سال بعدالفهرستسال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم

سایت گنجور-باز این چه شورش است که در خلق عالم است-شعر محتشم

محتشم الكاشاني كمال الدين علي-شمس الشعراء(905 - 996 هـ = 1500 - 1588 م)

باز این چه شورش است که در خلق عالم است-شعر محتشم






شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 
محتشم کاشانی
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها
 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

گر انتقام آن نفتادی بروز حشر

با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش

اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها

افروختند و در حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان

بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو

فریاد بر در حرم کبریا زدند

روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید

جوش از زمین بذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب

از بس شکستها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک

آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند

جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار

با آن که سر زد آن عمل از امت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید

هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او

سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد

خاموش محتشم که از این حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که از این شعر خونچکان

در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز

روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای

وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ گه

نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای

کام یزید داده‌ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست

در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

از آتش تو دود به محشر درآورند

 

با دو بار کلیک بر روی هر واژه می‌توانید معنای آن را در لغت‌نامهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

سید عبدالرضا موسوی طبری » ذبح نور » روز واقعه

برای معرفی آهنگهای دیگری که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.

حاشیه‌ها

تا به حال ۸۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.

ناشناس نوشته:

درود و رحمت بی انتهای حق تعالی بر آنان که از شربت شیرین شور حسینی از دست مولا جرعه ای نوشیدند…..رحم الله اجمعین

134

مهدی نوشته:

“احب الله من احب حسینا” هرکس امام حسین علیه السلام را دوست بدارد، خداوند او را دوست می دارد.

3218

بهاره نوشته:

متن کاملشو از سایت تبیان: http://www.tebyan.net/گرفتم.
بند ۳/ بیت ۴/ مصراع اول:”کاش آن زمان که حرکت این کرد آسمان”
بند ۵/ بیت آخر. مصراع اول:”کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار”

پاسخ: با تشکر، در مورد دوم «کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار» با مورد پیشنهادی جایگزین شد. در مورد اول صورت حاضر درست‏تر به نظر می‏رسد، مگر این که دوستان پیشنهاد خود را مستند به منبع معتبری همچون نسخه‏ی چاپی دیوان محتشم کنند.

3730

محسن ضیافتی نوشته:

دانید من کیم که به من تیغ می کشید
حبل المتین لنگر ارض و سما منم

بر دردهای نا شده درمان این جهان
درمان من و دوا من ودارالشفا منم

محرم به پشت پرده اسرار سرمدم
بر رازهای سر به مهر فلک آشنا منم

داد اختیار کن فیکون حق به دست من
بر حق یگانه مدعی براین ادعا منم

جامی که لب فقط زده اندش بلا کشان
لا جرعه نوش کرده الی الانتها منم

من را ز تیغ وخنجروتیروسنان چه باک
دردی کش دمادم جام بلا منم

انجیلم و زبور ومصحف و تورات جملگی
قرآن ناطقم کتب انبیا منم

من کشتی نجات غریقان امتم
براهدناالصراط الی الله ضیا منم

من حج اکبرم که بود کعبه کوی من
مشعر منا و مروه وسعی وصفا منم

آب ار چه بسته اید به من کوفیان ز کین
سر چشمه دارچشمه آب بقا منم

با این همه اگرنشناسید من کیم
گویم ایان که شافع روز جزا منم

عالم به یمن مقدم آل عبا به پاست
خاتم درون حلقه آل عبا منم

من پاره های قلب رسول مطهرم
زهراست مادرم پسر مرتضی منم

گر دین حق شوداحیا به خون من
آماجگاه تک تک شمشیرها منم

بنیان گذار مکتب سرخ شهادتم
با خون خود نموده کاخ ستم را فنا منم
شاکر یزدی

3798

سید امیرحسین نیکوکار نوشته:

با سلام. فکر کنم “وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود” غلط املایی دارد و “وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود” صحیح باشد. با تشکر از زحمات شما.

پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

5215

ف-ش نوشته:

باز این چه شورش است که در خلف عالم است..
ترجیع بند محتشم خیلی مشهور از نظر عزاداری اهمیت یافته است
موضوع عزاداریها در ضمن هدف امام حسین را خواه ناخواه بیان میکند
هدف امام حسین چه بود ؟بطوریکه که صریحا بیان کرده اند امر به معروف و نهی از منکر بوده است

امربه معروف غالبا با توجه به احکام توجیه میشودمثلاامر به نماز و روزه و نهی از ترک آنها وفروع دیگر ولی آنها که فاجعه کربلا را به وجود آوردند اهل نماز بودند واحکام دیگررا را رعایت میکردتد پس این امر به معروف امام حسین متوجه چیست؟ مسلما به کلیات و اصول برمیگردد که شاید کمتر مورد توجه است

معرفت به دین (اول الدین معرفته) وعدالت (لیقوم الناس بالقسط) از کلیات دین است که قیام امام حسین پیام آور آنست و امر به معروف اینجا مصداق پیدا میکند

اینکه نفاوت شخصیت حسین ویزید شناخته شود ویزید لایق خلافت رهبری شناختف نشود معرفت به دین است

واینکه قتل امام و یارانش محکوم شود به عدالت برمیگردد

پیروی از حق و بیزاری از باطل مربوط به امر به معروف ونهی از منکر مورد نظراست

بنابراین هرکس معرفتی داشته باشد و عدالت را دو ست بدارد وهرکس پیرو حق واز باطل بیزار باشد قیام حسین برایش نقطه عطف میشود

ولذا علت عزاداریها و ماندگاری وجریان شدن وسر مشق شدنش به کلیات ارتباط دارد

وبرای همین در همه ادیان نهضت امام حسین هوادارانی دارد

و درست است که سنتهای عزاداری اغلب از کلیات دور می افتند ویا روی جزئیات واقعه تکیه میکنند ولی مهم همان مبنای اصولی آنهاست وممکنست هرزمان وهرحا از میان افکار سنتی بیرون بیاید وظاهر گردد

5257

مجیدرشیدیان نوشته:

باعرض سلام.قالب این شعرترکیب بند است نه ترجیع بند

5454

یعقوب خاوری نوشته:

با تشکر از تمامی دوستان با حاشیه های خوبشان. قالب شعر چنان که یکی از دوستان اشاره کرده ترکیب بند است و به این شعر دوازده بند محتشم هم می گویند. در ضمن در بند ۲ بیت ۲ به رو، برو (بر او) و در بیت ۵ می مکید درست است چون فاعل آن سلیمان کربلا در مصرع بعدی آمده است. در بند ۳ بیت ۷ گر انتقام آن جایگزین شود. باتشکر

پاسخ: با تشکر، طبق پیشنهاد شما «به رو» با «بر او»، «می‌مکند» با «می‌مکید» و «آن انتقام گر» با «گر انتقام آن» جایگزین شد. هر چند منبع مورد آخر را ذکر نکرده‌اید و به نظر من می‌تواند «آن انتقام گر» هم درست باشند علی رغم آن که روان نیست.

5536

مجید نوشته:

با عرض سلام.قالب این شعر ترکیب بند است .

5802

طاهره طباطبایی نوشته:

نعره هذا حسین از او .صحیح است.
نی نی ورا صحیح است

پاسخ: با تشکر، در مورد اول «زود» با «او» و در مورد دوح «نی» با «نی نی» جایگزین شد. ضمن آن که ذکر شمارهٔ بیت در هنگام ذکر اغلاط موجب تسریع کار تصحیح می‌شود.

6011

منتظر نوشته:

با سلام.

بسیار از این زحمتی که کشیده اید خوشحال شدم. واقعا شعری که از دل انسان و به لطف خداوند بر زبان او جاری شود دارای این اثر شگفت می شود که در هر زمانی انسان را تحت تاثیر قرار می دهد. خدا رحمت کند این مرد بزرگ را.

6304

مجید حسن زاده نوشته:

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
با سلام و سپاس فراوان جهت این همه زحمت و تلاش فکر کنم در مصرع دوم به جای در بایستی از بر استفاده شود البته من منبعی ندارم و لی جایی خواندم بر نوشته بود.

خدا نگهدار


پاسخ: دوستانی که به نسخهٔ چاپی دسترسی دارند در این مورد ما را مطلع کنند.

6572

نگین شکروی نوشته:

با درود وسپاس فراوان
لطفا” بخش “ترجیع بند” را به “ترکیب بند” تغییر نام دهید.

پاسخ: با تشکر، انجام شد.

6581

محمد نوشته:

خسته نباشید - در پایان بند سوم “آن انتقام گر نفتادی به روز حشر . . .” صحیح است
با تشکر فراوان

پاسخ: با تشکر، صورت حاضر (گر انتقام آن نفتادی بروز حشر) هم می‌تواند صحیح باشد و احتمالاً تفاوت در نسخه‌هاست.

6587

علی نوشته:

با عرض سلام و احترام.
در بیت دوم از بند هفتم، این اصلاح باید صورت پذیرد:
«موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه»
شکل موجود اشکال وزنی دارد .
به همه‌ ی دوستان ، برادرانه توصیه‌ می کنم این شعر را یک بار در روز عاشورا برای خود بخوانند تا بر عمق تأثیر آن بیشتر واقف گردند.
خداوند بر درجات محتشم بیفزاید. از شما متشکّرم

پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

7185

مهدی جهادی نوشته:

باسلام و تشکر فراوان از زحمتی که در پاسداشت شعر فارسی میکشیداینجانب دیوان محتشم را دیده ام در بند ۴ بیت ۴ (پس آتشی ..)صحیح است کما اینکه در بیت بعد میفرماید:وانگه…
وبهمین منوال بیت ۷ هم با پس شروع میشود.
۲-بیت آخر بند ۵ (هست ازخیال….تا بی ملال)منسوب به امیرالمومنین علیه السلام است چون محتشم تاآنجا پیش رفته که میخواهد بفرماید خداوند هم عزادار امام حسین است کما اینکه قبلش سرود :یکباره جامه در خم گردون به نیل زد یعنی حضرت عیسی هم لباس نیلی (تیره) پوشید اما نمیداند چگونه مطلب را بیان کندکه شب خواب می بیند وبر اساس نقل این بیت توسط حضرت علی (ع) به اوالهام میشود .والله العالم

پاسخ: با تشکر، مطابق تحقیقتان در بیت مورد اشاره «بس» را با «پس» جایگزین کردیم.

7209

مهدی جهادی نوشته:

باسلام وتشکر مجدد در بند ۷ بیت ۲(موجی به جنبش آمدو برخاست کوه کوه -ابری به بارش آمد و بگریست زار زار) ضحیح است
ودر بیت۶ بی عماری (و) محمل صحیح است
دربند ۸ بیت ۱ شور ونشور (و) واهمه صحیح است ودر بیت ۴ همین بند (ز)یاد رفت صحیح است
ودر بیت ۷(آژ) اودرست است
در بند ۱۱جای مصرع ۲ با۴ عوض شده است.

پاسخ: با تشکر، در مورد بیت ۷ بند ۸ متوجه اشکال نشدم. موارد دیگر به غیر از خط آخر تصحیح شدند و از جمله «به باد» مطابق پیشنهاد شما با «ز یاد» جایگزین شد. اما در مورد بند ۱۱ صورت حاضر ارتباط بیشتری بین مصرعهای مجاور را به ذهن متبادر می‌کند و تصور می‌کنم مشکل در تفاوت نسخه‌هاست و اشتباهی رخ نداده.

7211

مصطفی نوشته:

در مصرع “کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار”
بعد از “غلط کار” اگر ویرگول گذاشته شود احتمال اشتباه کمتر می شود.

پاسخ: ویرگول اضافه شد، اما این بیت یعنی چه؟

7219

مصطفی نوشته:

در بند ۱۱ چند مرتبه «ازین» نوشته شده است که به صورت «از این» درست تر به نظر می رسد.
در همان بند ۱۱ بیت ۶ «بسوز» به صورت «ز سوز» درست تر به نظر می رسد.

منبع خاصی ندارم از نظر معنایی گفتم.


پاسخ: با تشکر، «ازین»ها «از این» شد، در مورد بیتی که فرمودید در انتظار اظهار نظر دوستانی می‌مانیم که به نسخ معتبر چاپی دسترسی دارند.

7222

مصطفی نوشته:

خیلی جاها «اشگ» نوشته اید که «اشک» دست است!
بند ۱۱ بیت ۳ «دیده‌ی» همزه اضافه است
در بند ۱۱ بیت ۴ مصرع دوم شاید به جای «به»، «ز» درست باشد.
باز بند ۱۱ بیت ۷ «پیامبر» از نظر وزنی درست نیست «پیمبر» صحیح است.
بند ۱۲ بیت ۳ به جای «گَه»، «گاه» صحیح است.

پاسخ: با تشکر، همزهٔ «دیده» حذف شد، «پیامبر» با «پیمبر» جایگزین شد. در سایر موارد منتظر می‌مانیم تا دوستانی که به نسخ چاپی دسترسی دارند درستش را اطلاع دهند.

7223

شاهرخ نوشته:

رعد صدای گریة خاموش
بوسه بر رگهای خونین بار گردن می‌زند زینب
وای از چشمان پرخون ودلش امشب
وای از این داغ دل در سینة مادر
وای از گمگشتة خونینْ تنِ پرپر
وای از دستان پرآب و لب عطشان
وای از آن کودکان مضطر و نالان
وای از ببریدن دست گرفته مشک
وای از چشمان عطشانی (پر تیری) که ریزد اشک
وای از افتادن سرو علم بر دوش
وای از داغش شکسته پشت و خون در جوش
وای از مردی، بزرگی، عزم، از هیبت
وای از حجب و حیا، از شرم، از غیرت
وای وای از دامن زهرا و بغض یاس
وای وای از یا اخا ادرک اخاک عباس
وای از جنگیدن شش ماهه در آغوش
وای از رعد صدای گریة خاموش
وای از رسوایی باطل به دست حق
وای از این حقنمایی در مصاف حق
وای از تیر سه شعبه در گلوی عشق
وای از پاشیدن خونها بسوی عشق
وای از رزمی مثال حیدر کرّار
وای از آن سینة صد چاک پر اسرار
وای وای از سینه‌ای در زیر زانویی
وای وای از زخمیِ محرابِ ابرویی
وای وای از خنجری بر روی نحر عشق
وای وای از خون جاری سوی نهر عشق
وای وای از سرخی شیب خضیب یار
وای وای از گونه‌های خاکی خونبار
وای از سمِّ سُتوران بر تن پاره
وای از دزدیدن پیراهن پاره
وای از قربانی و ذبح عظیم عشق
وای از سرمستی جان در شمیم عشق
وای از ذبح عظیم عالم امکان
وای از خون دل شاهنشه خوبان
وای وای از لشکرِ قوم لعین در صف
وای وای از کشتن یعسوب دین در طف
وای وای از کشتن یحیای دین بر تشت
وای از گستاخی این مردم بدبخت (سرمست)
وای وای از تازیانه بر تن پر تب
وای وای از داغ غربت، بر دل زینب
وای از طفل سه ساله، گمشده بر خاک
وای از نامردهای ظالمِ سفاک
وای از بی‌تابی سر در فراق تن
وای از قرآن ناطق بر سر آهن
وای وای از کاف و ها و یا و عین و صاد
وای وای از کربلا وز ربِّ بالمرصاد
وای وای از این هلاکت، از یزیدِ دون
وای وای از این عطش، از صبر دل در خون
وای وای از هدیة خون دلی آرام
وای وای از شام، وای از شام، وای از شام
وای وای از رومیان و حضرت داوود (ع)
وای از سفّاکی این مردم نابود
وای وای از خیزران بر دُرِّ دندانها
وای وای از تشت زرّین زیر گردنها
وای از کنج خرابه، تشنگی، سرما
وای از رأسی در آغوشی پر از غوغا
وای از بی‌تابی طفلی بدون باب
وای از خاموشی لب بر لب مهتاب
وای وای از ماتم کرّوبیان در عرش
وای وای از صبر زینب بر سرا و فرش

وای وای از آن شکمهای پر از فتنه
وای از رزق حلال مردم تشنه
وای وای از انتقام حق بدست یار
وای وای از انتقام قادرِ قهّار
وای وای از انتظار قائم قوّام
وای وای از گریة مهدی به صبح و شام
اربعین حسینی- صفر المحرم ۱۴۲۷
مصادف با آغاز بهار ۱۳۸۵

7818

قاسم نوشته:

باز دیوانه شدم زنجیر کو / من حسین اللهیم تکفیر کو / من حسی را میپرستم چون که هست اوصاف او اوصاف هو/ به خدا بابت خلق امام حسین علیه السلام تبریک میگم

8303

سید رضا اریامهر نوشته:

به نظرم این ابیات دو گزینه خیلی مهم در ان هست یکی این که شاعر خلوص نیت بسیار بالایی داشته. و دوم اینکه اقای محتشم از منابع معنوی استفاده کرده یعنی به او الهام شده.

8743

میلاد نوشته:

سلام. گویند پسر جوان محتشم می میرد. وی برای ختم فرزندش شعری می سراید. در شب پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)، به خواب وی می آید و می گوید:«ای محتشم،
تو برای مرگ پسر خود شعر سرودی. اما چرا برای پسر من، حسین فاطمه، شعری نسرودی؟»
محتشم لز خواب برمی خیزد و . . .
«باز این چه شورش است که در خلق آدم است…»

8856

مصطفی نوشته:

بیت «کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار/ تا دامن جلال جهان آفرین رسید» یعنی: وهمِ غلط کار (غلط کار صفت وهم است) خیال کرد که آن غبار -که از مصبت امام حسین به آسمان رسیده بود- تا دامن جلال خدای جهان آفرین رسید. و وهم از همین جهت که چنین خیال اشتباهی کرده است «غلط کار» خوانده شده است.

8982

سعید نوشته:

فرموده اند: ” سفینه الحسین(ع) اسرع” یعنی کشتی امام حسین(ع) سریع ترین راه رسیدن به معبود است. واقعا این گونه نیست؟

9186

حامد نوشته:

به نظر من «کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار/ تا دامن جلال جهان آفرین رسید» یعنی:
این خیال وهم، غلط فهمیده است (غلط کار کرده است یا به درستی نفهمیده است که این مصیبت چقدر عظیم است) چرا که، غبار این مصیبت تا دامن عرش الهی نیز رسیده است.

12577

حمید نوشته:

با اینکه شعر محتشم از درون مایه ی غنی برخورداره ولی فقط با همین دوازده تونسته حق مطلبو ادا کنه و در بقیه اشعارش حرفی برای گفتن نداره اگر دوستان علاقمند به اشعار در سوگ امام حسین ع هستند پیشنهاد میکنم به دیوان اشعار عمان سامانی سری بزنند تا متوجه بشن که در طول تاریخ حق عمان سامانی نادیده گرفته شده و هرگز کسی نتونسته مانند او از ابتدای دیوان شعر خویش تا انتهای آن انقدر یکدست وقوی مرصیه سرایی کنه.

13271

حمید نوشته:

مخفف خرگاه خرگه است که به لحاظ خوانش شعری زیبا تر است در چلیپای استاد امیرخانی نیز که دوازده را خوشنویسی کرده خرگه آمده است. (خرگه ازین جهان زده بیرون حسین تست)

13272

حمیید نوشته:

مخفف خرگاه ، خرگه است که به لحاظ خوانش زیباتره مانند بر خرگه من گذر کن از راه
وز دور بمن نمود خرگاه . خرگه بمعنای خیمه و چادر
استاد امیرخانی در چلیپای خوشنویسی شده ی خود این بیت را خرگه نوشته است

13273

بابک نوشته:

درود
خستگی تان مباد و ماندگی تان نیز.
من بنده از دیدگاه باوری به این شعر مدت هاست که نگاه نمیکنم، اما به اندازه همان مدت و بیشتر است تا هنر این شعر را می ستایم
خلاصه ماجرا آنکه این ۱۲ گانه، یکی از فنی ترین و -به زعم من حتی بهترین(این واژه در نقد جایی ندارد-بر من مگیرید) عاشورانه فارسی است ویژه در این واویلای مراثی در جهان بهم آمده مدرن که مرزهای ترانه را نیز در نوردیده است.
زنده نام باد محتشم کاشی و دیر زیید شمایان.
ایدون باد و ایدون تر.

13302

علی نوشته:

با سلام و احترام
لطفا موارد زیر اصلاح شود:
بند اول: کآشوب به کاشوب
بند دوم: طپیده به میدان کربلا یا: طپیده ی میدان کربلا
بند سوم: همزه شعله، اضافه است. ضمن این که اساساً همزه در همه جا حذف شود و به جای آن ی بیاید که درست تر است و موارد آن را نوشته ام.
همان بند: عرقه ی درست است
همان بند: به روز به جای بروز: توضیح این که بروز به صفت می ماند و ممکن است که در فارسی هم هنوز هم در برخی نگارش ها چنین کنند، ولی غلط مصطلحی است که باید اصلاح شود.
بند ۴: وانگه تبدیل شود به: وآنگه
همان بند: کزان تبدیل شود به کزآن
بند ۵: بذروه تبدیل شود به: به ذروه ی
بند ۶: بهم در دو مصراع تبدیل شود به: به هم
بند ۸: عبارت عربی هذا حسین در گیومه بیاید که از عبارات فارسی متمایز گردد.
بند ۹: غرقه ی درست است
همان بند: فتاده ی درست است
بند ۱۰: بر ملا با فاصله نوشته شده است. تبدیل شود به: برملا بدون فاصله
همان بند: تنها تبدیل شود به: تن ها و در فارسی درست باید ها اصولاً از کلمه قبل جدا نوشته شود.
بند ۱۱: بسوز تبدیل شود به: به سوز
بند ۱۲: چها تبدیل شود به: چه ها
این توصیه نیز افزودنی است که در صورت امکان، افزودن ویرگول به برخی از مصراع ها، خواندن آن را آسان تر می کند.
موفق باشید و در کار سترگتان پایدار
راستی ترکیب بند محتشم جزو زیباترین ترکیب بندهایی است که سروده شده و سر ماندگاری آن، عاشورایی بودن آن است که با روح عاشورایی ایرانیان همخوانی فراوانی دارد. افراد بسیاری تلاش کرده اند تا روی دست او بلند شوند و حتی به استقبال او رفته اند که از آن میان ترکیب بند مرحوم آیت الله کمپانی هم زیباست ولی اصلا خواندگار ندارد. حتی خود حقیر زمانی جسارت به خرج دادم و به استقبال او رفتم و ابیاتی را به سبک این ترکیب بند زیبا سرودم، اما پشیمان شدم و درست کشیدم. کار زیبای او، در اوج است. شبیه ترجیع بند هاتف که در اوج است. خدایشان رحمت کناد.
موفق باشید

14125

--------- نوشته:

قالب این شعرترکیب بند است یا ترجیع بند، هرچه که می خواهد باشد، خود را درگیر حاشیه ها نکنید،به عمق فرو روید و خود را فدا کنید.
اشعاری بس عمیق و پر معناست
التماس دعا

14923

مصطفی نوشته:

مقبل کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده . هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته .
یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا .
در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن .یک عده از افراد بر میگردن کاشان .
یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن .
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری . از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده . دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت …
با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه .
همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه ….
چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید .
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد ، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ….
همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن .
مقبل میگه :با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند .
یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت .
پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند
مقبل میگه : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید
ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت
حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود .
حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
- اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان .
محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
- در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده .
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله:
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
- با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند .و ملکی این شعر محتشم را میخواند:
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
- محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد . پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت
مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند . مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است . شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها
غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود برند .

14942

علیرضا پیشگو نوشته:

سلام علیک یا حسین یا شهید کربلا
با سلام دیوان محتشم به خط استاد عبدالمجید درویش و استاد امیرخانی و استاد مجتبی ملک زاده انتشارات یساولی بسیار زیبا و دلپسند است و همچنین تذهیب استاد میر باقری

21389

حسین نوشته:

بند دهم بیت پنجم « تن ها » یعنی جدا باید نوشته شود. باتشکر

21858

احمد نوشته:

نی نی( در آ) چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین. // به نظر درست تر می آید.

22134

رضا نوشته:

جزاکم الله خیرا”

تا میتوانید دنیا را پر کنید ازاین حرفهای عرفانی و از دین و معنویت
و نورانیت و اینهاست باقیات صالحات و ماننده در دنیا و اخری
و در کنار اینها یک عمل لذت آور دیگر که بعد از خدا وانبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام تنها هدف عارفان و دین گویان واقعی است
و آن داخل نمودن شادی در دل غمزده ای و گشودن مشکل یک
مومنی است که عمل اخیر تقریبا وبلکه صد درصد منتهی هدف
هر دو جهان است وبالاتر از آن لذتی تصور نتوانی کرد.
هرچه قدر بگردیم خواهیم دید هسته دین پیامبر (ص) جز این نیست. البته توام با خدا و نماز.
درپایان دعائی..الهی تمام خوبان واقعی را در هردو دنیا
از هر لحاظ راحت گردان.

24588

مریم نوشته:

سلام دوستان. من زیاد در ادبیات فارسی تبحر ندارم. میشه یک نفر لطف کنه بیت آخر این شعر رو برای من تفسیر کنه. ضمیر “تو” در بیت آخر ترکیب بند دوازدهم به کدوم اسم برمیگرده؟ و سوال دوم اینکه به نظرتون این شعر با چه لحنی تموم میشه؟ آیا شاعر مرگ رو به عنوان یک واقعیت پذیرفته که مدام تکرار میکنه “خاموش محتشم” یا این از فرط استیصال و ناچاریه؟ به بیان دیگه آیا شاعر با نوشتن این شعر مرگ رو قبول کرده و دوباره به زندگی بازگشته و یا نه همچنان با خشم و غضب فروخورده به دنیا نگاه میکنه؟

25699

سحر نوشته:

خدا رحمتش کنه که چه شعری گفته…اجرش با امام حسین علیه السلام.

30809

سیدمهدی جهرمی نوشته:

سلام
متن کامل و اصح دوازده بند محتشم که در کتاب هفت دیوان محتشم کاشانی چاپ موسسه پژوهشی میراث مکتوب درج شده است به شرح ذیل تقدیم می شود:
و له ایضا فی مرثیه الامام المظلوم المعصوم امام حسین بن علی علیه السلام
بند اول
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
بند دوم
کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرده شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
بند سوم
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب ‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی به روز حشر
با این عمل معامله دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
بند چهارم
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها
افروختند و بر حسن مجتبی زدند
وآن گه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کاز آن جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح ‌الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن او چشم آفتاب
بند پنجم
چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان بر آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح‌ الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل است و هیچ دلی نیست بی‌ملال
بند ششم
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
بند هفتم
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی ‌عماری و محمل شترسوار
با آن که سر زد این عمل از امت نبی
روح ‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وان گه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بند هشتم
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ و نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار نعره «هذا حسین» از او
سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه البتول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول
بند نهم
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون وی شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده ممنوع از فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه از این جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
بند دهم
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی درآ چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تن های کشتگان همه بر خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه کربلا ببین
یا بضعه البتول ز ابن زیاد داد
کاو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
بند یازدهم
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خون چکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریه‌ خیز
روی زمین به اشگ جگرگون خضاب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روح پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد
بند دوازدهم
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای
وز کین چها در این ستم آباد کرده‌ای
در طعنت این بس است که بر عترت رسول
بیداد خصم کرد و تو امداد کرده‌ای
ای زاده زیاد نکرده‌ است هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای
بهر خسی که بار درخت شقاوت است
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای
کام یزید داده‌ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای
ترسم تو را دمی که به محشر درآورند
از آتش تو دود ز محشر برآورند

31025

ابراهیم نوشته:

ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش، از بس که کرم دارد و آقاست حسین

31028

رو سیاه نوشته:

خدا رحمت کند محتشم را و خوش به سعادتش کاش ما هم کاری بکنیم که آقا امام حسین رو خوشحال کنیم . دوستان واقعا دنیا ی کوچیک و بی ارزش زمینی ارزش گناه کردن را نداره از آقامون بخوایم به ما هم نیم نگاهی بندازه هر چند لیاقتشو نداریم اما کرم آقامون خیلی بیشتر از این حرفاست . تو یه کتابی خوندم امام زمانمون خیلی تنهاست و دلش می خواد پیش ما بیاد و بهمون سر بزنه اما خودمون و گناهانمون حجابیم پس شما رو به خدا بیان دل آقامونو به دست بیاریم و از دیدارش سعادتمند بشیم. التماس دعا

31510

من نوشته:

بیت اول محتشم رو امام علی بهش تو خواب یاد دادن و بند ۱۱رو حضرت فاطمه باددادن واقعا مرد بزرگیه…

31560

هواسی نوشته:

سلام خداوند کریم بیامرزاد مرحوم علامه مجتشم کشانی وکسانی که درمنزلت اهل البیت علیهما السلام مرثیه ها سرودند وبا این شیوایی مبلغ مظلومیت انان هستند

31637

عزیز نوشته:

گرچشم روزگار براو فاش میگریست صحیح است چراکه در زارگریستن او شکی نیست

31642

محسن نوشته:

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای…..

31808

سید رضا هاشمیان بیدگلی نوشته:

باسمه تعالی
انسان ممکن الخطاست.
و نیز انسانهایی که متوسل به سید الشهدایند.(علیه السلام)
گریه بر مظلومیت حضرت اباعبدالله الحسین و یاران باوفایش(علیهم السلام) معاصی را می زداید و طهارت را می نشاند.
پس امیدوار باشیم اگر خطاکاریم، و اشکی به چشم داریم ، که این کشتی اسرع است. التماس دعا

32020

ناشناس نوشته:

خدا قسمت همه کند خدمت به ابا عبدالله را
شعر عاشورایی قسمت هرکس نیست

تو اگر یاری می خواهی گو یا اباالفضل
بارقیه یا حسین یا علی اصغر یا زینب

شعری ازخودم

32703

ناشناس نوشته:

سلام
درود خدابر شاعر محتشم
هر بار این شعر رو می خونم بیشتر با گوشت و خونم مخلوط می شه
من شنیدم که محتشم در عزای فرزندش یه شعر جانسوز نوشته بوده
و امام حسین به خوابش میاد و میفرماید: محتشم چرا برای مصیبت ما شعر نیمی گی؟
محتشم بیدار می شه و شروع به شعر گفتن می کنه
تا می رسه به این بیت
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
هرچقدر فکر می کنه نمی ونه مصراعی بنویسه که مناسب باشه
مثلا نمی تونسته بگه خدا هم دچار غم شد از حادثه ی کربلا
دفترو می بنده و می خوابه
امام زمان مصراع دومو بهش الهام می کنه

در مجموع شنیدم که این شعر یه مجموعه ی بزرگ از الهامات و توجه ائمه همراه خودش داره
بیخود نیست که اینهمه زیبا و تأثیر گزاره

33055

سبا نوشته:

سلام
درود خدابر شاعر محتشم
هر بار این شعر رو می خونم بیشتر با گوشت و خونم مخلوط می شه
من شنیدم که محتشم در عزای فرزندش یه شعر جانسوز نوشته بوده
و امام حسین به خوابش میاد و میفرماید: محتشم چرا برای مصیبت ما شعر نیمی گی؟
محتشم %D

33056

سبا نوشته:

سلام
درود خدابر شاعر محتشم
هر بار این شعر رو می خونم بیشتر با گوشت و خونم مخلوط می شه
من شنیدم که محتشم در عزای فرزندش یه شعر جانسوز نوشته بوده
و امام حسین به خوابش میاد و میفرماید: محتشم چرا برای مصیبت ما شعر نیمی گی؟
محتشم بیدار می شه و شروع به شعر گفتن می کنه
تا می رسه به این بیت
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
هرچقدر فکر می کنه نمی ونه مصراعی بنویسه که مناسب باشه
مثلا نمی تونسته بگه خدا هم دچار غم شد از حادثه ی کربلا
دفترو می بنده و می خوابه
امام زمان مصراع دومو بهش الهام می کنه

در مجموع شنیدم که این شعر یه مجموعه ی بزرگ از الهامات و توجه ائمه همراه خودش داره
بیخود نیست که اینهمه زیبا و تأثیر گزاره

33057

ناشناس نوشته:

امرث

33171

زهرا نوشته:

این شعر که توسط مدرسه اباده خوانده شده بود واقعا زیبا بود

33457

زهرا نوشته:

خیلی دوست دارم بدانم در این شعر کلمه بضعت به چه معنی است

33458

شمس الحق نوشته:

سرکار خانم زهرا بضعة یعنی پاره ای از گوشت ، گویا حدیثی موجود است که حضرت فرمود : فاطمه بضعة منی

33516

زهرا نوشته:

با تشکر از استاد شمس الحق

33555

نجمه على زاده سرورى نوشته:

اللهم عجل ولیک الفرج ،با عرض سلام من هم شاعر اهلبیت ع هستم اشعار اقایى محتشم کاشانى خیلى پر محتوا و تأثیر انگیز است به وجود شان افتخار مى کنیم ممنون.

35600

نجمه على زاده سرورى نوشته:

اللهم عجل ولیک الفرج ،با عرض سلام من هم شاعر اهلبیت (ع) هستم اشعار اقایى محتشم کاشانی خیلى پر محتوا و تأثیر انگیز است ما به وجود شان افتخار مى کنیم ممنون.

35601

عایشه نوشته:

اجرش با امام حسین )ع)

35605

على نوشته:

شعرش شان عالى است

35606

پرویز کامرانی نوشته:

گفتن این شعر نیاز به عنایت خاص خداوند متعال و خود امام حسین (ع) دارد

41124

ناشناس نوشته:

نقل شده است که محتشم گفته است. در موقع سرودن شهر گریه های زهرا س را شنیدم

42247

مهدی نوشته:

بیت آخر بند هشتم لطفا تصحیح شود:
پس با زبان پر گله آن بضعه ی بتول.
اگر بجای بتول ،رسول باشد قافیه با مصراع بعد تکراری خواهد شد و این اشتباهبه نظر میرسد

43144

زهرا حکیمی بافقی نوشته:

السلام علیک یا أباعبدالله
وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا
سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار
ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلى علی بن الحسین
وعلى أولاد الحسین
وعلى أصحاب الحسین

ظهر عاشوراست

کربلا غوغاست…

درود بر عاشقان واقعی ابا عبدالله!
سلام بر روح محتشم کاشانی، با این شعر آسمانی که سرود و اجری معنوی را تا همیشه ی دنیا و آخرت برای خویش خرید.

45227

فاطمه روانفر نوشته:

این شعر باعث افتخار مردم ایران و اصفهان شده است

45316

نادی محمدی نوشته:

سلام
چه خوب بود اگر امکانی برای ایجاد گالری دکلمه شعرها ایجاد می کردید.
برای این شعر این دکلمه وجود دارد:
http://s6.picofile.com/file/8219291168/mohtasham.mp3.html

45335

نادی محمدی نوشته:

همچنین این دکلمه نیز بسیار زیباست

45337

سهند نوشته:

امام پیروز
در جواب اینکه هرکس حسین را دوست بدارد خداوند اورا دوست خواهد داشت
من معتقدم خداوند هر کس را دوست بدارد داغ عشق حسین را در سینه اش می نهد

45537

علی نوشته:

حسین ستاره ای است که چون خورشید در تاریخ تاریک بیداد بشریت میدرخسد

47894

علی نوشته:

در تاریخ غم بشر چو این غم سراغ نیست
شعر کاشانی با ما تم حسین عجین شده و غبار زمان بر اونمیشنیند هر وقت بخوانی محرم برایت تازه میشود

47896

محمد نوشته:

با سلام
بخش هایی از این شعر فوق العاده را آقای محمود کریمی چند سال پیش خوندند. گوش کنید در جان آدم نفوذ میکند.

193698

حسین انیسی نوشته:

آفرین و مرحبا بر محتشم که از سوز جگر سخن دل داغدیده تمام شیعیان را به شعر درآورده و سروده است.

196203

مجمد جواد نیک آیین نوشته:

با سلام (راجب به شعر جناب آقای ضیافتی )
در ابتدای بیت هفتم، “مصحف” به شعر سکته داده اگر “انجیلمو ، زبورمو ، تورات جملگی” وزن شعر درست میشود
و در ابتای بیت دوازدهم “گر دین حق شود احیا” شعر از وزن خارج میشود و اگر بصورت “گر دین مصطفی شود احیا به خون من” وزن شعر درست میشود

با تشکر از شما

232442

یاسین بیات نوشته:

در بند پنجم:
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
بهتر است یک ویرگول نیز بعد از کلمه خیال بیاید:
کرد این خیال، وهم غلط کار، کان غبار
به این معنی که :
وهم غلط کار،این خیال (باطل را ) کرد، که آن غبار(که از واقعه عاشورا بلند شد)
تا دامن جلال جهان آفرین رسید(خداوند را هم متاثر و مغموم کرد)

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

در بند هشتم :
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

(حضرت زینب با زبان پر شکایت رو به مدینه می کند و با رسول الله حرف می زند)
بضعه الرسول به بضعه البتول باید تغییر کند، زیرا در اینجا حضرت زینب در وهله اول دارد با پیامبر گله و شکایت می کند،بنابراین فاعل این بیت که حضرت زینب است، نوه پیامبر و دختر و پاره تن حضرت فاطمه (بتول = از اسامی حضرت فاطمه) هستند که طبیعتا (بضعه البتول) نامیده می شوند.
در بند دهم :
یا بضعةالرسول، ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

در این بند در وهله دوم حضرت زینب به حضرت فاطمه دارد گلایه می کند و طبیعتا روی سخن ایشان با پاره تن پیامبر (بضته الرسول) است که صحیح به کار گرفته شده است.

235710

یاسین بیات نوشته:

همچنین بهتر است کلمات ” بضعه الرسول” و “بضعه البتول” و “ابن زیاد” که اسم خاص هستند در داخل گیومه بیایند.

235711

یاسین بیات نوشته:

همچنین در بند هشتم:

بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

این ابیات وصف حال حضرت زینب در لحظاتی است که پیکر حضرت سید الشهدا را در مقتل می بینند، بنابراین با این پیش تصویر و پیش زمینه ابیات بالا باید به این ترتیب تصحیح شوند:

بی‌اختیار نعرهٔ “هذا حسین” از او
سر زد چنانکه آتش او در جهان فتاد

به معنی: بی اختیار نعره (فریاد) “هذا حسین” از او (حضرت زینب) سر زد، آنچنانکه گویی آتش او (آتش آن نعره و فریاد، “او” در شعر به منظور جان دادن به کلام بجای ” آن” استفاده شده است) به کل جهان سرایت کرد.

235718

حسین توفیقی نوشته:

خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
به جای “کباب شد” باید “خضاب شد” باشد تا هم معنا بدهد و هم از ایطاء پرهیز شود.

235957

امیرعلی نوشته:

میگویند از نشانه های تولد پیامبر اسلام این بود که آتش آتش کده زردتشتیان خاموش شد و کاخ کسری ترک برداشت، از نشانه های ظهور قدرت خداوند آن است که دیوارهای مسجد الحرام در مراسم حج به دلیل افتادن جرثقیل ترک برداشت و حاجیان بسیار در مراسم سنگ زدن به بتها بر روی هم افتاده و کشته شدند.
خیابان پیامبر تهران فرو ریخت، و این نشانه های خداست برای کسانی که می اندیشند بیان میکنیم که
همانا حق آمد و باطل رفت که باطل رفتنی است
آیین دروغگویان و بدکاران کسی را به نجات نمیرساند و عبادات آنها باطل و آنها کسانی هستند قبله جنایتکاران و دشمنان بشر را قبله خود قرار داده و ستمکاران و ظالمانند.
یکی شعر و غزل گوید برقصد عالمی با او
یکی دفتـر چو بگشاید بترسد عالمی یا هـــو
چه خونهایی که خوردید و نخوردید از شراب و می
به آدم کی روا باشد مکیدن خون چونان زالو
به سر دُرد و شراب و می بریز و خون نخور عابد
به منبر اهرمن خواند ازین پس با لب جـــادو
دوای درد آزادی نوای چنگ و عود ماست
که دیوانه بگرداند روان مفتی بدخو
بگوید طاق کسرایی ترک خورد از زمان دیو
قپان افتاد بر کعبه بیافتاد حاجیان از رو
ندیدی قبله دیوان فدا کردند صدها تن
که بیمی بر دلت افتد ز عدل اندر نهان هالو
میان خوب و بد چون تو ندانی راه نیکو را
زمام این جهان را هِـــل که دارد درد آن دارو
به دیو و اهرمن دادند دو روزی وعده دنیا
به تیر حق دمر کردند کنام دیو نا حق گو
قسم بر خون صد کشته به راه عدل و آزادی
که یا حق خود روان سازی سپاهت را به عدل هر سو
امیرعلی

236625

امپرور نوشته:

جایی خواندم که تاکنون شعری بدین سوزناکی راجع به کربلا سروده نشده است

251989

مازیار طهماسب نیا نوشته:

کرد این خیال وهم غلط کار تا غبار …معنی این بیت با توجه به بیت اول کامل می شود ؛ خیال وهم یعنی کسی که اندیشه اش موهوم است و غلط کار کسی که فعلش خطاست .
در مجموع منظورش انسان بد اندیش و بدکار در واقعه کربلاست و مفهوم بیت اینکه آن انسان موهوم اندیش و خطا کار ؛ درخت وجود حسین (ع) را زمین زد و از آن زمین خوردن غباری برخواست و تا عرش اعلی و دامان جلاله خداوند رسید.
درود بر شما.

255204

نیازمندی نوشته:

قال علی بن الحسین علیه السلام:
تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدری و تنادی أنا أرض الله المقدسة الطیبة المبارکة التی تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة.

امام سجاد علیه السلام فرمود: زمین کربلا، در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدی می درخشد و ندا در می دهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکی که پیشوای شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است. ادب الطف، ج ۱، ص ۲۳۶، به نقل از کامل الزیارات، ص ۲۶۸

258203

سوره ص. نوشته:

کرد این خیال وهم غلط‌کار، کان غبار * تا دامن جلال جهان‌آفرین رسید
بنظر می‌رسد شاعر بنحوی شاعرانه گفته است: «نعوذبالله حتی خداوند هم در غم حسین به عزا نشست. »ـ در واقع شاعر می‌داند که این حرف کفر است ولی توصیف‌های جان‌گداز و سوزناکش را نمی‌تواند متوقف کند انگار. می‌گوید خیالات برم داشته و می‌دانم اشتباه، ذاتِ خیال و وهم است ولی انگار خود خدا هم عزادار شده…
بنظرم این برداشت با بیت بعدش هم باز تاکید می‌شود که می‌گوید خداوند بری از ملال و غم است (همچنانکه از شادی و سایر احساس‌ها بری است که خصیصه بشر است نه خداوند) ولی باز هم حس شعر وادارش می‌کند بگوید بهرحال خداوند می‌داند ملال چیست چون جای هر دو یکی است (هم خداوند و هم احساسات بشری در «دل» جای دارند). بیشتر، شاعرانگی‌ست.
در همان بند در ابیات قبل هم حرف از آنست که غبار غم آنچه با حسین (ع) کردند رفته است به عرش و انبیا و اولیا را به عزا نشانده و در اوج و در آخر بند می‌گوید حتی نعوذبالله به خود خدا هم رسیده این عزای عظیم…

262821