الحسين بن على بن محمد الخزاعى ابو الفتوح الرازى(000 - 554 هـ = 000 - 1159 م)

الحسين بن على بن محمد الخزاعى ابو الفتوح الرازى(000 - 554 هـ = 000 - 1159 م)
کلمات الشیخ ابو الفتوح الرازي قده در باره قراءات




روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 17
مقدّمه تفسير
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 18
مقدّمه
تجربه‏اى كه فرهنگ اسلامى پس از كشمكشهاى نژادى و كلامى در سده‏هاى نخستين اسلامى پشت سر گذاشت از يك طرف و شكفتگى تمدّنى نوخاسته و تركيبى كه مولود برخورد فرهنگ و نظام الهى اسلام با بينشها و دستاوردهاى فكرى و ذوقى پيش از آن بويژه ايران قبل از اسلام بود از طرف ديگر در آستانه سده ششم هجرى به ميراثى خطير و عظيم تبديل شده بود كه نتايج علمى آن در همه زمينه‏ها تدريجا به جامعه بشرى عايد گرديد. اين پيشرفت و ترقّى همه جانبه و دامنه‏دار بود كه فلسفه و تفكّر آن بر دوش ابن رشد و بو على و فارابى، طبّ آن بر شانه رازى و أبو سهل مسيحى، نجوم و رياضى آن بر دست بيرونى و خيّام و علوم شرعى و تفسير آن به مباشرت فقها و مفسّرانى چون كلينى و ابن بابويه و شيخ طوسى و طبرسى به كمالى غرور انگيز رسيده بود.
بسيارى از اين دانشمندان بودند كه در تقريب ميان شريعت و فلسفه از يك سو و شريعت و عرفان از سوى ديگر كوشيدند، هر چند نتايج كوشش آنان در سده‏هاى بعد آشكار گرديد.
از ميان مذاهب اسلامى، تشيّع از همان آغاز با قابليّت اعتراضى كه در خود داشت، مورد هجوم و ملامت برخى فرق عامّه قرار گرفت، پس از پشت سر گذاشتن دورانهاى مبارزات سياسى و عقيدتى و رسيدن به تكيه‏گاههاى نيرومند فكرى، با وجود آن كه از نظر كمّى همچنان در اقليّت محض و از نظر عقيدتى دچار تضييقات بسيار بود از لحاظ امكانات فكرى در مرحله‏اى قرار داشت كه مى‏توانست با برهان دستاوردهاى علمى خود و با استفاده از امكاناتى كه بعدها به آن دست يافت، به عنوان مذهب فائق خودنمايى كند.
از سوى ديگر سده ششم هجرى قرن شتاب زبان فارسى به سوى كمال و پختگى و توانايى حمل معانى علوم و معارف گوناگون نيز بود. ايرانيانى كه از اتّحاد ناخوش موبدان با قدرت- مداران ساسانى سخت ناخشنود بودند، در روزهاى نخستين ورود اسلام به ايران، آيين نوين را با آغوش باز پذيرفتند و تمام امكانات ذوقى و پشتوانه‏هاى علمى و فكرى خود را براى تحكيم و ترويج اين آيين به كار گرفتند. ابتدا با مهارت يافتن در زبان عربى و رسيدن به دقايق و ظرايف نحوى و لغوى آن، گوى سبقت را در عربى نويسى از خود تازيان ربودند و ضمن ترجمه و انتقال روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 19
معارف قومى خود به قلمرو فرهنگ اسلامى، بسط و اعتلاى تازه‏اى را در جلوه‏ها و جنبه‏هاى آيين محمّدى سبب شدند و كوشش آنان به تمدّن درخشانى منتهى شد كه سده‏هاى چهارم و پنجم هجرى را به نام قرون طلايى اسلام نامبردار ساخت.
در سده‏هاى نخستين اسلامى، زبان فارسى با قبول الفباى عربى مرحله نوينى را آغاز كرد.
با استفاده از خطّ عربى به جاى خطّ دشوار و غير قابل بقاى پهلوى، زبان شيرين و مستعدّ درى به عنوان بازوى تواناى فرهنگ اسلامى در مشرق و شمال شرق پديد آمد و با تكيه بر پيشينه‏هاى ادبى درخشانى كه داشت در همان گامهاى نخست يكى از آثار مهم منثور خود، يعنى تفسير طبرى را به عنوان صميمانه‏ترين پيوند با حوزه ديانتى اسلام به گزارش مهين كلام بارى اختصاص داد.
از آن پس زبان پارسى را، با دو بازوى تواناى نظم و نثر، در خدمت نشر و بسط علوم و اخلاق و معارف دينى مى‏بينيم، كه پيام رسول خاتم را به شيرينى شهد در گوش هندو و ترك و تاجيك زمزمه كرده و آنان را با خيل گويندگان كلمه توحيد در اقصاى روم و اندلس و صحارى سوزان زنگبار پيوند داده است.
وقتى بر اوج نخستين سالهاى سده ششم هجرى مى‏ايستيم و از دريچه زبان پارسى در چشم اندازى باز به پهناى تاريخ فرو مى‏نگريم با ميراثى خطير از معارف گوناگون ادبى، علمى، اخلاقى و دينى رو به رو مى‏شويم، كه رسالت انتقال دستاوردهاى فكرى و دانش اندوزيهاى نياكان كوششگرمان را بر دوش دارد و مجموعه كمينه آن را مى‏توان سنّت مستمرّ تفسير نويسى قرآن مجيد دانست، سنّت دويست ساله‏اى كه ترجمه تفسير طبرى- نخستين تفسير پارسى بر مشرب عامّه- بر يك سو و روض الجنان و روح الجنان از جمال الدّين حسين ابو الفتوح رازى- اوّلين تفسير پارسى بر مذاق خاصّه- بر سوى ديگر آن قرار گرفته است و در ميانه دفترهاى كرامند ديگرى كه تفسير پاك، تفسير آهنگين قرآن مجيد، تفسير كمبريج، تفسير بر عشرى از قرآن مجيد، تفسير شنقشى، تفسير أبو بكر عتيق سور آبادى و تاج التّراجم شهفور اسفراينى فقط بخشى از آن چيزى است كه سر از حوادث ايّام به سلامت برده و با همّت كوششگرانى پارسى دوست رخ از حجاب استتار كتابخانه‏ها بيرون كشيده است.
بنابر اين مى‏توان گفت كه تفسير روض الجنان چيزى كم از دويست سال سنّت تفسير نويسى پارسى را پشت سر دارد و در واقع در آن سالها شايستگى آن را يافته است كه صرف نظر از يك تفسير قرآن به عنوان متنى پارسى و مجموعه‏اى كامل و عزيز الوجود همپاى متون معتبر نثر فارسى- و بى ترديد در ميان آثار پر حجم و ممتاز به عنوان يكى از ارزنده‏ترين آنها- جاى خاصّ خود را بازيابد. روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 20
گفتيم سده ششم هجرى، در يك نگاه كلّى پايان دوره‏اى است كه تمدّن اسلامى در آن به اوج شگفتگى و بالندگى خود نيز رسيده است، از طرف ديگر اين قرن، دوره برازندگى و كمال- يافتگى زبان درى و اوج و اعتلاى شعر و نثر پارسى و در واقع دورانى است كه در آن مذهب جعفرى دست كم در چشم و دل ايرانيان مسلمان به چنان پايگاهى رسيده است كه خود را به داشتن تفسيرى بر مبناى فقاهت خاصّ خويش نيازمند مى‏بيند.
مهمترين تفسيرى كه در اين دوره خاصّ تاريخى سامان يافته، تفسير گرانقدر روض الجنان و روح الجنان مشهور به تفسير ابو الفتوح رازى است كه در نخستين دهه‏هاى سدة مزبور بر مشرب فقه جعفرى در رى بر دست دانشمندى فقيه، متكلّم و پارسى دان با نام حسين بن علىّ بن محمّد بن احمد الخزاعى النّيشابورى الاصل معروف به ابو الفتوح رازى نوشته شده است.
شرح احوال و جزئيّات زندگى ابو الفتوح چندان روشن نيست، و از مآخذ و متون بازمانده از روزگاران كهن و همچنين از خلال تفسير او اطّلاع چندانى در اين باره به دست نمى‏آيد، كوشش و جستجوى چندين ساله ما هم نتوانست چيز قابل توجّهى بر آنچه پيشينيان ما يافته بودند، بيفزايد.
از اين رو شايسته چنان ديديم كه به حكم: «الفضل للمتقدّم» تحقيق نسبة كامل و مبسوط علّامه محمّد قزوينى را كه در سال 1315 هجرى شمسى به پيشنهاد و مصلحت ديد على اصغر حكمت وزير معارف پرور وقت فراهم آمده و در خاتمة الطبع مجلّد پنجم از نخستين چاپ تفسير ابو الفتوح رازى (ص 615 به بعد) آمده است، اصل قرار دهيم و بخشهاى عمده‏اى از آن را عينا در اين جا نقل كنيم و آنگاه نظريّات اصلاحى- تكميلى ديگران و افزوده‏ها و يافته‏هاى خود را به منظور تتميم فايده در پايان بياوريم، باشد كه بتوانيم گوشه‏اى از مقام شامخ نخستين مفسّر پارسى نويس شيعى را كه بر گردن بيشتر مفسّران پس از خود حقّى بزرگ دارد، باز نماييم.
نسب مؤلّف كتاب و شرح احوال بعضى از مشاهير خاندان او
هو الشيخ الامام الجليل قدوة المفسّرين ترجمان كلام اللّه، جمال الدّين ابو الفتوح الحسين بن علىّ بن محمّد بن احمد بن الحسين بن احمد الخزاعىّ الرازىّ، مؤلّف به تصريح خود در اثناء تفسير حاضر، از اولاد نافع بن بديل بن ورقاء الخزاعىّ از صحابه معروف حضرت رسول بوده است. در تفسير آيه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ در سوره آل روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 21
عمران (جلد اول ص 683) [برابر با ص 148 جلد 5 چاپ بنياد] گويد:
«و بعضى دگر گفتند آيه در شهيدان چاه معونه آمد و قصه اين آن بود كه ابو براء عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب ملاعب الا سنّة كه سيّد بنى عامر بن صعصعه بود بنزديك رسول آمد به مدينه، رسول (ص) اسلام بر او عرضه كرد او گفت: اى محمّد اين دين كه تو ما را به آن دعوت مى‏كنى دينى نكوست اگر جماعتى صحابه را بفرستى به اهل نجد تا ايشان را دعوت كنند به اين دين اميد من چنان است كه اجابت كنند. رسول (ص) گفت: من ايمن نباشم بر ايشان كه ايشان را به ميان قومى كفّار فرستم. ابو براء گفت: در حمايت منند ايشان را بفرست رسول (ص) منذر بن عمرو را با هفتاد مرد از خيار مسلمانان بفرستاد از جمله ايشان حارث بن صمّة و حرام «1» بن ملحان و عروة بن اسماء و نافع بن بديل «2» بن ورقاء الخزاعىّ- و اين مرد از پدران ماست- «الخ» انتهى به- اختصار».
و چنانكه ملاحظه شد به تصريح واضح خود مؤلّف جدّ اعلاى او نافع بن بديل بن ورقاء مزبور بوده است نه عبد اللّه بن بديل بن ورقاء [برادر نافع مزبور] چنان كه مرحوم حاجي ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل (ج 3 ص 487) مرقوم داشته، و بدون شكّ اين فقره از مرحوم محدّث نورى با آن تتبّع فوق العاده كه از او معهود است فقط ناشى از طغيان قلم است كه ما بين دو برادر خلط و يكى را به ديگرى اشتباه نموده است و الأمر فيه سهل.
و باز مؤلّف در موضع ديگر در تفسير آيه هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ در سورة الفتح (ج 5 ص 103) [برابر با ص 354 از جلد هفدهم چاپ حاضر] گويد: «ايشان درين بودند بديل بن ورقاء الخزاعى برسيد- و او از پدران ماست اعنى مصنّف الكتاب- و بنو خزاعه عيبه نصح رسول بودند از جمله اهل تهامه».
__________________________________________________
1. حرام به فتح حاء وراء مهملتين است (اصابه ابن حجر) و بازاء معجمه چنان كه در تفسير حاضر چاپ شده غلط نساخ است. [مقصود چاپ پنج جلدى است‏]
2. بديل به صيغه تصغير است بر وزن زبير، قاموس و انساب سمعانى در «بديل».
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 22
بديل بن ورقاء مذكور تا غزوه حنين كه در سنه هشت از هجرت روى داد در حيات بوده است و اندكى قبل از وفات حضرت رسول در سنّ نود و هفت سالگى وفات يافت، و پسرش نافع بن بديل جدّ اعلاى مؤلّف در سال چهار از هجرت با قريب هفتاد نفر و به روايتى چهل نفر از خيار صحابه حضرت رسول در وقعه بئر معونه كه اشاره بدان شد بدرجه شهادت رسيدند و تفصيل اين واقعه در عموم كتب سير و تواريخ مبسوطا مذكور است. غرض ما در اين جا فقط اشاره اجمالى بود به اين واقعه براى مزيد تعرفه جدّ اعلاى مؤلّف، و عبد اللّه بن رواحه در مرثيه او گفت:
رحم اللّه نافع بن بديل رحمة المبتغى ثواب الجهاد

صابرا صادق اللّقاء اذا ما اكثر القوم قال قول السّداد «3»
و ترجمه احوال بديل بن ورقاء خزاعى مزبور با هفت پسر او نافع و عبد اللّه و عبد الرّحمن و سلمه و عمرو و عثمان و محمّد، ابناء بديل كه همه از افاضل صحابه حضرت رسول و بسيارى از ايشان نيز از زمره مخلصين حضرت امير و در ركاب آن حضرت در صفّين به درجه شهادت رسيده‏اند در كتب معرفة الصّحابه مانند استيعاب ابن عبد البرّ و اسد الغابه ابن الاثير و اصابه ابن حجر و در كتب سير و تواريخ از قبيل سيره ابن هشام و تاريخ طبرى و ابن الاثير و غيرها مفصّلا و مبسوطا مسطور است هر كس كه طالب مزيد اطّلاعات در اين موضوع باشد بايد به كتب مزبوره رجوع نمايد.
و مخفى نماناد كه از اولاد بديل بن ورقاء خزاعى مذكور عدّه كثيرى از خاندانهاى عربىّ الاصل كه بعدها به طول اقامت در ايران و خلطه و آميزش با ايرانيان بكلّى ايرانى و زبانشان فارسى شد «4» در قديم الايّام از جزيرة العرب به ايران مهاجرت كرده و در نقاط شمالى ايران در نواحى نيشابور و سبزوار و رى و
__________________________________________________
3. اسد الغابة ج 5 ص 7.
4. مؤلف غالبا در تضاعيف اين تفسير گويد كه فلان چيز را به عربى چنان گويند و به زبان ما (يعنى فارسى) چنان، رجوع شود از جمله مثلا به جلد 1 ص 471- 637، و ج 2 ص 466- 537 و ج 3 ص 440، و ج 4 ص 432.
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 23
غيره سكنى گزيده بوده‏اند و بسيارى از اين خاندانها به اسم «بديليان» (نسبت به جدّ اعلاى ايشان بديل بن ورقاء مذكور) معروف بوده‏اند و سمعانى در كتاب الانساب در نسبت «بديلى» و ابو الحسن بيهقى در تاريخ بيهق در ضمن تعداد خاندانهاى قديم آن ناحيه اسامى جمعى از معاريف بديليان را به دست داده‏اند «5» و مؤلّف ما نحن فيه شيخ ابو الفتوح رازى و خاندان او گر چه ايشان نيز از اولاد بديل بن ورقاء خزاعى بوده‏اند ولى اين شعبه از اولاد بديل گويا به بديليان معروف نبوده‏اند چه در هيچ يك از كتب رجال نسبت مزبور در حق مؤلف يا يكى از اعضاء خانواده او به نظر نرسيد.
تكميلا للفايده و براى مزيد تعرفه و ايضاح احوال مؤلّف كتاب مناسب چنان دانستيم كه اسامى عدّه‏اى از مشاهير خاندان مؤلّف را كه همگى از اهل علم و فضل و از اجلّه فقها و محدّثين شيعه اماميّه بوده‏اند ذيلا به نظر خوانندگان برسانيم و مأخذ عمده ما در اين تراجم احوال فهرست معروف شيخ منتجب الدّين على بن عبيد اللّه بن الحسن بن الحسين بن بابويه رازى تلميذ مشهور مؤلّف است با استعانت از پاره‏اى مآخذ ديگر كه اسامى آنها در ضمن سطور آتيه مذكور خواهد شد.
قديمترين كسى كه از اين خاندان نام او در كتب رجال ديده مى‏شود جدّ دوم مؤلّف أبو بكر احمد بن الحسين الخزاعىّ النّيسابورى است از تلامذه سيّدين رضىّ متوفّى در سنه 406 و مرتضى متوفّى در سنه 436 و شيخ طوسى متوفى در سنه 460 يعنى از رجال اواخر مائه رابعه و اوايل يا اواسط مائه خامسه، و ترجمه عين عبارت شيخ منتجب الدّين در فهرست در حق او از قرار ذيل است: «شيخ ثقه أبو بكر احمد بن الحسين بن احمد نيشابورى متوطّن در رى پدر شيخ حافظ عبد الرّحمن عادل است و متديّن از تلامذه سيّدين مرتضى و رضىّ و شيخ ابو جعفر (طوسى)- رحمهم اللّه- از مؤلّفات اوست:
امالى در اخبار چهار مجلّد، و كتاب عيون الاحاديث و روضه در فقه و
__________________________________________________
5. نسخه لندن ورق 78 الف و 131 ب.
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 24
سنن، و مفتاح در اصول و مناسك. خبر داد ما را به كتب مزبوره شيخ «6» امام سعيد «7» ترجمان كلام اللّه، جمال الدّين ابو الفتوح حسين بن عليّ بن محمّد بن احمد خزاعى رازى نيشابورى از پدرش از جدّش از صاحب ترجمه «8».
و ديگر برادر أبو بكر احمد مذكور ابو الفتوح «9» محسن بن الحسين بن احمد عمّ جدّ ابو الفتوح رازى، و ترجمه عبارت منتجب الدّين در خصوص او از قرار ذيل است: «شيخ عادل محسن بن الحسين بن احمد نيشابورى خزاعى عمّ شيخ مفيد عبد الرّحمن نيشابورى- رحمهما اللّه- ثقه است و حافظ و واعظ، از مؤلّفات اوست:
امالى در احاديث، كتاب السير، كتاب اعجاز القرآن، كتاب بيان من كنت مولاه، خبر داد ما را به كتب مزبوره استاد ما امام سعيد جمال الدّين ابو الفتوح خزاعى از پدرش از جدّش از صاحب ترجمه- رحمهم اللّه- جميعا» «10».
و ديگر پسر أبو بكر احمد مذكور ابو محمّد عبد الرّحمن بن احمد بن الحسين معروف به مفيد نيشابورى عمّ پدر ابو الفتوح رازى.
__________________________________________________
6. در نسخه چاپى فهرست منتجب الدين كه بتمامه در اول مجلد بيست و پنجم بحار الانوار مندرج است در اين جا بعد از كلمه شيخ افزوده «ابو جعفر» و بدون شبهه كلمه ابو جعفر بكلى زيادى و سهو نسّاخ است چه واضح است كه كنيه مؤلف تفسير حاضر ابو الفتوح است نه ابو جعفر و خود منتجب الدين نيز بلافاصله بعد او را به لفظ ابو الفتوح مى‏نامد و هيچ جاى ديگر نيز مسموع نشده كه وى دو كنيه داشته، وانگهى در كتاب امل الآمل شيخ حرّ عاملى مطبوع در آخر رجال استرابادى كه تمام فهرست منتجب الدين را بعين عبارت رجال متفرقه در تضاعيف كتاب خود گنجانيده است در مورد ما نحن فيه (ص 458) ابدا كلمه «ابو جعفر» را ندارد.
7. كلمه «سعيد» در اصطلاح قدما غالبا مرادف «مرحوم» امروزه استعمال مى‏شده است. مقصود اين است كه از اينجا معلوم مى‏شود كه ابو الفتوح رازى در حين تعريف تأليف فهرست منتجب الدين (سنه 573- 592) يا بيش در جزو احيا نبوده است.
8. فهرست منتجب الدين مطبوع در اول جلد 25 بحار الانوار ص 3، و امل الآمل ص 458.
9. كنيه «ابو الفتوح» را فقط مرحوم حاجى ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل ج 3 ص 488 نقلا از اربعين ابو سعيد محمد بن احمد جد ابو الفتوح رازى ذكر كرده و در ساير كتب رجال ندارد.
10. فهرست منتجب الدين ص 10، و امل الآمل مطبوع در آخر رجال استرابادى ص 494 و روضات الجنات ص 542 و مستدرك الوسائل ج 3 ص 488.
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 25
منتجب الدّين در فهرست در باره او گويد: «شيخ مفيد ابو محمّد عبد الرّحمن بن احمد بن الحسين نيشابورى خزاعى شيخ اصحاب به رى و حافظ و واعظ در اطراف بلاد شرقا و غربا سفر كرد و احاديث را از مؤالف و مخالف سماع نمود و او را مؤلّفات است از آن جمله: سفينة النجاة في مناقب اهل البيت العلويّات الرّضويّات، امالى، عيون الاخبار، مختصراتى در وعظ و زواجر. خبر دادند ما را به كتب مزبوره جماعتى از جمله سيّدين مرتضى و مجتبى پسران داعى حسينى و برادر زاده «11» صاحب ترجمه شيخ امام جمال الدين ابو الفتوح خزاعى «12»- خداى برايشان رحمت كناد- صاحب ترجمه نزد «13» سيّدين علم الهدى مرتضى و برادرش رضى و شيخ ابو جعفر طوسى و
__________________________________________________
11 اين عين عبارت منتجب الدين است: «ابن اخيه». ولى واضح است كه اين تعبير از باب مسامحه عرفى است كه معمولا در امثال اين موارد روا دارند و الا در حقيقت ابو الفتوح رازى پسر برادر زاده مفيد نيشابورى بوده نه برادر زاده تنى او (رجوع شود به نسب نامه اين خاندان در آخر اين فصل).
12. كذا فى الاصل يعنى در فهرست منتجب الدين چاپى ص 7. ولى در امل الآمل ص 480 در همين مورد نقلا از منتجب الدين بعد از كلمه خزاعى يك كلمه «عنه» نيز اضافه دارد و نصّه: «و اين اخيه الشّيخ الامام ابو الفتوح الخزاعى عنه رحمهم اللّه». و اين زيادتى به نظر بكلي غلط مى‏آيد چه ظاهر اين عبارت بنابر اين زيادتى آن خواهد بود كه ابو الفتوح رازى بلا واسطه از مفيد نيشابورى روايت نموده و عصر او را درك كرده باشد و مرحوم حاجى ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل ج 3 ص 489 نيز به همين عقيده است و مفيد نيشابورى را در جزء مشايخ بلا واسطه ابو الفتوح رازى شمرده است. و اين فقره فوق العاده مستبعد به نظر مى‏آيد چه وفات مفيد نيشابورى به تصريح ابن حجر چنان كه خواهد آمد در سنه 445 بوده است و اگر اين تاريخ صحيح باشد عصر مفيد نيشابورى بسيار مقدم بر عصر مؤلف خواهد بود چه مؤلف عصر شيخ طوسى متوفى در سنه 460 را ظاهرا درك نكرده بوده و هميشه به يك واسطه از او روايت مى‏نمايد پس بطريق اولى عصر مفيد نيشابورى متوفى در سنه 445 را نبايد درك كرده باشد.
13. كذا صريحا واضحا في فهرست منتجب الدين و امل الآمل و نصّهما: «و قد قرأ على السيّدين علم الهدي المرتضى و اخيه الرّضى و الشيخ ابى جعفر الطّوسى- الخ» و چنان كه ملاحظه مى‏شود اين عبارت صريح است در اين كه مفيد نيشابورى بلا واسطه از سيدين مرتضى و رضى روايت نموده بوده و معاصر ايشان بوده است. و مقتضاى تاريخ وفات او كه به تصريح ابن حجر در سنه 445 بوده نيز همين است ولى در روضات الجنات ص 184 معلوم نشد از روى چه مأخذى و شايد به اجتهاد خود در اين جا يك كلمه «بالاسناد» افزوده كه بكلى مغيّر معنى است و نصه: «و هو [اي المفيد النّيشابورى‏] يروى بالاسناد عن مشايخ ابيه الثّلاثة المتقدّمين [يعنى بهم المرتضى و الرّضي و الشيخ الطّوسى‏] و عن ابن البرّاج- الخ» كه مقتضاى اين علاوه آن خواهد بود كه مفيد نيشابورى بواسطه يا وسائطى از سيدين
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 26
مشايخ سالار و ابن البرّاج و كراجكى قرائت نمود- خداى برايشان همگى رحمت كناد- «14» انتهى.
و ابن حجر عسقلانى نيز در لسان الميزان ج 3 ص 404- 405 فصلي راجع به شرح احوال صاحب ترجمه مذكور داشته از قرار ذيل: «عبد الرّحمن بن احمد بن الحسين بن احمد بن ابراهيم بن الفضل بن شجاع بن هاشم ابو محمّد خزاعى نيشابورى حافظ، از هناد نسفى «15» و ابن المهتدى و ابن النّقور «16» سماع نمود و به شام و حجاز و خراسان مسافرت كرد و عمر بن ابراهيم زيدى و احمد ابن عبد الوهاب صيرفى و غير ايشان ازو روايت كرده‏اند. ابن سمعانى گويد:
عدّه‏اى از مجالس املاى او را در رى مطالعه نمودم از جمله مجلسى بود در خصوص اسلام ابو طالب وى بر طريقه شيعه بود ولى بسيار احاديث دانستى و بدان زياده از حدّ شعف داشتى. يحيى بن ابى طىّ گويد: وى يكى از داناترين و بصيرترين مردم بود به حديث و رجال آن، و گويند در مجلس او بيش از سه هزار دوات مى‏بود [يعنى بيش از سه هزار نفر با دواتها براى نوشتن مجالس درس او حاضر مى‏شده‏اند] و هر گاه با وى گفتندى فلان حديث در صحيحين است [يعنى صحيح بخارى و صحيح مسلم‏] وى گفتى آرى در مكسورين «17» چنين روايت شده. و نيز گفتى به خدا سوگند كه اگر مردم انصاف دادندى جز اندكى از احاديث در آن دو كتاب سالم نماندى.
ابن ابى طىّ مذكور گويد هيچ حديثي از احاديث از او نپرسيدندى الّا آن كه صحيح آنرا از سقيم آن باز شناختى و پيوسته گفتى صد هزار حديث از حفظ دارم و نيز گفتى اگر مرا اقتدار بودى هر آينه پنجاه هزار حديث كه مردم
__________________________________________________
مرتضى و رضى روايت نموده بوده و عصر ايشان را درك نكرده بوده است و اين خلاف صريح عبارت منتجب الدين و امل الآمل است چنان كه ملاحظه شد. [.....]
14. فهرست منتجب الدين ص 7 و امل الآمل ص 480.
15. ابو المظفر هناد بن ابراهيم النّسفى المتوفّى فى سنة 465 (لسان الميزان ج 6 ص 200).
16. ابو الحسين احمد بن محمد بن احمد بن النقور البغدادى البزّاز المتوفّى سنه 470 (طبقات الحفّاظ ذهبى ج 3 ص 337).
17. به صيغه تثنيه يعنى دو شكسته به طنز، در مقابل «صحيحين» يعنى دو درست.
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مقدمه، ص: 27
بدان عمل نمايند ولى آنها را اصلى و صحّتى نيست بيفگندمى. ذهبى در تاريخ الاسلام گويد: اين كلام كسى است كه در دل او نسبت به اسلام و مسلمين كينه باشد «18» صاحب ترجمه در تشيّع غلوّ داشت و در سال چهار صد و چهل و پنج وفات يافت «19»». و خود مؤلف ما نحن فيه يعنى ابو الفتوح رازى مكرّر در تضاعيف تفسير حاضر از اين مفيد نيشابورى نام برده و از بعضى تأليفات وى مطالبى نقل كرده است از جمله در جلد اوّل ص 342 و جلد دوم ص 193 و جلد پنجم ص 312.
و ديگر برادر مفيد نيشابورى مذكور و جدّ بلا واسطه ابو الفتوح رازى ابو سعيد محمّد بن احمد بن الحسين بن احمد نيشابورى است، شيخ منتجب الدّين در باره وى گويد: «شيخ مفيد ابو سعيد محمّد بن احمد بن الحسين نيشابورى ثقه است و حافظ و او را مؤلّفاتى است از آن جمله الروضة الزّهراء فى تفسير فاطمة الزّهراء «20» الفرق بين المقامين و تشبيه علىّ بذى القرنين، كتاب الأربعين عن الأربعين فى فضائل امير المؤمنين «21»، كتاب منى الطّالب فى ايمان ابى طالب، كتاب المولى. خبر داد ما را به كتب مزبوره استاد ما جمال الدين ابو الفتوح رازى نواده او از پدرش از صاحب ترجمه «22»»، و ابن
__________________________________________________
18. تعصّب مفرط ذهبى نسبت به شيعه و هر چه راجع به شيعه است معروف است و هر جا در مؤلّفات او ذكرى از ايشان به ميان مى‏آيد غالبا با جمله «لا بارك اللّه فيهم» يا «لارعاهم اللّه» و نحو ذلك، همراه است، و اين ملاحظه او در اين جا نيز از جنس همان تعصبات بارد قبيح اوست، و سخافت اين سخن يعنى نسبت دادن امامى از ائمّه مشهور مسلمين را به كينه نسبت به اسلام محض براى آن كه وى شيعه بوده و به مرويّات مخالفين وقعى نمى‏نهاده واضح‏تر از آنست كه محتاج به ردّ و ابطالى باشد.
19. لسان الميزان ابن حجر ج 3 ص 404- 405.