بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٧۵ :١٣٨٨/١٢/١٠
شاگرد: فرمودید در برخی از موارد با اینکه قیاس نیست اما بهخاطر فرار از قیاس، قیاس تلقی میشود. برخی از علماء این دغدغه را داشتند. مرحوم وحید در مصابیح الظلام این دغدغه را داشتند، ایشان میفرمایند در خیلی از موارد میتوانیم تعدی کنیم از مرد به زن، به خنثی و حتی صبیان. تعدی از عالم به جاهل، غافل و نائم به غیر آنها، تعدی از ثوب به بدن یا از بدن به ثوب و… را بیان کردهاند.در ادامه میفرمایند:
و غالب المواضع التي طعنوا بالقياس وجدنا- بعنوان اليقين- أنّه ليس بقياس أصلا، لاطّلاعنا على دليل التعدّي، و جزمنا بأنّ الطاعن إمّا قاصر أو غافل أو معاند، و قد ظهر لنا المعاندة عن بعض الطاعنين غاية الظهور، و إلّا لما كنّا نجوز ذلك.إذا عرفت ما ذكرنا، فلا بدّ من بذل الجهد في معرفة القياس و غيره ممّا يشبه التمييز بين التعدّي الواجب و التعدّي الحرام البتة.[1]
استاد: این از عبارات یادداشت کردنی است. آن هم از مثل وحید.
شاگرد: بعد میفرمایند ما باید بذل جهد کنیم در شناخت قیاس بین آن مواردی که تعدی واجب است و تعدی حرام. در ادامه عبارت خوبی دارند، در مصابیح الظلام جلد 1 از صفحه 33 شروع میشود تا چهار، پنج صفحه بحث های خوبی دارند.
حاج آقا رضا همدانی هم در این بحث عبارت خوبی دارند. در بحث بقاء بر جنابت تا اذان صبح این بحث مطرح است که آیا مختص به ماه رمضان است یا در غیر ماه رمضان هم جاری است. برخی میگویند این همه روایت و نص داریم در مورد روزه ماه رمضان وارد شده ولی ایشان میفرمایند:
و هو لا يخلو عن نظر؛ إذ المتبادر من الصوم في سائر الموارد التي تعلّق به أمر ندبي أو وجوبي ليس إلّا إرادة الماهيّة المعهودة التي أوجبها الشارع في شهر رمضان، فورود النصّ في خصوص شهر رمضان لا يوجب قصر الحكم عليه بعد أنّ المتبادر من الأمر به في سائر رمضان، ليس إلّا العبادة المخصوصة التي أوجبها الشارع في شهر رمضان، فالتعدّي عن مورد النصّ في مثل هذه الموارد من هذا الباب لا من باب القياس[2].
استاد: این عبارت یکی از مواردی است که میخواستم بگویم. یکی از جاهای یادداشت کردنی برای چیزی است که میخواهم بگویم، هرچند خودِ حرف ایشان در اینجا محل اتفاق نیست.
شاگرد: بله، منظورم این است که آقایان این کار را کردهاند که نص در مورد یک چیزی بوده اما از آن تعدی کردند.
استاد: بله، خیلی زیاد است. اگر انسان به دنبالش برود خیلی زیاد است، مخصوصاً تا آدم نبیند باورش نمیشود که عملاً کسی که فقیه است و یک عمر در فقه است آن را میبیند. ولی معلوم است که این حرفها را نمیتوان به دست جاهل داد، و او دیگر همینطور علی العمیاء یاد میگیرد که قیاس ممنوع نیست و هر چه میفهمد، به حرفهای ذهن قاصر خودش عمل میکند. ولی برای کسی که در فقه متبحر است، این مسائل حسابی است. جمعآوری اینها هم برای دلگرمی است که انسان بین خود و خدا از مرام صحیح فاصله نگرفته باشد.
برو به 0:05:05
فرمایش وحید یک چیز کلی بود. آنهایی هم که طعنه به قیاس میزنند، از این خوششان میآید تا عَن جَهلٍ طعن نزنند و تفاوت قیاس محرّم و قیاس حق را بفهمند، یا به بیانی که من عرض کردم تفاوت قیاس با غیر قیاس را بفهمند؛ یعنی اگر قیاس فی الشریعه باشد محرّم است و دیگر حق و باطل ندارد؛ ولی آن چه که منظور ما است و پیشرفت علم و فقه و بحثها بهخاطر آن است، پیدا کردن ضابطه است. یعنی ضابطه مهم است، و الّا ایشان فرمودند ادله ای پیدا کردیم، اما توضیح ندادند که حالا چرا قطع پیدا کردیم که اینجا توسعهی حکم اشکال ندارد، خب آنها که گفتند اینها قیاس است؛ یکدیگر را دائماَ رمی به قیاس کنیم، او میگوید قیاس است و «لیس من مذهبنا». دیگری هم میگوید شما نمی فهمی، این قیاس نیست، «العرف ببابک». لذا این سر نمیرسد و همینطور تا الآن هم ادامه پیدا میکند.
من به خیالم میرسد آن چه که خوب است، این است که ضابطه مند بشود. یعنی ضابطه های روشن و وجدانی و فطری که همه آن را بپذیرند. اینها را دستهبندی کنیم. آن چه که از حاج آقا رضا نقل کردیم یکی از آنها بود. یعنی سنخ آن سنخ پیدا کردن ضابطه است.
حالا آن چه که من به ذهنم آمده و شما که جوان هستید و از کارهای بسیار پر فایده است این است که جدولی درست کنید و مواردی که مسلّم است که همه تنقیح مناط انجام داده اند؛ یعنی مورد اتفاق همه است. مواردیکه اتفاق است که تنقیح مناط نکردهاند. مواردی است که مشکوک است و مواردیکه غالباً انجام دادهاند و غالباً انجام ندادهاند. بعد دو مورد از اینها را بگیریم. یک مورد آن، این است که اتفاقاً تنقیح مناط کردهاند و آن را قیاس ندانسته اند، مصادیق آن در فقه را دستهبندی کنیم و بنویسیم. یک مورد هم این است که مشهور و غالب و مستقرّ در مباحث علمی کلاسهای فقه این است که تعدّی میکنند، اشکال نمیکنند. اذهان نوع و مشهور بر تنقیح مناط است. این دو مورد را استیعاب کنید و روی این موارد مخصوصاً اولی که همه قبول دارند پی جویی کنید که چرا. یعنی اینکه ایشان فرمودند «نَقطَع» اگر از موارد اختلافی است آن را کنار میگذاریم، یعنی بزرگانی از اهل علم در آن اختلاف دارند -حالا ایشان میگویند «نقطع» مانعی ندارد- آن را برای مرحله بعدی میگذاریم. اول سراغ آن هایی میرویم که همه قبول دارند. به عبارت دیگر در پی جویی رمز، از اینکه راه اَمن است یا نه، فارغ باشیم؛ والّا موارد اختلافی را ذکر کنیم و بگوییم رمزش این است، خب آن دیگری میگوید من اصلاً حرف تو را قبول ندارم. وقتی آن را قبول ندارم چرا میخواهیم رمز پیدا کنیم. لذا ابتدا باید روی مواردیکه همه قبول کردند تمرکز کنیم و بگوییم چرا قبول کردند و رموز آن را کشف کنیم. یک کسی میگوید رمزش این است و دیگری میگوید آن است. گاهی میبینیم اشتباه کردهاند و گاهی میبینیم همهی آنها هست. این تدوین رمز تعدّی میشود، این خیلی خوب است. یعنی این که حاج آقا رضا فرمودند که بابا بعضی وقت ها حکم برای ماهیت است، اما ما ماهیت را بند به چیزهایی میکنیم. این یک نحو ضابطه است. حالا کجا برای ماهیت است؟ این باید ضابطه مندتر شود. لذا اگر به این کار اقدام کنید خیلی فایده میبرید و از زحمات شما بعدی ها هم استفاده میکنند.
اول جمعآوری مواردیکه همه قبول دارند که این تنقیح مناط جایز است. چرا؟ رمز آن چیست؟ ما باید تحلیل کنیم چرا. مثلاً در «رجل شک فی الصلاة» میگوییم اینکه گفتند «رجل»، «مراة» را هم میگیرد، صبی را هم میگیرد. خب چرا میگیرد؟ این رمز را مینویسیم، این تدوین حثیثاتی است که در ارتکازات ما است. این موارد را ردیف میکنیم، یعنی مواردیکه همه قبول دارند که تنقیح مناط است و میبینیم رمز آن چیست.
مواردی را عرض میکردم، البته نمیدانم الآن در آنها اتفاق هست یا نه، ولی حالا میگویم چون ذهن غالب بر تنقیح مناط است.
مثلاً الغاء خصوصیت در نظر به اجنبیه. خب مولی فرموده به اجنبیه نگاه نکن، این چیز مبهمی نیست. حالا من به مغازهای وارد شدم که اجنبیه هست، من به او نگاه نمیکنم. اما اطراف مغازه را آیینه گذاشتهاند و میتوان اجنبیه ای که پشت سر من ایستاده را در آیینه دید. آیا نگاه بکنم یا نکنم؟ این نگاه به اجنبیه نیست، بلکه نگاه به آیینه و تصویر او است.
شاگرد: عرف این را نگاه به اجنبیه میداند. اول باید ثابت کنیم که این نگاه به اجنبیه نیست تا بعد از آن تنقیح مناط کنیم.
استاد: نگاه به اجنبیه که نیست. اگر هست پس چرا وقتی محتاج به معالجه میشوند، فقها میگویند اول نگاه به آیینه بر نگاه به خودش مقدم است، اگر فرقی نیست چه آیینه باشد و چه خودش باشد.
شاگرد: اگر در یک سالنی وارد شوید که کسی به زن مردم نگاه میکند، عرف میگوید آقا به زن مردم نگاه نکن. اصلاً به ذهن او نمیزند که این آیینه است و اگر میخواهم به او تذکر بدهم باید بگویم با واسطه به آن زن نگاه نکن؛ اصلاً اینها به ذهن عرف نمیآید.
شاگرد٢: قبلاً میگفتید دیدن با تلسکوپ، عرفاً دیدن به حساب میآید درحالیکه در تلسکوپ تصویر را میبینیم.
استاد: من نمیخواهم روی فرع بحث کنیم. ایشان رمزش را میگویند که چون همان است[3]. خب ما جلوتر میرویم، هنوز مقصود دارم. حالا در مغازه آیینه نیست اما دوربین مدار بسته گذاشتهاند، این خانوم آمده و شما او را در مانیتور بزرگ، شفافتر از خودش میبینید. میبیند که او دارد داخل مغازه میشود. نگاه کند یا نه؟ به اجنبیه نگاه بکند یا نه؟
برو به 0:11:34
شاگرد: نگاه نکند. عرف آن را همان میداند. ولی همین که فیلم میشود عرف طور دیگری میبیند.
استاد: خب، خیال میکند که دارد فیلم پخش میکند. بعد میبیند که خودش است که دارد میآید. اولین بار که در یکی از این نمایشگاه ها رفتیم، دیدیم که خیلی خوب، فیلم ما را هم دارند پخش میکنند. کسی که وارد میشد را در آن جا نشان میداد، به خیال خودش فیلم بود. چطور تفاوت میگذارید؟
شاگرد: اگر جاهل باشد، که حرجی بر او نیست. او خیال میکند فیلم است.
استاد: نشد، شما چه فرقی میگذارید بین اینکه در مانیتور او را ببینید با اینکه خودش باشد، چه فرقی میگذارید؟
شاگرد: اگر بدانیم فرقی نمیکند. یعنی اگر میداند که دوربین مدار بسته است، میگویند نگاه نکن.
استاد: خب، اگر این تبدیل به عکس شد.
شاگرد: عرف در اینجا فرق میگذارد.
استاد: ما میدانیم که فرق میکند، اما میخواهیم ببینیم رمز آن چیست؟ در آن جا هم فرق میگذارند. همین که متفرع بر علم کردید یعنی مطلب واضح نیست. اگر میداند که فیلم است، چه تفاوتی میکند؟ حالا یک ساعت بعد آن را ببیند. شما از چیزهایی حرف میزنید که آنها را عین هم میگیرید، درحالیکه اینطور نیست. اگر همین تلوزیون مدار بسته را پنج دقیقه بعد روشن کنند و ببینند. شما چه میگویید؟ میگویید عرف میگوید الآن دیگر اشکالی ندارد، آیا عرف این را میگوید؟! الآن که داخل مغازه میآمد –من علم دارم که این دوربین مداربسته است- نگاه کردن حرام است. اما همین دستگاه فیلم آن خانم را ضبط کرده و ۵ دقیقه بعد، آن را میبینید، الآن دیگر اشکال ندارد؟ عرف این را میگوید؟!
شاگرد: وقتی الآن حکم را میدانیم باعث میشود تفاوت بگذاریم.
استاد: حکم را از باب فتوای دیگران شنیدهایم و با آن انس گرفتهایم. و الا اگر فتاوا را کنار میگذاشتیم و فقط عرف بود.
شاگرد: خانم من در مورد اینکه برخی علماء به پخش مستقیم فوتبال اشکال گرفتهاند، می گفت خب، پخش مستقیم با بعد از آن چه تفاوتی دارد؟ من در این سؤال ماندم و نمیدانستم چه جوابی باید بدهم و گفتم باید تعبداً بپذیری.
استاد: لذا حاج آقا میفرمودند مستقیم وغیر مستقیم آن اشکالی ندارد چون تصویر است.
شاگرد: پس عرف آنها را یکی میبیند. اینکه شما میگویید به چه دلیلی فقیه در برخی از جاها تفاوت میگذارد….
استاد: شما میگویید وقتی به تصویر مستقیم نگاه میکنید، همان نگاه به خودِ شخص است. اتفاقاً حاج آقا میگفتند نظر به اجنبیه نیست، نظر به تصویر است، ایشان اشکال نمی کردند. میگفتند چه مستقیم و چه غیر مستقیم. مگر اینکه عناوین ثانویه بیاید که منجر به ریبه شود که آن حرف دیگری است. والا فی حد نفسه و بهعنوان اولی نگاه به نامحرم نیست.
شاگرد: عرف این دیدن ها را چند چیز میداند ولی وقتی به او میگوید نگاه نکن، فرقی نمیگذارد بین اینکه همینطوری ببینید و یا با تلسکوپ ببینید و یا با آیینه ببینید. حالا شاید به مرزی برسیم که جدا شود ولی همه آنها را دیدن میداند.
استاد: تنها چیزی که من با فرمایش ایشان مخالف هستم این است که ایشان میگویند همان نگاه است، این را ما قبول نداریم، یعنی واقعاً دیدن در آیینه، دیدن خود شیء نیست؛ ولی الغاء خصوصیت هست. شما میخواهید از اول صورت مسأله را پاک کنید و می گویید این همان دیدن است. کجا دیدن است؟!
برو به 0:15:00
شاگرد: چه کسی تشخیص دهد که صدق نظر میکند؟ عرف یا دقت عقلی؟
استاد: من همان اول شاهد آوردم. خودِ شما مسئلهی آن را گفتهاید، فقهاء هم میگویند اگر میخواهد معالجه کند نگاه در آیینه بر نظر مستقیم مقدّم است، این یعنی اینها دو چیز هستند، دو سنخ هستند.
شاگرد: اگر از این فضا بیرون بیاییم، به عرف بگوییم دکترِ آقا میخواهد خانومی را درمان کند، آیا میگویند آیینه بگیر؟ نمیدانم فقهاء این را از کجا میگویند؟ آیا عرف این را میپذیرد که آیینه واسطه است؟ یا مثلاً دوربین مدار بسته، خب، این دوربین چه کار میکند؟ تصویر را انتقال میدهد و الّا خود دوربین دوتا عدسی است و یک شیشه. پس ما بگوییم دیدن با عینک هم اشکال ندارد؟ عرف اینها را نمیبیند. آیا واقعاً عرف بین دیدن به آینه با دیدن به آن شخص فرقی میگذارد؟ عنوانی که مورد بحث است، نگاه به اجنبی است، برای تشخیص مصداق آن، باید دید عرف نگاه در آینه را نگاه به اجنبی میداند یا نمیداند؟
استاد: این نگاه به اجنبی است یا نگاه به تصویر اجنبی؟ شما نگاه را پر رنگ میکنید، اما مَنظورٌاِلَیه را کمرنگ میکنید. نگاه به اجنبی است یا نگاه به تصویر آن است؟
شاگرد: وقتی آیینه است صدق تصویر نمیکند ولو عقلاً تصویر است.
استاد: یعنی عرف، آیینه را تصویر نمیداند، بلکه خود شخص می داند؟
شاگرد: لذا در آنجا عرف نمیگوید به عکسِ زن من نگاه نکن، بلکه میگوید به زنِ من نگاه نکن. ولی به عکس میگوید که به عکس نامحرم نگاه نکن، میگوید به فیلم نامحرم نگاه نکن، اما در آیینه این را نمیگوید، میگوید چرا به نامحرم نگاه میکنی؟
استاد: علی ایّ حال یک جاهایی هست که شما میگویید اصلاً در این جهتش الغاء خصوصیت نیست، ولی عرض من این است که هست. یعنی مواردی پیش میآید که برای شما واضح میشود که این تفاوت هست.
لذا شاهدش این است که وقتی گفتیم آیینه، این آیینه انواع و اقسامی دارد. یک آیینه هایی هست که وقتی انسان آن را میبیند، با خودِ شخص اشتباه میگیرد، اما یک آیینهای هست که قطع پیدا میکنیم این آیینه است. آیینهای هست که بد نشان میدهد، آیینهای هست که خوب نشان میدهد، آییه محدّب یا مقعّر یا تخت است، انوع و اقسام آیینهها هست. آیا میتوان گفت وقتی آیینه شد، حتی اگر آیینه مقعر باشد که بینی او را ۵ متر میکند، عرف در اینجا میگوید به زنِ من نگاه نکن؟ میگوید این اصلاً عکس زن من نیست، نگاه بکن. واقعاً هم میبیند که اصلاً آن نیست. یعنی اگر بعداً او را ببیند ممکن نیست او را بشناسد، بااینحال شما میگویید وقتی آیینه شد، عرف میگوید آیینه است و فرقی با نگاه به خودِ شخص ندارد.
شاگرد٢: عرفی که ایشان[4] میگویند عرف عام است. اما منظور فقها از عرف، عرفی خاص است که بر مذاق شریعت آشنا است، یعنی با احکام ارتباط دارد، یعنی دقت بیشتری میکند و این قدر باز فکر نمیکند و این طور نیست که همان نگاه عامیانه خودش را داشته باشد.
شاگرد١: عرف خاص از کجا آمده است؟
شاگرد2: عرف خاص همان عرف عامی است که از احکام شرعی تأثیر گرفته است.
شاگرد: برای تشخیص احکام باید عرفی را که از احکام شرع تأثیر پذیرفته، ببینیم یا اینکه مستقیم به عرف مراجعه کنیم؟ در سیره عقلاء میگویند باید ببینیم سیره اولیه یا ثانویه است، یعنی تحت تأثیر هست یا نه؟ در اینجا معیار کدام است؟ مثلاً در غناء، شاید در بین طلبهها بر خیلی از چیزها غنا صدق کند اما در بین مردم عادی صدق غناء نمیکند.
استاد: آن چیزی که من در کشف اینها میگفتم، این بود که ابتدا از عرف عام شروع میکنیم، یعنی جایی که نه تنها عرف خاص بلکه همه متفق هستند که در اینجا الغاءخصوصیت میکنیم. بحثهای آن گسترده است. شما چیزی را گفتید که مسلماً در ذهن من اینطور نیست. من بهطور قطع آیینه را نگاه نمیدانم.
شاگرد: شیخ فرمودهاند که نگاه به آیینه اشکالی ندارد.
استاد: ایشان[5] نگاه در آیینه را خیلی آسان گرفتند، از ابتدا میگویند آیینه الغاء خصوصیت نیست. این جور نیست. ما بگوییم نگاه در آیینه همان نگاه است! خب، اگر هر چه در آیینه میافتد همان است، خب شما مصحف شریف را مقابل آیینه بگذارید، دراینصورت حرام است که دست روی آیینه بگذارید.
شاگرد: در اینجا نظر است، لمس که نیست. من اگر نذر کرده باشم که از روی مصحف قرآن بخوانم، اگر به آیینه نگاه کنم و بخوانم به نذر خود عمل نکردهام؟
استاد: آیا صاف است که به نذرش عمل کرده؟! نذر کرده از روی مصحف قرآن بخواند، آیا برای عرف عام صاف است که اگر از روی مانیتور بخواند، از روی مصحف خوانده؟! صاف نیست. یک چیزی که برای ما صاف است را نباید گفت برای عموم هم صاف است، اینطور نیست. آیینه هم همینطور است. آیینه علی ایّ حال تصویر است. خودِ عرف عام وقتی میخواهد حرف بزند، میگوید در آیینه دیدمش، نمیگوید آن را دیدم.
شاگرد2: نزد عرف خاص صاف نیست، نزد عرف عام صاف است، عرف به این تفاوت اهمیتی نمیدهد.
استاد: ما میگوییم عرف عام الغاء خصوصیت میکند، اما ایشان میگویند اصلاً الغاء خصوصیت نیست، بلکه خودش است.
برو به 0:22:21
شاگرد: عرف آییه را میبیند، اما تفاوتی نمیگذارد.
استاد: تفاوت نگذاشتن یعنی چی؟
شاگرد: مثلاً در عکس یک موضوع جدیدی برای عرف ساخته میشود، میگوید تا حالا به زنم نگاه میکردی، اما الآن به عکس زن من نگاه میکنی. به حسب ظاهر موضوع عوض شده. اما اگر یک بار مستقیم نگاه کند و یک بار در آیینه معمولی به زنِ او نگاه کند –حالا من به این تفاوتی که بین آینهها گذاشتید، کاری ندارم- میگوید تا حالا به زنِ من نگاه میکردی، الان هم داری به زنِ من نگاه میکنی، یعنی اصلاً این آیینه را کَاَن لم یکن میداند.
استاد: چه آیینهای؟
شاگرد: آیینه معمولی.
استاد: آیینه معمولی هم مختلف است. آیینه هایی که با خودش فرقی نداشته باشد، خود عرف هم تعجب میکند. اما آیینهای که تصویر را نشان میدهد، هرچند به آن وضوح نیست، در اینجا فرق میکند. مثلاً کسی به خواستگاری دختری میرود. پدر میگوید من یک آیینه میگذارم تا بچه من را ببینی، داماد طوریش نمیشود؟
شاگرد: به او میگویند چه فرقی میکند، چه خودش را ببینیم و چه در آیینه ببینیم.
استاد: میگوید اگر فرقی نمیکند چرا حرف میزنی؟ حرف نزن.
شاگرد: او شاید تحت تأثیر فتاوا باشد. فتاوایی که میگوید اگر دکتر نامحرم میخواهد به بیمار نگاه کند، در مرحله اول به آینه نگاه کند. شاید او تحت تاثیر آن فتاوا باشد.
استاد: من خواستگار را میگویم. میگوید من قید میکنم که اگر میخواهی او را ببینی در آیینه ببین، خواستگار میگوید آیینه چیه؟ من میخواهم خودش را ببینم.
شاگرد: نسبت به تلسکوپ و دوربین چه میگویید؟ مثلاً یک اسبی دارد میآید که من با چشم عادی آن را نمیبینم ولی با دوربین آن را میبینم.
استاد: اگر در همین مثال آن دوربین در بندرعباس است، تصویر را مستقیم مخابره میکنند و شما الان در مانیتور تصویر را میبینید، در اینجا چه میگویید؟
شاگرد: نمیدانم.
استاد: نمیشود که، باید بگویید. من که میخواهم بگویم الغاء خصوصیت هست. من میخواهم موارد واضح را مثال بزنم. هر کجا هم دیدید مبهم است جلو نمیرویم. مقصود ما این است که در موارد واضح رمز آن را پیدا کنیم.
شاگرد: اگر با دوربین به خانه همسایه نگاه کند، این نگاه هست یا نیست؟
استاد: نگاه هست.
شاگرد: نگاه هست، یعنی چه؟ آیا مثل نگاه مستقیم است یا فرق میکند؟
استاد: عرض میکنم دوربین و آیینه نگاه هست، اما از باب الغاء خصوصیت یا از باب عینی که نَفس نگاه به خود شیء است؟ نتیجه حرف شما این است که بگویید این خود آن است.
شاگرد٢: شاهدی که بین خود مردم هست، این است که راننده میگوید من در آیینه میدیدم، یعنی این قید در آیینه را ذکر میکند.
شاگرد3: در این مثال خود آیینه که خصوصیتی ندارد، یعنی میگوید من از آن طریق آیینه شما را دیدم، یعنی خود آیینه خصوصیتی ندارد.
استاد: علی ایّ حال دیدن شیء با اینکه تصویر آن را ببیند فرق میکند، تمام شد. این دو چیز است. اما ایشان میگوید اصلاً الغاء نیست.
شاگرد: الغاء خصوصیت عباره اخرای همان توسعه است؟
استاد: بله، یعنی عرف میگوید این هم نگاه است، شکی ندارد. میگوید اگر آن بود، در اینجا هم هست، این همان است. ایشان میگوید خودش است، اما ما میگوییم خودش نیست.
شاگرد: به نظر می رسد نزاع لفظی باشد.
استاد: نه، ایشان میگوید اصلاً خودش است. لذا من عرض میکنم تصویر آن است.
برو به 0:27:37
اگر بتوانیم آیینه هایی درست کنیم که بیشتر از حالت دو بعدی را نشان دهد، مانند تصویرهایی که دو بعدی و سه بعدی است. شما وقتی برمیگردید و به خود جسم نگاه میکنید و نورهایی که از آن میآید را جذب میکنید و میبینید از جهت احاطه به ابعاد او، با این چیزی که در آیینه میبینید یک جور است؟ چرا یک جور نیست؟ زیرا در وقت انعکاس نور خصوصیاتی از خود مرئیّ تغییر میکند. اینها چیزهایی مبهمی نیست. نگاه به تصویر علی ایّ حال نگاه به تصویر است. نمیتوان گفت نگاه به خودش است. کجا نگاه به خودش است؟ نور رفته و برگشته، در برگشتن هنگامه میشود. لذا آن آیینهای که مثل عکس بتواند تمام نور را به همان نحوه منعکس کند، میشود آیینه تخت خوب خوب. همان آیینه تخت هم در زوایای مختلف فرق میکند. زاویهای که آیینه را قرار بدهید در انعکاس نور تفاوت میکند در آن جایی که شما قرار گرفتید با آن جایی که شیئ قرار گرفته، به خلاف اینکه برگردید و به خود شیء نگاه کنید. گمان نکنم اینها قابل خدشه باشد. ایشان میگوید من خودش را میبینم، درحالی که من در آیینه آنها را میبینم.
شاگرد: شاهد آن هم این است که هر روز دوربینهای با کیفیت بهتر ساخته میشود.
شاگرد٢: من که منکر این حرف ها نیستم، حرف من این است که عرف به اینها توجه نمیکند.
استاد: توجه نمیکند یعنی الغاء خصوصیت میکند، این خوبه؛ اما شما میگویید نگاه در آیینه نگاه به خود شیء است.
شاگرد: صرف توجه نکردن بهمعنای الغاء خصوصیت است؟ یا توجه نمیکند چون موضوع را واحد میداند؟
استاد: یعنی عرف نگاه در آیینه را نگاه به خود شیء میداند؟
شاگرد: شاید.
استاد: حالا شد شاید؟! بعد نیم ساعت بحث کردن. ببینید من از کجا شروع کردم، مثالهایی که همه متفق هستند در این که فرقی نمیگذارند. شما میگویید فرق نگذاشتند چون خودش است. ما میخواهیم موردی که همه متفق هستند فرق نمیگذارند را بیان کنیم. شما میگویید فرق گذاشتن اصلاً معنا ندارد، چون نگاه به خود شیء است. من نمیدانم دیگه چه عرض کنم، علی ایّ حال نگاه به خود شیء نیست، نگاه به تصویر است.
شاگرد: اینکه فرق نمیگذارند بهمعنای اجماع است؟ چون کسانی هستند که میگویند نگاه به آیینه اشکال ندارد.
استاد: گفتم یا اجماع است یا اینکه استقرار انظار بر این است. اول عرض کردم.
این مثال را به این خاطر گفتم که از ناحیه حکم و تفاوت نگذاشتن آن دلمان جمع باشد. دل جمع باشیم که تفاوت نگذاشتن صاف است؛ یعنی این الغاء خصوصیت، خودش مشکوک نیست؛حالا ببینیم رمز آن چیست. لذا سراغ مانیتور رفتیم که اگر الغاء خصوصیت است رمزش چیست؟
مولی فرموده که آلات موسیقی و غناء حرام است، گوش نده. حالا در نظر عرف عام، اگر همین موسیقی از ضبط صوت بیرون بیاید، میگوید حرام است یا نه؟ متشرعه الآن میگویند نوار گذاشته. خودشان میگویند نوار، خب نوار غیر از آن چیزی است که مولی فرموده. مولی فرموده تار نزن و وقتی هم زدند گوش نده؛ خب اینکه تار نیست، این دستگاهی است که کار میکند و شبیه آن صدا را تولید میکند. عرف در اینجا الغاء خصوصیت میکند یا نه؟ این همان تار زدن است یا نه؟
برو به 0:31:59
شاگرد: اگر همان جا بلندگو بگذارند و مستقیم بیرون پخش کنند، مثل آیینه میشود. اما اینکه از ضبط پخش شود، مانند فیلم ضبط شده است، که در اینجا من هم قبول دارم که فرق دارد و اگر عرف حکم آن را واحد میداند به خاطر این است که تنقیح مناط میکند. اما جایی که در اتاقی بیایند موسیقی بزنند و مستقیم با بلندگو بیرون پخش شود، آیا در اینجا عرف میگوید اینها دو موضوع است ولی حکمش یکی است یا اینکه میگوید اینها یکی هستند و اصلاً دوتا نیستند.
استاد: بله، بلند گویی که برای همین مجلس باشد، فرمایش شما درست است، همین بلندگو است و همین مجلس. اما اگر در طرف دیگر کره زمین تار میزنند و مستقیم اینجا پخش میشود، در آنجا چی؟ خیلی فاصله است.
شاگرد: اگر واقعاً همان لحظه صدا برسد مثل همان صوت است.
استاد: در بلندگو هم صدا دیر میرسد، یعنی در بلندگویی که در مجالس بزرگ است، اول صدا به بلندگوی اول میرسد و بعد به بلندگوی دوم میرسد.
شاگرد: خب، در فیلم ها هم گفته میشود که یک چند ثانیه ای فاصله دارد، این مقدار اشکال ندارد.
استاد: خب، ضابطه آن چیست؟
شاگرد: عرف است. عرف آن را مستقیم میداند.
استاد: اگر تنقیح مناط کنید، رمز آن اینها نیست. شما رمز را این قرار میدهید، ما حرفی نداریم آن را مینویسیم. منظور من این است که رمز تمام این الغاء خصوصیت های عرفی را بنویسیم. چرا چنین میکنید؟ شما میگویید رمز آن قلّت زمان است، یعنی رمز الغاء خصوصیت قلت زمان است. عرض من این است که چنین نیست، شواهدی پیدا میکنیم که این جور نباشد.
شاگرد: گاهی در مکه پیش آمده که ما بیرون مسجد الحرام نشسته ایم یا در هتل نشسته ایم و صدای امام جماعت را میشنویم و او آیه سجده دار میخواند.
استاد: این مثال هم محل ابتلاء است. یا مستقیم یا از ضبط صوت آیه قرآن شنیده میشود.
شاگرد: عرف بین ضبط صوت و شنیدن مستقیم ولو از دور، تفاوت میگذارد. وقتی مستقیم بشنود باید سجده برود اما اگر از ضبط صوت بشنود شک دارد.
استاد: در فتاوا میگویند در ضبط لازم نیست. اما آیا واقعاً این جور است؟ اگر استماع آیه میزان وجوب است، شما از ضبط صوت استماع آیه میکنید. یعنی این قرائت نیست و استماع شما عرفاً استماع آیه نیست؟ در ذهن من واجب نبودن سجده در ضبط صوت خیلی واضح نیست. چون باید موضوع معلوم باشد. عرف در اینجا موضوع را چه چیزی میداند؟ عرف الآن میگوید او الآن قرائت قرآن میکند و من گوش میدهم. ضبطی که روشن است و شما گوش میدهید اگر قرائت قرآن نمیکند، پس چیست؟ عرف به این چه میگوید؟ میگوید ضبط روشن است و من قرائت قرآن را گوش میدهم. موضوع استماع آیه و صدق قرائت عرفی است، خب، چرا در اینجا صدق نکند؟! ولی فتوا بر این است. شاید سید در اینجا هم همین را دارند، میگویند «صندوق حبس الصوت». در آن زمان از ضبط صوت اینگونه تعبیر میکردند. در زمان سید بوده و ایشان مساله آن را میگویند.
برو به 0:36:19
علی ای حال اینها محل اختلاف است، اما آن جایی که تنقیح مناط واضحتر است را میخواهیم ببینیم چه رمزی دارد.
یک رمز را مرحوم حاج آقا رضا گفتند که رمز مهمی است. خیلی وقت ها وقتی عرف عام به حکم نگاه میکند به تناسب حکم و موضوع و خصوصیاتی که در نظر میگیرد، ذهنش تنها سراغ یک چیز میرود که آن را موضوع میبیند و آن ماهیت است که ایشان فرمودند. این مطلب مهمی است. یعنی میبیند این حکم برای این ماهیت است. ایشان به صوم مثال زدند که در همان جا هم بین علماء اختلاف است. وقتی مولی فرموده که اگر تعمّد نداشتی و در حال جنب اصباح کردی، روزه ات مشکلی ندارد، به این معنا است که روزه با اصباح کردن غیر عمدی در حال جنابت اشکالی ندارد، یعنی روزه با این مشکل ندارد.
مثلاً اگر بگوییم روایت وارد شده که اگر در ماه مبارک رمضان سهواً غذا بخوری، روزه باطل نیست. خب وقتی روزه قضا میگیری چطور؟ خب، ماه مبارک نیست، فردا دوباره روزه را بگیر، امروز یک شکم سیر غذا خوردی سهواً. نیت قضای روزه ماه مبارک رمضان کردم و بعداً هم سهواً ناهار حسابی خوردم، میگویند این چه روزه ای شد؟ فردا روزه را بگیر. میگویند خوردن سهوی که مبطل روزه نیست. خب، میگوییم دلیل آن برای ماه مبارک رمضان است، ماه مبارک ضیق است، اگر سهواً خوردی مانعی ندارد، اما از کجا میگویید قضای آن هم به این صورت است؟ خب، در اینجا چه میگوییم؟ میگوییم ما درباره روزه صحبت میکنیم، روزه مُبطل دارد؛ نه اینکه مبطل روزه ماه مبارک با روزه غیر آن فرق میکند. روزه روزه است. نماز نماز است، روزه هم روزه است. در روزه وقتی اکل مبطل است، میگوییم اکل عمدی مبطل آن است، پس چه روزه مستحبی باشد و چه قضاء باشد، وقتی اکل غیر عمدی باشد مبطل روزه نخواهد بود. چرا این را الغاء خصوصیت کردیم؟ رمزش این شد که ما مبطل بودن را با ماهیت صوم میسنجیم، نه اینکه آن را با ظرفی که روزه در آن محقق میشود – که ماه مبارک است- بسنجیم. این خیلی خوب است.
در همین مثالی که زدیم که آیینه و تصویر و ضبط صوت، خلاصه یک کارهایی ذهن عرف انجام میدهد. اینکه بگوییم خودش را میبیند، این اصلاً صحیح نیست و نباید بهدنبال آن برویم. عرف میفهمد که من تصویر او را دیدم، نه اینکه خود او را دیدم. اما میگوید دیدمش، به این معنا که بین تصویر و خود او فرقی نمیگذارد.
موارد دیگری میآید که ظریف تر عمل میشود. مثلاً کسی را در تلوزیون یا وسائل مخابراتی ببیند که منبر میرود. میگوید فلانی را دیدی؟
شاگرد: مثلاً الآن به ما بگویند امام خمینی را دیدهای؟ میگوییم او را ندیدهایم، اما در تلوزیون دیدهایم.
استاد: یک وقت میگویند او را دیدی، یعنی خدمت او رسیدهای یا نه، بله، این درست است، همانطور که گفتید جواب میدهد. اما یک وقت هست منظور شناسایی است. میگوید او را میشناسی؟ میگوییم بله، او را دیدهام. لذا او را دیدی، یعنی از او او شناسایی داری یا نه؟ میگوید بله. یعنی الغاء خصوصیت میکند در دیدن. در آیینه هم مواردی پیش میآید که اینطور میشود.
شاگرد: برای جایی که ماهیت را از الفاظ اصطیاد میکنیم، مثال میزنید؟
استاد: بله، اینکه حاج آقا رضا گفتند خیلی فایده دارد. خیلی هم مورد دارد.
شاگرد: کشف آن مشکل است که آیا برای ماهیت هست یا نیست؟
استاد: یک وقت است که ما از قیاس یک نحو ابهام و واهمه داریم، این ابهام و واهمه به این خاطر که مطلب روشن نیست و ضوابط روشن نیست، جلوگیر ما میشود. چون میخواهیم مشی به یقین کنیم، توقف میکنیم. لذا عرض من این است که اگر این ضوابط روشن شود و یک کاری بشود که این واهمه مَشی عَلی العمیاء از بین میرود؛ اگر این واهمه از بین رفت اینها خیلی زود روشن میشود، مشکلی نیست. لذا کسانی دیده شده که بعد از اینکه شصت- هفتاد سال در فقه کار کردند جربزه هایی پیدا میکنند که با اطمینان جلو میرود. دیگران میگویند از کجا؟ به سید میگفتند آقا، این فتاوا را از کجا میآورید؟ میگفتند «انا نفهم و نفتی». گفتند این همه فتوا را از جیبتان در میآورید؟ ایشان گفتند «انا نفهم و نفتی».
برو به 0:42:41
مثالی که چند روز پیش برای همین عرض کردم این بود که وقتی میخواهی غسل کنی، اگر محل اغتسال مانعی دارد، روی آن یک چیزی بگذار و غسل کن. اگر این مربوط به ماهیت غسل است نمیتوان گفت غسلِ زنده یا مرده؟ غسلِ حیض یا جنابت؟ این برای غسل است؛ ولی الآن میبیند که میگویند جبیره برای غسل آدم زنده است، برای مرده نیست، پس باید مرده را تیمّم بدهید، اگر فقط یک انگشت او را باید جبیره کنید، او را تیمم بدهید. این موردی است که دقیقاً حکم برای ماهیت است. در مسأله جبیره حکم برای طبیعت غسل است، هر کجا بیاید. غسل میت باشد یا غسل حیّ باشد، مشکلی نداریم.
شاگرد: آیا این را میتوان به وضوء هم سرایت داد؟ اگر در وضوء دلیلی بر جبیره نداشتیم، آیا میتوانیم بگوییم جبیره برای طبیعت شستن است، پس در وضو هم هست؟
استاد: اگر یک انشاء است، حرفی نیست. اما اگر دو انشاء است نمیتوان. اگر فقیهی بتواند وضوی جبیره و غسل جبیره ای را تحت یک انشاء برگرداند، خب، او راحت است، از غسل به وضو هم میرود. اما اگر نشود -که غالباً هم ذهن ها تکثر بین است- میگوید که وضوی جبیره و غسل جبیره دو موضوع است لذا به دو انشاء نیاز دارد. خب، اگر شما قشنگ تصور کنید و یک انشاء را به دست همه بدهید، خب، این احتمال دارد؛ البته نمیخواهیم وارد این حرفها شویم ولی اگر تصور کردید فَبِها.
استئـناسی که امام معصوم فرمودند «ان هذا و اشباهه یعرف من کتاب الله، ما جعل علیکم فی الدین من حرج»، خود حرج به ضمیمه قاعده میسور، این خودش یک موضوع حقوقی است -ولو موضوع خارجی نیست- که حرج با میسور ضمیمه میشود. وقتی قاعده میسور با قاعده حرج ضمیمه شد، همانی را که در غسل میگویید در وضوء هم میگویید، یعنی میگویید این هم یکی از مصادیق آن است. البته اگر درست شود، اگر هم نه، که هیچی. منظور من این است که دو موضوع با آن تفاوت دارد.
عرض امروز من این شد که شما در سنینی هستید که اینها برای شما فایده دارد. مثالهایی که همه الغاء خصوصیت را قبول دارند را جمع کنید و روی آن فکر کنید که چرا الغاء خصوصیت کردهاند. آیینه و تصویر چرا؟ و نظیر اینها. و دلیل اینها را بنویسید، در مباحثه هم هر کسی یک چیزی میگوید، بعد که جمع که شد در مآل حیثیات خیلی خوبی کشف میشود.
والحمد لله رب العالمین
کلید: تنقیح مناط در کلمات فقها، الغاء خصوصیت، تنقیح مناط و موارد فقهی آن، تنقیح مناط و روش فهم آن،
[1] مصابيح الظلام، ج1، ص: 34
[2] مصباح الفقيه، ج14، ص: 411
[3] منظور این است که دیدن در آینه همان دیدن بدون واسطه است.
[4] اشاره به کلام شاگرد قبلی.
[5] اشاره کلام یکی از شاگردان.