سال بعدالفهرستسال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم




370 قبل از ميلاد






ذیمقراطیس(460 ق م - 370 ق م)






https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D8%AA

دموکریت
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از ذیمقراطیس)
دموکریت Democritus2.jpg
شناسنامه
نام کامل دموکریت
لقب فیلسوف خندان
مکتب فلسفه پیشاسقراطی
زادروز ۴۶۰ پیش از میلاد
زادگاه آبدرا، یونان
تاریخ مرگ ۳۷۰ پیش از میلاد (در ۹۰ سالگی)
متأثر از
[نمایش]
اثرگذار بر
[نمایش]

دِموکریت (Democritus، به معنی منتخبِ مردم)، دِموکریتوس یا ذیمقراطیس؛ از آخرین فیلسوفان یونانی پیش از سقراط بود. وی مهم‌ترین شارح و بسط‌دهندهٔ افکار لئوکیپوس دربارهٔ اتم‌گرایی بود.

در روایتی آمده که او در باغی چشمان خود را از حدقه درآورد تا جلوهٔ واقعیت، ذهنش را مغشوش نکند.[۱]

محتویات

۱ زندگی
۲ روحیات
۳ نظریات
۴ پانویس
۵ منابع
۶ پیوند به بیرون

زندگی

دموکریت در آبدرا در تراس یونان متولد شد.[۲] سال تولد دموکریت را از این جملهٔ خود او که گفته «در هنگام کهنسالی آناکساگوراس، من جوان بودم.»[۳]؛ حدفاصل ۴۳۰ تا ۴۶۰ پیش از میلاد حدس زده‌اند.

دموکریت برای تحصیل دانش سفرهای بسیاری در سرزمین‌های شرقی و جنوبی کرد. مورخان احتمال می‌دهند که مدتی را در مصر به سر برده باشد، و مسلم است که به ایران نیز سفر کرده بوده‌است. [۳]محققان و مستشرقین بسیاری او را شاگرد بلاواسطه اوستانوس که به فارسی هوشتانه نامیده می شود می دانند و معروف است نظریه تجزیه ناپذیری اتم را از استاد ایرانی اش آموخته [۴]

وی سپس به آبدرا بازگشت و با افکار لئوکیپوس آشنا شد. زمانی که مکتب اتم‌گرایی شهرت یافت، به آتن سفر کرد. از پروتاگوراس معاصر او، در آتن با شوق بسیار استقبال شده بود؛ امّا دموکریت می‌گوید که«من به آتن رفتم و هیچ کس مرا نشناخت.»[۳]

در آتن مدتها به فلسفهٔ دموکریت توجّهی نشد. برنت می‌نویسد:«روشن نیست که افلاطون از دموکریت اطّلاعی داشته باشد، لیکن ارسطو او را خوب می‌شناخت.» دیوگنس لائرتیوس می‌نویسد که افلاطون چنان از دموکریت بدش می‌آمده که می‌خواسته همهٔ کتابهای او را بسوزاند.[۳]
روحیات

دموکریت در یونان باستان به عنوان «فیلسوف خندان» معروف بوده‌است؛ زیرا بسیار بر ارزش شادمانی تاکید می‌کرده‌است. دموکریت همیشه آمادهٔ استقبال از زندگی، هوادار مثبت‌اندیشی و بهره‌گیری متعادل از لذائذ و دوری از ریاضت بود. از این رو، نظام اخلاقی اپیکوری در حقیقت همان اخلاق دموکریت است.[۲]
نظریات
نوشتار اصلی: مکتب اتم‌گرایی

دموکریت از بزرگترین فیلسوفان پیش از سقراط و ریاضیدانی پرتوش و توان بود. آثار بسیاری در زیست‌شناسی و موسیقی خلق کرد.[۲] اصل آثار دموکریت به دست ما نرسیده‌است. از او صرفآ نقل قول‌هایی به جا مانده، و نیز دیوژن تنها عنوان چند اثر از آثار او را یاد کرده‌است: دربارهٔ آرامش روان، دربارهٔ طبیعت انسان، دوزخ‌ها، دربارهٔ سه نسل، علل زمینی هماهنگی و اعداد.

دموکریت نظامی فلسفی تأسیس کرده‌است که تبیینی مادی از جهان طبیعی به حساب می‌آید و در این راه البته وی از معلمش لئوکیپوس متأثر است. اتم‌گرایی وی و پیروانش در بین مکاتب مادی‌مسلک، از تأثیر گذارترین و معروفترین مکاتب به شمار می‌رود. حتی ارسطو که منتقد جدی این مکتب فلسفی به شمار می‌رفت، دموکریتوس را به جهت تاملات ژرف در فلسفهٔ طبیعی تحسین و ستایش می‌کرد. وی اولین ارائه دهنده ی نظریه ی اتمی بودن جهان بوده است. وی برای اتم شکل های گوناگونی تصور میکرد،مثلاً برای آب شکل دایره،برای سرکه شکل لوزی،و...
پانویس

خورخه لوئیس بورخس، هفت شب با بورخس، برگردان بهرام فرهنگ، صفحه ۱۴۸.
رجینالد هالینگ دیل. «فصل هشتم:فلسفه یونانی». در تاریخ فلسفه غرب. ترجمهٔ عبدالحسین آذرنگ. تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۸۷. صفحه ۱۰۱ تا ۱۰۳.
برتراند راسل. «فصل نهم:اتمیستها». در تاریخ فلسفه غرب، جلد اول:فلسفه قدیم. ترجمهٔ نجف دریابندری. چاپ اول. تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۴۰. صفحه ۶۵ تا ۷۱.

Livingstone, page 218

منابع
بورخس، خورخه لوئیس. هفت شب با بورخس. ترجمهٔ بهرام فرهنگ. تهران: نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۸. شابک ‎۹۶۴-۳۰۵-۴۷۶-۴.












الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏5، ص: 236
و من الفلاسفة القائلين بحدوث العالم ذيمقراطيس و شيعته إلا أن له رموزا و تجوزات قل من اهتدى إليها.
و لهذا اشتهر منه أشياء بظاهرها يناقض الأصول الحكمية مثل القول بالأجسام الصغيرة و مثل القول بالاتفاق و البخت و كان هذا الفيلسوف إنما أنكر الغاية بمعنى العلة الغائية في فعل واجب الوجود لا غير إذ ما من حكيم إلا و هو معترف بأن ما لا يجب لا يكون بل هو و غيره يسمون الأمور اللاحقة بالماهيات لا لذواتها بل بسبب غيرها أمورا اتفاقية و حينئذ يصح القول بأن وجود هذا العالم اتفاقي.
قال بعض العلماء إن هذا الرجل تصفحنا كلامه القدر الذي وجدناه قد دل على قوة سلوكه و ذوقه و مشاهدات له رفيعة قدسية و أكثر ما نسب إليه افتراء محض- بل القدماء لهم ألغاز و رموز و أغراض صحيحة و من أتى بعدهم رد على ظواهر رموزهم إما لغفلة أو تعمدا لما يطلب من الرياسة انتهى.
فمن كلماته المرموزة أنه قال المبدع الأول «1» ليس هو العنصر فقط و لا العقل‏ فقط بل الأخلاط الأربعة و هي الأسطقسات أوائل الوجودات كلها و منه ابتدعت الأشياء البسيطة دفعة واحدة و أما المركبة فإنها كونت دائمة داثرة إلا أن ديمومتها بالنوع.
ثم العالم بجملته غير داثر لأنه متصل بذلك العالم الأعلى كما أن عناصر هذه الأشياء متصلة بلطيف أرواحها الساكنة فيها و العناصر و إن كانت تدثر في الظاهر- فإن صفوتها من الروح البسيط الذي فيها غير داثر فإن كان كذلك فليست تدثر إلا من جهة الحواس فأما من نحو العقل فإنه ليس تدثر فلا يدثر هذا العالم إذا كان صفوها فيه و صفوها متصل بالعوالم البسيطة انتهى.
أقول كلامه في غاية القوة و المتانة إلا أن فهم كلامه و درك مرامه يحتاج إلى قريحة صافية و ذهن ثاقب مع تعمق شديد في العلوم الإلهيات.
و العجب أن الحكماء مع شدة فهمهم و وفور علمهم كيف ذهلوا عن غور كلامه و بعد مرامه حيث اعترضوا على كلامه و بالغوا في التشنيع من جهة قوله إن أول مبدع هو العناصر و بعدها أبدعت البسائط الروحانية و قالوا هو ترق من الأسفل إلى الأعلى- و من الأكدر إلى الأصفى و معلوم أن مراده منها غير صورة هذه العناصر الحسية.
و قد حكم صريحا بأنها داثرة فكيف يتناقض في كلامه و لو لا مخافة الإطناب لبينت صحة مرامه و مع ذلك فكلامه صريح فيما نحن بصدده من تجدد هذا العالم و دثور شخصياته الحسنية و هوياتها المادية بقاء صفوها أي صورها عند الله القيوم لأنه أراد بالأشياء البسيطة الصور العقلية الثابتة و بالأشياء المركبة الصور الجسمانية فلكية كانت أو عنصرية لتركبها من المادة و الصورة أو من الوجود و العدم كما علمت من تشابك الوجود و العدم في الممتدات المكانية و الزمانية.