مقاله پدیدارشناسی ادموند هوسرل
اما فنومنولوژي يا همان پديدارشناسي به عنوان يك نهضت فلسفي در آراء و افكار هوسرل شكل مي گيرد. تفاوت هارتمن و دیگران با هوسرل در اين است كه آنها فنومنولوژی را شاخه ای از فلسفه می دانستند همچون فلسفه ي اخلاق ، منطق ، زیبایی شناسی و ... اما هوسرل مدعي بود كه پدیدارشناسی به عنوان يك نهضت تنها راه صحیح فلسفه ورزی است يا فقط یک روش مشروع و موجه برای فلسفیدن وجود دارد و آنهم پدیدارشناسی است. حتی پيرامون متافیزیک نيز بايد از منظر پديدارشناسي تامل كرد. به عبارتي در هر باره ای و در هر زمینه ای که می خواهد باشد ، تنها راه معرفت فلسفی پديدارشناسي است.
در آلمان پدیدارشناسی دو پایگاه مهم داشت ، يكي دانشگاه گوتینگن و ديگري دانشگاه مونیخ ؛ اما در مقابل فلسفه ي پديدارشناسي ، نوکانتی ها بودند كه دانشگاه هایدنبرگ و برلین را در اختيار داشتند. اين دو چشم انداز فلسفي قطبهای فلسفه در آلمان تا آنزمان بوده اند. ويلهلم دیلتای ، ماكس شلر ، موریس گایگر ، الکساندر فاندر ، ادموند هوسرل و مارتين هایدگر چهره های اصلی پدیدارشناسی در دانشگاه گوتينگن و مونيخ بودند و نشریه مهمی تحت عنوان « سالنامه ی مطالعات فلسفی و پدیدارشناختی » را سالی یکبار منتشر می کردند. اين سالنامه به مدت هشت یا نه سال بطور مرتب منتشر گرديد كه حدود چهل درصد از آن به انگلیسی نيز ترجمه شده است. از جمله كارهاي ترجمه شده مي توان به کارهای مهم شلر ( فلسفه ی اخلاق و جامعه شناسی معرفت از دید پدیدارشناسانه ) ، هوسرل در مبحث متدولوژي ِ پديدارشناسي ، فلسفه ی حساب و معرفت شناسی و نيز فلسفه ی آگاهی و نوشته هاي فاندر در زمینه هنر و زیبایی شناسی ، اشاره داشت. از آنطرف در ميان نوكانتي ها چهره هاي مهم شامل ریکرت ، وبر ، زیمل و زومبارت بودند.
اما در جمع پديدارشناسان ، درباره ی این که پدیدارشناسی چه مضمون و محتوايي دارد ، اتفاق نظر وجود نداشت. اتفاق نظر اصلی آنها تنها بر سر چند مقوله ي ساده بود: اولین گزاره این بود که پدیدارشناسی نوعی پژوهش توصیفی درباره ی پدیده هاست که از طریق آگاهی مستقیم صورت می گیرد ، یا اطلاع مستقیم و باخبر بودن ، اين به معناي نوعي ديدن است اما نه با چشم! پدیدارشناسان اصرار دارند که توصیف هايشان از پديده هاي پيراموني non-empirical يا غیر تجربی باشد و این خیلی اهمیت دارد. به این معنا که درستی یا نادرستی گزاره ها به کمک تجربه معلوم نمی شود ، يا تجربه نمی تواند معیار درستی یا نادرستی این گزاره ها باشد.
هوسرل در سخنراني اش تحت عنوان « بحران علم در زمانه ی ما » عنوان كرد كه علم ( يا پوزيتويسم ) هیچگونه بنیاد قطعی و قاطعی درباره ی معرفت نمی تواند بدهد و ما هنوز نتوانسته ایم که معرفت یقینی درباره ی جهان حاصل كنيم. او دغدغه ي خويش را همچون دكارت دانست اما به روشي ديگر ، همانطور كه دكارت بدنبال راهي براي رسيدن به معرفت يقيني بود ، او هم همان قصد با روشي متفاوت به معرفتي يقيني دست يابد. از طرفي هوسرل معتقد بود كه يقين را در عالم گزاره های تجربی نمي توان يافت. گزاره های تجربی نوعا و ذاتا نمی توانند یقینی باشند.
بعد از كانت كه گزاره ها به تجربي ، تحليلي و تركيبي پيشيني تقسيمبندي كرد ، افرادي همچون استوارت ميل برخاستند كه در نوعي تجربه گرايي افراطي ، معتقد بودند همه ي گزاره ها تجربي اند و چيزي جز گزاره هاي تجربي وجود ندارد. پوزيتويستهاي منطقي هم همين عقيده را داشتند. ميل مي گفت حتي منطق هم گزاره هايش تجربي است. اگر P ، آنگاه Q ، اگر P را داشته باشيم پس Q را خواهيم داشت و يا اگر A بزرگتر از B و B بزرگتر از C لزوما A هم بزرگتر از C خواهد بود. اين گزاره هاي منطقي نيز تجربي هستند. دليل آن هم اين است كه منطق يعني طرزكار انديشه ي بشري ، اين كه قوانين ِ منطقي يعني قوانين فكر ، پس منطق با روانشناسي انسان ارتباط مي يابد و اينكه آدمي بدين گونه مي انديشد در علمي بنام روانشناسي قابل بررسي است. موجودي به نام بشر هست كه طرزفكر اين بشر اينطوري كار مي كند كه مي گويد اگر A بزرگتر از B و B بزرگتر از C لزوما A هم بزرگتر از C ، اين شيوه ي تفكر ذهن بشري است. هوسرل در آن زمان كتابي به نام فلسفه ي حساب را نوشت كه در آن به تبعيت از ميل كوشيد بنيادهاي روانشناسي منطق و رياضي را بيابد. او معتقد بود كه حساب و منطق را مي توان به روانشناسي برگرداند. يعني تقليل دادن و فروكاستن به روانشناسي ، اگر شما روانشناسي را خوب بشناسيد مي توانيد پي به منطق ببريد. منطق چيزي جز روانشناسي نيست و استقلالي از آن ندارد. اين به معناي روانشناسي گرايي ، يعني تقليل دادن منطق به روانشناسي است.
فرگه از منطق دانان بزرگ آلمان در آن زمان به كتاب هوسرل حمله برد و او را به شدت مورد انتقاد قرار داد. با اين ادعا كه گزاره هاي منطقي نمي توانند از گزاره هاي روانشناسي منتج شوند . منطق از جنس روانشناسي نيست. گزاره هاي روانشناسي و منطقي از دو نوع مختلف هستند.
كار آنها به يك مناظره ي قلمي انجاميد كه حدودا يك سال به طول انجاميد. در پايان هوسرل در نشريه اي شخصا نوشت كه از ابتدا حق با فرگه بوده و من اشتباه مي كرده ام. و از اينجا كم كم چرخش او به سوي پديدارشناسي آغاز گرديد.
ادموند هوسرل بعد از ده سال كتابي به نام پژوهشهاي منطقي را نوشت. جلد اول اين كتاب تماما اختصاص دارد به حمله به روانشناسي گرايي! در اين كتاب هوسرل استدلال مي كند كه چرا گزاره هاي منطقي قابل تقليل به روانشناسي نيستند. او اهم استدلال هايش را از فرگه گرفته و بسط داده است: 1- براي اين كه گزاره هاي تجربي يقيني نيستند. هيچ گزاره ي تجربي يقيني اي نداريم. اما گزاره هاي منطقي درستي شان يقيني است. اين جمله كه موجودي به نام بشر هست كه چنين مي انديشد كه A بزرگتر ... اولا با ديدن بشر بدست مي آيد. اگر مشاهده اي كنيم كه بشري اينگونه نمي انديشد اين جمله نقض مي شود. اما خود اين جمله كه a بزرگتر و ... خود اين جمله به يقين درست است. منوط به اين نيست كه آدمي چنين بينديشد يا نينديشد. اگر هم كسي بيايد و بگويد كه من تجربه كردم كه يك وزنه اي به اسم a بزرگتر بود از وزنه اي به اسم b و اين b هم از وزنه اي به اسم c بزرگتر بود اما در ترازو كه گذاشتم c بزرگتر شد از a ! من اينرا تجربه كردم. به هركس كه بگويد ، در جوابش خواهد گفت تو بي جا كردي! يا اون ترازو مشكل داشته يا خودت قاطي داري.
2- گزاره هاي روانشناسي حاصل استقراء هستند. و نتيجه ي تعميم هاي ناقص اند. اما گزاره هاي منطقي از استقراء نمي آيند از نيات عقلي بدست مي آيند.
3- گزاره هاي تجربي بصورت قوانين بيان مي شوند اما گزاره هاي منطقي بصورت قواعد هستند.
4- درستي گزاره هاي تجربي هميشه محتمل است ولي گزاره هاي منطقي ضرورتا درست هستند.
گزاره هاي منطقي اساسا هيچ ويژگي مشتركي با گزاره هاي تجربي ندارند. بنابراين از دو جنش متفاوتند. اساسا غيرتجربي اند و در تجربه قابل بررسي نيستند.
مقاله سؤال دقیق، مثال روان؛ ابزاری برای ارائه مجردات به همگان
فرگه و تأثیرگذاری بر «هوسرل»
صاحب این مقاله ،زمان خودش خیلی معروفیت نداشته است. کم کم جلو رفته، حرفهایش معروفیتی پیدا کرده است.مهم بودن این مقاله به این است،که هوسِرْل[1] ، از کسانی بوده که بعد با فرگه آشنا شده. یک کتاب دو جلدی چاپ کرده، اسم کتابش فلسفهی علم حساب است. هوسِرل شاگرد فلاسفهای بوده که اصالت روانشناختی[2] را قائل بودند. این کتاب هم جلد اوّلش در سال ۱۸۹۰ چاپ میشود، بعد در فاصلهی ده سال با فرگه آشنا میشود. فرگه، ذهنش را خراب میکند. اصلاً جلد دوم را چاپ نمی کند. برمیگردد و کتابی می نویسد به نام پژوهش منطق؛ کاملاً بر مبانی حرفهای فرگه[3] [4]. هوسرل خودش اهل فکر بود؛ خیلی قوی بود. الآن هم، مبانی مهمّی در فلسفه غرب دارد.در مبانیِ روانشناختی، همهی چیزها را با ساختارهای ذهن میخواستند درست کنند. او با فرگه که آشنا شد، با حرف های او قانع شد.[5]
[1] ادموند هوسِرْل (به آلمانی : Edmund Husserl) (1859-1938) از فیلسوفان آلمانی-اتریشی مهم و تأثیرگذار قرن بیستم و بنیانگذار پدیدارشناسی بود. وی یهودیتباری بود که به مسیحیت گروید و در کلیسای لوتری وین تعمید یافت و خود را مسیحی آزاده و غیرجزمی میدانست و فلسفه را مستقل از دین تلقی میکرد. در آغاز تحت تأثیر روانشناسی توصیفی برنتانو بود ولی اندکی بعد، از منتقدان سرسخت اصالت روانشناسی شد و در نخستین اثر مهمش یعنی پژوهشهای منطقی به نقد آن پرداخت.
[2] پسیکولوژیسم(psychologism)روانشناسی یک علم است،...اما پسیکولوژیسم یک روش یا رهیافت فلسفی و در واقع معرفت شناختی است که چگونگی شناسایی ما را از موضوع های شناسایی، اعم از مجرد و مادی بر مبنای تحلیلِ کارکردِ ذهن، شرح می دهد.در تحلیل روانشناختی،هر چیز به پدیده های ذهنی فروکاسته یا تحویل می شود و چون محصول این پدیده ها چیزی جز تصویرهای ذهنی یا ایده ها نیستند هر چیز به ایده تحویل می یابد.از این جا پیوند نزدیک پسیکولوژیسم و ایدهآلیسم روشن می شود.در این روش فلسفی،ایدهی هر چیز به جای آن چیز نهاده می شود.در واقع از این هم پیشتر می توان رفت و گفت ایدهی هر چیز،همان چیز است.شیئ های مادی چیزی جز ایده های ذهن نیستند...عدد به عنوان شیئ ریاضی،چیزی جز ایده ای نیست که با عمل انتزاع ذهنی از معدود به دست می آید...پسیکولوژیسم بدین ترتیب همه چیز را ذهنی می کند و راه را بر عینیتی که لازمهی تفهیم و تفاهم علمی است می بندد.(مقاله نقد فرگه بر پسیکولوژیسم هوسرل،دکتر ضیاء موحد،مجله فرهنگ(ویژه فلسفه)،شماره ١١،پاییز ١٣٧١،ص١-٢)
[3] در سال ۱۸۹۱ نخستین کتاب خود به نام فلسفه حساب: پژوهشهای روانشناختی و منطقی را که به برنتانو تقدیم کرده بود به چاپ رساند. در طول سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۰ با گوتلوب فرگه آشنا شد که انتقادات او از دیدگاههای هوسرل در فلسفه حساب در تغییر توجه هوسرل، منجر به چاپ پژوهشهای منطقی در سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۱ گردید.(سایت ویکی پدیا به نقل از کتاب هوسرل در متن آثارش،١۶-٢۴)
[4] به اعتقاد هوسرل،عدد ناظر بر تکثر و تعدد است ...اما از آن جا که عدد، چیزی مجرد است و تکثر ،مجموعه ای از شیئ ها که می تواند مادی یا مجرد باشند،باید معلوم کرد که چگونه به دو مجموعه که عضوهایی مساوی دارند اما برای مثال، عضو یکی گربه وعضوهای دیگری سیب هستند یک عدد می توان نسبت داد بی آن که گربه بودن یا سیب بودن در رسیدن به این عدد دخالتی کند.هوسرل کلید این معما را ،عمل انتزاع می داند.انتزاع، عملی ذهنی است که با توسل به آن، می توان صفت های شیئ را یکی پس از دیگری از آن سلب کرد و در واقع نادیده گرفت.( مقاله نقد فرگه بر پسیکولوژیسم هوسرل،دکتر ضیاء موحد،مجله فرهنگ(ویژه فلسفه)،شماره ١١،پاییز ١٣٧١،ص۴)
فرگه به این تحلیل،نقدهای متعددی وارد کرد از جمله این که :«اگر عدد محصول اعمال ذهن باشد ناچار محدودیت های ذاتی ذهن هم دامنگیر آن خواد شد و باید از پرداختن به عددهای بزرگ و بی نهایت، دست برداشت.عمل انتزاع از رسیدن به همان عددهای متناهی نخستین هم در می ماند؛ چه رسد از رسیدن به عددهای بزرگ.(همان،ص ۵)برای بررسی دیگر انتقادات فرگه به اصل مقاله مراجعه فرمایید.
[5]انتقادات فرگه از مکتب اصالت روانشناسی تأثیر عمیقی بر هوسرل داشت و نظر او را در مورد این مکتب کاملا تغییر داد و خود هوسرل را به یکی از منتقدان اصلی آن تبدیل نمود.این دیدگاه نقادانه نسبت به نظریات برنتانو، هوسرل را متوجه بحرانی اساسیتر که علوم انسانی را تهدید میکرد، نمود.این علوم، سعی داشتند با استفاده از روش های تجربی در حوزههای مربوط به علوم انسانی نیز تحقیقات و بررسی نمایند.این حرکت در نظر هوسرل، بحران آفرین بود.هر چند ممکن بود ظاهری آراسته داشته و بیانگر تلاشی برای پیشرفت و توسعه و اتقان این علوم باشد، همانگونه که در مورد علوم تجربی چنین شده است.ولی این را فریبی بیش نمیدانست و عقیده داشت، هرگاه در علوم انسانی هم روشهای علوم تجربی به کار رود، با توجه به دلائل زیر[که در ادامه مقاله به آن ها اشاره شده است] موجب تزلزل این علوم خواهد بود.(هوسرل و تأسیس پدیدارشناسی، محمدحسین کمالی نژاد،مجله کیهان اندیشه،١٣٧۵،شماره ۶٨)
نوشته: ضیاء موحد
اندیشه ادموند هوسرل (۱۸۵۹ - ۱۹۳۸) دوران رشد گوناگونی داشته است. بنابر شواهد موجود نخستین دوره این رشد دوره ای است که ریاضی می آموخته است. هوسرل در این دوره شاگرد دو ریاضیدان معروف بود کارل وایرشتراس نظریه پرداز تابعهای متغیرهای مختلط و لئوپولد کرونکر گوینده این جمله معروف که خداوند عددهای صحیح را آفرید و انسان هر چیز دیگر را . هوسرل دکترای خود را در ریاضیات گرفت و زمان کوتاهی نیز دستیار وایرشتراس بود. از ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶ در کلاسهای فرانتس برنتانو شرکت کرد و علاقه او به فلسفه و روانشناسی علمی برانگیخته شد و سرانجام بر آن شد که یکسره به فلسفه پردازد. علاقه هوسرل در این دوره به مبانی فلسفی ریاضی و به ویژه حساب بود. رساله تحقیقی خود را نیز به سرپرستی کارل استامب یکی از شاگردان برنتانو، در مفهوم عدد نوشت نخستین کتاب فلسفی نیز که انتشار داد جلد اول فلسفه حساب (۱۸۹۱) بود که جلد دومی نیافت عنوان فرعی این کتاب که بررسیهای روانشناسی و منطقی است نشان دهنده رهیافت روانشناختی او به فلسفه است. هدف هوسرل در این کتاب این بود که مفهومهای بنیادی ریاضیات را بر پایه پدیده های روانشناختی استوار کند. انتشار این کتاب نقد کوبنده گوتلب فرگه را به دنبال آورد که تأثیر قاطعی بر اندیشه هوسرل نهاد.
گو تلب فرگه (۱۸۴۸ - ۱۹۲۵) نیز مانند هوسرل تحصیلات عالی ریاضی داشت به فلسفه ریاضی روی آورده بود و نخستین کتاب فلسفی او نیز در مبانی حساب بود. فرگه از همان آغاز با رهیافتهای روانشناختی به ریاضیات و منطق و به اصطلاح دیگر با پسیکولوژیسم به سختی مخالف بود و هرگز از تکرار این هشدار که منطق و ریاضی را با پسیکولوژیسم در هم نیامیزید ، دست برنداشت.
هدف من از این مقاله توضیح رهیافت روانشناختی هوسرل و تقریر انتقادهای فرگه و انتقادهای بعدی خود هوسرل از آن است.
روانشناسی یک علم است علمی که ماهیت کار کرد و پدیده های ذهن یا به تعبیری قدیمتر، روح انسان را توضیح میدهد. بررسی کردار، انگیزه ها، باورها، خاطره، یادگیری و از این گونه پدیده ها از موضوعهای روانشناسی است. اما پسیکولوژیسم یک روش یا رهیافت فلسفی و در واقع معرفت شناختی است که چگونگی شناسایی ما را از موضوعهای شناسایی اعم از مجرد و مادی بر مبنای تحلیل کارکرد ذهن شرح می دهد. مامان
در تحلیل روانشناختی هر چیز به پدیده های ذهنی فرو کاسته یا تحویل می شود و چون محصول این پدیده ها چیزی جز تصویرهای ذهنی یا ایده ها نیستند هر چیز به ایده تحویل مییابد. از اینجا پیوند نزدیک پسیکولوژیسم و ایده آلیسم دست کم ایده آلیسم رایج در زمان هوسرل و فرگه روشن می شود. در این روش فلسفی ایده هر چیز به جای آن چیز نهاده میشود. در واقع از این هم پیشتر میتوان رفت و گفت ایده هر چیز همان چیز است. شینهای مادی چیزی جز ایده های ذهن نیستند معنای هر کلمه چیزی جز ایده ای که آن کلمه در ذهن پدید می آورد نیست معنای هر جمله ارتباط ایده های کلمه های آن جمله با
یکدیگر است. عدد به عنوان شیئی ،ریاضی، چیزی جز ایده ای نیست که با عمل انتزاع ذهنی از معدود به دست می آید کار هوسرل در فلسفه حساب شرح ماهرانه این عمل انتزاع برای بازسازی عدد بود. به اعتقاد هوسرل روانشناسی و بویژه روانشناسی معرفت مبنای نظری ساختمان منطق است.
پسیکولوژیسم بدین ترتیب همه چیز را ذهنی میکند و راه را بر عینیتی که لازمه تفهیم و تفاهم علمی است می بندد. هوسرل در این دوره بشدت متأثر از آثار جان استوارت میل و فیلسوفان مکتب تجربی بریتانیا از لاک تا هیوم بود و خواندن آثار آنان را حتی در دوره های بعد نیز به شاگردان خود توصیه می کرد. در آلمان نیز رهیافتهای روانشناختی در آن زمان سخت رایج و به گفته فرگه کتابهای منطق از پیه های ناسالم روانشناختی فربه شده بود.
فرگه و هوسرل چنانکه اشاره شد، زمینه ها و هدفهای مشترکی داشتند اما اختلاف نظرهای آن دو از همان آغاز بسیار بنیادی بود. فرگه در ۱۸۷۹ نخستین کتاب خود مفهومنگاری را منتشر کرده بود که امروز پس از ا ارغنون ارسطو مهمترین کتاب در تاریخ منطق به شمار می آید کتاب بعدی فرگه مبانی حساب بود که حدود هفت سال پیش از فلسفه حساب هوسرل منتشر شده بود. فرگه در این کتاب پسیکولوژیسم معاصران آلمانی خود و امپریسیسم جان استوارت میل را با دقت و قدرت نقد کرده بود و از اینکه میدید حرفهای او ناشنیده مانده است و هوسرل دوباره همان تحلیلهای روانشناختی را از عدد به دست می دهد که وی ضعف آنها را برملا کرده بود به خشم می آمد. فرگه پسیکولوژیسم را بزرگترین خطر برای عینیت منطق و ریاضی و روانشناسی می دانست.
نقد فرگه از پسیکولوژیسم هوسرل که در پایین بدان خواهم پرداخت هوسرل را از ضعف این روش آگاه کرد تا جایی که خود به انتقاد از آن پرداخت. نامه نگاریهای متعدد این دو اندیشمند، که هر یک در زمینه کار خود بیشترین تأثیر را بر فلسفه قرن بیستم ،نهاد نکته های مهمی را در فلسفه تحلیلی فرگه و پدیدارشناسی هوسرل روشن میکند.
به اعتقاد هوسرل عدد ناظر بر تکثر و تعدد است و جمله های عددی چیزی درباره تکثر بیان می کنند. اما از آنجا که عدد چیزی مجرد است و تکثر مجموعه ای از شیئها که میتوانند مادی یا مجرد باشند باید معلوم کرد که چگونه به دو مجموعه که عضوهایی مساوی دارند. اما برای مثال عضوهای یکی گربه و عضوهای دیگری سیب هستند یک عدد میتوان نسبت داد بی آنکه گربه بودن یا سیب بودن در رسیدن به این عدد دخالتی کند هوسرل کلید این معما را عمل انتزاع میداند. انتزاع عملی ذهنی است که با توسل به آن می توان صفتهای شی را یکی پس از دیگری از آن سلب کرد و در واقع نادیده گرفت. حال اگر مجموعه ای از سه گربه داشته باشیم و بخواهیم با عمل انتزاع به عدد سه برسیم یا عدد سه را از این مجموعه انتزاع کنیم نخست رنگ آنها را نادیده می گیریم، بعد اندازه آنها را بعد کیفیت پهلوی هم قرار گرفتن آنها را بعد مکانی که در آن قرار دارند و به همین ترتیب آنچه را سبب تمایز گربه ای از گربه دیگر میشود از آن در ذهن خود سلب میکنیم تا جایی که به جای گربه الف و گربه ب و گربه پ بتوانیم بگوییم چیزی و چیزی و چیزی سپس به جای «چیزی هم می توان یکی» یا «یک قرارداد و گفت یک و یک و یک و از اینجا به عدد سه رسید.
این چکیده تحلیل روانشناختی هوسرل از مفهوم عدد در فلسفه حساب
است. اکنون به ایرادهای فرگه به این تحلیل می پردازیم.
(۱) فرض کنید که این روش را به کار بردیم پرسش نخست این است با این عمل سلب صفتها از سه گربه آیا در پایان از هر گربه چیزی باقی می ماند یا نه؟ اگر باقی نماند که چیزی هم مدلولی نخواهد داشت مگر هیچ هیچ را سه بار که هیچ اگر هزاران بار هم با «و» به خود عطف کنیم نتیجه هیچ خواهد شد نه سه یا هر عدد دیگر؛ و اگر در پایان چیزی باقی بماند نتیجه از دو صورت خارج نیست. یا در هر سه مورد این چیز یک چیز است یا سه چیز متفاوت اگر سه چیز متفاوت باشد که مسئله همان مسئله اول خواهد بود جمع سه چیز متفاوت با هم معنایی
نخواهد داشت و در چیزی و چیزی و چیزی هر چیز مدلول و مصداق جداگانه ای خواهد داشت و در اینجا هم از عدد سه به همان اندازه دور هستیم که در گربه الف و گربه ب و گربه پ دور بودیم و اگر یک چیز باقی بماند این یک چیز که معلوم نیست چه چیزی است جز یک مفهوم نمی تواند باشد زیرا شی واحد از جمیع جهات تعدد پذیر نیست و البته اگر یک مفهوم را هزار بارهم با و» به آن مفهوم عطف کنیم نتیجه همان مفهوم خواهد بود نه یک عدد طلا و طلا و طلا همان طلاست همچنانکه انسان و انسان همان انسان خلاصه آنکه عمل انتزاع هوسرل از همان آغاز سترون است.
(۲) اگر عدد را ناظر به تکثر بدانیم نه صفر را میتوان عدد دانست نه یک را . زیرا در هیچکدام تکثری وجود ندارد. از طرف دیگر عدد چیزی است که در پاسخ چند تا به کار میبریم و روشن است که هم پرسش زمین چند تا قمر دارد معقول است و هم پاسخ یک همچنانکه هم پرسش چند تا برادر داری معقول است و هم پاسخ «هیچ» یا «صفر»
اگر (۳) عدد محصول اعمال ذهن باشد ناچار محدودیتهای ذاتی ذهن هم دامنگیر آن خواهد . و باید از پرداختن به عددهای بزرگ و بینهایت دست برداشت. عمل انتزاع از رسیدن به همان عددهای متناهی نخستین هم در می ماند چه رسد از رسیدن به عددهای بزرگ خود هوسرل میپذیرد که تنها در شرایط بسیار مساعد است که میتوانیم تصور حقیقی از یک تکثر ملموس با حدود دوازده عضو داشته باشیم.
هوسرل در اینجا راه حل را در به کار بردن نمادها (رقمها) می یابد و برای توضیح چنین میگوید برای مثال هنگامی که به یک خانه نگاه می کنیم یک تصور حقیقی از ظاهر خانه پیدا میکنیم و هنگامی که مشخصات خانه غیر مستقیم به ما داده شود تصوری نمادین از آن می یابیم. مثل اینکه بگویند خانه سرنبش که در فلان جانب و بهمان جانب در فلان خیابان و بهمان خیابان است. اما به گفته فرگه این در موردی صحیح است که چیزی عینی در خارج
داشته باشیم که بتوان از آن تصوری ذهنی داشت. در مورد عدد باید پرسید آن چیز خارجی چیست که با تصور ارقام تصوری از آن بتوان داشت؟ در مورد اعداد آن چه چیزی است که معادل خانه در مثال فوق است؟
پیش از آنکه به ایراد دیگر فرگه بر پسیکولوژیسم که بیشتر به فلسفه معنی مربوط میشود بپردازم و برای اینکه ماهیت ضد روانشناختی انتقادهای فرگه روشنتر شود نظر او را درباره مفهوم عدد به اختصار می آورم. فرگه در مبانی حساب به روشنی نشان میدهد که عدد نه خاصیت شینهاست و نه امری ذهنی است بلکه خاصیت مفهوم است. محتوای یک جمله که عدد در آن به کار رفته حکمی است درباره یک مفهوم وقتی میگوییم زمین یک قمر دارد»، «یک» خاصیت مفهوم قمر زمین را بیان میکند همچنانکه د در کالسکه سلطنتی را چهار اسب می کشند چهار خاصیت مفهوم اسب کالسکه سلطنتی است. از طرف دیگر . مفهوم چیزی است عینی نه ذهنی قمر زمین مانند «محور زمین مفهومی است عینی که عینیت و ثبوت آن بستگی به این ندارد که ذهن انسان آن را درک کند یا نکند و تصوری از آن داشته باشد یا نداشته باشد .
گرفتاری هوسرل در این است که مفهوم را که چیزی عینی است با تصور مفهوم که امری ذهنی است یکی فرض میکند و با در هم آمیختن عین و ذهن که از ویژگیهای پسیکولوژیسم است از تحلیل مفهوم عدد عاجز می ماند. اکنون می توان ایراد دیگر فرگه را بر پسیکولوژیسم هوسرل آسانتر دریافت.
(۴) اگر رهیافت روانشناختی به معنی را بپذیریم مسئله مهمی چون تعریف یا بی فایده میشود یا ناممکن زیرا بر مبنای پسیکولوژیسم مدلول کلمه ها یا هر ترکیبی از آنها چیزی جز تصورهای ذهنی یا ایده هایی نیستند که در ذهن پدید می آیند. اما برای هر دو کلمه یا هر دو ترکیب از کلمه ها دو حالت ممکن وجود دارد. یا هر دو ایده واحدی را به ذهن می آورند یا دو ایده مختلف را در حالت اول (و البته هنگامی که بخواهیم تعریفی از کلمه یا عبارتی به دست دهیم مساوی قرار دادن آن دو در قالب تعریف امری بی فایده و دوری بی حاصل است. و در
حالت دوم کاری اشتباه بر این اساس تعریف زاویه قائمه به زاویه ای که مساوی زاویه مجانب با آن است تعریفی است اشتباه زیرا در تصور ذهنی ما از زاویه قائمه هیچ ایده ای از زاویه مجانب وجود ندارد. با این حساب تمام تعریفهای متداول در ریاضی باید باطل شناخته شوند. از اینجا میتوان دریافت که چه تفاوت بارزی میان منطقدانان پسیکولوژیست و ریاضیدانان وجود دارد. دسته اول تمام توجهشان به معنیهاست که همان تصورهای ذهنی هستند و دسته دوم به مصداق کلمه ها و خود شیئها و مفهومها این تفاوت که فرگه در این مقاله بدان اشاره کرده است نشان دهنده تفاوت مهم فلسفه فرگه و هوسرل است، تفاوتی که حتی پس از روی گرداندن هوسرل از پسیکولوژیسم همچنان در آثار هوسرل خود را ظاهر می سازد. اما این مطلبی است که نیاز به بحث جداگانه ای دارد
نقد هوسرل از پسیکولوژیسم در جلد اول پژوهشهای منطقی او مبتنی بر دو سخنرانی در سال ۱۸۹۶ است. در اینجا خلاصه بسیار فشرده ای از این نقد مفصل را می آورم
هوسرل نخست با فرض پذیرفتن پسیکولوژیسم نتیجه های نامطلوب آن را شرح میدهد. سپس پیشداوریهایی را که پسیکولوژیسم مبتنی بر آنهاست بر می شمارد و به نقد یک به یک آنها می پردازد. یکی از پیامدهای پسیکولوژیسم کیفیت ارتباط قانونهای روانشناختی با قانونهای منطق است. برای مثال به اعتقاد جان استوارت میل قانون عدم تناقص یکی از تعمیمهای تجربی است. بدین معنی که باور داشتن و باور نداشتن دو حالت مختلف ذهنی هستند که یکدیگر را طرد می کنند. ایراد هوسرل بر این گفته این است که قانونهای روانشناختی در ذات قانونهای طبیعی هستند و ناچار قطعیت آنها احتمالی است، اما قانونهای منطق پیشینی و ضروری حال فرض کنید که حرف میل را هم بپذیریم، اما این چیزی بیش از یک استنتاج محتمل نیست که چگونگی اندیشیدن ما را در آینده بر اساس گذشته پیش بینی میکند. از سوی دیگر هر دو باوری که طارد یکدیگر باشند لزوماً متناقض نیستند. از این گذشته این نتیجه گیری نمی تواند اصل طرد شق ثالث را توجیه کند اصلی که میگوید یک گزاره نمی تواند هم صادق و هم کاذب باشد. در اینجا با تعمیمی سر و کار داریم که از محتوای خاص یک گزاره که موضوع باور یا عدم باور است فراتر می رود.
پیامد دیگر این است که پسیکولوژیسم مستلزم نسبی گرایی است زیرا به مجرد آنکه قانونهای منطق را وابسته به ویژگیهای روانشناختی فرد کنیم اعتبار آنها را هم وابسته به پدیده های ذهنی فرد کرده ایم و در نتیجه هر فرد انسان با تمام شک و تردیدهایش معیار هر چیز خواهد شد. اما منطق و علوم از عینیتی برخوردارند که اعتبار آن وابسته به ذهن این یا آن انسان نیست. بحث هوسرل در باب بسیار مفصل و روشنگر است.
و اما پیشداوریهای روانشناختی مهمترین آنها این سه هستند:
الف) اندیشیدن پدیده ای روانی است و قاعده های آن را باید از روانشناسی استخراج کرد.
ب موضوع منطق چیزی جز پدیده های روانشناختی نیست.
پ) صدق مشخصه حکم است اما حکم هنگامی صادق است که به تجربه درونی بدیهی باشد و تجربه درونی به امر ذهنی دلالت دارد . ۱۰
در نقد پیشداورى (الف) هوسرل بتفضیل نشان میدهد که هر امر صادق چه روانشناختی باشد و چه جز آن به اندیشیدن ارتباط دارد. محدود کردن تفکر به اصول روانشناختی هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد. اصول منطق اصولی عینی هستند که در اندیشیدن دخالت اساسی دارند بدون آنکه به پدیده های ذهنی این یا آن انسان اندیشیده وابستگی داشته باشند.
در نقد پیشداوری (ب) حرف هوسرل این است که کار منطقی پرداختن به آن دسته از اعمال ذهنی که به ساختن مفهومها ، حكمها و استنتاجها می انجامد نیست بلکه بررسی محصول این اعمال است یعنی بررسی موجودهای ایده الی چون مفهوم گزاره نتیجه و از این قبیل همچنانکه کار ریاضیات پرداختن به اعداد است نه اعمال ذهنی ما در هنگام شمردن اعداد.
در نقد پیشداوری (پ) میگوید اینکه امر صادقی در تجربه درونی ما بدیهی باشد یا نباشد معیار صادق بودن آن نیست همان گونه که در مورد ادراک حسی امر نامشهود هرگز مساوی با ناموجود نیست در اینجا نیز عدم وجود شواهد امر غیر صادق نمی تواند باشد . ۱۱
در واقع توسل به امر بدیهی یکی از بی بنیادترین و گمراه کننده ترین گریزگاههای روانشناختی در فلسفه است. شگفت نیست که ویتگنشتاین در تراکتاتوس می نویسد:
شگفتا که متفکر دقیقی مانند فرگه به درجه بداهت به عنوان معیاری برای گزاره منطقی تمسک می جوید . ۱۲
پی نوشتها و مآخذ
مطالب مربوط به زندگینامه و بخشی از خلاصه انتقاد هوسرل از پسیکولوژیسم مأخوذ از کتاب زیر است:
H. Spiegelberg. The Phenomenological Movement, A Historical Introuduction,
The Hague, Nijhoff, 1978, Vol. I.
2. P. M. pp.93-4.
3. G. Frege. The Basic Laws of Arithmetic, tr. and ed. by M. Furth, University of
California Press, 1967, p. 24.
4. "Review of Dr. E. Husserl's Philosophy of Arithmetic" in Husserl, Expositions and
Appraisals, eds. F. Elliston & p. Mc Cormick, Nortre Dam, London, 1977, pp.
314-324.
5. G. Frege. The Foundations of Arithmetic, tr. J. Austin, Basil Blackwell, 1989.
6. Logical Investigation, tr. į N. Findlay, Routledge & Kegan Paul, Vol. I.
7. Ibid. p. 99.
8. Ibid. p. 112.
9. Ibid. p. 138.
10. Ibid. p. 187.
11. Ibid. p. 194
12. Tractatus, tr. Pears & Mc Ginnes, Routledge & Kegan Paul, 1978, P. 65.