آیا جسارتی صورت نبسته؟

ابوجعفر المدائني عبدالله بن مسور(000 - 150 ح)

شرح حال ابوجعفر المدائني عبدالله بن مسور


بسم الله الرحمن الرحیم

آیا جسارتی صورت نبسته؟

صحیح مسلم یکی از دو کتاب حدیثی مهم اهل سنت است که مشتمل بر مقدمه‌ای است از خود مسلم بن الحجاج نیشابوری(متوفی ۲۶۱)، و در این مقدمه مسیری طی شده است که موضوع بحث ما راجع به تحقق عینی جسارت او (خواسته یا ناخواسته) به امام باقر (ع) است، و طبق مستندات و شواهدی که خواهیم گفت، مسلم نیشابوری در مقدمه کتاب، به ترتیب از سه نفر با نام أبو جعفر یاد میکند، اول: از شناسه مختص ابو جعفر مدائنی استفاده میکند، دوم: تنها به لفظ ابو جعفر اکتفا میکند ولی مقصودش امام باقر (ع) است، و سوم: از هویت و شناسه مختص امام باقر (ع) استفاده میکند، که توضیح آن این است:

۱- أبو جعفر المدائني

مورد اول، شناسه ابو جعفر مدائنی است، در ابتدای مقدمه میگوید:

صحيح مسلم (1/ 7)
فأما ما كان منها عن قوم هم عند أهل الحديث متهمون، أو عند الأكثر منهم، فلسنا نتشاغل بتخريج حديثهم، كعبد الله بن مسور أبي جعفر المدائني، و...

ملاحظه کنید که با تصریح به نام خودش و پدرش، او را توصیف میکند به المدائني، بدون وصف الهاشمي.

عبد الله بن مسور ابو جعفر المدائنی کیست؟ و آیا یک نفر در طول تاریخ او را توصیف کرده است به المدنی؟

الف: آنطور که بلاذری (متوفی ۲۷۹) در أنساب الأشراف آورده، مسور پدر ابوجعفر که فرزندانش در مدائن بودند، نزد عبد الله بن جعفر آمد و ادعا کرد که فرزند عون برادر ایشان است، و ایشان به او صله داد، ولی بعدا فرزندان عبد الله بن جعفر او را طرد کردند، و میگوید: فرزندان او که در مدائن بودند، منسوب به قریش نبودند، و أشراف با آنها ازدواج نمیکردند:

أنساب الأشراف للبلاذري (2/ 44): وأتى عبد الله بن جعفر رجل يقال له المسور، فذكر أنه ابن عون بن جعفر، فوهب له عشرة آلاف درهم وزوجه ابنة له عمياء فماتت ولم يجتمعا، ثم إن ولد عبد الله بن جعفر نفوه وطردوه، وكان له ولد بالمدائن لا ينسبون إلى قريش ولا تنكحهم الأشراف، وكان ممن حمل عنه الحديث أبو جعفر المدائني، وكان يقال له عبد الله بن مسور بن عون بن جعفر وقد ذكره محمد بن سعد كاتب الواقدي في كتابه الذي ألفه في الطبقات من المحدثين والفقهاء إلا أنه قال: مسور بن محمد بن جعفر. ولم يلد محمد بن جعفر إلا القاسم بن محمد بن جعفر وأم محمد، وأمهما أمة الله بنت قيس بن مخرمة بن المطلب بن عبد مناف.

و ابن حجر در لسان المیزان از ابو حاتم نقل میکند که هاشمیون مدائني را نمیشناختند:

لسان الميزان (3/ 361)
وقال أبو حاتم الهاشميون لا يعرفونه وهو ضعيف الحديث وأحاديثه لا يوجد لها أصل في أحاديث الثقات


ب: همانطور که ملاحظه کردید، مسلم در ابتدای مقدمه کتاب، تصریح میکند که ابو جعفر عبد الله بن مسور، مدائنی است، و این با مطالب بلاذری همخوانی دارد، و علاوه بر تصریح خود مسلم به اینکه مدائنی است، در طول تاریخ تالیف و تصنیف کتب، حتی یک نفر نیست که این ابو جعفر مدائنی را به مدني توصیف کرده باشد، و با وجود اینکه دو کلمه مدني و مدائنی نزدیک هم هستند و زمینه تصحیف در آنها فراهم است، اما تا آنجا که ما فحص کردیم حتی چنین تصحیفی هم صورت نگرفته است! و با این حساب، عنوان: أبو جعفر الهاشمی المدني، لقب مختص امام باقر (ع) خواهد بود، و آیا در صحیح مسلم در موضع سوم (که توضیح آن خواهد آمد)، تصحیفی صورت گرفته که کلام رقبة بن مصقلة را نقل میکند؟ بررسی آن خواهد آمد.

۲- جابر عن أبي جعفر

مورد دوم ذکر (ابو جعفر) در مقدمه صحیح مسلم، در باب (۶-باب الكشف عن معايب رواة الحديث) است، فقط به کنیه (ابو جعفر) اکتفاء کرده است، اما شکی نیست که منظور او امام باقر (ع) است، کما اینکه نووی هم در شرح تصریح کرده است:

مسلم پس از آنکه روایاتی در کذاب بودن مثل حارث همدانی، یکی از بزرگترین اصحاب امیر المؤمنین (ع) نقل میکند:

صحيح مسلم (1/ 19)
عن الشعبي، قال: حدثني الحارث الأعور الهمداني، وكان كذابا

سراغ جابر بن یزید جعفی که از اصحاب امام باقر (ع) بوده میرود و میگوید:

صحيح مسلم (1/ 20)
حدثنا أبو غسان محمد بن عمرو الرازي، قال: سمعت جريرا، يقول: «لقيت جابر بن يزيد الجعفي فلم أكتب عنه، كان يؤمن بالرجعة» حدثنا الحسن الحلواني، حدثنا يحيى بن آدم، حدثنا مسعر، قال: «حدثنا جابر بن يزيد، قبل أن يحدث ما أحدث» وحدثني سلمة بن شبيب، حدثنا الحميدي، حدثنا سفيان، قال: «كان الناس يحملون عن جابر قبل أن يظهر ما أظهر، فلما أظهر ما أظهر اتهمه الناس في حديثه، وتركه بعض الناس»، فقيل له: وما أظهر؟ قال: «الإيمان بالرجعة» 

ملاحظه کنید مشکل جابر بن یزید ایمان به رجعت است که از مسلمات مذهب اهل البیت (ع) است! آنگاه نقل میکند که جابر گفت: هفتاد هزار حدیث از امام باقر (ع) نزد من است که تمام آنها از پیامبر خدا (ص) است:

وحدثنا حسن الحلواني، حدثنا أبو يحيى الحماني، حدثنا قبيصة، وأخوه، أنهما سمعا الجراح بن مليح، يقول: سمعت جابرا يقول: «عندي سبعون ألف حديث عن أبي جعفر، عن النبي صلى الله عليه وسلم كلها»

و نووی در شرح میگوید مقصود از ابوجعفر، امام باقر (ع) است:

شرح النووي على مسلم (1/ 102)
 وقوله (عندي سبعون ألف حديث عن أبي جعفر) أبو جعفر هذا هو محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم المعروف بالباقر لأنه بقر العلم أي شقه وفتحه فعرف أصله وتمكن فيه

۳- أبو جعفر الهاشمي المدني

مورد سوم که محور بحث ما است، مسلم در نقل خود از رقبة بن مصقلة، از شناسه خاص امام باقر (ع) استفاده کرده: 

صحيح مسلم (1/ 22)
حدثنا عثمان بن أبي شيبة، حدثنا جرير، عن رقبة، «أن أبا جعفر الهاشمي المدني، كان يضع أحاديث كلام حق، وليست من أحاديث النبي صلى الله عليه وسلم، وكان يرويها عن النبي صلى الله عليه وسلم»

ترکیب سه کلمه: أبو جعفر الهاشمی المدني، تنها در دو مورد کاربرد دارد: یکی برای صحابی بزرگ عبد الله بن جعفر بن ابیطالب، و دیگری برای امام باقر (ع)، و در کتب رجال و تراجم، کسی را نداریم که در شناسه خود، این سه کلمه را با هم داشته باشد، و همانطور که گفته شد، عبد الله بن مسور، هر چند دو کلمه ابو جعفر و الهاشمی را برای او به کار بردند، اما حتی در یک مورد، به او المدني گفته نشده است، و جالب است که حتی خود مسلم در چند صفحه قبل، تصریح کرد برای عبد الله بن مسور به: المدائني، بدون الهاشمي!

بخاری، امام (ع) را چنین توصیف میکند:

التاريخ الكبير للبخاري (1/ 183)
564- محمد بن علي بن حسين بن علي بن أبي طالب أبو جعفر الهاشمي المدني القرشي سمع جابر بن عبد الله وأباه سمع منه عمرو بن دينار وابنه جعفر

اما مدائني را اینچنین:

التاريخ الكبير للبخاري (5/ 195)
616- عبد الله بن مسور بن عون بن جعفر بن أبي طالب أبو جعفر القرشي الهاشمي المدائني، قال جرير عن رقبة: كان أبو جعفر يضع الحديث أو نحوه

آيا تصحيف يا سهو القلم يا سهو اللسان؟

اکنون این سؤال مطرح است:

آیا مقدمه صحیح مسلم، در مورد سوم، تصحیف شده؟ یا سهو القلم از ناحیه خود مسلم شده؟ یا سهو اللسان از استادش عثمان ابن ابی شیبة شده؟

در جواب میتوان با اطمینان گفت که تصحیفی صورت نگرفته است، چون نووی (متوفای ۶۷۶) در شرح میگوید: تمام اصول اصلی کتاب صحیح مسلم، المدني یا المديني ضبط کرده‌اند و تا زمان او که صحیح مسلم توسط علماء دست به دست میشده هیچکس احتمال تصحیف نداده است:

شرح النووي على مسلم (1/ 107)
قوله (عن رقبة أن أبا جعفر الهاشمي المدني كان يضع أحاديث كلام حق) أما رقبة ... وأما أبو جعفر هذا فهو عبد الله بن مسور المدائني أبو جعفر الذي تقدم في أول الكتاب في الضعفاء والواضعين قال البخاري في تاريخه هو عبد الله بن مسور بن عون بن جعفر بن أبي طالب أبو جعفر القرشي الهاشمي وذكر كلام رقبة وهو هذا الكلام الذي هنا ثم إنه وقع في الأصول هنا المدني وفي بعضها المديني بزيادة ياء ولم أر في شيء منها هنا المدائني ووقع في أول الكتاب المدائني ...

ملاحظه کنید با اینکه میگوید مقصود از ابو جعفر در کلام رقبة، عبد الله بن مسور است، اما اعتراف میکند در هیچکدام از اصول، لفظ مدائني نیست، ولی در اول کتاب که مسلم تصریح به نام عبد الله بن مسور میکند، لفظ مدائني است: ولم أر في شيء منها هنا المدائني ووقع في أول الكتاب المدائني

آیا بنابر این میتوان گفت که از ناحیه مسلم، سهو القلم شده؟ چون با توجه به اینکه خود مسلم در صحیحش از امام باقر (ع) حدیث نقل میکند چگونه ممکن است که در مقدمه کتابش این حرف رقبة را نقل کند و نسبت وضع حدیث به حضرت بدهد؟!

این احتمال، هر چند موجّه است، اما احتمال اینکه در نظر مسلم، مقصود از این عبارت، امام (ع) باشند، در حد صفر نیست، یعنی اگر عین همین عبارت را (أبا جعفر الهاشمي المدني) استادش عثمان بن أبي شيبة برایش گفته باشد، و در لفظ استاد به جای کلمه (المدائني) سهو اللسان شده باشد و (المدني) آمده باشد، چون مسلم از شرح حال عبد الله بن مسور مطلع بوده که در هاشمي بودن او نزاع است، و لذا در ابتدای کتاب هم او را توصیف به هاشمي نکرد، پس مسلم گمان کرده که با وجود سه وصف منحصر به امام (ع)، مقصود رقبة هم، امام (ع) بوده است، بخصوص که در نقل مسلم، تعبیر (کلام حق) آمده که در بسیاری از نقل‌ها از رقبة، این اضافه نیست، اما خطیب در تاریخ بغداد از همین استاد مسلم، عثمان ابن ابی شیبة، همین تعبیر را آورده، اما به جای (المدني) ، (المدائني) آمده:

تاريخ بغداد ت بشار (11/ 413)
5265- عبد الله بن مسور بن عون بن جعفر بن أبي طالب أبو جعفر الهاشمي سكن المدائن، وحدث بها عن محمد بن علي بن الحنفية. ... قال: حدثنا عثمان، هو ابن أبي شيبة، قال: حدثنا جرير، عن رقبة، قال: كان أبو جعفر الهاشمي المدائني يضع أحاديث كلام حق عن رسول الله صلى الله عليه وسلم يرويها. .... 

و تنها مانعی که احتمال سهو اللسان استاد مسلم دارد، نقل روایت مسلم از امام باقر (ع) در این کتاب است، چون اگر مسلم گمان کرده بود که منظور رقبة، امام (ع) است چگونه از ایشان در کتاب صحیح، روایت نقل کرده است؟

و این مانع، هر چند احتمال اینکه مقصود مسلم، امام (ع) باشد را ضعیف میکند، اما به حد صفر نمیرساند، چون نظیر دارد! مسلم در همین باب مقدمه، نقل میکند کذب بودن حدیثی را از عمرو بن عبید، ولی خودش همین حدیث را در این کتاب، از دیگری نقل میکند، و شارحین مجبور شدند توجیه کنند که مقصودش کذب حدیث نبوده، بلکه کذب نسبت ابن عبید به حسن بوده است، ولی با تعلیل مذکور در عبارت مناسبت ندارد:

صحيح مسلم (1/ 22)
حدثني عمرو بن علي أبو حفص، قال: سمعت معاذ بن معاذ، يقول: قلت لعوف بن أبي جميلة: إن عمرو بن عبيد حدثنا عن الحسن، أن رسول الله صلى الله عليه وسلم، قال: «من حمل علينا السلاح فليس منا»، قال: «كذب والله عمرو، ولكنه أراد أن يحوزها إلى قوله الخبيث»

إكمال المعلم بفوائد مسلم (1/ 146)
قال بعض شيوخنا: العجب من مسلم كيف أدخل هذا فيما أنكر على عمرو، والحديث صحيح قد خرَّجه هو [بعد هذا] فى كتاب الإيمان. قال القاضى: لا عيب على مسلم ولا عجب مما أتاه، فإنه لم يُدخله لوهن الحديث وضعفه، وإنما أورده لقول عوف فى عمرو وتجريحه،...

و همچنین مسلم در همین باب مقدمه (۶-باب الكشف عن معايب رواة الحديث ونقلة الأخبار وقول الأئمة في ذلك)، که نام ابو جعفر هاشمی مدني، میبرد، نام بقیة بن الولید را میبرد، اما در همین کتاب صحیح، در باب ۱۶ کتاب نکاح باب الأمر بإجابة الداعي إلى دعوة، از او روایت هم نقل میکند، بلکه بحث‌های علمای اهل سنت، راجع به چگونگی نقل مسلم با اسناد ضعیف، معروف است.

به هر حال چه سهو القلم از مسلم باشد و چه سهو اللسان از استادش، در این نمیتوان تردید کرد که عملا استفاده از شناسه مختص امام باقر (ع) در مقدمه کتاب پس از اشاره به حضرت در چند سطر قبل، جسارت به مقام شامخ امام (ع) حساب میشود، و همانطور که توضیح آن گذشت، از آنجا که در این سهو و اشتباه تردیدی نیست، پس بر علمای اهل سنت لازم بوده است که این سهو را تصحیح کنند، و یا لااقل در پاورقی کتاب و شروح کتاب، تصریح کنند که این اشتباه رخ داده است، نه اینکه مثل نووی تنها بگویند منظور، عبد الله بن مسور است ولی در همه اصول کتاب، المدائني نیامده است، چون اینگونه برخورد، سبب شده است تا به امروز کسی نداند که مسلم یا استادش سهوا از شناسه خاص امام (ع) استفاده کرده‌اند.

بر کران واقع تاریخی‏

اما آنچه در بخش بعدی مقاله (جسارتی که صورت نبسته است!) آمده:

بر کران واقع تاریخی‏
متأسفانه، ازبُن، تصوّر علمی دقیق و مستندی از تعامل علمای «عامّه» با مواریثِ فرهنگی اهل بیت - علیهم‏السّلام - بر کتاب در محضر بهجت حاکم نیست. (الی آخر)

پس اگر به درصدي از مستندات غیر قابل انکار، مراجعه کنیم، و بقیه را مخفی کنیم، در سجع کلام، ناجح خواهیم بود، اما متاسفانه ممکن نیست بقیه این مستندات را برای همیشه مخفی کرد!

فرهنگ اهل سنت، کاملا شناخته شده است، خطوط قرمز آن سر سوزن قابل پرده‌پوشی نیست، همین امروز به شدت از آن دفاع میکنند و با اهل بیت (ع) در میافتند! مگر دکتر مصطفی البغا در عصر ما نیست؟ مگر در همین عصر، کتاب صحیح بخاری را تحقیق نکرده است؟ در تعلیقه صحیح بخاری، وقتی به خط قرمز فرهنگ اهل سنت میرسد، بالاترین جسارت را طبق مفاد متن کتاب، به امیر المؤمنین (ع) میکند!:

صحيح البخاري (5/ 140)
وكان المسلمون إلى علي قريبا، حين راجع الأمر المعروف
__________  
[تعليق مصطفى البغا]
...(راجع الأمر المعروف) أي رجع إلى ما هو حق وخير ومطابق لشرع الله عز وجل ووافق الصحابة رضي الله عنهم بالمبايعة للخلافة]

این تعلیقه او در این آدرس سایت رسمی اهل سنت موجود است:

https://al-maktaba.org/book/33757/6936

http://shamela.ws/browse.php/book-1681/page-6931

ملاحظه کنید که در متن میگوید: امیر المؤمنین (ع) تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند، و پس از شش ماه که به کار نیکو بازگشتند و بیعت کردند، مردمان هم به ایشان نزدیک شدند! دکتر مصطفی البغا توضیح میدهد: یعنی وقتی حضرت علي (ع) به آنچه که حق و خیر و مطابق شرع خدای عزوجل بود بازگشت، و موافقت صحابة کرد به بیعت با خلیفه، آنگاه مردم به او نزدیک شدند!

دیگر نمیگوید: این شش ماه که امیر المؤمنین (ع) خلاف شرع خدای عزوجل رفتار میکردند، متن کتاب میگوید در وقت بازگشت هم برای خدا نبود! بلکه برای مراعات جلب نظر مردم بود! (وكان لعلي من الناس وجه حياة فاطمة، فلما توفيت استنكر علي وجوه الناس، فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته، ولم يكن يبايع تلك الأشهر)

آیا جسارتی بالاتر از نسبت خلاف شرع به کسی که (من کنت مولاه) به تواتر در باره او ثابت است میتوان کرد؟ چرا؟ و به چه مجوّزی؟ واضح است! چون به خط قرمز فرهنگی اهل سنت رسیده است!

آیا چه کسی شک دارد در عظمت و جلالت ابن عباس صحابی بزرگ که او را از اهل بیت میدانند، اما وقتی به خط قرمز رسید هیچ گونه ارزشی برای او قائل نیستند! وقتی ابن عباس برای مصیبت روز پنجشنبه که پیامبر خدا (ص) فرمودند: قلم و کاغذ بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید، و نگذاشتند نوشته شود، ابن عباس مثل ابر بهار گریه میکند که چرا نوشته نشد؟! علمای اهل سنت میگویند: گریه ابن عباس از این بود که مرتبه کامل فقاهت را نداشت! و آن صحابی که نگذاشت آن وصیت حضرت نوشته شود از ابن عباس افقه بود! میگویند علماء اتفاق کرده‌اند که کار آن صحابی صحیح بود، پس طبق قاعده باید دو ثواب ببرد! و ابن عباس که گریه میکرد یک ثواب بیشتر ندارد!

محمد فؤاد عبد الباقي صاحب المعجم المفهرس که کتاب صحیح مسلم را تحقیق کرده، و تعلیقات او بر کتاب، در سایت رسمی اهل سنت موجود است، از شرح نووی نقل میکند:

https://al-maktaba.org/book/33760/4967
http://shamela.ws/browse.php/book-1727/page-4939

صحيح مسلم (3/ 1258)
....
__________
[شرح محمد فؤاد عبد الباقي]
... وأما كلام عمر رضي الله عنه فقد اتفق العلماء المتكلمون في شرح الحديث على أنه من دلائل فقه عمر وفضائله ودقيق نظره لأنه خشي أن يكتب صلى الله عليه وسلم أمورا ربما عجزوا عنها واستحقوا العقوبة عليها لأنها منصوصة لا مجال للاجتهاد فيها فقال عمر حسبنا كتاب الله لقوله تعالى {ما فرطنا في الكتاب من شيء} وقوله {اليوم أكملت لكم دينكم} فعلم أن الله تعالى أكمل دينه فأمن الضلال على الأمة وأراد الترفيه على رسول الله صلى الله عليه وسلم فكان عمر أفقه من ابن عباس وموافقيه


و همان آدرسی که صاحب مقاله (جسارتی که صورت نبسته است!) از الغدیر داده است:

(حتّی در مواردی که در میان محدّثان غیر شیعه، بعض نَواصِب - خَذَلَهُمُ اللَّه - یا أتباع یا متأثّران ایشان، در حقّ برخی از پیشوایان خاندان رسالت و عصمت و طهارت، به وادی قُصور یا تقصیر در غلتیده و - العِیاذُ باللَّه - زبان به جسارتی گشوده‏اند10، باز چُنین تهمت و جسارتی - یعنی اتّهام جعل حدیث - دیده نمی‏شود (و نباید هم).
----------
 10. نگر: الغدیر، 296/5.)


اگر مراجعه شود معلوم میشود که پروا نیست!:

لسان الميزان (2/ 240)
[1008] ز- الحسن بن علي بن محمد بن علي الرضى بن موسى الكاظم الهاشمي رحمة الله عليهم أحد من يعتقد الامامية إمامته، ضعفه بن الجوزي في الموضوعات.

الموضوعات لابن الجوزي (1/ 414)
الحديث الثاني في ذكر حسن فاطمة عليها السلام: ... هذا حديث موضوع والحسن بن علي صاحب العسكر هو الحسن بن علي بن محمد بن موسى بن جعفر أبو محمد العسكري آخر من تعتقد فيه الشيعة، الإمامة، روى هذا الحديث عن آبائه وليس بشئ.


و اما بخش بعدی مقاله: (احمدبن حنبل خدا را «جسم» می‏داند؟!) اگر توفیق بود بررسی خواهد شد، إن شاء الله تعالی

















سلام علیکم خوشبختانه شما هم تعبیر کردید به ابوجعفر مدائنی، پس اگر شما با حدیث اهل سنت آشنا هستید، حتی یک مورد، فقط یک مورد، بیاورید که تعبیر «ابوجعفر الهاشمی المدنی» برای غیر امام باقر علیه السلام به کار رفته باشد، (یعنی مربوط به قرن دوم و در غیر مقدمه صحیح مسلم)، بلی همانطور که نقل کردم سخن رقبه را بخاری هم نقل کرده، اما مدائنی گفته، و مدنی را مختص امام باقر ع آورده، و هیچ کس ابن مسور را مدنی نمیداند، و خود مسلم هم او را مدائنی ذکر کرده، تصریح به اسمش کرده و گفته: «كعبد الله بن مسور أبي جعفر المدائني» و هاشمی هم نگفته چون محل اختلاف بوده، اما در بحث ما از رقبه اسم مختص امام ع را آورده، حال رقبه منظورش چه بوده؟ شما میگویید (همانطور که بخاری هم نقل کرده) منظورش مدائنی بوده، اما مسلم مدنی نقل کرده و تا کنون باقی مانده و اهل سنت آن را تصحیف ندانستند، یعنی اهل سنت ممکن بوده در زمان امام ع نسبت جعل حدیث به ایشان بدهند؟! در روایتی که در کافی و سایر کتب شیعه آمده شاهدی دارد که اهل مدینه نسبت جعل حدیث به امام ع میدادند: «... فلما رأى ما يقولون حدثهم عن رسول الله ص فقال أهل المدينة ما رأينا أحدا قط أكذب من هذا يحدثنا عمن لم يره فلما رأى ما يقولون حدثهم عن جابر بن عبد الله قال فصدقوه» ، و ابن قیم در جلاء و مقریزی در امتاع به راحتی عبارتی را که خودشان میگویند معروف از امام باقر ع است را چنین میگویند: «وقلت وعلة الحديث أنه معروف من قول أبي جعفر الباقر وهذا أشبه» «ولهذا الحديث- مع ذلك- علة، وهي أنه معروف من قول أبي جعفر محمد الباقر» تازه این اشکال علة در مرفوع بودن است، اگر کسی نزدیک خطوط قرمز اهل سنت بشود با او برخورد میکنند چه برخوردی! دکتر مصطفی البغا در تعلیقه صحیح بخاری به راحتی ترک بیعت امیرالمؤمنین ع با ابوبکر را به خلاف شرع توصیف میکند: «(راجع الأمر المعروف) أي رجع إلى ما هو حق وخير ومطابق لشرع الله عز وجل ووافق الصحابة رضي الله عنهم بالمبايعة للخلافة» ببینید میگوید حضرت ع تا شش ماه خلاف شرع الله رفتار میکردند! تازه بعدش هم برای خوشامد مردم رفتند بیعت کردند: «استنکرعلي وجوه الناس فالتمس ...»، چرا چنین میگوید؟ چون امیرالمؤمنین ع خط قرمز اصلی اهل سنت نیستند، اما وقتی به حدیث رزیه خمیس میرسند محال است گوینده را نسبت به خطا بدهند! مثل مفتی عصر ما در سعودی در شرح صحیح بخاریش میگوید به او الهام شد! ببینید رسما و عملا او را از پیامبر ص که امر کردند بالاتر میبرند! تعلیقه فؤاد عبدالباقی بر صحیح مسلم را ببینید: «فقد اتفق العلماء المتكلمون في شرح الحديث على أنه من دلائل فقه عمر وفضائله ودقيق نظره لأنه خشي أن...فكان عمر أفقه من ابن عباس وموافقيه» خطوط قرمز هر کس نزدیک شود محکوم است ولو رسول الله ص باشد! زمان امام باقر ع هنوز رفع بعض تقیه نشده بود، به محض اینکه زمان امام صادق ع میرسد میگوید فی نفسی منه شیء! چرا؟ چون حضرت ع به خطوط قرمز نزدیک شده بودند!