بسم الله الرحمن الرحیم
فقه هوش مصنوعی؛ جلسه 49 18/2/1404
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه قبل عرض کردم که مباحثه ما کمکم سه بخش مهم پیدا کرد. بخش اول، ارائه امتیاز هوش اشراق محور در موجودتاتی که هبوط کردهاند و از عالم دیگر به اینجا آمدهاند. «منها قدمتم و الیها تصیرون»1؛ از عالم آخرت به اینجا آمدهاند و به آن جا برمیگردند. اینها هوش اشراق محور هستند. این هوش های مصنوعی، هوش پایه محور است. ما باید تفاوتهای روشنی را ارائه بدهیم. این بخش اول بود.
بخش دوم، تحلیل و شناسایی دقیق هوش پایه محور است. در این هوش هایی که الآن هست، چه میگذرد؟ چه کار میکنند؟ این مرحله، مقدمهای برای مرحله سوم است. وقتی تشخیص دادیم که در هوش پایه محور چه مکانیسمی در حال انجام است، آن وقت به ادله شرعیه مراجعه میکنیم و موضوعات احکام مختلف فقه را بررسی میکنیم تا ببینیم این هوش پایه محور در کجاها میتواند مقبول باشد و در کجاها مردود باشد. ما مشغول این سه بحث بودیم. از هر کدام مقداری صحبت شده است.
در جلسه قبل در این بخش دوم بودیم. در این مطلب که پردازش زبان را چطور تحلیل کنیم. اینکه آیا این هوش درک معنا و درک زبان و درک پایه محور دارد؛ درک پایه بهمعنای ظهور معنا است، یعنی معنادار بودن، نه فهم. فهمی که انسان دارد را ندارد. اما ظهور معنا هست. دارد یک کارهای معناداری میشود. کار معنادار انجام گرفتن فرق دارد با اینکه فهم معنا هم صورت بگیرد. خب اگر کار معنادار صورت بگیرد، برای ما مهم است. ما در اینجا مطالب مهمی داریم. پایان جلسه قبل به تکنیک مهم تعبیه سازی رسیدیم؛ «embedding». مقدمه آن را در توضیح بردار عرض کردم. تجریدی تر آن تنسور است. عرض کردم که تنسور یک معنای تجریدی برای بُعد است؛ بعد هم میگویید تنسور صفر، تنسور یک بعدی، تنسور دو بعدی تا هر چه بخواهید بالا بروید. البته نمایش تنسور سه تا سه تا جلو میرود. یعنی یک عدد دارید، بعد چهار عدد در کنار هم بهصورت افقی میچینید. این یک بردار میشود. خود عدد، عدد اسکالر بود و بردار نبود. تنسور صفر بود. یعنی بُعد صفر. وقتی چهار عدد را کنار هم میچینید یک بردار میشود. تنسور یک بُعدی است. اما اگر همین چهار عددی که افقی در کنار هم چیدید، چهار عدد عمودی هم بچینید و مربع جدولی درست کنید، این تنسور دو بعدی میشود. یعنی دو بردار دارد. سطح و ستون دارد. اگر همین ماتریس ها و جدول های دو بعدی را بهصورت لایه لایه کنار هم بچینید، یعنی به آن عمق بدهید. مثلاً پنج ماتریس را کنار هم بگذارید. یک مکعبی در میآید که طول و عرض و عمق دارد. عمقش هم ردیفی است که ماتریس ها قرار میگیرند. تا اینجا ما یک تنسور سه بعدی بهصورت یک مکعب پیدا میکنیم و دیگر نمیتوانیم کاری کنیم؛ مکعب درآمد و تمام. آیا میتوانیم تنسور چهار بعدی اضافه کنیم یا نه؟ بله. الآن همین تنسور سه بعدی مکعبی که بود، دو تا از آنها را کنار هم میگذارید. دو مکعب کنار هم میگذارید و بعد پنج تا میکنید. پنج تنسور مکعبی به چه صورت است؟ همان تنسورهای سه بعدی به اضافه این ردیفی است که همه با هم پیدا کردند. بعد چهارم است. حالا وقتی یک خطی داریم که پنج تا از تنسورهای سه بعدی یک طول درست کردهاند، یک عرض هم به آن بدهیم. یعنی صفحهای دو بعدی درست کنید که مؤلفههای آن تنسورهای سه بعدی هستند. این پنج بعدی میشود. این تنسورهای دو بعدی که همه تنسورهای سه بعدی بودند را لایه لایه کنید. یک مکعبی از تنسورها میشود که هر خانۀ آن خودش یک تنسور سه بعدی است. تنسور شش بعدی میشود. حالا دوباره پنج تا از این تنسورهای شش بعدی را کنار هم بهصورت افقی بچینید، هفت بعدی میشود. دوباره دو بعدی کنید، هشت بعدی میشود. لذا برای پیشرفت تنسورها باید سه تا سه تا جلو بروید. چرا؟ برای اینکه آنها را در فضای سه بعدی مجسم کنید. ولی بعدها دارد اضافه میشود و کار انجام میدهد. یعنی در یک تنسور ده بعدی همه بعدها فعال هستند، شما به آنها آدرس میدهید. دقیقاً یک آدرسی با ده پارامتر میدهید که به آخرین خانه بسیط میرسید. ده بعد است اما ده بعدی است که به شما امکان میدهد تا افراد را با تعداد متعدد بیان کنید. علی ای حال این مفهوم جامعی است. تنسور بهمعنای بعد است. اما بعدی که از صفر شروع میشود تا هر چه بخواهید میرود.
آن چه که جلسه قبل عرض کردم، این است: تعبیر بردار که الآن خیلی مهم است و جبر خطی هم مبتنیبر آن است، جلوتر عرض کردم اگر جبر دو ارزشی بولی نبود، اصلاً کامپیوتر نبود. چون صرف اعداد باینری که برای ما کامپیوتر درست نمیکند. کامپیوتر به پردازش نیاز دارد. حتماً باید در پردازش های مهم کامپیوتری جبر دخالت داشته باشد. وقتی جبر دو ارزشی -صفر و یکی- وارد فضای اعداد باینری شد، آن وقت پردازش ها شروع میشود. نظیر همین برای هوش مصنوعی بود. یعنی وقتی جبر خطی در پردازشها وارد شد -که مهم ترینش همین زبانی است که صحبت ما است- هوش مصنوعی نبود. اگر آن نبود، اینها هم نبود. یعنی همه پیشرفتهای امروزی مبتنیبر آن است. لذا است که مفاهیم و مبادی جبر خطی دو روز دیگر جزو اطلاعات عمومی میشود. اینها باید به گوش ما خورده باشد. همین جور که الآن صفر و یک را نوعاً همه شنیدهاند، چند روز دیگر مبادی این بحث هم عمومی میشود. بهخاطر اینکه اساس این پیشرفتها به این مطالب است.
در جلسه قبل ما یک صفحهای را فرض گرفتیم. دو نقطه دو طرف آن گذاشتیم و سؤالاتی را مطرح کردیم؛ فاصله این دو نقطه، انواع فاصلهها، بستری که آن فاصلهها را شکل میداد. مطلبی که در این جلسه به دنبالش هستیم، انواع فاصله در دو برداری است که عرض کردم. یعنی بین دو بردار انواع مختلفی از فاصله میتواند دربیاید و درک بشود که یا نفس الامریت دارد یا اعتباری است. در این جلسه بهدنبال این هستیم.
به اندازه فهم قاصر طلبگی خودم مثالهایی را عرض میکنم. اگر سرنخی شد، در ادامه هر نکتهای به ذهن شریفتان آمد حتماً به ما هم بگویید. برای اینکه فضای این دو بردار را توضیح بدهم و بگویم مفهوم فاصله این دو بردار به چه صورت میشود، مثالهای سادهای را خدمت شما عرض میکنم.
فرض بگیرید یک سنگ ریزهای در محل ما مثل جدول مختصات گذاشته شده است. این سنگ در نقطه صفر گذاشته شده است. محل تقاطع محور x و y نقطه صفر است. حالا فرض بگیریم یک سنگی را در این نقطه صفر گذاشتیم. در اینجا مطالب بسیار سادهای پیش میآید. مثلاً عرض میکنم این سنگ را دو متر دست راست ببریم. یا میگویم دو متر دست چپ ببریم. این مفهوم بسیار سادهای است. الآن اگر کنار این سنگ منفی دو بگذاریم، یعنی دو متر آن را سمت چپ ببریم. اگر کنارش مثبت دو بگذاریم، یعنی این سنگ را دو متر دست راست ببریم. خب در همین نقطه صفر اگر بگوییم این سنگ را دست راست یا چپ نبریم و عددش صفر باشد، پارامتر دوم میآید؛ یعنی دو متر آن را بالا یا پایین ببریم. به این سنگ دستور میدهیم و میگوییم راست و چپ بردنش صفر است، ولی عدد دوم مثبت دو است. یعنی دو متر بالا ببرش. یا عدد دومش منفی دو است. یعنی دو متر پایین ببرش. این هم پارامتر دوم است. حالا وقتی به این سنگ نگاه میکنیم کنارش مثبت دو و مثبت دو نوشته است. یعنی آن را هم دو متر دست راست ببر و هم دو متر بالا ببر. اینجا دیگر از روی محور در رفته است. شما باید دست راست در آن فضا بروید و به دنبالش بگردید. سنگ را که دو متر بالا و دست راست بردید، نقطهای بیرون از خود محور میشود. الآن شما با تعیین دو بعد، دارید جای حرکت آن سنگ را معین میکنید.
حالا برای همین سنگی که عرض کردم یک پارامتر سومی اضافه کنید. میگویید دست راست و چپ نبر، بالا و پایین هم نبر لذا عدد دوم هم صفر است، بلکه دو متر جلو ببر. روی محور z دو متر جلو یا عقب ببر. منفی دو یا مثبت دو جلو و عقب ببر. این روشن است. این هم روشن است؛ دو اولی ها صفر و صفر، فقط جلو و عقب ببر. پارامتر سوم مثب میشود. حالا اگر سه عدد شد، مثبت دو، دومی هم مثبت دو است، سومی هم مثبت دو است. یعنی این سنگ را دو متر بالا ببر، دو متر به دست راست و دو متر به جلو ببر. الآن باید کجا به دنبالش بگردید؟ باید هم بالا بروید و هم دست راست بروید و هم دو متر جلو بروید. سه پارامتر دارد نشان میدهد که این کجا است.
حالا الآن به این صورت فرض بگیرید که چند سنگ در اینجا داریم و کنارش هر کدام نوشته که چطور آنها را ببریم. کنار یکی نوشته منفی یک مثبت دو منفی سه. سریع میدانید که باید چه کار کنید. اولی میگوید به چپ ببر، دومی میگوید به بالا ببر، سومی میگوید به عقب ببر. خیلی روشن است. سه-چهار سنگ در اینجا هست که کنار هر کدام برچسب زده شده است. ببینید الآن که کنار هر سنگی سه عدد هست، یک نحو بردار سازی سنگ است. این سنگ را شما به یک برداری تبدیل کردهاید که دارد حرف میزند. حالا به هدف رسیده و دارد حرف میزند یا فعلاً ابتدای کار است و میخواهید آن را ببرید. یک اطلاعاتی است که خصوصیات این سنگ را برای حرکت یا برای پایان آن نشان میدهد. این سه پارامتر است تا جای آن را نشان بدهد.
خب حالا اگر به برچسب های این سه سنگ نگاه کنید، بعد از اینکه رفتند حالا میگوییم فاصله سنگ الف با فاصله سنگ ب چقدر است. شما چه کار میکنید؟ اول فوری میبینید که بعد از حرکت کجا رفته، وقتی فهمیدید کجا رفته، حاصل سیر این سه پارامتر را که حساب کردید بعد میگویید آن سنگ آن جا است و دیگری هم آن جا است، فاصلۀ آنها این قدر است. این یک جور فاصله مکانی دو بردار میشود. میگوییم فاصله این سنگها این اندازه است.
خب حالا بعدها را اضافه میکنیم و ببینید ذهن شما همراهی میکند یا نه. به چند سنگی که کنارش برچسب زده بود، بعدها را اضافه میکنیم. بله، میشود. اولی راست و چپ بود، دومی بالا و پایین بود، سومی جلو و عقب بود، چهارمی را زمان میگذاریم. مثلاً میگوییم آن را یک ساعت ببر، دو ساعت ببر. پارامتر چهارم دارد مقدار زمان حرکت را بیان میکند. خب پس شما یک سنگی دارید، فعلاً فرض ما این است که سرعتها مشترک است. مثلاً همه آنها با سرعت پنجاه کیلومتر هستند که این سنگ را بالا، دست چپ و به جلو دو ساعت ببر. الآن پارامتر زمان و مقدار حرکت هم در کار آمد. این دارد جای سنگ را تغییر میدهد. کنار یکی نوشته بود دو ساعت ببر، دیگری نوشته بود یک ساعت ببر. نقطهای که پایان حرکت او است، پارامتر حرکت او در آن نقطه تأثیر دارد.
شاگرد: اگر سرعت باشد نباید طول و عرض و ارتفاع مشخص باشد.
استاد: فعلاً سرعت مساوی است.
شاگرد2: اگر زمان اضافه بشود سایر پارمترها متغیر میشوند.
استاد: بله، درست است. واحد کمیت با زمان تفاوت میکند. وقتی بعداً در جبر میآورید، واحدهای عددی را میتوانید به متغیر تبدیل کنید. مقصود من این است که ذهن شما ابعادی را در کار بیاورد.
شاگرد: حرکت میانی هم در همین راستا تعریف میشود؟
استاد: یعنی حرکت مستقیم نباشد؟ ما فعلاً مستقیم فرض گرفتهایم. ما حرفی نداریم که در برخی از جاها پارامترها خمیدگی هم باشد. من اینطور عرض میکنم تا ذهن ما آشنا شود. یکی از مشکلترین چیزهایی که امروز هست…؛ هر جلسه یک مشکل را میگوییم. یکی مشکل چارچوب بود؛ «Frame problem»، یکی هم جعبه سیاه بود؛ «Black Box problem»، یکی از مشکلاتی که امروز عرض میکنم مشکل بعدهای لعنتی است؛ بعدهای نفرین شده. یعنی گاهی این بعدها به قدری سرسام آور میشود که بهخاطر لوازم عجیبی که برای آنها پیش آمده، اسم آن را بعدهای لعنتی گذاشتهاند. مقصود من این است که ذهنمان با ازدیاد بعد آشنا بشود. در این فضایی که گفتیم چطور میشود که بعد زمان و سرعت دخالت میکند. بعداً وقتی میخواهیم فاصله بگیریم، آن پارامترها در تعیین فاصله بین دو بردار دخالت میکند.
شاگرد: فاصله دو بردار یا فاصله دو نقطه مقصدشان منظور است؟
استاد: الآن فاصلهها مقصدها مد نظرم هست. نسبت به حرکتها عرض کردم خاستگاه بردار در نیرو و حرکت و مکانیک کلاسیک بود. اما الآن دیگر این جور نیست. آن جا فقط مقدار نیرو و جهت بود. کار در میآمد. اما الآن که فقط با مقدار نیرو و جهت کار نداریم. ما با آرایه ها و بردارهایی سرو کار داریم که مؤلفههای آن خیلی زیاد هستند. ولذا عرض کردم که فعلاً این لفظ بردار مانده است. و الا الآن دیگر بردار نیست. الآن آن برداری که میگوییم یک بستر است، یک کیسه و یک آرایه است که انسان باید به نحو تجریدی خودش کمکم درک کند و از آن بردار فاصله بگیرد.
خب الآن زمان و مکان را دخالت دادیم، بعد میگوییم حالا که یک سنگ دو ساعت رفته، یک سنگ…؛ وقتی شما در پارامترها زمان و مکان را میآورید شما با جهت کار دارید. ولو دو متری که قبلاً گفتیم کنار میرود. یعنی شما باید برای حرکت تعیین کنید که پارامتر اول مثبت است؛ یعنی دست راست است. باز پارامتر دوم مثلاً منفی است؛ یعنی به طرف پایین است. پارامتر سوم هم مشخص باشد و بعد زمان و مکان را بگویید. عدد پارامترها را میتوانیم بهصورت متغیر A+ یا +x بگذاریم.
شاگرد: زاویه هم میتوان داد.
استاد: آن در مختصات قطبی است که زاویه میدهند. مختصات دکارتی مختصات قائم و کارتیزین است.
شاگرد: این فقط جهت را معین میکند.
استاد: بله، الآن زمان و سرعت دخالت کرد. برای اینکه بگوییم این موقعیت این دو سنگ کجا است تا فاصله دو سنگ را تعیین کنیم، باید همه اینها را در نظر بگیریم. همه این پنج-شش تا را باید در نظر بگیریم؛ سرعت، زمان حرکت، چپ و راست، بالا و پایین، جلو و عقب را باید در نظر بگیریم تا بگوییم وقتی سنگها به نقطه پایان حرکت رسیدند فاصله آنها چقدر است. تعیین فاصله دو سنگ به همه اینها نیاز دارد. باید نگاه کنیم.
خب حالا وقتی این سنگها حرکت میکنند، بگوییم هر کدام سیر بیشتری میکنند قیمتشان کم میشود. این هم یک چیزی است. شما بعداً قیمت را هم برای همه این سنگها دارید. مقداری که سیر کرده با اینکه قیمتش چقدر کم شده است. الآن آخر کار به جای اینکه بگویید فاصله این دو سنگ چقدر است، قیمت را میگویید. تا حالا وقتی میگفتید فاصلۀ بین آن دو چقدر است، منظورتان فاصله فیزیکی و مکانی دو نقطه بود. اما حالا میگوییم فاصله قیمتی سنگ الف و سنگ ب چقدر است؟ اینجا دیگر کاری به مکان نداریم. یعنی در فضا، یک پارامتر دیگری اضافه کردید؛ مثلاً سرعت در ازدیاد یا نقصان قیمت دخالت دارد. یک سنگی است که وقتی حرکت کرد میگوییم قیمتش زیاد میشود. لازم نکرده همه اینها یک جور باشند؛ مثبت و منفی میشود. یک سنگی است که وقتی میرود منفی میشود، یکی هم هست که وقتی میرود بیشتر میشود. پارامتر ازدیاد قیمت نسبت به حرکتی که میکند هم دخیل میشود. حالا میگوییم فاصله سنگ الف نسبت به سنگ ب چقدر است. چه فاصلهای؟ فاصله قیمتی آنها چقدر است. وقتی این را میگویید اصلاً ذهن شما سراغ نقطه فیزیکی و اینکه چقدر از هم دور هستند، نمیرود. شما مثالهای دیگری هم اضافه کنید.
این را برای چه عرض کردم؟ وقتی دو کمیت برداری داریم و میخواهیم فاصله بین دو بردار را تعیین کنید، باید بگویید از چه حیثی فاصله دارند. بردارها جور واجور و به حیثیات مختلف از هم فاصلهها دارند. فاصله هایی نسبت به یک حیثیت خاص. بعداً میبینید برای درک ظهور معانی و پردازش زبانی خیلی اهمیت دارند.
به فضایی که تا به حال ترسیم کردیم، فضای بردار میگویند. یعنی شما یک فضایی دارید که در این فضا نسبت به تعداد ابعاد و تعداد پارامترهایی که در کنار سنگ نوشتید، مطلب دارید؛ اطلاعات دارید. اگر قیمت هم جزء آن هست، شما نسبت به سنگها و حرکت آنها، یک فضای برداری دارید. یکی از چیزهایی که این بردارها در آن فضا دارند حرکت میکنند و فاصله بین دو بردار را تعیین میکنید، فاصله قیمتی بود. فاصله قیمت ربطی به فاصله مکانی نداشت. ولی فاصله قیمت دو بردار باز در فضای برداری ما داخل بود. چرا؟ چون ما که فضای برداری میگوییم مقصودمان سه بعد نیست. سه بعد شروع کار است. وقتی اینجا فضا میگوییم، یعنی فضای ابعادی. اگر ده بعد است، فضای برداری ده بعد دارد. نه همان سه بعد اول. لذا الآن ذهن ما با ابعادی آشنا شد که معنایی بسیار وسیعتر از بعد خطی طول و عرض و عمق دارد. با حیثیات مختلفی از ابعاد مواجه شده که این فضای برداری همه این حیثیات را سامان میدهد. یک فضای برداری داریم که صد بعد دارد. بعدهای لعنتی ای که گفتم پیش میآید؛ مثلاً یک پیکره زبانی را که دارید تحلیل میکنید یک دفعه میبینید برای کلمه یک بردار تشکیل میدهد به چه طول عجیب و غریبی که در بعضی از انواعش بیشترش صفر است. تعبیه را مقدمهای برای همین عرض میکنم.
شاگرد: اضافهی این فضای بردار چیست؟ یعنی بردار را همان طول و عرض میبینند؟
استاد: نه، این مثالهایی که گفتم شروع کار بود. الآن با یک بردارهایی مواجه هستیم که اصلاً جلو و عقب و بالا و پایین ندارد. برداری است که در آن قیمت و خریدار و کالا هست. اصلاً پیش و پس و بالا و پایین ندارد. متغیرهایی هست. مهمش همین است. یعنی در ادامه وقتی یک بردار میگوییم، بردار یعنی اطلاعاتی که فعلاً عددی است. کنار یک دیگر ردیف شدهاند و یک نظمی دارند. این مهم است. فقط مثال زدم تا در ذهن شریفتان از هندسه و خط شروع کنیم. سنگ هایی که مثال زدم برای شروع بود. و الا بعداً که میرویم میبینید در بردار اصلاً کاری به این پارامترهای مکانی ندارید.
شاگرد: یعنی اضافه فضای بردار چه اضافهای است؟ توضیحی است؟
استاد: هر بردار مؤلفههایی دارد. یعنی هر برداری خودش یک نرم دارد. انواع نرم ها هست. بعداً با انواع نرم ها، انواع فاصلهها به دست میآید. شما بین دو بردار با نرم های مختلف، میگویید فاصله بین آن دو این اندازه است. معنای این عدد فاصله مکانی نیست. فاصلهای است که با چندین فرمول به دست آمده است. مثلاً یکی از آنها نرم اقلیدسی است. شما با اعمال این فرمولها به یک عددی میرسید که عدد این بردار میشود و بعداً فاصلهها را سنجش میکنید.
شاگرد: هر ویژگیای که قابلیت اختصاص دادن عدد به آن دارد، فضای برداری میشود؟ هر ویژگی که بتوان با عدد نشان داد.
استاد: هر متغیری که بتوان با یک چیزی نشان داد؛ ولو متغیر غیر عددی باشد، فعلاً اگر عدد باشد خودش فی حد نفسه یک متغیر است و یک عددی را میپذیرد و این بعدش صفر است.
شاگرد: فضای بعد بعد میشود.
استاد: اگر ردیف شدند و اگر آرایه تشکیل دادند بردار میشود.
شاگرد2: قابل مقایسه با دیگری هستند.
استاد: اگر ماتریس تشکیل بدهند. ولی در خود بردار لازم نیست که مقایسه صورت بگیرد. شما هر چیزی را میتوانید به بردار تبدیل کنید. واژه طواف را در نظر بگیرید. میبینید طواف نوشته اند. بعد میبینید به ترتیب کنارش نوشته 3، 5، 20،300 . میگوییم یعنی چه کنارش به ردیف این اعداد را نوشته اند. میگویید عجب! عددهای کنارش یعنی ما پنجاه کتاب فقهی داریم. تعداد کاربرد واژه طواف در کتاب جواهر در باب طهارت اولی است. تعداد کاربرد واژه طواف در کتاب الصلاة دومی است. چرا زیاد شد و سیصد شد؟ بهخاطر کاربرد طواف در کتاب حج است. الآن ببینید این اطلاعات طواف است. یعنی طواف را بهعنوان یک کلمه در یک پیکره زبانی که کتاب جواهر است، میبینید. کتاب جواهر یک پیکره است. امروزه پیکره خیلی کاربرد دارد. پیکره ها مهمترین کارهایی است که در هوش مصنوعی انجام میدهند. الآن جواهر یک پیکره زبانی است. شما واژه طواف را میآورید. اولاً واژههای پرکاربرد را حذف میکنید، واژههایی هم که نادر هستند حذف میکنید، بین اینها را میآورید. شما الآن طواف را به یک بردار تبدیل کردهاید. بردار تکرارهای آن در کتب فقه. خود همین طواف یک اطلاعاتی است.
شاگرد: مثلاً حال خوش انسان را هم میتوانیم برداری کنیم؟
استاد: هیچچیز نیست که نشود.
شاگرد: تغییرات حال خوش انسان را میتوانیم برداری کنیم؟
استاد: اگر منظورتان آنالوگ و دیجیتال است، بحث جدای خودش را دارد.
شاگرد: تمام تغییرات کیفی را میتوان برداری کرد؟
استاد: قبلاً عرض کردم اطلاعاتی داریم که سخت است و اطلاعاتی داریم که نرم است. اطلاعات کیفی از آن سنخ است. یعنی ساماندهی اطلاعات کیفی تفاوت میکند با آن هایی که اطلاعات سخت است. مثلاً پیچ تاریخی در صوت آمد. ریخت صوت آنالوگ است. با یک کاری همینی که متصل بود و پیوسته و آنالوگ بود، از پیوستگی درآوردند و دیجیتالش کردند. وقتی انتگرال گیری کنید، وقتی واحدها را بسیار ریز کنید تا میل به بینهایت کند یا میل به صفر کند، در مواردیکه میخواهید نتیجهگیری کنید در کیفیت هم پیاده میکنید. اما مواردی است که نمیشود. چرا؟ بحثهای جدائی دارد. فعلاً مبادی را به اندازهای عرض میکنم که میدانم. اینکه انواع کارها چیست، مفصل روی اینها مقاله نوشته شده و کار شده است. کدامش میشود، کدام نمیشود. کدام سخت است، کدام فازی است. کدام دو ارزشی است.
شاگرد2: الآن امواج مغزی در حالات مختلف انسان را دریافت میکنند. مثلاً وقتی خشمگین میشود چه موجی از مغز میآید را رصد میکنند. همین ها را به عدد تبدیل میکنند.
استاد: درست است. اصلاً یکی از چیزهای مهمی که ابتدای کار صورت گرفت، اولین مدلی بود که در شبکه اتصال گرائی و شبکه عصبی به دنبالش رفتند؛ «perceptron» میگویند. جالب است. اولاً یک جهتی است. اتفاقا شروع کارشان از این ایده بود. گفتند کاری که خدای متعال در مغز انسان قرارداده و انجام میدهد، اتفاقا خود آن صفر و یکی است؛ نه متصل و پیوسته. شروع کارش از اینجا بود. یعنی اصلاً لازم نیست که تبدیل کنند. اگر بسیار دقیق باشد و بتواند به جزء لایتجزای عملیة الدماغ دسترسی پیدا کند، میبیند امواجی که میآید خودش کوانتائی است. یعنی مضرب عدد صحیح است. نه پیوسته که شما بتوانید تا آخر کار تقسیمش کنید. این مدل را شروع کردهاند. البته بعدش مدلهای غیر پیش رونده، بازگشتی و تکرارشونده را آوردهاند. در یک از اینها دیدم، وقتی زبان پیاده شده بود، بیست و پنج نوع مدل شبکه عصبی بود. مرتب هم دارد اضافه میشود. فکر روی فکر است. منظورم این بود: باز باید برسیم و ببینیم مبادی آن چیست. الآن که تبدیل میکنند، ممکن است تبدیل صورت بگیرد اما درواقع تبدیل هست یا نیست؟ کارهایی که دماغ انجام میدهد ظاهراً الآن واضح است که هم کارهای شیمیایی میکند و هم کارهای صفر و یکی و هم کارهای امواجی.
چیزی که امروز عرض کردم این بود: ما میتوانیم یک چیز را دل دار کنیم. شما به یک کلمه یک عدد نسبت میدهید، وقتی این عدد را باز میکنید میبینیم یک نرم یک بردار است. یعنی مثلاً یک فرمول را روی هزارتا بعد اعمال کردید، خروجی این فرمول یک عدد شده است. میگویید این وزن این بردار است. یعنی خروجی اعمال خیلی از چیزها است. حالا چه شد؟ مثلاً کلمه طواف در کل فقه وزنش این است. یعنی روی کل عددهایی که روی بردار طواف در کتاب جواهر بود، یک فرمول روی آن اعمال میکنید و یک خروجی به شما میدهد، میگویید این وزن عدد طواف در پیکره جواهر است. این بسیار مهم است.
شاگرد: دارد یک معنا را اندازهگیری میکند و برای آن یک ما به ازاء قرار میدهد. این یک کدگذاری برای انتقال به یک معنا است.
استاد: حالا معنا زود است. اینها را که توضیح دادم، در فضای توضیح «LLM» بود. یعنی مدل زبانی بزرگ. اینها توضیحاتی است که اینها مقدمه آن است. وقتی معنا را در کار میآورید، چند تا میشود. در همین فضای آماری، یک جور معنا را نشان میدهند. اما همینجا در یک جور دیگری از معنا شناسی میروید. آن جا هم باید جدا صحبت کنیم. «LCM» را هم تازه معرفی کردهاند. مخفف «Large Concept Models» است. مدل مفهومی بزرگ. یعنی در این مدلی که عرض میکنم، کلمات وزن پیدا میکند. لذا حدسی که زبان میزند کلمه به کلمه است، توکن توکن است. اما حدسی که مدل بعدی میزند جمله جمله است. مفهوم مفهوم است. شما یک مفهوم و زیر ساختی را از جمله درک میکنید، حدس میزنید که چند چیز دیگر از مفاهیم در ضمن یک جمله ممکن است. معنا و انواعش و حدس زدن های معنا.
قبلاً عرض کردم یک اشاره گرهایی به نمادهای صاحب معنا هست. الآن اقتراب برای مبنای آماری است، حالا بعداً به آن معنا بدهیم. اما آن چه که من عرض کردم چیز دیگری بود. نمیدانم روی آن کار کردهاند یا نه. عرض کردم ما میتوانیم برای هر کدام از مفهوم انسان با زید و عمرو نمادگذاری کنیم که در آخر کار هم برای مجموعش یک نماد میتوان گذاشت. وقتی شما یک اشاره گر به زید دارید، در دل این اشاره گر انسانیت او هم تعبیه شده است. تعجب او تعبیه شده، قوه کاتبیت او هم تعبیه شده و …. این یک فضای دیگری میشود. ولو بازگشت این به سائرین هم میشود.
والحمد لله رب العالمین
کلید: اشاره گر، بردار، تنسور، زبان طبیعی، زبان بزرگ، هوش مصنوعی، ماتریس،
1 نهج البلاغة , جلد۱ , صفحه۲۱۵