سال بعدالفهرستسال قبل

السيد علي بن محمد بن طیب الشوشتري(1222 - 1281 هـ = 1808 - 1864 م)

السيد علي بن محمد بن طیب الشوشتري(1222 - 1281 هـ = 1808 - 1864 م)













فهرست مطالب
نتایج جستجو

مجله افق حوزه 4 اردیبهشت 1387 - شماره 186
فرزانگان;سید علی شوشتری

1

تولد: سال 1222 قمری
محل تولد: شوشتر
وفات: سال 1281 قمری
عمر: 59 سال
مزار: نجف اشرف، صحن مطهر علوی علیه السلام
اساتید: شیخ مرتضی انصاری، ملاقلی جولا، سید حسین امام جمعه شوشتر و ... .
شاگردان: آخوند ملا حسین قلی همدانی، ملا فتح اللّه کیمییی، ملا فتح اللّه وفیی، حاج شیخ عبدالکریم شوشتری و ... .

عالم عارف و فقیه زاهد حضرت آیةاللّه سید علی شوشتری که نامش در عرفان شیعی چونان خورشیدی نورافشانی دارد، تبارش با چند واسطه به محدث کبیر مرحوم سید نعمت اللّه جزیری می رسد. او در سال 1222 قمری در شوشتر، چشم به جهان گشود. دوران صباوت را در آغوش پر مهر و محبت خانواده سپری کرد و با آداب و تربیت صحیح اسلامی آشنا شد. سپس عشق به علم آموزی و کمال جویی او را راهی حوزه علمیه نجف اشرف نمود، سالیانی چند در محضر پر فیض علمی بزرگ و وارسته آن دیار زانوی ادب زد و با جدیت و تلاش شبانه روزی به کسب علم و معارف اهل بیت علیهم السلام پرداخت. پس از تکمیل تحصیل و اخذ درجه اجتهاد و کسب اجازه از علمی بزرگ نجف، بار رسالت تبلیغ بر دوشش سنگینی کرده و به دیار خویش بازگشت و به امر قضا و حل مشکلات مردم و تدریس و تربیت طلاب پرداخت.

در سال هیی که سید علی در شوشتر، فارغ از هر امری به تدریس و امر قضاوت در بین مردم اشتغال داشت، ناگاه سفیری الهی او را به راهی پر رمز و راز فراخواند. صاحب طرائق الحقیق، این حادثه فرح بخش را چنین بیان کرده است: »مرحوم سید بعد از طی مراتب علم و اجتهاد به وطن بازگشت و به تدریس و قضا مشغول شد. در یکی از شب ها در حدود ساعت دو بامداد صدی در را شنید، نامش را پرسید، گفت: نام من ملا قلی جولا است و می خواهم به محضر آقا برسم. سید علی فرمود: حالا دیر وقت است اگر کاری داری فردا به مدرس بیا. در این هنگام، عیال سید گفت: شید کاری مهم داشته که این وقت شب آمده، رخصت دهید تا به خدمت برسد. سید علی فرمود: حال که تو خود راضی به زحمت هستی، پس ناچار بید از اتاق، بیرون روی تا آن مرد وارد شود. وقتی ملا قلی وارد شد، سید گفت: حاجتت را بگو. گفت: آمده ام عرض نمیم این راهی که می روی به جهنم می رسد. این را گفت و رفت وقتی عیال سید پرسید چه کار داشت؟ سید در جواب گفت: گویا جنون داشته است بعد از گذشت هشت شب، باز در همان وقت، درب منزل سید علی کوبیده شد و معلوم گشت که ملا قلی است. سید فرمود: هر وقت جنونش گل می کند نزد ما می ید بعد از ورود گفت: مگر نگفتم: این راهی که می روی به جهنم می رسد؟ حکم امروزت مبنی بر ملکیت آن محل، باطل است و سند صحیح و معتبر به امضی علما و معتبرین، در وقف بودن آن جا، در فلان جا به این نشانی پنهان است. این را گفت و رفت. سید در فکر فرو رفت که این مرد کیست و چه می گوید. چون صبح شد، سید با بعضی از خواص به محل یاد شده رفت. آن جا را کندند، جعبه ی ظاهر شد و همان سندی را که ملا قلی گفته بود به دست آمد. سید بعد از ملاحظه آن سند، حکم دیروز خود را لغو کرد و حکم به وقف بودن آن جا کرد. هشت شب دیگر گذشت و باز در همان وقت، ملا قلی به خانه سید آمد. سید مقدمش را گرامی داشت و گفت: حق با شماست، حال تکلیف چیست و چه بید کرد؟ ملا قلی گفت: حال که معلوم شد جنون ما گل نکرده است هر چه داری بفروش و به نجف اشرف برو و در آن جا منتظر باش تا به تو برسم. سید علی طبق دستور عمل کرد و به نجف رفت. روزی در وادی السلام ملا قلی را دید و با هم به محل خلوتی رفتند، ملا قلی گفت: فردا من در شوشتر رحلت خواهم کرد و دستور العمل تو نیز این می باشد؛ و از همان جا با سید علی وداع کرد.«

سید علی این بار در نجف به سیر و سلو½ و ریاضات شرعیه پرداخت و به کمالات عالی و مقامات معنوی دست یافت و شاگردان و مریدان بزرگ و بنامی را پرورش داد. شیخ مرتضی انصاری که خود از جمله مشیخ سید علی در فقه و اصول است، اما در عرفان از شاگردان سید به حساب می ید. چنانکه از ملا حسین قلی همدانی یکی از شاگردان سید علی چنین نقل شده است: »روزگاری در نجف اشرف به درس شیخ انصاری می رفتم. پس از مدتی دریافتم که شیخ انصاری همیشه روزهی چهارشنبه به منزل شاگردش (در اصول و فقه) سید علی شوشتری می رود. روزی من نیز به آن جا رفتم، دیدم شیخ به هیات شاگرد، و سید به هیأت استاد نشسته و مواعظی بیان می کند. به ذهنم آمد که من نیز همیشه به نزد سید آمده و استفاده کنم، سپس بلند شدم که بروم سید به من فرمود: اگر خواستی به مجلس ما بییی، بیا؛ و من نیز از آن روز به بعد به آن مجلس راه یافتم.« ارتباط سید علی شوشتری با بزرگ مرد فقه و اصول، شیخ انصاری بسیار نزدیک و صمیمی بود و علاقه شدیدی بین آن دو حاکم بود. این ارتباط به گونه ی بود که مرحوم شیخ، سید علی را وصی خود قرار داد و سید بر جنازه شیخ نماز خواند و پس از شیخ بر منبر وی تدریس می کرد و مرحوم آخوند خراسانی در درسش حاضر می شد. سید علی شوشتری علاوه بر تبحر در علوم حوزوی و عرفان، در طبابت نیز متبحر بود اما آن را به عنوان شغل خود قرار نداد و جز مرحوم شیخ انصاری کس دیگری را مداوا نمی کرد.

سید علی، انسانی خودساخته و وارسته بود. زندگی ساده و زاهدانه ی داشت و یک عمر در تر½ لذات دنیوی به سر برد و از دنیا جز به قدر ضرورت بهره نگرفت. از فضائل اخلاقی و ملکات نفسانی والیی برخوردار بود و به قلّه کرامت انسانی دست یافته بود. بسیار بزرگوار و بخشنده بود و به تنگ دستان توجه فوق العاده ی داشت، به گونه ی که اموال خود را به آن ها بخشیده و یشان را بر خود ترجیح می داد. شیخ محمود عراقی می گوید: مرحوم حاج سید علی شوشتری، در ورع و زهد و تقوا، سلمان عصر و مقداد دهر خود بود و بعد از مرحوم شیخ، امور خلق به او راجع بود و مردم را در حق او چنان گمان بود که خدمت امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف شرفیاب می شود. از حاج سید علی شوشتری فرزندی به نام سید حسین به یادگار ماند که به حق خلف صالح پدر و در بزرگواری و بخشندگی و ترحم به نیازمندان شهره بود. مردی عالم، اهل عبادت و بسیار باهوش و با ذکاوت بود و در طبابت مهارتی فوق العاده داشت. مستمندان را ریگان مداوا می کرد و حتی پول دارویشان را هم می پرداخت. وی سفری به نجف اشرف نزد پدرش انجام می دهد، پدر به او می گوید: شما به شوشتر برو که اگر بیماری را از مرگ نجات دهی، ارزشش بیش از آن است که در نجف بمانی و به زیارت بروی. می توانی از راه دور هم زیارت بخوانی. سید حسین طبق وصیت پدر به شوشتر مراجعت کرد و در خدمت مردم و حل مشکلات آنان بود. باری، عالم ربانی حضرت آیةاللّه حاج سید علی شوشتری، آن اسوه زهد و عرفان، پس از عمری مجاهده و مبارزه با نفس، و تربیت شاگردان و اساتیدی بزرگ در عرصه هی مختلف علمی، اخلاقی و عرفانی، در سال 1281 قمری در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت و به دیدار محبوب شتافت. پیکر مطهر آن عارف عاشق پس از تشریفات در صحن مطهر علوی مقابل مقبره شیخ انصاری به خا½ سپرده شد.

روحش با آل اللّه صلوات اللّه علیهم محشور باد

-------------

منابع: گلشن ابرار، 5 / سیمی فرزانگان
کلمات کليدي:
شوشتر
سید علی شوشتری
حاج سید علی شوشتری
نجف
ملا حسین قل همدانی
سید حسین امام‌جمعه شوشتر
سید علی







سیدعلی شوشتری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف


عارف کامل، فقیه زاهد و استاد کل آیة الله سید علی شوشتری نامش در سال (۱۲۲۲ هـ . ق) در شوشتر از شهرهای خوزستان چشم به جهان گشود. [۱]

تبار وی با چند واسطه به عالم بزرگ و محدث کبیر، مرحوم سید نعمت الله جزایری می رسد. سلسله نسب او را این چنین بر شمرده اند:
سید علی فرزند سید محمد فرزند سید طیب فرزند سید محمد فرزند سید نورالدین فرزند سید نعمت الله جزایری. [۲]
[۳]


فهرست مندرجات
۱ - زندگی‌نامه
۲ - سفیری از غیب
۳ - استادان
۴ - شاگردان
۵ - فضایل اخلاقی
۶ - در عرصه علم
۷ - طبابت
۸ - مشایخ شیخ
۹ - وفات
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع

زندگی‌نامه
[ویرایش]
سید علی شوشتری برای تحصیل علم و راهیابی به کمال عازم نجف اشرف شد و از استادان آن دیار کمال استفاده را برد. وی بعد از تکمیل تحصیل و اخذ درجه اجتهاد و کسب اجازه از علمای نجف به دیار خود بازگشت و به امر قضا، حل مشکلات مردم و تدریس پرداخت. [۴]
[۵]

سید علی شوشتری برادری نیز به نام سید احمد (۱۲۲۰ ـ ۱۳۰۵ هـ . ق) داشته که از بزرگان عصر خود بوده است.
ایشان سیدی عالم، عابد، زاهد، متهجد، سخاوت پیشه و همواره به عبادت و اعانت به اهل علم و مردم مشغول بوده است. پس از وفات، این عالم بزرگ پیکرش را به نجف اشرف منتقل و در مقبره شوشتری ها به طرف قبله صحن مطهر علوی به خاک سپرده شد. [۶]


سفیری از غیب
[ویرایش]
در سال هایی که سید علی شوشتری فارغ از هر امری مشغول تدریس و قضاوت در بین مردم شوشتر بود، سفیری الاهی او را به راهی پر رمز و راز دعوت نمود و او را شایسته بیش از آن چه که هست دانسته و در شبی سیاه و تار او را به وادی نور و حقیقت راهنمایی کرد.
صاحب طرائف الحقائق این حادثه فرح بخش را این چنین بیان می کند:
مرحوم سید بعد از تحصیلات مراتب علم و تکمیل اجتهاد از علمای نجف اشرف اجازه حاصل و به وطن باز آمد و به تدریس و قضا مشغول شد. در یکی از شب ها در حدود ساعت ۲ بامداد صدای در را شنیدند. وقتی نام او را پرسیدند، گفت: نام من «ملا قلی جولا» است و می خواهم به محضر آقا برسم.
سید علی فرمود: حالا دیر وقت است. اگر کاری هست فردا به در مدرس بیایید.
در این هنگام عیال سید گفت: شاید کاری مهم و لازم داشته باشد که این وقت شب آمده؛ شایسته است رخصت دهید تا به خدمت شما برسند.
سید علی فرمود: حال که تو خود راضی به زحمت هستی، پس ناچار باید از اتاق بیرون روی تا آن مرد وارد شود. وقتی ملا قلی وارد شد؛ در گوشه ای قرار گرفت و ساکت ماند.
گفتند: حاجتت را بگو.
گفت: آمده ام عرض نمایم این راه که می روی به جهنم می رسد.
این را گفت و رفت.
وقتی عیال سید آمد، پرسید چه کاری داشت؟ سید جواب فرمود: گویا جنون داشته است. بعد از هشت شب باز در همان وقت، در منزل سید علی کوبیده شد. معلوم شد ملا قلی است و می خواهد خدمت آقا برسد. سید علی وقتی فهمید ملا قلی است گفت: گویا هر وقت جنونش گل می کند نزد ما می آید. بعد از ورود، خطاب به سید علی گفت: مگر نگفتم این راه که می روی به جهنم می رسد. حکم امروزت مبنی بر ملکیت آن محل باطل است و سند صحیحی و معتبر که به امضای علما و معتبرین در وقف بودن آن جا در فلان جا به این نشانی پنهان است؛ این را گفت و رفت.
سید به فکر فرو رفت، که این مرد کیست و چه می گوید؟
چون صبح شد به مدرس رفت و با بعضی از خواص به آن محل رفته و آن جا را کندند. جعبه ای ظاهر شد؛ وقتی باز نمودند، همان سندی که ملا قلی گفته بود. لذا سید علی حکم دیروز خود را لغو نموده و حکم به وقف بودن آن جا دادند.
پس از هشت شب دیگر، نیمه شب در کوبیده شد باز هم ملا قلی بود. سید علی وقتی فهمید که ملا قلی آمد. خود به دیدارش شتافته و مقدمش را گرامی داشته و در صدر نشاندنش و گفت: حق با شما بود. حال تکلیف چیست و چه باید کرد؟
ملا قلی گفت: حال که معلوم شد جنون ما گل نمی کند، هر آن چه داری بفروش و بعد از ادای دیون به نجف اشرف برو و ضمن عمل به این دستور العمل منتظر باش تا به تو برسم.
سید علی نیز طبق دستور عمل نموده و به نجف اشرف رفت. روزیی در وادی السلام ملا قلی را دید که مشغول دعا است. بعد از فراغت از دعا به خدمتش رسید و با هم به محل خلوتی رفتند. ملا قلی گفت: فردا من در شوشتر فوت خواهم کرد و دستور العمل تو نیز این می باشد و از آن جا با سید علی وادع گفت. [۷]

این که «جولا» کیست و از کجا آمد، عده ای معتقدند:
از آن چه که به اسناد صحیح در احوال جولا نوشته اند؛ این مقام معنوی آن بزرگوار را به استقامت اتصال به باطن ولایت علویه مهدویه حاصل آمده است بلا توسطی. و از این روی می توان گفت که او یکی از بزرگان «اویسی» اصطلاح قدمای مشایخ اهل سلوک نسبت به کسانی که استادی در عرفان نداشته اندبوده است. [۸]


استادان
[ویرایش]
در این که مرحوم سید علی شوشتری غیر از آن شخص مجهول الحال (جولا)، استاد دیگری در عرفان داشته است یا خیر، در تاریخ چیزی به صراحت ذکر نشده است. البته برخی برای ارتباط بین سید علی شوشتری و مرحوم بید آبادی زحماتی متحمل شده اند و سعی نموده اند ایشان را به واسطه سید صدر الدین کاشف دزفولی و یا سید مهدی بحر العلوم به مرحوم بید آبادی ارتباط دهند؛ بدین دلیل که اولاً: سیره علمای عرفان این بوده که بدون استاد و پیر راه، طی طریق نمی نمودند؛ چرا که آن را بس خطرناک می دانستند.
ثانیا: قراینی موجود است که ایشان با برخی از شاگردان مرحوم بید آبادی در ارتباط بوده است. [۹]

از جمله آن قراین چگونگی راه پیدا کردن شیخ انصاری به محضر سید علی شوشتری است که با اندک تفاوتی در کتاب های تراجم، این چنین نقل شده است:
«شیخ مرتضی انصاری پس از خاتمه تحصیلات مقدماتی خود در دزفول به قصد اتمام تحصیل تصمیم می گیرد که عازم عتبات عالیات گردد. قبل از رفتن، به محضر مبارک سید کاشف دزفولی، از شاگردان برجسته مرحوم بید آبادی حاضر شده تا علاوه بر گرفتن دستور العمی برای تصفیه روحی و باطنی، از آن جناب در خواست دعا و نصیحت بنماید.
به این نیت به طرف منزل سید کاشف رفته و در آن هنگام که هوا گرم و سوزان و مقارن ظهر نیز بوده، وقتی به خانه سید می رسد، پس از در زدن و آمدن خدمتکار تقاضای خود را مطرح می کند؛ ولی خدمتکار وقتی به داخل می رود فراموش کرده و آمدن شیخ را به سید کاشف نمی گوید. حدود یک ساعت به طول می انجامد و شیخ منتظر می ماند تا این که خود سید متوجه شده و به در منزل رفته و از ایشان معذرت خواهی می کند و چنین دعا می کند: شیخ مرتضی! همانطوری که در این آفتاب سوزان ایستادی و گرما را تحمل نمودی، امید است خداوند تو را در عالم آفتابی کند.. شیخ تقاضای دستورالعمل می کند. سید می فرماید: چون به قصد تحصیل عازم نجف اشرف هستید، بدانید که ادامه تحصیل خود یک نوع عبادت است. ضمناً اطمینان داشته باشید که به وسیله حاج سید علی شوشتری ـ که او از ماست ـ به این فیض معنوی نایل خواهید شد. [۱۰]


شاگردان
[ویرایش]
سید علی شوشتری که فقیهی عارف در مباحث فقهی و عرفانی بود، شاگردان مبرزی داشته است که در این جا به اسامی برخی از آن ها اشاره می شود.
ملا فتح الله کیمیایی
ملا فتح الله وفایی (۱۳۰۳ هـ . ق)
ملا حسین قلی همدانی (۱۳۱۱ ـ ۱۲۳۹)

فضایل اخلاقی
[ویرایش]
از جمله خصوصیات مهم و بارز اخلاقی ایشان بخشندگی بسیار و توجه به تنگدستان بود؛ به گونه ای که اموال خود را به آن ها بخشیده و ایشان را بر خود ترجیح می داد. سید محسن امین در اعیان الشیعه نقل می کند:
بعد از فوت سید محمد ـ پدر سید علی شوشتری ـ که از بزرگان شوشتر بود، آن چه که نصیب سید علی شد ـ نزدیک به ۳ هزار تومان ـ آن را نگرفته و به برادرش سید احمد تحویل می دهد تا خرج فقرا و مستحقین بنماید و او نیز تمام آن را در این راه مصرف نمود. [۱۱]

سید علی شوشتری عمرش را ترک لذات دنیوی و زندگی زاهدانه بسر برد و از دنیا به قدر ضرورت بهره گرفت و بدین حالت نیز زندگی را وداع نمود.
شیخ محمد تقی اصفهانی از عالمان و بزرگان اصفهان، در کتابش موسوم به «مفتاح السعاده» برخی از اموری را نقل می کند که دلالت بر بلندی مرتبه و عظمت شأن سید علی شوشتری دارد. [۱۲]

از برنامه های عبادی ایشان می توان به مواظبت بسیار بر اعتکاف در مسجد کوفه و مسجد سهله نام برد. [۱۳]


در عرصه علم
[ویرایش]
سید علی شوشتری قبل از ورود به وادی نور و عرفان، به مرحله اجتهاد رسیده بود و به تدریس نیز اشتغال داشت. بعد از آن بود که به دستور مولا قلی جولا به نجف رفت. احتمالاً وی در آن جا به مباحث فقه و اصول نیز اشتغال داشته است و در کلاس درس شیخ انصاری به اعتراف ملا حسین قلی همدانی نیز شرکت می نموده است.
این نکته ای بس مهم و ارزنده است که وادی علم نه تنها مانعی برای قرب به خدا نیست که زمینه بهتری نیز برای این کار فراهم می نماید. در غیر این صورت بزرگانی چونان سید علی شوشتری و شاگرد مبرزش حسین قلی همدانی، در این وادی قدم نمی زدند.
ارتباط سید علی شوشتری با بزرگ مرد فقه و اصول بسیار نزدیک بود. و محبت شدیدی بین آن دو حاکم بود و همیشه مصاحب یکدیگر بوده اند.
این ارتباط به گونه ای بود که مرحوم شیخ انصاری، سید علی را وصی خود قرار داده و سید بر شیخ نماز خوانده است. و این تقرب و نزدیکی با توجه به احتیاطات علمی و عملی شیخ، نشان از اعتقاد شیخ به بزرگی روح و طهارت نفس سید علی است.

طبابت
[ویرایش]
شوشتری علاوه بر تبحر در علوم حوزوی و عرفان در طبابت نیز تبحر داشته است؛ ولی به جز «شیخ انصاری» کسی را مداوا نمی نمود که علتش آشکار نیست.
فاضل عراقی در «دارالسلام» به مناسبتی ذکری از طبابت سید علی می کند. وی در این کتاب ذیل نام کسانی که خدمت حضرت حجة بن الحسن ـ علیه السلام ـ رسیده اند می گوید:
نقل کرد حاجی ملا علی محمد بزرگ که مرتبه تقوی و تقدس او بر اهل نجف اشرف مخفی نیست و احتیاج به تزکیه و توثیق ندارد از برای حقیر سید محمد که در وقتی از اوقات مبتلا شدم به مرض تب و این مرض طولانی شده و کار به جایی رسید که قوای من ضعیف شد و طبیب من که سید الفقها و المجتهدین آقای حاج سید علی شوشتری که شغل و عمل ایشان طبابت نبود و غیر از شیخ مرحوم دیگری را معالجه نمی نمود، از من مأیوس شد؛ لکن به جهت تسلی خاطر من بعضی دواهای جزئی (را) تجویز می نمود ... . [۱۴]


مشایخ شیخ
[ویرایش]
مشایخ اجازه حاج سید علی به تصریح خود ایشان با اجازه نامه ای که به میرزا محمد همدانی داده عبارتند از: شیخ مرتضی انصاری و سید حسین امام جمعه شوشتر [۱۵]


وفات
[ویرایش]
حاج سید علی شوشتری پس از عمری مجاهده و تحمل رنج مبارزه با نفس، در سال (۱۲۸۱ هـ . ق)از تارخی وفاتش اختلاف است. برخی ۱۲۸۳ و برخی نیز ۱۳۰۵ دانسته اند که ظاهرا سال ۱۲۸۱ صحیح است. [۱۶]
در نجف اشرف به دیدار محبوبش شتافت .ایشان را در مقبره متصل به در قبله صحن مطهر علوی مقابل مقبره شیخ انصاری به خاک سپردند.

پانویس
[ویرایش]
۱. ↑ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۸، ص ۳۱۶.
۲. ↑ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۸، ص ۳۱۶.
۳. ↑ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، مؤلف مرتضی انصاری، ص ۱۳۵.
۴. ↑ طرائق الحاقئق، معصوم علی شیرازی، ج۳، ص.
۵. ↑ طبع سنگی، ص ۲۱۶.
۶. ↑ مکارم الآثار، میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی، ج۳، ص ۶۹۰.
۷. ↑ طرائق الحقائق، ج۳، ص ۴۶۷-۴۶۶.
۸. ↑ تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدرالتألهین، منوچهر صدوقی سها، ص ۱۵۰.
۹. ↑ آشنای حق، شرح احوال و افکار آقا محمد بید آبادی، علی صدرایی خویی،قم، ۱۳۷۹، نهاوندنی، ص ۲ ـ ۴۱.
۱۰. ↑ مقدمه حق الحقیقه، علی فتحی، صافی، اهواز، ۱۳۳۵، ص ز ح، نقل از تاریخ حکما و عرفا...، ص ۱۵۵. (با اندکی تغییر).
۱۱. ↑ اعیان الشیعه، ج۸، ص ۳۱۶.
۱۲. ↑ اعیان الشیعه، ج۸، ص ۳۱۶.
۱۳. ↑ زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۶.
۱۴. ↑ زندگی و شخصیت انصاری، ص ۱۳۶.
۱۵. ↑ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۷.
۱۶. ↑ کیهان اندیشه، شماره ۱۱، ص ۳۹.


منبع
[ویرایش]
سایت اندیشه قم


رده‌های این صفحه : تراجم | علمای شیعه | علمای قرن سیزدهم









سید علی شوشتری

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
آیت‌الله، استاد
سید علی شوشتری
زادروز ۱۲۲۲ (قمری)
درگذشت ۱۲۸۳ (قمری)
تبار ایرانی
پیشه دین، اخلاق و عرفان
سال‌های فعالیت عالم و عارف شیعی
شناخته‌شده برای عالم مسلمان،
دین اسلام
مذهب شیعه دوازده‌امامی

سید علی شوشتری (۱۲۲۲ ق، شوشتر - ۱۲۸۳ ق، نجف) از عالمان و عارفان شیعه و از نوادگان سید نعمت‌الله جزایری است. وی سرحلقه سلسله عارفان معاصر شیعه است. ملا حسینقلی همدانی برجسته‌ترین شاگرد اوست.
محتویات

۱ زندگی‌نامه
۲ شاگردان
۳ منابع
۴ پیوند به بیرون

زندگی‌نامه

وی مقدمات علوم دینی را در زادگاهش شوشتر فرا گرفت و بعد از تکمیل مراتب علم و تحصیل اجتهاد، در نجف دوباره به وطن بازگشت و به تدریس و قضاوت مشغول گردید. او در سال ۱۲۸۳ ق، وفات یافت و در نجف مدفون گردید. وی در فقه و اصول شاگرد شیخ مرتضی انصاری شوشتری بوده و از سویی وصی او نیز بوده و در عین حال بجهت کمالات معنوی و عرفانی شیخ انصاری در مجلس اخلاق او زانو می‌زده است.

گفته شده شبی جولائی (بافنده‌ای) که در عین گمنامی ملاقلی جولا نام داشته، در خانه او را می‌کوبد؛ و حکمی که آنروز در مسند قضاوت داده بود را نادرست دانست؛ و گفت: «فلان حکمی که طبق دعوی شهود به ملکیت فلان ملک برای فلان کس نموده‌اید، صحیح نیست. آن ملک، متعلق به طفل صغیر یتیمی است و قباله آن در فلان محل، دفن است. این راهی را که شما پیش گرفته‌اید، ناصحیح است و راه شما نیست.» سید شوشتری در فکر فرومی‌رود و با خود می‌گوید: «صبح‌ها با مجرمین سر و کار دارم و شبها با مجانین». با اعجاب در صدد تحقیق برمی‌آید و مطلع می‌شود که در همان محل، قباله ملک یتیم مدفون است و شهود بر ملکیت فلان، شاهد زور (دروغ) بوده‌اند. بسیار بر خود می‌ترسد. شب بعد جولا به در خانه او می‌آید و سید را از ادامه کار قضاوت برحذر می‌دارد. در شب سوم نیز جولا به او می‌گوید: «معطل نشوید. فوراً تمام اثاث البیت را جمع کرده، خانه را بفروشید و به نجف مشرف شوید و وظایفی را که به شما گفته‌ام، انجام دهید و پس از شش ماه، در وادی السلام نجف در انتظار من باشید.» سید علی شوشتری بی درنگ چنین می‌کند. او در وادی السلام نجف، مرد جولا را می‌بیند و جولا به او دستورهائی می‌دهد و پنهان می‌شود؛ و سید دستورات او را عمل می‌کند و به مراتب بالای عرفانی می‌رسد.

نام اصلی ملاقلی جولا را «ملامحمدعلی ژوئیه دزفولی» گفته‌اند و او را از اوتاد بشمار می‌برند، که او خود از مصاحبت یک سرباز تحول معنوی یافته و سپس سید علی شوشتری نیز از جهات معنوی از جولا تأثیر می‌پذیرد و سید هم استاد عرفانی ملاحسینقلی همدانی می‌شود و ملا حسینقلی هم شاگردانی چند در عرفان عملی تربیت می‌کند تا اینکه از طریق شاگرد برجسته او سید احمد کربلایی این میراث عرفانی به سید علی قاضی می‌رسد که او هم استاد عارفان بزرگی چون آیت الله بهجت و علامه طباطبائی است.

اکنون مزار ملاقلی جولا و آن سرباز گمنام با همین عنوان در محلی است به نام مسجد کج‌بافان که در صحن مسجد در دزفول (پل قدیمی - کوچه انصار المهدی) می‌باشد.

همچنین گفته سید علی شوشتری به واسطه سید صدرالدین کاشف دزفولی یا سید مهدی بحرالعلوم با بیدآبادی ارتباط وجود دارد و استفاده شیخ انصاری از شوشتری به سفارش سید کاشف بوده و گفته سید شوشتری از ماست.[۱]
شاگردان

ملا حسینقلی همدانی
آقا نجفی اصفهانی
شیخ عبدالکریم شوشتری
آقانجفی اصفهانی
آخوند خراسانی

منابع

سید علی شوشتری اندیشه قم

سید علی شوشتری فروغ توحید

پیوند به بیرون

سید علی شوشتری اندیشه قم
سید علی شوشتری حوزه نت
ملالی جولا فروغ توحید

رده‌ها:

اهالی شوشترروحانیان شیعهروحانیان شیعه اهل ایرانزادگان ۱۲۲۲ (قمری)درگذشتگان ۱۲۸۳ (قمری)










عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتپرسش پاسختماس با ما
تلگرام
آیة الله حاج سید علی شوشتری

انتشار: سه‌شنبه ۱۲ ذی‌الحجه ۱۴۳۵- بروزرسانی: سه‌شنبه ۶ ذی‌الحجه ۱۴۳۸
نویسنده: حجة الاسلام و المسلمین شیخ محمدحسین رضائی
منبع: فصلنامه تخصصی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام ، ربیع الثانی- رمضان 1433، شماره 4 و 5

آیة الله حاج سید علی شوشتری سر سلسلۀ عالمان ربّانی در یک قرن و نیم اخیرمی‌باشند؛ کمالات معنوی آیة الله حاج سید علی شوشتری به حدّی بوده است که شخصیّتی مانند شیخ انصاری هفته‌ای یکبار برای استفاده از محضر نورانی و پرفیض او در جلسۀ اخلاقی سیّد حاضر می‌شدند. حقّ بزرگی که ایشان بر حوزه‌های علمیّه و جامعۀ اسلامی دارد بر مطّلعین پوشیده نیست.
فهرست

↓۱- سید اهل توحید، شرح حال عارف بالله آیة الله حاج سید علی شوشتری
↓۱.۱- مقدّمه:
↓۲- سرسلسلۀ عالمان ربّانی و عرفاء متأخّر
↓۳- ولادت و نسب
↓۴- تحوّل و هدایت به وادی عرفان الهی
↓۵- بخشی از اوصاف مذکورۀ در تراجم
↓۵.۱- بخش اوّل: ارتباط مرحوم شیخ و جناب سیّد أعلی الله مقامها
↓۵.۲- بخش دوّم: بُعد علمی
↓۲.۱- آثار قلمی حاج سیّد علی شوشتری
↓۲.۲- مهر مخصوص حاج سیّد علی شوشتری
↓۲.۳- کتب ملکی حاج سیّد علی شوشتری
↓۵.۳- بخش سوم: مقامات معنوی
↓۶- شاگردان اخلاقی و معنوی
↓۶.۱- ۱. ملّا حسینقلی همدانی
↓۶.۲- ۲. ملّا فتح الله وفائی شوشتری(متوفّی ۱۳۰۳ قمری)
↓۶.۳- ۳. محمّد تقی بن محمّد باقر بن محمّد تقی معروف به آقا نجفی اصفهانی (متوفّی ۱۳۳۲ق)
↓۳.۱- شروط عامّۀ ختم
↓۳.۲- معنای حديث متواتر موتوا قبل أن تموتوا
↓۶.۴- ۴. شيخ عبدالرّحيم شوشتری (متوفّي ۱۳۱۳ق)
↓۷- مطالب مرتبط
↓۸- پانویس

سید اهل توحید، شرح حال عارف بالله آیة الله حاج سید علی شوشتری
مقدّمه:

۱-هدف از خلقت بر اساس آيۀ كريمۀ و ما خلقتُ الجنَّ و الإنسَ إلّا ليعبدون[۱] ، معرفت و عبادت پروردگار عالم می‌باشد، فلذا بر هر انسان مسلمان و مؤمنی لازم است که تمام شؤون و زوایای زندگی خود را با این هدف نورانی (معرفت و عبودیّت) تطبیق و تنظیم نموده و بر اساس آن عمل نماید.

یکی از امور بسیار مفید و مؤثّر در تحقّق بخشیدن به این وظیفۀ دینی و الهی، مطالعه و تفکّر در زندگانی و سیرۀ مرضیّۀ بزرگان دین است که بر اساس فطرت الگو طلبی در انسان انجام می‌گیرد؛ مراجعه و تأمّل در شرح حال و زندگی‌نامۀ أساطین علم و عمل سنّتی است که همواره در بین مسلمین رائج و دارج بوده و زمینه‌ای اساسی برای بهره‌برداری از نکات مُثبت زندگی این بزرگان بوده است.

سزاوار است انسان مؤمن برای رسیدن به آن هدف عالی و راقی، مراجعه و مطالعۀ احوالات مردان الهی را در دستور کار و برنامۀ عملی خود قرار دهد؛ لذا در درجۀ اوّل مراجعۀ به تاریخ انبیاء عظام و اهل‌بیت کرام رسول خدا علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام، و در درجۀ دوّم رجوع به تاریخ و شرح حال تابعین آنها از اولیاء الهی برای وصول به أعلی ذروۀ معرفت و عبودیّت بسیار مفید و بلکه ضروری می‌باشد.

اولیاء الهی کسانی هستند که سیّد الأولیاء امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین در وصفشان می‌فرماید:

هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین... ءاهِ ءاهِ شوقاً الی رؤیتهم [۲]؛

«امواج علم بر اساس حقیقت ادراک و بصیرت بر آنها هجوم برد و به یکباره آنان را احاطه نمود و جوهرۀ ایمان و یقین را به جان و دل خود، مسّ نمودند... آه آه چقدر اشتیاق زیارت و دیدارشان را دارم.»

شایسته و بایسته است شیعۀ امیر‌المؤمنین علیه‌السّلام بعد از اهل‌بیت عصمت و طهارت علهیم‌الصّلوة و السّلام مشتاقانه در جستجوی افرادی باشد که آن حضرت مشتاق دیدارشان بوده است، و با مطالعۀ آثار و احوال آنان، روش زندگی آنها را که نشان‌دهندۀ زندگانی معصومین می‌باشد الگو و اسوۀ خود قرار دهد؛ لذا بر آن شدیم که به حول و قوّۀ خدا در طیّ چندین شماره شرح حال بعضی از اولیاء الهی را که مطالعه و شناخت آن موجب انتشار معرفت و عبودیّت در جامعۀ اسلامی می‌باشد ارائه دهیم.

۲-با تحقیق و تدبّر در تاریخ، چنین به دست می‌آید که از حدود یکصدو‌پنجاه سال قبل، دشمنان اسلام و تشیّع برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، با نقشه‌هائی دقیق و طولانی‌مدّت، به صورت جدّی‌تری در صدد منهدم‌کردن اساس دین، یعنی قطع ارتباط انسان‌ها با خداوند و بندگان برگزیدۀ او و به‌تعبیری جامع از بین‌بردن معنویّت بوده‌اند.
هر انسان عاقلی با اندکی تأمّل در پیرامون خود به وضوح می‌یابد که نقشه‌های قرن اخیر دشمنان در محو معنویّت، بسیار وسیع بوده و شامل تمام افراد جامعه از مردان و زنان و فرزندان و تمام اقشار، حتّی اهل علم و در تمام زوایای زندگی می‌باشد، در چنین فضائی لطف و تقدیر الهی بر این تعلّق گرفته که عالمانی ربّانی که متخلّق به اخلاق الله و نشان دهندۀ روح معنویّت برگزیدگان الهی باشند، در جامعۀ شیعی ظهور کرده و در مقابل دسیسۀ شوم دشمن چون سدّی ستبر ایستادگی نمایند؛ بحمد الله روزبه‌روز روش و مکتب آنان که همان مکتب اهل‌بیت علیهم‌الصّلوة والسّلام است در جامعۀ اسلامی منتشر شده است، تا آنانی که در این فضای شیطانی و مسموم به دنبال نفحۀ الهی[۳] می‌باشند با دسترسی به آن و به واسطۀ آن به قدر ظرفیّت خود در مسیر معرفت و عبودّیت سیر کرده به قرب الهی نائل شوند.

سرسلسلۀ عالمان ربّانی و عرفاء متأخّر

سر سلسلۀ عالمان ربّانی در یک قرن و نیم اخیر السّیّد العظیم و العالم الکبیر، اُستاذ العلماء الرّبّانی فی القرن الأخیر الّذی کان الشّیخ الأنصاری تلمیذه فی الأخلاق، مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد علی شوشتری رضوان الله تعالی علیه می‌باشد؛ حقّ بزرگی که ایشان بر حوزه‌های علمیّه و جامعۀ اسلامی دارد بر مطّلعین پوشیده نیست؛ از این رو این سلسله مقالات را از شرح حال این بزرگ مردی الهی شروع کرده و از خداوند منّان پاداشی وافر برای آن نفس قدسی و همۀ عالمان ربّانی مسألت می‌نمائیم.
ولادت و نسب

حاج سیّد علی شوشتری[۴] در حدود سال ۱۲۲۳ هجری قمری متولّد گردید، پدر ایشان حاج سیّد محمّد که اهل علم و از بزرگان زمان خود بود با علم و مال خود که هردو را به نحو شایسته‌ای داشته، خدمت به خلق می‌نموده است.

نسب ایشان تا حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السّلام از این قرار است:

سیّد علی‌ بن سیّد محمّد بن سیّد طیّب بن سیّد محمّد بن سیّدنورالدّین بن سیّد نعمت‌الله جزائری بن سیّد عبدالله بن ‌سیّد محمّد بن سیّد حسین بن سیّد احمد بن سیّد محمود‌ بن سیّد غیاث‌الدّین بن سیّد مجد الدّین بن سیّد نورالدّین بن سیّد سعدالدّین بن سیّد عیسی بن سیّد موسی‌بن سیّدعبدالله بن الإمام موسی الکاظم علیه‌السّلام.

یگانه بردار ایشان، حاج سیّد احمد بوده که از حاج سیّد علی بزرگ‌تر و در مراتب کمال و حُسن سیرت و خدمت به خلق ممتاز بوده است.

حاج سیّد علی شوشتری پس از گذراندن تحصیلات حوزوی و رسیدن به درجۀ اجتهاد در شهرستان شوشتر بر مسند قضاوت نشست و طبق تقاضای مردم شوشتر در مسجدی که نزدیک منزل[۵] ایشان بود به اقامۀ نماز جماعت اشتغال یافت، آن مسجد در زمان ایشان به مسجد حاج سیّد علی شهرت یافت و اکنون به مسجد جزایری معروف است.

ایشان و برادرشان حاج سیّد احمد علاوه بر جنبۀ علمی از لحاظ مالی هم متمکّن بوده‌اند، لذا با کمال رأفت در حلّ مشکلات معنوی و مادّی مردم کوشا بوده‌اند.

موقعیّت‌ اجتماعی این دو برادر در شوشتر آن‌چنان بوده که طبقات مختلف مردم، بزرگان شهر و حاکمان منصوب از مرکز که به شوشتر می‌آمدند، برای عرض ارادت خدمت این دو بزرگوار می‌رسیدند و از نصایح و راهنمائی ایشان بهره می‌بردند. [۶]

بدین منوال جناب حاج سیّدعلی چندین سال مشغول رتق و فتق امور مردم بودند تا اینکه در حادثه‌ای با مرحوم جولا آشنا شدند.
تحوّل و هدایت به وادی عرفان الهی

تحوّل و هدایت آن مرحوم به وادی معرفت و عرفان و شهود پروردگار به‌واسطۀ مرحوم جولا و به‌تعبیری مرد جولا بوده است؛ شرح این واقعه در کتاب شریف رسالۀ لبّ اللباب در سیر و سلوک أولی الألباب از لسان مبارک علّامة طباطبایی و قلم نورانی مرحوم علّامة طهرانی رضوان‌الله علیهما آمده است که خلاصه آن چنین است:

متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر عالمی جلیل‌القدر به‌نام آقا سیّد علی شوشتری، مصدر قضاء و مراجعات عامّه بوده است؛ تا اینکه یک روز شخص جولائی (بافنده‌ای) نزد ایشان آمده و می‌گوید:

فلان حکمی که طبق دعوی شهود به ملکیّت فلان ملک برای فلان کس نموده‌اید صحیح نیست، آن ملک متعلّق به طفل صغیر یتیمی است و قبالۀ آن در فلان محل، دفن است؛ این راهی که شما در پیش گرفته‌اید صحیح نیست و راه شما این است.

مرحوم شوشتری در فکر فرو می‌رود که این مرد که بود؟ و این چه سخنی بود؟ در صدد تحقیق برآمده و معلوم می‌شود که در همان محل، قبالۀ ملک طفل یتیم مدفون است و شهود بر ملکیّت آن شخص، شاهد زور بوده‌اند؛ بسیار بر خود می‌ترسد و با خود می‌گوید: مبادا بسیاری از حکم‌هائی که داده‌ایم، از این قبیل بوده باشد.

شب بعد، همان موقع جولا در می‌زند و می‌گوید:

آقا سیّد علی شوشتری راه این نیست که شما می‌روید؛ و در شب سوّم نیز عین واقعه به همین کیفیّت تکرار می‌شود و جولا می‌گوید:

معطّل نشوید، فوراً تمام اثاث‌البیت را جمع نموده، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرّف شوید و وظائفی را که به شما گفته‌ام انجام دهید و پس از شش ماه در وادی‌السّلام نجف اشرف به انتظار من باشید.

مرحوم شوشتری بی‌درنگ مشغول انجام دستورات شده و به صوب نجف اشرف حرکت می‌کنند؛ در اوّلین وحله پس از ورود به نجف، در وادی السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را می‌بیند که گوئی از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید و دستوارتی داده و پنهان شد؛ مرحوم شوشتری طبق دستورات جولا عمل می‌کنند تا می‌رسند به درجه و مقامی که قابل بیان و ذکر نیست؛ رضوان‌الله‌علیه. [۷]

بنابر تصریح اساتید معظّم، اطّلاعات چندانی از مرحوم جولا در دست نیست و کسی نمی‌داند ایشان چه شخصی بوده و این معارف را از کجا اخذ نموده‌اند.

نام مبارک ایشان در کتاب شریف لبّ‌اللباب به‌عنوان مرد جولا (بافنده) نقل شده است ولی حضرت آیة‌الله حسن‌زاده حفظه‌الله از مرحوم حاج سیّد محمّد حسن الهی، برادر علّامه طباطبائی رضوان‌الله‌علیهما[۸] و نیز صاحب طرائق‌الحقائق[۹] نام ایشان را ملّاقلی جولا می‌دانند.

لازم به ذکر است که برخی از محقّقین بنابر قرائنی قابل ملاحظه که البتّه مفید قطع و اطمینان نیست، مرحوم جولا را همان مرحوم ملّا محمّد علی جولای دزفولی که نائب سرباز گمنام[۱۰] بوده و هردو در محلّۀ کجبافان دزفول دارای مقبره و مقام هستند، می‌دانند، رحمة الله علیه رحمة واسعة.[۱۱]

این نکته نیز ناگفته نماند که در برخی از منابع به ارتباط و استفادۀ جناب حاج سیّد علی از مرحوم سیّد صدر الدّین کاشف دزفولی که وی از شاگردان مرحوم عارف عالی‌مقدار آقا محمّد بید آبادی أعلی الله مقامه بوده، اشاره شده است که این معنی نزد راقم این سطور مسجّل و قابل اطمنیان نمی‌باشد.

در این قسمت از مقاله ابتداء توصیف کتب تراجم که مؤلّفین آنها هم ‌عصر یا نزدیک به عصر ایشان بوده‌اند را ذکر کرده و سپس در ضمن چند بخش پیرامون اوصاف مذکوره مطالبی را ارائه می‌دهیم.

در تکملۀ أمل الآمل ج۴ص۹۳ گوید:

السّیّد الجلیل سیّد علیّ بن الحاج سیّد محّمد بن طیّب الشّوشتری الغروی، عالم عامل کامل و فقیه فاضل، و أحد رؤساء المذهب و مراجع الطّائفه بعد...[۱۲] العلّامة الأنصاری و قد کان من خواصّ أصحابه و أجلّ إخوانه و له فی المعارف المقام الشّافی و فی السّلوک المسلک الصّافی، ذو کرامات و مکاشفات حدّثنی بکثیر منها کثیرٌ من الثّقات.

«سیّدِ جلیل سیّد علی فرزند حاج سیّد محمد فرزند طیّب شوشتری غروی، عالم عامل کامل و فقیه فاضل و یکی از رؤسای مذهب شیعه و مراجع این طائفۀ بعد از علّامة انصاری است که از خواصّ اصحاب و با جلالت‌ترین برادران دینی اوست، و او را در معارف، مقامی شافی و در سلوک، مسلکی صافی است؛ صاحب کرامات و مکاشفاتی است که بسیاری از آنها را عدّه‌ای کثیری از موثّقین برای من نقل کرده‌اند.»

و نیز در ج۶ ص۴۵ در وصف ایشان می‌گوید:

السّیّد الأجل جمال السّالکین، زبدة العلماء الرّبّانیّین، السیّد علیّ بن السّیّد محمّد ‌التّستری وصیّ الشّیخ و صاحب أسراره و الّذی لم یکن یفارقه فی حضر و لا سفر مذ سکن النّجف و کان فی الجلالة و المعارف الرّبّانیّة و المنامات ما کان یظنّ أن الشّیخ من مَرَدَته [جمع مرید][۱۳] و المنقطعین الیه فی‌السّرّ.

«سیّد أجلّ جمال سالکان، سرآمد علماء ربّانی، سیّد علی فرزند سیّد محمّد شوشتری وصیّ شیخ انصاری و صاحب اسرار اوست، او کسی است که از زمان سکونت در نجف در حضر و سفر از جناب سیّد جدا نمی‌شد، و در جلالت و معارف ربّانی و منامات آنچنان بود که گمان می‌رود شیخ از مریدان او بوده و در سرّ و باطن تنها با او معاشر بوده است.»

مرحوم آیة‌الله حاج شیخ آقا بزرگ طهرانی در الکرام البررة ج۳ ص۹۳ گوید:

الحاج السّیّد علیّ ‌بن... المحدّث الجزائری، التّستری النّجفی... العلّامة الورِع الجلیل المعاصر للشّیخ الأنصاری و وصیّه و مراده و صاحب سرّه و المرجع بعده، له فی المعارف المقام الأقصی و فی السّلوک المسلک الأسنی و له کرامات ذکر بعضها تلمیذه الحاج الشّیخ عبدالرّحیم التّستری فی رسالة مستقلّة کتبها فی احواله و تصانیفه و تاریخ ولادته و وفاته.

«حاج سیّد علی فرزند محدّث جزایری شوشتری نجفی، علّامة با ورع و جلیل القدر، معاصر شیخ انصاری و وصیّ و مراد و صاحب سرّ و مرجع پس از وی بوده است، او را در معارف، مقامی بس عالی و در سلوک مسلکی بلند مرتبه می‌باشد، و برای او کراماتی است که برخی از آنها را شاگردش حاج شیخ عبد الرّحیم شوشتری در رسالۀ مستقلّه‌ای که در بیان احوال و ذکر تصانیف و تاریخ ولادت و وفات او نگاشته، ذکر نموده است.»

و در تکملۀ نجوم السّماء ص۳۳۶ گوید:

آقا سیّد علی شوشتری نجفی از احفاد سیّد نعمت‌الله جزائری است، وی موافقت و مرافقت سفر و حضر با شیخ انصاری داشت و به وجه ثروت و دولت اکثر اعانت شیخ می‌کرد، به فقه و دقّت نظر، معروف و مشتهر می‌باشد، علماء او را مسلّم می‌داشتند.

محمّد حسن خان اعتماد السّلطنه که در زمان حاج سیّد علی بوده است در المآثر و الآثار باب دهم ص۱۴۵ می‌نویسد:

حاج سیّد علی شوشتری: عالم عامل و عارف کامل و فقیه فاضل بوَد، به زهد و ریاضات شرعیّه و مخالفت نفس مشهور است، در جرگۀ رؤساء مذهب از کسانی معدود می‌گردد که حدیث علوّ مقامش تا همه جا رسیده، شیخ‌الطّائفه استاد الکلّ مرتضی انصاری او را بر جمیع اصحاب خویش علماً و عملاً ترجیح می‌داد، بلکه حضرت استاد مذکور را می‌گویند با وی در مقام ارادت بود، بعثهما الله المقام المحمود.

و صاحب أعیان الشّیعة می‌گوید:

کان عالماً فقیهاً عابداً زاهداً... و کان یصاحب الشّیخ مرتضی الأنصاری و بینهما محبّة شدیدة، و عاش بعده مدّة قلیلة تصدّی فیها لتدریس بعض تلامذته و قد أخرج تحقیقات من مسائل متفرّقة من اصول الفقه و کان کثیر الجود و الحدب علی الضّعفاء حتّی أنّه بذل علیهم ماله و آثرهم علی نفسه و ذلک أن نصیبه من ترکة أبیه السّیّد محمّد الذی کان من أجلّاء شوشتر بلغ إلی ثلاثین ألف تومان، فلم یقبضها و ترکها عند أخیه السّیّد أحمد و أحال علیه الفقراء و المستحقّین حتّی لم یبق شیءٌ فاخبره بذلک ولم یصرف علی نفسه الّا بقدر الضّرورة.

و صرف عمره فی الزّهادة و القناعة و ترک اللذات الدّنیویّة، و له حکایات عجیبة تدور علی ألسنة أهل خوزستان و قد أشار الشّیخ محمّد تقی من أعلام إصفهان فی کتابه الموسوم بمفتاح السّعادة إلی بعض ما یدلّ علی عظم شأنه وعلوّ مرتبته، و نقل صاحب طرائق الحقائق قصّة مهاجرته من شوشتر إلی النّجف الأشرف و السّبب فی ترکه للمعاشرة و انعزاله عن النّاس.[۱۴]

«عالمی فقیه و عابدی زاهد بوده است، با شیخ مرتضی انصاری مصاحبت داشته و بین آن دو محبّتی شدید برقرار بوده، وی بعد از شیخ مدّت قلیلی زنده بود و تدریس برخی از شاگردان شیخ را برعهده داشت، و در مسائل متفرّقه‌ای از علم اصول فقه تحقیقاتی را عرضه نمود، نسبت به ضعفاء، جود و بخشش و توجّه و عطوفت بسیار داشت تا آنجا که مال خود را برای آنان بذل نمود و آنان را بر خویش مقدّم داشت؛ و این بدان جهت بود که از ماترک پدرش سیّد محمّد که از بزرگان شوشتر بود مالی قریب سی‌هزار تومان به او رسید که او آنرا تصرّف نکرده و به برادر خود سیّد احمد سپرد، و فقراء و مستحقّین را به وی حواله می‌داد تا جائیکه چیزی از آن مال باقی نماند و سیّد احمد به او خبر داد، او جز به قدر ضرورت برای خود صرف ننمود.

و عمر خود را در زهد و قناعت و ترک لذّات دنیویّه گذراند، برای او بر زبان اهل خوزستان حکایاتی عجیب هست و شیخ محمّد تقی از اعلام اصفهان در کتاب خود که مفتاح السّعاده نام دارد به برخی از آنها که بر بزرگی شأن و علوّ رتبۀ او دلالت دارد اشاره کرده است؛ و صاحب طرائق الحقائق حکایت مهاجرت او را از شوشتر به نجف اشرف نقل نموده و سبب ترک معاشرت و عزلت وی از از مردم را بیان کرده است.»

بخشی از اوصاف مذکورۀ در تراجم

بخشی از اوصاف مذکورۀ در تراجم، دربارۀ ارتباط وثیق مرحوم شیخ انصاری و جناب سیّد می‌باشد و قسمتی از آنها راجع به مقام رفیع علمی، و بخشی نیز اشاره به مقامات معنوی ایشان است که اینک به قدر توان و توفیق به هر کدام از این سه موضوع می‌پردازیم.
بخش اوّل: ارتباط مرحوم شیخ و جناب سیّد أعلی الله مقامها

با مراجعه به زندگانی شیخ انصاری رحمة الله علیه به دست می‌آید که سابقۀ آشنایی ایشان با حاج سیّد علی شوشتری رضوان الله علیه به قبل از زمان مرجعیّت ایشان در نجف برمی‌گردد، زیرا زمانی که شیخ انصاری به جهت نارضایتی از مداخلۀ یکی از متنفذّین دزفول در احکام شرعی، شبانه به قصد هجرت به نجف از دزفول خارج شدند، ابتداء به شوشتر رفته و به منزل[۱۵] حاج سیّد احمد برادر حاج سیّد علی وارد شده و از آنجا به سوی نجف حرکت کردند. [۱۶]

امّا بدون شکّ علّت علاقه و احترام مرحوم شیخ به حاج سیّد علی صرف این سابقۀ رفاقت نبوده است، بلکه به جهت کمالات معنوی و علمی ایشان بوده است؛ وگرنه جناب شیخ شخصیّتی نیست که صرفاً بر اساس یک رفاقت قدیمی با کسی تا این حدّ حشر و نشر داشته باشد، تا آنجا که در تکملۀ أمل الآمل می‌گوید:

لم یکن یفارقه فی سفر و لا حضر؛

«جناب شیخ در سفر و حضر از مرحوم سیّد جدا نمی‌شد.»

کمالات معنوی حاج سیّد علی به حدّی بوده است که شخصیّتی مانند شیخ انصاری هفته‌ای یکبار برای استفاده از محضر نورانی و پرفیض او در جلسۀ اخلاقی سیّد حاضر می‌شده است.

آیة‌الله شبیری زنجانی حفظه الله در جواب این سوال که:

فرمودید آقا سیّد علی مربّی اخلاق شیخ بوده است؛ لطفاً در این مورد بیشتر توضیح دهید؟

می‌فرماید:

شیخ انصاری در هفته، یک روز برای درس اخلاق و استماع موعظه به درس آقا سیّد علی شوشتری می‌رفت؛ مرحوم آخوند ملّا علی معصومی همدانی با واسطه از آخوند ملّا حسینقلی همدانی شوندی درجزینی نقل می‌کرد که ایشان گفته بود: من متوجّه شدم که شیخ انصاری هفته‌ای یک ساعت به منزلی می‌رود، این مسأله توجّه مرا جلب کرد و با خودم گفتم که این موضوع نباید بی‌حساب باشد، حتماً نکته‌ای در آن هست؛ آن منزل، منزل سیّد علی بوده؛ می‌گوید: به بهانۀ استخاره در زدم، گفتم استخاره می‌خواهم، آقا سیّد علی فرمود: بگوئید بیاید تو، داخل شدم، دیدم آقا سیّد علی موعظه می‌کند، شیخ هم مشغول گوش دادن به وعظ اوست؛ جلسه که تمام شد، آقا سیّد علی بلند شد و شیخ را بدرقه کرد.[۱۷]

مرحوم شیخ محمّد عراقی که از شاگردان شیخ انصاری است در اواخر کتاب دارالسّلام در وصف حاج سیّد علی شوشتری گوید:

حاج سیّد علی شوشتری که از اولاد سیّد نعمت‌الله جزائری و از مجاورین نجف اشرف بوده است، در ورع و زهد و تقوی، سلمان عصر و مقداد دهر خود می‌باشد، با شیخِ مرحوم کمال معاشرت و الفت را داشته و برجنازۀ آن مرحوم اقامۀ نماز نمود و بعد از وفات شیخ تا یک سال تقریباً که زنده بود امور خلق به او راجع بود، و اعتکاف مسجد سهله و کوفه را بسیار مواظبت می‌نمود و مردم را در حقّ او چنان گمان بود که شرفیاب خدمت امام عصر علیه‌السّلام می‌بود، و معروف به کرامات بوده است.

صاحب دارالسّلام سپس می‌گوید:

و بالجمله میرزا حبیب‌الله رشتی روایت از پسر این سیّد می‌کند که گفت: در وبائی که در عشرۀ هفتم از مائة ثالثه بعد از هزار هجری واقع گردید[۱۸]، سیّد مذکور را در اواسط شب ناخوشی وبا عارض شد و چون حالت او را پریشان دیدم و ضعف پیری و عبادت هم در او زیاده بر آن بود، از خوف آنکه مبادا تا صبح نماند و شیخ از ما مؤاخذه نماید که چرا جهت عیادت به او اطّلاع ندادیم، فانوس را از برای اعلام شیخ روشن کردیم،

سیّد چون ملتفت شد، فرمود چه خیال دارید؟

عرض کردیم، اراده داریم شیخ را باخبر کنیم،

گفت: حاجت به آن نیست، شیخ حال تشریف می‌آورد، چراغ را خاموش کنید و بنشینید.

چون فانوس را خاموش کرده، نشستیم، لمحه‌ای نگذشته آواز حلقۀ در بلند شد،

سپس سیّد فرمود که: شیخ است، در را بگشائید؛

چون در را بگشودیم، شیخ را با ملّا رحمت‌الله در پشت در دیدیم، شیخ فرمود: حال سیّد علی چگونه است؟

عرض کردیم حالا که مبتلا شده، خدا رحم کند إنشاءالله؛ فرمود: باکی نیست إنشاءالله، و داخل گردید.

چون سیّد را مشوّش و مضطرب دید، فرمود: مضطرب مشو، خوب می‌شود إنشاءالله؛ سیّد عرض کرد که از کجا می‌گوئی؟

فرمود که: خواسته‌ام که تو بعد از من بمانی و بر جنازۀ من نماز کنی؛ عرض کرد که چرا این ‌را خواستی؟

فرمود: حالا که شده؛ پس نشست و قدری سؤال و جواب و مطایبه کردند و شیخ برخواست؛

فردای آن‌روز شیخ بعد از درس در بالای منبر فرمود: حاج سیّد علی را می‌گویند ناخوش است، هرکس از طلّاب به عیادت او می‌خواهد برود، با من بیاید و از منبر به زیر آمده با جملگی از طلّاب به خانۀ سیّد[۱۹] رفت؛ [۲۰]

روای گوید: چون وارد گردید، مانند کسی که خبر ندارد از سیّد احوال‌پرسی نمود.

من خواستم عرض کنم: شیخنا شما دیشب تشریف آوردید و از حال سیّد اطلاع دارید که ناگاه سیّد را دیدم که انگشت به دندان گزیده و اشاره کرد، دانستم رضایت ندارد، لذا سکوت کردم؛ بعد هم سیّد عافیت یافت و بر جنازۀ شیخ نماز کرد أعلی‌الله مقامهما. [۲۱]

آیة‌الله شبیری زنجانی به نقل از آقای حاج سیّد محمّد علی سبط، نوۀ شیخ انصاری می‌فرماید:

دو نفر نزد شیخ مقرّب بودند که ایشان حرف آنها را ردّ نمی‌کرد، یکی آقا سیّد علی شوشتری و دیگری میرزای شیرازی.[۲۲]

البتّه از برخی قضایای نقل شده به خوبی استفاده می‌شود که همۀ شاگردان شیخ حتّی خود میرزای شیرازی نسبت به تقرّب آقا سیّد علی نزد شیخ، معترف بوده‌اند.

یکی از آن قضایا، قضیّه‌ای است که مرحوم ملّا باقر شوشتری که خود از شاگردان شیخ انصاری بوده است در کتاب تذکرة[۲۳] خود می‌نویسد که عین آن چنین است:

یکی از تجّار شیراز دویست تومان به توسّط یکی از زوّار برای شیخ انصاری به نجف فرستاد و به آن شخص گفت: پول را که تحویل دادی قبض آنرا از شیخ بگیر و برایم بیاور؛ آن شخص وقتی وارد نجف شد، پول را به میرزای شیرازی داد و بعد از آن آمد نزد میرزا و گفت: قبض این پول را از شیخ بگیرید؛ میرزا نزد شیخ آمده و قضیّه را بیان کرد، شیخ فرمود: میرزا حسن من زنده باشم تو این نامعقول‌ها را بکنی؟! تو دویست تومان بخوری، باقی علویّین و علویّات از گرسنگی بمیرند؟! برو من قبض نمی‌دهم. [۲۴]

وقتی میرزا از شیخ ناامید شد آمد منزل حاج سیّد علی و جریان را برای ایشان تعریف کرد، حاج سیّد علی به او فرمود: مبادا از کلام شیخ دلگیر شوی، چون او رئیس علماء امامیّه می‌باشد و سخنش به مانند فعلش از سنّت است و او حجّت بین خدا و بین بندگانش در روز قیامت می‌باشد؛ سپس فرمود: شما تا روز جمعه که شیخ به حسب عادت نزد من می‌آید صبر کن، وقتی آمد إنشاء‌الله از ایشان قبض را می‌گیرم؛ روز جمعه که شیخ آمد جناب سیّد جریان میرزای شیرازی را در این قضیه از اوّل تا آخر برای شیخ بیان کرد و بعد از آن خود شیخ با دست شریف خود، قبض را نوشت و مهر را از خادم خود ملّا رحمت‌الله گرفت و آن را مهر زد و به میرزای شیرازی رساند.[۲۵]


از چندین جای کتاب تذکرة ملّا باقر به دست می‌آید که شیخ هفته‌ای یکبار به منزل حاج سیّد علی می‌رفته است و این خود نشان از ارتباط وثیق مرحوم شیخ و علاقۀ ایشان به حاج سیّد علی دارد.

آیة الله حاج سیّد محمّد تقی حکیم که از نوادگان مرحوم سیّد می‌باشند در ضمن مطالبی که شفاهاً برای نویسندۀ مقاله بیان کردند، فرمودند:

چون سیّد در شوشتر مال و املاک داشتند، لذا درآمد آنها را برای ایشان به نجف می‌فرستادند و ایشان از آن پول به بعضی شهریّه‌ای می‌دادند و یکی از کسانی‌که از جناب سیّد شهریّه می‌گرفت، شیخ بوده است؛[۲۶] و وقتی به ایشان گفتند: شما که خودتان مرجع کلّ هستید، چرا از حاج سیّد علی شهریّه می‌گیرید؟

فرمودند: من این پول را از دست حاج سیّد علی به جهت تبرّک آن می‌گیرم.

در کتاب زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری که توسّط یکی از اسباط ایشان نوشته شده است، در قسمت وصیّ شیخ آمده است:

وصیّ شیخ، حاج سیّد علی بوده که بنا به وصیّت، بر جنازۀ شیخ هم نماز گذاشت؛ نامبرده از عالمای نامور و از فقهای امامیّه و از ستارگان فروزان زهد و تقوا که به تمام صفات نیکو متخلّق و به جمیع ملکات متّصف و دارای نفس قویّه و کرامات ظاهره و یگانه مصاحب و دوست و صاحب سرّ شیخ بوده است، که بین ایشان چنان مودّت و یگانگی و الفت برقرار بوده که آنان را یک روح در دو قالب باید محسوب داشت.

در لؤلؤ الصّدف گوید:

از جمله سیّد جلیل‌القدر صاحب کرامات متواتره، حاج سیّد علی شوشتری و ایشان از زهّاد علماء محسوب می‌شدند، شیخ انصاری مرحوم، با آن نهایت زهد و ورع و کرامات، مع‌ذلک نهایت ارادت را نسبت به این سیّد جلیل داشته و چنین می‌دانسته‌اند که آن جناب خدمت امام زمان عجل‌الله‌تعالی فرجه رسیده‌اند و بعضی از حکایت غریب و عجیب از شیخ بزرگوار دربارۀ ایشان نقل کنند.

سیّد هرروز در جلسۀ درس شیخ حاضر می‌شد و علم طبابت را هم دارا بوده، جز آنکه به غیر از شیخ کسی را معالجه نمی‌کرد؛ وی پس از فوت شیخ، بر منبر او تدریس نموده و گویند چنان بوده که گویا شیخ درس می‌گوید.[۲۷]

در انتهای این قسمت سزاوار است دو قضیّۀ خواندنی دربارۀ مرحوم شیخ انصاری که مرتبط با فضای این مقاله می‌باشد به نقل از آیة‌الله شبیری زنجانی را ذکر کرده و سپس به قسمت بعدی بپردازیم:

قضیّۀ اوّل: ایشان می‌فرماید:

در اینکه شیخ اهل کرامت بوده حرفی نیست، من خودم از آقای حاج میرزا احمد کفایی شنیدم که می‌گفت: پدرم (آخوند خراسانی) می‌گفت: آسید علی شوشتری بر شیخ نماز خواند و شیخ را دفن کرد، موقعی که شیخ را در قبر گذاشتند گفت: حیف، از این دنیا رفتی و کسی را قابل حمل اسرار ندانستی.[۲۸]

قضیّۀ دوّم: ماجرای استفتائی است که از مرحوم شیخ انصاری دربارۀ مولوی می‌کنند که مولوی چگونه آدمی است؟

شیخ در پاسخ ـ ‌چنان‌که شنیده‌ام ‌ـ می‌نویسد:

من کتاب مثنوی را کم مطالعه کرده‌ام، ولی در جوانی قدری آنرا دیده‌ام، این شعر از آن زمان در نظرم مانده است که مولوی می‌گوید:

هرکسی از ظنّ خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

وقتی مولوی دربارۀ معاصرین خود در ششصد سال قبل می‌گوید که اینها تشخیص نمی‌دهند که من چکاره‌ام، من چگونه دربارۀ او قضاوت کنم؟! [۲۹]
بخش دوّم: بُعد علمی

مطالبی که در این باره به دست ما رسیده، به‌خوبی پرده از مقام والای علمی ایشان برمی‌دارد.

مطلب اوّل:

توصیف مقام علمی ایشان توسّط مرحوم آخوند خراسانی می‌باشد، آیة الله حکیم در مقاله‌ای که دربارۀ زندگی‌نامۀ این عارف کامل نوشته‌اند، در اینباره چنین آورده‌اند:

بهتر است قسمت‌هائی از متنی که آیة‌الله آقا شیخ عبدالرّضا کفائی خراسانی ساکن قم، به خطّ خودشان نوشته‌اند و فرستاده‌اند و آن متن را از والد بزرگوارشان آیة‌الله حاج میرزا احمد کفائی خراسانی و ایشان از والد معظّم خود آیة‌الله آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانی دربارۀ حاج سیّد علی شوشتری نقل کرده‌اند، عیناً بیاوریم:

هنگام ورود به نجف اشرف برای ادامۀ تحصیل در اوائل سال ۱۲۷۹ هجری قمری، شیخ انصاری استاد بزرگ فقه و اصول بود و سیّد علی شوشتری، استاد عالی در مقام درس اخلاق و آن‌دو در درس دیگری نیز شرکت می‌کرد، سیّد در درس فقه و اصول شیخ حاضر می‌شد و شیخ در درس اخلاق سیّد شرکت می‌کرد و من و سائر شاگردان شیخ تصوّر می‌کردیم که سیّد فقط مرد مقدّسی است و ارادت شیخ به او فقط جهت قداست و تقوای سیّد است تا آنکه شیخ در گذشت و پس از شیخ کرسی تدریس او به وصیّ او، ندیم و مراد او، سیّد علی شوشتری رسید، پس از شیخ بر کرسی تدریسِ او نشست و به افاضۀ تحقیق در فقه و اصول پرداخت و آنگاه بود که من و سائرین دیدیم که سیّد دریایی از علم است.

آیة الله شیخ عبدالرّضا کفائی در پایان این قسمت نوشته است:

«تعبیر دریای علم نسبت به سیّد از شخص خود مرحوم آخوند است و این تعبیر از آن مرد بزرگ عرصۀ تحقیق نسبت به سیّد، خود دلالت تمام بر جلالت قدر مقام علمی سیّد دارد.»

مرحوم آخوند در نجف، چهار استاد بزرگ را درک کرده و از محضر علمی آنان بهره برده است، ولی ایشان تصریح می‌کرده است که از میان این چهار استاد بزرگ، فقط سیّد علی شوشتری مرا بدین پایه از علمیّت و تحقیق رسانیده است و جهت آن ارشاد سیّد در مورد کیفیّت درس خواندن من بود و صورت واقعه چنین بود که سیّد به من عنایت خاصّی داشت.[۳۰]

روزی پس از تمام شدن درس مرا به حضور طلبید و فرمود: جناب آخوند آیا به نوشتن درس مقیّد هستید؟

و من پاسخ دادم آری؛ پس از اتمام تدریس شما، تا از نوشتن تقریرات فارغ نشوم به کار علمی و تحصیل دیگر نمی‌پردازم؛

سیّد در جواب توضیح من فرمود: اگر روش کار شما چنین باشد، هیچ‌گاه به مرتبۀ بزرگی در علم نخواهید رسید!

پرسیدم پس روش درست کار چیست؟

فرمود: شب قبل از درس تمامی منابع و کتبی را که من برای تدریس در موضوع بحث فردا مطالعه می‌کنم شما نیز مطالعه کنید و حاصل مطالعۀ خود را در آن موضوع به نحو تحقیقی و استدلالی بنویسید، فردا در جلسۀ درس ملاحظه کنید که آیا نتیجۀ مطالعات و تحقیقات شما در موضوع بحث با رأی و بیان من موافق است یا مخالف؟ در صورت موافقت مشکلی وجود ندارد، ولی در صورت مخالفت، من ادلّۀ خود را طرح می‌کنم شما نیز ادلّۀ خود را مطرح کنید، یا شما مرا به ادلّۀ خود قانع می‌سازید، یا من شما را با ادلّۀ خویش قانع می‌سازم؛

مرحوم آخوند فرموده است: از روز بعد من به‌همین توصیۀ سیّد عمل کردم و به برکت همین راهنمائی سیّد در عرصۀ تحقیق و علم رسیدم به این مرتبه که اکنون رسیده‌ام.

[۳۱]


مطلب دوّم:

قضیّه‌ای است که جایگاه والای علمی جناب سیّد را در نزد شیخ انصاری روشن می‌سازد:

جناب ملّا باقر شوشتری شاگرد شیخ انصاری در تذکره گوید:

ناصرالدّین شاه قاجار چندین مسأله را که احتیاج داشت حکم شرعی آنها را شیخ انصاری بیان کند به توسّط شخصی به نجف نزد شیخ فرستاد؛ وقتی پیام‌آور سؤالات را به شیخ داد، جناب شیخ سؤالات را سپردند به ملّا رحمت‌الله و فرمودند: اینها را نگهداری کن تا روز پنج‌شنبه که طبق معمول می‌روم منزل حاج سیّد علی، تا این مسائل را با او یک‌یک مباحثه کنم.

وقتی طبق معمول روز پنج‌شنبه منزل حاج سیّد علی رفتند، به خادم خود ملّا رحمت‌الله فرمود: مسائل را بیاور، و یکی از آن مسائل را با سیّد به بحث گذاشت و به سیّد فرمود به‌نظر من حکم این مسأله این‌چنین است؛

جناب سیّد نظر شیخ را ردّ کرده و فرمودند: حکم این مسأله این‌چنین است؛

سپس شیخ نظر جناب سیّد را ردّ کرد و همین‌طور تا مدّتی با هم بحث کردند، سپس شیخ انصاری فرمود: من مشغول به امور مهمّه‌ای هستم که آن اشتغال به درس طلّاب می‌باشد و به ملّا رحمت‌الله فرمود: این مسائل را بگیر و تحویل آن‌کس که آنها را آورده بده و بگو سؤالات را به شاه برگرداند و به شاه بگوید که: شیخ مرتضی انصاری جواب‌ها و احکام این مسائل شرعیّه را نمی‌داند. [۳۲]


مطلب سوّم:

آیة‌الله شبیری زنجانی در کتاب جرعه‌ای از دریا در جواب این سؤال که:

در میان شاگردان شیخ کدام‌یک از همه مهم‌تر بوده‌اند؟

می‌فرماید:

آن‌گونه که مجموعاً استفاده می‌شود،‌ شاگردان درجۀ اوّل شیخ چهار نفر بوده‌اند:

میرزای شیرازی، میرزای رشتی، آقا حسن نجم‌آبادی و آقا سیّد حسین کوه‌کمره‌ای...

مرحوم شیخ آقا بزرگ در شرح حال میرزای شیرازی در نقباء البشر نوشته که:

از جمعی از اعاظم مشایخ شنیدم که مرحوم شیخ مکرّر می‌فرمود:

إنّی اُباحث لثلاثة المیرزا محمّد حسن الشّیرازی و المیرزا حبیب‌الله الرّشتی و الآقا حسن الطّهرانی [۳۳]،

آقا سیّد حسین را اسم نبرده و شاید به علّت کهولت، آقا سیّد حسین بعداً در درس شرکت نمی‌کرده، به‌هرحال این چهار نفر شاگردان مسلّم درجۀ اوّل شیخ بودند.

سپس آیة‌الله شبیری زنجانی در پاسخ این سؤال که:

دربارۀ آقا سیّد علی شوشتری چه می‌فرمائید؟

می‌فرمایند:

شاید خود آقا سیّد علی هم نمی‌خواسته که شیخ اورا معرّفی کند، ممکن است در خیلی از جاها آقا سیّد علی خودش را مستغنی می‌دانسته و شاید روی ارادتی که به شیخ داشته در درس او شرکت می‌کرده است، بنابراین نظر شیخ در جنبۀ تعلیمی به این سه نفر بوده است.[۳۴]


مطلب چهارم:

استفادۀ علمی بزرگانی مثل مرحوم میرزای شیرازی[۳۵] و آخوند خراسانی از ایشان و مقام مرجعیّت ایشان؛

عبارت صاحب تکمله چنین بود که:

أحد رؤساء المذهب و مراجع الطّائفه بعد العلّامة الأنصاری؛

و مرحوم شیخ آقا بزرگ در وصف علمی ایشان فرموده‌اند:

ایشان بعد از شیخ مرجع بوده‌اند.

و اعتماد السّلطنه اینطور می‌نویسد که:

شیخ الطّائفه استاد الکلّ مرتضی الأنصاری او را بر جیمع اصحاب خویش علماً و عملاً ترجیح می‌داده؛

و از تکملة نجوم السّماء نیز نقل شد که:

به فقه و دقّت نظر معروف و مشتهر می‌باشد، علماء او را مسلّم می‌داشتند؛

همچنین جناب حاج ملّا باقر شوشتری هم ایشان را از جمله مراجع تقلید خود ذکر کرده‌ و گوید:

اسامی الّذین قلدتّهم فی أیّام حیاتهم خمسة، الشّیخ جعفر التّستری، الشّیخ مرتضی الأنصاری و السّیّد علی، التّستریّون، المیرزا محمّد حسن الشّیرازی، المیرزا حسین الطّهرانی.[۳۶]

«اسامی کسانی که من در ایّام حیاتشان از آنها تقلید کرده‌ام پنج اسم است، شیخ جعفر شوشتری، شیخ مرتضی انصاری، سیّد علی که هر سه شوشتری هستند، میرزا محمّد حسن شیرازی و میرزا حسین طهرانی.»

در اینجا مناسب است یکی از نظرات فقهی ایشان را به نقل از مرحوم سیّد عبدالحسین لاری، شاگرد مرحوم ملّا حسینقلی همدانی رضوان الله علیه بیاوریم:

اختلف علماؤنا المخلصون بعد اتّفاق النّصوص و الفتاوی فی الجملة علی حرمة حبّ الدّنیا فی أنّ حرمته هل هی حرمة نفسیّة کالزّنا و شرب الخمر کما هو ظاهر النّصوص و عناوین محدّثیها و صریح اُستاد اُساتیدنا الأعلام السّیّد علی التّستری طاب ثراه أم حرمة غیریّة کحرمة المقدّمات المفضیة إلی الحرام من السّعایّة و الإعانة علیه کما علیه اُستادنا الرّوحانی الفاضل الهمدانی طاب ثراه؟ علی قولین.[۳۷]

«بعد از اتّفاق روایات و فتاوی بر حرمت فی الجملة حبّ دنیا، علماء مخلص ما اختلاف دارند در اینکه آیا حرمت حبّ دنیا مثل حرمت زنا و شراب‌خواری، حرمت نفسی می‌باشد؟ چنانچه ظاهر روایات و عناوینی که محدّثین برای این روایات آورده‌اند، این چنین است و همین قول نظر صریح استاد اساتید بزرگوار ما سیّد علی شوشتری طاب ثراه می‌باشد؛ یا آنکه حرمت آن مثل حرمت مقدّماتی که منجرّ به حرام می‌شود، حرمت غیری می‌باشد؟ چنانچه این قول استاد روحانی و فاضل ما مرحوم ملّا حسینقلی همدانی طاب ثراه می‌باشد.

و امّا دربارۀ مشایخ حاج سیّد علی رضوان الله تعالی علیه این چنین آورده‌اند که:

مشایخ اجازۀ حاج سیّد علی به نحوی که در اجازه‌ای که به میرزا محمّد همدانی داده و در آن تصریح به آنان فرموده‌اند، یکی شیخ و دیگری سیّد حسین امام جمعۀ شوشتر می‌باشد.[۳۸]

آثار قلمی حاج سیّد علی شوشتری

آیة الله حکیم در اینباره می‌نویسند:

تا کنون کتاب و نوشتاری به خطّ خود حاج سیّد علی شوشتری یا به خطّ دیگری که منسوب به ایشان باشد، در اخلاق، عرفان، موعظه و سیر و سلوک به دست نیامده است ولی در میان کُتب خانوادگی ما اوراقی به دست آمده که ثابت شده خطّ آن مرحوم است و موضوع آن نوشتارها علم اصول فقه، شامل مباحث الفاظ و مباحث عقلی و مسائلی از علم فقه است؛ این اوراق جمعاً ۳۸۸ صفحه است که بعضی از برگ‌های آنها یک‌رو و بعضی دو‌رو نوشته شده است؛

اینک دو نمونه از آنها را ذکر می‌کنیم:

۱. در صفحۀ دوّم که ابتدای این اوراق و مربوط به مباحث الفاظ است چنین آمده است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم الموفّق الکریم، الحمد لله ربّ العالمین و الصّلوة و السّلام علی خیر خلقه محمّد و آله الطّاهرین الّذین بهم علّمنا الله معالم الدّین و لعنة الله علی أعدائهم من الجنّ و الإنس أجمعین.

أمّا بعد فاعلم أنّ الکلام فی علم الاُصول المفضی سالکه إلی متابعة الرّسول (ص) یقع فی خمسة فصول، الفصل الأوّل فی ذکر علائم بها یفرق بین الحقیقة و المجاز؛ الثّانی فی ذکر مباحث الألفاظ الّتی سمّاها بعض المتقدّمین مبادی لغویّة؛ الثالث فی بیان الأدلّة الشّرعیّة؛ الرّابع فی بیان أدلّة العقلیّه؛ الخامس فی الکلام عن الاجتهاد و التّقلید والتّعادل و التّراجیح.


۲. در صفحه۳۵۷ قسمت اواخر اوراق که مربوط به بحث اجتهاد و تقلید است چنین آمده است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین، الحمد لله ربّ العالمین و الصّلوة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین أجمعین.

أصل فی بیان العدالة و فی اللغة الاستواء و الاستقامة و شرعاً فیها أقوال: الأوّل عدم ظهور الفسق من المسلم و هو منقول عن الإسکافی و الشّیخ فی الخلاف و ظاهر المبسوط، و المفید فی الاشراف و هو مستقرب السّرائر؛ الثّانی حسن الظّاهر؛ الثّالث الملکة و سیجیء تفسیرها.[۳۹]

مهر مخصوص حاج سیّد علی شوشتری

ضمناً برای مشخّص شدن کتب ملکی خود در اوّل کتاب‌ها مهری می‌زدند، اصل مهر ایشان بیضی شکل بوده و در آن نوشته شده است:

عبده علیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی.

در اوّل کتاب‌های شخصی ایشان بالای مهر نوشته شده است:

من کتب علیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی

و در بعضی از کتاب‌ها نوشته شده است:

من کتب الجانی علیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی

این عبارت، بالای مهر با خط زیبای نسخ نگارش یافته و در بعضی دیگر از کتاب‌های ملکی ایشان بالای مهر این عبارت آمده است:

من مختصّات الجانی علیّ بن محمّد بن طیّب الموسوی

کتب ملکی حاج سیّد علی شوشتری

آن مرحوم کتاب‌هائی داشته که ملک او و متعلّق به شخص او بوده‌اند، تعدادی از آنها از بین رفته و تعدادی از دست‌برد حوادث محفوظ مانده که در «کتابخانۀ عمومی آیة‌الله سیّد محمّد تقی حکیم، وابسته به آستان قدس رضوی» موجودند، دو کتاب از این کتاب‌ها چاپ سنگی و بقیّه خطّی هستند.

ضمناً ایشان تعدای از کُتب خود را بر اولاد خویش نسلاً بعد نسل وقف کرده نموده که با کلمۀ «وقف خاصّ» مشخّص شده‌اند.

در میان کُتُب خانوادگی ما که از آباء و اجداد ما به ما ارث رسیده است، کتاب وسائل الشّیعه تألیف شیخ حرّ عاملی وجود دارد که در تاریخ جمادی الاُولی سال ۱۲۵۸ هجری قمری به خط محمّد علی بن محمّد عبدالله الشّویکی الخطّی در سه جلد نوشته شده است، در پائین صفحه آخر جلد سوّم سمت راست چنین آمده است:

بسم الله، ‌وقع التصحیح و المقابلة حرفاً بحرفٍ حسب الجهد و الطاقة الّا ما زاغ عنه البصر و کلّ عنه الفکر امتثالاً لأمر الأجلّ الأمجد الأسعد الحاج سیّد علی بن السیّد محمّد، متّعه الله طویلاً و أفاض علیه من شآبیب رحمته بکرة و اصیلاً و الحمدلله ربّ العالمین.[۴۰]

بخش سوم: مقامات معنوی

در عباراتی كه در ابتداء از كُتُب معروفه تراجم آوردیم و اشاره به مقامات عالیۀ معنوی ایشان دارد، آمده است:

در معارف به دورترین نقطۀ آن دست پیدا کرده و در سلوک روشن‌ترین و بالاترین طریقه را داشته است، دارای کرامات و مکاشفات بسیاری بوده است، در مقامات ربّانی به حدّی بوده است که کماکان شیخ از مریدان وی بوده، و در زهد و ریاضات شرعیّه و مخالفت نفس مشهور بوده است.

باری اين اوصاف و مقامات معنوی جناب سيّد باعث شده بود كه علماء اهل معنی همچون شيخ انصاری، جهت استفادۀ معنوی دور شمع وجود او جمع شوند؛ سخنان شیخ در جریان فوت مادر خود به حاج سیّد علی نشان‌گر عظمت معنوی جناب سیّد نزد شیخ انصاری می‌باشد.

مادر شیخ به سال ۱۲۷۹ قمری در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ از فرط علاقه‌ای که به او داشت در مرگ او بسیار متأثّر و غمناک شد و گریه کرد[۴۱] ؛

ملّا باقر شوشتری شاگرد شیخ می‌گوید:

بعد از غسل و حنوط و کفن کردن، ایشان را برای نماز بر پیکرش به صحن شریف آوردند و صحن شریف از جمعیّت مردم برای نماز پُر شده بود.

در این حال شیخ به حاج سیّد علی فرمود: شما بر مادر نماز بخوانید؛

جناب سیّد نپذیرفت و فرمود: شما أولی هستید برای نماز بر مادر؛

شیخ انصاری فرمود: لا أری فی الدّنیا عملاً أعمله لاُمّی أفضل من صلوتک علیها؛

«هیچ عملی که بخواهم برای مادر در این دنیا انجام بدهم افضل و بالاتر از نماز خواندن شما بر او سراغ ندارم»

سپس جناب سیّد جلو رفت و بر مادر شیخ نماز خواند.[۴۲]

در عظمت معنوی این شخصیّت بزرگ همین بس که سر سلسلۀ فقهاء عارف از یک قرن و نیم پیش در حوزه و بالتّبع در جامعۀ شیعی، این عالم بزرگوار می‌باشد، اغلب رهروان توحید و ولایت مدیون این عارف بزرگ می‌باشند. رادمردی که همگان بر اینکه واسطۀ فیض معارف بلند توحید و ولایت بوده است اتّفاق نظر دارند.

مرحوم علّامه حسینی طهرانی رضوان‌الله علیه می‌فرماید:

مرحوم آقا سیّد علی شوشتری از اعظم فقهاء و از مبرّزین شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده است و پس از فوت شیخ، درس او را از همان‌جا که مانده بود، شروع کرد و او را بحر موّاجی یافتند... و شاگرد شیخ در فقه بود و شیخ شاگرد او در اخلاق، بدین معنی که این دو نفر هردو نسبت به هم‌دیگر، استاد و شاگرد بودند و آخوند حسینقلی شاگرد شیخ در فقه و شاگرد آقا سیّد علی در عرفان بود و از آن زمان تا امروز علم فقه و علم عرفان چون شیر و شکر به‌هم آمیخته شده و هر یک از شاگردان این رشته هم‌چون آخوند مولی حسینقلی و آقا حاج سیّد احمد کربلائی طهرانی و حاج میرزا علی آقای قاضی و آقای حاج سیّد محمّد حسین علّامه طباطبائی هریک، از فقهاء عالی‌قدر اسلام و از عرفاء منیع المرتبه بوده‌اند، جزاهم الله عنّا و عن الإسلام أحسن الجزاء.

در اینجا ذکر این نکته ضروری می‌باشد که با دقّت و تحقیق در سیره و روش این بزرگان و تأدّب شدید آنها نسبت به آداب دین، کاملاً مشهود می‌شود که مسیر آنان همان راه توحید و ولایت و دوری از هرگونه انحراف و مبارزه با هرگونه اعوجاج می‌باشد و بر اساس همین نکته است مرحوم علّامه حسینی طهرانی قدّس الله نفسه می‌فرمایند:

چقدر ناجوانمری است که از تشابه لفظی تصوّف و صوفیّه سوء استفاده کنیم و بخواهیم به کلّی راه شهود و وجدان و عرفان و لقاء الله را ببندیم، چقدر ناجوانمری است که مکتب امثال سیّد بن طاووس و شهیدین و نراقیّین و سیّد مهدی بحرالعلوم و ابن فهد حلّی و مجلسی اوّل و آقا سیّد علی شوشتری و شیخ انصاری و آخوند ملّاحسینقلی همدانی و شاگردان پر فیضش را به امثال حسن بصری و محمّد بن منکدر و سفیان ثوری و امثالهم از کسانی‌که تصوّف را یک راه جدا برای جدائی از ائمّه پنداشتند قیاس کنیم؟ و از لفظ صوفی که در بعض از روایات در ذمّ آنها وارد شده است جهلاً یا با تعمّد جهلانی با تطبیق این عنوان، همه را زیر مهمیز این کلمه قرار داده و پیوسته آنها را با تازیانه و شلّاق تبعید و تکفیر و تفسیق و سخنان ناشایست و اتّهامات نابخرادانه مضروب سازیم؟[۴۳]

شاگردان اخلاقی و معنوی

از قرائن به‌دست می‌آید که عدّه‌ای از طلّاب از مواعظ اخلاقی جناب سیّد به‌صورت عامّ بهره می‌برده‌اند و عدّه‌ای نیز به صورت خاصّ با ایشان مرتبط بوده‌اند و هریک از آنها بر اساس استعداد و پذیرشی که داشته‌اند به مقاماتی رسیده‌اند؛ در این مقاله نام چند نفر از شاگردان خاصّ ایشان را ذکر می‌کنیم.[۴۴]
۱. ملّا حسینقلی همدانی

چنانچه در ابتدای این نوشتار ذکر شد ملّا حسینقلی همدانی با پیگیری این مطلب که رفتن شیخ انصاری هفته‌ای یک ساعت به منزل حاج سیّد علی بی‌حساب نیست و حتماً نکته‌ای دارد، به مجلس موعظۀ جناب سیّد راه پیدا می‌کند.

خود ایشان در این رابطه می‌فرماید:

دیدم که آقا سیّد علی موعظه می‌کند، شیخ هم مشغول گوش دادن به وعظ اوست، جلسه که تمام شد، آقا سیّد علی بلند شد و شیخ را بدرقه کرد، من خیلی مجذوب آن صحبت‌ها شدم، از آقا سیّد علی خواستم که اجازه دهد من هم شرکت کنم؛

آقا سیّد فرمود: آقا رئیس هستند، فرصتی ندارند، وقتشان خیلی محدود است، شما هر وقت بیائید مانعی نیست؛

و نیز می‌فرماید:

خدمت آقا سیّد علی رفتم دیدم اصحاب خاصّی دارد؛ و بدین ‌ترتیب ملّا حسینقلی به آقا سیّد علی متّصل می‌شود.[۴۵]

از آن به بعد ملّا حسینقلی همدانی با تمام وجود خود را در تحت تربیت این عالم ربّانی و عارف صمدانی قرار داد و در اثر این تربیت به عالی‌ترین مقامات معنوی که تصوّر آن برای ما میسور نیست رسید و قطعاً بهترین ثمرۀ تربیتی حضرت سیّد از میان شاگردان خود، جناب ملّا حسینقلی همدانی است و این مطلب صریح عبارات و قضیّه‌ای است که مرحوم شیخ آقا بزرگ در نقباء البشر در ذیل ترجمۀ ملّا حسینقلی همدانی آورده است، ایشان می‌فرماید:

استادِ ملّا حسینقلی یعنی سیّد شوشتری ـ ‌همان کسی که مشغول تربیت و تصفیۀ نفس او بوده است ـ احساس می‌کرد که ملّا حسینقلی نه فقط استعداد و لیاقت تهذیب نفس خود را دارد، بلکه می‌تواند در آینده قیادت جمع کثیری را به‌عهده بگیرد و در اصحاب و اتباع خود روح تهذیب نفس را قرار دهد.

سپس گوید:

یک قضیّه است که به ما آن حالت اهتمام سیّد به ملّا حسینقلی و آگاهی ایشان از آن استعدادی که در اوست را نشان می‌دهد؛ حکایت شده که یکی از طبیبان ماهری که از مریدان سیّد بوده است برای زیارت وارد نجف اشرف می‌شود و برای دیدن سیّد نزد ایشان می‌رود و این در وقتی بوده که ملّا حسینقلی مریض بوده است.

تا چشم سیّد بر آن طبیب می‌افتد بلافاصله می‌فرماید: همین الآن برو مدرسۀ سلیمیّه و در مدرسه بگرد و فرزندم ملّا حسینقلی را پیدا کن، مریضی او را رنجور کرده، او را مداوا کن.

طبیب هم به‌جهت امتثال امر سیّد رفت و ملّا حسینقلی را معاینه را کرد و بدون معالجه نزد سیّد برگشت و گفت: این شیخ فقیر است و مرض او مرض سختی است و مداوای او احتیاج به هزینه کردن مال زیادی دارد؛ جناب سیّد فرمود: برگرد نزد او و هرطور شده او را معالجه کن حتّی اگر شده ۱۰۰ تومان[۴۶] خرج کنی که او یک ساعت بیشتر از مقداری که تو امید به زنده بودن او داری، زنده بماند، این کار را بکن، چرا که یک ساعت از عمر او ارزشمندتر از این مخارج و زحمات می‌باشد.

سپس مرحوم آقا بزرگ می‌گوید:

این واقعه کفایت می‌کند برای فهماندن آروزهای استاد نسبت به ملّا حسینقلی و در حقیقت جناب سیّد به نور خدائی این امور را می‌دید و حقّاً ملّا حسینقلی همان‌طور بود که جناب سیّد آرزو داشت و صادق درآمد آنچه را که سیّد از آنها خبر داشت، چراکه به تحقیق، وجود ملّا حسینقلی ذکر علماء ابدال ما از سلف صالح رضوان‌الله‌علیهم را زنده کرد، او بقیّۀ گذشتگان است برای معاصرین و مفخر و افتخار است برای آیندگان ما.[۴۷]

همچنین داستانی که در رسالۀ لبّ اللباب آمده است نیز اهتمام جناب سیّد به تربیت ملّا حسینقلی همدانی را می‌رساند:

مرحوم شوشتری به یکی از شاگردان مبرّز حوزۀ مرحوم انصاری به نام آخوند ملّا حسینقلی درجزینی همدانی که از مدّت‌ها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفادۀ اخلاقی و عرفانی می‌نموده است و اینک پس از مرحوم شیخ عازم بر تدریس بوده و حتّی تتمۀ مباحث شیخ را که خود نیز تقریرات آن مباحث را نوشته بود، می‌خواست دنبال کند، کاغذی نوشته و در آن متذکّر می‌گردد که این روش شما تامّ وتمام نیست و شما مقامات عالیۀ دیگری را باید حائز گردید.[۴۸]

مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی در وصف ملّا حسینقلی همدانی گوید:

او در خصوص این علم ـ ‌علم اخلاق ‌ـ در جایگاه بزرگی قرار داشت که نمی‌توان آن را توصیف کرد ، مدّتی طولانی از زمان ایشان گذشته و در این مدّت به مانند او در علم اخلاق و تهذیب نفوس نیامده است؛ این فنّ به او خاتمه یافت و کسی که آنچه او داشت، داشته باشد به صورتی که نظیر او شمرده شود، نیامده است.

ایشان گروهی از شاگردان خود را تهذیب کرد به‌گونه‌ای که آنها ستاره‌هائی هستند که آسمان علم و فضیلت به آنها مزیّن شده است و من اگرچه فیض خدمت او را درک نکردم و تشرّف به دیدار وی برایم به قلم تقدیر مکتوب نشده بود، چراکه وقتی داخل عراق شدم دو سال از وفات ایشان گذشته بود (سال ۱۳۱۳) لکن تعداد زیادی از شاگردان ایشان را ادراک کردم که شبانه روز ملازمش بودند تا اینکه آنچه را که می‌خواستند به‌دست آوردند و به سعادت ابدی بهره‌مند شدند؛ او آنها را از کثافات این حیات پاک کرد تا اینکه علم را به عمل مقرون کردند.

سپس می‌فرماید: من خود اثر تربیتی نیکوی وی را در حالی‌که این تربیت در وجودشان واضح و در سیمایشان آشکار بود، دیده‌ام و به‌طور کلّی برای جناب ملّا حسینقلی فضل بزرگی است بر اکثر علمائی که بعد از او بوده و ما فیض خدمت آنها و توفیق بودن در نزدشان را داشته‌ایم.[۴۹]


در اینجا بیان نکته‌ای به نظر ضروری می‌رسد، و آن اینکه در این چند ماهی که در پی جمع‌آوری مطالب مربوط به مرحوم حاج سیّد علی شوشتری قدّس الله نفسه الزّکیّه بودیم و سعی داشتیم از تمام فضاهای موجود برای استخراج مطالب استفاده کنیم[۵۰] ، در لابه‌لای مطالب به نوشته‌ای برخورد کردیم که سعی کرده بود مکتب و مرام جناب حاج سیّد علی را از ملّا حسینقلی جدا کند؛

سرّ این تلاش و کوشش برای این است که چون دیده‌اند از طرفی نمی‌توانند به جناب حاج سیّد علی ایراد و خدشه‌ای وارد کنند، چرا که ایشان مورد وثوق کامل شیخ انصاری بوده است، و از طرفی اگر بخواهند ارتباط وثیق ملّا حسینقلی و حاج سیّد علی را قبول کنند، باید بپذیرند که فضای عرفانی فقهاء اخیر به رکنی رکین و استوار و محکم می‌رسد، لذا برای جناب سیّد یک مکتب و برای ملّا حسینقلی مکتبی دیگر درست کرده‌اند تا راحت‌تر بتوانند جناب ملّا حسینقلی و پیروانش را تخطئه کرده و زلال عرفان الهی را برای تشنگان آن، گل‌آلود نمایند.

بدون شکّ این تدبیر سودی نخواهد داشت و هرکسی با اندک مراجعه به تاریخ و وقایع زندگی این دو بزرگوار و نحوۀ ارتباط آنها بدین معنی قطع پیدا می‌کند که ملّا حسینقلی برترین شاگرد و بلکه ثمرۀ وجود جناب سیّد می‌باشد؛ وقتی جناب سیّد، او را فرزند معنوی خود می‌داند و برای یک ساعت بیشتر زنده ماندن او حاضر است مخارج سنگینی بپردازد؛ و نیز با توجّه به اوصافی که امثال شیخ آقا بزرگ طهرانی و سیّد حسن صدر در حقّ ملّا حسینقلی همدانی آورده‌اند، چگونه می‌توان بین این دو بزرگوار در طریقه سلوکی و عرفان الهی تفاوتی قائل شد؟!

باری شرح زندگانی جناب ملّا حسینقلی و اثبات حقّانیت روش و ممشای ایشان مقالی دیگر و مجالی واسع‌تر می‌طلبد. [۵۱]
۲. ملّا فتح الله وفائی شوشتری(متوفّی ۱۳۰۳ قمری)

ارتباط وفائی با مرحوم شوشتری اعلی الله مقامه الشّریف به طریق ارادت و مریدی و مرادی بوده[۵۲] و جناب سیّد علی نیز اجازۀ ذکری به ایشان داده و بعض اسرار را به او سپرده است.[۵۳]

صاحب کتاب شرح حال وفائی شوشتری گوید:

شنیدم از یکی از علماء موثّق و سادات اهل شوشتر نقل کرد از پدرش که مرحوم وفائی مسافرت خراسان نمود و مدّت یکسال در آنجا توقّف داشت و در تحت قبۀ حضرت رضا علیه‌السّلام بسیار الحاح و ابرام نمود و مشغول ریاضات و اعمالی شد و از آن حضرت درخواست راه نمائی نمود، بعد از یک‌سال به او اشاره شد باید بروی نجف اشرف، در آنجا به مطلب و مراد خود خواهی رسید.

از خراسان حرکت نمود برای نجف اشرف، قضا را وقتی وارد شد در نجف که درویشی آمده بود در آنجا و معروف به کشف و کرامات بود، ‌غالب خواصّ و عوامّ دور و دایره او را گرفه بودند و حتّی خانه‌ای که در آنجا بود کوچۀ آن را بست قرار داده که هر کسی پناه به آنجا می‌آورد، کسی نمی‌توانست او را از آنجا بیرون بکشد و آن کوچه معروف شد به کوچۀ درویش.

وفائی با خود گفت: لابدّ این شخص است که مرا باو دلالت کرده‌اند، لباس دربر کرد و مهیّای رفتن نزد او شد، از خانه بیرون آمد با خود گفت: بروم خدمت حاج سیّد علی که خانۀ او سر راهست، اوّل خدمت ایشان برسم، بعد از آن نزد درویش رَوم، درِ خانۀ سیّد آمد پس از استیذان وارد خانه شد؛ مرحوم حاج سیّد علی از میان اطاق صدا زد وفائی زود بیا تو را نزد من فرستاده‌اند نه نزد درویش؛ وفائی از رفتن خانۀ درویش منصرف شد.

سپس صاحب کتاب می‌نویسد:

از همان شخص شنیدم که یک وقتی مرحوم سیّد علی مشرّف شد به حرم حضرت امیر علیه‌السّلام، قضا را مرحوم وفائی هم آنجا بود، پس از زیارت مرحوم حاج سیّد علی از حرم بیرون آمد؛ وفائی گفت: من هم با او بیرون آمدم، ظهر بود هوا بسیار گرم، به خیال اینکه حاج سیّد علی می‌خواهد به منزل برود؛ وفائی گفت: دیدم راه بازار بزرگ را گرفت، به خیال اینکه می‌خواهد به وادی‌السّلام برود، وقتی که از نجف خارج شدیم عرض کردم: کجا خیال دارید؟ فرمود: مسجد کوفه کار دارم؛ عرض کردم ظهر است، هوا بسیار گرم است، آفتاب سوزنده است، فعلاً رفتن مقدور نیست، طرف عصر تشریف ببرید؛ دیدم به من متوجّه شد گفت: وفائی اگر خواسته باشیم می‌توانیم به این طریق برویم؛ نگاه کردم تمام صحرا را تا کوفه باغ و بستان دیدم، درخت‌های بسیار مشاهده کردم، میوه‌دار، هوای بسیار خنکی احساس نمودم، زمین را سبز یافتم، تعجّب نموده و مبهوت شدم؛ بعد مرحوم حاج سیّد علی تشریف بردند و من مراجعت کردم.[۵۴]

وفائی شوشتری در رسالۀ شهاب ثاقب که به امر مرحوم شیخ جعفر شوشتری برای جلوگیری از انحرافاتی که توسّط مرشدین غیر حقیقی در جامعه به وجود آمده بود می‌نویسد:

کسی را که دیدم طیّب رفته و طاهر گشته بود، حاجی سیّد علی شوشتری بود، رحمة الله علیه که ابداً خلل و خطری در راه به او نرسیده بود زیرا که بنده‌ای بود مطیع اگرچه سیر او فی‌الجمله به سبب ریاضات بوده امّا به جذب حقّ و ارشاد مرشد حقیقی رفته بود و ابداً کسی از سرّش مطّلع نبود و اشخاص دیگر که ذکر آنها موجب تطویل است دیده و شنیده‌ام، لیکن اکثر فاسد و ضایع شدند... و این راه را هم بدون اذن و دستور العمل مرشد کامل رفته برگشته، سالم رفتن محال است... و این مطلب بدیهی است جائیکه صنایع صوریّه بدون استاد کاملی نشود چگونه می‌شود صنعت‌های معنویّه بدون استاد حاصل گردد، خصوصاً چنین صنعتی که أعلی و أجلّ صنایع نفسانیّة معنویّه است.[۵۵]

ملّا فتح الله وفائی دیوان شعری دارد که در بعض اشعار ذوق عرفانی ایشان محسوس است؛ مثلاً دربارۀ معراج رسول خدا صلّی الله علیه و آله گوید:

قصّۀ معراج را تقریر نتوانم ولیکن

طالب و مطلوب را دانم که در یکجا قرین شد

بیم تکفیر ار نبودی افترای این آن را

بی‌تأمّل گفتمی کین عین آن و آن عینِ این شد.[۵۶]

و در جاي ديگر مي‌گويد:

رها كن اين تن خاكی كه اصل توست افلاكی

توئی مصداق كرّمنا كه پور پاك بابائی

تو را انّی أنا الله می رسد از خود به خود هردم

برای روشنائی در شب تار ار برون آئی

تو تا كی از فنا و نيستی ترسان و لرزانی

نترس ای دل به دين احمدی نه كيش ترسانی [۵۷]

و در جاي ديگر مي‌فرمايد:

به‌ اصل خويش ملحق شو به چشم اهل حق، حق شو

به كلّی نور مطلق شو اگر چون مردمان هستی[۵۸]
۳. محمّد تقی بن محمّد باقر بن محمّد تقی معروف به آقا نجفی اصفهانی (متوفّی ۱۳۳۲ق)

ايشان نوۀ شيخ محمّد تقي صاحب هداية المسترشدين مي‌باشد، كتابي دارد به ‌نام مفتاح السّعادة که در اواخر آن، در حاشيه مي‌نويسد:

خاتمةٌ در بيان جمله‌ای از ختوم مجرّبه كه بعضی از آن، از جمله عنايات و افاضات ربّانيّه است؛

در این خاتمه بارها اسم جناب حاج سيّد علی را برده است که ما در اين مقاله بعضی از مطالب آنرا ذكر خواهیم کرد.

مطلب اوّل

ايشان مي‌فرمايد:

مؤلّف گويد: در نجف اشرف مشغول تحصيل علم اخلاق بودم در عالم رؤيا مرا دلالت نمودند بر حاجي سيّد علي شوشتري أعلي الله مقامه، آن مرحوم در آن زمان حيات داشتند، در مسجد كوفه او را ملاقات نمودم، گفت: اشاره در اين باب به من نيز شده است و مدّت چند روز او را در مسجد كوفه و در نجف اشرف ملاقات مي‌كردم و آنچه سؤال مي‌كردم جواب مي‌شنيدم و مطالبی كه مي‌دانست به من تعليم مي‌نمود.

روزی مذكور نمود كه: در ايّام مجاهده و تفكّر، دنيا به‌نظر من متمثّل شد به‌صورت زن جمليه و گفت: تا به حال سه مرتبه است كه مرا تزويج كرده‌ای و طلاق گرفته‌ای، اگر مرتبۀ ديگر مرا تزويج كنی، تو را به قتل مي‌رسانم كه هرگز زنده نخواهی شد؛

و بعد از آن نقل فرمود كه: در آن ايّام روزي قبل از ظهر در خواب بودم، حضرت عيسی را در خواب ديدم كه فرمود: منشأ همه معاصی حبّ دنيا است و منشأ جميع فضائل اخلاقيّه زهد است.[۵۹]


مطلب دوّم

هم‌چنين آقا نجفی گويد:

از جملۀ ختوم، آيۀ كريمۀ الله نور السّموات و الأرض است، و اين ختم را مرحوم مبرور آخوند ملّا زين العابدين گلپايگاني أعلي الل ‌مقامه از اساتيد علماء نقل فرموده‌اند و نيز مرحوم مبرور حاجي سيّد علي شوشتري (ره) از مرحوم سيّد بحر العلوم أعلي الله مقامه روايت فرموده‌اند و حقير ختم را از مرحوم حاجي سيّد علي اجازه گرفته‌ام و نيز اجازه فرموده‌اند كه به مستجيزين از عدول اجازه بدهم.[۶۰]

نكتۀ قابل توجّه آنكه ختم به يك‌سري اعمال يا اذكار عبادي خاصّي گفته مي‌شود كه بايد در زمان خاصّ و با شرائطي انجام شود تا تأثيرگذار باشد، بعضي از اين ختوم در روايات آمده است و بعضي از آنها از اموري است كه از تجربيّات علماء و بندگان صالح خداوند مي‌باشد[۶۱] و سيرۀ علماء بزرگ رجوع و عمل به اين ختوم بوده است، البتّه بعضي از آنها را همۀ افراد مي‌توانند انجام دهند و بعضي از آنها حتماً‌ بايد با اجازۀ يك نفس پاك و مطهّر و بلکه استادی کامل که بر نفوس و صلاح فساد آنها اشراف و اطّلاع دارد انجام شود؛ همۀ ختوم يك‌سري شرائط عامّه دارند و در برخی از آنها شرائط خاصّی نیز مطرح است

شروط عامّۀ ختم

آقا نجفی در كتاب مذکور، در بحث ختوم آن گويد:

شروط عامّۀ ختم چند امر است[۶۲] :

اوّل: قلّت اكل حيوانی؛
دوّم: قلّت مباشرت مگر آنچه در شرع مطلوب است؛
سوّم: قلّت كلام؛
چهارم: قلّت خواب؛
پنجم: آن است كه غالباً از ذكر خدا غافل نباشد و بداند كه اعظم اموري كه مانع از تأثير ختوم است غفلت و محبّت دنيا و غواشي ظلمانيّه و علائق جسمانيّه است و اعظم اموري كه باعث بر تأثير ختوم مي‌باشد تحصيل مرتبۀ فنا است...

و مقصود از فناء، تقواي از ماسوي الله است كه قلب او به هيچ چيز تعلّق نداشته باشد؛

لمؤلّفه:

من كان في قلبه مثقال خردلة

سوي جلالك فاعلم أنّه مرضُ

مگر به درگاه خدا و مشيّتي براي خود قرار ندهد بلكه مشيّت خود را تابع مشيّت الهي قرار دهد.

تو خود حجاب خودی حافظ از ميان برخيز [۶۳]

مطلب سوّم:

ايشان در قسمتي ديگر مي‌فرمايد:

هنگامی كه در ارض اقدس نجف اشرف مشغول تحصيل علوم بودم مسائل و مطالب بسياری بر حقير مشكل شده بود كه راهی برای حلّ آنها پيدا نمي‌شد تا آنكه به اشارۀ مرحوم حاجی سيّد علي شوشتری أعلی الله مقامه مشغول تزكيۀ اخلاق شدم و در هرشب بعد از فراغ از نماز شب مشغول تضرّع و زاري و استغفار مي‌شدم و جمله‌ای از ادعيّه و صحيفه و ختوم مأثوره را مواظبت مي‌كردم تا اينكه در شب چهلم در مسجد سهله احياء داشتم و چون صبح شد به كنار شطّ فرات رفتم، شخصي را ديدم بر روي آب راه مي‌رود و به جانب من مي‌آيد، چون به كنار خشكي رسيد از آب خارج شد و نشست و مرا امر به جلوس فرمود و فرمود: سؤال كن از آنچه مي‌خواهي؛ حقير سؤال كردم و جواب هريك را شنيدم، پس خواستم آن شخص را بشناسم از نظر من غائب شد.[۶۴]

و در صفحۀ ۴۹۷ گويد:

حاجی مرحوم سيّد علي شوشتري (ره) نقل فرموده كه حضرت صدّيقۀ طاهره فاطمۀ زهرا سلام الله عليها اين ختم را تعليم فرمود و بسيار مجرّب است؛ چون به شدّت و بليّه مبتلا شوی به حضور قلب هزار و يك مرتبه با حضور آيۀ كريمۀ ربّ إنّي مسّني الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمين را با خضوع و خشوع و تضرّع و زاری بخوان، از بليّه و مهلكه نجات خواهی يافت.

و در صفحۀ ۴۹۹ گوید:

ختم ديگر كه از جهت حيات قلب و انقطاع إلي‌الله و افاضات ربّانيّه و الهامات و رؤياي صادقانه مجرّب است؛ ذكر يا حيُّ يا قيّوم است؛ و بعد از توضيحي دربارۀ تعداد و شرائط و تأثيرات آن گويد: اين ختم را مرحوم حاجي سيّد علي شوشتري كه از علماي نجف اشرف دار الأتقياء و الأخيار بود به من تعليم داد.[۶۵]


مطلب چهارم:

مرحوم آقا نجفی در خاتمۀ مفتاح السّعادة بارها بحث فناء را آورده و آنرا مهم‌ترين امر براي رسيدن به مقصود و سعادت ذكر كرده است و ما در اينجا به ذكر يك مورد از آنها اكتفاء مي‌كنيم؛

ايشان دربارۀ يكي از ختوم مي‌فرمايد:

به خطّ مرحوم سيّد بحر العلوم عليه الرّحمة ديدم كه نوشته بودند كه اين ختم از جهت حصول مطالب و افاضات علميّه و شرح صدر و وصول به كمالات اخلاقيّه و رؤياي صادقانه و تكميل نفس و اطّلاع بر بعضي از علماء بلايا و منايا و مِحَن و ملاقات رجال الغيب مجرّب است و نيز همين ختم را در بعضي از مؤلّفات مرحوم جدّ امجد مبرور شيخ محمّد تقي أعلي الله[۶۶] مقامه به خطّ آن مرحوم ديده‌ام و خود آن مرحوم مكرّر اين ختم را تجربه فرموده‌اند و اسرار و مقامات بسيار بر اين مسطور داشته‌اند.

و بعد از ذكر نكته‌اي در مورد اين ختم از مرحوم آخوند ملّا زين العابدين، مي‌فرمايد:

مؤلّف گويد: به‌قدر ميسور در نجف اشرف بر اين عمل مواظبت نمودم، اسرار عجيبه مشاهده كردم از جمله در شب چهارشنبه در مسجد سهله هنگام سحر شخصی از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسياري از او نمودم و جواب آنها را از فرمايش حضرت عجّل الله فرجه نقل مي‌فرمود، و آنچه مي‌فرمود حقير آنرا نوشتم كه فراموش نشود.

معنای حديث متواتر موتوا قبل أن تموتوا

ما در اينجا يكي از سؤالاتي كه ايشان از آن شخص پرسيده و آن شخص جواب آنها را از فرمايش حضرت عجّل الله فرجه نقل فرموده، مي‌آوريم.

سؤال: معنای حديث متواتر موتوا قبل أن تموتوا چيست؟

جواب:

مقصود از اين حديث قطع علائق و قيود جسمانيّه و ازالۀ محبّت دنياي دنيّه از قلب است... و بايد انسان در راه خدا فاني باشد و خدا پرست باشد و بت‌پرستی و خودبینی و هوی پرستی را ترک نماید... و چون فانی شدي و قطع علائق نمودي باقي مي‌ماني، چنانچه يكي از بطون آيۀ كريمۀ و لا تحسبنّ الّذين قتلوا في سبيل الله أمواتاً الآية، اشاره به همين مطلب دارد، چه هر كه در راه خدا فاني شد در معني شهيد است و چون فاني شدي قلب تو به ذكر الهي مطمئن مي‌شود و حلاوت ذكر و مناجات را خواهي چشيد و تقواي از ماسوي‌الله براي تو حاصل خواهد شد و به مقام يقين فائز مي‌شوي.[۶۷]

ايشان بعد از ذكر مصاديقی از حالت فناء در پيامبران و رسول گرامي اسلام و امام حسين عليهم الصّلاة و السّلام مي‌فرمايد:

پس مقام فناء، اشرف مقامات و اعظم سعادات است... و چون از اين مقام ترقّي نمودي از فناء خود نيز فاني خواهي شد... نتيجه و غايت و فائدۀ جميع عبادات، حصول محبّت است و فائدۀ انقياد، مرتبۀ قرب است و قرب، معراج مؤمن است و اين منوط و مربوط به خلاصي از قيد هستي و اتّصاف به مرتبۀ نيستي و فناء مي‌باشد كه اكمل مراتب آن مرتبۀ فناء از فناء است.[۶۸]

۴. شيخ عبدالرّحيم شوشتری (متوفّي ۱۳۱۳ق)

ايشان يكي از شاگردان مبرّز شيخ انصاري بوده و از نوادگان مرحوم مجلسي مي‌باشد، در مقالۀ آیة الله حكيم آمده است:

شيخ عبدالرّحيم كتابي در احوال حاج سيّد علي نوشته است[۶۹] و در اين كتاب بسياري از كرامات حاج سيّد علي و مطالبي مربوط به احوال اين سيّد بزرگوار و احوال برادر او حاج سيّد احمد و ديگران آورده است، ولي تاكنون متأسّفانه اثري از اين كتاب يافت نشده است.[۷۰]

در خاتمۀ اين مقاله دربارۀ فرزندان ايشان مطالبي را كه آية‌الله حكيم در مقالۀ خود و هم‌چنين در مصاحبه‌ای اختصاصی بیان کرده‌اند مي‌آوريم، ايشان مي‌فرمايند:

مرحوم حاج سيّد علي فقط دو پسر داشته‌اند، یکی سيّد عيسي كه در جواني بلاعقب درگذشت؛ و دیگری سيّد حسين حكيم متولّد ۱۲۴۶ قمري؛ حاج سيّد حسين، فقيهي اديب بود امّا به‌واسطۀ دارا بودن علم طبّ، فقاهت او تحت الشّعاع طبابت وي واقع گرديد، زيرا در فنّ طبابت يدي طولا بلكه يد بيضا داشته و نخستين نفر از اين خاندان بوده كه به حكيم مشهور گرديده و اين لقب تاكنون در احفاد و اعقاب او باقي مانده است.

در ابتداي معروفيّت حاج سيّد حسين در امر طبابت در شوشتر، خبر طبابت ايشان به جناب حاج سيّد علي در نجف رسيد، نامه‌اي بدین مضمون به فرزندش می‌نویسد كه:

من راضي نيستم طبابت كني، چون مسؤوليّت شديدي دارد و شرعاً الطّبيب ضامن ولو كان حاذقاً، لذا من رضايت نمي‌دهم طبابت كني؛

و لذا حاج سيّدحسين امر پدر را اطاعت کرده و هر روز صبح زود از خانه بيرون مي‌رفته و در زيارتگاه‌هاي شهر تا ظهر مشغول دعا و قرآن و عبادت مي‌شده و ظهر وقتي همۀ مراجعت كنندگان مي‌رفتند، به منزل برمي‌گشته است.

مدّتي را بدين منوال مي‌گذراند و بعد از مدّتي خود مرحوم سيّد علي در نجف مريض مي‌شود و هرچه اطبّاء نجف مداوا مي‌كنند، خوب نمي‌شود، خبر مريضي ايشان به حاج سيّد حسين مي‌رسد، ايشان به نجف مي‌آيد و بعد از معاينۀ پدر، نسخه‌هاي اطبّاء را كه زير بالش پدر بوده نگاه مي‌كند و مي‌گويد:

همۀ اطبّاء در تشخيص بيماري شما اشتباه كرده‌اند؛ و خودش مي‌رود دواء تهيّه مي‌كند و پدر بعد از يك هفته خوب مي‌شود و خيلي خوشحال مي‌شود.

بعد از این ماجرا به حاج سيّد حسين مي‌گويد: بابا حسين، من راضي هستم كه شما طبابت كنيد، و ايشان مي‌آيد به شوشتر و شوشتري‌ها وقتي مي‌فهمندكه پدر به او اجازۀ طبابت داده است بسيار خوشحال مي‌شوند؛ مداواهای شگفت‌آوري از او منقول است كه به كرامت بيشتر شباهت دارد تا طبابت.

به نظر می‌رسد آنچه را كه جناب آقاي شرف الدّين در كتاب شرح وفائي شوشتري آورده است به همين اهمّيت شغل حاج سيّد حسين اشاره داشته باشد؛ ايشان مي‌نويسد:

شنيدم كه مرحوم حاج سيّد علي به وفائي وصيّت كرد كه: فرزندم حاج آقا سيّد حسين طبيب به عزم مجاورت نجف بعد از فوت من مي‌آيد، از ايشان ممانعت نما و اگر قبول نكرد او را بالاي قبر من بياور تا به گوش خود منع مجاورت را بشنود، وفائي همين كار را كرد و حاج آقا سیّد حسين مراجعت كرد.[۷۱]

آية‌الله حكيم مي‌فرمايد:

حاج سيّد حسين حكيم كه در شوشتر طبابت مي‌كرد خودش مبتلی به پادرد شديد شد، يك شب در عالم خواب پدر بزرگوارش حاج سيّد علي شوشتري را ديد، ايشان به او گفت: اين داروها را به اين ترتيب تهيّه مي‌كني و مي‌خوري، خوب مي‌شوي؛ حاج سيّد حسين از خواب بيدار مي‌شود و كوچك‌ترين پسر خود آقا سيّد علي‌اصغر حكيم كه پهلوي او خوابيده بود را بيدار كرده و مي‌گويد: تا يادم نرفته اين داروها را يادداشت كن، و آنها را تهيّه مي‌نمايد و از آنها مي‌خورد و درد پاي او برطرف مي‌شود.

لازم به تذكّر است كه جناب حاج سيّد حسين اهل تهجّد و نماز شب بوده و در منزلش شب‌هاي جمعه مجلس روضه‌خواني داشته است که با اشاره و دستور جناب والدشان مبنی بر اینکه شبهای جمعه، شب دعا و مناجات با خداست؛ ملتزم به مجلس دعای کمیل نیز می‌شود.[۷۲]

جناب حاج سيّد علي شوشتري پس از عمری مجاهده و وصول به أعلی ذروۀ توحید و ولایت، مدّت كمي بعد از رحلت شيخ انصاري در سال ۱۲۸۳ ه ق [و بنابر قولي ۱۲۸۲ ق] در حدود شصت سالگي در نجف اشرف به جوار رحمت حقّ شتافت و به اجداد طاهرينش ملحق گردید، و در مقبرۀ داخل صحن مطهّر حضرت امير المؤمنين عليه‌السّلام متّصل به درب مشهور باب القبله مقابل مقبرۀ شيخ انصاري مدفون گرديد؛ رضوان الله علیه و أفاض علینا من برکات نفسه القدسیّة.

مرحوم آقا نجفی اصفهانی دربارۀ فوت ایشان می‌نویسد:

من و برادرم شیخ محمّد حسین طاب ثراه در مسجد سهله، مستغیث به مولای صاحب الزّمان روحی له الفدآء بودیم؛ من در زاویه و ایشان در وسط مسجد، ناگهان مرا با عجله صدا کرد، وقتی به نزدیک او رسیدم گفت: این مرد را ندیدی؟

گفتم: نه به خدا؛

گفت: [این مرد که از نظر پنهان شد] مرا خبر داد که آقای جلیل‌القدر و دانشمندم حاج سیّد علی شوشتری فقیه، همین الآن در نجف رحلت نمود؛

آقا نجفی در ادامه می‌نویسد: وقتی فردای آن شب به نجف بازگشتم دیدم آنچه آن مرد الهی فرموده بود، واقعیّت دارد.[۷۳]

حاج سيّد حسين حكيم فرزند حاج سيّد علي رضوان الله عليه در مرثيه و تاريخ رحلت پدر گويد:

النّفس من فقد العليّ تألّمت

ناحت عليه و بالضّجيج ترنّمت

قامت مورّخة له و تكلّمت

قالت لَأركان العلآء تهدّمت[۷۴]

و مرحوم وفائي شوشتري نیز در رحلت استاد و مربّی خویش مرثیه‌ای دارد که بعضی از ابیات آن چنین است:

امروز رفته است علي از جهان دريغ

از جسم دين برفت چو روح و روان دريغ

تا بود، بود بر همۀ مؤمنان پدر

رفت از جهان كنون پدر مؤمنان دريغ

بعد از علي، حسين علي با هزار غم

در كنج غربت است به آه و فغان دريغ

از رفتن علي دل احمد فکار شد

گرديد زين عزا كمرش چون كمان دريغ

صد حيف و صد دريغ كه از جسم روزگار

رفتند مرتضي[۷۵] و علي همچو جان دريغ

امروز در عزاي علي تا به روز حشر

گويد وفائي از غم دل هر زمان دريغ

آری آن یکّه‌تاز وادی توحید و شاهباز آسمان ولایت قدمی بس بزرگ در نشر معارف حقّه و عرفان اصيل اسلامي برداشت و با استفاده از افاضات قدسيّۀ حقّ سبحانه و تعالي با روش و منش خود قولاً و عملاً که همان روش و منش صاحبان ولایت علیهم السّلام بود، راه صحيح معرفت ذات اقدس ربوبي را هموار ساخت و باب عرفان حقيقي را كه خود با توفيقات ربّاني در آن وارد و واصل بود بر جويندگان سبل سلام و صراط مستقیم مفتوح نمود، طریقۀ حقّۀ معرفت نفس که در دو قرن اخیر بزرگانی بی‌نظیر و عارفانی بی‌بدیل در این منهج قویم سیر و حرکت نموده و به قلّۀ کمال انسانی رسیده‌اند به برکت این نفس نفیس تبیین و بواسطۀ ثمرۀ عمر آن فقید علم و عرفان، مرحوم حاج ملّا حسینقلی همدانی رضوان الله علیهما به نسلهای بعد ارائه گردید؛ رحمة الله علیه رحمة واسعة.
مطالب مرتبط

ارادت شیخ انصاری به آقا سید علی شوشتری قدس‌سرهما
آیت الله حاج سید علی شوشتری در نگاه آیت الله آقا نجفی قوچانی

پانویس

۱. ۵۶ ذاریات ۵۱ «و ما جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه مرا عبادت کنند»

۲. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷

۳. همان‌طور که هر انسانی در مدّت عمر خود بر اساس روایت شریفة إنّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها و لا تعرضوا عنها: «برای پروردگارتان در مدّت عمرتان نسیم‌هائی است، همانا بکوشید که خود را در معرض آنها قرار دهید و از آنها روی نگردانید» (رسالة لبّ اللباب ص۲۴) مشمول نفحات الهی می‌گردد؛ همچنین برای جامعة انسانی نیز نفحاتی از ناحیة پروردگار می‌وزد که باید مجموعه جامعه خود را در معرض آنها قرار داده و از آنها نهایت استفاده را بنمایند و قطعاً از مصادیق بارز این نسیم‌ها بروز و ظهور عالمان ربّانی در جامعة اسلامی می‌باشد.

۴. مطالب مربوط به تاریخ ولادت و نسب و اطلاعات خانوادگی و برخی مطالب دیگر، که در اینجا ذکر کرده‌ایم، برگرفته از مقاله‌ای است به‌نام: زندگی‌نامة عارف شهیر حاج سیّد علی شوشتری که در روزنامة اطّلاعات به تاریخ ۱۷/۵/۱۳۸۸ و ۱۸/۵/۱۳۸۸ در طیّ دو شماره دربارة حاج سیّد علی شوشتری، نوشته شده است، نویسندة مقاله جناب آیة الله آقای حاج سیّد محّمد تقی حکیم هستند که از نوادگان ایشان بوده و با سه واسطه به آن مرحوم می‌رسند؛ لازم به ذکر است که ما از این مقاله و هم‌چنین از مصاحبة حضوری با ایشان و راهنمائی‌های مفیدشان استفادة شایانی برده‌ایم و در واقع به ثمر رسیدن این نوشتار در اثر راهنمائی‌های آن بزرگوار می‌باشد. شکّرالله مساعیه الجمیلة و حفظه من الآفات و العاهات.

۵. ایشان با برادر خود در یک خانه زندگی می‌کردند و آن خانه در شوشتر در محلّة (موگهی) مشهور به خانة جزایری است و تاکنون قسمت‌های اصلی آن خانه به‌همان سبک قدیم باقی می‌باشد. (مقاله آیة الله حکیم)

۶. مقالة آیة الله حکیم.

۷. لبّ اللباب در سیر و سلوک أولی‌الألباب، ص ۱۴۶.

۸. معنویّت تشیّع، ص ۲۱ به‌بعد.

۹. طرائق‌الحقائق، ج۳ ص۴۶۶.

۱۰. وی یکی از گماشتگان و فرمان‌بران حضرت ولیّ عصر عجّل‌الله تعالی فرجه الشّریف بوده است که پس از ارتحال، سمت و جایگاه او به ملّا محمّد علی جولای دزفولی سپرده می‌شود. (زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری قدّس سرّه ص۷۲)

۱۱. باید دانست که اساساً برای حقّانیّت یک طریقة عرفانی اتّصال سلسله اساتید آن تا معصوم عقلاً و نقلاً لزومی ندارد، مرحوم علّامه حسینی طهرانی رضوان الله علیه در اینباره می‌فرماید: لزوم اين استاد به طور مُعنعن (يكى پس از ديگرى تا به رسول الله برسد) نه ثبوتاً و نه اثباتاً دليلى براى آن قيام ننموده است؛ گرچه سلاسل متصوّفه بدين امر اهمّيّتى تمام مي‌دهند و آن را از لوازم لا ينفكّ سلوك مى‌شمرند ولى گفتارشان متّكى به اصل متين و اساس رصينى نمى‌باشد؛ بهترين نمونه و شاهد، عرفان و سلوك آية الحقّ و الحقيقة و سند القرآن و السّنّة، آية الله آخوند ملّا حسينقلى درجزينى شوندى همدانى أعلى الله درجاته السّامية مى‌باشد كه او عرفان را از استادش، آية الله آقا سيّد على شوشترى اخذ كرده است، و او از مرد جولا؛ و مرد جولا از چه كسى گرفته است به هيچ وجه معلوم نيست.

جناب محترم فاضل مكرّم آية الله زادة مرحوم قاضى، حاج سيّد محمّد حسن طباطبائى قاضى أدام الله ظلّه در شرح حال مرحوم والدشان قاضى بزرگ مرقوم داشته‌اند:

من از پدرم پرسيدم: شما عرفان را از كه اخذ كرده‌ايد؟ فرمودند: از مرحوم آقا سيّد أحمد كربلائى طهرانى؛ عرض كردم: او از چه كس اخذ كرده است؟ فرمودند: از مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى؛ عرض كردم: او از چه كس؟ فرمودند: از آقا سيّد على شوشترى؛ عرض كردم: او از چه كس؟ فرمودند: از همان مرد جولا؛ عرض كردم: او از چه كس؟ با تغيّر فرمودند: من چه مي‌دانم؟! تو مي‌خواهى براى من سلسله درست بكنى؟! (الله شناسی، ج۱ ص۱۹۰)‌

۱۲. در تعلیقة کتاب آمده است: این قسمت در نسخة اصل پاک شده است.

۱۳. جمع مُرید بر مَرَدَه اگر چه استعمال می‌شود ولیکن بر اساس قانون و قیاس صحیح نیست.

۱۴. أعیان الشّیعة، ج۸ ص۳۱۶

۱۵. این منزل، خانۀ پدری این دو برادر بزرگوار بوده است.

۱۶. زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۹۳

۱۷. جرعه‌ای از دریا ج۱ ص۱۴۰؛ تتمّة این قضیّه در بحث از چگونگی آشنایی مرحوم ملّا حسینقلی همدانی با مرحوم حاج سیّد علی شوشتری خواهد آمد.

۱۸. با توجّه به اینکه زمان مرجعیّت شیخ ۱۲۶۶ تا ۱۲۸۱ می‌باشد، این قضیّه بعد از ۱۲۶۶ واقع شده است.

۱۹. آیة الله حکیم در مقالة خود فرموده‌اند: منزل ایشان در محلّة حویش بوده است.

۲۰. مرحوم عراقی صاحب دار‌السّلام می‌گوید: حقیر هم در آن مجلس بودم و این سخن را هم از شیخ شنیدم، لکن کاری لازم، مانع از همراهی با ایشان گردید.

۲۱. دارالسّلام در احوالات حضرت مهدی عجّل‌الله تعالی‌فرجه، ص۹۴۱؛ شیخ محمود عراقی میثمی، ناشر: نگین، طبع۱/۱۳۹۰؛ و زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری ص۱۲۰، ناشر: کنگرة شیخ اعظم انصاری، چاپ اوّل ۱۳۷۳.

۲۲. جرعه‌ای از دریا، ج۱ ص۱۳۶.

۲۳. این کتاب در ۲ جلد خطّی است و نسخة آن به شمارة ۷۴۹۲ و ۷۴۹۳ در کتابخانة آستان قدس رضوی موجود می‌باشد؛ ما با راهنمائی آیة الله حکیم از این نسخه باخبر شدیم؛ کتابی است به صورت کشکول و در قسمتی از آن داستان‌های مفیدی از علماء آورده است که بخشی از آنها مربوط به شیخ انصاری می‌باشد، و مرحوم شیخ آقا بزرگ نیز در کتاب کرام البررة در شرح حال میرزای شیرازی از این کتاب نقل کرده‌ است.

۲۴. با توجّه به شخصیّت مرحوم میرزای شیرازی، به احتمال قوی قضیّه از این قرار بوده است که میرزا به حساب اینکه این شخص می‌خواسته پول را به خود میرزا برساند آنرا گرفته است و به صلاحدید خود در آن اعمال نظر کرده است و بعد از آنکه آن شخص زائر قبض شیخ را درخواست می‌کند، متوجّه شده است که این پول باید به دست شیخ می‌رسیده است.

۲۵. تذکرة ملّا باقر شوشتری، ج۱ ص۶۳ و ۶۴

۲۶. در ص۶ به نقل از تکملة نجوم السّماء آوردیم که: آقا سیّد علی شوشتری به وجه ثروت و دولت اکثر اعانت شیخ می‌کرد.

۲۷. اقتباس از زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۱۶۵ و ۱۶۸

۲۸. جرعه‌ای از دریا، ج۱ ص۴۹۹.

۲۹. جرعه‌ای از دریا، ج۱ ص۱۴۱.

۳۰. در گزارش مصاحبه‌ای که با نوۀ مرحوم آخوند در ویژه‌نامة کنگرة آخوند خراسانی، شمارة اوّل، تابستان ۱۳۹۰ آمده است، در ص۲۵ به نقل از مرحوم آخوند می‌گوید: پولی که ماهیانه به دست من می‌رسید ۵ ریال بود و این ۵ ریال هم کفاف بیش از دو قرص نان در روز را نمی‌کرد، یکی را ظهر و دیگری را شب می‌خوردم و برای صبحانه هیچ نداشتم؛ در تمام مدّتی که در درس شیخ انصاری حاضر می‌شدم حتّی یک‌بار هم دود از اجاق خانة من بلند نشد، بعد از رحلت شیخ در دروس وارث علمی ایشان سیّد علی شوشتری حاضر می‌شدم؛ در یک شب زمستان پیراهنم را شسته بودم، صبح خواستم به درس بروم، دیدم هنوز پیراهن تَر است و در زمستان هم پوشیدن لباس تَر زیان دارد، از طرفی حیفم می‌آمد سر درس حاضر نشوم، لذا قبا بدون پیراهن پوشیدم و عبا را روی آن کشیدم تا داستان بی‌پیراهنیِ امروز مشخّص نشود، در بین درسِ سیّد، اشکالی به ذهنم آمد و در حین ایراد آن متوجّه نبودم که دستم بیرون آمد و سیّد قضیّه را فهمید، وقتی ظهر به خانه آمدم استاد دو دست از لباس‌های خود را برایم فرستاده بود.

۳۱. مقالة جناب آیة الله حکیم در روزنامة اطّلاعات به تاریخ ۱۷/۰۵/۱۳۸۸ و ۱۸/۰۸/۱۳۸۸، و هم‌چنین این مطالب در مصاحبه‌ای که با آیة‌الله میرزا عبدالرّضا کفائی شده است، در در ویژه‌نامة کنگرة آخوند خراسانی، شمارة اوّل، تابستان ۱۳۹۰، ص۲۵ آمده است.

۳۲. تذکره، ج۱ ص۴۶ و ۴۷، در این قضیّه اگرچه احتمال این مطلب می‌رود که شیخ برای اینکه جواب سؤالات را ندهند، چنین برنامه‌ای را اجرا کرده‌اند، امّا در عین حال دلالت بر مقام والای علمی جناب سیّد نیز دارد.

۳۳. «من برای سه نفر درس می‌گویم: میرزا محمّد حسن شیرازی و میرزا حبیب الله رشتی و آقا حسن طهرانی»

۳۴. جرعه‌ای از دریا، ج۱ ص۱۴۶ و ۱۴۷؛ ناشر انتشارات مؤسّسة کتاب شناسی شیعه، چاپ اوّل ۱۳۸۹

۳۵. در أعیان الشّیعة ج۵ ص۳۰۵ و ۳۰۸ جناب حاج سیّد علی را از مشایخ میرزای شیرازی شمرده است.

۳۶. تذکره، ج۲ ص۱۳۳

۳۷. مجموعه مقالات، ص۴۵۵، رساله‌ای در عقوبت حبّ دنیا.

۳۸. زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۱۶۸.

۳۹. البتّه دستخطّ دیگری نیز از آن مرحوم به دست حقیر رسیده است که به نظر انتساب آن به خطّ آن مرحوم مطمئن‌تر می‌باشد، این دستخطّ مبارک درباره نحوة تقسیم ارثیة والدة ماجدة ایشان است و به تاریخ چهارشنبه، پنجم ماه شوّال المکرّم سنة ۱۲۵۸ امضاء شده است، با توجّه به تاریخ ولادت ایشان که سنة ۱۲۲۳ بوده است، چه بسا این رقیمه مربوط به دوران اقامت در شوشتر و قبل از هجرت به نجف اشرف بوده است.

۴۰. مطالب چند فصل اخیر از مقاله آیة الله حکیم با اندکی دخل و تصرّف نقل شده است.

۴۱. زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۸۰

۴۲. ذکرة ملّا باقر شوشتری، خطّی ص۵۴ و ۵۵.

۴۳. امام شناسی، ج۵ ص۱۸۹

۴۴. ذکر نام این چند نفر اوّلاً به معنی انحصار شاگردان خاصّ در این چند تن نیست و ثانیاً به معنی تساوی این شاگردان از جهت درجه و رتبه معنوی نیز نمی‌باشد، بلکه چنانچه خواهد آمد از میان شاگردان کسی که به کنه مقامات جناب سیّد رسیده و ثمرة زحمات تربیتی ایشان بوده و خود به آن مقامات عالیه دست پیدا کردهاست، جناب مولی حسینقلی همدانی رضوان الله علیه می‌باشد و امّا سایر آنان در آن حدّ نبوده‌اند و بلکه بعضی از آنها گویا دورا دور به اموری دست یافته‌اند؛ لذا سخنان آنها در همة زوایا نمی‌تواند حکایت‌گر روح استاد و مقامات معنوی و نظرات آن بزرگوار باشد.

۴۵. جرعه‌ای از دریا، ج۱ ص۱۴۰

۴۶. در تعلیقه می‌فرماید: در آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بوده است به‌طوری که از اهالی نجف کمتر کسی بوده که مالک ۱۰۰ تومان باشد و در نجف خیابانی معروف است به صد تومانی و در سبب نام‌گذاری آن اختلاف است؛ بعضی گویند: چون یکی از ساکنین آن خیابان مالک صدتومان بوده، اسم خیابان را صد تومانی گذارده‌اند و این نشان می‌دهد که این مبلغ دارای اهمیّت بسیاری بوده که دارندة آن به این جهت معروف بوده است.

۴۷. نقباء البشر، ج۲ ص۶۷۵ و ۶۷۶

۴۸. رسالة لبّ اللباب، ص۱۴۸ و ۱۴۹

۴۹. نقباء البشر، ج۲ ص۶۷۵.

۵۰. کتابخانه‌ها، ‌مجلّات، ‌روزنامه‌ها، ‌سایت‌ها، ‌نسخ خطّی، ارتباط با افرادی که در تراجم کار می‌کنند، ارتباط و مصاحبه با نوۀ ایشان.

۵۱. همانطور که قبلاً اشاره کردیم قطعاً شاگردان مرحوم حاج سیّد علی در یک سطح نبوده‌اند و هیچ‌کدام در حدّ ملّا حسینقلی همدانی نمی‌باشند، لذا عدم وصول آنان به عمق بعضی از معارف مطرح شده از ناحیة ملّا حسینقلی طبیعی می‌باشد.

۵۲. شرح حال وفائی شوشتری، ص۱۱

۵۳. شرح حال وفائی شوشتری، ص۵

۵۴. شرح حال وفائی شوشتری، شیخ محمّد مهدی شرف الدّین، ص۵ تا ۸؛ کتابخانة صدر.

۵۵. شهاب ثاقب، ص۱۹ و ۲۰، نسخة خطّی کتابخانۀ آستان قدس

۵۶. دیوان وفائی، ص۳

۵۷. ديوان وفائی، ص۳۱

۵۸. شرح حال وفائی شوشتری، ص۷۹

۵۹. مفتاح السّعادة، ص۴۹۸، چاپ سنگی سال۱۳۹۵

۶۰. مفتاح السّعادة، ص۴۵۳ و ۴۵۴

۶۱. مقداري از ختومات مجرّبه از بزرگاني هم‌چون سيّد بحر العلوم، مجلسي اوّل، شيخ بهائي و غيره مي‌باشد و با اينكه به‌ظاهر مستند به روايت نيست، مورد پذيرش همة علماء قرار دارد، علي‌هذا ايرادي كه بعضي بر اذكار و دستورات اساتيد عرفان حقّه امثال ملّا حسينقلي مي‌گيرند كه اينها از پيش خود ذكر و دستور مي‌دهند، وارد نيست، زيرا اغلب آنها همان متن روايات مي‌باشد و بعضي از آنها هم به‌مانند ختوماتي است كه از بزرگان و صالحان رسيده و مي‌رسد و علماء بدان عمل مي‌كنند، و اين مطلب اگرچه واضح است و احتياج به ذكر ادلّه و شواهد ندارد ولي مناسب است كه يك شاهد از سخنان آية‌الله شبيري زنجاني آورده شود: ايشان در جواب اين سؤال كه تعقيبات حضرت عالي پس از نمازها چيست؟ پس از آنكه آية‌الكرسي و تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها و سه‌مرتبه سورة توحيد و صلوات و آية و من يتق‌الله... و سي مرتبه تسبيحات اربعه را ذكر كرده‌اند؛ فرموده‌اند: يكي هم در سجده؛ چهارده مرتبه يا واسعُ يا وهّاب يك نفس خوانده شود، اگر نفس كفايت نكند چهارده مرتبه يا وهّاب بگويد، روايت اين را نمي‌دانم، ولي كسي كه اهل دعا و ذكر و مورد قبول اهل علم بود، اين را براي مشكلات مادّي و مانند اينها سفارش كرده بود؛ آقاي حاج رضا صدري گفت: من مشكلات مادّي زيادي داشتم كه برطرف نشده بود، ولي اين دستور را آقای آسيد أبوالحسن مرتضوي كه از علماي تهران و مورد ارادت و قبول اهل علم بود، به من داد، من از حاج آقا رضا شنيدم كه او به اين دستور عمل كرده و گشايش در كارش شده بود، حاج آقا رضا اجازة آنرا به من هم داد. (جرعه‌ای از دریا، ج۱ ص۶۱۰)

۶۲. و ص ۴۸۵ گويد: آداب عامّۀ ختوم را كه قلّت اكل و خواب و كلام و معاشرت باشد مراعات كند و پيوسته به ذكر خدا مشغول باشد و بايد قبل از آن قلب را از اخلاق رذيله تصفيه نموده باشد.

۶۳. مفتاح السّعادة، ص۴۵۵ و ۴۵۶

۶۴. مفتاح السّعادة، ص۴۵۸ و ۴۵۹

۶۵. لازم به تذکّر است که ذکر ختومات مذکوره در این مقاله، صرفاً به عنوان نقل شمّه‌ای از سیرة بزرگان و علماء سلف است و امّا جواز استفادة از هر یک از ختوم، قطعاً منوط به اخذ اجازه از علماء ربّانی و رعایت شرائط عامّه و خاصّة آنهاست، فلذا عمل به هیچیک از موارد مذکوره به هیچوجه توصیه نمی‌شود.

۶۶. صاحب كتاب هداية المسترشدين.

۶۷. چون اين جواب مفصَل بود ما مقداري از آنرا بدون دخل و تصرّف نقل كرديم.

۶۸. مفتاح السّعادة، ص۵۰۱ تا ۵۰۶؛ چقدر اين تأكيد بر فناء كه آقا نجفي از قول آن شخص كه از رجال‌الغيب بوده و فرمايش حضرت عجّل الله تعالي فرجه را بيان كرده است، مشابه است با مطلبي كه مرحوم علّامه حسيني طهراني از قول مرحوم حداد رضوان الله ‌تعالي عليهما در روح مجرّد ص۹۲ آورده‌اند، ايشان مي‌نويسند: لفظ فناء بيشترين لفظي بود كه بر زبان حدّاد عبور مي‌كرد و هيچ چاره‌ و گريزي را بالاتر از فناء نمي‌ديد و رفقاي خود را بدان دعوت مي‌نمود.

۶۹. اين كتاب را مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ طهراني ديده‌اند و در الذّريعة ج۱۰ ص۱۲۵ آنرا ذكر كرده‌اند.

۷۰. ما نيز براي به‌دست آوردن اين كتاب فهرست نسخ خطّي ايران را بررسي نموده و شخصاً در كتابخانة آستان قدس پي‌گيري كرديم و حتّي بعضي از دوستان در قم و بعضي ديگر در نجف در كتابخانة كاشف الغطاء، پي‌گير بوده‌اند، امّا تا به‌حال به اين نسخه دسترسي پيدا نكرده‌ايم.

۷۱. شرف الدّين، شيخ محمّد مهدي، شرح حال وفائي شوشتري، ص۱۱

۷۲. از این مطلب به خوبی استفاده می‌شود که دأب و روش تربیتی اولیاء الهی سیر انسان در وادی توحید و ولایت با هم است، و این دو از یکدیگر قابل انفکاک نبوده و اشتغال به هر یک بدون دیگری خیالی بیش نیست؛ دقیقاً مانند عدم انفکاک قرآن کریم از عترت طاهره سلام الله علیهم أجمعین.

۷۳. اشارة ایمانیّة، از سری کتابهای خطّی مرحوم آقا نجفی اصفهانی ص۲۳۸

۷۴. طبق حروف ابجد کبیر که مادّة تاریخ بر اساس آن ساخته می‌شود، عبارت لأرکان العلآء تهدّمت برابر با ۱۲۸۴ است که نسبت به سال فوت مرحوم حاج سیّد علی شوشتری یک سال اضافه دارد، مگر اینکه العلآء را به قصر، یعنی العُلَی بدانیم که برابر با ۱۲۸۳ می‌شود که در اینصورت وزن شعر مختصری ایراد پیدا می‌کند.

۷۵. منظور شيخ مرتضي انصاري رحمة الله علیه مي‌باشد.
عناوین دیگر این نوشتار

آیة الله حاج سید علی شوشتری (عنوان اصلی)
سید علی شوشتری
آیة الله سید علی شوشتری
آیة‌الله سید علی شوشتری
آیة‌الله حاج سید علی شوشتری
حاج سید علی شوشتری

مربوط به دسته های:قرن نهم تا چهاردهم هجری -
پیوند کوتاه
عرفان و حکمت ، نور مجرد
عرفان و حکمت



















ملاقلی جولا



عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتپرسش پاسختماس با ما
تلگرام
ملا قلی جولا

انتشار: جمعه ۱۵ ذی‌الحجه ۱۴۳۵- بروزرسانی: شنبه ۷ ذی‌الحجه ۱۴۳۷
نویسنده: حجة الاسلام و المسلمین شیخ محمد عظیمی
منبع: فصلنامه تخصصی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام شماره 6و7

در مورد هویّت و شخصیّت استاد سلوکی و عرفانی مرحوم آیة الحقّ و العرفان حاج سیّد علی شوشتری، یعنی مرحوم ملا قلی جولا رضوان الله تعالی علیهما همواره این سؤال مطرح بوده است که ایشان کیست؟ و این معارف را از کجا اخذ نموده است؟!

در نوشتار حاضر به حول و قوّة خدا، به قدر وسع به این مسأله خواهیم پرداخت.
فهرست

↓۱- مقدّمه
↓۲- نام شریف
↓۳- ذکر سه تن جولا نام در تاریخ
↓۴- قرائن اتّحاد
↓۵- قرائن اختلاف
↓۶- نتیجه و نظریّه
↓۷- تنبیه
↓۷.۱- مطلب اوّل
↓۷.۲- مطلب دوّم
↓۷.۳- اشکال و جواب
↓۸- پانویس

مقدّمه

در مورد هویّت و شخصیّت استاد سلوکی و عرفانی مرحوم آیة الحقّ و العرفان حاج سیّد علی شوشتری، یعنی مرحوم جولا رضوان الله تعالی علیهما همواره این سؤال مطرح بوده است که ایشان کیست؟ و این معارف را از کجا اخذ نموده است؟!

در نوشتار حاضر به حول و قوّة خدا، به قدر وسع به این مسأله خواهیم پرداخت.

بنابر تصریح اساتید معظّم، اطّلاعات چندانی از مرحوم جولا در دست نیست و کسی نمی‌داند ایشان چه شخصی بوده و این معارف را از کجا اخذ نموده است.

مرحوم سیّدنا الاُستاذ علّامه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی رضوان الله تعالی علیه در ضمن بیان این نکته که پیمودن راه خدا بدون تردید نیاز به استاد و راهنما دارد ولی اتّصال سلسلة اساتید تا معصوم علیه السّلام هیچ لزومی ندارد می‌فرماید:

بهترين نمونه و شاهد، عرفان و سلوك آية الحقّ و الحقيقة و سند القرآن و السّنّة، آية الله آخوند ملّا حسينقلى درجزينى شوندى همدانى أعلى الله درجاته السّامية مى‌باشد كه او عرفان را از استادش، آية الله آقا سيّد على شوشترى اخذ كرده است، و او از مرد جولا؛ و مرد جولا از چه كسى گرفته است به هيچ وجه معلوم نيست.

جناب محترم فاضل مكرّم آية الله زادة مرحوم قاضى، حاج سيّد محمّد حسن طباطبائى قاضى أدام الله ظلّه در شرح حال مرحوم والدشان قاضى بزرگ مرقوم داشته‌اند:

من از پدرم پرسيدم: شما عرفان را از كه اخذ كرده‌ايد؟ فرمودند: از مرحوم آقا سيّد أحمد كربلائى طهرانى؛ عرض كردم: او از چه كس اخذ كرده است؟ فرمودند: از مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى؛ عرض كردم: او از چه كس؟ فرمودند: از آقا سيّد على شوشترى؛ عرض كردم: او از چه كس؟ فرمودند: از همان مرد جولا؛ عرض كردم: او از چه كس؟ با تغيّر فرمودند: من چه مي‌دانم؟! تو مي‌خواهى براى من سلسله درست بكنى‌؟! (الله شناسی، ج۱ ص۱۹۰)

و در رسالة لبّ اللباب از قول مرحوم علّامة طباطبائی رضوان الله علیه می‌فرماید:

استاد بزرگوار عارف بى‌بديل مرحوم حاج ميرزا على آقا قاضى تبريزى رضوان الله عليه از شاگردان مكتب مرحوم آقا سيّد احمد كربلائى هستند؛ اين است سلسلة اساتيد ما كه به مرحوم شوشترى و بالأخره به آن شخص جولا منتهى مى‌شود، ولى آن مرد جولا چه كسى بوده و به كجا ارتباط داشته و اين معارف را از كجا و به چه وسيله به دست آورده هيچ معلوم نيست. (رسالة لبّ اللباب در سیر و سلوک اُولی الألباب، ص۱۴۹)

نام شریف

نام مبارک ایشان در کتاب شریف لبّ اللباب به عنوان مرد جولا (بافنده) نقل شده است (همچنین در جنگ خطّی شمارة ۲۲ در ضمن بیان دو اشکال نسبت به نقل دو مطلب در کتاب سیمای فرزانگان، تألیف جناب آقای رضا مختاری، به نقل از تاریخ حکماء و عرفاء متأخّر می‌فرمایند: استاد مرحوم شوشتری را ملّا قلی جولا ذکر کرده‌اند و جولا نامش معلوم نیست.)

ولی حضرت آیة الله حسن زاده حفظه الله از مرحوم آیةالله حاج سیّد محمّد حسن الهی، برادر علّامة طباطبائی رضوان الله علیهما (هزار و یک نکته، ص۳۱۳ به بعد؛ معنویّت تشیّع، ص۲۱ به بعد) و نیز صاحب طرائق الحقائق (طرائق الحقائق، ج۳ ص۴۶۶، محمّد معصوم شیرازی، با تصحیح محمّد جعفر محجوب، انتشارات کتابخانة سنائی.) نام ایشان را ملّا قلی جولا می‌دانند.

در لبّ اللباب آمده است:

در حدود متجاوز از يكصد سال پيش در شوشتر عالمى جليل القدر مصدر قضاء و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سيّد على شوشترى؛ ايشان مانند ساير علماى اعلام به تصدّى امور عامّه از تدريس و قضاء و مرجعيّت اشتغال داشته‌اند.

يك روز ناگهان كسى در منزل را مى‌زند، وقتى كه از او سؤالمى‌شود مى‌گويد: در را باز كن كسى با شما كارى دارد؛ مرحوم آقا سيّد على وقتى در را باز مى‌كند مى‌بيند شخص جولائى (بافنده‌اى) است، مى‌گويد: چكار داريد؟ مرد جولا در پاسخ مى‌گويد: فلان حكمى را كه نموده‌ايد طبق دعوى شهود به ملكيّت فلان ملك براى فلان كس، صحيح نيست، آن ملك متعلّق به طفل صغير يتيمى است و قبالة آن در فلان محلّ، دفن است؛ اين راهى را كه شما در پيش گرفته‌ايد صحيح نيست و راه شما اين نيست.

آية الله شوشترى در جواب مى‌گويد: مگر من خطا رفته‌ام؟ جولا مى‌گويد: سخن همان است كه گفتم؛ اين را مى‌گويد و مى‌رود، آية الله در فكر فرو مى‌رود اين مرد كه بود؟ و چه سخنى گفت؟ در صدد تحقيق برمى‌آيد، معلوم مى‌شود كه در همان محلّ، قبالة ملك طفل يتيم مدفون است و شهود بر ملكيّت فلان، شاهد زور بوده‌اند.

بسيار بر خود مى‌ترسد و با خود مى‌گويد: مبادا بسيارى از حكمهائى را كه داده‌ايم از اين قبيل بوده باشد، و وحشت و هراس او را در مى‌گيرد؛ در شب بعد همان موقع جولا در مى‌زند و مى‌گويد: آقا سيّد على شوشترى راه اين نيست كه شما مى‌رويد، و در شب سوّم نيز عين واقعه به همين كيفيّت تكرار مى‌شود و جولا مى‌گويد: معطّل نشويد، فوراً تمام أثاث البيت را جمع نموده، خانه را بفروشيد و به نجف اشرف مشرّف شويد و وظائفى را كه به شما گفته‌ام انجام دهيد، و پس از شش ماه در وادى السّلام نجف اشرف به انتظار من باشيد.

مرحوم شوشترى بى‌درنگ مشغول انجام دستورات مى‌گردد، خانه را مى‌فروشد و أثاث البيت را جمع‌آورى نموده و تجهيز حركت خود را به نجف اشرف مى‌كند؛ در اوّلين وحله‌اى كه وارد نجف مى‌شود در وادى السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را مى‌بيند كه گوئى از زمين جوشيده و در برابرش حاضر گرديد و دستوراتى داده و پنهان شد.

مرحوم شوشترى وارد نجف اشرف مى‌شوند و طبق دستورات جولا عمل مى‌كنند تا مى‌رسند به درجه و مقامى كه قابل بيان و ذكر نيست؛ رضوان الله عليه و سلام الله عليه.(لبّ اللباب در سیر و سلوک اُولی الألباب، ص۱۴۷)

و حضرت آیة الله حسن زاده آملی مدظله می‌فرماید:

در سنة هزار و سیصد و چهل و پنج هجری شمسی، آیة الله جناب آقا سیّد محمّد حسن الهی قاضی طباطبایی (برادر مکرّم استاد علّام، طباطبایی) رفع الله تعالی درجاته المتعالیة، که در حوزة علمیّة قم برای افاده و افاضه رحل اقامت افکنده بودند، این کمترین از محضر انورش بهره مند بود.

در روز پنجشنبه چهارم ذی الحجه ۱۳۸۶ هـ ق = ۲۵/۱۲/۱۳۴۵ هـ ش، در معیّت آن جناب در شیخان قم سخن از سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملی معظّمٌ له و حضرت استاد علّامة طباطبایی به میان آمد، فرمودند: استاد ما مرحوم قاضی رضوان الله علیه (آیة الله حاج سیّد علی قاضی طباطباییقدّس سرّه العزیز) بود، و استاد قاضی مرحوم حاج سیداحمد کربلایی، و استاد ایشان مرحوم آخوند مولی حسینقلی همدانی، و استاد ایشان مرحوم حاج سیّد علی شوشتری، و استاد ایشان ملّاقلی جولا، و بعد از ملّا قلی جولا را نمی شناسیم و نمی‌دانیم که خود ملّا قلی جولا چه کسی بود و خود حاج سیّد علی شوشتری هم او را نمی‌شناخت.

مرحوم حاج سیّد علی شوشتری در شوشتر بود و عالم مبسوط الید آنجا بود، وقتی مرافعه‌ای دربارة ملکی وقفی به میان آمد، عدّه‌ای مدّعی بودند که این ملک وقف نیست، و وقف نامچه را در صندوقچه ای نهادند و در جای مخصوصی دفن کردند، و آنهایی که مدّعی وقف بودند هیچ مدرکی در دست نداشتند؛ خلاصه چند روز مرحوم شوشتری در حکم این واقعه حیران بود و طرفین دعوی هم مصرّ بودند و هر روز آمد و رفت می کردند و از مرحوم شوشتری حکم می خواستند.

مرحوم شوشتری در همین گیر و دار بود که روزی مردی به سویش رفته، در زد، کسی دم در آمد و پرسید کیستی؟ آن مرد گفت: به آقا بگو: مردی به نام ملّا قلی جولا می‌خواهد شما را ببیند؛ وارد خانه شد و نزد مرحوم شوشتری رفت و گفت: آقا من آمدم به شما بگویم که باید از اینجا سفر کنی و به نجف بروی و در همان جا اقامت کنی، بدانکه وقف نامچة این ملک در فلان مکان دفن است و ملک وقف است.

مرحوم شوشتری هم ملّا قلی جولا را نمی شناخت، خلاصه دستور داد آن موضع را کندند و وقف نامچه را بدر آوردند، و پس از این واقعه از قضاء و مرافعه دست کشید و شوشتر را ترک گفت و در نجف اقامت نمود و در آنجا به درس فقه مرحوم شیخ مرتضی انصاری رضوان الله علیه می‌رفت و مرحوم شیخ هم به درس اخلاق او حاضر می‌شد.(معنویّت تشیّع، ص۲۱ به بعد)

و صاحب طرائق الحقائق چنین می‌گوید:

مرحوم سیّد بعد از تحصیل مراتب علم رسوم و تکمیل اجتهاد از علماء نجف اشرف اجازه حاصل و به وطن باز آمد، اشتغال به تدریس و امر قضا نموده، یکی از شبها در ساعت دو دقّ الباب شنیدند، گوینده را نام پرسیدند، گفت: ملّا قلی جولا است، می‌خواهد خدمت آقا برسد؛ به خادم فرمود: حالا دیر وقت است، فردا اگر کاری دارد به مدرس بیاید.

عیال جناب سیّد عرض نمود: این بیچاره شاید امری لازم فوتی داشته باشد، خوب است رخصت دهید شرفیاب شود؛ فرمود حال که تو راضی

به زحمت خود هستی، از اطاق بیرون برو تا او داخل شود.

چون ملّا قلی داخل شد و در گوشه‌ای قرار گرفت، پرسیدند: مطلب چیست؟ گفت: آمده‌ام عرض نمایم از این راهی که می روید جهنّم است، این بگفت و برفت.

عیال مرحوم سیّد سؤال نمود که چه شغلی داشت؟ فرمود: گویا جنونی در او پیدا شده.

بعد از هشت شب دیگر همان وقت نیز در را کوبیدند، معلوم شد ملّا قلی است، خدمت آقا می‌خواهد برسد؛ سیّد فرمود: گویا هر زمان جنونش طلوع می‌نماید نزد ما می‌آید، خوب بیاید، چون داخل اطاق گردید گفت: نگفتم این راه طریق جهنّم است؟ حکم امروز در ملکیّت آن موضع باطل است، سند صحیح که به مهر علماء و معتبرین است در وقف بودن آن، در فلان مکان به این نشان پنهان است؛ این گفت و رفت.

عیال سیّد چون داخل شد آقا را در فکر دید، پرسید: ملّا قلی چه گفت؟ فرمود: حرفی بود.

چون صبح شد به مدرس رفت و با بعضی خواصّ به مکان معهود رفته شکافتند، جعبه‌ای نمودار شد، بگشودند همان بود که ملّا قلی گفته بود؛ حکم روز قبل را خواستند و وقف نامه را نموده، مورد حیرت همه و خجلت مدّعی شد.

پس از هشت شب دیگر نیز همان وقت در را کوبیدند، معلوم شد ملّا قلی است، خود آقا وی را استقبال و مقدمش را گرامی داشت و مقدّمش نشانید و گفت: صدق قول شما معلوم شد، حال تکلیف چیست؟ ملّا قلی گفت: چون معلوم شد که جنون ما گل نمی‌کند، آنچه داری بفروش و بعد از ادای دیون، باقیمانده را بردار و به نجف اشرف بمان و به این دستور العمل مشغول باش تا آنجاها باز به تو برسم.

همانطور نمود تا آنکه روزی به وادی السّلام ملّا قلی را دید دعا می‌خواند، بعد از فراغ خدمتش رسیده با وی به خلوتی رفتند؛ ملّا قلی گفت: فردا من در شوشتر خواهم مرد و دستور العمل تو این است، و وادع فرمود. (طرائق الحقائق، ج۳ ص۴۶۶)

ذکر سه تن جولا نام در تاریخ

نکتة حائز اهمّیّت در این مقام این است که در برخی از کتب و منابع تاریخی از سه تن جولا نام، سخن به میان آمده است که هر سه در یک زمان و یک منطقه بوده و هر سه اهل سرّ و باطن بوده‌اند! (چند سالی بعد از انتشار کتاب زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری در سال ۱۳۷۳ شمسی که حقیر اوّلین بار حکایت ملّا محمّد علی جولای دزفولی را در این کتاب دیدم و مقایسة آن با حکایت جولای اهل دزفول که در همان ایّام در کتاب عنایات حضرت مهدی علیه السّلام به علماء و طلّاب مطالعه نمودم و ضمیمة آن دو به جریان مرد جولا که از سالها قبل در کتاب شریف رسالة لبّ اللباب دیده بودم، همواره این معنی که ممکن است این سه حکایت مربوط به یک نفر باشد در ذهن حقیر بود و قصد داشتم چند سطری در یادداشتهای خویش در این زمینه بنویسم که تا به امسال یعنی سنة ۱۴۳۳ به تعویق افتاد و اینک به صورت این مقاله نگارش یافت.) اینک با تفصیل بیشتری به این مطلب می‌پردازیم.

۱- مرد جولا یا به نقلی ملّاقلی جولا: در مطالب قبل از سه منبع مختلف در مورد ایشان صحبت کردیم.

۲- ملّا (عنوان ملّا در منابع ذکر حکایت ایشان نیامده ولی در السنة مردم دزفول از قدیم الأیّام متدوال بوده است.) محمّد علی جولای دزفولی: در کتاب زندگاني و شخصيّت شيخ انصاري قدّس سرّه می‌گوید:

جولا را هم بايد يکي از اوتاد زمان خود محسوب داشت، وحکايتي را که هم اکنون مي‌نگاريم آقا سيّد محمّد جواد، معروف به شاه که يکي از سادات موثّق و اديب و خليق و از ائمّة جماعت دزفول است از همساية خود به نام حاج نور الله کجباف از تاجري از اهالي تبريز براي ما نقل فرمود:

اين تاجر از ثروتمندان تبريز و او را فرزندي نمي‌شد و هر چه نزد پزشکان به معالجه مي‌پرداخت نتيجه‌اي نمي‌گرفت، تا آنکه به نجف اشرف رفت و زماني در آن محلّ شريف براي تشرّف خدمت امام عصر أرواحنا له الفدآء به عمل استجاره مشغول شد.

استجاره از سابق تا حال هم متداول است که مردان پاک از اهل نجف يا مسافرين چهل شب چهارشنبه نماز و اعمال موظّفه‌اي در مسجد سهله بجا مي‌آورند و بعد به مسجد کوفه رفته و در آنجا بيتوته مي‌کنند و در ظرف اين مدّت يا شب آخر، خدمت امام مشرّف مي‌شوند، و بسا باشد که آنحضرت را نشاسند و افراد زيادي اين عمل را انجام داده و به مقصود خود نائل شده‌اند.

اين تاجر در شب آخر بين خواب و بيداري حالت خاصّي به او رخ مي‌دهد و در آنجا شخصي را مشاهده مي‌کند که به او مي‌گويد: نزد محمّد علي جولاي دزفولي ( نسّاج و بافنده) روانه شو به حاجتت خواهي رسيد، و ديگر کسي را نديد.

گويد: نام دزفول را تا آنوقت نشنيده بودم، به نجف آمدم و از دزفول پرسش نمودم، به من آنجا را معرّفي کردند و با نوکري که همراه داشتم به سوي آن شهر آمدم، چون در شهر وارد شدم به نوکرم گفتم: تو در جائي با اسباب برو و تو را بعد خواهم يافت؛ او برفت و من از محمّد علي جولا جويا شدم، غالب مردم او را نمي‌شناختند، تا بالأخره به شخصي رسيدم که جولا را مي‌شناخت و گفت: بافنده است و در لباس و زيّ فقراء است و با وضع شما تناسبي ندارد.

من روانه شدم تا به دکّان او رسيدم، شخصي را ديدم پيراهن و شلوار کرباسي در بر دارد و در محلّي که تقريباً يک متر در دو متر بود به بافندگي مشغول است، به مجرّد آنکه مرا ديد گفت: حاج محمّد حسين مطلب و حاجت شما روا شد؛ بر حيرتم افزوده شد و بعد از اجازه بر وي داخل شدم، هنگام غروب بود، اذان گفت و به نماز مشغول گرديد، به او گفتم: من غريبم و امشب ميهمان شما هستم، قبول نمود.

چون پاسي از شب گذشت کاسة چوبي که قدري در آن ماست بود با دو قرص نان جوين در طبقي چوبي پيش رويم گذاشت، من با آنکه به خوراکهاي خوب و لذيذ معتاد بودم ولي با او شرکت کردم، بعد قطعه پوستي که داشت به من داد و گفت: تو ميهمان مائي، بر روي آن بخواب، و خودش بر زمين خوابيد.

نزديک سپيدة صبح برخاست و اذان گفت و نماز صبح را گذاشت و تعقيب مختصري هم خواند، به او گفتم: من اينجا آمدم دو مقصد داشتم، يكي را گفتي انجام گرفت، ديگر آن است كه به چه عملي به اين مقام رسيدي که امام عليه السّلام مرا به تو محوّل فرمود و از نام و ضميرم اطّلاع داري؟

گفت: اين چه پرسش است؟ حاجت داشتي روا گرديد و برو؛ به او گفتم: تا نفهمم نمي‌روم و چون ميهمان شمايم به پاس احترام ميهمان بايد مرا خبر دهي؛ سپس آغاز سخن کرده گفت: من در این محلّ به كسب خود مشغول بودم، در مقابل اين دكّان خانة ستمکاری بود که سربازي از آن محافظت می‌نمود.

روزی این سرباز نزد من آمد و گفت: برای خود از كجا خوراک تهيّه مي‌كني؟ به او گفتم: سالي یک خروار گندم مي‌خرم و آرد مي‌كنم و مي‌پزم و زن و فرزندي هم ندارم.

او گفت: در اينجا من مستحفظم و خوش ندارم از مال اين ظالم تصرّف کنم، چنانچه قبول زحمت فرمائی، برای من نیز یک خروار جو خریداری کن و هر روز دو قرص نان به من تسلیم نما؛ من حرف او را پذیرفتم و هر روز می‌آمد و دو قرص نان می‌برد.

اتّفاقاً روزی نيامد، از حال او پرسیدم، گفتند: مريض است و در این مسجد خوابیده است؛ به آنجا رفتم، دیدم افتاده است، از حالش جویا شدم و خواستم برايش طبيب و دوا تهیّه کنم، گفت: احتیاجی نيست و من امشب از دنیا می‌روم؛ چون نصف شب سپری شود در دکّانت آمده، تو را اطّلاع می‌دهند، تو بيا و هر چه دستورت دهند عمل كن، و بقيّة آردها هم برای خودت باشد؛ خواستم شب در نزد او بمانم، اجازه نداد و گفت: برو، من نیز اطاعت نمودم.

نیمی از شب رفته بود که درب دكّان زده شد و گفتند: محمّد علي بيرون بیا، من از دکّان آمدم و به مسجد رفتم، دیدم آن سرباز جان سپرده و دو نفر در آنجا حاضر بودند، به من گفتند که حرکت دهم بدن او را به جانب رودخانه؛ اجابت کردم، آن دو نفر او را غسل داده كفن كردند و نماز بر او گزاردند و آوردند درب مسجد او را دفن كردند.

من به دكّان بازگشتم، چند شب بعد درب دكّان زده شد، کسی گفت: بیرون بیا، من بیرون آمدم، گفت: آقا تو را طلب نموده با من بيا، اطاعت كرده و رفتم؛ با آنکه اواخر ماه بود ولی صحرا مانند شبهای مهتاب روشن بود و زمینها سبز و خرّم، ولی ماه پیدا نبود، در فکر فرو رفته و تعجّب می‌کردم، ناگاه به صحراي لور [۱] رسيديم، از دور عدّة بزرگوارانی را دیدم به دور هم نشسته‌اند، و یک نفر مقابل آنان ایستاده ولی در بین ایشان يك نفر جلیل و از همه بالاتر بود، به نحوی که هول و هراس مرا ربود و استخوانهایم به صدا درآمدند.

مردی که همراه من بود گفت: قدری جلوتر بیا، رفتم و بعد توقّف کردم، آن نفر ايستاده گفت: بيا بیم نداشته باش، قدری پیشتر رفتم؛ آنشخصی که در بین آن جمعیّت بود و از همه برتری داشت به یکی از آن عدّه فرمود: منصب سرباز را به او بده، به من گفت: بخاطر خدمتی که به شیعة ما نمودی می‌خواهیم منصب سرباز را به تو بدهیم.

عرض نمودم: من كاسب و بافنده هستم، مرا به سربازی و سرهنگی چه؟ می‌پنداشتم می‌خواهند مرا به جاي سرباز نگهبان قرار دهند، تبسّمی فرمود و گفت: منصب او را می‌خواهیم به تو دهیم، باز حرف خود را تکرار کرده و گفتم: مرا چه به سربازی؟! در این هنگام یکی از آنان فرمود: این شخص عامّی است، بگو منصب سرباز را به تو می‌دهیم و نمی‌خواهیم سرباز شوی، و به تو دادیم منصب او را برو.

من برگشتم و در بازگشت هوا را تاريك دیدم و از آن روشنی و سبزی و خرّمی هم در صحرا خبری نبود؛ از آن شب به بعد دستورات آقا، یعنی حضرت صاحب الزّمان أرواحنا له الفدآء به من مي‌رسد و از جملة دستورات آنحضرت انجام گرفتن مقصد و حاجت تو بود. (زندگانی و شخصّت شیخ انصاری، دانشمند محترم آقاي حاج شيخ مرتضي انصاري، ناشر: کنگرة شيخ أعظم انصاري، طبع اوّل، پائيز ۱۳۷۳، ص۷۲)

این حکایت را فاضل محترم حاج میراز محمّد احمدآبادی در کتاب الشّمس الطّالعة [۲] صفحة ۲۷۶ نگاشته[۳] و آنرا از حاج محمّد طاهر تاجر دزفولی که ساکن اصفهان است نقل کرده است.

۳- جولای اهل دزفول: مرحوم حاج میرزا حسین نوری در کتاب دار السّلام می‌فرماید:

...و قال أجمل اللّه حبآءه۱۵: و حدّثني الثّقة المعتمد السّيّد محمّد الدّسبولي القاضي و كان من تلامذة خاتم المجتهدين الشّيخ مرتضى الأنصاري قدّس سرّه، و قبله من تلامذة صاحب جواهر الكلام، أنّه كان مبرّزاً في دسبول يحكم و يقضي و يؤدّب و يعزّر و يأخذ الخمس لأهله قهراً و غيره من الحقوق و كان غير مجاز من صاحب الجواهر بحسب اطّلاعه، إلّا أنّه أخذ منه الإجازة بنوع من الحيلة في أواخر أمر الشّيخ حيث امتنع من إعطاء الإجازات و لو لمن هو أفضل ممن أخذوا في السّابق منه إجازة الاجتهاد المطلق.

و أخبرني بالحيلة و أنّه ما كان يدري بذلك أحد من النّاس؛ قال: فدخلت في يوم إلى مسجد مهجور أحببت العمل فيه، فوجدت فيه رجلاً من حيكة أهل دسبول و من أحد القسمين المعروفين اللّذَين بينهما الدّمآء و الحرب و العداوة الحيدريّة و النّعمتيّة؛ فقال لي: احتلت بالعبد الصّالح و أخذت منه الإجازة بغير علم منه و جلست في منصب الإمامة و لست له أهلاً، إنّ عذابك في جهنّم سبعون خريفاً؛ و ذكر لي أشيآء وقعت منّي سرّاً لا يعلمها إلّا اللّه و بعضها أسرار قلبيّة و ضمآئر نفسيّة و فصّلها على واقع الأمر؛ فعلمت أنّ له سبيلاً إلى الواقع فأخبرني أنّه يأتيه رجل من رجال الغيب و هم خدّام صاحب الأمر (ع) و هم أربعون رجلاً و كبيرهم القطب.

قال: فلمّا فارقته خرجت إلى قبر الإمام زاده لأخلو بنفسي فأبكي عليها و بكيت هناك كثيراً و استشفعت بالإمام زاده، و أتيت المسجد في اليوم الآخر لعلّي أجد صاحبي، فوجدته فقال: أبشر، فإنّ الإمام زاده - و هو لا يدري بأنّي ذهبت إلى قبره - جآء إلى خدمة الإمام (ع) و شفّع فيك و أكثر من الالتماس و طلب العفو لك، و الإمام (ع) ساكت لم يردّ عليه، فأمر القطب صاحبی الّذي يأتيني أن أشترط عليك أن تفزع۱۶ ذمّتك من كلّ مال أخذته من رجل آخر و إن طابق الواقع، و تبدل۱۷ نفسك لمقآصّة كلّ من أمرت بتعزيزه فمن شآء أخذ منك‌و من شآء أبرأ.

قال: فخرجت من دسبول إلى ششتر، و بعثت إليهم المكاتيب تقريباً من أربعمائة كتاب إلى كلّ رجل، و أخبرتهم أنّي تائب و باذل نفسي للمقآصّة لمن كتب إليّ بطلبها و موفٍّ من قدرت على وفآئه المال، و موطّن نفسي على الوفآء لما عجزت منه عند الإمكان، فلمّا وصلت الكتب إليهم بكوا عليّ و كتبوا إلىّ إبرآء الذّمّة و عدت إلى النّجف على هذا الوجه.

و مما أخبرني به السّيّد محمّد (ره) عن ذلك الرّجل الحآئك عن صاحبه أنّ للأحكام الشّرعيّة عندنا تفاصيل ليست عندكم، فللنّظر إلى الأجنبيّة بغير إذن حكم و بلذّة من الشّاب الّذي ليس[۴] له زوجة حكم و من الّذي لا زوجة له حكم و من الشّيخ حكم إلى غير ذلك من التّفاصيل في مقدار العقوبة و التعزير و غيرهما.

قال: و قال لي: جآءني صاحبي ليلة فقال: يريد القطب أن يسافر بأصحابه إلى البلدة الفلانيّة، فإن أحببت فسر معنا، قال: فسرت معهم و إذا بالأرض تمشي من تحتنا و تنطوي لنا و تمرّ علينا الجبال و الأشجار بخلاف جهتنا، فانتهينا إليها ليلتها تلك، فانفتح لنا بابها و نصب للقطب كرسيّ فمرهم(طبق و معنی و سیاق باید فأمر به صیغة مفرد مذکّر غایب باشد.) بإحضار رجل، فذهبوا و أنا معهم إليه و طرقوا بابه طرق الحكّام و فحشوا عليه و أخرجوه قهراً، و أكثروا من ضربه في الطّريق، فأوصلوه إلى القطب و أمر بضربه أيضاً حتّى تركوه كالجنازة.

و دخلنا بعض المساجد، و تفرّقنا في النّهار نمشي بين النّاس و نجدهم مستبشرين معتقدين أنّ فاعل ذلك به حاكم البلد، ثمّ رجعنا في الليلة الاُخرى بطيّ الأرض أيضاً.

قال: و أنا أعلم أنّ هذا الرّجل الحآئك لم يخرج من دسبول قطّ و لم ير تلك فسألته صفة بعض المواضع الّتي فيها و قد رأيتها فوصفها وصف المشاهد لها، و قلت له: هل يوجد في النّجف من يصل إلى رجال الغيب؟ فقال: نعم، و لا فضل له على الخيار الّذين لا يعرفونهم إنما ذلك لحكم خآصّة و هم بين النّاس و لا يعرفهم النّاس.

و قال أخي السّيّد علي للسّيّد محمّد: إنّ هنا رجلاً يقال له سيّد محسن الحضرمي، له مريدية و تنقل عنه أشيآء و يدّعي أنه يأتيه رجل من رجال الغيب فابعث إلى صاحبك كتاباً تسأل فيه عن صدقه، فبعث بذلك كتاباً ثمّ بعد مُضيّ أشهر جآءه الجواب بأنّه صادق و هو أقلّ من يراهم درجة.

و أردت أن أمتحن السّيّد محسن المذكور بطريق لا يفهم‌ منه أنّی ممتحن له، فکتبت له صورة روایة و لم تکن روایة و سألته عن مرجع ضمیر فیها و أعدته فی نفسی علی موضع خاصّ، فقلت: إن أخبر عن شیخه الّذی یزعم أنّه من رجال الغیب و یکتب ما یمیله علیه، عن مرجع الضّمیر الّذی فی نفسی و أصاب فهو صادق؛ فأخذ الورقة و جعل یقول لی کلما لقیته یقول(طبق معنی و سیاق این یقول زائد است.): لم یأتینی شیخی هذه الأیّام ثم بعد مدّة قال: أتانی فقال: کلام بلا فآئدة، إلی الیوم ما صدر؛ فقلت: ما الّذی أراد بذلک؟ فقال: یعنی لا فآئدة لک فی السّؤال عن هذه المسألة؛ فظننت بذلک أنّه یأخذ جواباً لا یفهم معناه.

قلت: و هذا السّیّد کان عالماً صالحاً تقیّاً کنت معه فی طریق الحجّ في الحجّة الاُولی فی سنة (۱۲۸) (این تاریخ جاافتادگی دارد و قطعاً صحیح نیست، صحیح آن ۱۲۸۰ است.) و کان معنا فی هذه الزّیارة جماعة من أعوان السّلطان ناصر الدّین شاه القاجار، منهم الخیّر الباذل حسینخان الملقّب بشهاب الملک و قد استدعی فی النّجف الأشرف من رئیس المسلمین و شیخ الفقهآء و المجتهدین الشّیخ مرتضی الأنصاری رحمه الله أن یبعث معه من یکفل الاُمور الشّرعیّة من الصّلوة و تعلیم المسآئل و غیرها فی السّفر فبعثه معه.(دار السّلام فی ما یتعلّق بالرّؤیا و المنام، مرحوم حاج میرزا حسین بن محمّد تقی نوری، شرکة المعارف الإسلامیّة، ج۴ ص۴۳۰.)

«و سیّد محمّد موسوی رضوی نجفی معروف به هندی که خداوند عطاء و پاداش او را زیبا گرداند گفت: و حدیث کرد برای من ثقة معتمد، سیّد محمّد دزفولی قاضی که از شاگردان خاتم مجتهدان شیخ مرتضی انصاری قدّس سرّه و قبل از او از شاگردان صاحب جواهر الکلام بود؛ گفت که در دزفول شناخته شده بوده و حکم و قضاوت و تأدیب و تعزیر می‌نموده و خمس و غیر آن از حقوق شرعی را از صاحبان آن به قهر و اجبار می‌گرفته است، در حالکیه از صاحب جواهر اجازه نداشته و وی نیز از این امر مطّلع نبوده است و او در اواخر عمر ایشان که از اعطاء اجازات، حتّی به کسانیکه از افرادی که سابقاً از او اجازة اجتهاد مطلق گرفته بودند افضل بودند، امتناع می‌نموده است با نوعی حیله و نیرنگ اجازه می‌گیرد.

او خود مرا از این حیله و نیرنگ خبر داد و گفت: احدی از مردم از این امر مطّلع نبود؛ گفت: روزی وارد مسجد مهجور و متروکی شدم و دوست داشتم در آن مسجد عملی انجام دهم؛ در آنجا مردی از جولایان و بافندگان اهل دزفول را دیدم، او از یکی از دو گروهی بود که به جنگ و خونریزی و عداوت حیدری و نعمتی معروف بودند.

او به من گفت: عبد صالح خدا را فریب دادی و بدون علم و اطّلاع، از وی اخذ اجازه نمودی و در منصب امامت و فتوي نشستی و حال آنكه اهلیّت آنرا نداری، حقّاً كه عذاب تو در جهنّم هفتاد خريف (هر خریف برابر با چهل سال است.) است؛ و همچنین کارهای دیگری را كه از من در سرّ و خفاء سر زده بود و جز خدا کسی نمی‌دانست ذکر نمود که برخی از آنها اسرار قلبی و نیّتهای نفسی بود و هر یک را طبق واقع توضیح داد؛ پس دانستم كه برای او راهي به واقع هست؛ و نیز به من گفت که يكي از رجال الغيب با او مرتبط است و آنها خدّام حضرت صاحب الأمر علیه السّلام هستند و چهل نفرند که بزرگشان قطب است.

سيّد مذكور گفت: چون از او جدا شدم به مرقد امامزاده رفتم تا با خود خلوت کرده و بر نفس خویش بگریم، در آنجا گریة بسیار نمودم و آن امام زاده را شفيع خود قرار دادم.

روز ديگر باز به آن مسجد رفتم تا شايد آن مرد مصاحب خود را بیابم، از قضاء او را یافتم، پس به من گفت: بشارت بر تو باد، امامزاده - و حال آنکه او نمی‌دانست که من به قبر آن امام زاده پناه برده‌ام - به خدمت امام علیه السّلام آمد و دربارة تو شفاعت نمود و بسيار التماس کرده و برای تو طلب عفو نمود؛ و امام علیه السّلام ساكت بود و جوابی نمی‌فرمود، تا اینکه قطب به همان مصاحب و رفیقی که با من مرتبط است امر نمود که من با تو شرط کنم که ذمّة خود را از هر مالی که از دیگران گرفته‌ای فارغ سازی، اگرچه اخذ آن مال طبق واقع بوده باشد، و نیز خود را براي هر کسی که امر به تعزیرش نموده‌ای‌ در مقام قصاص قرار دهی، پس هر کس خواست قصاص کند و هر کس خواست ببخشد.

سیّد مذکور گفت: پس من از دزفول به شوشتر آمدم و قريب چهارصد مكتوب به آنان فرستادم و به آنها خبر دادم که من توبه نموده و خود را برای هر کس که بنویسد و حقّ خود را بطلبد در مقام قصاص قرار داده‌ام و تا آنجا که قدرت دارم مال هر کس را گرفته‌ام توفیه می‌نمایم و توطین نفس کرده‌ام که آنچه را فعلاً در اداء آن عاجزم در زمان امکان پرداخت نمایم.

چون مکاتیب من به آنها رسيد بر من گريستند و ابراء ذمّه نموده و آنرا مکتوب نمودند؛ و من به این ترتیب به نجف بازگشتم.

و از جمله مطالبی که سیّد محمّد مذکور رحمه الله از آن مرد جولا از رفیق و مصاحبش به من خبر داد این است که او گفته بود: احکام شرعیّه را نزد ما تفاصیلی است که در نزد شما نیست، پس نظر به اجنبیّه بدون اذن حکمی دارد و از ناحیة جوان اگر زوجه‌ای داشته باشد و همراه لذّت باشد حکمی دارد و از جوانی که زوجه‌ای نداشته باشد حکمی دارد و از شیخ و پیرمرد حکمی دارد و همینطور غیر از اینها از تفاصیلی که در مورد مقدار عقوبت و تعزیر و غیر این دو می‌باشد.

سیّد مذکور گفت: آن مرد جولا به من گفت: آن دوست و مصاحب من شبی به نزد من آمده و گفت: امشب قطب اراده نموده كه با اصحابش به فلان شهر برود، اگر دوست داری پس با ما حرکت کن؛ گفت: پس با آنها روانه شدم و ناگاه ديدم زمين از زير قدمهاي ما مي‌رود و پیچیده مي‌شود و كوهها و درختان بر خلاف جهت ما بر ما عبور کرده و می‌گذرند، پس در همان شب به آن شهر رسیدیم و دروازة آن برای ما گشوده شد، كرسيّ‌ای برای قطب منصوب شد و او امر کرد كه مردی را حاضر نمایند، به طلب آن مرد روانه شدند و من هم با ایشان بودم، به طریق حاکمان دقّ الباب کرده و او را کشیده و به اجبار بیرون آوردند، در بين راه هم بسيار او را زدند تا به نزد قطب رسانيدند، و قطب نيز امر به ضرب او نمود؛ او را زدند تا آنجا که مثل جنازه رهایش کردند.

همان شب داخل بعضي از مساجد آن شهر شدیم و چون روز شد متفرّق شده و در بین مردم گردش می‌كرديم، آنان را چنان یافتیم که از ضرب آن مرد مستبشر و خوشحال بودند و معتقد بودند كه آن شخص را حاكم شهر ضرب و شتم نموده است، سپس در شب بعد به طيّ الأرض بازگشتیم.

سيد مذكور گفت: من می‌دانم كه اين مرد جولا هيچ وقت از دزفول بيرون نرفته و آن شهر را ندیده بود، پس من در مورد بعضی از مواضع آن شهر که خود دیده بودم از او سؤال نمودم، او آنها را مانند کسیکه آنجا را مشاهده کرده براي من توصیف نمود؛ به او گفتم: آیا در نجف کسیکه با رجال الغیب مرتبط باشد پیدا می‌شود؟ گفت: آری و البتّه او فضیلتی بر خوبانی که رجال الغیب را نمی‌شناسند ندارد، این شناخت و ارتباط بواسطة حکمی خاصّ است و آنان در بین مردم هستند و مردمان آنان را نمی‌شناسند.

سیّد محمّد موسوی رضوی نجفی معروف به هندی گوید: برادر من سیّد علی به سیّد محمّد مذکور گفت: اینجا در نجف مردی هست که به او سیّد محسن حضرمی گویند، مریده‌ای دارد که دربارة او چیزها نقل می‌کند، سیّد محسن مدّعی است که مردی از رجال الغیب با وی مرتبط است؛ شما به آن دوست و مصاحبت مکتوبی بنویس و از صدق ادّعای وی سؤال کن؛ او مکتوبی برای او فرستاد که بعد از چند ماه جواب آمد که وی صادق است و او کم‌درجه‌ترین کسی است که رجال الغیب را می‌بیند.

و من اراده نمودم که سیّد محسن مذکور را امتحان کنم، به طریقی که او نفهمد من قصد امتحان او را دارم، پس صورت روایتی را که در واقع روایت نبود برای او نوشتم و در مورد مرجع ضمیری در آن عبارت از او سؤال نمودم و در نفس خویش آن ضمیر را بر مرجعی خاصّ بازگرداندم؛ با خود گفتم: اگر او از شیخ خود که گمان می‌کند از رجال الغیب است و هر چه را بخواهد برایش می‌نویسد، از مرجع ضمیری که در نیّت من است خبر داد پس صادق و راستگو است؛ او ورقه را از من گرفت و هر گاه او را می‌دیدم می‌گفت: در این مدّت شیخ من نیامده است، سپس بعد از مدّتی گفت: او به نزد من آمد و گفت: این کلامی بلافائده است و تا امروز صادر نشده است؛ به او گفتم: از این کلام چه معنائی قصده کرده است؟ گفت: یعنی فائده‌ای برای تو در سؤال از این مسأله نیست؛ پس من گمان کردم که او جوابی داده که معنای آن فهمیده نشود.

من(یعنی مرحوم محدّث نوری.) می‌گویم: این سیّد (سیّد محسن حضرمی) عالمی صالح و متقّی بود، من در راه حجّ در اوّلین حجّی که به جا آوردم در سال۱۲۸۰ به همراه او بودم، در این زیارت جماعتی از اعوان سلطان ناصر الدّین شاه قاجار نیز با ما همراه بودند، از جملة آنان خیّر بخشنده حسینخان ملقّب شهاب الملک بود، وی در نجف اشرف از رئیس المسلمین و شیخ فقهاء و مجتهدین شیخ مرتضی انصاری رحمه الله درخواست کرد که کسی را برای تکفّل امور شرعی از جمله نماز و تعلیم مسائل و غیر آن در این سفر با او همراه کند، و ایشان نیز چنین کرد.»

باری این تفصیل مطالبی که تا کنون در مورد این سه جولای بزرگوار یافته‌ایم[۵]، و امّا پیرامون این مطلب که آیا این سه بزرگوار یک تن بوده‌اند یا نه؟ باید گفت: قرائنی به اتّحاد و قرائنی به اختلاف دلالت می‌کند.
قرائن اتّحاد

۱- اینکه هر سه در حرفة جولائی و بافندگی بوده‌اند.
۲- اینکه هر سه به همین نام خوانده شده‌اند، گرچه از یکی به عنوان مرد جولا یا به نقلی ملّا قلی جولا[۶] و از یکی به عنوان ملّا محمّد علی جولا و از یکی به عنوان رجل من الحیکة (مردی از جولایان) و حائک (جولا) تعبیر شده است.
۳- اینکه هر سه در یک منطقه یعنی دزفول بوده‌اند.
۴- اینکه هر سه در یک محدودة زمانی می‌زیسته‌اند. [۷]
۵- اینکه هر سه در امور باطنی و غیبیّه بوده‌اند.

قرائن اختلاف

۱- اینکه یکی به نام ملّا قلی و دیگری به نام ملّا محمّد علی خوانده شده است، اگرچه تصحیف قلی به علی امری محتمل و چه بسا در کتابت سابقین امری قریب الذّهن باشد.

۲- اینکه بزرگان از اولیاء خدا با اینکه از حکایت ملّا محمّد علی جولای دزفولی مطّلع بوده و بعضاً خود نقل نموده‌اند این دو را بر هم منطبق ننموده و چنین استظهاری نکرده‌اند.

مرحوم سیّدنا الاُستاذ علّامه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی از قول استادشان مرحوم حاج شیخ عبّاس هاتف قوچانی رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید:

یکی از رفقای اصفهانی ما گفت که: در اصفهان روزی یک مرد دزفولی می‌گذشته است، ناگاه یک مرد اصفهانی به ایشان برخورد کرده و احوالپرسی می‌کند و در عین حال می‌پرسد: شما اهل کجا هستید؟ آن مرد می‌گوید: اهل دزفول، آن مرد اصفهانی معانقه می‌کند و بسیار احترام می‌گذارد و آن مرد دزفولی را شب در خانة خود دعوت می‌کند.

مرد دزفولی ظنین می‌شود که مبادا این مرد سوء قصدی دربارة او داشته باشد؛ ناگاه آن مرد اصفهانی متوجّه شده و می‌گوید: آقا با همراه خود تشریف بیاورید، مرد دزفولی قدری مطمئن می‌شود و شب با همراه خود به خانة او می‌رود.

می‌بیند آن مرد اصفهانی سفره‌ای مهیّا و انواع اغذیه را برای مهمان خود مهیّا نموده است؛ علّت را سؤال می‌کند، اصفهانی می‌گوید: یکی از اهالی دزفول به من محبّتی نموده است، در ازای آن محبّت هر مرد دزفولی به اصفهان وارد می‌شود من یک شب از او میهمانی می‌کنم.

داستان را پرسیدند، گفت: من اولاد هیچ نداشتم و هرچه متوسّل می‌شدم خداوند به من اولاد عنایت نمی‌فرمود، تا آنکه برای توسّل به ائمّة اطهار به عتبات عالیات سفر کردم، در سامرّاء و کربلا و کاظمین و نجف متوسّل شدم، نتیجه‌ای حاصل نشد، تا آنکه در نجف اشرف شخصی به من گفت: اگر چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروی حضرت امام زمان حاجت تو را می‌دهند.

من شروع کردمو شبهای چهارشنبه به مسجد سهله می‌رفتم، یک شب به من گفتند: حاجت خود را از استاد محمّد علی نسّاج از اهالی دزفول بگیر؛ من برای دزفول حرکت کردم، صبح اثاثیة خود را پیش خادم خود در مسافرخانه گذاشته و خود برای جستجوی آن مرد حرکت کردم تا پس از زحمات زیادی بعد از ظهر پیدا کردم که در دکّان کوچکی در آخر کوچه‌ای مشغول نسّاجی است.

من پیش رفتم، قبل ازاینکه با او تکلّم کنم ناگاه سلام نموده و اسم مرا برد و گفت: خداوند به شما پنج اولاد پسر عنایت فرمود؛ من بسیار تعجّب کردم و در عین حال خوشحال شدم.[۸]

استاد محمّد علی مرا به دکّان خود برده و دستور داد دو قرص نان جو و ظرفی از ماست برای من ناهار آوردند، من ناهار را صرف کرده و تقاضا کردم که شب را پیش آن مرد بمانم، و علّت آن بود که ببینم این مرد شبها به چه کار مشغول می‌شود که بدین مقام رسیده است.

استاد محمّد علی گفت: من خانه ندارم، خانة من همین جاست و شب شما سرما می‌خورید، در جواب گفتم: خود را در لای پالتو حفظ می‌کنم؛ اجازه داده و شب را ماندم و متوجّه بودم که این شخص به چه کار از اوراد و به چه نحو به تهجّد مشغول می‌شود؟!

دیدم گرفت خوابید و به هیچ کاری مشغول نشد تا اوّل اذان از خواب برخاست، اذان گفت و نماز خواند و سپس دنبال چرخ نسّاجی خود رفته و مشغول نسّاجی شد؛ من بسیار بر تعجّبم افزوده شد که این مرد به هیچ عملی مشغول نیست و در عین حال حائز چنین مقامی است!

صبح علّتش را از او سؤال کردم، گفت: من هرچه از نسّاجی بهره می‌برم جمع می‌کنم، موقع خرمن که جو ارزان است جو خریده و تمام آنرا می‌دهم به یک زنی، او برای من آرد نموده و چهار قرص، دو هنگام صبح و دو هنگام شب می‌آورد و من با ماست می‌خورم و این عادت من است.

روزی یکی از نظامیان که از لشگریان لرها بود به دکّان من آمد و قدری توقّف نمود و دید این زن برای من نان جو آورد و من با ماست خوردم، داستان را سؤال کردند، من شرح دادم، خوشحال شد، گفت: آیا شما قبول زحمت مرا می‌کنید که من به شما پول دهم و شما همانطوری که برای خود می‌خرید برای من هم خریداری نمائید و به این زن بسپارید که هنگام ظهر و عصر دو قرص برای من بیاورد؟ گفتم: بلی من این کار را برای شما می‌کنم.

آن شخص پول آورد و من به همین منوال جو خریده و به آن زن دادم و آن مرد هنگام ظهر و شب آمده دو قرص خود را گرفته و می‌رفت، تا آنکه یکشب به دکّان آمده و گفت: من امشب می‌میرم، آن آردهائی که از من پیش آن زناست همه را به شما بخشیدم ولی امشب اگر کسی شما را صدا زد که با او جنازة مرا برداشته و دفن کنید، شما با او کمک کنید؛ من قبول کردم.

نیمه شب شخصی صدا زد: استاد محمّد علی برخیز جنازة فلان را برداریم و دفن کنیم، من از دکّان بیرون آمده او جلوو من در عقب او می‌رفتم تا رسیدیم به مسجدی، دیدم آن نظامی در آن مسجد فوت کرده، جنازه را برداشته آوردیم در کنار شطّ، آن مرد غسل داد و من کمک می‌کردم، پس از انجام کفن و دفن من به دکّان خود مراجعت کردم.[۹]

پس از چند شب دیدم کسی در میان تاریکی شب مرا صدا می‌زند: استاد محمّد علی بیا آقا شما را کار دارد، من تصوّر کردم از خوانین لر است، متأثّر شدم با من چکار دارد؟ ولی برخاستم و با او رفتم، او از جلو و من ازعقب او می‌رفتم تا از شهر خارج شدیم، ناگاه دیدم بیابان مانند روز روشن است، مجلسیاست، جمعی دور هم نشسته‌اند و شخصی از همه باجلاتر در صدر قرار گرفته است.

تا ما را دید گفت: این مرد را به جای آن نظامی نصب کنید، من گفتم: من نمی‌خواهم نظامی شوم، گفت: چرا؟ گفتم: نان حلالی از نسّاجی به دست آورده می‌خورم و طالب دنیا نیستم، زیرا عاقبت و آخرین درجة نظامی شدن سلطنت است و من سلطنت نمی‌خواهم.

آن شخص همراه من به من آهسته گفت: ساکت شو این شخص امام زمان علیه السّلام است و تو را به جای او در رسیدگی به امر مردم نصب کردند نه آنکه سرباز و نظامی شوی؛ آنوقت امام زمان فرمودند: به دکّان خود برو و هر وقت کاری را به تو رجوع کردیم انجام ده؛ من جمله از آن کارها قضیّة اولاد شماست که انجام دادم.(جنگ خطّی شماره ۱۰، ص۹ تا ص۱۱؛ با اندکی ویرایش)


۳- اینکه ملّا محمّد علی جولای دزفولی بنابر نیابت از آن سرباز گمنام خود مستقیماً با حضرت صاحب الأمر علیه السّلام مرتبط بوده و در حکایت ایشان اشاره‌ای به ارتباط او با یکی از رجال الغیب نشده است، امّا در مورد جولای اهل دزفول به این معنی تصریح شده است، اگر چه می‌توان به وجهی از وجوه بین حکایت ملّا محمّد علی جولای دزفولی و جولای اهل دزفول جمع نمود؛ و حکایت مرد جولا یا ملّا قلی جولا نیز نسبت به این معنی ساکت است.

جناب محقّق محترم آقای محمّد حسین حکمت‌فر که از محقّقان به‌نام دزفول هستند در ضمن صحبتهائی که از راه دور در همین زمینه داشتیم به حقیر فرمودند:

به نظر من ملّا محمّد علی جولای دزفولی و ملّا قلی جولا دو نفر هستند و انطباق این دو بر هم صحیح نیست، و من به برخی از کسانیکه چنین نظری داده‌اند تذکّر داده‌ام.

ملّا قلی جولا در سلک عرفان بوده است و ملّا محمد علی جولا در این سلک نبوده و فقط بر حسب حکایتی که نقل شده است با حضرت حجّت سلام الله علیه مرتبط بوده و فرمانبر آنحضرت بوده است.

بنده با آقای شرف الدّین[۱۰] هم صحبت کردم، ایشان نیزگفتند: نام این جولا، ملّا قلی است و در وادی السّلام نجف مدفون است، ایشان به یکی از اهالی نجف وصیّت کرده بود که جنازة مرا از شوشتر به نجف منتقل کرده و در فلان مقبرة وادی السّلام دفن کنید، و من سابقاً اسم آن مقبره را نیز می‌دانستم و فعلاً فراموش کرده‌ام.

و نیز گفتند: ملّا قلی جولا از خاندان شیخ[۱۱] محمّد سوّار است که قبر وی در شوشتر توسّط مرحوم سیّد صدر الدّین کاشف دزفولی شناسائی شده است، شیخ محمّد سوّار از عرفاء است، و همچنین سهل بن عبد الله شوشتری نیز که خواهرزادة وی بوده از عرفاء است، که ذکر هر دو بزرگوار در تذکرة الأولیاء[۱۲] آمده است، ابن بطوطه نیز در رحلة خود پیرامون سهل بن عبد الله مطالبی آورده است؛ و ما نیز از همین خاندان هستیم.

جناب حکمت‌فر همچنین فرمودند:

سالها قبل مرحوم آقا سیّد جلال عرفانی دزفولی به بنده فرمودند: ملّا قلی جولا در سلک عرفان بوده است و وصیّت کرده بود که پس از فوت ایشان را به نجف برده و در آن ارض اقدس دفن نمایند امّا ممکن است به دلائلی این امر میسور نشده باشد، شما به شوشتر که رفتید در امامزاده عبد الله تفحّص کنید و ببینید قبری به اسم ایشان هست یا نه؟ بنده هر قدر در این امامزاده تفحّص کردم قبری بدین نام و نشان نیافتم.

و نیز فرمودند:

مرحوم آقا سیّد غفّار غفّاری از محقّقین به نام دزفول نیز بر این عقیده بودند که این دو جولا دو نفرند.

نتیجه و نظریّه

به گمان حقیر انصاف این است که قرائن اتّحاد، جدّاً مختلف و متعدّد بودن این سه بزرگوار را مستبعد می‌سازد ولیکن یقین آور نیز نیستند و مخصوصاً با لحاظ قرائن اختلاف نمی‌توان به قطع و یقین حکم به اتّحاد آنان نمود و البتّه هنوز باب جستجو و تحقیق مفتوح و مجال تحقیقات بیشتر موجود است.[۱۳]

و البتّه نباید از این نکتة مهمّ نیز غفلت نمود که اصرار و پافشاری بر اتّحاد این بزرگواران، و معروف و مشهور ساختن این معنی به عنوان یک حقیقت تاریخی و امری قطعی و حتمی صحیح نیست، زیرا با این کار رفته رفته احتمالات دیگر به فراموشی سپرده شده و دیگر برای آیندگان راهی برای تحقیق و استنباط در این زمینه باقی نمی‌ماند.
تنبیه

تلاش برای شناسائی استاد عرفانی عالم ربّانی و فقیه صمدانی، عارف کامل، حضرت آیة الله العظمی حاج سیّد علی شوشتری قدّس الله نفسه الزّکیّة تنها برای استفاده از معارفی است که از این رهگذر نصیب مشتاقان طریق توحید و ولایت می‌گردد و هرگز به جهت اثبات حقّانیّت این سلسلة جلیله از طریق شناسائی و معرّفی مرحوم جولا نیست، چرا که اوّلاً صحّت و حقّانیّت یک طریقه و حتّی یک استاد کامل منوط به اتّصال معنعن تا معصوم علیه السّلام نیست، و ثانیاً برای اثبات راستی و درستی بزرگان و اساتید معظّم این طریقة حقّة عرفانی که به طریقة معرفة النّفس یا طریقة ولایت شناخته می‌شود نیازی به شناسائی مرحوم جولا نیست؛ اینک پیرامون این دو مطلب به قدر حوصلة این نوشتار مطالبی را عرض می‌کنیم:
مطلب اوّل

بهتر است در این مقام به کلام نورانی مرحوم سیّدنا العلّامه أعلی الله مقامه که استاد مسلّم و خرّیت این فنّ بوده‌اند تمسّک نمائیم، ایشان می‌فرماید: براى سير عوالم ربوبى، ارشاد استاد كامل لازم است در لزوم استاد كامل براى سير عوالم ربوبى، شرعاً و عقلًا و وجداناً شواهد و ادلّه بقدرى است كه مجال، گشايش مقال را ندارد. و امّا لزوم اين استاد به طور مُعنعن (يكى پس از ديگرى تا به رسول الله برسد) نه ثبوتاً و نه اثباتاً دليلى براى آن قيام ننموده است؛ گرچه سلاسل متصوّفه بدين امر اهمّيّتى تمام ميدهند و آن را از لوازم لا ينفكّ سلوك مى‌شمرند ولى گفتارشان متّكى به اصل متين و اساس رصينى نمى‌باشد.(الله شناسی، ج۱ ص۱۹۰)

آری عنایات ربّانیّه و جذبات الهیّة حضرت حقّ جلّ و علا را نباید محدود و مقیّد به یک سلسله دانست، چرا که اگر حکمت بالغة او اقتضاء نموده و ارادة حتمیّه‌اش تعلّق بگیرد در هر لحظه و در هر کجای این عالم می‌تواند از شوریده‌ای دستگیری نموده و با جذبات اسمائیّه و صفاتیّه و ذاتیّه او را به سرمنزل مقصود و کمال مطلوب که لقاء حضرت خویش است برساند.[۱۴]

و البتّه این معنی منافاتی با انحصار شریعت در شریعت حقّة محمّدیّه صلّی الله علیه و آله و انحصار طریقت در طریقت ولایت علویّه سلام الله علیه ندارد، چه اینکه هر نفسی از نفوس مستعدّه که به شرف دستگیری حضرت حقّ سبحان مشرّف گردد بدین شریعت حقّه هدایت شده و در تحت ولایت علویّه طریق قرب و کمال را خواهد پیمود و غیر از این، هیچ راهی به کمال و قرب حضرت ذی الجلال نیست.
مطلب دوّم

بزرگان گویند: أدلّ دلیل بر یک شیء وجود آن شیء است، شما به شخصیّت و سیرة عملی هر یک از اساتید این سلسله مراجعه کنید و در متون صحیح تاریخی کیفیّت سلوک و رفتار آنها را مورد بررسی قرار دهید، خواهید دید که هر کدام از آنان دریائی از علم و توحید و عرفان حضرت حقّ بوده‌اند.

تعابیر تذکره نویسان موثّق و علماء ثقه و جلیل القدر دربارة این بزرگان نمونة بارز و غیر قابل انکاری از این بررسی‌ها و اذعان و اعتراف به جلالت شأن و علوّ مقام و صحّت طریق و حقّانیّت ممشی و معارف آنان است.

کیست که احوالات سیّد سند و حبر معتمد مرحوم حاج سیّد علی شوشتری را بخواند و بداند و در برابر شخصّیت وجیه و علوّ مرتبت وی زانو نزند؟! کیست که در حالات استاد الکلّ فی الکلّ آخوند ملّا حسینقلی همدانی تحقیق نماید و به جلالت قدر و صدق گفتار و صحّت کردار او اعتراف نکند؟! کدام محقّق منصفی است که پیرامون شخصیّت ممتاز شاگردان ایشان از جمله آیة الحقّ و الیقین مرحوم حاج سیّد احمد کربلائی و حکیم اصحابشان آیة العرفان و الإیقان مرحوم حاج شیخ محمّد بهاری و آیة الحقّ و العرفان مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی تحقیق نماید و سخن از فضل و بزرگواری و عظمت شأن و علوّ رتبت آنان نگوید؟!

تا برسد به اخلاقی کبیر عالم بالله و بأمر الله حاج میرزا علی آقای قاضی و شاگردان عالیقدرشان از جمله موحّد عظیم الشّأن مرحوم حاج سیّد هاشم حدّاد و مفسّر کبیر قرآن، مهر تابان مرحوم علّامه حاج سیّد محمّد حسین طباطبائی و برادر بزرگوارشان مرحوم آیة الله المعظّم حاج سیّد محمّد حسن الهی و ثمرة وجود اینان یعنی سیّد الطّآئفتین آیة الله فی العالمین سلمان زمان إنسان العین و عین الإنسان مرحوم علّامه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی رضوان الله علیهم أجمعین.

باری، با وجود ذی جود این بزرگواران و بسیاری دیگر از تربیت یافتگان مکتب توحید و ولایت چگونه می‌توان به صرف مجهول بودن مرحوم جولا این طریقة حقّة ولائیّه را ردّ و طرد نمود؟! و آیا این کار جز حرمان از معارف الهیّه و وصول به مقام قرب و حرم امن الهی نتیجة دیگری هم دارد؟!

و باید از این افراد سؤال نمود: شما که این طریقة مرضیّه و این بزرگان عالم توحید و ولایت را مردود دانسته و نفوس مستعدّه را از تبعیّت اینان برحذر می‌دارید، آیا نمونه‌ای عینی از تربیت شدگان مکتب خود را که به قلّة کمال رسیده و در حرم امن پروردگار متمکّن شده باشد سراغ دارید؟!

تمام این ایراد و اشکالهای واهی به جهت عدم فهم این معارف و یا نعوذ بالله از سر عناد و مخالفت با عرفان و عرفاء بالله است وگرنه اگر شخصیّتی مثل مرحوم جولا در مکتب و مرام آنان بود قطعاً از رجال الغیب محسوب شده و هزار و یک کرامت نیز از وی نقل می‌گردید؛ هدانا الله و إیّاهم إلی الحقّ و الیقین بحقّ محمّد و آله الطّیّبین.
اشکال و جواب

یکی از اشکالاتی که به مرحوم جولا شده این است که: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: إنَّمَا أَقْضِي‌ بَيْنَكُمْ‌ بِالْبَيِّنَاتِ‌ وَ الْأيْمَانِ...(الکافی، ج۷ ص۴۱۴)«من در بین شما فقط به واسطة بینّه‌ها و قسمها قضاوت می‌کنم.»

با وجود این فرمایش اعتراض جناب جولا به آقا سیّد علی شوشتری بی‌جاست و ایشان درست عمل کرده است.

جواب این است که:

اوّلاً خود مرحوم شوشتری مجتهدی مسلّم و فقیهی معظّم بوده و قطعاً به این روایت و امثال آن نیز وقوف کامل داشته است، ولی چنین جوابی از ایشان نسبت جناب جولا نقل نشده و بلکه پس از انکشاف واقع و اطّلاع از صحّت کلام جولا طبق دستور ایشان بساط فتوی و قضاوت را جمع و به نجف اشرف هجرت نموده است؛ کما اینکه این نحوه انقلاب احوال و خوف از خطای در فتوی و تصمیم بر ترک آن از بزرگان دیگری مانند شیخ مفید علیه الرّحمة و الرضّوان (العبقریّ الحسان، ج۲ ص۱۱۲) نیز نقل شده و امر بی‌سابقه‌ای نیست.

و ثانیاً حجّیّت بیّنه و یمین، حجّیّت مطلقه نیست، بلکه تا جائی است که خلاف آن برای قاضی ثابت و محرز نگردد و چون خلاف آن به طور حتم و قطع برای قاضی ثابت گشت بر اساس علم و قطع جدید حکم خواهد نمود.

فی المثل اگر دو شاهد به نفع متّهم شهادت داده و در نتیجه ابراء ذمّه شود ولی بعد از آن خود متّهم به دلیلی اعتراف کرده و اتّهام را بپذیرد، معلوم است که حکم بر اساس اعتراف خواهد بود؛ و جناب جولا نیز از همین راه وارد شده و ابتداء علم جدیدی را در نفس و وجدان مرحوم شوشتری جایگزین ظنّ معتبر وی نموده تا از این راه او را برای پذیرش اصل مطلب که دعوت ایشان به طیّ طریق إلی الله است آماده کند.

و ثالثاً چنانچه اشاره شد غرض جناب جولا تحوّل حاج سیّد علی شوشتری و نیل او به مقاماتی بس عالیتر از فتوی و قضاوت است، مقاماتی که برای غیر اهل الله حتّی قابل تصوّر نیز نیست فضلاً از فهم و ادراک؛ نه اینکه بخواهند اصل فتوی و قضاوت بین مسلمین را مردود و محکوم نمایند؛ ایشان به واسطة اشراف باطنی از این مورد خاصّ استفاده کرده و جناب حاج سیّد علی را به عالم عرفان و شهود پروردگار که هدف غائی از خلقت است رهنمون می‌گردد، و چنانکه می‌دانیم آن بزرگمرد توحید و ولایت نیز هرگز از این ممشی منصرف نشده و با قدم یقین و مجاهدات عظیمه و عنایات ربّانیّه به درجاتی از قرب خداوند نائل می‌شوند که لا تُدرک و لا تُوصف است.

و نکتة قابل توجّه اینکه مرحوم حاج سیّد علی شوشتری نیز به همین منوال بهترین و برترین شاگرد خویش حاج ملّا حسینقلی همدانی را که بعد از رحلت شیخ انصاری عازم بر تدریس بوده است از این کار برحذر داشته و ایشان را به نیل مقاماتی بس عالیتر ترغیب می‌نماید.

در انتها با تذکار این نکته که همة اولیاء الهی و اعاظم طریق عرفان به هر مرتبه‌ای از مراتب کمال و درجات قرب که رسیده باشند قطعاً به واسطة ولایت کلّیّة الهیّة حضرت حجّة الله الکبری، بقیّة الله الأعظم روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفدآء بوده و پس از فناء فی الله و بقاء بالله نیز تحت ولایت آنحضرت به سیر عرضی مشغول می‌باشند؛ این مقاله را به پایان می‌بریم.
پانویس

۱. (لور شهری بوده در شمال دزفول، مقدّسی در کتاب أحسن التّقاسیم گوید: شهر لور در سرحدّ جبال است و بعضی آن را از اقلیم جبال می‌شمارند و آن را خوبیهای بسیار است جز آنکه شکرش خوب نیست؛ اصطخری در المالک و المسالک نوشته: از لور تا پل اندامش دو فرسنگ است؛ پل اندامش همان پل دزفول است.

حاج صالح خان مکری به سال ۱۲۲۰ که از طرف دولت وقت حکومت دزفول و شوشتر را داشته در آن حدود دهی به نام صالح آباد بنیاد نهاد که چندی بعد در نتیجة شورش الوار خراب شد ولی اینک صالح آباد، اندیمشک نام دارد و شهرکی است دارای بازار و گاراژ و بسیار آباد و معمور است و یکی از ایستگاههای مهمّ راه آهن و مرکز ناحیة لرستان است.)

۲. أقول: حکایتی که در کتاب الشّمس الطّالعة آمده است دقیقاً همین حکایت است و تنها در برخی الفاظ تفاوت دارد که ضرری به اصل حکایت نمی‌زند؛ مؤلّف این کتاب حکایت را از حاج محمّد طاهر دزفولی و او از سیّد نعمت الله از اهالی دزفول و او از خواجه علی دزفولی که حاج محمّد طاهر او را به صلاح و تقوی توصیف می‌کند و او از تاجر تبریزی به نام حاج محمّد حسین، نقل می‌نماید.

۳. این رقم صفحه بنابر نسخة تک جلدی الشّمس الطّالعة است و در طبع دو جلدی آن این حکایت در صفحة ۳۵۲ ذکر شده است، عبارات این دو طبع نیز مختصر تفاوتی با هم دارد.

۴. طبق معنی و سیاق کلمة لیس زائد است.

۵. البتّه در کتب دیگری از جمله العقبریّ الحسان و الیاقوت الأحمر حکایت ملّا محمّد علی جولا و نیز در الشّمس الطّالعة قسمتی از حکایت جولای اهل دزفول نقل شده است.

۶. محقّق محترم جناب آقای حکمت‌فر به بنده فرمودند: آقای شرف الدّین می‌گوید و نظر من هم همین است که به احتمال قویّ نام کامل ملّا قلی، ملّا محمّد قلی بوده است، چرا که در دزفول و شوشتر کمتر دیده می‌شود نام کسی قلی باشد و از طرفی تخفیف اسامی نیز در اینجا متداول است و احتمالاً ملّا قلی مخفّف ملّا محمّد قلی است.أقول: البتّه بنابر احتمالی ممکن است ملّا قلی خود یک اسم مرکّب بوده و در اصل مولی قلی، به معنی غلام مولی باشد.

۷. هر سه بزرگوار معاصر مرحوم حاج سیّد علی شوشتری و شیخ مرتضی انصاری رضوان الله علیهما بوده‌اند، در مورد مرد جولا و جولای اهل دزفول که این معنی ظاهر است و نیازی به توضیح ندارد، و امّا در مورد ملّا محمّد علی جولا نیز باید عرض کنیم: چنانچه گذشت حکايت ملّا محمّد علي جولا را مؤلّف کتاب زندگاني و شخصيّت شيخ انصاري از آقا سيّد محمّد جواد معروف به شاه از حاج نور الله کجباف از تاجر تبريزي نقل مي‌کند، و نيز صاحب کتاب الشّمس الطّالعة از حاج محمّد طاهر دزفولي و او از سيّد نعمت الله از اهالي دزفول و او از خواجه علي دزفولي و او از حاج محمّد حسين تبريزي نقل مي‌کند، با توجّه به تعدّد وسائط نقل این حکایت در این دو کتاب و نیز رشید بودن اولاد حاج محمّد حسین در زمان نقل حکایت که حاکی از گذشت سالیانی از زمان وقوع اصل جریان دارد، معاصر بودن این جولا نیز با مرحوم حاج سیّد علی شوشتری و شیخ انصاری رضوان الله علیهما چندان بعید به نظر نمی‌رسد، یعنی این واقعه نسبت به زمان مؤلّفین این دو کتاب نه آنقدر قریب است که بگوئیم سالها بعد از زمان مرحوم حاج سیّد علی شوشتری رضوان الله تعالی علیه بوده است و نه آنقدر بعید است که بگوئیم سالها قبل از ایشان اتّفاق افتاده است. ولادت مرحوم حاج سيّد علي شوشتري رضوان الله عليه در سال ۱۲۲۳ و وفاتشان در سال ۱۲۸۳ بوده است، تاريخ هجرت ايشان به نجف اشرف معلوم نيست امّا با توجّه به تاریخ هجرت مرحوم شيخ انصاري رحمة الله عليه به نجف اشرف که حدود سال ۱۲۴۹ بوده است، می‌توان احتمال داد که هجرت ایشان به نجف اشرف در حدود دهة ۱۲۵۰ تا ۱۲۶۰ بوده است.

۸. نکتة جالب توجّه اینکه چنانچه در متن حکایت مشاهده می‌شود، جناب ملّا محمّد علی هیچ عمل یا دستور خاصّی جهت فرزند دار شدن حاج محمّد حسین تجویز نمی‌کند و صرفاً خبر این معنی را به او می‌دهد، از اینجا معلوم می‌شود در مراجعة این شخص به ایشان حکمتی بوده است و چه بسا این حکمت، شناخته شدن این بزرگوار و نقل حکایت وی برای آیندگان باشد.

۹. مقام سرباز گمنام و ملّا محمّد علی جولا از قدیم الأیّام در مسجد کجبافان دزفول که امروزه مسجد علوی نام دارد مشهور و معروف بوده است، بنابر نقل چندتن از مطّلعین، سابقاً محلّ قبر این دو بزرگوار نیز معلوم بوده است، جناب آقای آراسته از ارادتمندان و محقّقین پیرامون جناب جولا به حقیر فرمودند: حاج سيّد علي علوي که فعلاً امام جماعت مسجد امام حسن عسگري علیه السّلام هستند از پدرشان نقل می‌کردند که اينجا مزار و مقبره بوده است؛ و نیز حاج سيّد اسد الله نبوي از علماء و مجتهدين دزفول می‌گفتند: اينجا مزار بوده و ما به احترام جناب جولا به محلّ که می‌رسیدیم این قسمت را پياده مي‌رفتيم؛ و نیز جناب آقای پورموسوي می‌گفتند: قبر این دو بزرگوار در زير زمين مسجد بوده و بنده کراراً به دستور مرحوم والد به آنجا رفته و با گلاب قبرها را معطّر می‌نمودم، بعدها برای اینکه کسی در آنجا دفن نشود جلوی آنرا تیغه کردند و من اگر توان حرکت و فعّالیّت داشتم می‌توانستم محلّ دقیق قبرها را نشان دهم.

علی أیّ حال امروزه با توجّه به توسعة مسجد، محلّ دقیق این دو قبر مشخّص نیست و تنها مقامی برای آن دو بزرگوار ساخته شده است که مورد توجّه و عنایت و مراجعة خاصّ و عامّ می‌باشد.

۱۰. جناب مستطاب حاج شیخ محمّد علی شرف الدّین، فرزند مرحوم حاج شیخ محمّد مهدی شرف الدّین از علماء و موثّقین شوشتر هستند.

۱۱. شیخ به معنی استاد است و بنابر نقلی که در تعلیقات نفحات الاُنس و غیر آن آمده است وی از سادات بوده است.

۱۲. سهل بن عبد الله از کودکی حالاتی داشته و از دائی خود محمّد بن سوّار که از سادات بوده کسب فیض نموده و پس از تشرّف به حجّ ذوالنّون مصری را یافته و به خدمت وی درآمده است، وی در محرّم سنة ۲۸۳ هجری قمری در هشتاد سالگی رحلت نموده است. (مستفاد از تذکرة الأولیاء، ص۳۰۴، و نفحات الاُنس ص۶۶، و تعلیقات نفحات الاُنس ص۶۸۶)

۱۳. أخیراً مطلب جدیدی توسّط یکی از أعزّة و أفاضل دوستان پیرامون هویّت مرحوم جولا به دست حقیر رسید که در زمرة قرائن اختلاف قرار می‌گیرد و در ضمن در تعیین نام دقیق آن بزرگوار نیز دخیل است.

در کتاب «حيات دوباره» ويژه‌نامة نکوداشت حکيم متألّه و فقيه عارف متشرّع آقا محمّد بيدآبادي طاب ثراه، در ضمن مقاله‌ای آمده است: شخصيّت ديگر مورد بحث ما ملّا قلي کومالکي معروف به جولا مي‌باشد که از ناحية آقا محمّد بيدآبادي در شهرستان شوشتر به امر ارشاد مشغول بوده است؛ ملاقات حکيم سيّد علي شوشتري با جولا و تحوّل باطني وي از جمله حکاياتي است که نقل آن خالي از لطف نيست.» سپس حکايت را شبيه نقل مشهور ذکر نموده و در تعليقة ص۱۸۸ می‌گويد: «نام شخص جولا و حکايت مربوط به وي را نگارنده از دوست عزيز و سرور گرامي آقاي سيّد نور الدّين موسوي از اهالي شوشتر نقل نموده است که مشارٌ إليه نيز اين حکايت را از زبان دو دوست مرحوم خود به نامهاي نعمت‌زاده و شرف الدّين نقل مي‌نمود و بنا به اظهار مرحوم نعمت زاده، ملّا قلي کومالکي از بستگان نزديک همسرش بوده است.» (حیات دوباره، به کوشش دکتر علي کرباسي‌زادة اصفهاني، ناشر: جامعة المصطفي العالميّة، واحد اصفهان، چاپ اوّل اسفند ۱۳۸۸، مقالة «آقا محمّد بيدآبادي قدّس سرّه العزيز بزرگ عارف قرن دوازدهم هجري در اصفهان» تأليف سيّد احسان الله عظيمي)

۱۴. نمونة بارز آن در قرن حاضر مرحوم آیة الحقّ حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی رضوان الله تعالی علیه هستند که مشمول جذبات ربّانیّه شده و به کمال الهی نائل گشتند.
عناوین دیگر این نوشتار

ملا قلی جولا (عنوان اصلی)
ملاقلی جولا
مرد جولا

مربوط به دسته های:قرن نهم تا چهاردهم هجری -
پیوند کوتاه
عرفان و حکمت ، نور مجرد
عرفان و حکمت