب می‌اندازند دور، من هم می‌شوم مثل بقیه که می‌نویسند. گفت: آقاجان، تو بنویس، پایش هم بنویس علی شریعتی، که اگر دوستان پرسیدند بگویم درست است و اگر ساواک پرسید، بگویم به من مربوط نیست، فلانی نوشته است!!!
    علی رفت و من برگشتم به اتاق، استاد شریعتی گفت: «شما، اینجا با هم دعوا می‌کنید بعد می‌روید بیرون و شروع می‌کنید به خندیدن، من خیال کردم علی قهر کرد و رفت.» جریان را گفتم، استاد گریه کرد و گفت: ببین این پسر چقدر خالصانه کار می‌کند؟ من بارها توجه کرده‌ام، اشکالات عمده آقای مطهری به علی هشت تاست، شما را هم دیدم که چهار‌ ـ پنج اشکال به علی وارد کرده‌اید. ولی به جان خودت و علی من شانزده اشکال دارم و همه را هم به علی گفته‌ام.
    می‌گوید: بابا، تو چرا این‌طوری هستی؟ من این همه کتاب نوشته‌ام، شانزده اشکال زیاد است؟ خوب برو بگو علی اشتباه نوشته، علی غلط کرده اینها را نوشته، اصلاً سواد نداشته. آن‌قدر این بچه پاک بود که حتی به آقای شیرازی، امام جمعه مشهد گفته بود، شما هر غلطی را که در کتابهای من می‌بینید بنویسید، بعد من می‌نویسم هر چه آقا گفته‌اند درست است.
    مدتی بعد از آن با مطهری رفته بودند، خدمت محمدرضا حکیمی و به او وکالت داده بود که همه کارهایش را اصلاح کند.

    ***
    جلسه پرسش و پاسخی در دانشگاه آزاد بود، یک عده از متحجرین و انجمن حجتیه‌ها آمده بودند. یک کافر در دنیا گیر آورده بودند به نام علی شریعتی، گفتم: آقا جان این‌طوری نمی‌شود. شما بروید اشتباهات علی شریعتی، انحرافش، اغلاطش را جمع کنید و به من بدهید، من هم مال فیض کاشانی، صاحب تفاسیر صافی و مصفا و اصفا را جمع می‌کنم تا ببینم کدام بیشتر است.

    ***
    عروسی یکی از فامیل که با من و مطهری و شریعتی قوم و خویش بود، من و مطهری چند ساعتی با هم بودیم. از او پرسیدم: چرا این‌قدر با علی خشن برخورد می‌کنی؟ عین همان حرف را که دکتر در مورد آخوندهای درباری گفته بود، گفت: اصلاً بحث علی نیست، من که دائم به خانه پدرش رفت و آمد دارم، با خودش هم که رفیق‌ایم، بحث من این است که شاخه‌ای در حال درست شدن است ـ مجاهدین خلق را می‌گفت‌‌ ـ که خود را به علی می‌چسبانند، علی هم چیزی نمی‌گوید، من مجبورم با علی این‌طور برخورد کنم؛ که آنها افشا شوند.
    یعنی مطهری، شریعتی را فدای خط مکتبی خود می‌کرد. علی هم خود را فدا می‌کرد تا ارتجاع را بشکند.
    علی آدم نبود، فدا بود. فدایی نبود، فدا بود. فدای جامعه و اسلام و مردم.

    ***
    تازه از زندان آزاد شده بود و آمده بود مشهد. خیلی ملول بود، دلیلش را پرسیدم، گفت: اینها مرا ول کرده‌اند که ضایع کنند. نوشته‌هایی از من که ابدا‌ً مورد نظرم نیست، توی روزنامه‌ ـ به خاطرم نیست کیهان یا اطلاعات آن زمان ـ چاپ می‌کنند. نمی‌توانم اینها را در ایران جواب بدهم، خیلی ناراحت بود و ما فهمیده بودیم که تصمیم به کوچ گرفته است. حتی این قضیه را به استاد هم نگفته بود.

    ***
    سه روز قبل از سفر برنگشتن علی، باز رفقا گفته بودند به خانه ما می‌‌آیند، در آن جلسه استاد شریعتی نیامدند و من بعدها فهمیدم این جلسه را علی برپا کرده است؛ البته نه آشکار بلکه پنهان و برای تودیع با دوستان تقریبا‌ً دو ساعت به غروب بود، باغچه‌ها را آب می‌دادم، دیدم کسی می‌گوید: آی یا الله خودت را بپوشان مرد است. نگاه کردم دیدم علی است. علی قانونش این بود که مثلا‌ً وقتی می‌گفت ساعت هشت، یازده می‌آمد. حالا قرار است هفت بیاید، چهار آمده. گفتم واقعاً همان که خودت می‌دانی هستی!!! گفت: «فکر کردم می‌آیم اینجا، تا رفقا بیایند حاشیه‌‌های مفاتیح را نگاه می‌کنم، تو که اهل کتاب و مطالعه نیستی که کتاب داشته باشی!!!»
    آمد تو و ما تا رفقا آمدند، حدود یک ساعت و نیم با هم بودیم. در حال صحبت، هر دو سیگار می‌کشیدیم.
    ـ البته من بیست سال است، ترک کرده‌ام‌ ـ یک قوطی وینستون وسط بود، من سه تا کشیده بودم، نگاه کردم دیدم از پاکت بیست‌تایی فقط یکی مانده، آمدم بردارم از دستم چنگ زد، گفتم پسر‌بخش، دختر‌بخش هم که باشد، به من بیشتر رسیده بود؛ گفت این صندوق بیت‌المال است، هر کس باید به اندازه مصرفش بکشد.

    ***
    آن‌شب من خیلی بیشتر از آن چیزی که برای شما لازم باشد، علی شریعتی‌شناس شدم. حرفهای خیلی خوبی بین ما رد و بدل شد. گفتم: علی زندان چطور بود، استفاده کردی؟ با تمام وجود گفت: خیلی. بعد پرسیدم: علی نظرت راجع به کتابهایت چیست؟ گفت: من که کتاب ننوشته‌ام؛ آن کویر که یک رمان است. آن یکی جنگ با منافقین است، آنهای دیگر هم همین‌طور ـ هیچ کدام از کتابهایش را امضا نکرد ـ اما اگر خدا یاری کند و یک فراغتی به دست بیاید، بعد معنی کتاب را می‌فهمی، که خدا را شاهد می‌گیرم اگر علی موفق شده بود فرار کند و او را نکشته بودند، کتابهایی نوشته بود که اسلام را تکان می‌داد.
    از خاطرات زندان گفت: ‍‍«این شش ماه آخر عصر به عصر، روی برنامه خاصی شلاقم می‌زدند و می‌گفتند راضی شدی یا نه؟ از من می‌خواستند که بیا به جای خانم پارسا وزارت علوم و فرهنگ را قبول کن. می‌گفتم: من خانواده خودم را نمی‌توانم جمع کنم، شما بروید بی‌نظمی مرا در جامعه ببینید ـ راست هم می‌گفت، بد بی‌نظمی بود‌‌ ـ من فهمیده بودم که ساواک از مخالفت من با روحانیت دل کنده است. باز‌جویم می‌گفت: همه مخالفتهای تو بازی سیاسی است، آنها می‌خواستند با انتخاب من به وزارت مرا خنثی و دانشگاه و روشنفکران انقلابی را یکجا ببلعد. من می‌دانستم که اگر قبول می‌کردم و حاضر می‌شدم با شاه ببندم نخست‌وزیرم می‌کرد. و اگر با آمریکا می‌بستم، رئیس جمهور می‌شدم و اگر هیچ‌کدام از این کارها را نمی‌کردم مرا مثل پاپ، یک قدیس روشنفکری می‌کرد. آن‌موقع دیگر علی شریعتی نبودم و بعد از آن دانشگاه ضربه‌ای می‌خورد که پنجاه سال حرکت نمی‌کرد. این بود که مجبور بودم تحمل کنم و دائم طفره می‌رفتم. اواخر هم می‌گفتند: پدر‌سوخته، ما کاملا‌ً می‌دانیم؛ تو شاخه دانشگاهی خمینی هستی، منتها با این جور کارها ما را فریب دادی.»
    بعد گفتم علی راجع به مجلسی چیزی می‌گویم که داشته باشی، بحث اشاعره و معتزله را طرح کردم و صحبتهای زیادی کردیم، یکدفعه دست به سرش زد و گفت: خاک بر سرم، کاش این مطلب را زودتر فهمیده بودم. گفت: خیلی فهمیدم؛ واقعا‌ً در این عالمها نبود که به جهلش تعصب داشته باشد.
    آن شب گذشت و من بعدها فهمیدم که نقشه‌اش این بوده که به خارج برود.

    ***
    چند شب بعد حدود ساعت نه و نیم شب، با دوستان بودیم، امیرپور گفت: الآن هواپیمای دکتر نشست، گفتم: علی رفت؟ گفت: بله با شناسنامه جعلی رفت. گفتم: علی رفت که کشته شود. مدتی بعد امیرپور از خانه‌اش تماس گرفت که بیا اینجا، رفتم دیدم گریه می‌کند، گفت: دیشب علی در لندن فوت کرده است، گفتم: نه فوت نکرده، علی را کشتند. کم‌کم رفقا خبردار شدند و با آنها که خارج بودند تماس گرفتیم. بلافاصله استاد شریعتی را بردیم خانه دامادش که مصون بماند.
    به استاد گفتیم علی تصادف کرده و ما می‌خواهیم از اینجا با تلفن مرتب در تماس باشیم.

    ***
    شاه می‌خواست جنازه را به ایران بیاورد و علی را خودی جلوه دهد ولی ما می‌خواستیم که از ایران برود. تا روزی که خبر دادند جنازه را به سوریه حرکت داده‌اند. آقای خامنه‌ای گفتند: اگر می‌شد، در روزنامه‌ای تسلیتی بگوییم خیلی خوب بود. من قبول کردم، رفتم دفتر روزنامه خراسان مسئول آگهیها حاجی بازاری‌ای بود که غیر از پول چیزی نمی‌فهمید. برادرم چهار راه شهدا ساختمانی می‌ساخت که از آنجا ـ‌ دفتر روزنامه خراسان خیابان خسروی بود ـ دیده می‌شد.
    گفتم: آقا جان من یک دوستی دارم که فوت کرده، می‌خواهم یک اعلامیه قشنگ توی صفحه اول چاپ کنی، هر چه هم پول بخواهی می‌دهم، ببین آن ساختمان مال من‌است، نگاهی به ساختمان کرد، دید خوب شکاری هستم. بالاخره تسلیتی معمولی نوشتم که از نظر مفهومی بد نبود و از نظر ادبیات متوسط بود. نوشته را تأیید کرد. من هم آن موقع که آگهی پنج تا ده تومان بود، صد تومن دادم و گفتم: در یک صفحه خوب چاپ کنید. جوانی آنجا ایستاده بود، گفتم: همین حالا بدهید، خودم به چاپخانه بدهم، جوان را صدا کرد، گفت با ایشان برو، چاپخانه را نشان بده. در راه جوان مرا با اسم صدا کرد و گفت: دکتر شریعتی مرد؟ گفتم: بله، نشست به گریه کردن، گفتم: تو با ما هستی؟ گفت: بله، گفتم: می‌توانی کاری بکنی؟ گفت: بگو چه کار کنم. گفتم: من آگهی را همین‌جا عوض می‌کنم. تو فقط آنجا بگو آقا گفته‌‌اند این را چاپ کنید. قبول کرد. متن اعلامیه را عوض کردم:
    «استاد محمدتقی شریعتی، سوگند به خدا بر اوجی که گرفته‌ای غبطه می‌خورم. شهادت فرزند تاریخ دکتر علی شریعتی را به پیشگاه پدر و مرشد او تبریک و تسلیت می‌گویم.
    «حیدر رحیم‌پور»
    رفتیم چاپخانه و من ده تومان هم به چاپخانه‌دار دادم و گفتم یک جای خوب چاپ کنید.
    فردا صبح که روزنامه پخش شد، همة دستگاه دیوانه شده بودند. من فرار کردم و به خانه استاد رفتم، می‌دانستم آنجا شلوغ است و نمی‌توانند دستگیرم کنند.

    ***
    با رفقا رفتیم خانه داماد استاد شریعتی، آقای خامنه‌ای روضه حضرت علی‌اکبر را خواندند، رفقا زار زار گریه می‌کردند. بعد فرمودند آگهی روزنامه را به استاد بدهیم، استاد روزنامه را که دیدند، رو به آقای خامنه‌ای کردند و گفتند: «آقا، کشتند علی را»؛ آقا گفتند: «بله، این افتخار نصیب شما شد و ایشان ماندگار شدند.»

    (اصل گفت و گو در مجلۀ سوره شماره 17
    http://www.iricap.com/magentry.asp?id=3251)
    به قلم بیاد مصطفی | پیوند این خاطره | 1 یادگاری
















    خاطرات فرشاد مؤمنی از موضع شهید بهشتی پیرامون نظر آیت الله مصباح درباره دکتر شریعتی
    مسوول واحد دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی گفت: قضیه نکاتی که در ارتباط با ماجرای مدرسه‌ی حقانی شنیده اید؛ این بود که سال 54 جناب آقای مصباح یزدی به مدرسه‌ی حقانی تشریف بردند و سخنرانی کردند. در آن سخنرانی از دیدگاه خودشان ثابت کردند که مرحوم دکتر شریعتی ضروریات دین را منکر شده است. بنابراین گفتند باید او برخوردی متناسب با منکر ضروریات دین شود. هفته‌ی بعد شهید بهشتی به آنجا تشریف بردند و زمانی که وارد می‌شوند چند نفر از طلبه‌ها خدمت ایشان می‌رسند و با حالت اضطراب و اضطراری می‌گویند آقای مصباح چنین چیزی درباره‌ی دکتر شریعتی گفت و باید حذف فیزیکی شود. به آقای بهشتی گفتند نظر شما چیست؟ آقای بهشتی فرمودند مسئله‌ای در این سطح یک مسئله‌ی دم دستی و سرپایی نیست که بگویید آقای مصباح چنین گفته و شما چه می‌گویید. ایشان می‌فرمایند: برای اینکه به پرسش شما پاسخ دهم حداقل سه ماه زمان لازم دارم. آن‌ها داد و بی‌داد می‌کنند و می‌گویند اسلام در خطر هست و اگر حرف آقای مصباح بپیچد ممکن است چنین و چنان شود. آقای بهشتی روی صحبت خود پافشاری می‌کنند و می‌گویند این مسئله‌ای جدّی هست و من برای اینکه یک مسئله‌ی جدّی را پاسخ جدّی دهم باید به طور جدّی بررسی کنم. از زاویه‌ی یک مسلمان این شیوه‌ی برخورد اندیشه‌ای با مسائل است. ایشان می‌فرمایند: من نمی‌توانم به نقل قول شما اکتفا کنم. من باید با دقت نوار سخنرانی آقای مصباح یزدی را گوش دهم. سپس باید فیش‌هایی که آقای مصباح از آثار دکتر شریعتی درآوردند و به مبنای آن‌ها گفتند که ایشان منکر ضروریات دین بوده را ببینم. بعد از اینکه آن‌ها را دیدم باید خودم به آثار دکتر شریعتی مراجعه کنم و بحث‌های پیش و پس عبارت‌های گزینش شده را ببینم تا بفهمم استنباطی که آقای مصباح می‌خواستند به صورت گزینشی ایجاد کنند مبنا دارد یا ندارد. مسئله‌ی اساسی‌تر اینکه بعد از انجام همه‌ی این کارها نوبت اجتهاد خودم می‌رسد که من درباره‌ی این قضیه چه می‌گویم. هر چه آن‌ها اصرار می‌کنند شما نظر بده، ایشان با این مبانی و استدلال‌ها می‌فرمایند امکان ندارد اکنون صحبتی کنم. قرار سه ماه بعد را با آن‌ها می‌گذارند. بعد از سه ماه آن جلسه برگزار شد و اکنون نوار جلسه‌ی برگزار شده به صورت یک کتاب تحت عنوان دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن منتشر شده است. در آن جلسه آقای بهشتی طرز مواجهه‌ی آقای مصباح یزدی با اندیشه‌های دکتر شریعتی را با تعبیر ضد اسلامی توصیف می‌کنند و می‌گویند اگر قرار باشد فکر هر کسی را نپسندیم فرمان قتل آن را دهیم ربطی به اسلام ندارد. چیزی که کاملاً اتفاقی پدیدار شده و ارزش کتاب را بیشتر می‌کند این است که در کتاب چهار سخنرانی ای که بعد از انقلاب شهید بهشتی درباره‌ی دکتر شریعتی داشته اند را هم آورده‌اند. ایشان نمی‌دانستند شهید می‌شوند و همه را یکجا یک کتاب می‌کنند. در سخنرانی‌ها بعد از انقلاب می‌گویند بعد از جلسه‌ی گفتگو با طلاب، آن آقایی که سخنانشان مورد ارزیابی گرفته بود بجای اینکه پاسخی به مطالب من ارائه کنند با من قهر و رابطه‌شان را قطع کردند.

    دکتر فرشاد مؤمنی گفت: موارد دیگری که آن کتاب را یک سند بی‌بدیل می‌کند بررسی دو طرز نگاهی است که به نام دین قبل از انقلاب در کشور وجود داشت. قبل از اینکه مناسبات قدرت موضوعیت پیدا کند این یک سند بسیار استثنائی و منحصر به فرد است. شما کاملاً می‌توانید از طریق خواندن آن کتاب متوجه شوید که با کدامیک از دو بنیان اندیشه‌ای به نام دین می‌توان جامعه اداره کرد و تمدن ایجاد کرد و با دنیا تعامل داشت. از این منظر این کتاب سند عجیبی هست. زمانی که این کتاب منتشر شد دوستانی که از ارادت من به آقای بهشتی مطلع بودند پیغام دادند این کتاب را بخوانید. من گفتم نیازی به خواندن این کتاب نیست؛ به دلیل اینکه من سه جلسه در منزل ایشان قبل از انقلاب و هم سه جلسه بعد از انقلاب بودم که آقای بهشتی نظر خود را درباره‌ی دکتر شریعتی گفتند. بعد از اینکه مسئله‌ای پیش آمد و به کتاب مراجعه کردم و کامل خواندم متوجه شدم این کتاب بیش از آن که ما را درباره‌ی دیدگاه‌های شهید بهشتی در مورد دکتر شریعتی راهنمایی کند ادب مسلمان بودن و با قاعده‌ی مسلمانی فکر کردن و عمل اجتماعی کردن یاد می‌دهد. از این نظر برای من آموزندگی داشت.

    وی گفت: امروز مقدر شد ذکر خیری از دکتر شریعتی شود که من خودم را مدیون ایشان می‌دانم. آدم می‌تواند هم نقد داشته باشد و هم مدیون باشد و خیلی چیزها یاد گرفته باشد، این‌ها اصلاً با هم منافاتی ندارند. سال 63 حسن منتظر قائم به همراه چند نفر دیگر یک مجله‌ی اندیشه‌ای تحت عنوان کیهان فرهنگی راه انداختند. در کیهان فرهنگی با تنی چند از برجسته‌ترین متفکران اسلامی که به درستی تشخیص دادند این‌ها روزها یا ماه‌ها سال‌های آخر عمر خود را می‌گذرانند مصاحبه‌های خیلی مفصّل کرد که همه آموزنده و فوق العاده هستند. از جمله با مرحوم محمد تقی شریعتی، پدر استاد فقید دکتر علی شریعتی. در آنجا مرحوم استاد شریعتی این مسئله را به عنوان یک خاطره مطرح می‌کنند و می‌فرمایند دکتر شریعتی در وصیت نامه‌ی خود سه نفر را به عنوان وصی علمی خود تعیین کردند و گفتند اگر به هر دلیلی زود از دنیا رفتم به اعتبار حرف‌های زیادی که در مورد آثارم هست، این سه نفر اجازه دارند به هر شکلی که صلاح دانستند در آثارم دست ببرند. این سه نفر مرحوم مهندس بازرگان، شهید مطهری، استاد محمدرضا حکیمی هستند. دکتر شریعتی به این سه نفر اجازه دادند به هر شکلی که صلاح دانستند با همدیگر همفکری کنند و هر تغییری که خواستند در آثار ایشان دهند. بعد از اینکه آقای مطهری به شهادت رسیدند خانواده و دو نفر دیگر جلسه‌ای فوق العاده تشکیل دادند و گفتند در آن شورا بررسی کنیم چه کسی را باید جایگزین آقای مطهری کنیم. در آن جلسه به اتفاق آراء شهید بهشتی را جایگزین می‌دانستند. در اولین جلسه‌ای که با حضور شهید بهشتی برگزار شد برآیند نتایج تمام جلسه‌هایی که تا آن روز داشتیم درباره‌ی نحوه‌ی دست بردن در آثار دکتر شریعتی را مطرح کردیم و این چیزی بود که به اتفاق آراء تصویب شد. استاد محمد تقی شریعتی می‌فرماید: آقای بهشتی به تنهایی در برابر همه‌ی ما ایستادند و گفتند به هیچ وجه شما حق حذف هیچ بخشی از آثار شریعتی را ندارید. در حالی که آن‌ها سازوکاری پیش‌بینی کرده بودند تا بخش‌هایی قابل اعتناء از آثار دکتر شریعتی را حذف کنند. اما آقای شریعتی می‌گوید: شهید بهشتی به تنهایی تمام ما را مجاب کردند که چنین حقی وجود ندارد. تا اینجای بحث می‌تواند به آزاد اندیشی شهید بهشتی نسبت داده شود. اما آن چیزی که ایشان در ادامه بیان کردند این است که مسئله فراتر از یک آزاد اندیشی صرف است. ایشان در مقام استدلال گفتند: ما با دانایی‌هایی که تا امروز وجود دارد فکر می‌کنیم دکتر شریعتی در آن قسمت‌ها اشتباه کردند و ما درست فکر می‌کنیم. ممکن است صد سال دیگر تحولات خارق العاده و غیر قابل پیش‌بینی در امروز دانایی و مناسباتی ایجاد شود که در چارچوب آن مناسبات معلوم شود کاملاً حق با دکتر شریعتی بوده و ما اشتباه می‌کنیم. ملاحظه کنید که چگونه ایشان از مطلق انگاری به صورت روشمند و با مبنا پرهیز می‌دهند. به همین دلیل با پایمردی آقای بهشتی جمع بندی جلسه این شد که هر جا ما فکر می‌کنیم دکتر شریعتی اشتباه کردند، اجازه می‌دهیم اصل آن بماند و در پاورقی یک ستاره احاله می‌دهیم و می‌نویسیم بنا بر این ادله ما فکر می‌کنیم دکتر شریعتی در اشتباه هستند و رویکرد درست چنین چیزی هست. در آخر آقای بهشتی همه را متقاعد کردند که به این شیوه عمل شود. بعدها خدابیامرز خانم پوران شریعت رضوی هم که در آن جلسه حضور داشتند در کتابی که تحت عنوان طرحی از زندگی نوشتند که خود شاهکاری در معرفی دکتر شریعتی است؛ روایت خود را در آن کتاب نقل کردند.

    دکتر فرشاد مؤمنی گفت: باورم این است که شهید بهشتی قبل از اینکه یک اسلام شناس و فقیه باشند، یک فیلسوف علم بودند. واقعاً به عنوان هدیه‌ی این جلسه به شما توصیه می‌کنم که کتاب ایشان تحت عنوان پیامبری از نگاهی دیگر بخوانید. در این کتاب ایشان طی سه بخش درباره‌ی نسبت میان علم، عقل و وحی صحبت‌هایی می‌کنند که می‌توانم بگویم نظیر آن را به جامعیت و موجزی در آثار هیچ اسلام شناس دیگری ندیده‌ام. زمانی که این کتاب خوانده می‌شود آدم از مسلمان بودن خود احساس غرور و افتخار می‌کند که اندیشه‌ی دینی چقدر حساب و کتاب دارد و عده‌ای آن را به چه روزی انداخته‌اند. به همین دلیل به باور من قبل از اینکه آقای بهشتی اسلام شناس باشند یک فیلسوف علم بودند به تعبیر من هم ویژگی‌های اندیشه‌ای و رفتاری ایشان تابع یک اصل بنیادی زیربنایی در روش‌شناسی علوم انسانی و اجتماعی هست که من اسم آن را وقوف روش‌شناختی به نقص اطلاعات انسان گذاشته‌ام. در تاریخ اسلام خوارج که علی‌ابن ابی طالب را به قتل رساندند، حرفشان چه بود؟ «لاحکم الا لله» صریح قرآن است؛ پس مشکل چیست؟ مشکل این است که خوارج برداشت از قرآن را عین ما انزل الله به حساب می‌آوردند. بنابراین زمانی که کسی با برداشت آن‌ها مخالفت می‌کرد، عقیده داشتند در برابر حکم خدا ایستاده و باید حذف شود. کسانی که خود مطلق انگار می‌شوند به وقوف روش‌شناختی به نقص اطلاعات انسان نرسیده‌اند. آقای بهشتی به طور کلی جزو معدود عالمان این سرزمین و جزو معدود اسلام شناسانی هستند که عالمانه به این مسئله وقوف داشتند. اینکه شما می‌بینید حتی در علوم غیر دینی کسی که کمی اطلاعاتش زیاد می‌شود و کسی را آدم حساب نمی‌کند و اهل گفتگو نیست، این به عدم وقوف روش‌شناختی به این نقص اطلاعات برمی‌گردد.

    وی گفت: آن ها در سایه‌ی پیشرفت‌های خارق‌العاده‌ای که در علوم شناختی پدیدار شده به ما آموزش می‌دهند و می‌گویند ماجرا فقط این نیست. اکنون وقوف روش‌شناختی بسط پیدا کرده است. اکنون به ما می‌گویند ماجرا فقط این نیست که اطلاعات انسان‌ها ناقص هست بلکه همین اطلاعات ناقص توزیع نامتقارن دارد. اگر شما دو نفر را به طور تصادفی انتخاب کنید که یکی از آن‌‌ها جزو اکابر علمای زمانه‌اش باشد و یک نفر بی‌سواد باشد. زمانی که این دو نفر را با هم مواجه می‌کنید هر کدام ده‌ها چیز می‌دانند که دیگری نمی‌داند. حتی آن آدم بی‌سواد هزاران چیز می‌داند که فرد عالم نمی‌داند. در این صورت کسی که وقوف روش‌شناختی داشته باشد اهل گفت و گو، تحمل و احترام به همه‌ی انسان‌ها می‌شود. خصائص آقای بهشتی را به ذهن بیاورید. این ‌گونه می‌شود که این آدم اهل همکاری و کار جمعی می‌شود و دیگران را به حساب می‌آورد. در جلساتی که آقای بهشتی مواضع حزب جمهوری اسلامی را تدریس می‌کردند، پسر بچه‌ای ده ساله‌ای قبل از شروع بحث‌های آقای بهشتی با صوت بسیار دلپذیر قرآن می‌خواندند. زمانی که این بچه قرآن می‌خواند و از پشت تریبون می‌خواست پایین بیاید آقای بهشتی تمام قد جلوی او بلند می‌شد و دست می‌داد و در آغوش می‌گرفت. او همه‌ی انسان‌ها را به حساب می‌آورد. به نظرم این به وقوف روش‌شناختی که ایشان داشت برمی‌گردد که حتی آن بچه صدها چیز می‌داند که آقای بهشتی نمی‌داند. به همین خاطر تا این حد گرامی و محترم می‌دارد و به هیچ وجه به خودش اجازه نمی‌دهد او را کوچک بشمارد.

    دکتر مؤمنی گفت: در مواجهه با اندیشه‌های شهید بهشتی زمانی هست که ما فلان کتاب را می‌خوانیم تا بدانیم آقای بهشتی درباره‌ی این موضوع چه گفتند یا زمانی هست که روی اسلوب روش‌شناختی ایشان متمرکز می‌شویم که این آدم به چه روشی فکر می‌کرد که خداوند وی را تا این حد مشمول عنایات خود کرده است. از نظر من مورد دومی برای ایران نجات بخش است. اگر روی مورد دوم کار شود امکان اینکه بهشتی‌های دیگری متولد شوند هم هست. اینکه گفته می شود آقای بهشتی قرآن محور هست، یکی از ارکان روش‌شناسی ایشان قرآن محور بودن است. ایشان بدون استثناء تمام روایاتی که با مصرحات قرآن مغایرت دارد را دور ریختنی می‌دانستند. زمانی که شما آثار ایشان را از این منظر نگاه می‌کنید متوجه می شوید به یافته‌هایی دست پیدا کردند که واقعاً تکان دهنده هست و این مدیون قرآن محور است. به دلیل اینکه ایشان فیلسوف علم بودند از موضع فیلسوف علم با قرآن مواجه شدند بعد ملاحظه فرمودند که در آیات متعددی از قرآن به صراحت گفته شده مخاطب پیام قرآن فقط مسلمان‌ها نیستند. از دیدگاه خداوند که قرآن را نازل کرده و آن گونه که در قرآن آمده مخاطب پیام قرآن همه‌ی انسان‌ها هستند. به طور مثال تعابیری با این مضمون که یا ایها الناس إنی رسول الله علیکم جمیعا. تا اینجا که در قرآن این خطاب آمده است را همه‌ی اسلام شناس‌ها گفته‌اند اما این فیلسوف علم گفت دلالت روش‌شناختی این مسئله چیست؟ یکی از دلالت‌هایی که استخراج کردند و آن را جزو ارکان روش‌شناسی خود قرار دادند این است که می‌فرمایند: فهمی از قرآن که مورد نظر و رضایت خداوند هست فهمی است که در آن عقل بر نقل مقدم دانسته شود. دلیل این است که می‌فرمایند در همیشه‌ی تاریخ بین سه چهارم تا چهار پنجم جمعیت دنیا را غیر مسلمان‌ها تشکیل می‌دهند و مطلقاً برای غیر مسلمان‌ها نقل حجیّت ندارد. پس آن فهم از قرآن که مورد نظر و رضایت خداوند هست، یک فهم عقل محور است. ما باید اسلام را آن گونه بفهمیم و عرضه کنیم که هر انسان منصف غیر مسلمانی آن را شنید با عقل بپذیرد.

    دکتر مؤمنی گفت: آقای بهشتی می‌گویند شیوه‌ی دعوت پیغمبر اسلام (ص) عیناً همین بود. پیغمبر (ص) با مسلمانان طرف نبود، با اعراب جاهلی طرف بود ولی آنچنان عقلانی و عقلایی بحث می‌کرد که پهلوانان درجه یک عرب خودشان را ناگزیر به تکمین دیدند. از این زاویه به تاریخ اسلام نگاه می‌کنید می دانیم اخباری‌گری هایی که همان تقدم نقل بر عقل است، چه عارضه ها و ضایعه هایی ایجاد کرد. من این قبیل اصول مبنایی روش‌شناختی در فهم اسلام از دیدگاه آقای بهشتی را مورد بررسی قرار داده ام و تا به حال توانسته‌ام هفت رکن آن را استخراج کنم. ان‌شاء الله خداوند توفیق دهد تا در زمان مناسبی بتوانیم درباره‌ی این‌ها با همدیگر صحبت و بررسی کنیم این اسلوب چه قابلیت‌هایی برای اندیشه‌ی شهید بهشتی ایجاد کرده است.








    [فرستاده شده از روزنه]
    خاطره جالب مقام معظم رهبری از جلسه مشترک با #آل_احمد و #شریعتی

    @rozaneebefarda
    🔻🔻🔻

    🔹یک خاطره ای نقل می کنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد.

    🔸مرحوم آل احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده ای هم از دوستان مشهدی ما بودند.

    🔹بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی می گفت شریعتی یک مقداری انتقاد کرد. مرحوم آل احمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می کنی بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل احمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید.

    او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد می کنم، از حوزه علمیه انتقاد می کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم، از روشنفکر جماعت هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی شود به همین دلیل است که انتقاد می کنم.

    او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت بطور کامل عمل نمی کنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماس هایی که دکتر با چهره هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا عقیده اش عوض شد. یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعا هست.

    البته با روحانیونی که می فهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصا به امام خمینی بسیار علاقمند و ارادتمند بود.

    گروه های چپ و شبه چپ امروز سعی می کنند شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند از طرفی گروه های سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج لیبرال نیز شریعتی را ملک مطلق خود می دانند. آیا شما می توانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل می شود را حل کنید.


    @rozaneebefarda































    ****************
    ارسال شده توسط:
    یاسر
    Sunday - 18/7/2021 - 15:0

    سلام مطلب دکتر شاندل را که برایتان فرستاده بودم، نیست