بسم الله الرحمن الرحیم
رؤیت هلال؛ جلسه296 27/11/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه قبل مطالبی راجع به عبارات مشهور و بلاد متباعده و متقاربه عرض شد. بعداً آقا جوابی دادند و هم از من و هم از جمع حاضر این توقع را دارند که به فرمایش ایشان توجه بشود. فرمودهاند: «این بیان را تکرار کردم تا هم اگر در ارسال قبل مورد عنایت ویژۀحضرتعالی و دوستان قرار نگرفته، هم اکنون لحاظ گردد».
شاگرد: مطالب مهمی هم در آخر جلسه قبل فرمودید.
استاد: حالا چون بحثی که ایشان مطرح کردهاند از نظر صبغه فقهی مهم است. دقت دارد. مراد مشهور و فهم آن اهمیت دارد. لذا ایشان این تقریر را فرمودند. در صفحه ارسال نکات فدکیه این فرمایش جدید ایشان را گذاشتم. بحث هم دقیق است. چون این قسمت مربوط به اول مباحثه قبل است، اول این را عرض میکنم.
ایشان فرمودهاند تقریر حرف مشهور این است…؛ البته من بعضی از عبارات را میخوانم تا زودتر رد بشویم. ایشان توضیح میدهند و میگویند: «معیار دخول شهر قابلیت رؤیت هلال در محل مکلف است، و قابلیت رؤیت در محل دیگر فی نفسه موجب ثبوت اول ماه در منطقه مکلف نیست». اینها تصریحات خودشان است.
شاگرد: محل هم بهمعنای بلد است؟
استاد: حالا این جور تعبیر کردهاند. در ادامه میفرمایند: «بلکه رؤیت در محل دیگر گاهی میتواند قابلیت رؤیت در محل مکلف را ثابت کند»؛ بلد دیگر باید موضوع محل خودمان را ثابت کند. پس از باب ملازمه است. میفرمایند مشهور هم همین را میگویند. بعد با توضیحاتی که دارند، از مرحوم میرزای قمی عبارت میآورند. بنابراین میگویند این بیان مشهور هیچ منافاتی با این تقریب ندارد. بعد میگویند شما در مباحثه گفته اید بلاد دو جور هستند، در بلاد متقاربه که نگفته اند «لکل بلد حکم نفسه». میگویند این به ظاهرش عجیب به نظر میرسد. یعنی چه که دربلاد متباعده، لکل بلد حکم نفسه، اما وقتی متقاربه شد میگوییم «لکل بلد حکم نفسه» نیست. درحالیکه فرقی نمیکند. باز توضیح میدهند: «عرض من و آقایان…»؛ آقایان یعنی کسانی که قول مشهور را به تقریب ایشان معنا کردهاند. «عرض من وآقایان این است که مقصود از بلاد متقاربه در کلام مشهور این است که چون وضعیت رؤیت پذیری در بلاد متقاربه مانند هم است، پس اگر در بلد نزدیک دیده شود، در بلد مکلف هم اول ماه ثابت میشود». چون کاشف از این است که در آن بلد دیده میشود. این تصریح خوبی است: «به عبارت دیگر در بلاد متقاربه نیز همانند بلاد متباعده، لکل بلد حکم نفسه، لکن کشف حکم هر بلد با رؤیت واضح در بلاد متقاربه نیز حاصل میشود. و لذا در مبحث رؤیت در بلدین، مشهور تفصیل بین متقاربه و غیر آن دادهاند». این مطلب را هم دارند؛ میفرمایند کلام مرحوم شیخ را مباحثه خواندیم ولی سریع رد شدیم. ولی احساس کردم از قسمت محل بحث با عبارتی مجمل عبور کردید. عبارت را میآورند. ولی به گمانم اجمالش به این خاطر بود که چون تفاوت بین حرف عکرمه و مرحوم شیخ را توضیح دادم رد شدم. ایشان فعلاً عبارت شیخ را میآورند. فرمودند مرحوم شیخ در مبسوط در تفسیر بلاد متقاربه میفرماید «و متی لم یر الهلال فی البلد و رئی خارج البلد علی ما بیّناه وجب العمل به اذا کان البلدان التی رئی فیها متقاربا بحث لو کانت السماء مصحیه»؛ اگر آسمان صاف باشد، کاشف از این است که ما هم میدیدیم. «لو کانت السماء مصحیه و الموانع مرتفعة لرئی فی ذلک البلد ایضا». پس صرف این نیست که وقتی آن جا دیدیم برای ما کافی است. پس معلوم است که «لکل بلد حکم نفسه» و این بلاد متقاربه در شرائط رؤیت پذیری متلازم هستند. این فرمایش ایشان است.
خب همینجا توضیح بدهم که من چه گفتم. ببینید عرض من این بود: در مباحث فقهی این بحثی که ایشان مطرح کردهاند، بسیار پر فایده است. چرا؟ چون مهمترین بحث در مباحثه فقهی تشخیص دقیق موضوع است. وقتی مباحث درگیر میشود و اقوال مختلفی پیش میآید، این موضوع حکم است که خیلی مهم است تا تحلیل و تقریر و روشن بشود. در اینجا که فرمودند «لکل بلد حکم نفسه»، مثالی را عرض میکنم؛ الآن که ما میگوییم موضوع شرعی برای هر بلدی حکم نفسه است، فرمودند بلد دیگر هم ربطی ندارد. تصریح کردند که فقط ملازمه هست. سؤال ما این است: روی توضیحی که شما میدهید این دو بلد، دو فرد از موضوع را دارند یا یک فرد؟ این سؤال حتماً در اینجا مهم است. خب ظاهر عبارت شما این بود که فرمودید ربطی ندارد. تصریح عبارتی که شروع کردید همین بود. فرمودید «معیار دخول شهر در محل مکلف است، قابلیت رؤیت در محل دیگر فی نفسه موجب ثبوت ماه در منطقه مکلف نیست». پس دو فرد هستند ولی متلازم اند. نه اینکه هر کدام یک فرد از یک موضوع باشند.
مثالش را عرض کنم؛ ببینید کسی در مشهد است، رادیوی قم را باز میکند و میبیند دارند نماز میخوانند؛ در قم زوال شده است. او خبر ندارد و در خانه است، لذا میگوید پس مشهد هم زوال شده است. لذا او هم از شک در میآید و نماز را میخواند. نیم ساعت هم بین آنها فاصله است. ببینید کسی که در مشهد است، با زوال قم میگوید من هم میتوانم نماز ظهر بخوانم. معنایش این است که فرد زوال در مشهد در فرد زوال در قم یک فرد هستند؟! زوال مشهد واقعاً با زوال قم تفاوت دارد. ولی از یک موضوع، موضوع دیگر را کشف میکنید. نه صرف کشف حکم؛ از یک فرد یک موضوع، فرد دیگر را کشف میکنید. پس دو فرد هستند. یک فرد کاشف از فرد دیگر است. نه اینکه یک موضوع باشند.
اما همان جا رادیوی قم میگوید زید عالم در تهران وفات کرده، حالا مستحب یا واجب است که به اهلبیت او تعزیت بگویند. کسی که در مشهد از اخبار در قم میفهمد که زید وفات کرده پس حکم استحباب تعزیه بالفعل است، اینجا دو فرد از موضوع است که در حکم مشترک هستند؟ یا موضوع یک فرد است؟ زید وفات کرده، دو فرد که نیست. خبرش آن جا آمده است. پس موضوعی، کاشف از موضوع دیگر نیست. دارد یک فرد از موضوع را اخبار میکند، حکم هر دو مشترک است. کسی که در مشهد است استحباب دارد زنگ بزند تعزیه بگوید، کسی هم که در قم است استحباب دارد که زنگ بزند. یعنی فرد موضوع یکی است.
الآن روی مبنایی که ایشان توضیح دادند؛ «لکل بلد حکم نفسه»، حکم بلد دیگری را میگویند فی نفسه دلالتی ندارد، بلکه باید تلازم باشد. تلازم در چه چیزی؟ تلازم در کشف یک فرد از موضوع برای فرد دیگری از موضوع. پس دو بلد، دو فرد از موضوع هستند. وقتی دو فرد داریم، این کاشف از آن است.
آیا در عبارتی که مرحوم شیخ در مبسوط فرمودهاند، میخواهند این را بگویند؟ میخواهند بگویند وقتی هوا صاف بود و در یکی از بلاد متقارب ببینند، یعنی یک فرد از موضوع دخول شهر، کاشف از فرد دیگری است؟ یا میخواهند بگویند دو بلد نزدیک هم اگر هوا صاف باشد، اهلال هلالی که موضوع است را هر دو میبینند و لذا در حکم مشترک هستند. نه اینکه یک موضوع از دیگری کاشف است. عبارت مبسوط کدام را میخواهد بگوید؟ عکرمه تصریح کرد که «لکل بلد رویته». اما شیخ این را نفرمودند و لذا علامه اینها را کنار هم گذاشتند. نگفتند شیخ میخواهند حرف عکرمه را بگویند.
همینجا برگردید و ظرافت کار را ببینید. ما در قم یا مشهد هستیم؛ نصف النهار قم یا مشهد تا نیم کره جنوبی میرود؛ یک نصف النهار است، نصف کره که روز است مربوط به نصف النهار مشهد یا قم است. الآن در قم میگوییم زوال قم است، میگوییم حالا روی همین نصف النهار به نیم کره جنوبی یا شمالی بروید. نصف النهارش دقیقاً با قم یکی است. میگوییم وقتی رادیو اعلام میکند که الآن زوال قم شد، کسانی هم که در نیم کره جنوبی هستند اگر رادیوی قم را بگیرند، میگویند ظهر ما هم شده است. فرد زوال در قم، کاشف از فرد دیگری از زوال در نیم کره جنوبی است؟ یا زوال لحظه قم با زوال لحظه آنها دقیقاً یک فرد است؟ دقیقاً یک فرد است. زوال مشهد با نیشابور دو موضوع زوال است ولی زوال در نیشابور کاشف قطعی از این است که زوال مشهد هم گذشته است. اما زوال در قم با زوال آن شهر بسیار دور که از ما هزاران کیلومتر فاصله دارد، چون نصف النهارشان یکی است، دو زوال ندارند، بلکه زوال این نصف النهار حادثة سماوی است، ظاهرة سماوی است. وقتی در قم زوال شد، همان لحظه با تفرد، یعنی دقیقاً یک فرد هستند، نه دو فرد که یکی کاشف از دیگری باشد.
بنابراین در قم، زوال آنها را کشف میکنیم. میگوییم خب راه به این دوری را چطور کشف کنیم؟ دور و نزدیک ندارد. چون زوال اینها در نصف النهار واحد یک فرد از موضوع است، حکم هر دو بالفعل میشود و مشترک میشود. در حکم متلازم هستند، نه متلازم در دو فرد موضوع که یکی کاشف از دیگری است. زوال قم دقیقاً کاشف از موضوع نیم کره جنوبی است. و چون موضوع، یک موضوع است، نماز هر دو واجب میشود.
خب من در عبارت خود ایشان هم همین را دیدم. اول که توضیح دادند، فرمودند: فی نفسه کاشف نیست و لکل بلد حکم نفسه، بلکه با هم تلازم دارند. تلازمشان یعنی یک موضوع کاشف از دیگری است. اما قبل از عبارت مبسوط در ارتکازشان میگویند: «به عبارت دیگر در بلاد متقاربه نیز همانند بلاد متباعده، لکل بلد حکم نفسه، لکن کشف حکم هر بلد میکند». خب کشف حکم هر بلد یا موضوع هر بلد؟! ما حکم را قبول داریم، چرا؟ چون میگوییم شیخ هم میخواهند همین را بگویند. دو بلد هستند که متقارب هستند؛ موضوع آنها یک فرد موضوع است. در فرد موضوع مشترک هستند. پس حکما هم مشترک میشوند. کشف حکم هر بلد؟ یا موضوع هر بلد؟ بیان قبلی می رساند که دو فرد موضوع هستند. اما اینجا روی ارتکازشان درست میگویند و ما هم قبول داریم؛ کشف حکم هر بلد.
بنابراین با این توضیحاتی که عرض کردم معلوم باشد که خیلی مهم است که به مشهور نسبت بدهیم «لکل بلد حکم نفسه» که یک فرد از موضوع دخول شهر، کاشف از فرد دیگری از موضوع باشد، با اینکه مشهور در بلاد متقاربه میخواهند بگویند رؤیت یک شهر کاشف از بلد دیگری است، آن هم به نحو کاشفیت از یک فرد موضوع واحد که آن اهلال هلال است. اهلال هلال شده، در این شهر که دیدند، در شهر دیگر چون موضوعاشان یکی است، ثابت میشود. مثل زوال که عرض کردم.
نکته ی دیگری را هم چند بار تکرار کردهاند؛ فرمودهاند در کتاب «اسألة» که از طرف دفتر حاج آقا نشر پیدا کرده، آقازاده ایشان در کتابشان از والد معظم نقل میکنند و از این کتاب «اسألة» آدرس میدهند. کتاب «اسألة» معتبر است. این جور نیست که یک تقریری باشد، بلکه بهصورت رسمی منسوب به خود ایشان است. در عبارت «اسألة» را چندین بار خواندم. ایشان میفرمایند چرا «یَعتقد» میخوانی؟! بلکه «یُعتقد» است. عبارت این بود: «یبقی هنا شیء». «انه کان یُعتقد فیما مضی انه اذا رئی الهلال فی مکان کشف… لکن ظهر لاحقا ان هذا الکلام لایتم علی اطلاقه». بعد هم توضیح دادهاند: «تصور در گذشته این بود، اخیراً معلوم شد. این کلام در مورد یک باور و تصور عام در بین علماء بود». من مکرر گفتم فتوا عوض شده است. چون فتوا عوض نشده است. میگویند «کان یُعتقد» است. من بهصورت «انه کان یَعتقد» میخواندم. «انه» یعنی حاج آقای سیستانی فتوایشان این بود، بعد «ظهر لاحقا». ایشان میفرمایند چرا این جور میگویید؟ بلکه ضمیر شان است. «انه» یعنی «انّ الشان کان یُعتقد»؛ قبلاً اینچنین اعتقادی بوده است. «لکن ظهر لاحقا».
شاگرد: برای همان ها ظاهر شده؟ اگر «کان یُعتقد» باشد، پس «ظهر» چه میگوید؟ یعنی آن اعتقاد به تاریخ پیوسته است؟!
استاد: اگر میخواستند اینگونه بگویند، باید میفرمودند: «انه کان یُعتقد… لکن هذا الکلام لایتم علی اطلاقه». دیگر نیازی به «ظهر لاحقا» نمی خواست. «کان یُعتقد فیما مضی کذا، لکن هذا الکلام لایتم علی اطلاقه». بین «لکن هذا الکلام»، «لکن ظهر لاحقا» آمده است.
شاگرد: «ظهر» موید حضرت عالی است.
استاد: بله.
شاگرد: چون اعتقاد خود آدم است که ظاهر میشود، نه اینکه اعتقادی باشد که برای من ظاهر شود.
استاد: ببینید اگر در «اسألة» نگاه کنید، میگویند قبلاً استاد من این را گفته اند، «لکن تنبه هو لاحقا». همین کلمه «لاحقا» را برای استادشان هم فرمودهاند. «لکن تنبه هو قدسسره لاحقا» به اینکه به صرف خروج قمر از تحتالشعاع نمیتوانیم بگوییم شهر داخل شده است. لذا یک قیدی زدند که در شب مشترک باشند. علی ای حال فرمایش ایشان این است. اما چون بهصورت رسمی از دفتر ایشان بوده الآن میتوان سؤال کرد که مقصود از این عبارت در این کتابی که رسمی هست چیست. منظورم این است که چون کتاب رسمی است، اعتبار دارد. میتوانیم سؤال کنیم که «یَعتقد» است یا نه. بعد هم گفتند تغییر مبنا پیدا نکردهاند! ببینید من گمان نمیکنم یک بار گفته باشم که مبنای ایشان تغییر کرده باشد. اگر گفته ام اشتباه کردهام. من تعبیر کردهام که فتوای ایشان تغییر کرده است. اتفاقا گفتم چون قبلاً این مبنا را داشتند، بعد از اینکه طبق همان مبنا تدقیق شد، فتوا دادند. فتوا میدادند که اگر در ایران دیدند برای لندن هم کافی است. ولی مبنا این بود که باید رؤیت بشود. بعد که تدقیق کردند دیدند که در قم میبینیم ولی در لندن نمیبینیم، چون عرض شمالی است. فرمودند نه، اگر اینطور است ثابت نمیشود. یعنی ما طبق مبنا میگوییم فتوای ما این است که در لندن ثابت نمیشود. عوض شدن فتوا ملازمه ای با مبنای فقهی ندارد. برعکس است. علی ای حال اینطور فرمودهاند. حالا بقیه مطالبشان را بعداً عرض میکنیم. چون اینجا فرموده بودند که به فرمایش ایشان عنایت بشود، من دوباره تکرار کردم. تأکید من روی این است که موضوع شناسی بسیار مهم است. به گمانم مشهور فقها، حتی عباراتی که آوردهاند ارتکاز هیچکدام از این مشهور این نبوده که «لکل بلد حکم نفسه» -حالا اهلسنت یک چیزهایی گفته اند- در فضای ارتکاز متشرعه شیعه اینچنین است. خود ایشان قبل از اینکه بحثهای رؤیت هلال در ذهن شریفشان مطرح بشود، به ارتکازشان نگاه کنند. بگویند اگر در مشهد ببینند و در نیشابور بگویند ما هم دیدهایم، میگفتند یعنی دو فرد از موضوع محقق شد؟ یعنی از یک بلد، کشف فرد دیگری میشود؟! یا میگفتند ماه را دیدیم. آن جا ماه را دیدند، ما هم ماه را دیدیم، این ماه دیده شده ما و آنها یک موضوع برای هر دو است؟ یک موضوع برای هر دو بلد با دو فرد از موضوع برای دو بلد که یک موضوع کاشف از موضوع دیگری است، خیلی تفاوت میکند. آن وقت آثار هم دارد. الآن اگر ما هلال را گرفتیم، راه برای بحثهای دو شب پیش حسابی باز میشود. به خلاف اینکه بگوییم «لکل بلد حکم نفسه». مثل زوال قم و نیم کره جنوبی.
حالا به بحثی برگردیم که نیمه کار ماند.
شاگرد: چرا زوال مشهد و قم را نمیتوانیم یک فرد حساب کنیم؟ دخول وقت ظهر….
استاد: دخول که کلی است. فرد زوال.
شاگرد: خود زوال فرقی نمیکند. یعنی وقتی زوال شد حکمی بار میشود که نماز ظهر را بخوان. مثل اهلال هلال که دخول شهر است. اینجا هم دخول وقت ظهر است.
استاد: خب هلال قم با هلال مشهد یک فرد است؟
شاگرد: زوال؛ با زوال میتوانیم ظهر را بخوانیم.
استاد: خب ظهر کجا؟
شاگرد: ظهر مشهد.
استاد: ظهر مشهد فرد زوال هست یا نیست؟
شاگرد: با فرد زوال شروع میشود. مثل اهلال هلال.
استاد: با زوال قم دو فرد زوال هستند یا یک فرد؟
شاگرد: زوالش دو تا است. مثل رؤیت هلال که ممکن است دو جا دیده بشود. اگر لحظه را میفرمایید، خب روشن است.
استاد: فرد یک چیز روشنی است. زوال کلی است. زوال مشهد یک فردی از زوال است. زوال قم هم یک فرد از زوال است. دو فرد هستند یا یک فرد؟
شاگرد: دو فرد هستند.
استاد: این دو فرد حکم خودشان را دارند یا در حکم مشترک هستند؟
شاگرد: همانی را که در مورد اهلال هلال میفرمایید که با اهلال هلال شهر داخل میشود، یک عنوانی از این انتزاع میکنیم و آن عنوان را در اینجا سرایت میدهیم. یعنی امکانیت اداء نماز ظهر با زوال مشهد، تدریجاً همینطور میآید و همه را میگیرد. الآن فرق زوال با اهلال هلال چیست؟
استاد: در زوال واقعاً دو فرد است. یک لحظه نیست، دو لحظه است. اما اهلال هلالی که شما میخواهید بعداً با تدریج بالفعل مدام به فعلیت برسانید، خودش یک لحظه است. مگر اینکه بگویید دو موضوع است. ولو یک لحظه هم هست، برای مشهد آن لحظه محقق است، دخول شهر برای قم و نیشابور محقق نیست. کما اینکه ایشان هم باید این مشکل را حل بکند. ایشان گفته اند چرا میگویید نوعی هستند؟! در همین کتابی که بهصورت رسمی از دفتر ایشان است، تصریح میکنند به «لا محیص عن النوعیه». بگوییم لفظ نوعیت نیاور که ذهن ها خراب میشوند! خب وقتی خود صاحبنظر تصریح میکنند به «لامحیص عن النوعیه»، خود این لفظ، بحث را پیش میبرد. وقتی میخواهیم با ارتکازات مجموع، نوعیت را سازش بدهیم، شما برمیگردید و میگویید بگو اتحاد افق و عدم اتحاد افق. فرقی که نکرد! الآن اینجا زوال مشهد با زوال قم، یک فرد تدریجی الحصول است؟ یا واقعاً دو فرد است؟ زوال مشهد، یک امر تدریجی الحصول است و در آن فعلیت حکم است؟ یا نه، واقعاً دو فرد است؟
شاگرد: شبیه نیمه شبی است که شنبه را شروع میکند. نیمه شبی که در مشهد رخ میدهد و شنبه شروع میشود، با نیمه شبی که در اینجا اتفاق میافتد و شنبه ما شروع میشود، شنبه نوعی است.
استاد: ببینید نیمه شبی را که میگویید، در تقویمی است که نصف النهارش از تهران رد میشود؟ یا نیمه شب خود مشهد را میگویید؟ اگر خود نیمه شب مشهد را میگویید، خب دوشنبه آنها آغاز شده ولی در قم آغاز نشده است. چون نیمه شب ما نشده است. اگر آن نصف النهار رسمی و کشوری را میگویید، خب نیمه شب مشهد گذشته ولی هنوز نیمه شب آنها آغاز نشده است. وقتی میگویید آغاز شد، یک فرد را در نظر گرفتهاید. اگر واقعیت دو فرد را در نظر بگیرید، در حکم بالدقه مشترک لحظهای نیستند، دو موضوع است که هر موضوعی برای خودش حکمش را دارد. ولی متلازم هستند. بین تحقق زوال مشهد و فعلیت حکم موضوع تلازم است با فرد زوال قم و فعلیت موضوع. این تلازم قبول است. آن فعلیتی هم که شما میفرمایید، روی مبنایی که یک لحظه بگیریم، باز مشهور همین میشود. یعنی ما هم میپذیریم که مشهور میگویند اهلال هلال مشترک بین مشهد و قم است. فقط بالفعل شدن احکام آنها تدریجی است. برای آنها زودتر است و برای اینها نه. ولی لازمه آن این نیست که «لکل بلد حکم نفسه». یا بگوییم این فی حد نفسه اصلاً ربطی به آن ندارد.
ایشان باز فرمایشی دارند. من روی بزنگاه عرضم تأکید کنم؛ من گفتم وقتی اهلال هلال بهعنوان یک امر تکوینی شد، دخول شهر بهمعنای یک امر جزء الموضوع شده است. مثل اینکه زوال جزء الموضوع وجوب صلات شده ولی هنوز مکلف نشده است. ساعت سه بعد از ظهر بالغ میشود. وقتی ساعت سه شد، آن وقت فعلیت آن تامه میشود. اما معنای این نیست که حالا زوال نشده باشد. برای او هم زوال شده، جزء الموضوع آمده، ولو فعلیت حکم مشروط به بلوغ او یا طهر از حیض است. الآن عرض من این است: وقتی اهلال هلال میشود، یک امر تکوینی شده است. ایشان اشکال کردهاند که اگر طبق حرف تو آمدیم مثلاً در ماه رجب در ساعت یازده صبح رؤیت هلال شد، و در ساعت هشت صبح کسی، شخصی را کشت. یا مثلاً دیشب در ساعت ده شب کسی را کشت، شما روی این مبنا چه میگویید؟ دیه مغلظه میشود؟! تغلیظ الدیه هست؟
شاگرد: هست.
استاد: هنوز که نشده؛ تو داری میگویی تازه در آن لحظه، شهر داخل میشود. شهر حرام که هنوز داخل نشده. این سؤال خوبی است. اگر ما میگوییم به اهلال هلال شهر داخل میشود و قبل از آن شهر داخل نشده، خب دیه را چه کار کنیم؟ دیه برای چیست؟ برای شب و روز است؟ قتل در شب، قتل در روز؟ یا برای قتل در شهر الحرام است؟ شما هم که میگویید شهر داخل شد. پس حکم برای لحظات است، نه برای شب و روز. این را بهعنوان نقضی در اینجا آوردهاند. خب این سؤال خوبی است.
روی فرمایش مشهور هم باید به همین سؤال جواب بدهید. قبلاً هم عرض کردم. کشتن یک لحظه میشود؛ یک ثانیه، ده ثانیه، کسی با شلیک یک گلوله یا با ضربه یک شمشیر، دیگری را میکشد. اگر هنوز مغرب نشده و شرعا شب داخل نشده ولی هلال را دیدند؛ با فاصله ده دقیقه، در همین ده دقیقه او را کشت. استفتاء است؛ هلال را دیدیم و بعد از هلال شهر حرام او را کشت. شما میگویید دیه مغلظه هست یا نیست؟ باید حرف بزنیم. اگر میگویید دخول شهر حرام به دخول لیل است، خب نباید تغلیظ بشود، با اینکه رؤیت هلال شده است. اما اگر میگویید به رؤیت هلال است، «اذا راوا الهلال قالوا قد دخل الشهر الحرام». الآن هم دقیقاً «دخل الشهر الحرام». لذا در همین ده دقیقه هم ماه رجب داخل شده بود، و باید دیه مغلظه بدهد. پس بنابراین اصل این سؤال مشترک است. چون قتل فاصله طولانی ندارد. در یک فاصله کوتاهی قتل صورت گرفته است. اینجا باید چه بگوییم؟ چه نسبت به این ده دقیقه و چه نسبت به آن لحظات؟
شاگرد: موضوع دیه چیست؟
استاد: موضوع دیه، وقوع قتل در شهر حرام است؟ یا نه، وقوع قتل در شهر حرامی است که حکم آن با شب یا روز بالفعل شده است؟ برای لحظات شهر است؟ یا برای بالفعل شدن حکم آن، توسط شب اول ماه یا روز اول ماه؟
شاگرد2: برچسب شب و روز.
استاد: به عبارت دیگر میگوییم «القتل فی نهار شهر الحرام، القتل فی لیل شهر الحرام»، به این صورت موضوع است؟ یعنی لیل و نهار برای شهر بالفعل شده باشد. بعد بگوییم حالا عرفا لیل، لیل شهر الحرام است، و نهار، نهار شهر الحرام است. حالا که بالفعل شده، بگوییم دیه مغلظه است.
شاگرد: مورد نقض ایشان متفاوت از مسأله روزه نیست؟
استاد: خلاصه شما چه میگویید؟ تغلیظ میآید یا نمیآید؟ الآن فرض بگیرید ساعت سه بعد از ظهر رؤیت شده است.
شاگرد2: واضح است که دیه میآید.
استاد: هنوز ماه جمادی است.
شاگرد2: شهر وارد شده ولی شب و روز شهر وارد نشده است.
استاد: یعنی الآن ساعت سه بعد از ظهر روز سی ام جمادی الثانی است، شما میگویید دیه مغلظه است؟! کسی حاضر نیست فتوا بدهد. هر کجا تحقق موضوع یا شروطش مشکوک باشد، برائت میآید. اصل این منافاتی ندارد با اینکه دخول شهر را بهعنوان لحظات بگیریم ولی در دیه مغلظه که وقوع قتل در شهر حرام است، بگوییم خدا موضوع آن را فعلیت عرفی قرار داده است. الآن روز سی ام جمادی الثانی است، عرف الآن نمیگوید شهر رجب است. ولو اهلال هلال شده باشد. قبول هم دارند هلال، هلال رجب است، اما نمیگویند این چند ساعت شهر الحرام است.
شاگرد: «قد دخل الشهر» مجاز میشود.
استاد: باید ببینیم اصل «دخل الشهر» در عرف مجاز هست یا نه.
شاگرد: فتاوا در اینجا چیست؟
استاد: گمانم تردیدی نیست که باید شب بشود.
شاگرد2: مبنای آنها این است که شب را معیار قرار میدهند و اصلاً فرمایش شما را ندارند. صحبت سر این است که بدون انشائات طولی این نقض فرمایش شما میشود یا نه؟ والا طبق فرمایش شما مشکلی ندارد.
شاگرد: به نظر بنده هم خیلی واضح است که شهر وارد شده است. روزه که نیست تا بگوییم باید روز وارد بشود تا فعلیت پیدا بکند.
استاد: ببینید حتی بنابر فتوای مشهور بر خلاف نظر مرحوم سید بحر العلوم، شما میگویید اگر در سی ام ماه مبارک، قبل از زوال رؤیت هلال شد، مشهور میفرمایند «الیوم یوم الثلاثین من شهر رمضان». برای روزه یا برای غیر روزه؟
شاگرد: روایت میگوید «هذا الیوم من شوال».
استاد: ما علی المبنا جلو برویم. مبنای مشهور چیست؟ حضرت فرمودند «اذا کان تاما رئی قبل الزوال»، یعنی «اذا کان شهر الماضی تامّا». یعنی سی ام برای آن است، نه غیر آن. بنابراین عرف حاضر نیستند بگویند این الآن در شهر حرام است. چرا؟ چون برچسبی که عرف برای شب و روز ماه میزنند، احکام را متفرع بر این برچسب میکنند. نه بر لحظات. چون تقویم و نظم و میقات متفرع بر این برچسب است. شب و روز متفرع بر اینها است.
شاگرد: هر وقت به شما اشکال میشد که این خلاف ارتکاز است، شما میفرمودید این به جهت مانوسات و متعارفاتش است. همان فرمایشات اینجا هم میآید.
استاد: اگر در تشخیص موضوع، مانوسات را میگوییم، این درست است. ولی اینجا میخواهیم موضوع شرعی القتل فی شهر الحرام را پیدا کنیم. آیا این برچسب عرفی، جزء این موضوع است یا نه. بهدنبال موضوع تکوینی نیستیم که بگویید انس است.
شاگرد: هر کدام از اینها در استظهار یک ضریبی دارد. فرض کنید با مبنای حضرت عالی جلو آمدهایم که شارع به تقویم کل کره نظر داشته است. حالا در این فضا وقتی این را به عرف بگویند، نمیتوانند از آن استفاده کنند؟
استاد: اگر روزی کل امت طبق آن عمل کنند، خودشان برچسب را میزنند. اگر طبق آن نصف النهار خاص عمل کردند؛ از شرق تا غرب همه طبق آن عمل کردند، برچسب هم زدند، میگویند «هذا هو الشهر الحرام». در این مشکلی نداریم. موضوع این است. ما میخواهیم موضوع را بفهمیم. یعنی شارع که فرموده دیه قتل در شهر حرام مغلظه است، یعنی شهر برچسب زده به ثلاثین من شعبان توسط عرف، موضوع قتل است؟ یا یک چیز تکوینی در آسمان و موضوع ثبوتی است؟ این تفاوت میکند. اگر شک کنیم برائت جاری میشود. به خلاف امور تکوینی.
جلوتر هم گفتم؛ در روایت مرحوم صدوق در فضائل الاشهر الثلاثه، حضرت امام رضا علیهالسلام برای روزه آخر شعبان تشویق کردند، کسی آن جا نشسته بود، او اشکال کرد که آقا در روایت نهی شده؛ «يا بن رسول الله فما تصنع بالخبر الذي روي في النهي عن استقبال رمضان بيوم أو يومين». حضرت ابتدا در محتوا مناقشه کردند. فرمودند استقبال یعنی چه؟! یعنی به محتوای حرف او رفتند. دوباره او ادامه داد و حضرت یک جوابی دادند و فرمودند: «معاشر شيعتي إذا طلع هلال شهر رمضان فلا تشيروا إليه بالاصابع ولكن استقبلوا القبلة…»1. الآن عرف عام از «اذا طلع» حتماً رؤیت میفهمد؟! خیلی ها میگویند در لغت «اهلّ» یعنی «رئی». خیلی خب، «اهلّ الهلال» یعنی «رئی الهلال». اما «طلع الهلال» به چه معنا است؟ آن هم یعنی «رئی»؟! کلمه «طلع» در استعمالات عرب، یک امری برای آسمان است یا اینکه ما باید آن را ببینیم؟ بله، وقتی نسبت به افق میگوییم، میگوییم «طالع الدنیا». یعنی دارد از طرف مشرق طلوع میکند.
شاگرد: به قرینه «لاتشیروا» یعنی رؤیت.
استاد: بله، ولی صحبت سر «طلع» است. من حدیث بعدی را هم میخوانم. «اذا طلع فلاتشیروا»، در لغت «طلع» اصلاً احتمال میدهید که یعنی از طرف افق مشرق بالا آمد؟! اصلاً احتمالش نیست. این «طلع»، طلوع از مشرق نیست. پس «اذا طلع الهلال» به چه معنا است؟
شاگرد: یعنی وقتی رو آمد.
استاد: یعنی وقتی خورشید در طرف مغرب غروب کرد، تازه «طلع» صدق میکند؟! ولی اگر قبلش دیدید «لم یطلع»؟! این به ذهن میآید؟!
شاگرد: نه.
استاد: پس معلوم میشود که این «طلع» به یک امر سماوی اشاره دارد. نه طلوع در مشرق منظور است، و نه طلوع بعد از مغرب منظور است. شما میگویید «فلاتشیروا» که برای رؤیت است! روایت دیگر را ببینید. متعدد هم نقل شده است. چون حضرت فرمودند. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند «ایها الناس اذا طلع هلال شهر رمضان غلت مردة الشیاطین». الآن این «طلع» یعنی وقتی شما دیدید «غلّت»؟! این ارتکاز عرف عام است. تعبیر «طلع» را ببینید. «طلع» یک امر سماوی است. «اذا طلع هلال شهر رمضان»؛ این لسان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله است. به نظرم در کافی2 هم آمده است.
شاگرد: در خطبه جمعه آخر شعبان است.
استاد: بعد هم دارد: «إِذَا طَلَعَ هِلاَلُ شَوَّالٍ نُودِيَ اَلْمُؤْمِنُونَ أَنِ اُغْدُوا إِلَى جَوَائِزِكُمْ». میخواهم این را عرض کنم؛ حتی اگر اهلال هلال را به کار ببریم، و در آن مناقشه لغوی بشود که در اهلال، دیدن خوابیده است…؛ البته این هم در ذهن من نیست. دیدن، کاشف از آن است. و الّا در اهلال، قواعد هندسی نور حاکم است که رؤیت، کاشف از آن است. ولی اگر در «اهل اهلال» این اشکال را بگوییم، به گمانم در کلمه «اذا طلع» قطعاً مقصود از آن، طلوع مشرق نیست. وظاهرا عند العرف «اذا طلع» طلوع بعد الغروب شمس نیست، اگر این جور شد پس «طلع» یک امر سماوی است. شاهدش تناسب حکم و موضوع است. «اذا طلع غلّت مردة الشیاطین». این «غلّت» که برای یک امر حدوثی خارجی است، نمیشود متشتت بشود.
این مطلب ماند؛ وقتی یک نصف النهار خاص دحو الارض را معیار قرار بدهیم، فعلیت در سیدنی و نیوزلند معنا ندارد چون شب آنها شده و گذشته است، در وقتی که طلوع فجر آنها یا زوالشان بود، هنوز هلالی نداشتیم. این اصل اشکال است.
والحمد لله رب العالمین
کلید: اهلال هلال، رؤیت هلال، دخول شهر، نصف النهار دحو الارض، دیه مغلظه، ظاهرة سماوی،
1 فضائل الأشهر الثلاثة نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 99
2 الکافي , جلد۴ , صفحه۶۷
بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی بحث رویت هلال
(نصف النهار دحو الارض)
مباحث متعدد و ممتعی در بحث رویت هلال مطرح شد. این نوشته ناظر به ایده تقویم واحد برای کل کره، بر اساس نصف النهار دحو الارض می باشد.
در ابتدا تحلیلی ثبوتی از حرکات واقعی سماوی ارائه می شود که وسعت دید بیشتری در فهم ادله را فراهم کرده و باعث می شود ذهن، محتملات ثبوتی متعددی را برای فهم ادله اثباتی در نظر بگیرد.
سپس یک نگاه اجمالی به خروجی ادله اثباتی( صرف نظر از ایده مقترح) می شود.
در مرحله بعد با توجه به ارتباط وثیق بحث اختلاف و اتحاد آفاق، نمایی کلی از مهم ترین نظریات در این زمینه مطرح می شود.
در مرحله آخر به تبیین ایده، و ادله اثباتی آن و دفع برخی از اشکالات و همچنین تذکر به برخی نکات، پرداخته می شود.
مقدمه
سه حرکت داریم: یکی حرکت وضعی زمین در 24 ساعت که روز و شب را به دنبال دارد و دیگری حرکت قمر به دور زمین در 29 روز و 12 ساعت و 43 دقیقه که ماه را به دنبال دارد و دیگری حرکت انتقالی زمین به دور خورشید در 365 روز و 6ساعت که سال را به دنبال دارد.
وقتی می گوییم یک سال چند ماه است؟ داریم سال را با ماه می شماریم و راسم سال و ماه، دو حرکت مجزا است. چنانچه وقتی می گوییم یک ماه چند روز است ماه را با شبانه روز می شماریم که راسم ماه و روز هم دو حرکت مجزا است.
بنابراین تعابیری مانند شب اول ماه یا روز اول ماه، برچسب هایی است که ما بر اساس حرکت وضعی زمین، بر لحظات حاصل از حرکت انتقالی ماه به دور زمین می زنیم.
نکته
چون اعداد دو حرکتِ مربوط به ماه و سال صحیح نیستند، در شمارش سال به ماه یا شمارش ماه به روز و شب، مشکل پیش می آید به همین جهت است که در سال بحث کبیسه مطرح می شود. در بر چسب زدن حرکت انتقالی قمر به دور زمین با شب و روز، همین مشکل را داریم و بعد از برچسب زنی حرکت انتقالی قمر با 29 شبانه روز، مقداری اضافه می آید.
این سه حرکتی که در عالم تکوین وجود دارد، مانند سه خط کش مدرّج هستند که درجات آن ها با هم متفاوت است و حال قصد تطبیق آن ها بر یک دیگر را داریم.
در تطبیق این حرکات بر هم، ثبوتا چند راه برای برچسب زنی داریم که مرحوم مجلسی در بحار صور متعددی را در تطبیق برخی حرکات مطرح کرده اند.
توجه به این تحلیل به ما کمک می کند ادله اثباتی را با وسعت دید بیشتری نظر کنیم.
در این که ادله اثباتی چه چیزی را تعیین می کند، فروض متعددی مطرح است؛
نگاه کلی به ادله اثباتی و نسبت سنجی آن ها
در روایات حداقل سه نوع اعتبار وجود دارد:
ملاک بودن رویت عند الغروب، ملاک بودن رویت قبل از زوال، روایات عدد.
مشهور از روایات عدد اعراض کردند هر چند ممکن است این روایات را در فضای خاصی تفسیر کنیم لکن فعلا مد نظر ما خروجی فقهی بحث است.
و اما نسبت به دو دسته دیگر:
عدم تعارض
اگر روایت غروب و روایت زوال را ناظر به یک وجه ثبوتی بدانیم، جمع می کنیم(روایات قبل از زوال را اماره بر همان امکانیت رویت عند الغروب بدانیم)
تعارض
اگر این دو را معارض بدانیم ( برای رویت قبل از زوال موضوعیت قائل باشیم نه اماریت):
الف) اگر بگوییم مشهور از روایات رویت قبل از زوال اعراض کرده اند و فقط همان طریقه عرب در رویت هلال عند الغروب امضاء شده، در این صورت به همان عمل می کنیم.
ب) در صورتی که اعراض اصحاب را از باب کاشفیت از حکم مسلم مستقر متوحد نزد شیعه ندانیم بلکه بگوییم از باب انس به افراد متعارف و مباحث کلاسیک بوده، در این صورت بنابر قول صحیح درقواعد باب تعارض، تخییر جاری می شود بین دو دسته روایت که هر کدام ناظر به یک مورد از احتمالات ثبوتی است. اما از آن جا که اغراض شارع در عدم تشتت جامعه و حفظ میقات را می دانیم، تخییر به این نحو نیست که هر شخص هر کدام را خواست معیار قرار دهد بلکه تخییر بدوی است که حاکم با توجه به مصالح مختلف، طرفی را تعیین می کند.
نکته
ایده اصلی این است که ابتدا در مقام ثبوت، با توجه به اغراض عقلائی، یک محتمل ثبوتی را مطرح کنیم که بر اساس آن، بتوان برای کل کره، تقویم واحد در نظر گرفت. سپس ببینیم آیا می شود از ادله این معنا را استنباط کرد.
آن محتمل ثبوتی این است که نصف النهار دحو الارض( کعبه) را مبدا قرار دهیم و رویت هلال قبل از زوال این نصف النهار را، ملاک روز اول ماه قرار دهیم. البته برای تقویم کل کره هم احتمالات ثبوتی متعددی مطرح است لکن ما به دنبال ایده ای هستیم که بتوان از مجموع ادله آن را استظهار کرد. در انتهای بحث به تبیین بیشتر و ادله اثباتی این ایده اشاره می شود.
اختلاف و اتحاد آفاق
چند مبنا مطرح است:
1. یک مبنا این است که مهم بلد رویت است ولی روایات از باب حکومت گفته است که اگر در بلد قریب الافق گفتند دیده شده، باید قضا کنید. آقای سیستانی و مرحوم طهرانی گفتند که صرف رویت در بلاد شرقی برای بلاد غربی کافی نیست بلکه باید عرض شمالی به مقداری زیاد نباشد که بلاد غربی هلال نداشته باشند. لذا باید با آلات دقیقه اندازه گیری شود که آیا در بلاد غربی هلال بوده یا خیر؟ و این اشکال که میقاتیت زیر سوال رفت را این گونه پاسخ می دهند که متشرعه به همان قدر متیقن اخذ می کنند. لکن اشکال این است که با توجه به این که هلال ممکن است در برخی ماه ها عرض شمالی و گاهی عرض جنوبی داشته باشد، بلادی که خط غروب آن ها یکی است، در هر ماه عوض می شوند البته می توان یک قدر متیقن گرفت لکن بسیار کم است و ارتکازی که در اشتراک افق وجود دارد، اصلا تصحیح نمی شود.
2. مبنای آیت الله بهجت که فرمودند اگر زمان غروب ما در بالای افق هلال داشته باشیم کفایت می کند و لو با چشم غیر مسلح دیده نشود و یا با محاسبات نجومی اطمینان پیدا کنیم.
3. مبنای اشتراک در شب که اگر بلدی که در آن رویت صورت نگرفته با بلدی که هنگام غروب هلال داشته، در جزئی از شب شریک باشند، برای ثبوت شب اول ماه کفایت می کند.
4. مبنای دیگر بر اساس روایت عبید است که آقای زمانی مطرح کردند که ملاک رویت قبل از زوال در هر بلد است.
ترجیح یکی از مبانی صرف نظر از ایده اصلی در بحث رویت هلال
از بین این گزینه ها، صرف نظر از ایده نهایی، مورد چهارم را ترجیح می دهیم هر چند مشکلاتی دارد که این مشکلات وقتی که برای تنظیم ماه، کل کره را در نظر نمی گیریم بلکه نظر به بلاد داریم، وجود دارد.
این روایت در برخی خوانش ها، از حیث این که بلحاظ غلبه کاشف از این است که عند الغروب هلال داشتیم، و لذا به نوعی به هر دو دسته عمل می شود، خوب است. البته به لحاظ غلبه، بحث اماریت مطرح می شود و الا لزوما کاشف نیست.
تبیین ایده اصلی در بحث رویت هلال
ایده اصلی این است که روایت عبید[1] را برای تنظیم کل کره بدانیم یعنی ال الزوال، عهد باشد و روایت بخواهد تکلیف کل کره را بر اساس نصف النهار دحو الارض روشن کند که بر اساس آن، ماه مبارک رمضان، شخصی می شود (چنانچه شخصی بودن مطابق ارتکاز است و قول به نوعیت در صورت عدم امکان توجیه مشکلات، لازم می آید).
طبق این فهم از روایت عبید، اگر هلال قبل از نصف النهار دحو الارض شد، برای کل کره، ماه رمضان شروع شده است و اگر بعد از نصف النهار دحو الارض بود برای کل کره فردا اول ماه است. چنانچه اگر در تقویم شمسی بخواهیم برای کل کره اول فروردین سال شمسی را معلوم کنیم، نصف النهار گرینویچ را معیار قرار می دهیم و می گوییم اگر گرینیوچ 11 و نیم است کل کره اول فروردین است ولی اگر 12 و نیم بعد از ظهر است برای کل کره فردا اول است و لو عده ای خورشید را در برج حمل دیده باشند.
برای تنظیم کل کره، توجه به این مطلب لازم است که ما نصف النهار دحو الارض را معیار قرار دادیم ولی بلد مکه را به عنوان یک عرض جغرافیایی، میزان قرار نمی دهیم (و الا خلاف غرض اصلی که شخصی بودن ماه مبارک برای کل کره است، لازم می آید زیرا در مکه زمان طلوع و غروب در ماه های مختلف سال، تفاوت دارد.) بلکه در کنار مبدا قرار دادن نصف النهار دحو الارض، خط استوا را به عنوان عرض جغرافیایی صفر در نظر می گیریم تا بتواند غرض مذکور را تامین کند.
ادله اثباتی ایده
در این زمینه باید توجه شود که اصل این ایده اگر صحیح باشد، امری است که به صورت مستقل القاء نشده است زیرا اساسا ممکن است بستر فهم آن در زمان صدور روایات به صورت کامل فراهم نباشد. بنابراین باید توجه داشت که مجموعه ای از ادله را باید در نظرگرفت:
الف) یکی از ادله اصلی همان روایت عبید است که با کمک ادله دیگر می توان بر خلاف ظاهر اولیه، ال آن را عهد گرفت. البته مانعی ندارد که حتی در صورت وجدان قرائن کافی، با توجه به انشائات طولی که بعدا به آن اشاره می شود، بحث استعمال لفظ در اکثر از معنا را مطرح کرد. یعنی برای یک بستر، ال عهد نباشد و هر بلد به صورت جداگانه لحاظ شده باشد و برای بستری دیگر، ال عهد باشد.
البته این دلیل فقط می تواند اشاره به در نظر گرفتن نصف النهار کعبه کند اما این که آیا عرض جغرافایی صفر استوا مد نظر باشد؟، از این دلیل استفاده نمی شود بلکه بعد از پذیرفتن انشاء حکم برای غرض مذکور، به دلیل لبی فهم می شود که آن غرض فقط با در نظر گرفتن عرض جغرافیایی صفر حاصل می شود.
ب) روایات متعددی که وسط ارض را کعبه می دانند، می توانند هم پوشانی داشته باشند با ادله ای که به یک نصف النهار واقعی خاص اشاره دارند مثل روایت طالع الدنیا سرطان که هر چند ممکن است طبق فهم منجمان آن روز، سیستان را وسط ارض بدانند لکن آن روایت به هر حال اشاره به یک نصف النهار خاص دارد که وقتی ضمیمه بشود به روایات وسط الارض، مجموعشان مقصود ما را افاده می دهد و در صورت اثبات این که منجمان، کعبه را وسط الارض نمی دانستند، نوعی تخطئه صورت می گیرد.
ج) ادله ای که به نوعی اشاره به تقویمی با پشتوانه واقعی دارند، می توانند در راستای اثبات ایده ما قرار گیرند.
مانند ادله لیله القدر و نزول ملائکه بر امام و... که ظاهر اولیه آنها یک شب شخصی است نه نوعی
همچنین آیاتی از قبیل ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهر فی کتاب الله یوم خلق السماوات و الارض.
دفع برخی اشکالات
اشکال اول: اتمام روز اول یا عدم شروع آن در برخی بلاد، در هنگام رویت هلال قبل از زوال دحو الارض
در برخی بلاد شرقی تر مانند سیدنی یا نیوزلند، این مشکل پیش می آید که ممکن است در برخی ماه ها هلال قبل از زوال نصف النهار دحو الارض مثلا در ساعت 11 رویت شده باشد که این لحظه در آن بلاد شرقی حدود ساعت 8 شب یا دیر تر همان دور جدیدی است که شمس شروع کرده است. در این صورت لازم می آید که قبل از فعلیت احکامی از قبیل روزه، آن روز برای آن بلاد تمام شده باشد، چنانچه در برخی بلاد غربی تر این مشکل پیش می آید که هنوز روز اول شروع نشده است.
پاسخ
در این جا تعدد مطلوب داریم. یعنی مطلوب اولیه شارع قبل از این که حتی نظر به نصف النهار خاصی کند، این است که تقویم بشر را بر اساس حرکات تکوینی مذکور در صدر بحث، سامان دهد. برای تحقق این مطلوب نصف النهار دحو الارض را میزان قرار می دهد.
این که خروج از مقارنه یا خروج از تحت الشعاع را میزان قرار دهد، مطلوب دیگری در طول معیار قرار دادن نصف النهار دحو الارض است که بر اساس اغراض مورد نظر، خروج از تحت الشعاع به صورت طولی، ملاک قرار می گیرد. اما در موارد خاص مثل شبهه مذکور، هر چند بر اساس ملاک خروج از تحت الشعاع، نمی توان مشی کرد ولی همین که در آن روز در همان بلاد شرقی مقارنه صورت پذیرفته بود( چون حد اقل 12 ساعت قبل از خروج از تحت الشعاع، مقارنه صورت پذیرفته است) و ماه جدید شروع شده بود، کافی است که برای غرض تنظیم کل کره، شارع همان روز را روز اول آن بلاد بداند و مکلفین احکام صوم و.. را می توانند از طریق احتیاط، امتثال کنند و یا بعدا قضا کنند.
در مورد بلادی هم که هنوز روز آن ها شروع نشدهاست، فعلیت تدریجی احکام مشکل را حل می کند. چنانچه وقتی صبی به سن تکلیف می رسد، به او می گوییم نماز بر تو واجب شده است حال آن که در برخی موارد هنوز وقت داخل نشده باشد. لکن می گوییم خود تحقق بلوغ جزئی از موضوع است که تحقق یافته و به همان میزان آثار احکام مربوط به آن هم فعلیت پیدا می کند. در این جا هم می گوییم با توج به انبساط تدریجی موضوع در خارج، رویت هلال قبل از زوال دحو الارض، برای کل کره ماه جدید را فعلی کرد هر چند نحوه فعلیت در بلاد مختلف، متفاوت باشد.
اشکال دوم: موارد خلاف ارتکاز
برخی اشکالات به این نحو است که مثلا اصل ملاک قرار دادن زوال در مقابل غروب، و یا اصل این ایده که نصف النهار دحو الارض ملاک باشد و یا این که عرض جغرافیایی صفر را برای آن در نظر بگیریم و اموری دیگر از این قبیل، خلاف ارتکاز مشترعه است.
پاسخ
در بحث ارتکاز، روشن است که اگر چیزی خلاف ارتکاز مسلمی که ریشه در فرهنگی دارد که معصومین در فضای شریعت ایجاد کرده اند داشته باشد، قبول نمی شود. لکن توجه به این مطلب لازم است که گاهی آنچه که اسم ارتکاز بر آن گذاشته می شود، صرفا انس ذهنی است که در برخی لایه های تشریع برای متشرعه ایجاد شده است. اما اگر با ادله شرعی اثبات شود که شارع برای اغراض مهم بشری که ممکن است در آینده ظهور پیدا کند هم حکم دارد، در این صورت نمی توان با صرف انس ذهنی نشأت گرفته از احکامی که برای بستر دیگری است، احکام و نظمی را که شارع در بستر های دیگر به دنبال آن است را تخطئه کرد.
انشائات طولی
همان گونه که گذشت، در مرحله اول به دنبال این هستیم که بتوانیم کل کره را بر اساس همین نصف النهار سامان دهیم و یک تقویم شخصی را برای کل کرده تنظیم کنیم. لکن هر جا مقدور نبود، براساس انشائات طولی، تکلیف آن بلد بر اساس ادله اثباتی که درصدر بحث گذشت، روشن می شود.
البته به این مطلب هم باید توجه کرد که موضوعات احکامی که ناظر به شهر است، متفاوت می باشد. مثلا در مورد دیه در ماه های حرام، ممکن است بگوییم موضوع آن است که عرف عام به آن شهر می گویند که در این صورت اگر قبل از غروب هلال ماه جدید رویت شد با توجه به این که عرف عام امروز را برچسب روز آخر ماه قبل می زنند نه ماه حرام جدید، حکم ثابت نمی شود.
[1] . در بحث رویت قبل از زوال دو روایت مهم داریم که یک برای حماد و دیگری برای عبید است که روایت عبید به بحث ما نزدیک تر است زیرا با تعبیر فذلک الیوم من شوال، به فضای موضوعیت نزدیک تر است.
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج4 ؛ ص176
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا رَأَوُا الْهِلَالَ قَبْلَ الزَّوَالِ فَهُوَ لِلَّيْلَةِ الْمَاضِيَةِ وَ إِذَا رَأَوْهُ بَعْدَ الزَّوَالِ فَهُوَ لِلَّيْلَةِ الْمُسْتَقْبَلَةِ.
«489»- 61 وَ الَّذِي رَوَاهُ- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا رُئِيَ الْهِلَالُ قَبْلَ الزَّوَالِ فَذَلِكَ الْيَوْمُ مِنْ شَوَّالٍ وَ إِذَا رُئِيَ بَعْدَ الزَّوَالِ فَذَلِكَ الْيَوْمُ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ.
تتمه جمع بندی نصف النهار دحو الارض
( بررسی حالات مختلف بلاد، در لحظه رویت هلال در نصف النهار دحو الارض به لحاظ وجوب صوم)
اگر بخواهیم با نصف النهار دحو الارض کل کره را سامان دهیم، بلاد حالات مختلفی را پیدا می کنند. زیرا کره در هر لحظه 24 ساعت را دارد. در این موارد برای احکامی از قبیل صوم که بر اساس طلوع و غروب مکلف جعل شده است، ممکن است دچار مشکل شویم:
الف) برخی بلاد در زمان قبل از زوال یا بعد از زوال با نصف النهار دحو الارض مشترک هستند یا کمی تفاوت دارند. در این موارد مشکل خاصی وجود ندارد.
ب)در برخی بلاد، قبل از زوال دحو الارض، بعد از زوال و قبل از غروب همان روز می باشد.
ج) در برخی بلاد، قبل از زوال دحو الارض، بعد الغروب آن روز می باشد.
د) در برخی بلاد، قبل از زوال دحو الارض، آن روز آن ها هنوز شروع نشده است.
ه) در برخی بلاد، بعد از زوال دحو الارض، قبل از زوال همان روز آن هاست.
و) در برخی بلاد، بعد از زوال دحو الارض، دور جدید شمس در آن بلاد آغاز شده است.( مثلا اگر 11 شب شنبه در مکه رویت شود، در آن بلاد( مثلا نیوزلند) ساعت 8صبح یکشنبه است.)
حل موارد مذکور:
اگر قبل از زوال دحو الارض، هلال رویت شده باشد، در این صورت در کل بلاد روز اول ماه مبارک است؛
پاسخ ب) بلادی که آن لحظه، بعد از زوال و قبل از غروب آن هاست، هر چند از ابتدای طلوع تا قبل از زوال آن ها( که احکام متعددی در شرع مراعای تا قبل از زوال است) هنوز حکم به روز اول ماه مبارک نشده بود، لکن همین که مسمی را درک کرده اند، کافی برای حکم به ثبوت وجوب روزه و یا جتی حکم به وجوب احتیاط است. چنانچه بحث درک مسمی، در مواردی مانند عمره رجبیه و یا درک یک رکعت در وقت، جاری است.( این فرض در شبهات ذکر نشد زیرا شبهه سنگین تر از آن که ج است، پاسخ داده شد)
پاسخ ج) در بلادی که قبل از زوال دحو الارض، بعد از غروب آن هاست، همان کفایت بحث خروج از مقارنه که در دفع اولین شبهه گذشت، می آید.( نظر به طولی بودن معیار قرار گرفتن خروج از تحت الشعاع که در موارد اضطراری، صرف خروج از مقارنه در وقت کفایت می کند. در این موارد فرض این است که تا غروب، از تحت الشعاع خارج نشده است بنابراین بحث مسمی کفایت نمی کند مگر این که طبیعت مسمی را طولی گرفته به این معنا که یک مرتبه از آن با خروج از تحت الشعاع حاصل می شود ولی در طول آن، خروج از مقارنه در وقت، با لحاظ این که دور جدید قمر است، طبیعت مسمی را می آورد)
پاسخ د) این بلاد حکمشان روشن است چون فرض این است که روزی را که حکم به اول ماه مبارک کردیم، در آن بلاد شروع نشده است بنابراین آن روز را روز اول حساب می کنند. این بحث هم در دفع شبهات گذشت و کما سبق، بحث فعلیت تدریجی در این مورد جاری است.
اگر بعد از زوال دحو الارض هلال رویت شده باشد، در کل بلاد فردا روز اول ماه است؛
پاسخ ه) روشن است که طبق قاعده، آن روز را روزه نمی گیرد زیرا ملاک قبل از زوال دحو الارض است نه قبل از زوال بلد.
پاسخ و) در این فرض باید دور جدید شمس را روزه بگیرد یعنی امروزِ این بلاد که یکشنبه آن هاست، همان فردای دحو الارض است که برای کل کره روز اول ماه می باشد.