بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۳-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

رؤیت هلال؛ جلسه 273 17/9/1403

بسم الله الرحمن الرحیم


پیشنهاد مقاله پژوهشیِ نوعیت یا شخصیت در مسائل رؤیت هلال، و رِوال شروع مقاله

(00:18)اصل سؤال ما این بود که خلاصه تعیین کنیم در ماه، در لیلة القدر، در روز عید، سر و کار ما با شخصیت است یا با نوعیت ؟ به گمانم سؤال خوبی است. نمی‌دانم در موضوعات فقهی متعددی که پایان نامه نوشته شده، این موضوع هست یا نیست. یک پیشنهاد خوبی است؛ در ذهن شریفتان باشد. مقاله بشود، پایان نامه بشود. این‌که سر و کار ما در تقویم و مسائل رؤیت هلال با شخصیت است یا با نوعیت است؟

فرمایشی هم از مرحوم استاد حسن زاده در فدکیه گذاشته بودند؛ ظاهر عبارت ایشان هم نوعیت بود. خود لیلة القدر را یک حقیقت ملکوتی دانسته‌اند که ظهور و بروز پیدا می‌کند. ظاهر عبارتشان این بود که در هر سال نوعی است. خب مثل این جور استادی که جامع بین فن هیئت و علوم حوزوی هستند، این‌طور می‌گویند. خلاصه این سؤال خوبی است که به دنبالش برویم و مطالب و ادله را جمع‌آوری کنیم تا ببینیم سر و کار ما با شخصیت است یا با نوعیت.

شاگرد: مقصودتان از شخصیت و نوعیت چیست؟

استاد: الآن توضیح آن را با روالی که در ذهنم هست، عرض می‌کنم. کسی که بخواهد یک مقاله داشته باشد، این هم خودش یک روالی است. در همین شخصی و نوعی، نقطه شروع بحثتان می‌تواند جاهای مختلفی باشد. پیشنهادی که من عرض می‌کنم این جور است: از اینجا شروع کنیم و جلو برویم. گمان من این است: قبل از این‌که به فضای بحث بیاییم تا غامض بودن مراحل بعدیِ بحث برایمان جلوه کند، ارتکاز کل بر شخصیت است. یعنی چه؟ یعنی وقتی آیه شریفه «إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ»1 را می‌بینیم، خودتان که اولین بار آیه را می بینید و تمام اساتیدی که قائل به نوعیت می‌شوند، اولین باری که این آیه را می‌بینند و هنوز در این بحث‌ها نبودند، می‌گفتند یعنی یک سال دوازده ماه دارد. ظاهر آیه را می‌گفتند. آن مطالب بالا و لطائفش را کاری نداریم. همان معنای دم دستی و عرفی آن را کار داریم. شماره ماه‌ها دوازده است؛ یعنی در یک سال ماه محرم داریم، اگر ماه محرم شروع کنیم یا اگر از ماه مبارک شروع کنیم تا دوازده ماه برویم. همان جا اگر از آن‌ها سؤال کنیم که در یک سال چند ماه مبارک داریم؟ چه جوابی می‌دادند؟ به ارتکازشان جواب می‌دادند که در یک سال، یک ماه مبارک داریم. نه این‌که دو تا ماه محرم داشته باشیم. در یک سال چند فرد ماه مبارک داریم؟ باز دقیق‌تر بشویم. قبل از این بحث ها، در هر سال یک فرد ماه مبارک داریم. این ارتکازی است از مثل این آیه شریفه.

(4:33)جلوتر برویم؛ الآن در اذهان سن کم بگیرید، تا سن بالا، داریم فعلاً فرض می‌گیریم که غوامض بحث ما مطرح نیست. ذهنمان را از گام های بعدی که مشکل پیش می‌آید خالی کنیم. فعلاً ما هستیم و یک فضای کلاس هیئت. دو تا چیز می‌آورند؛ یکی با ماکت‌های متحرک خورشید را در مرکز نشان می‌دهد؛ البته بنابر خورشید مرکزی. زمین هم دور خورشید می‌گردد. بچه و بزرگ همه می بینند؛ ماه هم به دور زمین می‌گردد. ماه درحالی‌که به دور زمین می‌گردد، زمین هم خودش به دور خورشید می‌گردد، در یک دوری که زمین به دور خورشید می‌گردد، می‌بینیم ماه هم دوازده بار به دور زمین گشته است. این ماکت را هم ببینند. وقتی می‌گوییم ماه دوازده بار به دور زمین گشته، می‌گوییم این دوازده دور، دور نوعی است یا شخصی است؟ دور شخصی است. عرض می‌کنم شروع مقاله باید اینطور باشد. از ارتکازیات واضح عند الکل شروع کنیم. ماه به دور زمین می گردد و هر دورش هم یک شهر است، به‌عنوان تقویم و هر چه که بفرمایید ترسیم می‌کنیم. همچنین در زمین مرکزی یا مختصات کره سماوی بروید. الآن هم در رصدخانه ها هیچ‌کدام خورشید مرکزی کار نمی‌کنند. کانوِرت و تبدیل دارند. در رصد خانه حتماً خودشان را مرکز فرض می‌گیرند و تمام حرکات را با این مرکز می سنجند. و الّا محاسبه ممکن نیست. لذا استاد حاج آقا حسن زاده در درس مکرر می‌گفتند که در هیئت و نجوم ریاضی فرقی نمی‌کند که شما خورشید را وسط بگذارید یا زمین را مرکز بگذارید. چون ریاضیات محاسبه است، سه هزار سال پیشتر به‌صورت خیلی دقیق محاسبه خسوف و کسوف می‌کردند. در تاریخ از تالس مَلَطی معروف است که در تاریخ مانده که کسوفی را پیشگویی کرد و شد. بگوییم خودش زمین مرکزی بود! زمین مرکزی بودن در هیئت و نجوم ریاضی فرقی نمی‌کند. بله، در هیئت و نجوم تجسیمی درست است؛ می‌خواهیم آن نحوه حرکت را مجسم کنیم که خلاصه کدامشان حرکت می‌کند؛ اینجا می‌گویید خورشید مرکزی. لذا در تجسیم دو تا می‌شوند. یا در هیئت و نجوم صبغه محرکی و دینامیکی به این صورت است؛ نه صرف سینماتیک حرکت. دینامیک حرکت را که می‌خواهید بررسی کنید، موانع عجیب و غریبی پیش می‌آید. قدیم می‌گفتند مکان طبیعی و حرکت دورانی کذا، بعد نیوتون آمد و گفت حرکت تابع جاذبه. البته او اولین شخص نبود، قبلاً عرض کردم که ثابت بن قرة اولین شخص بود. در شوارق به‌وضوح جاذبیت را توضیح می‌دهد. یعنی وقتی آدم می‌بیند، می‌بیند همین جاذبه است. مثال هم می‌زند و خیلی روشن است . این دینامیک هیئت است. چه چیزی محرک این حرکت است؟ جاذبه است؟ آیا وراء جاذبه هست روی بعضی از مباحث نسبیت، یک جور فضا است؟ فضایی که حاصل شد جاذبه است؟ یا نه، مکان طبیعی و حرکت دورانی است که در حکمت و طبیعیات گفته می‌شد؟ این‌ها مطالبی است که به هم ربطی ندارد. فعلاً سر و کار ما با شخصیت و نوعیت است. وقتی برای فضای ذهن کسی که فقط می‌خواهد با هیئت آشنا شود، به گمانم ارتکاز کل، شخصی است. یعنی هر سال یک ماه مبارک هست.

کلید واژه: لیلة القدر، نوعیت و شخصیت، پایان نامه، تالس، نیوتون، ثابت بن قرة

شواهدی برای شخصی بودنِ ماه:

وقایع شرعی، موید شخصی بودن لیلة القدر و شهر

(9:07)بر این مطلب، مسائلی را اضافه کنیم که بحث کردیم. مثل آن وقایعی که در السنه شرعیه برای بعضی از زمان‌ها گفته شده است. مثل نزول ملائکه در لیلة القدر. این یک واقعه است. واقعه که نوعی نمی‌شود. حالا بگوییم دو نزول داریم! این نوعی می‌شود. اما ظاهر ادله‌ای که می‌گوید در آن شب ملائکه نازل می‌شوند…؛ پس نفس این واقعه باید دو نزول داشته باشیم، چاره‌ای نداریم. چون اگر واقعه نوعی شد، باید هم دو واقعه باشد. و حال این‌که ظاهر «غلّت مردة الشیاطین» این جور نیست. اول ماه مبارک همه شیاطین مغلول می‌شوند. «غلّت» کاشف از یک امر ملکوتی وقوعی است. هیچ منافاتی هم با ارتباط باطن با ظاهر ندارد. ولی خلاصه باید یک ظهوری در عالم ناسوت داشته باشد. این ظهور، واقعة فی زمان و مکان. این واقعه که در السن شرعیه هست، ذهن را سراغ این می‌برد که آن لیلش هم شخصی است. ولو اگر بعداً به مشکل خوردیم توجیه می‌کنیم. می‌خواهم اول ذهن را عرض کنم.

روایت «مَا أَيْسَرَ أَرْبَعَ لَيَالٍ»، موید شخصی بودن لیلة القدر و شهر

(10:42)یک روایت دیگری هم که بحثش شد و خیلی خوب هست. کافی شریف، جلد چهارم، صفحه صد و پنجاه و شش. در اینجا یادداشت دارم در جلد اول،صفحه دویست و چهل و دو و سیصد و چهل و دو در کتاب الحجه، بابی هست به نام «باب فی شأن اناانزلناه» فیه تسعة احادیث. اگر یاد آدم باشد خوب است که در کافی شریف در دوجا راجع به لیلة القدر بحث کرده‌اند. یکی در کتاب الحجه است، یکی هم در کتاب فقه صیام است. خب روایت دوم را ببینید. سندش خوب است. وارد آن نمی‌شویم چون منظور ما بحث سندی نیست.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ اللَّيْلَةُ الَّتِي يُرْجَى فِيهَا مَا يُرْجَى‌ فَقَالَ فِي إِحْدَى وَ عِشْرِينَ أَوْ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ قَالَ فَإِنْ لَمْ أَقْوَ عَلَى كِلْتَيْهِمَا فَقَالَ مَا أَيْسَرَ لَيْلَتَيْنِ فِيمَا تَطْلُبُ قُلْتُ فَرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى فَقَالَ مَا أَيْسَرَ أَرْبَعَ لَيَالٍ تَطْلُبُهَا فِيهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ- لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ لَيْلَةُ الْجُهَنِيِ‌ فَقَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَيُقَالُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ خَالِدٍ رَوَى فِي تِسْعَ عَشْرَةَ يُكْتَبُ وَفْدُ الْحَاجِ‌ فَقَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَفْدُ الْحَاجِّ يُكْتَبُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْأَرْزَاقُ وَ مَا يَكُونُ إِلَى مِثْلِهَا فِي قَابِلٍ فَاطْلُبْهَا فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ وَ صَلِّ فِي كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِائَةَ رَكْعَةٍ وَ أَحْيِهِمَا إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَى النُّورِ وَ اغْتَسِلْ فِيهِمَا قَالَ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى‌

پسر جناب ابوحمزه ثمالی است، می‌گوید محضر امام صادق علیه‌السلام بودم. «فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ اللَّيْلَةُ الَّتِي يُرْجَى فِيهَا مَا يُرْجَى‌»؛ آن شبی که امیدها در آن است، چه زمانی است؟

خب شرایط شرایطی بود که حضرت جوابش دادند به ترتیب، فرمودند: «فَقَالَ فِي إِحْدَى وَ عِشْرِينَ أَوْ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ»؛ یا شب بیست‌ویکم است یا شب بیست و سوم. ابوبصیر خواست زرنگی کند و حضرت بیشتر بگوید. «قَالَ فَإِنْ لَمْ أَقْوَ عَلَى كِلْتَيْهِمَا»؛ من قوّتش را ندارم. من قوّت احیای یک شب را دارم. می‌خواهد که حضرت تعیین بفرماید. لذا بعدش لیلة الجهنی را گفت. می‌خواست از امام برای بیست و سوم تأیید بگیرد.

«فَقَالَ مَا أَيْسَرَ لَيْلَتَيْنِ فِيمَا تَطْلُبُ»؛ دو شب است! من که تمام ماه را نگفتم. در کل سال دو شب را برای تو گفتم. یعنی من از حرفم دست بر نمی‌دارم. خیال تعیین نکن!

«قُلْتُ»؛ ظاهراً این «قلت» برای پسر ابو حمزه است. آن را ابوبصیر گفت، این را هم ایشان گفت تا بحث را یک جوری جلو ببرد، کاری بکند که «ایسر لیلتین» با نیاز بیشتری از تعیین مواجه بشود. «قلت فَرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى فَقَالَ مَا أَيْسَرَ أَرْبَعَ لَيَالٍ تَطْلُبُهَا فِيهَا»؛ چهار شب هم بشود، چهار شب است.

این روایت چندبار در مباحثه ما مطرح شده و خیلی مفصل بحث نشد. جالب این است که تا جایی که درذهن من هست، آقایان که این قدر راجع به اشتراک افق بحث کرده‌اند –مرحوم آقای خوئی به‌صورت استدلالی وارد شدند و چند روایت آوردند- هیچ‌کدام این روایت را مطرح نمی‌کنند. و حال این‌که سائل یک جمله خوبی دارد. می‌گوید: «َرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى». خب اگر نوعیت باشد، جواب حضرت روشن است. می‌گویند به ارض اخری چه کار داری؟! خودت دو شب بگیر. چون نوعی است. آن‌ها برای خودشان «ایسر لیلتین» دارند، تو هم برای خودت «ایسر لیلتین» داری. اقتضاء نوعیت این است؛ حکم کل بلد مستقل بنفسه. اما به جای این‌که حضرت این‌طور بفرمایند سراغ چهار لیل رفتند.

نکاتی که در سؤال این سائل هست، این است. ببینید در روایات دیگر دارد «یجیئنا من بلد آخر»، اینجا به جای بلد، تعبیر به «ارض اخری» شده است. بزرگوارانی که روایات بلاد و اطلاق آن را بر بلاد قریبه حمل می‌کردند، می‌گفتند خب «بلد اخری» یعنی آن جایی که او می‌دید. در استعمالات عرفی کلمه «ارض» استعمالات بیرونی دارد. شما می‌توانید بیشتر در مورد این حدیث جست و جو کنید. ببینیم وقتی عرف آن زمان «ارض» می‌گوید منظور چیست. می‌گوییم ارض خراسان، ارض عراق، ارض حجاز. وقتی عرف کلمه ارض را به کار می‌برد، برای یک منطقه وسیعی به کار می‌برد. لذا در این روایت می‌گوید از ارض دیگری می‌آید. خیلی جا داشت حضرت بگویند چه ربطی دارد خراسان با اینجا؟!

«فَرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى»؛ خب «بخلاف ذلک» یعنی چه؟ یعنی آن شبی که شما دیدید، ما ندیدیم؟ هوا صاف بود و ما ندیدیم. یا می‌گوید آن شبی که شما دیدید، ما شب قبلش دیدیم؟ شما این شب دیدید ولی ما شب قبلش دیدیم؟ این «ارض اخری» چه می‌گوید؟ اگر ما باشیم هر دوی آن‌ها ممکن است. یعنی «جائنا من ارض اخری»، اگر در بلاد شرقی بوده، این راوی می‌گوید ما در ارض شام بودیم و هلال را دیدیم، «جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک من ارض شرقی». می‌گوید ما در خراسان بودیم و هوا صاف بود، ولی ندیدیم. این مشکلی ندارد. شما در خراسان شرقی بودید و هنوز هلال از تحت‌الشعاع خارج نشده بود. ما که در غرب بودیم دیدیم. این یک وجه است. پس شب آن‌ها یک روز از ما عقب تر است. اگر به این صورت باشد، «اربع لیالی» چه می‌شود؟

تصویر توالی احتیاطی چهار لیلة القدر در بلاد شرقی و غربی

(17:35)شاگرد: در اینجا دیگر خلاف نمی‌شود. «یخبرنا بخلاف ذلک» یعنی دیده‌اند و ما ندیده ایم.

استاد: من می‌خواهم روی حساب احتمال عرض کنم. فعلاً روی احتمال، «خلاف» یعنی ندیدیم؛ نه این‌که شما دیدید و ما هم شب قبلش دیدیم. شما می‌گویید «بخلاف ذلک» یعنی شب قبلش دیدیم.

شاگرد: «خلاف ذلک» یعنی باید اثبات کنیم. آن‌ها ندیدند و ما دیدیم، طبیعی است.

استاد: فرض خودمان را بگیریم؛ الآن در قم هوا صاف بود و دیدیم، در کابل و خراسان هم هوا صاف بود ولی ندیدند. ضوابط هَیَوی و فنّی هم می‌گوید هنوز آن جا از تحت‌الشعاع خارج نشده بود، ولی یک ساعت بعد در قم از تحت‌الشعاع خارج شد. الآن اینجا آن‌ها می‌گویند ندیدیم، خلاف ما گفته اند یا نگفته اند؟

شاگرد: در ماه مبارک با هم مخالف نیستیم.

استاد: هستیم. روی قول مشهور، در کابل هوا صاف بود ولی ندیدند، فردا سی ام شعبان است یا اول ماه مبارک؟

شاگرد: سی ام شعبان است.

استاد: خب ما که در قم دیدیم، فردا سی ام شعبان است یا اول ماه مبارک؟

شاگرد: اول ماه مبارک.

شاگرد2: می‌گویند آن خلاف باید تخطئه باشد، یعنی دیدن ما اشتباه باشد.

شاگرد: یعنی دو شب قدر درست کنیم. مثلاً دوشنبه دیده‌اند و ما سه‌شنبه شروع کردیم، بعد فهمیدیم دوشنبه برای ما هم بوده و ما خبر نداشتیم. این احتمال که آمد چهار شب درست می‌شود.

استاد: احتمال دوم؛ چهار شب متصل هستند؟ از چه زمانی شروع می‌شود؟

شاگرد: در چه فرضی از چه زمانی شروع می‌شود؟

استاد: الآن فرض می‌گیریم که منظور از خلاف، این باشد. می‌خواهم چهار شب را تعیین کنیم. اگر آن جا می‌گویند ما ندیدیم، خلافِ گفته ما است. یعنی الآن شما باید شروع را از بیست‌ویکم خودتان بگیرید؟ یا از بیست‌ویکم کابل که یک روز عقب تر است؟

شاگرد: بیست‌ویکم، بیست و دوم، بیست و سوم و بیست و چهارم.

استاد: احسنت. در این فرض باید چهار شبی که حضرت فرموده‌اند را متصلا احیاء بگیریم. اما فرض دوم؛ «جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک» یعنی چه؟ یعنی کسی که در بلد غربی ما بود، آمد و گفت ما هم دیدیم. خب این هم می‌گوید «ربما راینا الهلال». می‌گوید ما دیشب ندیدیم؟! این جور؟! خب او هم که می‌گوید «راینا الهلال». نمی‌گوید ما ندیدیم و آن‌ها دیدند. نکته این است.

شاگرد: روی فرض اولی که فرمودید چهار شب درست نمی‌شود.

استاد: بنابر نوعیت. اتفاقا بحث ما این است. بیان شما روی مبنای نوعیت کاملاً توضیح داده می‌شود. خب آن‌ها ماه خودشان است؛ سی ام شعبان هستند. ما هم اول ماه مبارک هستیم، اما دیگر چهار شب هم نیازی نیست. «ما ایسر لیلتین» برای کابل است، شب بیست‌ویکم و بیست و سوم خودشان می‌گیرند. که یک شب بعد از ما می‌شود.

شاگرد: حتی اگر بنابر شخصیت باشد، باید از یک جا آغاز بشود. لذا دیگر شب بیست و دوم، دیگر قطعاً برای ما شب قدر نیست. ولو آن جا شب اول قدرشان است. برای آن‌ها نوزدهم است و برای ما بیستم است.

استاد: الآن برای ما شب بیست‌ویکم است و برای آن‌ها شب بیستم است. فردا شبش، برای ما شب بیست و دوم است، برای کابل شب بیست‌ویکم است. شما می‌گویید «ایسر الیالی» شاملش هست یا نه؟

شاگرد: نه، برای ما نیست.

استاد: پس چرا «اربع»؟

شاگرد: فرضش را باید عوض کنیم. در کابل دیده‌اند و ما ندیده ایم.

استاد: فرض این نیست که ما ندیده ایم. می‌گوید «ربما راینا الهلال». نمی‌گوید ما ندیده ایم.

شاگرد: شاید هلال شب دوم را دیده‌اند و بگوید شب اول است.

استاد: ما شب دوم را دیده‌ایم، «جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک». یعنی می‌گویند دیشبش ما دیده بودیم. روی حساب ضوابط هیئت کجای ما است؟ باید غربی ما باشد. روی حساب ظاهر فن هیئت، فقط برای غربی ما طبیعی است.

شاگرد: در شرق دیده‌اند، ولی ما شب بعدش دیده‌ایم. فکر کردیم شب اول است. بعداً از شرق آمدند و گفتند ما یک شب قبل از شما دیدیم.

شاگرد2: این کشف خلاف می‌شود. این روایت منصرف از این فرض است که بفهمیم اشتباه کرده‌ایم.

شاگرد3: با توجه به این احتمال می‌پرسد، نه این‌که کشف خلاف شده است. یعنی وقتی این احتمال هست، شب قدر را چه کار کنیم؟

استاد: پس اگر خلافش ثابت می‌شود، خلاف یعنی باید طوری باشد که حضرت بفرمایند چهار شب می‌شود. سؤال من این است: او که می‌گوید «راینا الهلال»، این چهار شب را از بیست‌ویکم «راینا» شروع کنیم و چهار شب جلو برویم؟ یا نه، از شب قبل بیست‌ویکم شروع کنیم؟ آن وقت بینش فاصله می‌شود. یعنی ما که شب بیست‌ویکم خودمان است، باید شب بیستم آن‌ها و شب بیست‌ویکم آن‌ها، دو شب بگیریم. اما بینش دیگر نه. دوباره شب بیست و سوم آن‌ها که شب بیست و دوم ما است، با شب بیست و سوم خودمان دوباره بگیریم. بین اربع لیالی یک شب فاصله می‌شود. من عرض می‌کنم «خلاف ذلک» دو فرض دارد. چیزی که می‌خواستم بگویم این است. «خلاف ذلک» دو فرض می‌آورد. گاهی بین «اربع لیالی» یک روز فاصله می‌شود، گاهی بین «اربع لیال» فاصله نمی‌شود. یعنی باید چهار شب متصلا باشد.

شاگرد: وقتی اول ماه خودم هلال را دیدم، چرا از شب بیست و دوم شروع کنم؟! چون دیده‌ام. طبیعتاً احتمال این بود که در بلاد شرقی دیده باشند و یک روز زودتر شروع کنند.

استاد: یعنی من بگویم شب بیست‌ویکم من است، احتیاطا شب بیست و دوم هم بیست‌ویکم است. و حال آن‌که من ماه را دیده‌ام. فرمایش شما این است.

شاگرد2: آن یک روز فاصله را متوجه نشدم. چون بیست و دوم ما است ولی احتمال می‌دهم بیست و سوم آن‌ها باشد. باز فاصله نمی افتد.

استاد: ببینید روی فتوای کسانی که قائل به اتحاد شب هستند…؛ مثالش را عرض کنم؛ ما در قم هستیم و هلال را امشب دیدیم. جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک. یعنی از غرب ما کسی که در شب با ما شریک است، می‌گوید ما شب قبل دیدیم. بنابراین چطور باید شب قدر بگیریم؟ باید شب بیست‌ویکم خودتان را بگیرید، شب بیستم خودتان را هم بگیرید. چرا؟ چون شب بیستم شما، شب بیست‌ویکم آن‌ها است. خب وقتی این جور می‌گیریم یک شب بین آن‌ها فاصله می‌شود. چرا فردایش را بگیریم؟

شاگرد: می‌تواند شب بیست و سوم ما باشد و شب بیست و دوم آن‌ها.

استاد: شب بیستم و شب بیست‌ویکم خودمان می‌گیریم، چرا بیست و دوم خودمان را بگیریم؟

شاگرد: چون بیستم ما، شب بیست‌ویکم آن‌ها است. شب بیست و دوم ما هم، شب بیست‌وسوم آن‌ها می‌شود. یعنی اتصال به هم نمی ریزد. یا جلو می‌افتد یا عقب می‌افتد. اگر غربی دیده باشند،بیست، بیست‌ویک، بیست و دوم و بیست و سوم می‌شود. اگر شرقی باشد، بیست ویک، بیست و دو، بیست و سه، و بیست وچهار می‌شود.

استاد: وقتی در ذهنم ردیف کردم، دیدم در شرق و غرب یک روز فاصله می‌شود. پس در ذهن من مسامحه شده است. دو فرض هست؛ ببینیم آیا علی ای حال اتصال اربع لیال محفوظ هست یا نیست.

شاگرد2: نکته خاصی مد نظرتان هست که استظهار را از اینجا شروع کردید؟

استاد: الآن روی فرضی رفتیم که قبل از ما بود. شب بیستم آن‌ها را با بیست‌ویکم گرفتیم. فردا شبش، شب بیست و دوم ما است و شب بیست و سوم آن‌ها است. خب این متصل است. حالا آن طرفش را هم برویم. شب بیست‌ویکم ما و شب بیست و دوم آن‌ها را احتیاط کردیم.

شاگرد: بیست و دو ما، بیست‌ویکم آن‌ها می‌شود.

استاد: می‌خواهم عقب باشد.

شاگرد: بیست‌ویک ما، بیست و دوم آن‌ها می‌شود. فردا شب که بیست و سوم ما می‌شود… .

شاگرد2: نه، اگر هر دو باشد، پنج شب می‌شود. اگر عقب باشد، از نوزده تا بیست و چهار باشد. پنج شب می‌شود.

شاگرد: فرقی نمی‌کند.

استاد: من همین جور فکر کردم؛ نمی‌دانم چه جور ذهنم جلو رفته که اربع لیالی را روی فرض شرق و غرب، این جور به ذهنم آمده که در یک فرضش منفصل است ولی در فرض دیگرش متصل است. ظاهراً این اشتباه است.

حالا علی ای حال آن چه که سؤال من است، این است: ارتکازی که بر فضای این روایت حاکم است، ارتکاز شخصیت است یا نوعیت؟ «من یخبرنا بخلاف ذلک» در فرضی که ما دیدیم، به چه معنا است؟ فوقش این است که آن‌ها یک شب جلوتر از ما بودند، اگر آن‌ها جلوتر از ما بودند، اربع لیالی متصله را از شب بیستم شروع می‌کنید.

شاگرد2: ممکن است ارتکاز این باشد که لیله شب قدر شخصی است ولی ماه نوعی باشد. این با روایت سازگار است. یعنی می‌شد جور دیگری بگویند. ولی این کلام با ماه نوعی سازگار است. یعنی ماه کابل، پس فردا شروع می‌شود ولی ماه ما از فردا شروع می‌شود. ولی شب قدر شخصی است.

استاد: فرمایش شما به‌خاطر این توضیح است که لیلة القدر به‌خاطر ادله اثباتیه شرعیه، چون وقایع است، ارتکاز سراغ شخصیت می‌رود. اما «يَسۡـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ»2 منافاتی با این ندارد که اصل ماه نوعی باشد ولی آن شب، شب شخصی باشد.

شاگرد: «غلت مردة الشیاطین» چه می‌شود؟

استاد: بله، این مورد دیگری است. حالا من حرف‌ها را عرض می‌کنم.

شاگرد3: در ارتکازاتی که شما می‌فرمایید، یک وقت کره را مد نظر قرار می‌دهید، همان مثالی که شما زدید که روی ارتکاز اولیه همه ماه را شخصی می‌بینند. لیلة القدر را هم که شخصی می‌گیرند به لحاظ کل کره است، صرف‌نظر از بلاد. ولی وقتی بلاد را مد نظر قرار می‌دهید، گویا یک نوعی بودن هم در اینجا درست می‌شود.

استاد: آن مرحله بعدی است که الآن می‌رسیم.

روایت «طالع الدنیا السرطان»، موید شخصی بودن شهر و لیل و یوم

(31:47)روایت دیگر «انّ طالع الدنیا السرطان» بود. آن روایت مهم بود. از چه ناحیه ای؟ از این ناحیه که امام علیه‌السلام دارند استدلال می‌کنند بر این‌که شب مقدم بر روز است یا روز مقدم بر شب است. به اول کار می‌برند و یک فضایی درست می‌کنند که آن لحظه شروع کار و تقویم، خورشید در وسط سماء بوده؛ و وقت زوال بوده است. امام علیه‌السلام به این صورت می‌فرمایند. خب در این بیان، ماه بعدی و تقویم بعدی و روزهای بعدی، شخصی می‌شود یا نوعی؟ روی این بیانی که امام علیه‌السلام دارند، شخصی می‌شود. چون نقطه آغاز را می‌گویند؛ روز قبل است و شب بعدش است.

برچسب روز از زوال تا زوال در روایت «طالع الدنیا السرطان»

(32:45)اگر خواستید مجموع این روند را مقاله کنید، بحارالانوار، جلد پنجاه و هفت چاپ اسلامیه، - پنجاه و چهار چاپ بیروت- صفحه دویست و سی و یک را ببینید. مرحوم مجلسی نقلی دارند. نشد من ببینم این متوهم چه کسی بوده. بعد از این‌که این روایت شریفه را توضیح دادند؛ «الشمس فی شرفها…»، فرمودند:

ثم إن بعض الناس توهموا أن هذا الحديث مؤيد لكون اليوم من الزوال إلى مثله كما اعتبره المنجمون لسهولة الحساب ، ولا يخفى وهنه على اولي الباب.3

من گشتم تا ببینم این «بعض الناس» چه کسی بوده ولی پیدا نکردم. ببینیم در کتب قدیمی، متخصصین می‌گویند چه کسی است یا نه. «توهموا أن هذا الحديث»؛ حضرت فرمودند در آن لحظه آغازین که خورشید در وسط آسمان بود، «مؤيد لكون اليوم من الزوال إلى مثله كما اعتبره المنجمون لسهولة الحساب»؛ روز، قبل است اما شروع شبانه‌روز و بیست و چهار ساعت از زوال است. حالا باید ببینیم این متوهم چه کسی بوده؟ گاهی وقتی به دنبالش می‌رویم می‌بینیم طلبه‌ای مثل من نبوده که یک حرفی می‌زند. گاهی می‌بینید کسی بوده که وزین بوده است. مرحوم مجلسی به این خاطر که از نظر شرعی برایش روشن است که شروع شبانه‌روز از شب قبل است، شروع روز شرعی هم از طلوع فجر صادق است، می‌گویند این توهم است. و حال این‌که این‌ها مانعة الجمع نیست. یعنی می‌تواند در میقات شرعی، اول شب، روز تقویم باشد، شروع روز شرعی هم از طلوع شمس نباشد، از طلوع فجر صادق باشد، همه این‌ها باشد، این دم و دستگاه روایت هم درست باشد. هر کدام جای خودش باشد؛ در احکام خودش مانعة الجمع نیستند. در دو فضا و نظامی هستند که بخواهد آثار بر آن بار شود.

بنابراین این روایت «طالع الدنیا» را هم داریم که در ذهن ارتکاز شخصیت را تقویت می‌کند.

شاگرد: باز هم در فضای کل کره است. ممکن است این ارتکاز نسبت به بلاد نیاید.

استاد: وقتی بلاد می‌گویید یعنی به کلاس رفته‌اید. چیزی است که الآن می‌خواهم بگویم.

نوعیت لیلة القدر و شهر بخاطر فعلیت شب و روز در کره

(35:32)این مطالبی که عرض کردم، ارتکازاتی بود که به گمانم مشترک بین الکل است. در گام بعدی می‌بینید باحثین و متخصصینی که سال‌ها این را می‌دانستند، وکسانی هم که توجه نداشتند، به محض این‌که با این مواجه می‌شوند، از این ارتکاز شخصیت عقب‌نشینی می‌کنند و سراغ نوعیت می‌روند. آن یک چیز بسیار ساده‌ای است؛ در یک لحظه‌ای که قمر دور می‌زند و یک شخص است، خب زمین هم شب دارد و هم روز دارد، می‌خواهید چه کار کنید؟ شما کدام را می‌گویید شب اول است یا شب دوم است؟ به محض این‌که این مطرح می‌شود، از آن ارتکاز دست می‌کشند. خود مرحوم آقای خوئی هم همین‌طور بودند. اول یک بیانی داشتند، ولی وقتی این مطرح شد، اشتراک در شب را گفتند. در اسئلةٌ هم ایشان فرمودند ما این مشکل را داریم، اما چرا حرف شما را بگوییم؟! خب سراغ نوعیت می‌رویم. حاج آقای حسن زاده هم ظاهر حرفشان همین بود. فرموده بودند چون هر لحظه‌ای که یک حادثه رخ می‌دهد، ما هم روز داریم و هم شب داریم. باید معین کنیم. لذا چاره‌ای نداریم برای شب‌ها، حکم شب، و برای روزها حکم روز را داشته باشیم. چاره‌ای نداریم که جدا کنیم. بنابراین ناچار به نوعیت هستیم.

در مراسلات یک عبارت این چنینی داشتند. در رساله اول بود. فرمودند: « و إمّا أن نلتزم… او…».ایشان به دو تا قائل شدند. گفتند یا به نوعیت ملتزم می‌شویم، یا به یک شب طولانی بیست و چهار ساعت ملتزم می‌شویم که بخشی از آن شب قسمت و سهم هر بلدی می‌شود. این دومی با آن توضیحاتی که قبلاً عرض کردم، جور در نیامد. چرا؟ به‌خاطر این‌ سؤالی است که همه فحول و اساطین را به نوعیت می‌کشاند، برای این‌که برای همه ناظرین و باحثین کار روشن شود، ما به سراغ برچسب زنی رفتیم. این برچسب زنی، شبه تفاوت نگاه تحلیلی و ترکیبی است. تحلیل کردن یک چیزی است که همه می‌دانیم؛ روی اینکه می‌خواهیم نگاشت نقطه به نقطه کنیم.

ما یک چیزی داریم که همه قبول دارند؛ آن مسیری است که قمر از مقارنه تا مقارنه دور می‌زند. کدام یک از باحثین هستند که بگویند این دور زدن قمر نوعی است؟! هیچ‌کدام. همه قبول دارند این دور قمر، نوعی نیست. یک جرم خارجی است که در یک دور، دور می‌زند. خب این محور شروع است. این یک چیز شخصی است.

خب حالا تحلیل را شروع می‌کنیم. می‌گوییم می‌خواهیم یک نوار برداریم و روی این دایره ای که قمر می‌رود، ساعات و لحظاتی هست، می‌خواهیم روی آن‌ها برچسب بزنیم. بگوییم بیست و چهار ساعت اول پس از مقارنه است. هیچ مشکلی نداریم. یادتان هست که روز اول شروع کردیم. این تحلیل مهم بود. لحظه مقارنه معلوم است. بعد برچسب می‌زنیم. بیست و چهار ساعت از کجا آمد؟ گفتیم. حالا سراغ حرکت زمین می‌رویم. می‌گوییم لحظه مقارنه را بگیر، همان لحظه، زمین در یک حالی است. یک دور می‌زند. خیلی راحت؛ اصلاً مشکلی نداریم. وقتی زمین یک دور کامل زد، بیست و چهار ساعت می‌شود. ما هم از نقطه مقارنه برچسب می‌زنیم و می‌گوییم این بیست و چهار ساعت اول است. خیلی واضح است.

اشکالاتی به مبنای زمین تختی

(39:51)اما مشکل از آن جا بود که بخواهیم بگوییم لحظه مقارنه بود، شب اول چه زمانی است؟ اینجا مشکل داشتیم. چون شب نداریم. بیست و چهار ساعت اول، زمین یک دور زده است و برچسب زدیم. اما در لحظه مقارنه هم شب داشتیم و هم روز داشتیم. کره زمین هر دوی آن‌ها را داشت. بله، روی فرمایش مرحوم صاحب حدائق، شب و روز نداریم. چون ایشان می‌گویند زمین صاف است.

شاگرد: ایشان نقل کرده بود که زمین تخت است. ایشان هم کروی می‌گوید.

استاد: حدائق اینجا هست. ایشان می‌گویند تمام ادله شرعیه خلاف کرویت است. جلد سیزدهم بود صفحه دویست و شصت و هفت:

و بالجملة فبطلان هذا القول بالنظر الى الأدلة السمعية و الاخبار النبوية أظهر من ان يخفى و ما رتبوه عليه في هذه المسألة من هذا القبيل، و عسى ان ساعد التوفيق ان أكتب رسالة شافية مشتملة على الأخبار الصحيحة الصريحة في دفع هذا القول ان شاء الله تعالى.4

در تعلیقه کتاب می‌گویند: «انّ كرؤية الأرض أصبحت في عصرنا هذا من الأمور الواضحة البديهية». این را محقق کتاب در پاورقی می‌گویند.

شاگرد: صفحه دویست و شصت و چهار چیست؟

استاد: آن جا از علامه نقل می‌کنند. مطالب منتهی را می‌آورند. امثال شیخ بهائی، کسانی که در این فن تخصص داشتند، برایشان واضح بوده است.

شاگرد2: اصلاً شیخ بهائی در کرویت رساله‌ای دارد.

استاد: بله.

علی ای حال روی فرمایش ایشان ما شب و روز نداریم. روی مبنای کسانی که می‌گویند خورشید کوچک هست و دور می‌زند، من عرض کردم خب خسوف را چه کار می‌کنند؟! نمی‌دانم. مورد دیگر تقویم است. تقویم را نمی‌توانند کاری کنند. یعنی ولو خورشید را کوچک می‌کنند تا دور زمین بگردد، اما چاره‌ای از خط زمان ندارند. یعنی خط زمانی‌که ما داریم. خلاصه روی فرض آن‌ها هم ما تقویم می‌خواهیم. یعنی آن‌ها هم محتاج هستند روی مبنایی که می‌گویند این جسم کوچک دور قله ای مثل دماوند می‌گردد و شب و روز پدید می آورد، تقویم داشته باشند. خب یک شنبه چه زمانی است؟ برای کجا؟ باید تعیین کنید. مرز می‌خواهد. از حیث تقویم چاره‌ای ندارند که حرف بزنند. نمی‌دانم این را گفته اند یا نه. باید این سؤالات را جواب بدهند.

مشکل انطباق برچسب‌های شب و روز سببِ قائل شدن به نوعیت برای هر بلد

(43:39)روی کرویت زمین، واضح است که شب و روز داریم، این بزرگان می‌گویند نمی‌شود. لذا ما باید برچسب بزنیم. برچسب زنی بسیار مهم است. در این جلسه هم یادآوری شد و هم این حدیث را خواندیم. به اینجا رسیدیم که ما یک برچسب بیست و چهار ساعت بزنیم. برچسب شب را از مقارنه، هنوز نمی‌دانیم چه کار کنیم. برچسب شب نزد اهلال هلال؛ الآن اهلال هلال شد –نه مقارنه- یعنی متشرعه الآن می‌توانند هلال را ببینند؛ می‌خواهیم برچسب بزنیم. بگوییم الآن لحظه اهلال هلال است. قمر یک مقداری از مقارنه جلو آمده است. می‌خواهیم این لحظه را برچسب بزنیم که اهلال هلال این لحظه است. بزنیم شب اول یا روز اول؟ خب هم شب داریم و هم روز. این مشکل را داریم. چه کار کنیم؟ ولذا وقتی این مشکل را داریم، به مسأله نوعیت و لزوم اشتراک افق بر می‌گردیم و طبق هر بلدی برچسب خودش را می‌زنیم. می‌گوییم از این ساعت تا این ساعت، شب اول قم است. جلوتر می‌رویم و برچسب می‌زنیم؛ از این ساعت تا این ساعت سیر قمر، شب اول مدینه منوره است.

شاگرد: طبق رؤیت خودشان است؟

استاد: طبق رؤیت خودشان و طلوع و غروب خودشان است. چون می‌خواهیم شب را تعیین کنیم. شب آن‌ها این است. شب آن‌ها سه ساعت بعد از ما است، چطور از شب ما بزنیم؟! این هم یک جور برچسب زنی است. این نوع برچسب زنی، در مراسلات ایشان این جور به ذهن می‌آورد که بخشی از شب طولانی، برای این بلد است. مشکل این چه بود؟ ما در مثل کابل گیر می‌کردیم. در قم دیدیم، چون هلال داشتیم، روی قوس رفتیم و گفتیم این شب اول قم است. همین امشب ما یک ساعت قبل از ما، در کابل هلال نبود. کابل هم ندیدند، فردای آن‌ها سی ام شعبانشان است، حالا چه کار کنیم؟ باید برای کابل از یک ساعت قبل از شب ما در قم برچسبی بزنیم -که با ماه مبارک شریک می‌شود- و بگوییم شب سی ام شعبان است. فقط یک ساعتش جلوتر است، ولی در بقیه شبش با قم شریک است. اینجا برچسب ها روی هم می‌افتد. یعنی این قسمتی که ماه می‌رود، یک حرکت است اما شب سی ام شعبان برای کابل است ولی شب اول ماه مبارک است برای ما. این برچسب زنی چه کار می‌کند؟ ذهن را تحلیلی می‌کند تا از آن ارتکازات دست برداریم. در اینجا چه کار کنیم؟ کره شب و روز دارد. این برچسب زنی ها را چه کار کنیم؟

جلسه قبل به اینجا رسید؛ خلاصه برای کره‌ای که می‌دانیم شب و روز دارد، یک برچسبی بزنیم غیر از تعدد بلاد، خلاصه برای کل کره چه کنیم؟ الآن ماه مبارک شروع شده، از کجای این سیر ماه بگوییم شب اول ماه کره شروع شده است؟ می‌گویید اهلال هلال! خب در اهلال هلال که شب و روز را با هم داریم؛ ما می‌خواهیم روی آن لحظه برچسب بزنیم، برچسب شب بزنیم یا نه؟ از چه زمانی بزنیم؟ در ذهن من یک وجهی هست، این‌ها مقدمه شد. الآن ذهن شریف شما آماده است. شما می‌توانید مطالبی که عرض کردم را مقاله کنید. روال ارتکازیات در شخصیات است، به طرف اشکالاتی که کره هم شب دارد و هم روز، پس از نوعیت ناچار هستیم. آیا ناچار هستیم یا نیستیم. اخباری که تا الآن هست، به گمانم ناچاریت می‌آورد. آیا احتمال دارد یک جوری برویم تا بتوانیم برای کره برچسب شب اول بزنیم یا نه؟ ان شاءالله جلسه بعد.

والحمد لله رب العالمین

کلید واژه: تقویم کره، برچسب کره، برچسب شب اول، برچسب بیست و چهار ساعت، روز اول کره، شب اول کره، لیلة القدر، شهر نوعی، شهر شخصی، میقاتیت، غلت مردة الشیاطین،

1 التوبه 36

2 البقره 189

3 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 57 صفحه : 231

4 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 13 صفحه : 267







رؤیت هلال؛ جلسه 273 17/9/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

ارتکاز اولی شهر شخصی در سال

اصل سؤال ما این بود که خلاصه تعیین کنیم در ماه، در لیلة القدر، در روز عید سر و کار ما با شخصیت است یا با نوعیت است؟ به گمانم سؤال خوبی است. نمی‌دانم در موضوعات فقهی متعددی که پایان نامه نوشته شده، این موضوع هست یا نیست. یک پیشنهاد خوبی است؛ در ذهن شریفتان باشد. مقاله بشود، پایان نامه بشود. این‌که سر و کار ما در مسائل رؤیت هلال با شخصیت است یا با نوعیت است.

فرمایشی هم از مرحوم استاد حسن زاده در فدکیه گذاشته بودند؛ ظاهر عبارت ایشان هم نوعیت بود. خود لیلة القدر را یک حقیقت ملکوتی دانسته‌اند که ظهور و بروز پیدا می‌کند. ظاهر عبارتشان این بود که نوعی است. خب مثل این جور استادی که جامع بین فن هیئت و علوم حوزوی هستند، این‌طور می‌گویند. خلاصه این سؤال خوبی است که به دنبالش برویم و مطالب و ادله را جمع‌آوری کنیم تا ببینیم سر و کار ما با شخصیت است یا با نوعیت.

شاگرد: مقصودتان از شخصیت و نوعیت چیست؟

استاد: الآن توضیح آن را با روالی که در ذهنم هست، عرض می‌کنم. کسی که بخواهد یک مقاله داشته باشد، این هم خودش یک روالی است. در همین شخصی و نوعی، نقطه شروع بحثتان می‌تواند جاهای مختلفی باشد. پیشنهادی که من عرض می‌کنم این جور است: از اینجا شروع کنیم و جلو برویم. گمان من این است: قبل از این‌که به فضای بحث بیاییم تا غامض بودن مراحل بعدی برایمان جلوه کند، ارتکاز کل بر شخصیت است. یعنی چه؟ یعنی وقتی آیه شریفه «إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ»1 را می‌بینیم، تمام اساتیدی که قائل به نوعیت می‌شوند، اولین باری که این آیه را می‌بینند و هنوز در این بحث‌ها نبودند، می‌گفتند یعنی یک سال دوازده ماه است. ظاهر آیه را می‌گفتند. آن مطالب بالا و لطائفش را کاری نداریم. همان معنای دم دستی و عرفی آن را کار داریم. شماره ماه‌ها دوازده است؛ یعنی در یک سال ماه محرم داریم، اگر ماه محرم شروع کنیم یا اگر از ماه مبارک شروع کنیم تا دوازده ماه برویم. همان جا اگر از آن‌ها سؤال کنیم که در یک سال چند ماه مبارک داریم؟ چه جوابی می‌دادند؟ به ارتکازشان جواب می‌دادند که در یک سال، یک ماه مبارک داریم. نه این‌که دو تا ماه محرم داشته باشیم. در یک سال چند فرد ماه مبارک داریم؟ باز دقیق‌تر بشویم. در هر سال یک فرد ماه مبارک داریم. این ارتکازی است از مثل این آیه شریفه.

عدم تفاوت مبنای زمین مرکزی و خورشید مرکزی در محاسبات ریاضی

جلوتر برویم؛ الآن در اذهان سن کم بگیرید، تا سن بالا، داریم فعلاً فرض می‌گیریم که غوامض بحث ما مطرح نیست. ذهنمان را از گام های بعدی که مشکل پیش می‌آید خالی کنیم. فعلاً ما هستیم و یک فضای کلاس هیئت. دو تا چیز می‌آورند؛ یکی با ماکت‌های مختلف خورشید را در مرکز نشان می‌دهد؛ البته بنابر خورشید مرکزی. زمین هم دور خورشید می‌گردد. ماه هم به دور زمین می‌گردد. ماه درحالی‌که به دور زمین می‌گردد، زمین هم خودش به دور خورشید می‌گردد، در یک دوری که زمین به دور خورشید می‌گردد، می‌بینیم ماه هم دوازده بار به دور زمین گشته است. این ماکت را هم ببینند. وقتی می‌گوییم ماه دوازده بار به دور زمین گشته، می‌گوییم این دوازده دور، دور نوعی است یا شخصی است؟ دو شخصی است. عرض می‌کنم این شروع مقاله علمی است. از ارتکازیات واضح عند الکل شروع کنیم. ماه به دور زمین می گردد و هر دورش هم یک شهر است، به‌عنوان تقویم و هر چه که بفرمایید ترسیم می‌کنیم. همچنین در زمین مرکزی یا مختصات کره سماوی بروید. الآن هم در رصدخانه ها هیچ‌کدام خورشید مرکزی کار نمی‌کنند. کانورت و تبدیل دارد. در رصد خانه حتماً خودشان را مرکز فرض می‌گیرند و تمام حرکات را با این مرکز می سنجند. و الّا محاسبه ممکن نیست. لذا استاد حاج آقا حسن زاده در درس مکرر می‌گفتند که در هیئت و نجوم ریاضی فرقی نمی‌کند که شما خورشید یا وسط بگذارید یا زمین را مرکز بگذارید. چون ریاضیات محاسبه است، سه هزار سال پیشتر به‌صورت خیلی دقیق محاسبه خسوف و کسوف می‌کردند. در تاریخ از تالس بلطی معروف است که کسوفی را پیشگویی کرد و شد. بگوییم خودش زمین مرکزی بود! زمین مرکزی بودن در هیئت فرقی نمی‌کند. بله، در هیئت و نجوم تجسیمی درست است؛ می‌خواهیم آن نحوه حرکت را مجسم کنیم که خلاصه کدامشان حرکت می‌کند؛ اینجا می‌گویید خورشید مرکزی. لذا در تجسیم دو تا می‌شوند. یا در هیئت و نجوم صبغه محرکی و دینامیکی به این صورت است؛ نه صرف سینماتیک حرکت. دینامیک حرکت را که می‌خواهید بررسی کنید، موانع عجیب و غریبی پیش می‌آید. قدیم می‌گفتند مکان طبیعی و حرکت دورانی کذا، بعد نیوتون آمد و گفت حرکت تابع جاذبه. البته او اولین شخص نبود، قبلاً عرض کردم که ثابت بن قره اولین شخص بود. در شوارق به‌وضوح جاذبیت را توضیح می‌دهد. یعنی وقتی آدم می‌بیند، می‌بیند هم جاذبه است. مثال هم می‌زند و … . این دینامیک هیئت است. چه چیزی محرک این حرکت است؟ جاذبه است؟ آیا وراء جاذبه هست؟ بعضی از مباحث نسبیت، یک جور فضا است؟ فضایی که حاصل شد جاذبه است؟ یا نه، مکان طبیعی و حرکت دورانی است که در حکمت و طبیعیات گفته می‌شد؟ این‌ها مطالبی است که به هم ربطی ندارد. فعلاً سر و کار ما با شخصیت و نوعیت است. وقتی برای فضای ذهن کسی که فقط می‌خواهد با هیئت آشنا شود، به گمانم ارتکاز کل، شخصی است. یعنی هر سال یک ماه مبارک هست.

وقایع شرعی، موید شخصی بودن لیلة القدر و شهر

بر این مسائلی را اضافه کنیم که بحث کردیم. مثل آن وقایعی که در السنه شرعیه برای بعضی از زمان‌ها گفته شده است. مثل نزول ملائکه در لیلة القدر. این یک واقعه است. واقعه که نوعی نمی‌شود. حالا بگوییم دو نزول داریم! این نوعی می‌شود. اما ظاهر ادله‌ای که می‌گوید در آن شب ملائکه نازل می‌شوند…؛ پس نفس این واقعه باید دو نزول داشته باشیم، چاره‌ای نداریم. چون اگر واقعه نوعی شد، باید هم دو واقعه باشد. و حال این‌که ظاهر «غلّت مردة الشیاطین» این جور نیست. اول ماه مبارک همه شیاطین مغلول می‌شوند. «غلّت» کاشف از یک امر ملکوتی وقوعی است. هیچ منافاتی هم با ارتباط باطن با ظاهر ندارد. ولی خلاصه باید یک ظهوری در عالم ناسوت داشته باشد. این ظهور، واقعة فی زمان و مکان. این واقعه که در السن شرعیه هست، ذهن را سراغ این می‌برد که آن لیلش هم شخصی است. ولو اگر بعداً به مشکل خوردیم توجیه می‌کنیم. می‌خواهم اول ذهن را عرض کنم.

روایت «مَا أَيْسَرَ أَرْبَعَ لَيَالٍ»، موید شخصی بودن لیلة القدر و شهر

یک روایت دیگری هم هست. کافی شریف، جلد چهارم، صفحه صد و پنجاه و شش. در اینجا یادداشت دارم در جلد اول،صفحه دویست و چهل و دو در کتاب حجه، بابی هست به نام «باب فی شأن اناانزناه». اگر یاد آدم باشد خوب است که در کافی شریف در دوجا راجع به لیلة القدر بحث کرده‌اند. یکی در کتاب الحجه است، یکی هم در کتاب فقه صیام است. خب روایت دوم را ببینید. سندش خوب است. وارد آن نمی‌شویم. پسر جناب ابوحمزه ثمالی است.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ اللَّيْلَةُ الَّتِي يُرْجَى فِيهَا مَا يُرْجَى‌ فَقَالَ فِي إِحْدَى وَ عِشْرِينَ أَوْ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ قَالَ فَإِنْ لَمْ أَقْوَ عَلَى كِلْتَيْهِمَا فَقَالَ مَا أَيْسَرَ لَيْلَتَيْنِ فِيمَا تَطْلُبُ قُلْتُ فَرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى فَقَالَ مَا أَيْسَرَ أَرْبَعَ لَيَالٍ تَطْلُبُهَا فِيهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ- لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ لَيْلَةُ الْجُهَنِيِ‌ فَقَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَيُقَالُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ خَالِدٍ رَوَى فِي تِسْعَ عَشْرَةَ يُكْتَبُ وَفْدُ الْحَاجِ‌ فَقَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَفْدُ الْحَاجِّ يُكْتَبُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْأَرْزَاقُ وَ مَا يَكُونُ إِلَى مِثْلِهَا فِي قَابِلٍ فَاطْلُبْهَا فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ وَ صَلِّ فِي كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِائَةَ رَكْعَةٍ وَ أَحْيِهِمَا إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَى النُّورِ وَ اغْتَسِلْ فِيهِمَا قَالَ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى‌

پس ابوحمزه ثمالی است، می‌گوید محضر امام صادق علیه‌السلام بودم. «فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ اللَّيْلَةُ الَّتِي يُرْجَى فِيهَا مَا يُرْجَى‌»؛ آن شبی که امیدها در آن است، چه زمانی است؟

«فَقَالَ فِي إِحْدَى وَ عِشْرِينَ أَوْ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ»؛ یا شب بیست‌ویکم است یا شب بیست و سوم. ابوبصیر خواست زرنگی کند و حضرت بیشتر بگوید. «قَالَ فَإِنْ لَمْ أَقْوَ عَلَى كِلْتَيْهِمَا»؛ من قوتش را ندارم. من قوت یک شب را دارم. می‌خواهد که حضرت تعیین بفرماید. لذا بعدش لیلة الجهنی را گفت. می‌خواست از امام برای بیست و سوم تأیید بگیرد.

«فَقَالَ مَا أَيْسَرَ لَيْلَتَيْنِ فِيمَا تَطْلُبُ»؛ دو شب است! من که تمام ماه را نگفتم. در کل سال دو شب را برای تو گفتم. یعنی من از حرفم دست بر نمی‌دارم. خیال تعیین نکن!

«قُلْتُ»؛ ظاهراً این «قلت» برای پسر ابو حمزه است. آن را ابوبصیر گفت، این را هم ایشان گفت تا بحث را یک جوری جلو ببرد، کاری بکند که «ایسر لیلتین» با نیاز بیشتری از تعیین مواجه بشود. «قلت فَرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى فَقَالَ مَا أَيْسَرَ أَرْبَعَ لَيَالٍ تَطْلُبُهَا فِيهَا»؛ چهار شب هم بشود، چهار شب است.

این روایت چندبار در مباحثه ما مطرح شد و خیلی مفصل بحث نشد. جالب این است که تا جایی که درذهن من هست، آقایان که این قدر راجع به اشتراک افق بحث کرده‌اند –مرحوم آقای خوئی به‌صورت استدلالی وارد شدند و چند روایت آوردند- هیچ‌کدام این روایت را مطرح نمی‌کنند. و حال این‌که سائل یک جمله خوبی دارد. می‌گوید: «َرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى». خب اگر نوعیت باشد، جواب حضرت روشن است. می‌گویند به ارض اخری چه کار داری؟! خودت دو شب بگیر. چون نوعی است. آن‌ها برای خودشان «ایسر لیلتین» دارند، تو هم برای خودت «ایسر لیلتین» داری. اقتضاء نوعیت این است؛ حکم کل بلد مستقل بنفسه. اما به جای این‌که حضرت این‌طور بفرمایند سراغ چهار لیل رفتند.

نکاتی که در سؤال این سائل هست، این است. ببینید در روایات دیگر دارد «یجیئنا من بلد آخر»، اینجا به جای بلد، تعبیر به «ارض» شده است. بزرگوارانی که روایات بلاد و اطلاق آن را بر بلاد قریبه حمل می‌کردند، می‌گفتند خب «بلد اخری» یعنی آن جایی که او می‌دید. در استعمالات عرفی کلمه «ارض» استعمالات بیرونی دارد. شما می‌توانید بیشتر در مورد این حدیث جست و جو کنید. ببینیم وقتی عرف آن زمان وقتی «ارض» می‌گوید منظور چیست. می‌گوییم ارض خراسان، ارض عراق، ارض حجاز. وقتی عرف کلمه ارض را به کار می‌برد، برای یک منطقه وسیعی به کار می‌برد. لذا در این روایت می‌گوید از ارض دیگری می‌آید. خیلی جا داشت حضرت بگویند چه ربطی دارد؟!

«فَرُبَّمَا رَأَيْنَا الْهِلَالَ عِنْدَنَا وَ جَاءَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِخِلَافِ ذَلِكَ مِنْ أَرْضٍ أُخْرَى»؛ خب «خلاف ذلک» یعنی چه؟ یعنی آن شبی که شما دیدید، ما ندیدیم؟ هوا صاف بود و ما ندیدیم. یا می‌گوید آن شبی که شما دیدید، ما شب قبلش دیدیم؟ شما این شب دیدید ولی ما شب قبلش دیدیم؟ این «ارض اخری» چه می‌گوید؟ اگر ما باشیم هر دوی آن‌ها ممکن است. یعنی «جائنا من ارض اخری»، اگر در بلاد شرقی بوده، این راوی می‌گوید ما در ارض شام بودیم و هلال را دیدیم، «جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک من ارض شرقی». می‌گوید ما در خراسان بودیم و هوا صاف بود، ولی ندیدیم. این مشکلی ندارد. شما در خراسان شرقی بودید و هنوز هلال از تحت‌الشعاع خارج نشده بود. ما که در غرب بودیم دیدیم. این یک وجه است. پس شب آن‌ها یک روز از ما عقب تر است. اگر به این صورت باشد، «اربع لیالی» چه می‌شود؟

تصویر توالی احتیاطی چهار لیلة القدر در بلاد شرقی و غربی

شاگرد: در اینجا دیگر خلاف نمی‌شود. «یخبرنا بخلاف ذلک» یعنی دیده‌اند و ما ندیده ایم.

استاد: من می‌خواهم روی حساب احتمال عرض کنم. فعلاً روی احتمال، «خلاف» یعنی ندیدیم؛ نه این‌که شما دیدید و ما هم شب قبلش دیدیم. شما می‌گویید «بخلاف ذلک» یعنی شب قبلش دیدیم.

شاگرد: «خلاف ذلک» یعنی باید اثبات کنیم. آن‌ها ندیدند و ما دیدیم، طبیعی است.

استاد: فرض خودمان را بگیریم؛ الآن در قم هوا صاف بود و دیدیم، در کابل و خراسان هم هوا صاف بود ولی ندیدند. ضوابط هیوی و فنی هم می‌گوید هنوز آن جا از تحت‌الشعاع خارج نشده بود، ولی یک ساعت بعد در قم از تحت‌الشعاع خارج شد. الآن اینجا آن‌ها می‌گویند ندیدیم، خلاف ما گفته اند یا نگفته اند؟

شاگرد: در ماه مبارک با هم مخالف نیستیم.

استاد: هستیم. روی قول مشهور، در کابل هوا صاف بود ولی ندیدند، فردا سی ام شعبان است یا اول ماه مبارک؟

شاگرد: سی ام شعبان است.

استاد: خب ما که در قم دیدیم، فردا سی ام شعبان است یا اول ماه مبارک؟

شاگرد: اول ماه مبارک.

شاگرد2: می‌گویند آن خلاف باید تختئه باشد، یعنی دیدن ما اشتباه باشد.

شاگرد: یعنی دو شب قدر درست کنیم. مثلاً دو شنبه دیده‌اند و ما سه‌شنبه شروع کردیم، بعد فهمیدیم دوشنبه برای ما هم بوده و ما خبر نداشتیم. این احتمال که آمد چهار شب درست می‌شود.

استاد: احتمال دوم؛ چهار شب متصل هستند؟ از چه زمانی شروع می‌شود؟

شاگرد: در چه فرضی از چه زمانی شروع می‌شود؟

استاد: الآن فرض می‌گیریم که منظور از خلاف، این باشد. می‌خواهم چهار شب را تعیین کنیم. اگر آن جا می‌گویند ما ندیدیم، خلاف است. یعنی الآن شما باید شروع را از بیست‌ویکم خودتان بگیرید؟ یا از بیست‌ویکم کابل که یک روز عقب تر است؟

شاگرد: بیست‌ویکم، بیست و دوم، بیست و سوم و بیست و چهارم.

استاد: احسنت. در این فرض باید چهار شبی که حضرت فرموده‌اند را متصلا احیاء بگیریم. اما فرض دوم؛ «جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک» یعنی چه؟ یعنی کسی که در بلد غربی ما بود، آمد و گفت ما هم دیدیم. خب این هم می‌گوید «ربما راینا الهلال». می‌گوید ما دیشب ندیدیم؟! این جور؟! خب او هم که می‌گوید «راینا الهلال». نمی‌گوید ما ندیدیم و آن‌ها دیدند. نکته این است.

شاگرد: روی فرض اولی که فرمودید چهار شب درست نمی‌شود.

استاد: بنابر نوعیت. اتفاقا بحث ما این است. بیان شما روی مبنای نوعیت کاملاً توضیح داده می‌شود. خب آن‌ها ماه خودشان است؛ سی ام شعبان هستند. ما هم اول ماه مبارک هستیم، اما دیگر چهار شب هم نیازی نیست. «ما ایسر لیلتین» برای کابل است، شب بیست‌ویکم و بیست و سوم خودشان می‌گیرند. که یک شب بعد از ما می‌شود.

شاگرد: حتی اگر بنابر شخصیت باشد، باید از یک جا آغاز بشود. لذا دیگر شب بیست و دوم، دیگر قطعاً برای ما شب قدر نیست. ولو آن جا شب اول قدرشان است. برای آن‌ها نوزدهم است و برای ما بیستم است.

استاد: الآن برای ما شب بیست‌ویکم است و برای آن‌ها شب بیستم است. فردا شبش، برای ما شب بیست و دوم است، برای کابل شب بیست‌ویکم است. شما می‌گویید «ایسر الیالی» شاملش هست یا نه؟

شاگرد: نه، برای ما نیست.

استاد: پس چرا «اربع»؟

شاگرد: فرضش را باید عوض کنیم. در کابل دیده‌اند و ما ندیده ایم.

استاد: فرض این نیست که ما ندیده ایم. می‌گوید «ربما راینا الهلال». نمی‌گوید ما ندیده ایم.

شاگرد: شاید هلال شب دوم را دیده‌اند و بگوید شب اول است.

استاد: ما شب دوم را دیده‌ایم، «جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک». یعنی می‌گویند دیشبش ما دیده بودیم. روی حساب ضوابط هیئت کجای ما است؟ باید غربی ما باشد. روی حساب ظاهر فن هیئت، فقط برای غربی ما طبیعی است.

شاگرد: در شرق دیده‌اند، ولی ما شب بعدش دیده‌ایم. فکر کردیم شب اول است. بعداً از شرق آمدند و گفتند ما یک شب قبل از شما دیدیم.

شاگرد2: این کشف خلاف می‌شود. این روایت منصرف از این فرض است که بفهمیم اشتباه کرده‌ایم.

شاگرد3: با توجه به این احتمال می‌پرسد، نه این‌که کشف خلاف شده است. یعنی وقتی این احتمال هست، شب قدر را چه کار کنیم؟

استاد: پس اگر خلافش ثابت می‌شود، خلاف یعنی باید طوری باشد که حضرت بفرمایند چهار شب می‌شود. سؤال من این است: او که می‌گوید «راینا الهلال»، این چهار شب را از بیست‌ویکم «راینا» شروع کنیم و چهار شب جلو برویم؟ یا نه، از شب قبل بیست‌ویکم شروع کنیم؟ آن وقت بینش فاصله می‌شود. یعنی ما که شب بیست‌ویکم خودمان است، باید شب بیستم آن‌ها و شب بیست‌ویکم آن‌ها، دو شب بگیریم. اما بینش دیگر نه. دوباره شب بیست و سوم آن‌ها که شب بیست و دوم ما است، با شب بیست و سوم خودمان دوباره بگیریم. بین اربع لیالی یک شب فاصله می‌شود. من عرض می‌کنم «خلاف ذلک» دو فرض دارد. چیزی که می‌خواستم بگویم این است. «خلاف ذلک» دو فرض می‌آورد. گاهی بین «اربع لیال» یک روز فاصله می‌شود، گاهی بین «اربع لیال» فاصله نمی‌شود. یعنی باید چهار شب متصلا باشد.

شاگرد: وقتی اول ماه خودم هلال را دیدم، چرا از شب بیست و دوم شروع کنم؟! چون دیده‌ام. طبیعتاً احتمال این بود که در بلاد شرقی دیده باشند و یک روز زودتر شروع کنند.

استاد: یعنی من بگویم شب بیست‌ویکم من است، احتیاطا شب بیست و دوم هم بیست‌ویکم است. و حال آن‌که من ماه را دیده‌ام. فرمایش شما این است.

شاگرد2: آن یک روز فاصله را متوجه نشدم. چون بیست و دوم ما است ولی احتمال می‌دهم بیست و سوم آن‌ها باشد. باز فاصله نمی افتد.

استاد: ببینید روی فتوای کسانی که قائل به اتحاد شب هستند…؛ مثالش را عرض کنم؛ ما در قم هستیم و هلال را امشب دیدیم. جائنا من یخبرنا بخلاف ذلک. یعنی از غرب ما کسی که در شب با ما شریک است، می‌گوید ما شب قبل دیدیم. بنابراین چطور باید شب قدر بگیریم؟ باید شب بیست‌ویکم خودتان را بگیرید، شب بیستم خودتان را هم بگیرید. چرا؟ چون شب بیستم شما، شب بیست‌ویکم آن‌ها است. خب وقتی این جور می‌گیریم یک شب بین آن‌ها فاصله می‌شود. چرا فردایش را بگیریم؟

شاگرد: می‌تواند شب بیست و سوم ما باشد و شب بیست و دوم آن‌ها.

استاد: شب بیستم و شب بیست‌ویکم خودمان می‌گیریم، چرا بیست و دوم خودمان را بگیریم؟

شاگرد: چون بیستم ما، شب بیست‌ویکم آن‌ها است. شب بیست و دوم ما هم، شب بیست‌وسوم آن‌ها می‌شود. یعنی اتصال به هم نمی ریزد. یا جلو می‌افتد یا عقب می‌افتد. اگر غربی دیده باشند،بیست، بیست‌ویک، بیست و دوم و بیست و سوم می‌شود. اگر شرقی باشد، بیست ویک، بیست و دو، بیست و سه، و بیست وچهار می‌شود.

استاد: وقتی در ذهنم ردیف کردم، دیدم در شرق و غرب یک روز فاصله می‌شود. پس در ذهن من مسامحه شده است. دو فرض هست؛ ببینیم آیا علی ای حال اتصال اربع لیال محفوظ هست یا نیست.

شاگرد2: نکته خاصی مد نظرتان هست که استظهار را از اینجا شروع کردید؟

استاد: الآن روی فرضی رفتیم که قبل از ما بود. شب بیستم آن‌ها را با بیست‌ویکم گرفتیم. فردا شبش، شب بیست و دوم ما است و شب بیست و سوم آن‌ها است. خب این متصل است. حالا آن طرفش را هم برویم. شب بیست‌ویکم ما و شب بیست و دوم آن‌ها را احتیاط کردیم.

شاگرد: بیست و دو ما، بیست‌ویکم آن‌ها می‌شود.

استاد: می‌خواهم عقب باشد.

شاگرد: بیست‌ویک ما، بیست و دوم آن‌ها می‌شود. فردا شب که بیست و سوم ما می‌شود… .

شاگرد2: نه، اگر هر دو باشد، پنج شب می‌شود. اگر عقب باشد، از نوزده تا بیست و چهار باشد. پنج شب می‌شود.

شاگرد: فرقی نمی‌کند.

استاد: من همین جور فکر کردم؛ نمی‌دانم چه جور ذهنم جلو رفته که اربع لیالی را روی فرض شرق و غرب، این جور به ذهنم آمده که در یک فرضش منفصل است ولی در فرض دیگرش متصل است. ظاهراً این اشتباه است.

حالا علی ای حال آن چه که سؤال من است، این است: ارتکازی که بر فضای این روایت حاکم است، ارتکاز شخصیت است یا نوعیت؟ «من یخبرنا بخلاف ذلک» در فرضی که ما دیدیم، به چه معنا است؟ فوقش این است که آن‌ها یک شب جلوتر از ما بودند، اگر آن‌ها جلوتر از ما بودند، اربع لیالی متصله را از شب بیستم شروع می‌کنید.

شاگرد2: ممکن است ارتکاز این باشد که لیله شب قدر شخصی است ولی ماه نوعی باشد. این با روایت سازگار است. یعنی می‌شد جور دیگری بگویند. ولی این کلام با ماه نوعی سازگار است. یعنی ماه کابل، پس فردا شروع می‌شود ولی ماه ما از فردا شروع می‌شود. ولی شب قدر شخصی است.

استاد: فرمایش شما به‌خاطر این توضیح است که لیلة القدر به‌خاطر ادله اثباتیه شرعیه، چون وقایع است، ارتکاز سراغ شخصیت می‌رود. اما «يَسۡـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ»2 منافاتی با این ندارد که اصل ماه نوعی باشد ولی آن شب، شب شخصی باشد.

شاگرد: «غلت مردة الشیاطین» چه می‌شود؟

استاد: بله، این مورد دیگری است. حالا من حرف‌ها را عرض می‌کنم.

شاگرد3: در ارتکازاتی که شما می‌فرمایید، یک وقت کره را مد نظر قرار می‌دهید، همان مثالی که شما زدید که روی ارتکاز اولیه همه ماه را شخصی می‌بینند. لیلة القدر را هم که شخصی می‌گیرند به لحاظ کل کره است، صرف‌نظر از بلاد. ولی وقتی بلاد را مد نظر قرار می‌دهید، گویا یک نوعی بودن هم در اینجا درست می‌شود.

استاد: آن مرحله بعدی است که الآن می‌رسیم.

روایت «طالع الدنیا السرطان»، موید شخصی بودن شهر و لیل و یوم

روایت دیگر «ان طالع الدنیا سرطان» بود. آن روایت مهم بود. از چه ناحیه ای؟ از این ناحیه که امام علیه‌السلام دارند استدلال می‌کنند بر این‌که شب مقدم بر روز است یا روز مقدم بر شب است. به اول کار می‌برند و یک فضایی درست می‌کنند که آن لحظه شروع کار و تقویم، خورشید در وسط سماء بوده؛ وقت زوال بوده است. امام علیه‌السلام به این صورت می‌فرمایند. خب در این بیان، ماه بعدی و تقویم بعدی و روزهای بعدی، شخصی می‌شود یا نوعی؟ روی این بیانی که امام علیه‌السلام دارند، شخصی می‌شود. چون نقطه آغاز را می‌گویند؛ روز قبل است و شب بعدش است.

برچسب روز از زوال تا زوال در روایت «طالع الدنیا السرطان»

اگر خواستید مجموع این روند را مقاله کنید، بحارالانوار، جلد پنجاه و هفت اسلامیه، صفحه دویست و سی و یک را ببینید. مرحوم مجلسی نقلی دارند. نشد من ببینم این متوهم چه کسی بوده. بعد از این‌که این روایت شریفه را توضیح دادند؛ «الشمس فی شرفها…»، فرمودند:

ثم إن بعض الناس توهموا أن هذا الحديث مؤيد لكون اليوم من الزوال إلى مثله كما اعتبره المنجمون لسهولة الحساب ، ولا يخفى وهنه على اولي الباب.3

من گشتم تا ببینم این «بعض الناس» چه کسی بوده ولی پیدا نکردم. ببینیم در کتب قدیمی، متخصصین می‌گویند چه کسی است یا نه. «توهموا أن هذا الحديث»؛ حضرت فرمودند در آن لحظه آغازین خورشید در وسط آسمان بود، «مؤيد لكون اليوم من الزوال إلى مثله كما اعتبره المنجمون لسهولة الحساب»؛ روز قبل است اما شروع شبانه‌روز و بیست و چهار ساعت از زوال است. حالا باید ببینیم این متوهم چه کسی بوده؟ گاهی وقتی به دنبالش می‌رویم می‌بینیم طلبه‌ای مثل من نبوده که یک حرفی می‌زند. گاهی می‌بینید کسی بوده که وزین بوده است. مرحوم مجلسی به این خاطر که از نظر شرعی برایش روشن است که شروع شبانه‌روز از شب قبل است، شروع روز شرعی هم از طلوع فجر صادق است، می‌گویند این توهم است. و حال این‌که این‌ها مانعة الجمع نیست. یعنی می‌تواند در میقات شرعی، اول شب، روز تقویم باشد، شروع روز شرعی هم از طلوع شمس نباشد، از طلوع فجر صادق باشد، همه این‌ها باشد، این دم و دستگاه روایت هم درست باشد. هر کدام جای خودش باشد؛ در احکام خودش مانعة الجمع نیستند. در دو فضا و نظامی هستند که بخواهد آثار بر آن بار شود.

بنابراین این روایت «طالع الدنیا» را هم داریم که در ذهن ارتکاز شخصیت را تقویت می‌کند.

شاگرد: باز هم در فضای کل کره است. ممکن است این ارتکاز نسبت به بلاد نیاید.

استاد: وقتی بلاد می‌گویید یعنی به کلاس رفته‌اید. چیزی است که الآن می‌خواهم بگویم.

ارتکاز نوعیت لیلة القدر و شهر در فعلیت شب و روز در کره

این مطالبی که عرض کردم، ارتکازاتی بود که به گمانم مشترک بین الکل است. در گام بعدی می‌بینید باحثین و متخصصینی که سال‌ها این را می‌دانستند، این‌طور نیستند. کسانی هم که توجه نداشتند، به محض این‌که با این مواجه می‌شوند، از این ارتکاز شخصیت عقب‌نشینی می‌کنند و سراغ نوعیت می‌روند. آن یک چیز بسیار ساده‌ای است؛ در یک لحظه‌ای که قمر دور می‌زند و یک شخص است، خب زمین هم شب دارد و هم روز دارد، می‌خواهید چه کار کنید؟ شما کدام را می‌گویید شب اول است یا شب دوم است؟ به محض این‌که این مطرح می‌شود، از آن ارتکاز دست می‌کشند. خود مرحوم آقای خوئی هم همین‌طور بودند. اول یک بیانی داشتند، ولی وقتی این مطرح شد، اشتراک در شب را گفتند. در اسألة هم ایشان فرمودند ما این مشکل را داریم، اما چرا حرف شما را بگوییم؟! خب سراغ نوعیت می‌رویم. حاج آقای حسن زاده هم ظاهر حرفشان همین بود. فرموده بودند چون هر لحظه‌ای که یک حادثه رخ می‌دهد، ما هم روز داریم و هم شب داریم. باید معین کنیم. لذا چاره‌ای نداریم برای شب‌ها، حکم شب، و برای روزها حکم روز را داشته باشیم. چاره‌ای نداریم که جدا کنیم. بنابراین ناچار به نوعیت هستیم.

در مراسلات یک عبارت این چنینی داشتند. در رساله اول بود. فرمودند: « و إمّا أن نلتزم… او…».ایشان به دو تا قائل شدند. گفتند یا به نوعیت ملتزم می‌شویم، یا به یک شب طولانی بیست و چهار ساعت ملتزم می‌شویم که بخشی از آن شب قسمت و سهم هر بلدی می‌شود. این دومی با آن توضیحاتی که قبلاً عرض کردم، جور در نیامد. چرا؟ به‌خاطر این‌ سؤالی که همه فحول و اساطین را به نوعیت می‌کشاند، برای این‌که برای همه ناظرین و باحثین کار روشن شود، به برچسب زنی رفتیم. این برچسب زنی، شبه تفاوت نگاه تحلیلی و ترکیبی است. تحلیل کردن یک چیزی است که همه می‌دانیم؛ می‌خواهیم نگاشت نقطه به نقطه کنیم.

ما یک چیزی داریم که همه قبول دارند؛ آن مسیری است که قمر از مقارنه تا مقارنه دور می‌زند. کدام یک از باحثین هستند که بگویند این دور زدن قمر نوعی است؟! هیچ‌کدام. همه قبول دارند این دور قمر، نوعی نیست. یک جرم خارجی است که در یک دور، دور می‌زند. خب این محور شروع است. این یک چیز شخصی است.

خب حالا تحلیل را شروع می‌کنیم. می‌گوییم می‌خواهیم یک نوار برداریم و روی این دایره ای که قمر می‌رود، ساعات و لحظاتی هست، می‌خواهیم روی آن‌ها برچسب بزنیم. بگوییم بیست و چهار ساعت اول پس از مقارنه است. هیچ مشکلی نداریم. یادتان هست که روز اول شروع کردیم. تحلیل مهم بود. لحظه مقارنه معلوم است. بعد برچسب می‌زنیم. بیست و چهار ساعت از کجا آمد؟ گفتیم. حالا سراغ حرکت زمین می‌رویم. می‌گوییم لحظه مقارنه را بگیر، همان لحظه، زمین در یک حالی است. یک دور می‌زند. خیلی راحت؛ اصلاً مشکلی نداریم. وقتی زمین یک دور کامل زد، بیست و چهار ساعت می‌شود. ما هم از نقطه مقارنه برچسب می‌زنیم و می‌گوییم این بیست و چهار ساعت اول است. خیلی واضح است.

منافات مبنای زمین تختی با توجیه خسوف و تقویم

اما مشکل از آن جا بود که بخواهیم بگوییم لحظه مقارنه بود، شب اول چه زمانی است؟ اینجا مشکل داشتیم. چون شب نداریم. بیست و چهار ساعت اول، زمین یک دور زده است و برچسب زدیم. اما در لحظه مقارنه هم شب داشتیم و هم روز داشتیم. کره زمین هر دوی آن‌ها را داشت. بله، روی فرمایش مرحوم صاحب حدائق، شب و روز نداریم. چون ایشان می‌گویند زمین صاف است.

شاگرد: ایشان نقل کرده بود که زمین تخت است. ایشان هم کروی می‌گوید.

استاد: حدائق اینجا هست. ایشان می‌گویند تمام ادله شرعیه خلاف کرویت است. جلد سیزدهم بود.

و بالجملة فبطلان هذا القول بالنظر الى الأدلة السمعية و الاخبار النبوية أظهر من ان يخفى و ما رتبوه عليه في هذه المسألة من هذا القبيل، و عسى ان ساعد التوفيق ان أكتب رسالة شافية مشتملة على الأخبار الصحيحة الصريحة في دفع هذا القول ان شاء الله تعالى.4

در تعلیقه کتاب می‌گویند: «ان كرؤية الأرض أصبحت في عصرنا هذا من الأمور الواضحة البديهية». این را محقق کتاب در پاورقی می‌گویند.

شاگرد: صفحه دویست و شصت و چهار چیست؟

استاد: آن جا از علامه نقل می‌کنند. مطالب منتهی را می‌آورند. امثال شیخ بهائی، کسانی که در این فن تخصص داشتند، برایشان واضح بوده است.

شاگرد2: اصلاً شیخ بهائی در کرویت رساله‌ای دارد.

استاد: بله.

علی ای حال روی فرمایش ایشان ما شب و روز نداریم. روی مبنای کسانی که می‌گویند خورشید کوچک هست و دور می‌زند، من عرض کردم خب خسوف را چه کار می‌کنند؟! نمی‌دانم. مورد دیگر تقویم است. تقویم را نمی‌توانند کاری کنند. یعنی ولو خورشید را کوچک می‌کنند تا دور زمین بگردد، اما چاره‌ای از خط زمان ندارند. یعنی خط زمانی‌که ما داریم. خلاصه روی فرض آن‌ها هم ما تقویم می‌خواهیم. یعنی آن‌ها هم محتاج هستند روی مبنایی که می‌گویند خورشید کوچک دور قله ای مثل دماوند می‌گردد، تقویم داشته باشند. خب یک شنبه چه زمانی است؟ برای کجا؟ باید تعیین کنید. مرز می‌خواهد. از حیث تقویم چاره‌ای ندارند که حرف بزنند. نمی‌دانم این را گفته اند یا نه. باید این سؤالات را جواب بدهند.

مشکل انطباق برچسب‌های شب و روز هر بلد

روی کرویت زمین، واضح است که شب و روز داریم، این بزرگان می‌گویند نمی‌شود. لذا ما باید برچسب بزنیم. برچسب زنی بسیار مهم است. در این جلسه هم یادآوری شد و هم این حدیث را خواندیم. به اینجا رسیدیم که ما یک برچسب بیست و چهار ساعت بزنیم. برچسب شب را از مقارنه نمی‌دانیم چه کار کنیم. برچسب شب نزد اهلال هلال؛ الآن اهلال هلال شد –نه مقارنه- یعنی متشرعه الآن می‌توانند هلال را ببینند؛ می‌خواهیم برچسب بزنیم. بگوییم الآن لحظه اهلال هلال است. قمر یک مقداری از مقارنه جلو آمده است. می‌خواهیم این لحظه را برچسب بزنیم که اهلال هلال این لحظه است. بزنیم شب اول یا روز اول؟ خب هم شب داریم و هم روز. این مشکل را داریم. چه کار کنیم؟ ولذا وقتی این مشکل را داریم، به مسأله نوعیت و لزوم اشتراک افق بر می‌گردیم و طبق هر بلدی برچسب خودش را می‌زنیم. می‌گوییم از این ساعت تا این ساعت، شب اول قم است. جلوتر می‌رویم و برچسب می‌زنیم؛ از این ساعت تا این ساعت سیر قمر، شب اول مدینه منوره است.

شاگرد: طبق رؤیت خودشان است؟

استاد: طبق رؤیت خودشان و طلوع و غروب خودشان است. چون می‌خواهیم شب را تعیین کنیم. شب آن‌ها این است. شب آن‌ها سه ساعت بعد از ما است، چطور از شب ما بزنیم؟! این هم یک جور برچسب زنی است. این نوع برچسب زنی، در مراسلات ایشان این جور به ذهن می‌آورد که بخشی از شب طولانی، برای این بلد است. مشکل این چه بود؟ ما در مثل کابل گیر می‌کردیم. در قم دیدیم، چون هلال داشتیم، روی قوس رفتیم و گفتیم این شب اول قم است. همین امشب ما یک ساعت قبل از ما، در کابل هلال نبود. کابل هم ندیدند، فردای آن‌ها سی ام شعبانشان است، حالا چه کار کنیم؟ باید برای کابل از یک ساعت قبل از شب ما در قم برچسبی بزنیم -که با ماه مبارک شریک می‌شود- و بگوییم شب سی ام شعبان است. فقط یک ساعتش جلوتر است، ولی در بقیه شبش با قم شریک است. اینجا برچسب ها روی هم می‌افتد. یعنی این قسمتی که ماه می‌رود، یک حرکت است اما شب سی ام شعبان برای کابل است ولی شب اول ماه مبارک است برای ما. این برچسب زنی چه کار می‌کند؟ ذهن را تحلیلی می‌کند تا از آن ارتکازات دست برداریم. در اینجا چه کار کنیم؟ کره شب و روز دارد. این برچسب زنی ها را چه کار کنیم؟

جلسه قبل به اینجا رسید؛ خلاصه برای کره‌ای که می‌دانیم شب و روز دارد، یک برچسبی بزنیم غیر از تعدد بلاد، خلاصه برای کل کره چه کنیم؟ الآن ماه مبارک شروع شده، از کجای این سیر ماه بگوییم شب اول ماه کره شروع شده است؟ می‌گویید اهلال هلال! خب در اهلال هلال که شب و روز را با هم داریم؛ ما می‌خواهیم روی آن لحظه برچسب بزنیم، برچسب شب بزنیم یا نه؟ از چه زمانی بزنیم؟ در ذهن من یک وجهی هست، این‌ها مقدمه شد. الآن ذهن شریف شما آماده است. شما می‌توانید مطالبی که عرض کردم را مقاله کنید. روال ارتکازیات در شخصیات است، به طرف اشکالاتی که کره هم شب دارد و هم روز، پس از نوعیت ناچار هستیم. آیا ناچار هستیم یا نیستیم. اخباری که تا الآن هست، به گمانم ناچاریت می‌آورد. آیا احتمال دارد یک جوری برویم تا بتوانیم برای کره برچسب شب اول بزنیم یا نه؟ ان شاءالله جلسه بعد.

والحمد لله رب العالمین

کلید: تقویم کره، برچسب کره، برچسب شب اول، برچسب بیست و چهار ساعت، روز اول کره، شب اول کره، لیلة القدر، شهر نوعی، شهر شخصی، میقاتیت، غلت مردة الشیاطین،

1 التوبه 36

2 البقره 189

3 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي جلد : 57 صفحه : 231

4 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف جلد : 13 صفحه : 267









****************
ارسال شده توسط:
عباس
Sunday - 29/12/2024 - 23:11

 

اختر شناسان و نوآوران مسلمان، ج‏3، ص: 314

(عبد العلى بيرجندى) شارح زيج الغ بيك‏ و شارح شرح بيرجندى بر زيج الغ بيك (ملا مظفر گنابادى) مى‏نويسند كه: «نوروز سلطانى [- ملكى- جلالى‏] روزى است كه در ظهر آن روز خورشيد قبلا در اوّلين درجه برج حمل بوده باشد مشروط بر آن‏كه در روز قبل از آن در برج حوت بوده باشد». در اين تعريف از آن روى ظهر به عنوان لحظه تعيين‏كننده براى مشخص كردن روز نوروز انتخاب شده است كه منجمان دوره ملكشاه همانند منجمان دوره پس از وى ظهر (- لحظه عبور خورشيد از نصف النهار محل) را به‏عنوان لحظه آغاز محاسبات نجومى و لحظه آغاز شبانه‏روز به‏حساب مى‏آورده‏اند.

 

اختر شناسان و نوآوران مسلمان، ج‏4، ص: 373

ضبط هررويداد تاريخى با هريك از اين گاه‏شماريها، شامل اين چهار ركن است: روز (روز هفته يا ماه)، ماه (باتوجه به نوع ماه و نحوه شمارش ماهها، براساس عددشمارى يا نامگذارى)، سال (باتوجه به نوع مفهوم سال) و سال وقوع آن رويداد، نسبت به مبدائى خاص. در هركدام از اين گاه‏شماريها، براى جمع‏آورى كسر ساعت يك روز در طول سال (كه عموما كسر دقيقى از يك روز نيست) و تبديل آن به روز كامل، يا براى نزديك كردن طول سال متوسط به طول سال شمسى، روشهايى وجود داشته است.

واژه روز در فارسى (در عربى: يوم)، به عنوان نخستين ركن گاه‏شمارى، توسعا به معناى شبانه‏روز نيز به كار مى‏رود. به نوشته ابو ريحان بيرونى، در صورتى كه مراد، مفهوم شبانه‏روز باشد، براى احتياط از عبارت «اليوم بليلته» نيز استفاده مى‏شده است.

ايرانيان پيش از اسلام طلوع آفتاب را آغاز روز مى‏دانستند. طبق متون زردشتى كه بعد از ورود اسلام به ايران بازنويسى شده‏اند، پس از ورود اسلام به ايران نيز همان سنّت را ادامه دادند. اعراب جاهلى، غروب خورشيد را مبدأ شبانه‏روز مى‏دانستند. به نوشته ابو ريحان بيرونى، آغاز شبانه‏روز در زيج شهرياران، كتاب مهم نجومى ايرانيان دوره ساسانى، نيمه‏شب ذكر شده است. نزد تركان آسياى ميانه نيز شبانه‏روز از نيمه‏شب آغاز مى‏شده است (غياث الدين جمشيد كاشانى).

اطلاعى كه ابو ريحان بيرونى درباره شروع شبانه‏روز از ظهر داده است، تنها در گاه‏شمارى جلالى پذيرفته شد.

 

اختر شناسان و نوآوران مسلمان، ج‏4، ص: 462

گاه‏شمارى يهودى در اصل نوعى گاه‏شمارى شمسى- قمرى است و كبيسه‏هاى آن نيز درست برابر دوره كبيسه‏گيرى نوزده ساله شمسى- قمرى بابلى است كه بويژه در زمان هخامنشيان در ايران رواج داشته است؛ يعنى، اعمال هفت ماه كبيسه در نوزده سال. امّا الزام استفاده‏كنندگان از گاه‏شمارى يهودى در اجراى بموقع بعضى شعائر دينى با اوقات خاصى از روزهاى هفته و فصلهاى خاصى از سال باعث پيچيدگيهايى در اين گاه‏شمارى شده و درعين‏حال آن را يكى از دقيقترين گاه‏شماريهاى رايج درميان نوع بشر كرده است. در گاه‏شمارى يهودى شبانه‏روز از موقع غروب خورشيد آغاز مى‏گردد و هرساعت به 1080 بخش مساوى با نام «حيلق» تقسيم مى‏شود. ماه نيز از لحظه مقارنه آغاز مى‏گردد كه در عبرى به آن ملاد/ ميلاد، به معناى تولد، گفته مى‏شود. با ترتيب خاصى، هرماه 29 يا 30 روزه است و تعداد روزهاى سال نيز، 353، 354 يا 355 روز در سالهاى عادى (به ترتيب، با نامهاى ناقصه، معتدله و تامّه؛ ابو ريحان بيرونى، 1923، ص 57) و 383 يا 384 يا 385 روزه، در سالهاى كبيسه، مى‏باشد.

تسوية التعليم في معرفة التقويم، ص: 12

 

پس اقسام هشت شد و شبانه‏روز زمانى باشد كه آفتاب به حركت فلك اعظم از دايره نصف النهار و مفارقت كند. و ديگر بار آنجا رسد يا از دايره افق مفارقت نموده‏ و به وى باز رسد. و مبدأ شبانه‏روزى را از هر يك از دايره نصف النهار و دايره‏ افق گرفتن شايد، لكن عامه منجمان از رسيدن آفتاب به دايره نصف النهار گرفتند. به دو اصطلاح نزد منجمان ولايات ما و مغرب زمين از نيم‏روز است تا نيم‏روز ديگر. و نزد منجمان خطا و ايغور از نيم‏شب است تا نيم‏شب ديگر. و منشأ اختيار منجمان اين است كه‏ به هر يك از اين دو اصطلاح مقدار شبانه‏روز به حسب اختلاف آفاق مختلف نگردد (1). و اگر ابتدا از دايره افق شود اختلاف به هم رسد و روزها به سبب اختلاف مطالع يكى نباشد.

(1). [در حاشيه آمده است:] قوله مختلف نگردد چه آن به مقدار يك دوره معدل است با مطالع استوايى قوسى كه آفتاب به سير خاصه خود قطع كرده است به تقاطع اعلى اگر از نيم‏روز تا نيم‏روز گيرند و به تقاطع اسفل اگر از نيم‏شب تا نيم‏شب گيرند. منه و معتبر نزد حكماى يونان تقاطع اعلى است و نزد حكماى خطا و ايغور تقاطع اسفل است چنان كه در متن گفته شد. صح

 

باب نهم: در بيان تاريخ سال و ماه و آخر از آن‏ از شبانه‏روزى و ساعات‏

 

چون اربعه اجرام سماوى ظاهر هر ماه و آفتاب است سال‏گردش بر دور آفتاب، نهاده‏اند و مدت يك دور آفتاب را يعنى از هنگام مفارقت او از نقطه چون اول حمل؛ مثلًا تا به وقت‏

هيئت [قوشچى‏]، ص: 34

معاودت او به همان وضع يك ماه، اعتبار كرده‏اند. و چون دوازده روز ماه نزديك است به يك دور آفتاب بعضى دوازده دور ماه را يك سال گرفته‏اند و اين را سال قمرى گويند و آن دگر را سال شمسى. و چون دور ماه، نزديك است به مدت سير آفتاب در يك برج بعضى، مدت‏ سير آفتاب را در يك برج، يك ماه، اعتبار كرده‏اند و اين ماه را شمسى گويند و آن، دگر را ماه قمرى؛ پس هر يك از سال و ماه شمسى باشد و قمرى. شبانروزى، دو نوع است: يكى، حقيقى و آن به نزد منجمان ولايات ما و مغرب‏زمين از نيم‏روز است تا نيم‏روز ديگر و نزد منجمان‏ خطا و ايغور از نيم‏شب تا نيم‏شب ديگر. و به هر دو اصطلاح مقدار شبانروز به حسب اختلاف آفاق، مختلف نشود. و چه آن به مقدار يك دوره‏ معدل است يا مطالع استوايى قوس كه از آفتاب به سير خود، قطع كرده است از نيم‏روز تا نيم‏روز از نيم‏شب تا نيم‏شب. و نزد عرب و اهل‏ شرع از اول شب است تا اول ديگر و نزد بعضى ديگر از اول روز است تا اول روز ديگر. و بر اين دو اصطلاح، مقدار شبانروز در هر افقى چيزى ديگر مى‏شود و چون شبانروز حقيقى اطلاق كنند و از مصطلح منجمان باشد.

و دوم شبانه‏روز وسطى و آن به مقدار يك دوره‏ در فلك اعظم است با ... شمس كه پنجاه و نه دقيقه و هشت ثانيه و بيست ثالثه است. و چون مطالع قوسى‏ كه آفتاب به سير خاصه خود قطع مى‏كند، مختلف است از دو جهت: يكى، آنكه سير آفتاب، گاه سريع مى‏باشد و گاه بطى‏ء، چنانچه پيش‏تر معلوم شده است؛ پس قوسى كه آفتاب به سير خود، قطع كند گاه، زهره از وسط مى‏باشد و گاه كمتر؛ و دوم، آنكه بر تقديرى كه مطالع‏ اين قوس‏ها چنانچه بيشتر معلوم شده است، متساوى نمى‏بود، پس به اين دو سبب، مقدار شبانروز حقيقى، زياده از شبانروزى وسطى‏ مى‏شود و گاه بعكس و اين تفاوت را تعديل الأيام گويند. و آن، [در] يك دور و دو دور محسوس نشود، اما چون مدت بسيار شود، محسوس شود.

و روز نيز نزد منجمان و اهل روم از طلوع مركز آفتاب است تا غروب او. به نزد اهل شرع از طلوع صادق است تا غروب تمام جرم شمس. و چون روز معلوم شود به هر اصطلاح، شب نيز به آن اصطلاح، معلوم شود؛ چه ابتداى روز، انتهاى شب است و ابتداى آن و هر يك از شبانروز وسطى و حقيقى را به بيست‏ و چهار قسم متساوى مى‏كنند و آن را ساعات مستويه و معتدله نيز گويند و اقسام وسطى را ساعات معوجه و زمانيه نيز گويند.

 

اختيارات مظفرى، ص: 189 و 190

و امّا مبدأ شبانروز اهل حساب از وصول آفتاب به دايره نصف النّهار گيرند نه از افق تا تفاوت مطالع با تعديل الأيام منضم نشود چنان كه مشروح گذشت.

امّا مغاربه و اهل اين اقاليم از نصف النّهار گيرند و امّا مشارقه از نصف اللّيل. و غير اهل حساب مبدأ از وصول آفتاب به افق گيرند و مجاوزت او از آن. امّا عرب و اكثر ارباب شرايع از اوّل شب گيرند به سبب آنكه مبادى شهور ايشان از رؤية الهلال بود و آن در غالب، بعد از غروب آفتاب باشد. و جمعى گفته‏اند به سبب آنكه ظلمت اصل است در رتبت و نور طارى است بر او و ابتدا از اصل اولى بود. و امّا غير ايشان از اوّل روز گيرند، چه شهور ايشان مبنى بر حساب بود و آن از اوّل روز است. و ديگر نور وجودى است و ظلمت عدمى و ابتدا از موجود اولى بود.

 

التفهيم لاوايل صناعة التنجيم، متن، ص: 69

آغاز شباروز و آغاز روز و شب كدامست‏

امّا آغاز شباروز رواست كز هر وقتى كه خواهى آغاز كنى.

و ليكن رسيدن آفتاب بافق و بدايره نيم روزان پيداست، پس اين دو دايره بآغاز شبانروز اوليتر. و منجّمان دايره نيم‏روزان بر افق همى گزينند از بهر آنك چند عمل از آن ايشان بدو آسانتر شود. و گروهى از ايشان از نيمه زبرين گيرند كه نيمروز راست بود. و گروهى از نيمه زيرين گيرند كه نيمشب راست بود. و اندك است كه افق بكار دارند. فامّا جز منجّمان همه آغاز از افق گيرند، زيراك بر آمدن و فرو شدن بدوست. و اين هر دو حال معابنه بديدار ترند از رسيدن بنيم روز و نيم شب. و آنك ازيشان شب را مقدّم دارند بروز ايشان اهل كتابند و مسلمانان، كه آغاز شبانروز از فرو شدن آفتاب همى گيرند. و ديگر گروهان آغاز وى از بر آمدن آفتاب گيرند، زيرا كه روز را بر شب مقدّم دارند. و بميان ايشان هيچ خلاف نيست بآغاز شب كه فرو شدن آفتابست. فامّا آغاز روز بطبع بر آمدن آفتابست برابر آغاز شب. و بيرون مسلمانان از همه گروهان برين اجماع و اتّفاق‏ كرده‏اند. و ليكن دانشومندان اندر شاخهاى فقه‏ روز از سپيده دميدن دارند، كه عادت مردمان اين زمانه چنين است اندر روز، و بباب روزه از وقت واجب شدن او. فامّا نزديك ما روزه همه روز است با پاره‏اى از شب گذشته معلوم و محدود، پيوسته‏ بآغاز روز.

 

معينيه، ص: 173

جزوى از دلو فرض كرده‏اند تا تعديل الأيام هميشه ناقص‏ باشد از ايام وسطى و زايد بر ايام حقيقى. و اگر به جاى آن‏ جزوى از عقرب فرض كردندى، برعكس بودى. و چون‏ يك دور آفتاب تمام شود روزهاى وسطى و حقيقى با وضع‏ اول شوند و تفاوت زايل شود. اين است تعديل الأيام. و مبدأ شبانروزى بر وضع طبيعى، آن است كه از ابتداى روز گيرند. الّا آنكه اگر اهل حساب، مبدأ از اوّل روز گيرند يا از اوّل‏ شب، تفاوتى ديگر با تعديل الأيام مضاف شود؛ و آن‏ تفاوت مطالع بود كه در آفاق مختلف بود. و به قدر نصف‏ درازى و كوتاهى روز، در مبادى روز و شب مى‏افزايد و مى‏كاهد؛ از اختلاف اقسام مدارات يومى. امّا چون‏ مبدأ شبانروزى از مرور آفتاب بر دايره‏اى كنند كه مدارات جمله بدو، بر نسبتى راست منقسم باشد؛ مانند دايره نصف النّهار، اين اختلاف برخيزد. پس‏ بدين سبب اهل حساب، مبدأ شبانروز وقت نيم‏روز

معينيه، ص: 174

دارند و حساب تقاويم بدان وقت كنند. و كسانى‏ كه از اين حساب فارغ باشند مبدأ شبانروزى از اوّل روز كنند؛ مانند فُرس.

و امّا عرب به جهت آنكه مبادى‏ شهور ايشان از رؤيت هلال است؛ مبدأ شبانروزى از اوّل شب كنند.

 

شرح زيج الغ بيگ (شرح زيج سلطانى)، ص: 1

 

متن مقاله اوّل: در معرفت تواريخ‏

 

و شبانروز دو نوع است: يكى حقيقى، و آن نزد منجمان ولايات ما و مغرب‏ زمين از نيم‏روز است تا نيم روز ديگر؛ و نزد منجمان خطا و ايغور از نيم‏شب است تا نيم‏شب؛ و ديگر نزد عرب‏ و اهل شرع از اول شب است تا اوّل شب و ديگر نزد غير ايشان از اوّل روز است تا اوّل روز ديگر. و چون‏ شبانروز حقيقى اطلاق كنند مراد مصطلح منجمان باشد. و دوم شبانروز وسطى، و آن مقدار يك دور فلك اعظم‏ است تا سير وسط شمس؛ و آن به رصد ما/ هايطح‏يطلرمح يعنى مح خاxx است.

و روز، نزد منجمان و اهل فارس‏ و روم از طلوع مركز شمس است تا غروب او؛ و نزد اهل شرع از طلوع صبح صادق است تا غروب تمام جرم شمس.






****************
ارسال شده توسط:
عباس
Sunday - 29/12/2024 - 23:24

 

تسوية التعليم في معرفة التقويم، ص: 14

حكايت شيخ اجل صدوق محمد بن بابويه رضى اللّه عنه در بعض كتب معتبره خود روايت نموده كه روزى فضل بن سهل ذوالرياستين كه وزير مأمون عباسى بود و در فنون هندسه و هيئت و نجوم يگانه روزگار بود از حضرت امام رضا- عليه السّلام- سؤال نمود كه روز مقدّم است يا شب؟ آن حضرت فرمود كه روز مقدم است. فضل سؤال‏ كرد به چه دليل؟ حضرت فرمود: دليل آن را از كتاب اللّه مى‏خواهى يا از نجوم؟ فضل عرض كرد: دليل آن را از هر دو مى‏خواهم. امام فرمود: اما از قرآن آنجا كه حق تعالى فرموده: وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ عنى شب سابق نيست بر روز، هرگاه شب سابق نباشد روز سابق خواهد بود.

و اما از نجوم. آيا قبول دارى كه طالع‏ عالم‏ سرطان است؟ يعنى در ابتداى تكوين در هنگام‏ خلقت افلاك برج سرطان بر افق مشرق بوده؟ فضل گفت بلى چنين بود. آن حضرت فرمود و كواكب سيّاره هر كدام در شرف خود بوده. فضل گفت: بلى. حضرت فرمود: پس آفتاب‏ در حمل بوده و سرطان كه طالع باشد، حمل كه عاشر است در وسط السماء خواهد بود. پس مبدأ تكوين وقت نصف النهار باشد. فضل گفت: فداى تو شوم راست فرمودى.

و از مضمون اين حديث شريف وجهى ديگر از براى ابتدا به حمل معلوم مى‏گردد و نكته‏ ديگر نيز ظاهر مى‏شود از براى آنكه منجمان و حكماى تركستان در ضبط اوقات

تسوية التعليم في معرفة التقويم، ص: 15

شبانروزى ابتدا به نصف النهار مى‏كنند و تقاويم سيارات و عقدتين قمر را كه از زيجات و ساير كتب عمل استخراج مى‏كنند همه جا نصف النهار را منظور مى‏دارند.