سال بعدالفهرستسال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم

آية الله السيد محمدهادي الميلاني(1313 - 1395 هـ = 1896 - 1975 م)

آية الله السيد محمدهادي الميلاني(1313 - 1395 هـ = 1896 - 1975 م)
پروفسور روش بولون-جراح مسلمان شده از بیهوشی آیة الله ميلاني(1330 - 1388 هـ = 1912 - 1969 م)
مقاله مهاجرت آیت الله میلانی به تهران؛ فصلی نو در حیات سیاسی ایشان














سید محمدهادی حسینی میلانی

سید محمدهادی حسینی میلانی (زادهٔ ۱۲۷۳ در نجف و درگذشتهٔ ۱۳۵۴ در مشهد) از مراجع تقلید شیعه ایرانی بود. مدرسه حقانی به اشاره و حمایت وی برپا شد.[۱]
محتویات

۱ تولد
۲ دوران تحصیل
۳ شاگردان
۴ دوستان
۵ آثار علمی
۶ احیای حوزه علمیه مشهد
۷ فعالیت‌های انسان دوستانه
۸ وفات
۹ جستارهای وابسته
۱۰ پانویس
۱۱ منابع

تولد

وی در هفتم محرم سال ۱۲۷۳ در نجف به دنیا آمد. اجداد او همه از سادات حسینی شهر مدینه منوره و از فرزندان علی بن الحسین[۲] بودند و از بزرگان مدینه به‌شمار می‌رفتند. جد اعلایش شریف سید علی‌اکبر با ۲۶ سال نسب به «علی اکبر» فرزند علی بن حسین می‌رسد.[نیازمند منبع] هجرت آنان در اواخر قرن یازدهم هجری قمری از مدینه به آذربایجان ایران در پی دعوتی بود که از جانب شیعیان این دیار انجام گرفت. به دنبال این دعوت سید حسین (جد محمدهادی) و برادرش علی‌اکبر که هر دو از جوانان مدینه بودند، به همراه زایرین خانه خدا وارد آذربایجان شدند و در منطقه «اسکوچای» اقامت گزیدند و سید حسین همچنان در میلان[۳] باقی ماند.
دوران تحصیل

اولین معلمان سید محمدهادی مادر و پدرش بودند. استادان علوم مقدماتی وی، میرزا ابراهیم همدانی و ملامحسن تبریزی و در دروس سطح نیز غلامعلی قمی و ابوالقاسم مامقانی (دائی) استادان او بودند. او همچنین از محضر افرادی چون سید ابوالحسن اصفهانی، مرتضی طالقانی، آیت‌الله نائینی و آقا ضیاءالدین عراقی استفاده برده و در فقه و اصول مسلط شد. وی در علوم عقلی نیز مطالعه داشت و چندین سال از عمر خود را محضر استادان فلسفه گذرانده و در این خصوص از شاگردان محمدحسین اصفهانی به‌شمار می‌رفت.[۴]

از جمله علومی دیگری که در آن تبحر یافت و به استادی رسید، دانش تفسیر و علوم قرآنی بود که از ایام تحصیل خود در نجف این دانش را نزد محمدجواد بلاغی فراگرفته بود و بعدها نیز همواره با استادان تفسیر به ویژه با علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان مباحثه و مناظره داشت. هشت سال نیز در علوم حدیث با علی قمی مباحثه و مذاکره داشت و نسخه کتاب وسایل الشیعة خود را با نسخه‌ای که به خط شیخ حر عاملی بود، مقابله کرده‌است.[۵]
شاگردان
این بخش به هیچ منبع و مرجعی استناد نمی‌کند.

او در جلسات درسش در حوزه نجف به داشتن دقت عقلی و عرفی در تبیین مسائل و تسلط به مبانی فقهی و اصولی شهرت داشت.[نیازمند منبع] هیجده سال در کربلا اقامت داشت و در این مدت شاگردان فراوانی را تربیت کرد که برخی از آن‌ها عبارتند از:[نیازمند منبع]

سید صادق شیرازی
سید علی خامنه‌ای
حسین وحید خراسانی
محمدرضا شفیعی کدکنی
سید محمد حسینی زنجانی
محمدتقی جعفری
کاظم مدیر شانه‌چی
سید محمد روحانی
سید تقی طباطبایی قمی
سید هادی خامنه‌ای
سید محمدکاظم قزوینی
سید عبدالحسین رضایی

دوستان

سید مرتضی جزایری
محمد تقی شریعتی
محمد ولی قرنی

از ارتباط وسیع آیت‌الله میلانی با علی شریعتی روایات مختلفی شده‌است که گاهی با هم در تناقض یا اینکه به دوره‌های مختلف اشاره می‌کنند.[۶]

ضمناً مطالب وسیعی به نقل از انقلابیون و نزدیکان آیت‌الله و همینطور برخی اسناد ساواک و دادگاه محمد ولی قرنی در مورد ارتباط آیت‌الله میلانی با مرحوم قرنی خصوصاً در مورد کودتای نافرجام منتشر شده‌است که ظاهراً جزئیات آن در هاله‌ای از ابهام است[۷] ضمن اینکه اخبار متناقضی از ارتباط دوستانه با شاه و استفاده از این ارتباط برای آزادی آیت الله خمینی از زندان تا طراحی و دستور وی برای کودتا وجود دارد. طرح کودتای نخست وی در سال ۱۳۳۶ افشا و منجر به اخراج از ارتش و محکومیت سبک سه ساله زندان شد، اما بعد از رهایی مجدداً در تماس با عناصر مخالف نظام درصدد کودتای دوم برآمد؛ برای این منظور با برخی از مبارزان از جمله آیت‌الله میلانی - در خلال مهاجرت به تهران در اعتراض به دستگیری امام - در تابستان ۱۳۴۲ مذاکراتی نمود. چنین به‌نظر می‌رسد که قرنی در این گفتگو، نظر میلانی برای حمایت افکار عمومی - با عنایت به نفوذ و جایگاه مردمی آیت‌الله میلانی - جهت براندازی رژیم شاه را جلب کرد. در این مذاکره استفاده از برخی رجال مستقل از جمله دکتر علی امینی نیز در دستور کار قرار گرفت.

براساس توافقات مذکور، سید مرتضی جزایری که در جلسه حضور داشت از طرف آیت‌الله میلانی مأموریت یافت، طی دیداری با امینی، نظر او را جویا شود. این ملاقات انجام شد و امینی کلیات نقشه را پذیرفت. این دیدارها چندین بار و بعضاً به واسطه شخصی به‌نام رحیم خبازباشی - از ارادتمندان آیت‌الله میلانی - با قرنی و امینی تکرار شد و در حالی‌که طرح به مرحله عملیاتی نزدیک می‌شد، ماجرا از طریق یکی از عوامل نفوذی ساواک در زمره مشاوران آیت‌الله میلانی در مشهد لو رفت و منجر به دستگیری سید مرتضی جزایری و محمد ولی قرنی شد.

نام و حضور آیت‌الله سید مرتضی جزایری در بسیاری از وقایع و رویدادهای مرتبط با آیت‌الله میلانی از جمله: کودتای قرنی، مهاجرت آیت‌الله میلانی به تهران در اعتراض به دستگیری امام خمینی در ۱۵ خرداد ۴۲، واسطه ارتباط با رجال و عناصر اپوزیسیون رژیم پهلوی از جمله جبهه ملی، نهضت آزادی و... به چشم می‌خورد. در این میان گزارش‌های ساواک از دوره سه‌ماهه مهاجرت علما به تهران و از جمله بیت آیت‌الله میلانی حاکی است که مدیریت و مشاور سیاسی امور بیت و آیت‌الله میلانی، سیدمرتضی جزایری بوده و حتی در آغاز مهاجرت، شایع شده بود که آیت‌الله میلانی در مهاجرت به تهران در منزل آیت‌الله صدرالدین جزایری استقرار می‌یابد که بعدها به دلایلی این امر محقق نشد. به هر حال گزارش دیگری از حضور سیدمرتضی در جلسه دیدار پاکروان - ریاست ساواک - با آیت‌الله میلانی و مذاکره آن‌ها درباره آزادی آیت‌الله خمینی و سایر دستگیرشدگان حکایت می‌کند. در همین راستا چندین گزارش نیز از مکاتبات و مشورت‌های میلانی با نامبرده درباره برخی از وقایع و مسائل سیاسی است؛ به‌گونه‌ای که جزایری را می‌توان به‌عنوان یک مشاور سیاسی برای آیت‌الله میلانی تلقی کرد. در اینجا این نکته نیز ناگفته نماند که برخی گرایش‌های ملی‌گرایانه، سیدمرتضی جزایری را در انزوای سیاسی آیت‌الله میلانی در سال‌های پایانی حیاتش - رحلت در مرداد ۱۳۵۴ - مؤثر دانسته‌اند
آثار علمی

آنچه امروزه از آن‌ها به عنوان آثارش نام برده می‌شود، یادداشت‌های پراکنده و تقریرات درس‌هایش است که به همت شاگردان و فرزندانش جمع‌آوری شده و پس از تنظیم در عناوین و موضوعات مختلف به چاپ رسیده‌است و عبارتند از:

محاضرات فی الفقه الامامیه[۸]
قادتنا کیف نعرفهم؟[۹]
تفسیر سوره جمعه و تغابن
مختصر الاحکام
مناسک حج
حاشیه بر قسمتی از عروة الوثقی
نخبه المسائل[۱۰]
ده پرسش[۱۱]
حاشیه المکاسب
قواعد فقهیه و اصولیه
رساله‌ای در بیعه و مسائل بانکی
کتابی استدلالی در مزارعه و مساقات
کتابی استدلالی در اجاره
شرح استدلالی مباحثی از کتاب الصلوة «شرایع»
رساله‌ای در منجزات مریض

احیای حوزه علمیه مشهد

نهم ذیحجه سال ۱۳۷۳ قمری ـ ۱۳۳۴ جهت زیارت علی بن موسی الرضا وارد شهر مشهد شد و در خانه علی‌اکبر نوغانی[۱۲] اقامت گزید.

در آن زمان حوزه‌های علمیه مشهد آنگونه که باید رونق نداشتند. از سال ۱۳۱۴ به دنبال مبارزات روحانیان مشهد با حکومت رضاشاه، این حوزه نیز مانند دیگر حوزه‌های علمیه سراسر کشور مورد تهاجم قرار گرفته بود و پس از حادثه قیام مسجد گوهرشاد روحانیانی چون حسین قمی تبعید و میرزا محمد آقازاده پس از زندانی شدن به اسارت رسیده بود و بسیاری از علمای معروف دیگر این شهر دستگیر یا تبعید شده بودند. می‌گویند هنگامی که وی به مشهد رفت، نزدیکان و آشنایان برایش منزل جستجو می‌کردند و او برای بازدید منازل می‌آمد و هنگامی که وارد برخی از منازل می‌شد، می‌گفت این خانه مناسب حال من نیست! زیرا اهل این خانه در آن گناهانی را مرتکب شده‌اند! و حالت عرفانی مرا بهم میزند! اصلاح وضع حوزه علمیه مشهد و شکوفایی بخشیدن به دروس مدارس ‍ دینی و علمی در این شهر چیزی است که با اقامت او انجام گرفت.

سید علی خامنه‌ای در اینباره می‌گوید:

«... ما دیدیم که مرحوم آیت‌الله میلانی از کربلا که نزدیکی نجف بود آمدند تا مشهد و یک حوزه علمیه بزرگی را بوجود آوردند ... این یک واقعیت است... از برکت الهی برای حوزه علمیه مشهد وجود آیت‌الله میلانی بود.»[۱۳]

نخستین گام اصلاحی میلانی در حوزه علمیه، سامان بخشیدن به دروس بود که بعدها اثرات آن در مراکز دینی و فرهنگی دیگر نیز نمایان گردید. وی چون دریافته بود که منشأ پراکندگی علمای این شهر در طول سالهای گذشته در فقدان استادان پرمایه در این سامان نهفته است. بدان جهت نیز ابتدا استادان پرکار و شایسته را جلب این حوزه نمود و خود نیز بر کرسی تدریس نشست. درس خارج اصول و فقه او که در مسجد گوهرشاد دایر می‌شد، در شکوفایی دروس حوزه نقش بسزایی داشت و به مرور زمان علماء را در این شهر تمرکز می‌بخشید. وی تحول شگرفی نیز در خصوص روش آموزشی دروس پدید آورد که اساسی‌ترین آن طرحی بود که به نابسامانی و بی‌نظمی حاکم بر مدارس دینی پایان داد و به حوزه علمیه مشهد جان تازه‌ای بخشید. وی طلاب متعهد را یاری می‌نمود و در همه این مراحل، امتحانات ماهانه و سالانه و ارتقاء رتبه و حضور و غیاب و کنترل کیفیت دروس نیز با جدیت پیگیری می‌شد.

یکی از اقدامات او در احیای حوزه علمیه مشهد، دعوت از علی فلسفی به مهاجرت، جهت تدریس در حوزه علمیه آن دیار بود. او یکی از برجسته‌ترین درس آموختگان مکتب نجف به‌شمار می‌رفت.[۱۴]
فعالیت‌های انسان دوستانه
این بخش به هیچ منبع و مرجعی استناد نمی‌کند.

پس از زلزله سال ۱۳۴۷ در جنوب استان خراسان (منطقه فردوس و کاخک) مردم را برای بازسازی و کمک به آوارگان بسیج کرد و بارها طلاب را جهت کمک به مردم به این شهر اعزام داشت. می‌گویند برای مردم بی‌خانمان خانه‌ها ساخت و حتی سند به آن‌ها نوشت.
در بازسازی مسجد هامبورگ آلمان نقش مؤثری را ایفا کرد و در اعزام محمد بهشتی به آنجا تلاش زیادی کرد.
بازسازی مدارس علمیه مشهد و مدرسه حقانی قم و کمک به ایجاد چندین مدرسه دینی در شهرستان‌ها.

وفات

میلانی به علت ابتلا به سرطان در روز جمعه ۱۷ مرداد سال ۱۳۵۴ در سن ۸۱ سالگی، درگذشت و در جوار مرقد علی بن موسی الرضا به خاک سپرده شد.
جستارهای وابسته

روش بولون

پانویس

روحانیت؛ انقلاب در منابع اقتصادی و مقام اجتماعی، بی‌بی‌سی فارسی
مقدمه محاضرات فی الفقه الامامیه، سید فاضل حسینی، ج ۱، ص ۶.
میلان از آباد بخش اسکو در نزدیک شهرستان تبریز قرار دارد. این روستا از پرجمعیت‌ترین و از جمله روستاهای آباد اسکوچای یا دره اسکو است.
مکتب تفکیک، ویژه‌نامه بنیاد تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۱، ص ۲۰۸.
حیات آیت‌الله میلانی، خطی، عربی.
ارتباط آیت‌الله میلانی با دکتر شریعتی
ارتباط آیت‌الله میلانی با سرلشکر قرنی
در ده جلد است که در موضوعات مختلف فقهی به بحث و بررسی عمیق پرداخته است.
در ۹ جلد به زندگانی چهارده معصوم و فضایل آن‌ها با استفاده از مدارک شیعه و سنی پرداخته است.
رساله عملیه او در احکام اسلامی.
با پاورقی‌های آقای سید محمدعلی میلانی، در مباحث مختلف تفسیری.
از علمای بزرگ مشهد.
روزنامه رسالت، ۲۹ شهریور ۱۳۷۳ (ربیع‌الثانی ۱۴۱۵ ه. ق)؛ جلوه آفتاب، ص ۱۶.

پیشگامان انقلاب اسلامی در حوزه علمیه مشهد علیرضا نوروزی ۲۲ بهمن ۱۳۸۹

منابع

شبکه اطلاع‌رسانی اجتهاد
«مرجع بیدار؛ آیت‌الله محمدهادی میلانی». باشگاه اندیشه. دریافت‌شده در ۲ خرداد ۱۳۸۷.
«میلانی، سید محمدهادی». دانشنامهٔ حوزهٔ علمیه. دریافت‌شده در ۲ خرداد ۱۳۸۷.
سنگربانان اسلام (تألیف سید هادی غضنفری ج۱، ص ۳۲، نشر نور، سال۱۳۷۲ قم)
جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم. گلشن ابرار. ج ۲، چ ۳، نشر معروف، قم: ۱۳۸۵.
| زندگینامه آیت‌الله العظمی سید محمد هادی حسینی میلانی | http://almilani.org

[نمایش]

نبو

فهرست مراجع تقلید شیعه
رده‌ها:

مقاله‌های نیازمند ارجاع‌های اضافی از اوت ۲۰۱۷اهالی نجفبنیان‌گذاران نهادهای آموزشیخاندان حسینیدرگذشتگان ۱۳۵۴درگذشتگان ۱۹۷۵ (میلادی)روحانیان شیعهروحانیان شیعه اهل ایرانزادگان ۱۲۷۳زادگان ۱۸۹۲ (میلادی)عالمان شیعهعراقی‌های مهاجرت‌کرده به ایرانمدفونان در حرم امام رضامراجع تقلید (درگذشته)نیکوکاران اهل ایران








سید محمدهادی میلانی

Question book.svg
کتاب‌شناسی یا ارجاعات این مقاله ناقص است. می‌توانید با اصلاح نحوهٔ ارجاع به منابع بر طبق شیوه‌نامهٔ ارجاع به منابع، به ویکی‌شیعه کمک کنید.
سید محمدهادی میلانی سید محمد هادی میلانی.jpg
اطلاعات فردی
نام کامل: سید محمدهادی حسینی میلانی
نسب: امام سجاد(ع)
تاریخ تولد: ۱۳۱۳ق
زادگاه: نجف
محل زندگی: عراق • مشهد
تاریخ وفات: ۱۳۹۵ق
محل دفن: حرم امام رضا(ع)
شهر وفات: مشهد
خویشاوندان
سرشناس: سید جعفر میلانی • محمدحسین مامقانی
اطلاعات علمی
استادان: شیخ الشریعه اصفهانی • آقا ضیا عراقی • میرزا محمدحسین نائینی • محمدجواد بلاغی •...
شاگردان: سید علی خامنه‌ای • عزیزالله عطاردی
محل تحصیل: نجف • کربلا
اجازه روایت از: سید حسن صدر • عبدالحسین شرف الدین • شیخ عباس قمی • آقا بزرگ طهرانی
سایر: محاضرات فی الفقه الامامیه • قادتنا کیف نعرفهم • تفسیر سوره تغابن و جمعه • توضیح المسائل
فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی
سیاسی: حمایت از انقلاب ایران و رهبری آن • حمایت از نهضت مردم عراق
اجتماعی: تأسیس مدارس مختلف

سید محمدهادی حسینی میلانی(۱۳۱۳-۱۳۹۵ق)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم قمری.

آیت‌الله میلانی بیشتر عمر خود را در عراق گذارند و در آنجا از درس علمایی چون شیخ الشریعه اصفهانی، آقا ضیا عراقی و میرزا محمد حسین نائینی بهره برد. وی از سال ۱۳۳۲ش در مشهد ساکن شد. سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران مدتی نزد وی شاگردی کرد.

از میلانی آثاری از جمله محاضرات فی الفقه الامامیه و قادتنا کیف نعرفهم بر جای مانده است.

آیت الله میلانی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی نیز فعال بود. او از انقلاب اسلامی ایران، رهبری آن و نهضت مردم عراق حمایت می‌کرد. وی در تأسیس مدارس علمیه از جمله مدرسه حقانی نقش داشت. با حضوری وی در مشهد، حوزه علمیه این شهر رونق گرفت.
محتویات

۱ زندگینامه
۲ استادان
۲.۱ مشایخ اجازه
۲.۲ شاگردان
۳ تحول در حوزه علمیه مشهد
۴ فعالیت سیاسی
۵ آثار
۶ فرزندان
۷ سفرهای خارجی
۸ پانویس
۹ منابع

زندگینامه

سید محمد هادی میلانی، در ۷ محرم ۱۳۱۳ق در نجف زاده شد. نسبش به علی بن حسین(ع) می‌رسد. پدرش سید جعفر حسینی از شاگردان محمدحسن مامقانی به شمار می‌رفت. سید محمدهادی در کودکی پدرش را از دست داد.[۱] مادرش، دختر محمدحسن مامقانی و همسرش، دختر عبدالله مامقانی (دایی سید محمد هادی) صاحب تنقیح المقال بود.[۲]

میلانی تحصیلاتش را در نجف آغاز کرد، و در همانجا به تدرس مشغول شد. او بارها به ایران سفر کرد و در ۱۳۳۲ش که جهت زیارت قبر امام رضا(ع) به مشهد رفت، به درخواست مردم و برخی از علمای آن روز خراسان، در آنجا ماندگار شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. وی در ۲۹ رجب ۱۳۹۵ق برابر با ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ش در ۸۲ سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.[۳]
استادان
فتوای میلانی در تحریف ناپذیری قرآن

«بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله و سلام علی عباده الذین اصطفی. راجع به تحریف که مورد سؤال واقع شده به طور قطع بیان می‌نمایم: در قرآن هیچ گونه تحریف نه به زیاده و نه به نقیصه و نه به تغییر الفاظ واقع نشده و اگر در بعض روایات از تحریف نامی برده شده، منظور تغییر معنی به آراء و توجیهات و تأویلات باطله می‌باشد، نه به تغییر الفاظ و عبارات. و آنچه دیده یا شنیده می‌شود از روایاتی در اسقاط آیات و سور از این معجزه خالده خاتمیه، همانا مجعول و ضعیف است، و خود آن آیات و سور دلیل روشنی هستند بر ساختگی بودنشان. مثلاً دو سوره که در کتاب اتقان یا سوره‌ای که در دبستان المذاهب یا در کتاب دیگر نقل شده، هر شخص خبیر و بصیر آنها را عرضه به قرآن کریم بدارد، مجعول و باطل بودن آنها را بدیهی خواهد دید. بعلاوه آنکه در قرآن کریم زیادتی را احدی نگفته است و آنچه بعضی توهم کرده‌اند که نقیصه است آن را هم نتوان گفت. با توجه به تعهد خداوندی که فرمود: «ان علینا جمعه و قرآنه»، و فرمود: «انا له لحافظون» و فرمود: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» و همچنین آیات دیگر که دلالت بر این معنی دارد، بالجمله به همین ملاحظات و جهات علمیه و براهین متقنه دیگر علماء بزرگ شیعه امامیه از صدر اول، مانند شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ طبرسی و سایر بزرگان، خلفاً عن سلف، تصریح به عدم تحریف نموده‌اند و عقیده‌شان همان است که رئیس المحدثین شیخ صدوق فرموده است. در کتاب اعتقادات که بیش از هزار سال قبل بر این نوشته‌اند و عبارتشان این است: «اعتقادنا ان القرآن الذی انزله الله تعالی علی نبیه محمد صلی الله علیه و آله، هو ما بین الدفتین و ما فی ایدی الناس لیس باکثر من ذلک». تا اینکه می‌فرماید: «و من نسب الینا انا نقول انه اکثر من ذلک فهو کاذب». و الحاصل هر کس تأمل کند و به ادله و براهین مراجعه نماید و تاریخ اهتمام مسلمین را از عصر نبوت و بعد از آن در ضبط و حفظ و تعلیم و تعلم قرآن مطالعه کند، یقین می‌کند که از قرآن کریم محال است یک کلمه اسقاط شده باشد. و اگر کسی روایتی بیند و ظن به صدق آن پیدا کند اشتباه و خطا کرده است «و ان الظن لایغنی من الحق شیئاً». محمدهادی الحسینی المیلانی شهر رمضان، ۱۳۸۳ق».

»

شیخ ابوالقاسم مامقانی
شیخ الشریعه اصفهانی
آقا ضیاء عراقی
میرزا حسین نائینی
محمد حسین غروی اصفهانی
محمد جواد بلاغی
غلامعلی قمی سامرائی
سید ابوالقاسم خوانساری
شیخ ابراهیم سالیانی
سید جعفری اردبیلی
میرزا علی ایروانی
میرزا ابراهیم همدانی
ملا محسن تبریزی[۴]

مشایخ اجازه

سید حسن صدر
عبدالحسین شرف الدین
شیخ عباس قمی
آقا بزرگ طهرانی[۵]

شاگردان

سید علی خامنه ای
عزیزالله عطاردی
سید محمد حسینی زنجانی
محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدتقی جعفری
کاظم مدیر شانه‌چی

اقامه نماز جماعت سید محمد هادی میلانی در حرم امام رضا(ع)
تحول در حوزه علمیه مشهد
نوشتار اصلی: حوزه علمیه مشهد

حوزه علمیه مشهد پس از گذراندن مرحله تجدید حیات و سپس تثبیت در دهه ۱۳۲۰ش، در دهه ۱۳۳۰ش تحول و جهش درخور توجهی را آغاز کرد. سبب اصلی و عمده این تحول و جهش که جایگاه علمی و دینی این حوزه را بیش از پیش استوار کرد و ارتقا بخشید، مهاجرت محمد هادی میلانی به مشهد و استقرار وی در این شهر به مدت بیش از دو دهه بود. در ۱۳۳۲ش علمای برجسته مشهد در جهت تقویت این حوزه و جلوگیری از مهاجرت طلابِ با استعداد و مدرّسان مشهد به شهرهایی چون قم و نجف، با امضای طوماری از سیدمحمدهادی میلانی، (که در آن زمان در کربلا به سر می‌برد) درخواست کردند به مشهد مهاجرت کند و به تدریس در حوزه این شهر بپردازد.[۶] میلانی در ۱۳۳۳ش به مشهد وارد شد و به دعوت و اصرار علمای این شهر در مشهد ماند و در مدت ۲۲ سال، در عمل ریاست حوزه علمیه مشهد را برعهده گرفت و علاوه بر قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت، به ویژه پس از درگذشت آیت الله بروجردی، با تأسیس مدارسی به سبک جدید و ساماندهی برنامه‌های آموزشی و پژوهشی حوزه گام‌های مؤثری در ارتقای کیفی حوزه برداشت.[۷] محور درس خارج اصول میلانی، مبانی استادان اصلی‌اش همچون شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و میرزای نائینی بود.[۸] در درس او نزدیک به چهارصد طالب علم قریب الاجتهاد شرکت می‌کردند.[۹]

اقدامات آیت الله میلانی

میلانی در سال‌های پایانی عمر خود به تأسیس مدارس دینی و حمایت از آنها پرداخت، از جمله:

مدرسه حقانی؛ میلانی از همان ابتدا از این مدرسه حمایت مالی و معنوی کرد که تا ۱۳۵۷ش ادامه داشت.[۱۰]
مدرسه امام صادق(ع)؛ این مدرسه در کنار مسجد شاه مشهد و نزدیک مدرسه سلیمان خان تأسیس شد.[۱۱]
مدرسه دیگری نیز در مشهد تأسیس کرد که دارای ۵۰۰ محصل بود. بعدها این مدرسه خراب شد و جزء فلکه آستانه گردید.[۱۲]
مدرسه‌ای نیز برای دروس مقدماتی و متوسطه تاسیس کرد که مختص آموزش خط، انشا، املا و اندکی ریاضیات و صرف و نحو و منطق بود و آموزش در آن شش سال طول می‌کشید. در ادامه آن شاگردان به مدرسه متون عالی می‌رفتند. در این مدرسه طلاب تحت تعلیم و نظارت استادان به آموختن متون عالی فقه و اصول و کلام می‌پرداختند و در کنار این دروس، دروس جنبی تفسیر، حدیث، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و تاریخ ادیان گنجانده شده بود. این دوره هم پنج سال طول می‌کشید.[۱۳] طلاب، این مرحله را در چهارده دوره آموزشی می‌گذراندند و پاره‌ای از دروس اصلی خود یعنی زبان عربی و فقه و اصول را نیز براساس کتاب‌های تازه تألیفی که خواندن آنها قبلا در حوزه مشهد مرسوم نبود، مثل کتاب‌های عربی آسان و اصول الفقه مظفر، فرا می‌گرفتند.[۱۴]اولین مدرسه که خاص این مرحله بود تحت عنوان مدرسه آیت الله میلانی در ۱۳۴۵ش تأسیس شد.[۱۵]
طلاب پس از گذراندن دوره‌های آموزشی برای مراحل بالاتر تحصیل مخیّر بودند که به طور تخصصی به فقه و اصول بپردازند یا به تحصیل در دیگر علوم اسلامی و نیز زبان خارجی، که تخصص در آنها برای یک مبلّغ اسلامی ضرورت دارد، مشغول شوند.[۱۶] برای این مرحله دو مدرسه در نظر گرفته شده بود.
در برنامه درسی این مدارس موادی گنجانده شده بود که پیش از آن دست‌کم در حوزه مشهد سابقه نداشت. به نظر می‌رسد مدارس تأسیس شده زیر نظر آیت اللّه میلانی اولین مدارس حوزوی مشهد بودند که در آنها به طور رسمی امتحان برگزار گردید، هرچند این کار در سنّت حوزوی چندان شناخته شده نبود.
میلانی همچنین به امر تبلیغ دینی اهمیت زیادی می‌داد، ازاین رو شمار فراوانی از روحانیان به همین منظور تحت اشراف وی ساماندهی و در اوقات مشخصی به نقاط مختلف ایران اعزام می‌شدند و بدون تبلیغات ظاهری در جهت تقویت بنیه دینی مردم شهرها و روستاها و آگاه کردن آنان از تبلیغات ضد دینی و ضد اسلامی فعالیت می‌کردند.[۱۷]
از دیگر اقدامات آیت اللّه میلانی پشتیبانی از مؤسسات و تشکل‌های دینی غیر حوزوی مروّج معارف اسلامی، همچون کانون نشر حقایق اسلامی، بود. این کانون را محمدتقی شریعتی با همکاری تنی چند از روحانیان مشهد تأسیس کرد. کانون نشر حقایق اسلامی در ترویج تفکر نواندیشانه اسلامی و به ویژه پاسخگویی به شبهات جریان‌های ضددینی در بین جوانان و تحصیل کرده‌های دانشگاهی مشهد، در دهه‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ش، سهم عمده داشت.[۱۸]

فرزندان سید محمد هادی میلانی در کنار پدر
جلسه تدریس سید محمد هادی میلانی در مسجد گوهرشاد
فعالیت سیاسی

میلانی فعالیت سیاسی خود را از دوران جوانی در عراق آغاز کرد. وی در جریان جنگ مردم مسلمان عراق علیه حضور انگلیس در این کشور که به رهبری مراجع دینی صورت گرفت، همراه میرزا مهدی فرزند آخوند خراسانی، شیخ جواد جواهری پسر صاحب جواهر، سید علی داماد و... شرکت جست.

ورود میلانی به مشهد پس از نهضت ملی نفت بود. میلانی با گردانندگان پیشین این نهضت در مشهد رابطه نزدیک داشت و در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از پیشگامان نهضت روحانیت بود.

در جریان کاپیتولاسیون نیز که در دولت حسنعلی منصور و به منظور تضمین امنیتی برای مستشاران آمریکایی پیش بینی‌هایی شده بود، میلانی با امام خمینی همراهی کرد.

میلانی در خرداد ۱۳۴۶ با انتشار اعلامیه‌ای در رابطه با جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، با اعراب مسلمان اظهار همدردی کرد و به همین دلیل از سوی تیمسار نصیری تهدید شد. در همین سال در جریان جشن تاج‌گذاری به خاطر تبریک نگفتن به شاه، گذرنامه وی توقیف و دستور خروجش از ایران صادر شد، ولی به خاطر ملاحظه نفوذ معنوی میلانی در بین توده‌های مردم و جایگاهی که میان روحانیت و مراجع تقلید داشت، این تصمیم عملی نشد.

میلانی دو روز پس از شهادت سید محمدرضا سعیدی، در ۲۴ خرداد ۱۳۴۹، به منظور تجلیل از شخصیت روحانی او، درس خود را تعطیل کرد و در ۲۴ تیر همین سال محمد الفحّام (رئیس دانشگاه الازهر) که از سوی دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه، از قاهره به ایران آمده بود، با وی دیدار کرد.[۱۹]
آثار

محاضرات فی الفقه الامامیه، میلانی در این مجموعه ده جلدی، فروعات فقهی اعم از عبادات و معاملات را مورد بررسی قرار داده و نظرات خود را بیان کرده است.
قادتنا کیف نعرفهم؟ در نُه جلد به زندگانی چهارده معصوم(ع) و فضایل آنها با استفاده از مدارک شیعه و سنی پرداخته است.
تفسیر سوره تغابن و جمعه: میلانی در کربلا، تفسیر سوره های تغابن و جمعه را تدریس می‌کرده است، این مجموعه درسی در کتابی به همین نام به چاپ رسیده است.
توضیح المسائل: او در ۱۳۸۸ق، رساله عملیه خود را با بیش دو هزار و هشتصد مساله فقهی به چاپ رسانده است.
دیدگاه‌های علمی: این کتاب شامل صدها استفتاء و پاسخ آنها در مسائل فقهی، عرفانی، اخلاقی، فلسفی، کلامی، تاریخی، رجالی، قرآنی، حدیثی و… است.

حاشیه بر مکاسب
قواعد فقهیه و اصولیه
مختصر الاحکام
یکصد و ده پرسش (در زمینه ائمه اطهار)
مناسک حج
رسالة فی منجزات المریض
تفسیر جز آخر قرآن
رسالة فی صلاة الجمعة
رسالة فی احکام الجلود
حاشیه بر وسیلة النجاة
حاشیه بر عروة الوثقی
کتاب در مضاربه استدلالی
حاشیه بر کتاب الهدی الی دین المصطفی
رساله‌ای در بحث مشتق
رسالة فی الاجارة
رسالة فی المزارعة و المساقاة
رسالة فی التامین و الیانصیب (در باب بیمه و بلیط‌های بخت‌آزمایی)[۲۰]

فرزندان

آیت الله میلانی، سه پسر و یک دختر داشت. پسران وی سید نورالدین، سید عباس و سید محمد علی هستند.[۲۱][۲۲]
سفرهای خارجی

میلانی در ۱۳۷۰ق به حج مشرف شد، در ۱۳۵۹ق به سوریه و لبنان سفر کرد و در این سفر با سید عبدالحسین شرف الدین، سید محسن امین، شیخ حبیب آل ابراهیم‌، میرزا حسن لواسانی و شیخ محمدتقی صادق در شهرهای صور، دمشق، بعلبک، غازیه و نبطیه ملاقات کرد. او شش سفر به ایران داشت. در سفر ششم در روز عرفه به زیارت حرم امام رضا آمد. وی دراین سفر به خانه علی اکبر نوغانی وارد شد و به درخواست علما و مردم خراسان، در مشهد ساکن شد.[۲۳]
پانویس

گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۹۹
گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۰
گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۳
گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۱
گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۱
ر. ک: صالحی، مشهد، ص۱۰۰
ر. ک: شریف رازی، ج۷، ص۱۰۳ـ۱۰۴
شمس، ص۷۱ـ۷۲
شریف رازی، ج۷، ص۱۰۳
حسین حقانی، توضیحات
شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۴
شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۴
حسینی میلانی، ج۱، ص۱۵۵؛ پسندیده، ج۱، ص۲۹۸ـ۲۹۹
پسندیده، ج۱، ص۲۹۶، ۲۹۸
پسندیده، ج۱، ص۲۹۶
حسینی میلانی، ج۱، ص۱۵۵ـ۱۵۶
ر.ک: صالحی، مشهد، ص۱۰۴، ۱۰۸ـ۱۰۹
ر.ک: وحدتی، ص۸۰۹
سایت وارثون.
گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۵
گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۴
گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۳

گنجینه دانشمندان، ج۷، ص۱۰۳

منابع

محمد شریف‌رازی، گنجینه دانشمندان، چاپخانه پیروز، قم، ۱۳۵۴ش.
حسین حقانی، «پایگاههای جهاد و اجتهاد: مدرسه حقانی» (مصاحبه)، حوزه، سال ۹،ش ۴ (مهر و آبان ۱۳۷۱).
سایت وارثون.

[نمایش]

نبو






http://hawzahnews.com/detail/News/346271
شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۸ \ ۱۹ رمضان ۱۴۴۰ \ Saturday, May 25, 2019
آیت الله محمدهادی میلانی
کد خبر: 346271 | تاریخ مخابره :۱۳۹۳/۱۲/۲۰ - ۱۱:۲۰ | سرویس: آیه ها و آینه ها 116
آیه ها و آینه ها(۱۰)
آیت الله میلانی در حال بیهوشی پرفسور برلون را مسلمان کرد
حوزه/ تمام اعمال صالح انسان در لبه پرتگاه ریا قرار دارد، چه بسا کار نیک که از خطر ریا دور نمانده و حبط شده است، پس چه زیباست انسان با سلاح اخلاص از نابودی اعمال خویش حفاظت کند.

خداوند متعال نیز در کتاب وحی، مؤمنین را به اخلاص دعوت فرموده:

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ غافر/14

پس خدا را بخوانيد ، در حالی که دين او را به اخلاص پذیرفته اید

*حکایت؛

مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند.

مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند، پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم، وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی، مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند قرار دارد.

هیچ کافر را به خواری منگرید که مسلمان مردنش باشد امید

-----------

خاطره‌ای از حجت‌الاسلام جواد مروی

شعر: مولوی








پزشکی که در هنگام بیهوشی «آیت‌الله میلانی» اسلام آورد

خبرگزاری تسنیم: پروفسور «برلون»، پزشک وجرّاح مسیحی مذهب یکی از جرّاحان تیم پزشکی مرحوم ‏آیت الله سیّد محمّد هادی میلانی (ره) خاطره هایی از آن مرجع تقلید جهان تشیّع نقل نموده است. وی ‏عامل مسلمان شدن خود را متاثر از شخصیت آیت الله میلانی می‌داند.

۲۹ مهر ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۶ فرهنگی حکمت و فکرت دین ، قرآن و اندیشه نظرات

پزشکی که در هنگام بیهوشی «آیت‌الله میلانی» اسلام آورد

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، پروفسور «برلون»، پزشک وجرّاح مسیحی در سال 1382 ه. ق یکی از جرّاحان تیم پزشکی مرحوم ‏آیت الله سیّد محمّد هادی میلانی (ره) خاطره هایی از آن مرجع تقلید جهان تشیّع نقل نموده است. وی ‏عامل مسلمان شدن خود را متاثر از شخصیت آیت‌الله میلانی می‌داند ودر این خصوص چنین تعریف می‌کند: ‏

‏«من پس از عمل جرّاحی سیّد، پیش از آنکه ایشان از حالت بی هوشی بیرون بیایند مراقب بودم که وقتی به ‏هوش می‌آید چه می‌گوید (چرا که این مرحله از نظر پزشکان مرحله حسّاسی است، شاید بیمار بعضی از ‏اسرار زندگی‌اش را هم بگوید) ایشان آرام حرکت کرد، درحالی که در آن لحظه نیز خدا خدا می‌گفت و با ‏پروردگارش راز و نیاز می‌کرد، من تحت تأثیر این صحنه‌ی شگفت‌انگیز به حقّانیّت آئین اسلام پی بردم و بدان ‏گرویدم.»

پروفسور برلون می‌گوید: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون اینکه بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می‌دهد، در حالت به هوش آمدن است و بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای «کانتربری» افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانه‌های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می‌کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است.

جالب توجّه آنکه «دکتر برلون» پس از گرویدن به اسلام وصیت کرده بود او را پس از مرگ در شهر مقدس ‏مشهد دفن کنند که اکنون آرامگاه وی در قبرستان خواجه ربیع قرار دارد.

شرح این ماجرا به همراه داستان اسلام آوردن یک زوج مسیحی در محضر آیت الله سید محمدهادی میلانی در مجله نامه آستان قدس منتشر شده است.

انتهای پیام/1







کد خبر: 3340332
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۲
صفحه اصلی » شعب استانی » خراسان رضوی » اجتماعی
ماجرای مسلمان‌شدن پرفسور برلون/ آیت‌الله میلانی پایه‌گذار مدارس خاص در مشهد بود

گروه اجتماعی: در طول تاریخ اسلام عالمان فرزانه و زاهدان بسیاری چون آیت‌الله سیدمحمدهادی حسینی‌میلانی سال‌ها تلاش و زندگی کرده‌اند و در این مدت اقدامات و حتی منش زاهدانه آن‌ها باعث گرایش بسیاری افراد به دین اسلام شده است که جریان مسلمان‌شدن پرفسور برلون نمونه‌ای از این منش به شمار می‌رود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، از دیرباز وجود بارگاه منور رضوی در مشهد مقدس بهانه‌ای برای شکل‌گیری حوزه علمیه در این شهر بوده تا در کنار آن و در این دیار مکانی برای رشد و تربیت انسان‌های وارسته و بزرگ از جنس علم و دینداری فراهم شود.

آیت‌الله سیدمحمدهادی‌ حسینی‌میلانی از آن دست عالمان فرزانه و وارسته‌ای است که به سال 1313 هجری قمری همزمان با هفتم محرم در نجف اشرف چشم بر جهان گشود که نسب ایشان به امام سجاد(ع) می‌رسد، وی از همان دوران کودکی در خاندانی عالم رشد کرده و مورد تعلیم علوم دینی در همان شهر محل ولادتش قرار می‌گیرد.

سیدمحمدهادی در کودکی پدرش سیدجعفر که از شاگردان شیخ حسن مامقانی بود را از دست می‌دهد. مادر محمدهادی نیز دختر شیخ محمدحسن مامقانی بود لذا این فضای مناسب خانوادگی از عوامل مهم و تأثیرگذار در پرورش این مرجع بزرگ تشیع است.

وی تا سن دوازده سالگى نزد مرحوم آقا میرزا ابراهیم همدانى و آخوند ملامحسن تبریزى و دیگران دروس مقدمات را خوانده و سطح را نیز بعد از مدتی به پایان می‌رساند.

سیدمحمدهادی بعد از طی مراتب مختلف طلبگی و علمی در نهایت در همین شهر به تدرس علوم دینی مشغول شد. علاوه بر این آیت‌الله میلانی سال‌هایی از عمر خود را نیز در کربلا گذارند و در آنجا از درس علمایی چون شیخ الشریعه اصفهانی، آقا ضیا عراقی و میرزا محمد حسین نائینی استفاده کرد. فلسفه و کلام، تفسیر و دروس خارج فقه و اصول را نیز از علماء بزرگ و نوابغ عصر خود فراگرفت.

اساتید محمدهادی میلانی

شیخ ابوالقاسم مامقانی، شیخ الشریعه اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، میرزا حسین نائینی، محمد حسین غروی اصفهانی، محمدجواد بلاغی، غلامعلی قمی سامرایی، سید ابوالقاسم خوانساری، شیخ ابراهیم سالیانی، سید جعفری اردبیلی، میرزاعلی ایروانی، میرزاابراهیم همدانی و ملامحسن تبریزی از جمله استادان این عالم برجسته در طول سال های کسب علم وی بودند.

سیدحسن صدر، عبدالحسین شرف الدین، شیخ عباس قمی، آقا بزرگ طهرانی و مرحوم آیت‏ الله حاج سیدحسن صدر از جمله بزرگانی هستند که به ایشان اجازه روایت دادند.

شاگردان

از جمله شاگردان این عالم برجسته می‌توان به رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله عزیزالله عطاردی، آیت‌الله سیدمحمد حسینی زنجانی، آیت‌الله حسین وحید خراسانی، محمدرضا شفیعی کدکنی، محمدتقی جعفری، کاظم مدیر شانه‌چی، سید محمد روحانی و سیدتقی طباطبایی قمی اشاره کرد.

آیت‌الله میلانی سفرهایی را به کشورهای مختلف از جمله ایران، لبنان و سوریه داشت. همچنین چندین مرتبه به ایران سفر می کند که در آخرین سفری که به زیارت امام رضا(ع) آمده بود به درخواست علما و مردم خراسان، در مشهد ماندگار و به تدریس مشغول شد.

در واقع مهاجرت سیدمحمدهادی میلانی به مشهد یکی از مهمترین عوامل تحول در حوزه علمیه این شهر در دهه 1330 شمسی به شمار می‌رود که سبب رشد و جهش قابل توجه ای در این مرکز بزرگ علوم دینی شد. ایشان حدود دو دهه در مشهد اقامت داشتند و این حضور به دعوت علما برجسته مشهد در سال 1332 شمسی با تهیه و امضای طوماری برای جلوگیری از مهاجرت طلاب توانمند به نجف و قم صورت می‌گیرد.

از همین رو آیت‌الله میلانی به عنوان نامورترین اساتید آن دوران در منطقه عراق که آن زمان در کربلا اقامت داشتند به ایران عزیمت و در مشهد مستقر می‌شوند.

وی حدود ۲۲ سال مدیریت حوزه علمیه مشهد را برعهده گرفت و علاوه بر قرار گرفتن در جایگاه مرجعیت، به‌ویژه پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی، با تأسیس مدارسی به سبک جدید و ساماندهی برنامه‌های آموزشی و پژوهشی حوزه گام‌های مؤثری در ارتقای کیفی این حوزه برداشت.

بنا بر گفته شاگردان محور درس خارج اصول این استاد برجسته بیشتر مبانی برگرفته از استاد خود شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و میرزای نائینی بوده است و طلاب بسیار حضور می یافتند.

اقدامات آیت‌الله میلانی

سال‌های پایانی عمر این عالم فرزانه به حمایت و تأسیس از مدارس دینی گذشت که مدرسه حقانی، مدرسه امام صادق(ع)، تاسیس مدرسه‌ای با آموزش‌های خاص که به نام آیت‌الله میلانی شهرت داشت در ۱۳۴۵شمسی که در آن دروس مقدماتی و متوسطه در کنار آموزش خط، انشا، املا، ریاضیات، صرف و نحو، منطق، تفسیر، حدیث، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و تاریخ ادیان گنجانده شده بود.

به نظر می‌رسد مدارس تأسیس شده زیر نظر آیت اللّه میلانی اولین مدارس حوزوی مشهد بودند که در آنها به طور رسمی امتحان برگزار می شده است. از طرفی با مدیریت و هدایت ایشان تعداد بسیاری از طلاب برای امر تبلیغ دینی به مناطق مختلف کشور اعزام می‌شدند.

حمایت و پشتیبانی از مؤسسات و مراکز دینی غیر حوزوی که به ترویج معارف اسلامی می پرداختند مانند کانون نشر حقایق اسلامی که به همت محمدتقی شریعتی و چند روحانی دیگر در مشهد راه اندازی شده بود و کار این مرکز پاسخگویی به شبهات جریان های ضد دینی در میان جوانان و دانشگاهیان در حدود سال های 1320 تا 1350 شمسی بود از دیگر فعالیت های این عالم تشیع است.

فعالیت‌های سیاسی

آغاز روند فعالیت سیاسی این عالم برجسته به دوران جوانی در عراق باز می گردد آن زمان که در جریان جنگ مردم عراق علیه حضور انگلیس در این کشور به رهبری مراجع دینی و همراه با میرزا مهدی فرزند آخوند خراسانی، شیخ جواد جواهری پسر صاحب جواهر و سید علی داماد و دیگران شرکت می کرد.

آیت الله میلانی از پیشگامان نهضت و قیام روحانیت در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به شمار می رود و علاوه بر این در ماجرای کاپیتولاسیون امام خمینی(ره) را همراهی می کند. همچنین ایشان در جریان جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل سال ۱۳۴۶ در ضمن انتشار بیانیه ای ابراز هم دردی خود را با مسلمانان کشورهای عربی نشان می دهد. تعطیلی درس به جهت شهادت آیت الله سعیدی در خرداد سال ۱۳۴۹ از دیگر اقدامات ایشان است.

آثار علمی

آیت‏‌الله میلانى در ادبیات فارسى و عربى نیز توانایی داشت و با ادبای معاصر خود مانند مرحوم شیخ محمد سماوى، شیخ جعفر نقدى و حجت‌الاسلام آقا میرزا محمدعلى اردوآبادى ارتباطات ادبی داشتند و اشعارى که در جوانى به زبان عربى سروده‏‌اند شاهد این مدعاست.

آثار بسیاری از ایشان به جای مانده که از آن جمله می توان به محاضرات فی الفقه الامامیه، قادتنا کیف نعرفهم، تفسیر سوره تغابن و جمعه، توضیح المسائل، حاشیه بر مکاسب، قواعد فقهیه و اصولیه، مختصر الاحکام، یکصد و ده پرسش(در زمینه ائمه اطهار)، مناسک حج، رسالة فی منجزات المریض، تفسیر جز آخر قرآن، رسالة فی صلاة الجمعة، رسالة فی احکام الجلود، حاشیه بر وسیلة‌النجاة، حاشیه بر عروة‌الوثقی، کتاب در مضاربه استدلالی، حاشیه بر کتاب الهدی الی دین المصطفی، رساله‌ای در بحث مشتق، رسالة فی الاجارة، رسالة فی المزارعة و المساقاة و رسالة فی التامین و الیانصیب اشاره کرد.

بیماری آیت‌الله میلانی‌ و مسلمان شدن پروفسور برلون

آیت‌الله میلانی به بیماری معده دچار شدند و برای مداوای ایشان پروفسور برلون را از اروپا به مشهد می‌آورند. زمانی که این پزشک بعد از عمل طولانی آیت‌الله
میلانی منتظر به هوش آمدن ایشان است متوجه می‌شود که این عالم وارسته کلماتی را بر زبان می‌آورد؛ لذا می‌خواهد که همه آنها را ترجمه کنند و مشخص می‌شود که آیت‌الله میلانی فرازها و عباراتی از دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواندند. بعد از این جریان است که پروفسور برلون تقاضا می‌کند که شهادتین را به من بیاموزید چون می‌خواهم به اسلام روی آورده و پیرو این مکتب شوم.

این پزشک حاذق علت این تصمیم را این گونه بیان می‌کند که تنها زمانی انسان شاکله وجودی خود را بدون نقش بازی کردن برای دیگران نشان می‌دهد که در حالت به هوش آمدن باشد، من خود دیدم که این آقا همه وجودش محو خدا بود. در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانه‌های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می‌کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است.

این پروفسور وصیت می‌کند که در شهری دفن شود که آیت‌الله میلانی در آنجا دفن است و هم‌اکنون قبر این پرفسور مسلمان شده که به حقیقت واقعی رسید، در خواجه‌ربیع مشهد واقع است.

وفات
سرانجام بعد از سال‌ها تلاش علمی و مجاهدت زاهدانه این عالم برجسته تشیع در ۲۹ رجب ۱۳۹۵ قمری مصادف با ۱۷ مردادماه سال ۱۳۵۴ در ۸۲ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان در مشهد درگذشت و در رواق توحیدخانه حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.
گزارش خطا
برچسب ها: آیت الله سید محمد هادی حسینی میلانی ، مشهد مقدس ، توحیدخانه حرم رضوی ، تولد در نجف ، حوزه علمیه مشهد ، تاسیس مدارس علوم دینی ، پروفسوربرلون
Bookmark and Share
X Share
Telegram Facebook Twitter Cloob




























****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 10/7/2021 - 11:37

آیت الله میلانی؛از موضع جانشین رهبری در جنبش تا کناره گیری

آیت‌الله میلانی یکی از استوانه‌های علم و سیاست در دوره پهلوی دوم است. از نقطه نظر علمی، دوران تحصیل و تدریس وی در نجف، تا زمان استقرار در مشهد و داشتن کرسی تدریس در سطح درجه یک، و تا پایان عمر، مرجع و معلمی مقبول و شناخته شده است. از نقطه نظر سیاسی، وی با کوله باری از تجربه‌های سیاسی عراق، وارد ایران شد و در جریان جنبش انقلابی سال ۱۳۴۱ و پس از آن تحت رهبری امام خمینی، قدرت مندانه وارد میدان مبارزه گردید. در تمام این سالها تا اوائل دهه پنجاه، تکیه گاهی استوار برای انقلابیون بود، چنان که نوشته‌ها و بیانیه‌های ایشان از انقلابی ترین و تندترین نوشته‌ها بود. ظهور جریان نوگرایی دینی خاص در اواخر دهه چهل و اوائل پنجاه، و انعکاس برخی از مسائل آن در بیت ایشان، سبب انفعال و انزوای سیاسی ایشان گردید، امری که با واکنش منفی برخی از انقلابیون همراه بود.

به گزارش شبکه اجتهاد، حجت‌الاسلام والمسلمین رسول جعفریان استاد و پژوهشگر حوزه دین و تاریخ، به بهانه مراسم بزرگداشت آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی(ره) در قم، طی یادداشتی به زوایای زندگی این «مرجع استوار» پرداخته است که در ذیل می‌‌خوانید.

آیت‌الله العظمی سید محمدهادى میلانى (۱۲۶۲ ش (۷ محرم ۱۳۱۳ق) متولد و در ۱۷ مرداد ۵۴ فوت کرد و در ۱۸ مرداد[۱] دفن شد. وی که در نجف تحصیل کرده بود و همانجا موقعیتی داشت، اندکی پس از سال ۱۳۳۰ به مشهد آمد.[۲] با ورود ایشان به مشهد، به دلیل موقعیت و شهرتی که در فقه و تدریس در عتبات داشت، عملا حوزه مشهد را وارد مرحله تازه‌ای کرد و به آن رونق بخشید. این رونق علاوه بر آن که به دلیل برتری موقعیت علمی وی به عنوان یک تحصیل کرده زبده نجف بود، از این ناحیه هم بود که وی برابر برخی از جریان‌های فکری حوزه مشهد، جانبدار مسائل عقلی نیز بود و می‌توانست پشتوانه‌ای برای جریانی باشد که با برآمدن مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان وی، در دهه بیست رو به ضعف رفته بود.

اعتبار آیت‌الله میلانی به عنوان یک فقیه زبده آن هم در شهر مقدس مشهد، روز به روز در تزاید بود، به طوری که علاوه بر مشهد، در سایر شهرها نیز روی شخصیت وی حساب شده و به عنوان کاندیدای مرجعیت پس از آیت‌الله بروجردی مورد اشارت بود.

زمانى که نخستین صداهای اعتراض روحانیت به رهبری امام در قم آغاز شد آیت‌الله میلانى با قدرت تمام وارد میدان مبارزه با شاه شد. این نکته بسیار مهمی بود که می‌توانست انقلاب را در سطحی وسیع‌تر مطرح کند. مواضع آیت‌الله میلانی چنان قاطع و انقلابی بود که بر اساس اسناد و مدارک برجاى مانده باید گفت، در مسائل مبارزاتى و موضع‌گیرى‌هاى سیاسى، آیت‌الله میلانی، پس از امام، نفر دوم به حساب مى‌آمد.

این زمان، امام مشتاق بود تا آیت‌الله میلانى به قم بیاید. به نقل از شیخ على تهرانى، وى و آقاى‌هاشمى رفسنجانى از طرف امام مأموریت یافتند تا این پیشنهاد را با ایشان در میان بگذارند اما آیت‌الله میلانى رها کردن حوزه مشهد را که به دست او رونقى یافته بود، به مصلحت ندانست.[۳]

مواضع آیت‌الله میلانی در باره مراحل مختلف نهضت در منابع آمده و نیازی به تکرار آن نیست، اما نکته مهم آن است که پس از دستگیرى امام، آقاى محمد‌هاشمیان رفسنجانى طى نامه‌اى که به آیت‌الله میلانى نوشته، از وضعیت متشنّج قم و اظهار علاقه فضلاى انقلابى قم براى درخواست از ایشان براى آمدن به قم سخن گفته، می‌نویسد: ما سرپرست نداریم، حضرتعالى اگر براى همیشه هم حاضر نیستید به قم بیایید تا موقعى که حضرت آیت‌الله العظمى خمینى از چنگال یزیدیان نجات یابند در قم، حوزه را حفظ فرموده و نگذارید این کانون تشیع از هم بپاشد.[۴] طبعا جدا کردن آیت‌الله از مشهد و حوزه آن که ستون اصلی آن شده بود، بسادگی امکان پذیر و شاید به مصلحت هم نبود.

دانش فقهى و توان وى در تعلیم و تربیت شاگردان نیز رتبتى خاص براى وى به وجود آورده بود. نفوذ او در خراسان بسیار نیرومند بود، آنچنان که برخى از شاعران معاصر او را سلطان بى تاج و تخت نامیده بودند.[۵]

در مسائل سیاسى، صراحت او در برخورد با مسائل، تعابیر تند و کوبنده و حساسیت او روى مسائل مختلف سیاسى، در سراسر اعلامیه‌هایى که از وى انتشار یافته، آشکار است. وى محور مبارزات مشهد بود. البته در همان زمان وى در مشهد از میان روحانیون مخالفان فراوانى (مانند شمارى از معارفى‌ها، میرزا احمد کفایى، حاج میرزا حسین فقیه سبزوارى و غیره) داشت، اما به دلیل موقعیت علمى استوار او کسى تاب مخالفت جدى با او را نداشت. در واقع تحولات خرداد ۴۲ سبب شد تا موقعیت آیات میلانى و قمى افزوده شده و موقعیت آیت‌الله فقیه سبزوارى و کفایى در درجه سوم قرار گیرد.[۶] در یک گزارش از ساواک آمده است: «پس از جریانات دوسال اخیر آیات کفائى و فقیه سبزوارى تقریبا در درجه سوم از نظر مردم قرار گرفته‌اند؛ به طورى که منزل آیت‌الله کفایى که همیشه مورد مراجعه مردم بود، امروز شبانه روز ۲۰ نفر مراجعه می‌کنند… آیت‌الله شاهرودى که نماز او در مشهد اول نماز از لحاظ جمعیت بود، اخیرا مشاهده گردیده در نماز مغرب بیش از ۳ الى ۵ نفر پشت سر او نماز نمى‌خوانند».[۷]

 

آیت‌الله میلانى فعالیت سیاسى خود را محدود به مشهد نکرد بلکه فعالانه در بیشتر قضایاى مهم سیاسى این دوره شرکت داشت. ساواک روى وى حساسیت زیادىداشتواز ملاقات‌هاى او با دیگران سخت مراقبت مى‌کرد. در این مدت، از بسیارى از شهرها، نامه‌هایى براى آیت‌الله میلانى فرستاده شده و در غیاب امام، از ایشان کسب تکلیف مى‌کردند.[۸] در جریان دستگیرى امام در خرداد ۴۲، زمانى که بیشتر علماى شهرستانها به تهران آمدند، آیت‌الله میلانى به رغم آن که یک بار هواپیماى حامل ایشان را از میان راه به مشهد باز گرداندند، بار دیگر عازم تهران شدند و رهبرى فعالیت مراجع و علما را براى آزادى امام در دست گرفتند.[۹]

آقاى میلانى که پیشینه مرجعیتش به قبل از زمان مرجعیت امام مى‌رسید، به شدّت مبلّغ امام بود و حتى گاه و بیگاه در اعیاد، رساله ایشان را به عنوان عیدى به دیگران مى‌داد.[۱۰] برخورد آیت‌الله میلانى با رژیم بسیار تندتر از سایر مراجع بود و در این باره سیاسى‌تر و محاسبانه‌تر مى‌اندیشید. همچنین عباراتى که وى در اطلاعیه‌هاى خویش مى‌نوشت، سرشار از مفاهیم سیاسى روشن و از سر آزادى خواهى و قانون‌گرایى بود. در اطلاعیه‌اى که به مناسبت آمدنش به تهران صادر کرد، آمده است: « . . . به تهران آمدم تا به دنیا اعلام کنم این قیام و نهضت به هیچ وجه صورت ارتجاعى ندارد، بلکه نهضتى است که ملتى مسلمان براى مقابله حکومت‌هاى جابرانه با پیشوایى مقامات عالیه روحانى تعقیب می‌کند. هدف ملت مسلمان این است که بیش از این به مصالح دنیایى و دینى آنان تجاوز نشود. باید حکومت مردم را به مردم سپرد و حق مردم را باید به خودشان واگذار کرد. قانون باید حکومت کند نه فرد و در هیچ آئینى افراد حق ندارند به میل خود قانون وضع کنند» .[۱۱]

علاقه وى به امام و حساسیت او روى فشارى که به امام وارد کرده بودند، براى همه مشهود بود. موقعیت آیت‌الله میلانى تا به آن پایه بود که شیخ شلتوت، با وى اظهار همدردى کرد و ایشان هم نامه مفصلى در شرح اوضاع ایران براى وى نوشت.[۱۲] از مجموعه اسناد برجاى مانده از ایشان، ارتباط نیرومند او با آیت‌الله قاضى طباطبائى در تبریز، آیت‌الله خادمى در اصفهان، آیت‌الله محمد تقى آملى در تهران، آیت‌الله خویى در نجف و بسیارى از اعلام دیگر، براى ایجاد هماهنگى به دست می‌آید. یکبار هم ایشان با شنیدن این که آیت‌الله شریعتمدارى نامه مشترک علما را امضا نکرده است، با نوشتن نامه‌اى به ایشان، از خطراتى که به خاطر تفرقه همه را تهدید مى‌کند، یاد کرد.[۱۳] آقاى شریعتمدارى شرح مفصلى در باره علت عدم امضاى خود براى ایشان نوشت.[۱۴] در همین نامه، شرحى هم در باره تأسیس دارالتبلیغ براى آیت‌الله میلانى نوشته که آن هم به دلیل استفسار آیت‌الله میلانى بوده است.

در نامه‌ای که آیت‌الله میلانى، در هیجدهم خرداد ۴۴ براى آیات مشکینى و ربانى شیرازى نوشته از پنج خواسته روحانیت در کشور، یاد مى‌کند به این شرح «در این مملکت قانونى بر خلاف قوانین مذهبى مجرى نگردد. این مملکت تحت استعمار کفر نباشد. مجلس منتخب ملت و نمایندگان وکلاى حقیقى ملت باشند. طراز اوّل ناظر باشند. ملت به حقوق خود از این همه منابع ثروت در جهت اقتصادى و از سایر جهات در مرحله حیثیات و شؤونى برسد».[۱۵]

شاه در سفرى که در ۱۷ فروردین ۴۴ به مشهد رفت، تلاش زیادى براى ملاقات با آیت‌الله میلانى کرد که سرسختى ایشان مانع از انجام این ملاقات شد.[۱۶] پیش از آن در سال ۴۱ نیز یک بار که ایشان حاضر به رفتن به حرم براى دیدار شاه نشد، وقتى  روزنامه‌اى خبر آمدن آیت‌الله میلانى را اعلام کرد، ایشان به شدّت آن را تکذیب نمود.[۱۷] شدّت برخورد آقاى میلانى با دستگاه پهلوى در صدور حکم اعدام منصور از سوى وى آشکار می‌شود.[۱۸]

آیت‌الله انوارى نیز تأیید کردند که امام این حکم را تأیید نکردند اما آیت‌الله میلانى کشتن شاه را تأیید کرد که بعد چون بچه‌ها نتوانستند شاه را به دست آورند، منصور را کشتند. اخیرا جناب آقاى بادامچیان ضمن نوشتن مقاله‌ای به نقد آن اظهار نظر پرداخته و با سپاس از نقش آیت‌الله انوارى، و بیشتر ناظر به بیانات آقاى انوارى که بنده در مقالات تاریخى دفتر شانزدهم چاپ کرده‌ام، نشان داده‌اند که ترور منصور با رضایت شرعى آیت‌الله میلانى همراه بود. واسطه این کار نیز عباس مدرسى، مرحوم حاج سید تقى خاموشى و حاج على اکبر حیدرى بودند. ایشان می‌گوید که بنده هم پس از آزادى در سال ۴۴ به مشهد رفتم و خدمت آیت‌الله میلانى رسیدم. ایشان به من گفتند که دوستان در زندان گفته‌اند که کشتن منصور به حکم من بوده است. مگر آنجا جاى راست گفتن است؟[۱۹]

به هر روى سابقه مبارزات پردامنه آیت‌الله میلانى با رژیم پهلوى با وجود آن همه اطلاعیه و نیز آنچه در حال حاضر انتشار یافته، کاملاً روشن است.[۲۰]

با آرام شدن اوضاع سیاسى، و به دلایلى چند، فعالیت سیاسى آیت‌الله میلانى کاهش یافت. آقاى فاکر[۲۱] که از نزدیک با آیت‌الله میلانى ارتباط داشت، اظهار کرد: «کسانى با کشاندن آیت‌الله میلانى به سمت بحث ولایت اهل بیت، به تدریج ایشان را از سیاست جدا کردند. همین مسأله بود که سبب شد ایشان در سالهاى آخر عمر، تحرّک سیاسى خود را از دست بدهد». شیخ على تهرانى که به گفته خود، در کار پاسخ گویى به استفتاءات، دستیار آیت‌الله میلانى بوده، مى‌گوید، پس از آن که شاه دو پزشک را در عمل جراحى آپاندیس آقاى میلانى فرستاد، در سفر شاه به مشهد، آقاى میلانى حاضر به دیدار نشد، اما پسرش محمدعلى را براى قدردانى فرستاد. به همین دلیل، من دیگر به سراغ ایشان نرفتم. علت را پرسیدند، گفتم چرا با آن سفت و سختى با شاه مخالفت کردید اما بعد فرزندتان را براى اظهار قدردانى بدیدنش فرستادید؟ تهرانى با اشاره به این که شاید دلیل آن این بوده که ایشان دیده است که مبارزات به چپ گرایى کشیده می‌شود، می‌گوید، پس از یازده سال ارتباط من با ایشان قطع شد.[۲۲]

عزّت الله سحابى مى‌گوید که وقتى در سال ۴۹ به مشهد رفته و خواسته است با آیت‌الله میلانى دیدار کند، طاهر احمدزاده گفت است که ابتدا با آقاى خامنه‌ای مشورت کنند و ایشان موافق دیدار آنان نبوده است. سحابى مى‌نویسد: آقاى میلانى آن زمان مورد اعتراض مبارزین قرار داشت، زیرا تحت نفوذ پسرش از مبارزین فاصله گرفته بود.[۲۳]در واقع باید گفت یکى از جریان‌هاى مخالف حرکت روحانیون انقلابى، جریانى بود که به ولایتى‌ها شهرت داشته و در قم، مشهد و اصفهان نفوذ داشت. این در حالى بود که آقاى میلانى در جریان حوادث سالهاى ۴۱ ـ ۴۴ میان مراجع، پس از امام خمینى و در کنار آیت‌الله قمى، تندترین مواضع را بر ضد رژیم داشت.

از اواخر دهه چهل به تدریج تغییری در مواضع آیت‌الله میلانی نسبت به مسائل انقلاب پیش آمد. دو مسأله مهم اتفاق افتاد که تردیدی را ایجاد کرد. نخست کتاب شهید جاوید بود و سپس بحث‌های مربوط به دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد. هر دو ماجرا یک وجه مشترک داشت و آن این بود که انقلابی‌ها، ولایتی نیستند و در ولایت آنان تردید وجود دارد. شهید جاوید منکر علم امام حسین (ع) نسبت به شهادتش شده بود چنان که نسبت به دکتر شریعتی نیز این اتهامات بالا گرفت. در این زمینه، فشار روی آیت‌الله میلانی زیاد شد و کم کم ایشان با انقلابیون فاصله گرفت. این در حالی بود که زمانی آیت‌الله میلانی با پدر مرحوم شریعتی رفاقت صمیمی داشت، چنان که در دوره‌ای از حسینیه ارشاد هم دفاع کرده بود.

آیت‌الله میلانى مناسبات بسیار خوبى با محمدتقى شریعتى داشت و رفت و آمد او به بیت آقاى میلانى در حدى بود که مرتب در بیرونى ایشان نشسته و در ارتباط با وى بودند. اما داستان حسینیه ارشاد که بالا گرفت، به تدریج آیت‌الله میلانى، زیر فشار انتقادهاى برخی از روحانیون تهران به حسینیه ارشاد، از آن فاصله گرفت. به عبارت دیگر و تحت شرایطى که در جاى دیگرى مرتب اشاره کرده‌ایم، نگاه آیت‌الله میلانى به جریان انقلابى با ادعاى دور شدن آن از ولایت، منفى شده بود. این شرایطى بود که گفته می‌شد عامل اصلى آن سید مرتضى جزائرى از نزدیکان آیت‌الله میلانى و برادر همسر فرزند ایشان یعنى سید محمد على میلانى ایجاد کرده بود. آیت‌الله میلانى در پاسخ پرسش شخصى با نام قاسم دماوندى که از وى سؤال کرده بود که رفتن به حسینیه چه حکمى دارد، این چنین جواب داد:

مرقوم مورخ ۲۰/۵/۵۱ جنابعالى واصل گردید. بلى لازم است از رفتن به آن محل و خواندن کتاب‌هاى مزبور خوددارى نمایید (همان: ۲۴۸).

یکبار همین آقاى جزائرى به عبدخدایى گفته بود: دیدى این على شریعتى وهابى چه غوغایى به پا کرد؟[۲۴]

در انتهاى متن چاپى در این کتاب، امضاى اعلامیه، به اسم محمدعلى میلانى آمده است! متن عکسى اعلامیه براى روشن کردن این که نام محمدهادى است یا نه، دست کم براى من قابل خواندن نبود. تصویر این نامه در مجموعه اسناد آیت‌الله میلانى (چاپ سه جلدى) ظاهرا نیامده است. شاید محمدعلى پسر آیت‌الله میلانى این جوابیه را نوشته باشد. شریعتى هم در پاسخ این برخوردها نامه‌ای به ایشان نوشت و با اشاره به این که آنان از آمدن آیت‌الله میلانى به مشهد خوشحال شده‌اند و امیدها داشته‌اند، اشاره به حصارى که اطراف ایشان را گرفته کرده و با طعنه‌هاى فراوان و اشاره به این که درخانه شما بسته شده و از پشت درى به روى خواص باز شده، ایشان را با آیت‌الله کفایى و بهبهانى مقایسه کرد. شریعتى مى‌گوید که بیست سال است که با ارادت و اخلاص نسبت به شما بزرگ شده ام و در اروپا و ایران، در دانشگاه و بازار، با شور و اخلاص و افتخار مبلغ شخصیت علمى و اجتماعى شما بودم… براى من از دست رفتن شما فاجعه‌اى است که نمى‌توانم جبرانش کنم. سپس با اشاره به مسائل الجزایر و فلسطین و سکوت روحانیت در قبال آنها، از این که نسبت به ولایت مسأله‌اى پیش آمده و ایشان توصیه به نرفتن به حسینیه ارشاد کرده‌اند، برآشفته و تأکید مى‌کند که از ترس فتوا این نامه را ننوشته و تأکید مى‌کند که براى ما سخت ناگوار است که مرجع بزرگ علمى و دینى ما، امروز، بر کتاب راه بهشت و شجره الانسان… تقریظ می‌نویسد و… آنگاه بعثت و ایدئولوژى مهندس بازرگان و یا اسلام شناسى مرا تحریم و تکفیر مى‌کند.[۲۵]

حساسیت اصلى آیت‌الله میلانى، روى مسأله ولایت بود و از آن جماعتى بود که به دلیل مسأله ولایت، از دایره مبارزه خارج گشتند. موضع گیرى آیت‌الله میلانى علیه شریعتى، موقعیت دکتر را در مشهد متزلزل کرد و منبرى‌ها شدیدا علیه او موضع گرفتند. یک بار شریعتى در مشهد به سراغ آیت‌الله حاج شیخ غلام‌حسین ترک (تبریزی) رفت و عقاید خود را بر او عرضه کرد. شیخ، عقاید شریعتى را در باب ولایت، صحیح دانست و به گفته عبد خدایى، پسر حاج شیخ غلامحسین، قدرى از این مخالفت‌ها در مشهد کاسته شد، زیرا شیخ، مورد تأیید بیوت علما در مشهد بود.[۲۶]

به هر روی، سال‌های پایانی عمر آیت‌الله میلانی، برای انقلابیون، سالهای خوبی نبود، و آنان به تدریج ارتباط با وی را قطع کرده و حتی به دیگران انقلابیونی که به خاطر تجارب گذشته به مشهد آمده و قصد دیدار با آیت‌الله را داشتند، توصیه می‌کردند تا از رفتن به بیت آقای میلانی خودداری کنند.

هرچه اتفاق افتاده باشد، تردیدی در این مسأله باقی نمی‌گذارد که آیت‌الله میلانی، پس از امام، رهبر سیاسی و فکری و معنوی جریان‌های انقلابی از همه نوع آن بود. هم با کارهای انقلابی تند همراه بود و هم با جریان‌های میانه‌رو.

او هرچه از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد و هیچ خوف و هراسی از مخالفت رژیم و فعالیت آن نداشت. آیت‌الله میلانی، یک مرجع استواری بود که تجربه نجف را هم داشت و در آن نقطه نیز صاحب نفوذ بود، بنابرین رژیم پهلوی نمی‌توانست به سادگی با وی برخورد کند.

 —————————————————————-

[۱] . پرونده وى محتوى بر اخبار روزمره زندگى و نیز بیانیه‌ها و اطلاعات دیگر در باره ایشان در سه جلد تحت عنوان آیت‌الله العظمى سید محمد‌هادى میلانى به روایت اسناد ساواک به چاپ رسیده است. (تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، ۱۳۸۰)

[۲] . نشریه نداى حق در شماره ۳۲ (فروردین ۱۳۳۰) ایشان را از نوابغ قرن اخیر دانسته و نوشته است که وى در کربلاى معلى و نجف اشرف است.

[۳] . خاطرات، ص ۲۷ ـ ۲۸

[۴] . بنگرید: آیت‌الله العظمى میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۵۱ ـ ۵۲

[۵] . همان، ج ۳، ص ۱۷۵

[۶] . آیت‌الله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۷۱

[۷] . همان، ص ۷۱ (در متن به غلط: می‌خوانند) تاریخ گزارش ۱/۵/۴۳

[۸] . براى نمونه عید نگرفتن آغاز سال ۱۳۴۴ که آقاى میلانى طى نامه‌ای به آیت‌الله خادمى در اصفهاناز وى خواستند تا از روحانیون بخواهند که در غیاب امام عید نگیرند. (آیت‌الله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۲۹۵).

[۹] . در این باره اسناد ساواک بسیار گویاست. بنگرید: آیت‌الله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۲۰ ـ ۳۸۶٫

[۱۰] . اندیشه ماندگار، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶

[۱۱] . آیت‌الله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ص ۱۸۷

[۱۲] . علم و جهاد، ج ۲، ص ۷۳ ـ ۷۴ (در محرم ۱۳۸۳ / خرداد ۱۳۴۳).

[۱۳] . علم و جهاد، ج ۲، ص ۲۱۴

[۱۴] . علم و جهاد، ج ۲، صص ۲۲۷ ـ ۲۳۱٫

[۱۵] . علم و جهاد، ج ۲، ص ۱۲۹

[۱۶] . آیت‌الله میلانى گفته بود: «کدام پل را اعلى حضرت بین خودشان و روحانیون سالم گذاشته اند؟ آیا هتک حرمت روحانیون بیشتر از این می‌شود» بنگرید: آیت‌الله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۳۳۳٫

[۱۷] . آیت‌الله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۲۵ ـ ۲۷

[۱۸] . نهضت روحانیون ایران، ج ۷، ص ۲۳۳ به نقل از آیت‌الله میلانى به روایت اسناد ساواک، ج ۲، ص ۳۴۰٫

[۱۹] . بنگرید: نشریه شما، شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷، ش ۵۶۳، ص ۱۴

[۲۰] . این سوابق را بیش از همه علما و مبارزان مشهد می‌دانند. اما ببینید دکتر شریعتى پس از ستایش از گورویج یهودى با اشاره به او می‌نویسد:« ] گورویج [ . . . از مرجع عالى قدر شیعه حضرت آیت‌الله العظمى میلانى که تاکنون هرچه فتوا داده است در راه تفرقه مسلمین بوده یا کوبیدن هر حرکتى در میان مسلمین و یک سطر در تمام عمرش علیه بیست و پنج سال جنایات صهیونیسم و هفت سال قتل عام فرانسه و صد سال استعمار و صدها سال استبداد ننوشته و ولایت برایش مقام نان و دکان نان و چماق دست بوده است، به تشیع نزدیک تر است» . بنگرید: با مخاطب‌هاى آشنا، ص ۱۳٫ این‌ها مطالبى است که وى پس از ایجاد اختلاف میان استاد شریعتى و آقاى میلانى مطرح می‌کرد; و الاّ در گذشته نزدیک ترین ارتباط ممکن میان استاد شریعتى و آیت‌الله میلانى وجود داشت.

[۲۱] . ایشان عصر روز ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ در قم درگذشت. این زمان، نماینده مجلس و رئیس کمیسیون اصل نود بود.

[۲۲] . خاطرات، ص ۵۷

[۲۳] . نیم قرن خاطره و تجربه، ص ۳۰۳

[۲۴] . خاطرات محمد مهدى عبدخدایى، ص ۲۹۷

[۲۵] . نامه‌ها، ص ۱۹۷ ـ ۲۰۳

[۲۶] . خاطرات محمد مهدى عبد خدایى، ص ۲۹۶ ـ ۲۹۷






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 10/7/2021 - 14:8

مرحوم سيد صدرالدين جزايري در زمرة شاگردان آيات مرحوم شيخ محمدحسين غروی اصفهانی و ميرزاي ناييني و ... و عضو برجستة حلقه علمی مشاهيري همچون آيت‌الله سيد ابوالقاسم خويي و آيت‌الله ميلاني و علاّمه طباطبايي بود. در تاريخ 1318 پيش از فوت پدرش آيت الله سيدحسين جزايري رضوان‌الله‌عليه با وکالت تامّ از سوی مرحوم آيت الله حاج آقاحسين طباطبايي قمی همراه همسر و فرزندان به شهر تهران باز گشت؛ امّا پرهيز فوق العاده و غير متعارف آن‌ مرحوم از دخالت در امور عامّه و مرجعيّت سبب گرديد تا از پذيرش وکالت مطلق مرحوم آيت‌الله بروجردي در تهران سر باز زند و اين سمت به آيت‌الله حاج سيداحمد خوانساري رضوان‌الله‌عليه محوّل گرديد و آن مرحوم براي تصدّي اين امر، از قم به تهران عزيمت فرمود.

سيّد‌مرتضي‌جزايري از پدري چنين و مادري که عموزادة پدرش يعني فرزند مرحوم آيت‌الله سيدحسن جزايري بود، به اين جهان پاي نهاد. نياي مادري او نيز يکي از برجسته‌‌ترين روحانيون تهران در تاريخ مشروطه به شمار مي‌رفته است ‌که در زمان اعدام مرحوم شيخ فضل‌الله نوري، معترضانه تهران را به مدت شش ماه ترک کرد و درکاروان‌سرايي در شهر قم اقامت ‌گزيد تا شاهد انجام اين اقدام ناخوش‌آيند به دست و نام روحانيّت شيعه نباشد. نفوذ کلمة مرحوم حاج سيد‌حسن‌جزايری تا حدّي بود که سبب گرديد با وساطتش، مرحوم آيت الله بروجري از حصر خانگي در شهر بروجرد خلاصي يابد.لذا پدر و مادرش هر دو از سادات موسوي جزايري بودند و او کريم الطّرفين بود.نام‌برده در چنين فضايي باليدن گرفت.

 

پدرش به دليل پرهيز فراوان، وی را از تحصيل در مدارس جديد‌التّأسيس مانع شد و براي او و برادر بزرگترش- مرحوم سيد محمد حسن ( پدر راقم اين سطور ) که در جواني، زندگاني را بدرود گفت- معلمي خانگي گرفت که در يک‌سال، دورة ابتدايي را گذراندند.مقدّمات علوم ديني را نيز نزد پدر و ديگر استادان حوزة تهران در مدرسة مروي فرا گرفت. از همان ابتدا، آثار هوشمندي کم مانندي در آن کودک هويدا بود. به عنوان مثال، در 14 سالگي، به گونه‌اي بر دانش ديرياب منطق مسلط شده بود که وقتي گروهي از دانشجويان در آن روزگار ... براي استمداد در مورد فهم بخش مختلطات ارسطو، بدان مدرسة علوم قديمه مراجعه کرده بودند، از ميان تمامي فضلاي آن مدرسه، اين نوجوان برگزيده شد تا با رسايي و گويايي کافي، اين بخش دشوار از منطق را براي آنان تبيين و تشريح کند.در 16سالگي وی، روزي علاّمة طباطبايي به ديدار دوست ديرين خود سيّدصدرالدين جزايري مي‌آيد. او پسر را فرمان مي دهد تا پرسش‌هاي تعمق برانگيز خويش را در مورد متن شرح لمعة شهيد ثاني با آن مرحوم نيز مطرح سازد. علامه پس از شنيدن اشکالِ جوان، ناباورانه، حق را به جانب او تشخيص داده اعلام مي‌کند که براي صاحب شرح لمعه در توضيح متن، خلط و التباسي رخ داده و شگفت آن‌که تا اين زمان، کمتر به اين نکته توجه شده است! در پي اين اتّفاق، علاّمه از پدر درخواست مي‌کند که اين فرزند را براي تحصيل به قم بفرستد و در تهران باز ندارد که نبود استادان برجسته و متنوّع، ممکن است استعداد او را تباه کند؛ اما پدر از پذيرش اين پيش‌نهاد، به دليل عدم اشراف مستقيم بر تحصيلات فرزندش، استنکاف ورزيده اظهار مي‌کند: من او را به دست کدام استاد بسپارم تا از صحّت و سلامت تحصيل او اطمينان يابم؟ در اين جا، خود علاّمة طباطبايي با مشاهدة استعداد کم‌نظير او، تکفّل و نظارت مستقيم بر تحصيل اين جوان را تعهّد و پدر را راضي مي‌کند تا فرزند خويش را در سال 25 شمسي به قم بفرستد .

تحصيلات حوزوي

 

  در بدوِ ورود او به قم، مرحوم آيت الله بروجردي، به عنوان قدر شناسي از خدمت نياي مادري اين جوان در نجاتش از حصر خانگي بروجرد ، او را با فرزند خويش در مدرسة فيضيّه هم‌حجره مي‌کند؛ پس از يک‌سال به دليل عدم پذيرش فضاي مدرسه، از اقامت شبانه‌روزي در آن‌جا منصرف مي‌گردد و در منزلي اجاره‌اي سکونت مي‌ورزد؛ اما از همان آغاز ورودش، آيت الله بروجردي او را مجاز مي‌سازد تا هر وقت بخواهد و حتي هنگام استراحت، مستقيماً شرفياب محضر آن مرجع بزرگ گردد و غالباً سفارت ميان علماي تهران با آيت الله بروجردي را البته تنها در قالب فرستاده‌اي امين، در آن ‌دوران به عهده مي‌گيرد.

 

علاّمه طباطبايي نيز بر تحصيل او نظارت مستقيم اعمال مي‌فرموده و هر جا لازم مي‌ديده، در برنامة درسي او تغيير مي‌داده‌ است؛ از جمله اين‌که او را از آموختن کتاب مکاسب شيخ بي‌نياز می‌شناسد و ترتيبي مي‌دهد تا متن اين‌کتاب را با عالم برجستة آن عصر مرحوم سيّد‌زين‌العابدين کاشاني مباحثه کند تا هر جا اشکالي داشته باشد، مرتفع گردد. به مدت 11سال روزانه بين يک الي سه درس ذت با علاّمه مي‌گذراند و درخلال آن، اين استاد مسلّم علوم عقلي و نقلي، تمامي دانش خود را به او منتقل مي کند.

تاسیس مجله مکتب اسلام

در سال 1335 به دلايلي که گفت‌وگو از آن در اين مختصر نمي گنجد، با مشاورت زنده ياد سيد‌موسي‌صدر و به اشاره مرحوم آيت‌الله شريعتمداري، به تأسيس مجلّة مکتب اسلام همت می‌گمارد؛ ليکن بنا به جهاتي، پس از يک‌سال با جمع دوستانش ادارة مجلّه را ترک مي‌کند. در هر شمارة همان يک‌سال، مقاله‌اي با موضوع تربيت و تکامل مي‌نويسد و شگفت آن‌که خطوط اصلي و زير بنايي تمامي آموزه‌هاي ارجمند او پس از آن تاريخ را در امر تربيت و انسان شناسي مي‌توان در همان مقالات 26 سالگي او مشاهده کرد.

تجصیلات دوره عالی حوزه

در خلال اين مدّت نيز پس از اتمام سطوح،

به درس خارج فقه آيت الله بروجردي مي‌رود؛ اما به دليل اکتفاي حدّ ‌اقلي آن بزرگ‌مرد به امر تدريس - که به علل کهولت و نيز اشتغال به امور مرجعيّت بوده است- آن درس را براي خويش کافي نمی‌بيند و با توجّه به دوستي و همسايگي با يکي از مشاهير حوزه، تشکيل درس خارجي را به صورت خصوصي بدو پيشنهاد مي‌دهد. اين درس بعد از مدّت کوتاهي پس از تشکيل، از حالت اختصاصي خارج می‌شود و با تنزل سطح ( به دليل رعايت سطح دريافت عموم در آن ) وی آن را ترک مي‌کند

و پيشنهاد فوق را (مشروط به عدم ورود هيچ کس بدون اجازة شخص او) به مرحوم آيت‌الله ‌شريعتمداري مي‌دهد که مورد پذيرش ايشان واقع مي‌شود.

بنابراين، خارج فقه را نزد فقيه نام‌برده به پايان مي‌‌برد

و در خلال آن، در درس خارج اصول علاّمه نيز شرکت مي‌کند و تقريرات کم نظيري از آن درس را -که متأسفانه بعدها در حادثه‌اي مفقود گرديد - به نگارش مي‌آورد. سرانجام پس از 11 سال کوشش و تلاش علمي پر بار، تحصيلات مرسوم را به نهايت می‌رساند و مطالعات زيربنايي‌تر و تخصصي‌تري را آغاز مي‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

ورود جدّي به اجتماع

 

1. هانری کربن

 پس از 13 سال اقامت در قم، داستان ورود هانری‌کربن وآشنايي او با علاّمة طباطبايي پيش مي‌آيد. اين فيلسوف و مستشرق مشهور فرانسوي پيشنهاد تدوين دائرةالمعارف‌تشيع را با تأمين بودجه‌اش به وسيلة موسسة فرانکلين مطرح و از ايشان درخواست مي‌کند تا شخص شايسته‌اي را جهت نظارت علمی بر محتوای آن دائرةالمعارف معرفي کنند.

علاّمه از ميان تمامي شاگردانش، سيّدمرتضي جزايري را براي اين مسئوليت معرفي مي‌کند. مرحومين دکتر محمد‌معين و دکترسيف‌الدّين ‌نجم‌آبادي جهت دعوت از وی، به قم عزيمت و با تکريم فراوان و غير متعارف، درخواست مي‌کنند تا اين مسئوليّت خطير را بپذيرد و او - که پس از اين تاريخ، بهرة افزونتري نيز از حضور در حوزه نمي برده است- به انگيزة اين اشتغال علمي به تهران باز مي‌گردد.

در اوّلين جلسة تشکيل  دائرة المعارف مذکور و در نخستين گام، در برابر مسألة نام گذاري اين دائرة المعارف به نام «تشيّع» مقاومت نشان مي‌دهد؛ با اين استدلال که تشيّع همان اسلام واقعي است و نام دائرةالمعارف بايد «اسلام» باشد و نه «شيعه» تا اولاً هم غيرشيعه از آن بهره‌مند گردد و ثانياً  توهّم جدايي تشيع و اسلام را در ذهن تداعي نکند. سرانجام، با استدلال محکم خود، از 16 رأي اصحاب دائرةالمعارف، 15 رأي را با خود همراه مي‌کند و هنگام اخذ رأي، تنها شخص‌کربن به پيشنهاد خويش رأي مثبت مي دهد.

در اين ميان، جوان هوشمند متوجّه مي‌گرددکه اين مستشرق با بودجة گروه‌هاي ثروتمندِ اسماعيلي در کار رسميّت بخشيدن به آن گروه‌ انحرافي در دائرةالمعارفي به نام تشيع است. باري، اين مقاومت و اين قدرت همراه‌سازي جمع با نظرات صائبش، سبب مي‌گردد تا کربن اين طرح را رها کرده بودجة آن را به مسير ديگري اندازد؛ زيرا  در مي‌يابد با اين مقدّمات و با اين شخصيّت، امکان همراهي و همکاري را ندارد و اهداف از پيش تعيين شدة او در اين فضا دست يافتني نخواهند بود .

 

2.دانشگاه مشهد

در اين تاريخ، دانشگاه مشهد براي تدريس از او، دعوت به عمل مي‌آورد و او به مشهد مقدّس منتقل و با استقبال بسياري نيز روبرو مي‌شود؛ امّا با فاصلةکوتاهی از اقامت در مشهد و تدريس در دانشگاه آن، به دلايلي ( از جمله عدم رضايت پدر و خانواده ) منصرف و به قم بازمي‌گردد؛ ولی با مشاهدة پاره‌ای فرصت طلبی‌های حقيرانة بعضی از استادان و همچنين هم دوره‌اي‌هاي برجسته‌اش در غياب او، برای هميشه به تهران مراجعت مي‌کند.

 

3. دانشگاه تهران

 

مرحوم دکتر معين به استناد توصية مکتوب علاّمه، مبني بر سزاواري او براي تصدي جايگاه مرحوم سيّدکاظم عصّار در کرسي فلسفه دانشگاه، اقدام مي‌کند و براي پيشگيري از اتلاف چنين استعدادي، با مداخلة خويش سبب مي‌گردد براي او در دانشکده‌هاي «ادبيّات»، «حقوق» و «معقول و منقولِ» آن زمان، واحدي‌چند جهت تدريس در نظر گرفته شود. از اين تاريخ، او در دانشکده‌هاي دانشگاه تهران به ‌تدريس اشتغال مي‌ورزد و با استقبال فراوان دانشجويان و همچنين عنايت مخصوص دکتر‌علي‌اکبر ‌سياسي رئيس وقت دانشگاه مواجه مي‌گردد که نظيري براي آن نمي‌توان يافت؛ کلاس‌ها بدون انجام حضور و غياب به شکل بي‌سابقه‌ای  از همان دانشجوياني که از حضور در ساير کلاس‌ها گريزان بوده‌اند پر و تا دو برابر ظرفيّت، آکنده از جمعيّت می‌گردد و جا براي واردين باقي نمي‌ماند. دانشجويانِ دختر نيز با مشاهدة پرهيز او، بي‌هيچ تذکّري، در کلاس‌هاي درس با پوشش مناسبتر و جدا از آقايان در انتهاي کلاس قرار مي‌گرفته‌اند تا آن‌جا که  مرحوم دکترسياسي ( که خود به اخلاق و فضائل انساني بسياري آراسته بود ) در جمعي مطرح مي‌کند: بايد اقرار کرد که اگر سيّدمرتضي جزايري20 سال پيش به دانشگاه آمده بود، سطح اخلاقي جامعة دانشگاهي ايران از سطح کنوني آن بسيار متفاوت مي‌بود.

 

 

 






 

منظورم از تصدیع جنابعالی دو فقره یاد آوری بود

شنیدم جناب آقای عصار متقاعد (بازنشست) شده است چندی آقای مرتضی جزایری متصدی دروس ایشان گردیده بود دوباره وضع بهم خورده اشخاص دیگری را می خواهند روی کار بیاورند البته بنده این مطلب را سر بسته شنیده ام چندی پیش که تهران بودم سابقه ای نداشتم که تفصیل قضیه را از آقای جزایری بپرسم خودش نیز چیزی به بنده اظهار نکرد و ناچار جنابعالی از جریان مستحضرید.

 

نظر به اینکه پست جناب آقای عصار حساس از نقاطی است که حقا باید تحت اشغال اشخاصی در آید که صلاحیت علمی و هم تقوای دینی وشرافت وجدان داشته باشد تا علم

و دانش بازیچه هوس بازانی قرار نگیرد.

این است که خواستم عرض کنم چنین پستی اگر در دست آنانی که از خودمان هستند یعنی بموقعیت علمی و تقوایی شان اطمینان داریم قرار گیرد بهتر است. مستدعیم جنابعالی آنچه مفدورتان میباشد درین خصوص کوشش بفرمایید.

آقای آقا مرتضی علاوه بر اینکه اصالت خانوادگی و پیشینه دینی و تقوایی دارد با کمال جدیت و فهم در حدود یازده سال بدرس اینجانب حضور یافته تقریبا پنج دوره فلسفه یعنی منظومه و اسفارو الهیات شفا و اصول فلسفه و تقریبا یکدوره خارج پیش بنده خوانده دور از انصاف است چنین عناصر علمی پایمال شده فلان وبهمان این پستها را اشغال کرده حق و حقیقت سخریه قرار دهند.

خواهشمندم هرچه توانستید درین باب کوشش فرمایید و اگر صلاح دیدید حضور آقای عصار از این بنده این پیغام مختصر را همراه سلام ارادتمندی تبلیغ فرمایید که حالا که معظم له می خواهند در جای خود دیگری را بنشاند کسی را بجای خود نصب کنند که خلف صالحی برای ایشان شود آقای آقا مرتضی مایه علمی اش همان است که عرض شد خودشان شخصا امتحان نیز می توانند بکنند حیف است که کرسی که سالها با فضل و سلامت نفس جناب آقای عصار آراسته با هر بی بند وباری آلوده شود.

 



4. رحلت آیه الله بروجردی:
 

 در همين دوران است که آيت‌الله بروجردي از اين جهان رخت بر مي بندد و جامعة ديني در غياب زعيمي پراحتشام - که همواره مانع و مخالف تحرکاتِ سياسي بود- به اقداماتي دست مي‌برد و في الجمله در تدارک شکوه و انسجامِ از دست رفتة اجتماعی خويش، به تکاپو مي‌افتد و سرانجام ... جريان‌هاي چندي همانند نهضت آزادي با محور فعاليّت‌هاي ديني و به گونه‌هاي مختلف شکل مي‌گيرند.

 

مرحوم‌سيّد‌مرتضي جزايري در اين تاريخ از پرشورترين فعّالان اين جنبش اجتماعي بود و گواه بر آن، مقالاتي است که در مجموعه مقالات مرجعيّت و روحانيّت و گفتار ماه و ... نگاشته است. در همين دوره، اولين حلقات درس اسلام شناسي با گروهي از دانشجويان داراي تمايلات مذهبي، آغاز و جزواتي از آن در همان تاريخ منتشر مي‌گردد.

 

در کنار آن، به دليل تسلّط بر دانش فقه سنتي، مسئوليّت صدور احکام شرع در دادگاه تميز نيز به او محول مي‌گردد. ( در توضيحات ذيل نام ايشان در صفحة25 جلد اول شرح حال آيت‌الله ميلاني به روايت اسناد ساواک، اين سمت با تسامحي، به صورت دادگستري پس از انقلاب!! تعبير و منشأ اسنادات بي‌اساسي ‌گرديده است. )

به هرترتيب، پس از دوسال از ورود او به تهران، با عزل دکتر علی اميني و روي کار آمدن اسدالله علَم، اوضاع سياسي دگرگون مي‌شود و نهايتاً وقايع پانزده خرداد، فضاي سياسي ايران را به تشنج مي‌کشاند.او نيز ابتدا در عداد سايرين، براي نجاتِ جامعة ديني از تعرّضات گوناگون، از هيچ کوششي دريغ نمي ورزد و به دليل نفوذش برروي آيت‌الله ميلاني ( به جهات مختلف و از جمله نسبت نزديک خانوادگي ) و نيز استادش مرحوم‌شريعتمداري، نقش ممتازتري را در آن گروه ايفا مي‌کند و به اين طرح متوسّل مي‌شود که با دعوت از اين دو مرجع به تهران، حکومت وقت را طبق قانون اساسي، به خواست جامعة ديني ملزم سازند.

طرح کودتا:

 

هرچند با اجراي دقيق اين طرح، مسأله ظاهراً حل مي‌گردد؛ او با فيصله يافتن اين جريان، از پا نمي‌نشيند و به طرح کودتايي دست مي‌زند که محور ديني آن آيت‌الله ميلاني و عضو سياسي آن دکتر علي‌ اميني‌اند . شاخة نظامي آن به عهدة سرلشکر قرني گذاشته مي‌شود و خود به عنوان نمايندة آيت‌الله ميلاني در آن حلقه وارد مي‌گردد.

با گزارش محوری‌ترين عضو اجرايي گروه به سفارت آمريکا، طرح افشا مي‌شود و او در مراجعت از مشهد، در آذر ماه 42 به زندان مي‌افتد.

ماجراهاي زندان او بسيار شنيدني و به شکل کم‌سابقه‌‌اي جالب توجه‌‌اند که در فرصت ديگري بايد به جمع آوري و ارائة آن همّت گمارد.

متأسفانه در زمينة خاصّ ارتباط او با مرحوم آيت‌الله ميلاني در جريان کودتا و موافقت‌هاي ايشان در مورد ضايعات احتمالي کودتا و نيز طرق افشاي آن و همچنين پاره‌اي از تحرکات ديگر ... همواره شايعات و نقليّات متناقض و خود‌ساختة بسياري - که بيشتر کاربرد تبليغ و تحريک داشته و دارد- از همان زمان گفته و شنيده مي‌شده‌ و در مواردي، به عنوان خاطرات انتشار يافته است.گاه نيز روزنامه‌ها مستقلّاً در ايضاح اين بخش تاريخ، بدان پرداخته يا در گزارش‌های مربوط به زمان فوت ايشان، در غياب نظارت آگاهانة خانواده، بدان نوشته‌ها اشاره کرده و سرانجام گاه به شکل تحريف صد‌در‌صدِ واقعيت در رسانه‌ها انعکاس داده‌اند ‌که سراسر بدون اساس است و مورد انکار و اعتراض مستدلّ بيت آن مرجع بزرگ نيز قرار گرفته است.

دلايل خروج از صحنة سياست 

بي‌گمان، زندان براي او در مجموع، علاوه بر تجربه‌هاي‌گران‌سنگ، فرصتي براي دستيابي به تشخيصي بود که زندگي او را به‌کلي تغيير داد و سبب گرديد به صورت کامل و براي هميشه از فعاليّت‌هاي سياسي دست شويد.

پس از آن، با اين باور همراه بود که تمامي گروه‌هاي سياسي و جريانات مهمّ و قابل اعتناي اجتماعي، دانسته يا ندانسته‌ امّا بدون استثنا، زير ذرّه بين شاخه‌‌هايي از گروه‌هاي اصلي سياست جهاني قرار دارند و تا يکي از شاخه‌هاي آن سازمان‌ها، فعاليّت‌ شخص‌ يا گروهي‌ را نهايتاً در جهت منافع خود احراز نکنند، اجازة هيچ‌گونه حرکت و رشدِ مفيدي به آنان نمی‌دهند و در نتيجه، از هيچ توفيقي برخوردار نخواهند شد و اگر بي‌خبر از اين روند، به رشدي نايل گردند، به گونه‌اي غير قابل بازگشت، آنان را در دام توفيقاتشان محبوس مي‌کنند و سرانجام از اين راه، نه تنها به بهرة مورد انتظارشان دست نمي‌يابند، بلکه در‌خواهند‌‌يافت‌که بهره‌مندِ واقعي از اين رشد، تنها همان گروه‌ها و سياست‌هاي جهاني‌اند که از نتايج جنب و جوش اين خرده گروه‌ها ... به اهداف دلخواه مي‌رسند و درنتيجه، اينان به ابزاري مبدل مي‌گردند که درخدمت آن‌منافع نا‌خواسته قرار گرفته‌اند؛‌ آن‌هم به گونه‌اي که امکان خروج از آن جريان نيز از ايشان سلب مي‌گردد.

لذا او بدون هيچ گونه ترديدي، پس از زندان، تمام فعاليّت‌هاي سياسي را ترک مي‌کند و خود به خود نيز اجازة تدريس و بازگشت به دانشگاه را هم نمي‌يابد.

همين‌جا، لازم است به‌‌ نکته‌اي مهمّ از ويژگي‌هاي اين بزرگ‌مرد توجّه داشت. افراد پس از شکوفايي‌هاي اجتماعي و اين‌گونه قدرت تأثير گذاري، ( متأسّفانه در اغلب موارد به دليل ناپختگي و چه بسا حتي به شکل ناخود آگاه ) معمولاً در جهت دستيابي به اهدافي بزرگتر، در دام گروه‌هاي صاحب اقتدار قرار مي‌گيرند و آن گروه‌ها با ايجاد تعهّداتي، هرگونه امکان بازگشت و عدول را از ايشان سلب مي‌کنند و با اين کار، آزادي و درنتيجه نيز آزادگی را از آنان مي‌ستانند؛ امّا آن‌مرحوم ( البتّه و بي‌گمان به لطف خدا، ولي ظاهراً به دليل هشياري خداداد و نيز شخصيّت پر ظرفيّتش) بدين دام نمي‌افتد و به همين جهت، در پر بارترين دوران زندگانيش به‌گونه‌اي، فعاليّت‌هاي سياسي و حتّي اجتماعي خود را ترک مي‌کند که گفتی هرگز از برجستگان اين گروه‌ها نبوده است و طبق ضرب‌المثل معروف، با خواست خدا، عدو سبب خير مي‌گردد و او براي هميشه ... از فعاليّت‌هاي سياسي فاصله مي‌گيرد.

در اين دورة نسبتاً طولاني از عمر خود -که از 33 سالگي آغاز و با فراز و فرودي ... تا 71 سالگي ادامه مي‌يابد - در عين ترک فعاليّت‌هاي سياسي، با حمايت مستقيم آيت‌الله ميلاني ( که هميشه و تا زمان رحلت آن مرجع، پشتيباني ايشان را با خود داشت ) به يکي دو اقدام دست مي‌برد که هيچ‌گاه از نتايج آن راضي نبود.

 

اول همکاری مستقيم در تأسيس مدرسة منتظريّه ( حقّانی ) و ديگر پيشنهاد و دخالت در اعزام مرحوم بهشتي به امامت مسجد هامبورگ به جاي مرحوم محقّقي که پس از فوت آيت الله بروجردي ( به دليل قطع حمايت مالي ) به ايران باز گشته بود.پس از آن - جز در دو سالي که به احترام دستور مستقيم آيت‌الله خوانساري، به اقامة جماعت در مسجد فرشته ناگزير گرديد - هرگز به صورت رسمي در هيچ اجتماعي حضور نيافت و چنان‌که گفته شد، بر اين باور بود که اگر ثمري بر زندگي شخص مترتّب باشد، همانا

اولاً، کوشش در رفع نيازهاي واقعي مردم و

ثانياً، در مصاحبت با مردم پاک و وارسته و

ثالثاً، در انديشه و تعمّق علمي منحصر است

تا مگر بتواند از اين طرق، نوري هرچند اندک بر تاريکي‌هاي زندگاني خود و محيطش در هر سطحي بتاباند وگرنه شکوفايي‌هاي زود‌گذر سياسي و اجتماعي فريب‌هايي کوتاه مدّت و اندک مايه‌اند که توان جذب فرزانگان در آن‌ها نيست و جز فريب خوردگان، در حسرت آن قرار نمي‌گيرند.