سال بعدالفهرستسال قبل


1198 /1163/ 1784






ملامحمدرفیع گیلانی بیدآبادی(000 - 1198 هـ = 000 - 1783 م)






http://www.takhtefoulad.ir/TakhteFoolad/Pages/Mashahir.aspx?ItemId=1039

فرزند ملامحمدرفیع گیلانی، حکیم متألـه و فقیـه زاهد، سرآمـد عارفان متشـرع و نام¬آورترین مدرس علوم عقلی و معارف الهی، در نیمه دوم قرن دوازدهم هجری است. در زیارت قبر او مردمان بزرگ استمداد و توسل می¬جویند. بلکه مواظبت بر زیارت او را از کارهای مهم خود قرار می¬دهند. از اساتید وی می¬توان از میرزا محمدتقی الماسی وملا اسماعیل خواجویی نام برد. همه کسانی که به شرح احوال بید¬آبادی پرداخته¬اند، او را انسانی کامل و در اوج محاسن اخلاقی و حد اعلای فضایل روحی و معنوی برشمرده¬اند. ایثار، انفاق و خدمت به خلق، بی¬نیازی و عدم توجه نسبت به فرمانروایان، زهد و ساده¬زیستی، راز و نیاز شبانه و عبادتهای طاقت فرسا، برخورد ملایم و کریمانه با مخالفان، توکل به پروردگار عالم و انجام امور شخصی به دست خود، از جمله این مکارم اخلاقی و احوال معنوی او است. حکیم بیدآبادی پس از عمری تلاش و مجاهدت در حراست از مکتب قرآن و اهل بیت علیهم¬السلام، در 9 محرم 1198ق وفات نمود.پیکرش را در سمت شرقی تکیه آقا حسین خوانساری به خاک سپردند. گویند سبب دفن آقا محمد در این قسمت، خوابی بود که وی در جلالت قدر و عظمت شأن میر¬معصوم خاتون-آبادی دیده بود و بدین جهت وصیت کرد که در جنب او دفنش کنند.


زندگی نامه مشروح

حکیم متألـه و فقیـه زاهد، سرآمـد عارفان متشـرع و نام­آورترین مدّرس علوم عقلی و معارف الهی در نیمه دوم قرن دوازدهم هجری است. پدر او، ملامحمد رفیع گیلانی، از عالمان متقی زمان خود، از گیلان به اصفهان کوچ نموده، در محله بید­آباد این شهر جای گرفت. درباره نیاکان آقا محمد، همین اندازه می­دانیم که نسبت او به عارف مشهور تاج­الدین ابراهیم، معروف به شیخ زاهد گیلانی می­رسد.

با توجه به اینکه پدران آقا محمد، اهل خطه شمال بوده­اند، او را با القابی مانند « مازندرانی» ، « گیلانی» و در جایی نیز « تنکابنی » خوانده­اند.

حتی در برخی منابع، زادگاه او را نیز در مازندران نوشته­اند آنچه مسلم است، دوران رشد و شکوفایی و طیّ مدارج تحصیلی آقامحمد در اصفهان بوده است. از این رو، مشهورترین لقب او، به سبب سکونت در محله پر آوازه «بیدآباد» اصفهان،«بید آبادی اصفهانی» است. از سال دقیق تولد بید آبادی، اطلاعی در دست نیست، اما می­توان آن را حدود سال 1117ق دانست.

بید آبادی در زندگی نامه خود نوشتش، به فراگیری دانشهای معمول و مرسوم زمان خود، مانند: مبادی ادبی و علوم عالی، علم حدیث و تفسیر قرآن، فقه، کلام و حکمت، اعم از مشایی و اشراقی، اشاره کرده است.اما نه در این نامه و نه در دیگر آثاری که از حکیم بیدآبادی تا کنون به دست آمده است، هیچ ذکری از اساتید او در میان نیست. نخستین منبعی که در آن، نام اساتید بیدآبادی آمده، کتاب روضات الجنات است. میرزا محمد تقی الماسی حفید مجلسی اول، امام جمعه وقت و از بزرگان فقها و حکمای اصفهان، استاد بید آبادی بوده و مرحوم بید آبادی از او، به دریافت اجازه نائل گردیده است.صاحب روضات، استفاده بیدآبادی از مجلس درس ملا اسماعیل خواجویی را نیز محتمل دانسته و در شرح احوال خواجویی، به شاگردی بیدآبادی نزد او تصریح نموده است.برخی از متأخران از ارادت بید آبادی به سیّد قطب الدین محمد نیریزی شیرازی سخن گفته اند.

اوصاف شخصی، احوال معنوی و فضایل اخلاقی

همة کسانی که به شرح احوال بید­آبادی پرداخته اند، او را انسانی کامل و در اوج محاسن اخلاقی و حدّ اعلای فضایل روحی و معنوی برشمرده اند. ایثار، انفاق و خدمت به خلق، بی­نیازی و عدم توجه نسبت به فرمانروایان، زهد و ساده­زیستی، راز و نیاز شبانه و عبادتهای طاقت فرسا، برخورد ملایم و کریمانه با مخالفان، توکل به پروردگار عالم و انجام امور شخصی به دست خود، از جمله این مکارم اخلاقی و احوال معنوی است.

بید آبادی، پناهگاهی مطمئن برای مردم بود و رنجها را به جان می­خرید تا آسایش خلق فراهم آید. صاحب تجربـة الأحرار، که خود شاهد و نظاره گر احوال روحی و فضایل اخلاقی بیدآبادی بوده می­نویسد: « همدم فقرا و مساکین بود و یاری ده اهل دین و قاهر ارباب ظلم و کین؛ گدایان را به شاهان، ترجیح نهادی.» در قحط و غلا، دارایی­اش را بذل کرد و به هنگام تنگی معیشت مردم، آذوقه سالانه خود را به ناداران بخشید. ایثار او در آن دوران سخت و پر مشقت، سرمشقی برای توانگران شد و اصفهان، بر قحطی آن روزگار، بدون دشواریها و تلفات، غلبه کرد. صاحب روضات از حاجی کرباسی، شاگرد و دست پرورده بیدآبادی، نقل می­کند که: « در سال قحطی اصفهان، بیدآبادی و همه خانواده­اش از هویج پخته یا خام برای همدردی با مردم استفاده می­کردند، و مدت شش ماه، بدون اندک ناراحتی، شبانه روز خود را به خوردن آن می­گذرانیدند».

حکیم بیدآبادی از علم کیمیا نیز برای خدمت به خلق و انفاق در راه خدا، استفاده می­کرد و از درآمد علم کیمیا « به قدر هزار هزار مثقال زر و سیم مسکوک فی سبیل الله انفاق می­نمود » « و از دست زرپاش که صنعت کیمیا داشتی، ابواب جود و کرم بر چهره محتاجان گشادی » به امور مراجعین اعم از فقیر و غنی، رسیدگی می­نمود و هر کدام را فراخور حال خود، پاسخ می­داد « اگر ارباب ثروت و مکنت به کرات از وجوهات خدمتش می­بردند، قبول می­فرمودند و آن را به ارباب احتیاج می­دادند و از عمدة المال خود نیز به فقرا، دست داد و دهش می­گشادند.»

هر چند سلاطین و حکام، توجهی ویژه و ارادتی خاص نسبت به او داشتند، اما وی به آنها اقبال نمی­نمود. وزیران و امیران به خدمتش می­رسیدند و آرزو می­کردند از ایشان، انجام کاری را درخواست کنند، ولی او بدان­ها روی نمی­آورد و هیچ از ایشان نمی­خواست «سلاطین، با تمکین طریق ارادتش سپردندی و نقد اخلاص در پیشگاه قبولش بردندی » و به تعبیر صاحب گلشن مراد: « به صحبت ارباب فضل و کمال، راغب و از مصاحبت سلاطین و امرا و حکام، مجتنب و با حذر بودند؛ با متکبران، متکبر و با فقرا و ارباب مسکنت، متواضع بود». دیدار وکیل الدوله ثانی ایران، علی مراد خان زند با آقا محمد بید­آبادی و پاسخ و واکنش بید آبادی به درخواست او، حکایتی شنیدنی است.

روح توکل و اعتماد به پروردگار عالم ، شخصیت او را در اعلی مرتبه انسانیت قرار داده بود؛ به طوری که نمی­گذاشت دست نیاز جز به سوی معبود بی نیاز دراز کند. کارهای شخصی­اش مانند: خرید ضروریات و حمل و نقل آنها را به دست خود انجام می­داد و یاری کسی را نمی­پذیرفت « به نفس نفیس خود به در دکّان خباز و بقال و قصاب و عصّار و سبزی فروش می­آمد وآذوقه ومایحتاج خود و عیال خود را بر دوش گرفته و به دامان خود نهاده و به خانه خود می­برد و در این باب، اعانت از کسی قبول نمی­کرد.»

به هیچ وجه، اعتنایی به اموال مردم و وجوهات شرعیه نداشت « و خود به کسب تکمه چینی مشغول بود و از این راه امرار معاش می­کرد. وی چند دستگاه شعر بافی داشت و قدری هم زراعت می نمود».

وی، زندگی ساده، بی پیرایه و سختی را انتخاب کرده بود. پوشاک، خوراک و دیگر امور شخصی او همه، حکایت از ساده زیستی و روحیه قناعت طلبی و همدردی این عارف زاهد با اقشار کم درآمد جامعه، دارد « از سوار شدن بر چهارپا و بیرون رفتن با آن ابایی نداشت، آن هم سوار شدن بر یک الاغ رعیتی با پالان معمولی و با همان حال، مسافتهای دوری را می­پیمود.». گویند: « هرماه یک مرتبه گوشت می­خورد و پیش از استفاده از این گوشت، صد رأس گوسفند را قربانی کرده، میان فقرا و مستمندان، تقسیم می­نمود». «جامه­های وی کرباس وپشمینة کم بها بود و به کسب تکمه چینی اشتغال داشت...». او خود درباره اندازه خوراک و پوشاک چنین اندرز می­دهد: «از لقمه پراکنده و رنگارنگ، پرهیز کن که خوردن برای توست، نه تو برای خوردن ... . در جامه، رعنایی و خود آرایی به فعل میاور و بدانچه دفع سرما و گرما کند، قناعت کن و زیادتی را به برهنه­ای دیگر بپوشان و به گرسنه­ای دیگر برسان و همچنین باش در جمیع مایحتاجات زندگی که گفته­اند: جامه رعانت برباید، نه رعونت آور». محل دیدارش با علما و اهل فضل نیز فضایی عاری از تجمل و کاملا ساده و بی ریا بود. « و در حجره نشیمن خاصش که تلامذه بسیار از ارباب علم و حکمت در آن جا فراهم می­آمدند، فرش بوریا و در اطراف و حواشی­اش، پوست گوسفند گسترده بود و بر آنها می­نشستند»

بیدآبادی عالمی حلیم و برخوردار از خلقی کریم بود و با مخالفان و مغرضان، برخوردی همراه با بردباری و گذشت، از خود نشان می داد و در این خصوص، داستانی شنیدنی از قول صاحب تجربة الأحرار نقل شده است. وی « شب ها در سجاده عبادت، بر دامن الطاف خفی الالطاف آویختی و در سر حصیر مسکنت از سجاده دیده، باران ندامت به امید شستن گرد عصیان و غبار طغیان نفس نافرمان ریختی ». «ذات شریفشان در رسوم ریاضت و عبادت، صاحب سعی لاکلام بود[و] اکثر ایام سال، صائم …»علم را با عمل، به گونه­ای آمیخت که در زهد و تقوا، سرآمد زمان خود و حتی صاحب کرامات گردید. « آن جناب در ورع و تقوا و علوم ظاهر و باطن، مقتدا بود.» خداوند منان نیز چنان محبت او را به دلهای مردمان انداخت که از دور و نزدیک، برای زیارت چهره ربانی و استماع سخنان حکیمانه­اش، روی به سوی او می­آوردند.به فرموده صاحب روضات: «پرچم زهد و تقوا را در روزگار خود، آن چنان به اهتزاز در آورد که مورخان از توصیف آن عاجزند».).

جایگاه علمی بیدآبادی و جامعیت او در دانش­های رسمی و علوم غریبه بیدآبادی، مانند بسیاری از تربیت یافتگان مکتب فقهی ـ فلسفی اصفهان، در دانشهای گوناگون نقلی و عقلی، صاحب نظر بود. وی در معارف اسلامی، قله­ای برافراشته و ستاره ای درخشان به شمار می­رفت و در فقه و حکمت، کلام و عرفان، تفسیر و حدیث، ریاضیات و ادبیات و علوم غریبه، بویژه کیمیا چنان دست داشت که در هر یک از شاخه­های علوم، یگانه عالم متخصص صاحب فن شمرده می­شد. تعابیر بزرگان و محققان از او، گواهی خوبی بر این مدعاست. صاحب ریاض الجنة از بیدآبادی به « عالم کامل فاضل محقق مدقق متکلم حکیم ثقه»و سید صدرالدین کاشف دزفولی به «جامع معقول و منقول، حاوی اصول و فروع» و میرزا محمد اخباری به «حکیم عارف محدث ثقه، استاد زمان در علم معقول، جامع معقول و منقول بدون شک وشبهه …» و صاحب گلشن مراد، به «منجم قوانین عقلیه، حاوی براهین حکمیه، جامع فنون نفسیه … در جمیع فنون در عهد خود، سرآمد اهل فضل و کمال و مقبول القول در میانه صاحبان علوم و افضال بود…»و صاحب روضات به « بزرگترین حکمای دوران اخیر، متبحر در علوم عقلی و محقق در علوم حکمی و کلام» تعبیر کرده­اند.

بیدآبادی از مجتهدان و فقیهان بنام زمان و متمایل به مسلک اخباری بود و در واقع، رویه­ای میانه رو اصولیان و اخباریان داشت. مسلک فقهی وی را می­توان از برخی آرای او و نیز از احاله مکرر شاگردانش به آثار فقهی فقیهان معتدل، دریافت. بیدآبادی، شاگردان و پیروانش را در احکام شرعی و مسائل فقهی به آثاری مانند حدیقة المتقین علامه محمد تقی مجلسی ارجاع می­داد. مجلسی اول و مجلسی دوم از فقیهان متمایل به اخباری، اما بدون جمود اخباریگری بوده­اند. آخوند ملا علی نوری درباره مکتب فقهی استادش، بیدآبادی می­نویسد: « ایشان مکرر به حقیر، وصیت نمودند که در زمان غیبت معصوم به غیر از راه احتیاط، راه نجاتی نیست و به مقتضای حدیقه ملاذالفقهاء، المولی الجلیل، المؤید المنصور، مولانا محمد تقی مجلسی، طاب ثراه و جعل­الجنّـة مثواه، باید عمل کرده باشی. آرای فقهی بیدآبادی، ازجمله قول به وجوب تعیینی نمازجمعه، شاهد دیگری بر این مدعاست. وی به پیروی از گروهی از فقیهان طراز اول شیعی، قائل به وجوب نماز جمعه در زمان غیبت بود و هر هفته، نمازجمعه­ را در دهکده رهنان اصفهان که بیش از یک فرسخ شرعی تا مسجد جامع اصفهان، فاصله داشت برگزار می­نمود.

حکیم بیدآبادی، در علوم غریبه: جفر، اعداد و طلسمات و مخصوصا علم و عمل کیمیا شهرت و مهارتی تمام داشت . در آن زمان، این مطلب، امری کاملا شایع و عادی بوده است که آقا محمد، در صنعت طلاسازی و کیمیا گری، استاد بوده است و تبدیل فلزات پست به طلا را عملا در اصفهان انجام می­داده و بخوبی می­توانسته نقدینه و سیم و زر تهیه نماید. صاحب روضات از قول جدش، آقا میرسیدابوالقاسم خوانساری نقل می­کند که هرگاه یک چهارم از طلای ساخت آقا محمد را با سه چهارم از طلای مغشوش، مخلوط می­کردند، همه آنها را به صورت طلای خالص در می­آورد.

صاحبان تراجم و تذکره­ها، همگی به خبرگی بیدآبادی در فن کیمیا، اعتراف و آن را امری مسلم و غیر قابل تردید دانسته­اند: «آقا محمد، صاحب اکسیر اعظم و عالم کیمیای معظم بود و هر ساله از برکت کیمیای مبارک، که ائمه هدی و زمره حکما آن را ناموس اکبر و اخت­النبوة خوانده­اند، به قدر هزار هزار مثقال زر و سیم مسکوک فی سبیل الله انفاق می­نمود».«وقوف ایشان در عمل اکسیر، بین الخواص و الاخیار، کمال اشتهار دارد.». در فن کیمیا، نوشتجات و در وسایل خطی از او در دست است که نزد ارباب فن، بسیار ارجمند و گرانبها و متضمن صحیحترین نسخ و طرق کیمیا، محسوب می شود؛ و آثاری را در این علم بر کتب جابربن حیان و جلدکی و طغرایی و مانند آنها، از حیث صحت و رسیدن به کمال مطلوب ترجیح می­دهند، بلکه او را بزرگترین و اصل اعلی درجه مقصود می­شناسند.

بیدآبادی را بزرگترین حکیم الهی و پرآوازه ترین مدرس معارف حکمی و دانشهای عقلی در قرن دوازدهم هجری، بویژه نیمه دوم آن خوانده­اند. القاب و عناوینی که شخصیت­های برجسته جهان تشیع برای بیدآبادی به کاربرده­اند، گواهی بر این مدعاست. القابی مانند «قدوة الحکماء، والالهیّین، قدوة العارفین، اسوة العرفاء، متخصص در فن حکمت الهی، زبدة الحکماء و عقیلة العرفاء، استاد عصره فی المعقول، استاد المتألّهین، قطب العارفین، العارف الربّانی، حاوی براهین حکمیه، اعظم حکماء هذه الاواخر، ماهراً فی العقلیات، محققاً فی مراتب الحکمه و الکلام ...» حاکی از مقام والای حکیم بیدآبادی در حکمت اسلامی و عرفان شیعی است.

آقا محمد بیدآبادی را از حیث توجه به تدریس و تعلیم، تربیت شاگردان و تألیف و تصنیف، باید از نوادر دانشمندان امامیه به شمار آورد. در تلخترین روزهای تاریخ ایران و شهر اصفهان، که با فتنه هجوم افغانها، جان و مال و دین و فرهنگ مردم رو به نابودی و هلاکت می­رفت، حکیم بیدآبادی تمام همت و توان خود را به امور آموزشی و علمی اختصاص داد و بار دیگر، اصفهان را به پایگاه بزرگ تعلیم و ترویج علوم الهی و معارف اسلامی، مبدل گردانید.

مَدْرَس بیدآبادی، انظار و افکار دانشمندان از شهرهای دور و نزدیک را متوجه خود نمودو از فیض مجلس درس او، بسیاری از دانشمندان به مراتب والای معارف الهی، بویژه حکمت و عرفان شیعی، دست یافتند. «از حکمای متأخر، کسی به جلالت شأن و عظمت قدرش، قدم به شاهراه وجود نگذاشت. فحول علما در مَدْرَس دانشش، ابکم و لال بودند» و به گفته صاحب تجربـة الأحرار: «مجمع درسش،پایگاه رشد و رشاد، روان نحاریر حکما و عظما و متکلمین و فقها از تقریرات جان آسایش چون اشباح عنصری از تعلق نفس ناطقه تازه ...»

در اینجا به نام برخی از مشاهیر شاگردان او اشاره می­نمائیم: سید ابوالقاسم مدّرس خاتون­آبادی، ملامحراب گیلانی، آخوند ملاعلی نوری، ملا­احمد اردکانی شیرازی، حاجی محمد ابراهیم کرباسی، میرزا محمد علی مظفر اصفهانی، میرزا محمد مهدی اصفهانی خراسانی، ملا علی­ اکبر اژه­ای،­ملا محمد مهدی کرمانشاهی، ملامصطفی قمشه­ای، میر سید علی واعظ حسینی، میرزا محمد باقر نواب لاهیجی، ملا یوسف حکمی، ملا نظر علی گیلانی، ملا عبدالکریم قاینی، سید صدرالدین دزفولی و میر سید محمد یوسف تبریزی.

آثار و تألیفات

نوشته­های به جای مانده از حکیم بیدآبادی، از حیث کمی و مقدار، چشمگیر به نظر نمی­رسد. رسائل باقی مانده اکثر به صورت مکاتبه و مراسله است. علاوه مکاتبات، برخی نوشته­های کوتاه و مختصر که حاوی مطالب مربوط به تدریس او و یا به صورت حواشی بر کتب متقدمان و متأخران است نیز از ایشان باقی مانده است. به طور کلی، می­توان بر حسب موضوع، آثار بیدآبادی را در شاخه­های: حکمت، تفسیر، حدیث، سیر و سلوک و عرفان عملی و کیمیا طبقه بندی نمود.

1- رساله مبدأ و معاد. 2- حواشی بر الهیات شفا. 3- حواشی بر اسفار. 4- حواشی بر مشاعر5- حواشی بر قرة­العیون. 6- کتابی در تفسیر قرآن به عربی، یا خلاصه تفسیر غرایب القرآن. 7- حاشیه بر معانی الاخبار شیخ صدوق . 8- رساله حسن دل 9- «پند نامه» یا رساله «همتیه» به فارسی. 10- رساله­ای در سیر و سلوک 11- رساله­ای در طریق تخلیه و تحلیه و آداب سلوک. 12- رساله­ای در سیر و سلوک، در پاسخ به نامه ملا محمد قاینی. 13- نامه­ای در سیر و سلوک خطاب به آقایان: سید جعفر طهرانی و سید محمد واعظ کاشانی. 14- رساله در طریق سیر و سلوک در پاسخ به نامه مولی عبدالله بیدگلی کاشانی. 15- نامه­ای در پاسخ به اعتراض و اشکال میر سید حسین قزوینی درباره برخی مشکلات سلوکی و عرفانی. 16- علاوه بر نامه­ها و رسائل نامبرده در سیر و سلوک، اندرز نامه­ها و نوشتجات بسیاری در راهنمایی و اندرز به مریدان و سالکان، از بیدآبادی باقی مانده 17- منشآت و مراسلات مولا عبدالکریم اشراق با مرادش عارف بیدآبادی18- رساله در کیمیا که جزوه کوتاهی در عمل کیمیا است 19- مجموعه­ای در کیمیا. 20- بندی در عمل کیمیا به فارسی 21- جُنگی در کیمیا و علوم غریبه. 22- اشعاری در کیمیا. 23- حواشی بر رساله­ای در کیمیا.

صاحب ریاض الجنة، حکیم بیدآبادی و وحید بهبهانی را مجدّدان و زنده کنندگان مذهب تشیع در قرن دوازدهم هجری به شمار آورده است. در قرن دوازدهم دو مسلک اخباری و تصوف در عراق و ایران، اوج گرفته بود و گونه­ای جمود فکری در میان برخی اهل علم ریشه دوانیده بود. بیدآبادی و بهبهانی یکی در حکمت و دیگری در فقه، به احیای این دو علم که آلوده به تصرف نا اهلان و کج اندیشان شده بود، همت گماشتند. عین عبارات ریاض الجنه چنین است:« به زعم فقیر، مؤسس و مروج فنین مزبورین (فن الهی و فقه امامیه) در رأس مائه ثانی عشر، ایشان (بیدآبادی وبهبهانی) هستند، زیرا که آنچه لازمه فهمیدن بود، فهمیدند و طریقه قدما را که سالها بود که بالمره از دست رفته بود، به دست آوردند. شکرالله مساعیها الجمیلة؛ بمحمد و آله».

جایگاه حکیم بیدآبادی در تاریخ فلسفة اسلامی

درمیان حکیمان پس از ملاصدرا، بیدآبادی متعلق به طبقه سوم است و حلقه واسطه میان ملاصدرا با آخوند ملا علی نوری، پر آوازه ترین مدّرس فلسفه ملاصدرا به شمار می رود. بیدآبادی، بزرگترین فیلسوف طبقه بیست و ششم از سلسله طبقات فیلسوفان مسلمان بوده و مهمترین نقش را در دوره هشتم از ادوار یازده گانه تاریخ فلسفه اسلامی در احیای تفکر فلسفی اسلامی، ایفا نموده است. به همت حکیم بیدآبادی و شاگردانش، کتب ملاصدرا و افکار فلسفی او رسما بر افکار و آرای مشاء و اشراق، ترجیح داده شد و بتدریج، طلاب فلسفه، حکمت مشاء و اشراق و تصوف را برای آن که به افکار ملاصدرا پی­ببرند، می­خواندند.

تأسیس مکتب عرفانی – اخلاقی شیعه و شیوه نوین سلوک شرعی

عارف بیدآبادی نخستین بار، راه و روش نوی در طریق سیر و سلوک و عرفان عملی عرضه کرد. وی، از یک طرف با شریعتمداران ظاهرگرا که از لب و حقیقت به قشر و پوسته و از رحیق شراب به سراب، اکتفا کرده بودند و از طرف دیگر، با صوفیه باطنی منحرف که ظواهر شریعت را منکرند، روبه­رو بود. طریقه سلوکی او مانند شیوه صاحبان سلاسل و اقطاب خانقاهی نبود و هیچ گاه خود را در معرض قطبیت و مرید بازی قرار نداد. شیوه سلوکی و عرفان عملی بیدآبادی، مخالف با تصوف گرایی ریاکارانه و بدون تعقل بود. بیدآبادی، مکتب اخلاقی­ـ عرفانی خود را از باطن قرآن و ادعیه امامان - علیهم السلام- آموخت. در شیوه عرفانی بیدآبادی، ظواهر مکتب و عمل به آن، معبر شهود حقایق و رسیدن به لقا است و ساختار این شیوه را سنت پیامبر و اهل بیت - علیهم السلام - و قرآنی که زبان آن، آل رسولند، تشکیل می­دهد و همین معنای شرعیت عرفان بیدآبادی است. به تعبیر خود وی :«...دع الحشویة و الباطنیة،و کن محمّدیاً(شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیه و لاغربیة)،(حنیفاً مسلماً) جامعاً بین الظاهر و الباطن...».

از دیگر مبانی مکتب عرفانی بیدآبادی، مبتنی بودن آن بر عمل است. در مکاتبات و دستورالعمل­های به جای مانده از او، به آثار وجودیِ برخی از اذکار شریف، مانند «لااله الاالله »،«لاحَوَل و لاقوّة الا بالله العلی العظیم»، «الله» و«ذکر یونسیه» و برخی از ادعیه و مناجات های معصومین - علیهم السلام- اشاره شده است. اساس معرفتی ِمکتب عرفانی بیدآبادی، لزوم توجه به معرفت نفس، که ملازم معرفت ربّ و برای وصول به مراقبه، از اهم امور به شمار رفته، می باشد.

طریقة اتصالِ شیوه اخلاقی- عرفانی نجف اشرف با مکتب عرفانی بیدآبادی

از حکیم فقیه مرحوم آقا سید کاظم عصار نقل شده است که فقیه عارف زاهد، مرحوم آقا سید احمد کربلایی، شاگرد و جانشین ملاحسینقلی همدانی، فرموده بود: «عرفای حقه نجف اشرف(علی ساکنهاآلاف التحیه و الثنا) سلسله خویش را با عارف بلا تعین، مرجع ارباب الیقین،آقا محمد بیدآبادی درست می­گردانند».

در بیان شیوه این اتصال، تا کنون طریق ذیل به دست آمده است:

1- ملاحسینقلی همدانی- سیّد علی شوشتری- سیّد صدرالدین کاشف دزفولی- آقا محمد بیدآبادی.

2- سید علی قاضی طباطبائی – سید حسین قاضی- امام قلی آقا نخجوانی- سید محمد قریش قزوینی – ملامحراب گیلانی – آقا محمد بیدآبادی.

3- ملا علی محمد نجف آبادی – میر سید علی شوشتری – نواده بیدآبادی[شیخ عزیز الله ] – فرزند بیدآبادی [شیخ محمد حسن]- آقا محمد بیدآبادی.

طریقه دیگر اتصال برخی از عارفان نجف و عتبات عالیات و نیز عرفای ساکن ایران به آقا محمد بیدآبادی، به واسطه عارف سالک زاهد، مرحوم حاج محمد جواد سرجویی بیدآبادی است .

حکیم بیدآبادی پس از عمری تلاش و مجاهدت در حراست از مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام ، در دو ساعت مانده به ظهر روز جمعه، 9 محرم 1198ق به جوار رحمت حق شتافت. پیکر آقا محمد بیدآبادی در تخت فولاد اصفهان، در سمت شرقی تکیه آقا حسین خوانساری نزدیک قبر پدر بزرگوارش، ملا محمد رفیع گیلانی و روبه­روی قبر میر محمد معصوم خاتون­آبادی به خاک سپرده شد. گویند سبب دفن آقا محمد در این قسمت از تخت فولاد، خوابی بود که وی در جلالت قدر و عظمت شأن میر­معصوم (ابن میر­عبدالحسین حسینی­خاتون­آبادی) دیده بود و بدین جهت وصیت کرد که در جنب او دفنش کنند.

بسیاری از عرفا و شعرا در رثای بیدآبادی و در و صف مقامات علمی و معنوی او، قطعات زیبایی سروده و ماده تاریخ وفات او را نیز بیان کرده اند.ملا حسین اصفهانی متخلص به رفیق در بیت پایانی سروده خود می­گوید:

پی تاریخ او «رفیق» نوشت:/« ز جهان رفت عارفی کامل »
آقا محمد کاظم واله اصفهانی(م:1229ق) که سروده­اش به طورکامل بر روی سنگ قبر بیدآبادی، حک شده است در بیت پایانی­اش گفته است:

« بـرگـزیــده عـارفـی عالــم شـد از دنیــای دون/قبـلـه اربــاب عـلــم آقـا مـحـمــد شــد ز دهــر»
گفتنی است که اغلب ماده تاریخ­های سروده شده درباره وفات بیدآبادی، و از جمله سروده واله، برابر با 1197ق می­شود که این نوع تسامح در بین شعرا، متداول بوده است.











سال بعدالفهرستسال قبل