بسم الله الرحمن الرحیم
رؤیت هلال؛ جلسه: 239 17/2/1402
بسم الله الرحمن الرحيم
شاگرد: شما روایات رؤیت را بر تسهیل حمل کردید، فرمودید این روایات برای اضعف مردم در نظر گرفته شده، در مراتب بالاتر ایمانی اگر کسی رؤیت نکرد ولی نسبت به شروع ماه دغدغه دارد، آیا ممکن است راههای دیگر نسبت به مراتب ایمانی باشد؟! نه اینکه بخواهیم برای غم الشهور و… در نظر بگیریم.
شاگرد٢: فرمودید اینکه بیش از رؤیت لازم نیست، تسهیل است. نه اینکه رؤیت تسهیل باشد.
استاد: بله، ظهور خصوص روایت «لیس علی المسلمین» این بود. سائر روایات رؤیت محامل دیگری هم دارد. مثلاً یکی از آنها استصحاب است. مرحوم شیخ هم فرمودند. اما اینکه فرمودید دنبالش باشد، بله. تعبیر ترائی در کتب فقهی برای استهلال بود. احدی نگفته که با توجه به روایت «صم للرؤیه و افطر للرؤیه» -که در بیان شما برای تسهیل است- استهلال ماه مبارک واجب است. «صم للرؤیه»؛ رویتی است که همین رؤیت را بر شما واجب نکردم. ببینید لسان روایت چیست. یک وقتی است که میگویید باید به دنبالش بروید. خُب شرعی که میگوید «صم للرؤیه» اما این استهلال را واجب نکردهام و مستحب است، در استحبابش گیری ندارد. حاج آقا مکرر میفرمودند؛ به نقل از یکی از آقایان یزدی، عملکرد حاج شیخ غلام رضا یزدی را میفرمودند. مرحوم حاج شیخ غلام رضا از علماء بزرگ یزد بودند. جامع بودند. الآن کسانی هستند که حاج شیخ را دیده بودند و از حالات و کرامات ایشان نقل میکنند. واقعاً یک عالم درست و حسابی در یک منطقه، سالها چه کار میکند!
حاج آقا مکرر میگفتند مرحوم حاج شیخ غلام رضا در یزد، در شب استهلال به مؤمنین میگفتند من نماز مغرب را تأخیر میاندازم، همه به پشت بام مسجد بروید و استهلال کنید. ببینید سیره یک عالم است، برای اینکه بگوید به فکر استهلال باشید، مواظب کنید. المراقباتی که مرحوم آمیرزا جوادآقا نوشتند یکی از لوازم خارجیش همین کار حاج شیخ غلام رضا بوده. این هم یک جور مراقبات است. برای این است که بفهمد الآن ماه وارد شده، اعمال دارد، مستحبات دارد و واجبات دارد. ولی خلاصه شرع این این استهلال را واجب نکرده است. نگفته این استهلال واجب است. استهلالی را که واجب نکردهاند، اصلش بر تسهیل بوده و واجبش هم نکردهاند. شما میگویید خُب کسی از باب مراتب ایمانی بهدنبال آن بلند شود، بله. استهلال مستحب است و خوب است. یک مرتبهای از کمال ایمانی است و راههای دیگر.
حتی مثل خود سید فرموده بودند که من میفهمم. فرمودند راهی هست که من میفهمم اول ماه چه زمانی است. این ضمیمه را هم عرض کردم؛ خود سید میفرمایند برای دیگران فایدهای ندارد. حاج آقا در اینجا حاشیهای میزدند که همینجا برای کسی که به سید اطمینان دارد، ممکن است کافی باشد. شاید چندین بار از حاج آقا شنیدم که وقتی این حرف سید را میگفتند این حاشیه را میزدند. سید فرموده برای دیگران حجت نیست، اما ایشان میفرمودند برای کسی که مطمئن است، کافی است. حالا یک وقتی است توهمات است و … ، اما یک وقتی کسی است که عن بصیرة سید را میشناسد. میداند این سید اهل توهم و دغل نیست. نه توهم در کارش هست و نه دغل. مقامی دارد که دارد این فرمایش را میکند. حالا شاید منظور سید این بود: برای دیگرانی که این حال نیاید حجت نیست. یعنی منافاتی نداشته باشد.
بنابراین روایات رؤیت ذو شجون است. هر کدامش مختلف است. گاهی ناظر به اخبار عدد است. گاهی ناظر به تسهیل است. گاهی ناظر به تعظیم شعائر صوم است. گاهی ناظر به استصحاب است. این خیلی مهم است که سر جایش به تناسب حکم و موضوع تشخیص بدهیم منظور چه بوده.
شاگرد: دیروز برداشت شد که از «لیس علی المسلمین الا الرویة» در مقام جمع با سائر روایات، تسهیل فهمیده میشود. ولی الآن میفرمایید ظهور اولیه خود روایت تسهیل است؟
استاد: کلمه ظهور که در فقه به کار میبریم، یک طیفی دارد. الآن مقصود شما از این کلمه ظهور، ظهور تصوری نفس خود روایت است. من دیروز این را عرض نکردم. فقط «علی» را گفتم. و الا استظهار دیروز، منظور ظهور تصدیقی با قرائن منفصله است. ظهور در آن دارد اما با قرائن منفصله. این مانعی ندارد.
شاگرد: یعنی با قرائن منفصله تسهیل برداشت میشود ولی بدون آن قرائن حصر و تأکید برداشت میشود؟
استاد: عدم وجوب برداشت میشود. با «علی» عدم وجود را استظهار کردیم؛ از محض خود روایت. یک وقتی است که یک روایت میگوید: «این بر مسلمان واجب نیست». نیست واجب بر مسلمان مگر رؤیت. خُب از اینکه تسهیل بر نمیآید. بیان حکم عدم وجوب است. چرا من تسهیل را عرض کردم؟ بهخاطر سائر قرائنی که میدانیم. لذا استظهار تسهیل از روایت «لیس علی المسلمین» ظهور تصدیقی ثانوی و ثالثی و … است. یعنی ظهور مراد متکلم است با مجموع قرائن داخلیه و خارجیه. این ظهوری است که دیروز گفتیم. اما چرا! این اندازه هست که با قرینه ظهور تصوری نفس کلام، نفی وجوب رؤیت است، نه اثبات تنها طریقیت رؤیت. این را از قرینه داخلیه میگوییم. یعنی استظهار از «لیس علی المسلمین» ظهور در اثبات تنها طریقیت رؤیت نیست. «لیس علی المسلمین»؛ یعنی نفی وجوب غیر رؤیت بر او. نه اثبات انحصار رؤیت بر او.
شاگرد: خود این روایت تسهیل نیست؟
استاد: مانعی ندارد، مصداقا هست. اما اینکه به ظهور تصوری این روایت بخواهد بگوید «انا اسهّل» نه. صرف ظهور تصوری، نه با سائر چیزهایی که از شرع میدانیم. ممکن است همین بیان در سختترین شریعت هم بیاید. چون دارد میگوید این وجوب ندارد. ظهور تصوری که میگوییم یعنی محض خود آن چه که این کلام میگوید، قطع نظر از آن چه که از خارج میدانیم.
خُب به صفحه یازدهم جزوه رسیدیم.
و أمّا عن الثالث، فمن وجوه:
الأوّل: احتمال أن يكون المراد من الشكّ و الظنّ المنهيّ عنهما في الروايات هو ظنّ رؤية الهلال، و لا نزاع في ذلك؛ إذ الرؤية قبل الزوال إنّما تكون معتبرة إذا كانت متيقّنة مقطوعا بها.
الثاني: أنّ المتبادر من الأخبار المذكورة المنع من الصوم و الإفطار لأجل الرأي و التظنّي، و نحن نقول بموجبه؛ لأنّ التعويل في الصوم و الإفطار على الرؤية قبل الزوال ليس من حيث إفادته الظنّ، بل لورود الروايات بكونها علامة لدخول الشهر و إن أفادت الظنّ. فالاعتماد في الصوم و الإفطار على ما يفيد الظنّ للإذن من الشارع في التعويل عليه، لا لإفادة الظنّ، و الفرق بين الأمرين بيّن.
الثالث: أنّ النهي عن التعويل على الظنّ مطلق، فيجب تقييده بما دلّ على اعتبار الرؤية قبل الزوال بخصوصه، كما خصّوه بالأخبار الدالّة على اعتبار البيّنة؛ حملا للمطلق على المقيّد، جمعا بين الأخبار.1
«و أمّا عن الثالث، فمن وجوه»؛ ثالث چه بود؟ ادله نهی از عمل به ظن در رؤیت هلال. خُب مرحوم سید سه جواب میدهند. جواب هایی است که سید فرمودهاند، اندازه ذهن قاصر طلبگی من که افادات مرحوم سید را مطالعه میکردم، دیدم در همین استدلال که در این روایات به نفع مشهور شده، یک مغالطه ای صورت گرفته که فضای بحث را بسیار ظریف کرده است. ما باید بهدنبال آن باشیم. سید سه جواب میدهند، این سه جواب را با دقت مرور کنیم تا ببینیم از این جواب ها چه در میآید. تا اندازهای که ممکنم هست این جواب ها را توضیح میدهم، شما هم تأمل کنید. از تأمل در جواب سید ببینیم «هل الجواب یقع محله ام لا؟». اگر در این دقت کنید به گمانم نکته ی علمی و فقهی خوبی از این جواب ها به دست میآید برای استدلال به روایات نهی از عمل به ظن برای نفی رؤیت قبل از زوال گفته شده.
روایات میگویند «ایاک و الشک و الظن»، «لیس بالرای و لا بالتظنی». چون نهی کردهاند پس رؤیت قبل از زوال فایدهای ندارد. مرحوم سید میفرمایند: روایات نهی از ظن، سه جواب دارد.
«الأوّل»؛ اول را بهصورت احتمال میگویند. متواتر را در بعدی میگویند. اول میگویند «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال». «احتمال أن يكون المراد من الشكّ و الظنّ المنهيّ عنهما في الروايات هو ظنّ رؤية الهلال»؛ گمان داریم هلال دیده شده. نه اینکه میدانیم دیدهاند یا نه. رؤیت باید قطعی باشد، از گمان به رؤیت نهی کردهاند. مظنون خود رؤیت است، نه اینکه رؤیت قطعی است و مظنون… . گمان به رؤیت فایدهای ندارد. «و لا نزاع في ذلك»؛ ما هم قبول داریم. اگر رؤیتی بود که به اصل رؤیت گمان داشتیم فایدهای ندارد. در قبل از زوال هم همینطور است. گمان داریم قبل از زوال دیدیم، فایدهای ندارد.
«إذ الرؤية قبل الزوال إنّما تكون معتبرة إذا كانت متيقّنة مقطوعا بها»؛ این جواب اول بود. پس میخواهند ظن به رؤیت را بگویند. این احتمال بود. «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال». خُب نکته طلبگی؛ «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» مانعی ندارد، اما چون صحبت مستدِّل در ظهور است، قاعده «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» در استدلالات کلامی است. در استدلالات برهانی موجب یقین است. در استدلالات ریاضی است. نه در ظهور و استظهار. اصلاً قوام ظهور و استظهار به این است که احتمال دیگری هم هست. ولی وقتی آن احتمال، عرفیت پیدا نکند حجیت ندارد. به صرف اینکه ما احتمال بدهیم فایدهای ندارد. این اصل این مطلب که ایشان چطور احتمال را در اینجا فرمودند.
مرحوم سید میتوانند از این احتمال دفاع کنند، به اینکه گاهی ظهورات عرفی با استظهارات تفاوت میکند. ظهور یعنی وقتی عرف به یک احتمالی توجه ندارد، یک چیزی میفهمد. اما وقتی یک احتمال دیگری را به ذهن عرف بدهیم، اینطور نیست که از کنارش عبور کند. تا زمانیکه آن احتمال را نمیداند میگوید گوینده میخواهد این را بگوید. اما وقتی شما گفتید شاید مقصود گوینده این باشد، عرف از آن نمی گذرد. گاهی خود عرف میگوید اینها وسوسه است؛ معلوم است. این چه احتمالاتی است میدهید؟! این کنار میرود. اما گاهی است که وقتی ابداع احتمال کردید عرف هم اعتناء میکند و میگوید این احتمال محل اعتناء است. لذا اینطور احتمال، حتی در مقام استظهار، موجب سلب ظهور میشود و کلام را به اجمال بر میگرداند. این الاول بود.
الثانی دیگر احتمال نیست. میگوید اصلاً این اخبار میخواهد چه بگوید؟!
«الثاني: أنّ المتبادر»؛ یعنی آن ظهور مقبولی که مراد از این اخبار است، «من الأخبار المذكورة المنع من الصوم و الإفطار لأجل الرأي و التظنّي»؛ یعنی سبب این افطار و صوم شما یک رأی و ظنی است. میخواهد این را نفی کنند.
«و نحن نقول بموجبه»؛ ما هم میگوییم اگر سبب رؤیت قبل از زوال یک ظنی باشد و این افطار و یا صوم ما مسبَّب از یک ظنی باشد، ما هم قبول داریم. ولی ما میگوییم درست است که روایت رؤیت قبل از زوال ظنی است، اما ظنیة الطریق لاینافی قطعیة الحکم. چون ما میدانیم این روایت حجت است و سند صحیح دارد، پس داریم به قطع عمل میکنیم، نه به ظن. صوم و افطار ما در عمل به صحیحه رؤیت قبل از زوال، عمل به روایت ظنی نیست. بلکه عمل به قطع است. عمل به قطع خودمان به حجیت این روایت است. بنابراین روایت ما را نمیگیرد. روایت میگوید سبب صوم و افطار تو ظن و غیر یقین نباشد. در اینجا که ظن و غیر یقین نیست. درست است که روایتش ظنی است اما چون حجت است برای ما قطعی است. لذا میفرمایند: اگر بهخاطر رأی و تظنی افطار کنی، ما هم این را قبول داریم. چرا؟
«لأنّ التعويل في الصوم و الإفطار على الرؤية قبل الزوال ليس من حيث إفادته الظنّ»؛ اگر از این حیث بود، درست است. به عبارت دیگر این یکی از مصادیق اصالة حرمت عمل به ظن بود. اگر از آن باب بود، درست است. اما از باب ظن خاص است.
«بل لورود الروايات بكونها»؛ رؤیت قبل الزوال، «علامة لدخول الشهر و إن أفادت الظنّ»؛ یعنی علامت دخول است، ولی چون خود روایات متواتر نیستند مفید ظن هستند. ظنی الطریق هستند، اما این روایات ظنی الطریق به ما میگوید رؤیت قطعی قبل از زوال موجب دخول شهر است.
«فالاعتماد في الصوم و الإفطار على ما يفيد الظنّ»؛ «مایفید» روایات صحیحه ای است که متواتره نیستند. «للإذن من الشارع في التعويل عليه»؛ یعنی ظن خاص. الآن زحمات مرحوم شیخ انصاری در اصول برای اذهان امثال ما طلبهها نمایان است. زحمات ایشان است که الآن میگوییم ظن خاص. تا بگوییم ظن خاص، کل رسائل در ذهن شما حاضر میشود. مطلق و خاص و تفاوتش و اعتماد خاص در اینجا و … . «لا لإفادة الظنّ، و الفرق بين الأمرين بيّن»؛ بنابراین روایات میخواهد بگوید بهخاطر ظن، افطار نکنید. ما هم که بهخاطر ظن افطار نمیکنیم، درست است که روایتش ظنی است. اما بهخاطر قطع به حجیت این ظن است. مرحوم سید در جواب دوم، ظن منهی عنه را چه گرفتهاند؟ ظن حاصل از روایت. اینها را دقت داشته باشید، تفاوت میکند.
شاگرد: «افادته» به رؤیت نمیخورد؟ «ليس من حيث إفادته الظنّ».
استاد: یعنی افاده قطع میکند؟
شاگرد: در استدلال هم همینطور گفتند. گفتند رؤیت قبل از زوال، ظن به این میآورد که دیشب هلال بوده.
استاد: «و نحن نقول بموجبه لان التعویل فی الصوم و الافطار علی الرویة قبل الزوال لیس من حیث افادته الظن».
شاگرد: رؤیت قبل از زوال، ظنی را افاده کند که امروز روز اول است.
شاگرد٢: ضمیر مذکر آوردهاند.
شاگرد: مصدر جایز الطرفین است.
استاد: بله. ببینید آن چه که شما میگویید اولی بود. رؤیت موجب ظن است. و حال اینکه سید الآن نمیخواهند بگویند رؤیت قبل از زوال موجب ظن به هلال است. چون داریم آن را میبینیم.
شاگرد: از حیث موقعیتش میگوید. یعنی اگر غروب بود قطع پیدا میکردیم. از حیث رؤیت یقینی است. ولی اینکه باید در وقت غروب باشد یا نه، ظن ایجاد میکند. بعد میگویند از حیث افاده ظن ما به آن عمل نکردیم، چون روایات گفتهاند ما به آن عمل کردهایم.
استاد: اگر این جهت منظورتان است، در جواب سوم میآید. فرمایش شما و ایشان، ناظر به عبارتی است که قبلاً خواندیم. در صفحه دهم فرمودند: استدلال کننده به روایات نهی برای قول مشهور، به این صورت فرمودهاند: «و من المعلوم ان الرویة قبل الزوال لایوجب العلم». ظاهراً منظور آن باشد. رؤیت قبل از زوال موجب علم نیست. خُب رؤیت که موجب علم است، میگویند نه، «بکون الهلال للیلة السابقة». لذا گفتند «اذ ربما رئی الهلال». فرمایش وحید بهبهانی بود که قبلاً هم خواندیم. اگر منظور این است که ناظر به آن است و خوب است.
«لأنّ التعويل في الصوم و الإفطار على الرؤية قبل الزوال ليس من حيث إفادته»؛ افاده رؤیت، «الظنّ»؛ ظن به اینکه در لیله ماضیه هلال موجود بوده.
شاگرد: به هر دو میتوانید بزنید. یعنی هم میتوانید به این بزنید که اماره باشد و هم صرفنظر از اینکه روایات باشد، چون بالأخره ظنی ایجاد میشود که اول ماه باشد. ولی وقتی روایت میآید بهخاطر ادله حجیتش قطع پیدا میکنیم.
استاد: درست است. الآن بعداً بر میگردم. ببینید اگر الآن به فرمایش شما بزنیم که میگویند رؤیت قبل از زوال، ظن به هلال در دیشب است، این ظن موضوعی است یا حکمی است؟
شاگرد: موضوعی است.
استاد: موضوعی است. اما اگر بگوییم ما که به روایات اعتماد میکنیم، نه بهخاطر این است که این روایات موجب ظن است و متواتر نیست، بلکه بهخاطر این است که قطعاً میدانیم حجت است. این چه ظنی است؟ ظن حکمی است. الآن دو فضا است. ایشان یک دفعه میگویند نه بهخاطر ظن موضوعی، بل بهخاطر قطع حکمی است. دو باب میشود.
شاگرد: طبق این تقریری که عرض کردم هر دو میتواند حکمی باشد. وقتی هنوز روایات نیامده ما قبل از زوال هلال را میبینیم، اماریت آن را برای هلال سابق کاری نداریم، اصلاً خودش یک احتمال است که این هلال اماره دخول شهر است. در اینجا برای ما یک ظنی ایجاد شده، اگر ما بودیم و همین ظن، حرمت عمل به ظن بود.
استاد: ظن به چه؟
شاگرد: ظن به دخول اول شهر.
استاد: از چه ناحیه؟
شاگرد: از هلالی که دیدیم.
استاد: چرا ظن داریم؟ ظن داریم که رؤیت قبل از زوال حجت است یا نه؟ یا ظن داریم دیشب هلال بوده یا نبوده؟ نباید مخلوط کنیم.
شاگرد: حضرت عالی قبلاً فرموده بودید «للیلة الماضیه»، دو وجه دارد. یکی اینکه آن را اماره حساب میکنید. الآن میگویم اماره بودن را کنار بگذاریم. نمیخواهیم بگوییم این اماره بر این است که دیشب هلال بوده. فرض کنید ما ادلهای نداریم. کلاً اینکه اول شهر چه زمانی است، لزوماً وقت غروب نیست. بلکه در هلال قبل از زوال هم حکم به دخول شهر میشود. ولی این حکم ما ظنی است و از کجا آن را میآوریم؟ نمیخواهم بگویم این اماره برای دیشب است که هلال بوده، تا شما بفرمایید این موضوعی است. بلکه خود این، اماره دخول اول شهر است. دخول اول شهر، یکی با هلال وقت غروب به دست میآید و دوم با هلال قبل از زوال ایجاد میشود.
استاد: این را سید میگویند. خود مستدل این را نگفت.
شاگرد: خُب قبل از اینکه این روایت باشد، این ظن است. نمیتوانیم به این ظن عمل کنیم.
استاد: ظن چیست؟ ظن موضوعی است یا حکمی است؟
شاگرد: دخول شهر حکمی است یا موضوعی است؟
شاگرد٢: موضوعی است.
استاد: نه، ظن به موضوع است که شبهه آن حکمیه است. بسیاری از شبهات حکمیه داریم که مشکوک ما موضوع است. حالا الآن میرسیم. الآن اینها باید جدا شوند. در اصل استدلال خلطی صورت گرفته است. من سومی را بخوانم و برگردیم.
شاگرد: بالأخره این ظن هم در اینجا هست.
استاد: چندتا است. انشاءالله میخواهیم همه اینها را جدا کنیم. یعنی ببینیم آن روایات چه میگویند و اینها کدام است.
«الثالث: أنّ النهي عن التعويل على الظنّ مطلق»؛ یک اطلاقی میگوید به ظن عمل نکن؛ «ولیس بالرای و التظنی». این نهی شد.
«فيجب تقييده»؛ خُب مقابلش مقید داریم و مخصص داریم. روایت رؤیت قبل از زوال میگوید آن نهی تخصیص خورده. «بما دلّ على اعتبار الرؤية قبل الزوال بخصوصه»؛ پس مطلق و مقید داریم. «كما خصّوه»؛ همانطور که آن روایات از تعویل علی الظن نهی کرده، تخصیصش زده اند «بالأخبار الدالّة على اعتبار البيّنة»؛ با اینکه ظن است، اما تخصیص زدهاند. «حملا للمطلق على المقيّد، جمعا بين الأخبار»؛ این هم جواب سوم است.
اگر آن مطلبی که عرض کردم درست باشد، این جواب سوم هم درست نیست. چون بحث ما بحث مطلق و مقید نیست. در فضای بحثمان یک مطلق و یک مقید نداریم که بخواهیم به وسیله مقیِّد، مطلق را تقیید کنیم.
خُب حالا برگردیم. کسی که فرمود روایات ناهیه میگویند «ایاک و الظن»، گفتند: «من المعلوم انّ الرویة قبل الزوال لایوجب العلم بکون الهلال للیلة السابقة». خُب این یک وجه از حرف قائلین خلاف مشهور است. ایشان فقط به روایت حماد و عبید استدلال کردند. عبارت عبید این بود: «اذا رئی الهلال قبل الزوال فذلک الیوم من شوال»، روایت حماد این بود: «اذا رأوا الهلال قبل الزوال فهو للیلة الماضیة». این مستدِّل که نهی را گرفته، فقط روایت حماد است که ظن میشود؛ «لیلة الماضیة». ایشان میگوید رؤیت قبل از زوال موجب ظن به لیلة سابقه است. چون موجب ظن است، پس روایات ناهیه میگوید به این عمل نکن.
اول سخن این است: ما که میگوییم رؤیت قبل از زوال موجب دخول شهر است، اصلاً برای اماریتش برای دیشب نیست. برای آن نیست. بلکه خودش برای خودش چیزی است. بله، اگر بهخاطر اماریت باشد، درست است. میگوییم روایت حماد که میگوید «للیلة السابقة»؟! میگوییم مقابلش روایت عبید است که دو راوی هم دارد، میگفت «اذا رئی قبل الزوال فهذا الیوم من شوال». خُب در این لسان دیگر مسأله ظن نیست. این اول بود. دوم اینکه «للیلة السابقة» نه یعنی موجب علم یا ظن ما به اینکه هلال برای شب قبل است. این ناظر به عرف متعارفی است که در تقویم ها شب را قبل از روز میگیریم. هلال را در روز دیدیم، لذا میگوییم این برای دیشب است. یعنی در نظم اجتماعی و میقات خودمان میگوییم «للیلة الماضیة». یعنی از دیشب اول ماه را شروع کنید. نه اینکه الآن «للیلة» حالت کاشفیت ظنی دارد از اینکه هلال برای قبل بود. بعد بگوییم خود ائمه فرمودهاند به ظن رجوع نکنید. به عبارت دیگر «للیلة الماضیة» هم دقیقاً دارد یک حکم شرعی را میگوید. یعنی یک شبهه حکمیه را پاسخ میدهد. نه اینکه یک روایت موضوعی باشد. امام علیهالسلام اماره موضوعی برای دیشب را بیان نمیکنند. دارند حکم را میگویند.
شاگرد: احتمالش صفر است که دارند بیان موضوعیت میکنند؟ شما آن احتمال را مرجوح میدانید؟ یعنی استظهارشان این بوده که دارد اماریت را بیان میکند.
استاد: نمیدانم قبلاً روی این نکته تأکید شده یا نه. هر کسی با فضای بیرونی حرکات هلال و … آشنا باشد میداند؛ مسأله هلال، پیشرفتش، ظهور و بروزش، شب و روزی نیست. لحظهای است. عرف عام هم اگر آشنا باشند و غافل نباشند میدانند. چرا؟ چون وقتی این اجرام بزرگ در حال سیر هستند و میروند، کارشان لحظهای است. لحظه قبل نبود و ده دقیقه بعد و چند لحظه بعد میبینید پیدا شدند. اینکه یک چیز مبهمی برای بیرون نیست. بنابراین وقتی امام میفرمایند «اذا رئی الهلال قبل الزوال»، تا میگویند برای شب قبل است، ذهن عرف میگویند یعنی شب قبل میتوانستید ببینید؟! و حال اینکه یک ذهن آگاه میداند شب قبل تا اینجا لحظه به لحظه اش تغییر میکند. دم غروب نمیتوانستید ببینید ولی نیم ساعت بعدش میتوانید ببینید. خب چرا امام علیهالسلام میفرمایند «للیلة الماضیة»؟!
شاگرد: بوده ولی نمیتوانستیم ببینیم.
استاد: صرف بود و نبود؟ یا بودنی که لحظات در آن تأثیر دارد؟! ده دقیقه قبلش با ده دقیقه بعدش تفاوت میکند، چطور میگوید دیشب بوده؟! میخواهم بگویم وقتی شما به بودن بهصورت هلیة بسیطة نگاه میکنید، میگویید دیشب بوده. اما میخواهیم یک چیزی را بگوییم دیشب بوده که لحظه به لحظه دارد تغییر میکند. چه بسا دیشب نبوده.
شاگرد: مثل روایتی که میگفت اگر سمت مشرق هلال را ندیدید، سمت مغرب هلال هست. هلال باشد یا نباشد. یعنی ممکن است عرف این ارتکاز را داشته باشند که هلال باشد ولی ما آن را نبینیم. با توجه به روایات متعدد که به حضرت میگویند مردم میگویند این ماه دو شبه است. حضرت میفرمایند اگر مردم میگویند باشد. نفرمودند آن شب ابری بوده. هوا صاف بوده و ندیدند. ولی الآن میگویند این هلال دو شبه است.
استاد: روی فرمایش شما اینکه حضرت میگویند دیشب بوده، دارند به علم خبرویت معصومیت خودشان میگویند که بوده با به ظن میگویند؟ شما میگویید حضرت میگویند دیشب بوده، به بقیه چه کار دارید؟! حالا که بوده قطعاً بوده؟ یا اینکه ظن داریم بوده؟
شاگرد: مشکل تنها در این روایت نیست. در روایات دیگر هم هست. این همه روایات داشتیم که وقتی آنها را میدیدیم، میگفتیم گمان است. فقها هم به آن فتوا ندادهاند. مثلاً بعد از غروب و شفق هلال در آسمان باشد. یا تطوق و … . از ظاهر روایات اینطور میفهمیم که بوده.
استاد: الآن برای ما مهم است. من میخواهم ببینم امام دارند اخبار موضوعی میکنند یا دارند حکم یک شبهه حکمیه را میگویند؟
شاگرد: عرض من این است که استظهار فقها این بوده که دارند موضوعی بیان میکنند. به همین دلیل هم هست که به هیچکدام از این روایات فتوا ندادهاند.
استاد: یعنی امام میفرمایند دیشب هلال بوده، من میگویم قطعاً هلال بوده ولی فقها میگویند نبوده؟! وقتی حضرت میگویند هلال بوده، اخبار موضوعی میکنند از این باب که حکم ثابت شود؟ یا نه، اخبار موضوعی میکنند که موضوعش برعهده خودت، ببین ظن داری یا یقین؟ این نکته اصلی است. شما میگویید، میگویند بوده، یعنی حالا حتماً حضرت میخواهند حکم را بار کنند؟ یا نه، میگویند من میگویم بوده، بعد خودت ببین اگر ظن داری بار نکن، اگر قطع داری بار بکن؟ کدام یک از آنها است؟ ایشان میگویند امام میگویند بوده، این بودن ایشان در بحث فقهی ما دخالت دارد. چون ما میخواهیم فعلاً بین موضوع و طریق به موضوع و ظن به موضوع با شبهه حکمیه –که حکم را بیاوریم یا نیاوریم- تفاوت بگذاریم. اگر در اینجا شما میگویید امام میفرمایند بوده، ظن ما ظن حکمی میشود. یعنی اگر این روایت حجت است، پس قطعاً بوده. اگر هم روایت حجت نیست پس هیچی. ببینید چقدر تفاوت کرد! به خلاف مثل وحید که بگوییم روایت دارد غالب را میگوید. نمیخواهد به علم امام بگویند که بوده، میگویند نوعاً هست. کدام یک است؟ بوده، یعنی بوده؟ یا بوده یعنی نوعاً و غالباً به این صورت است که هست، ادامه آن را خودت میدانی؟ اینها را باید تعیین کنیم. چون در بحث ما مهم است. چرا؟ در اولی کلام امام علیهالسلام موضوعی محض میشود، ربطی به شبهه حکمیه ندارد. چون تنها باید خودت به آن برسی. اما در دومی امام دارند موضوع را مفروض میگیرند و حکمش را میگویند. یعنی حکم قطعاً این است.
شاگرد: اگر طبق بیان وحید امام علیهالسلام یک اماره تعبدی را برای احراز موضوع گذاشتند، در اینجا چطور پیش میرویم؟ مشکلی دارد؟ درست است که قطعی نیست، ولی مثل خبر واحد، آن را برای احراز موضوع گذاشتهاند. تعبد کردهاند.
شاگرد٢: نباید خلاف وجدان باشد.
شاگرد: غالب موارد را بیان میکند. تا وقتی قطع به خلافش پیدا نشود حجت است.
استاد: الآن در مانحن فیه که قطع پیدا کردیم، دیگر شاملش نیست. مثل با محاسبه قاطع میشویم که در قم نداشتیم. اینکه شاملش نیست. دوم، وقتی امام میفرمایند من این اماره را حجت قرار میدهم خلاصه شبهه حکمیه را جواب میدهند؟ یا دارند بیان موضوع میکنند؟
شاگرد: ظاهراً موضوعی است.
استاد: بیان موضوع میکنند؟! دارند جعل حجیت میکنند برای اماره ظنیه. این برای مقصود من مهم است. من که میخواهم اینها را جدا کنم برای این است. خلاصه در بیان شما حضرت دارند شبهه حکمیه را میگویند. نمیخواهند اخبار ظنی به موضوعی باشد که خودت میدانی.
خُب مطلب اصلی را بیان کنم. یک بیان این است که در مانحن فیه روایات ناهی از عمل به ظن –ایاک و الظن، لیس بالرای و لابالتظنی- داریم. از متیقنات شروع کنیم تا بعد ببینیم کجا مسامحه شده. من عرض میکنم نزد همه طرفین بحث به گمانم این متیقن است که این روایاتی که میفرمایند «ایاک و الظن، لیس بالرای و لابالتظنی» چه ظنی را میگویند؟ مبادا دنبال ظن بروی، صم للرؤیه افطر للرؤیه. این چه ظنی است؟ از نظر دقت بحث کلاس فقه و اصول چه ظنی است؟
شاگرد: ظن در حکم است. ادله حرمت عمل به ظن است.
استاد: نه، این روایات را میگویم. ادله حرمت عمل به ظن را کنار بگذارید.
شاگرد: ظن به موضوع چون نتیجتاً حکم شما ظنی میشود.
استاد: آنکه مسبب از آن است. الان که میگویند بهدنبال ظن نرو، کدام ظن است که نباید به دنبالش بروی؟ ظن به یک حکم است؟! ظن به موضوع است. میخواهم عرض کنم این بین تمام باحثین متیقن است. اصلاً لسان روایت به این صورت است. حضرت فرمودند «اذا رأیتم الهلال فصوموا و اذا رایتموه فافطروا ولیس بالرای و لابالتظنی». این تظنی یعنی ظن به حکم دارید؟! ظن به موضوع است. روشن است. نقطه انطلاقمان را از قطعیات شروع کنیم. پس روایات در مانحن فیه ناظر به نهی از دنبالهروی ظن به موضوع است که هلال است. این قطعی است. اگر به این صورت است، هر جور بحثی که از این ظن موضوعی فاصله بگیرد، انحراف بحث است. یعنی دارد از مفاد روایات ناهیه ظن سوء استفاده میکند. این اساس عرض من است. این روشن است و همه از روایات میفهمند. این روایات میگوید «ایاک و الظن»؛ ظن به اهلال هلال.
خُب اولین جواب سید چه بود؟ فرمودند «احتمال ان یکون المراد من الشک و الظن المنهی عنهما هو ظن رویة الهلال». قطعاً مفاد روایت این نیست. چرا نیست؟ حضرت که نمیخواهند بگویند گمان داریم دیدهایم. وقتی گمان داری دیدی، این گمانت منهی است! اینکه مفاد روایت نبود.
شاگرد: ذیل همان روایت هست که رؤیت این نیست که در میان ده نفر یکی بگوید دیدم. لذا اینجا جای ظن است. یک نفر میگوید دیدیم و نه نفر میگویند ندیدم. در اینجا ظن نوعی میشود.
استاد: حضرت که رؤیت ها را نفی نمیکنند. میگوید الرویة، یعنی هزار نفر بتوانند ببینند. پس منظور این نیست که این ظن به رؤیت الآن هست. نمیگوید او ندیده، میگوید من رویتی را میگویم که اهلال هلال را بیاورد.
شاگرد: یعنی هلال باید قطعی دیده شود.
استاد: قطعی برای چه؟ یعنی خود رؤیت قطعی باشد؟! پس حالا یک نفر را بیاورید و با دستگاههای امروزی ببیند، هزار نفر نبینند. منظور این نیست. اساس حرف این است: حضرت که میفرمایند «لیس بالرای و لابالتظنی»، ظن در اینجا ظن موضوعی است. موضوع ما هم اهلال هلال است. نه اینکه رؤیت مظنون باشد. شما کاری نکن که اهلال هلال که سبب دخول شهر است، به آن اهلال هلال قطع نداشته باشی. پس «صوموا لرویته، افطروا لرویته و لیس اهلال الهلال بالتظنی»، نه اینکه رؤیت ظنی باشد. آن اهلال هلالی که موضوع است و سبب دخول شهر است، به رأی و تظنی نباشد. اصل این مقصود روشن است. لذا من که «الرویة» میگویم به یک نفر و دو نفر نیست، مقصودم این است که آن باید ثابت شود. یکی بگوید دیدم باز اهلال مشکوک است. رویتی که یک نفر بگوید دیدم و دیگری بگوید ندیدم؛ در روایت بود که ده نفر ایستادهاند یک نفر میگوید دیدم و نه نفر میگویند ندیدیم، یعنی رویتش مشکوک است یا هلال مرئی مشکوک است؟ پس مظنون ما هلال است، نه رؤیت. اینها در پیشرفت استدلال خیلی تفاوت میکنند. ظن ما در روایات ناهیه ظن موضوعی است، مظنون ما هم اهلال هلال است. نه اینکه رویتش مظنون یا مقطوع باشد. بنابراین جواب اول سید ربطی به روایات ندارد.
شاگرد٢: طبق مبنای حضرت عالی ربطی پیدا نمیکند، ولی اگر ذو الطریق را بُعد خاص بگیریم، فقط بُعد خاص منظور است که با رؤیت عادی باشد، در اینجا ممکن است حرف سید بیاید. شما ظن با چشم عادی نداشته باش، بلکه باید قطع داشته باشی دیدهای. اگر یک نفر با چشم عادی دیده باشد فایدهای ندارد. باید قطع پیدا کنی.
استاد: یعنی این روایات ناظر به این نیست که هلال سبب دخول شهر است؟!
شاگرد٢: طبق فرمایش شما یقین همین است. یعنی ذو الطریق ما هلال است. ولی کسی که بُعد خاص را در نظر میگیرد… .
استاد: بحث را سر تلسکوپ نبرید.
شاگرد٢: عدهای رؤیت را با چشم عادی میگویند. لذا ذو الطریق را همان بُعد خاص میگویند. کسی که به این صورت میبیند ممکن است احتمال سید جاری شود. یعنی بگوید ظن به رؤیت با چشم عادی نداشته باش، مطمئن باش که با چشم عادی دیده شده باشد.
استاد: وقتی در دنباله روایت حضرت میفرمایند یک نفر میگوید دیدم ولی نه نفر میگویند ندیدیم، یعنی حضرت میگویند هلال به بُعد خاص نرسیده؟!
شاگرد٢: بله، چون نمیدانید واقعاً با چشم عادی محرز شده که آن بُعد خاص حاصل شده یا نه.
استاد: یعنی الآن خود رؤیت مظنون میشود؟! یا اهلال هلال مظنون میشود؟!
شاگرد٢: طبق این نظر اهلال هلال ذو الطریق نیست. بلکه بُعد خاص ذو الطریق است.
استاد: شما اهلال هلال را هم بُعد خاص میگیرید. فرقی نکرد. چرا؟ چون نمیگویید رؤیت آن بُعد. میگویید آن بُعد. لذا باز ظن موضوعی است. یعنی ما یک موضوع بُعد داریم که امام میفرمایند باید آن بُعد قطعی شود. ظن، موضوعی است. مظنون ما هم یک امر بیرونی است. نه اینکه نفس رؤیت مظنون باشد.
شاگرد٢: موضوعی است ولی با احتمال ایشان درست میشود. چون چیزی است که احرازش تنها با چشم عادی است. شما آن بُعد خاص را چطور میتوانید احراز کنید؟! تنها راهش همین دیدن با چشم عادی است.
شاگرد: فرمایش شما این است که طبق همه مبانی رؤیت باید باشد اما ظن تظنی نه. رأی و تظنی را مقابل رؤیت قرار دادهاند. هر مبنایی را میخواهید بگویید.
استاد: این پُلی که شما از رؤیت به بُعد میزنید، رؤیت را مظنون نمیکند. شما میگویید ده نفر ایستادهاند، آن نهمی که دید، چون به آن بُعد نرسیده پس رؤیت او را قطعی میگیرید و رؤیت او مظنون نیست. نه نفر هم نمیبینند.
شاگرد: برای او که قطعی است. اما برای من که میگویند یک نفر دیده و نه نفر ندیده ظنی است.
استاد: خُب الآن مظنون ما رؤیت ما است، یا مظنون ما آن بُعد است؟
شاگرد: بُعد است.
استاد: تمام شد.
شاگرد: شما فرمودید این احتمال سید صفر است، چرا؟ چون دیگر این باید در ظن موضوعی باشد. اما طبق این بیان صفر نیست.
استاد: نه، ایشان میگویند ظناً دیدی. «احتمال ان یکون … هو ظن رویة الهلال»؛ رؤیت مظنون میشود. در فرمایش شما کجا رؤیت مظنون شده؟!
شاگرد: ظن رویتی که طریق به آن بُعد خاص است.
استاد: ما که به رؤیت ظن نداریم.
شاگرد: طبق این نظر که من خودم ندیدم.
استاد: مظنون در بیان شما چیست؟
شاگرد: در نظر من هم بُعد خاص است و هم رؤیت با چشم عادی است. چون با هم مساوی است. الآن برای من احراز نشده که رؤیت عادی صورت گرفته.
استاد: رؤیت عادی در اینجا موضوعیت دارد و حال این بُعد هم موضوعیت دارد؟!
شاگرد٢: بُعد خاصی که وسیله احرازش رؤیت عادی است. تنها راهش رؤیت با چشم عادی است. حالا برای من که در اینجا نشستم همانطور که آن رؤیت با چشم عادی محرز نشده، آن بُعد خاص هم محرز نشده. و الا راه دیگری نداریم. محرز نشدن آن بُعد خاص به چیست؟!
استاد: به عبارت دیگر الآن مظنون ما دخول شهر است. چرا؟ چون بقیه اینها همه طریق بهسوی آن هستند. اینجا نمیگوییم مظنون ما رؤیت است، مظنون ما رؤیت با چشم عادی نیست. بلکه مظنون ما موضوع است. یعنی لیس دخول الشهر، لیس اهلال الهلال، لیس هذا البُعد بالرای و الظن.
شاگرد: طبق این مبناء طولی میشود. یعنی مظنون من دخول شهر است، چرا؟ چون مظنون من آن بُعد خاص است. آن بُعد خاص چرا؟ چون رؤیت با چشم عادی مظنون است.
استاد: حالا قطع نظر از روایات «لیست الرویة ان یقوم…» است. چون در آن روایات حضرت اصلاً در صدد این نبودند که چشم او تیز است. و الا در ذهن قاصر من است که اگر محضر امام فرض بگیریم آن دهمی که میگوید میبینم صادق است و واقعاً هم فی علم الله دارد میبیند، من تردیدی ندارم که امام میگویند کافی است. چرا؟ چون مقصود امام این نیست که آن بُعد و رؤیت عادیه را بگویند. اصلاً در این روایت نمیخواهد به رؤیت عادیه موضوعیت بدهد. میخواهند رویتی که محل اختلاف نباشد را بگویند؛ این «لیست الرویة» یعنی رویتی که برای جمیع مردم میقات درست کند یا رویتی که چشم معمول مردم باشد. اگر شما با چشم غیر معمول دیدید فایدهای ندارد. لذا بین این روایت با روایتی که میگفت اگر خودت دیدی کافی است، تعارضی نبود. ولی اینطور که شما میگویید تعارض میشود. ظاهراً روایت علی بن جعفر بود. محضر امام گفت اگر خودش دید و برایش مسلم شد، کافی است. روی استظهاری که نوع مردم نمیبینند.
من اصل حرفم را عرض کردم. روی آن تأمل کنید. روی عرض من اشکال دوم و سوم سید هم سراغ جواب هایی است که ظن را از مقصود اصلی این روایات به جای دیگری میبرد. ظن در حکم، در شبهات حکمیه. جواب اصلی این مستدِّل به گمانم همین است: اگر میگویید این موجب ظن است بهمعنای هلال شب قبل، این مصادره به مطلوب است. چون شما در آخر میگویید باید هلال قبل باشد و این هم … . کسی که قائل به حجیت رؤیت قبل از زوال است میگوید من چه کار داریم دیشب بوده یا نبوده، میگوید الآن که قبل از زوال دیدید کافی است ولو قاطع هستید که دیشب نبوده. مصادره به مطلوب است که بخواهید این روایات را با ناهی از ظن نفی کنید و بگویید ظن دارید که دیشب هلال دارید. ما که این را نمیگوییم. شما روی حرف خودتان روایات ناهی را معنا میکنید. و اگر میخواهید روی مبنای کسی که قائل به اجزاء رؤیت قبل از زوال است بگویید و مصادره به مطلوب نکنید، اینجا روایات ناهی، از ظن موضوعی نهی میکند. روایت رؤیت قبل از زوال ناظر به قطع موضوعی و بیان حکمش است. بینهما بون بعید. نه اطلاق و تقیید است و نه … . این اصل حرف من است. دو فضا است. یک روایت دارد حکم قطع موضوعی را میگوید، یک روایت دارد از ظن موضوعی نهی میکند. روایتی که از ظن موضوعی نهی میکند، با روایتی که دارد حکم قطع موضوعی را بیان میکند دو تا هستند. آن میگوید اگر قطعاً دیدی، هذا الیوم من شوال. تمام. کجایش ظن است؟! بیان حکم است. لذا شبهه حکمیه است. حکم قطع موضوع است. روایت «لیس بالرای و لابالتظنی» نهی از یک ظن موضوعی است که سر سوزنی ربطی به شبهه حکمیه و حکم ندارد. اگر این حرف درست باشد که اینها دو مبناء است، هم در استدلال خلط صورت گرفته؛ ناهی از ظن موضوعی را برای قطع موضوعی به کار برده، و هم جواب های سید خلط شده و اصل کاری آشکار نشده.
والحمد لله رب العالمین
کلید: رؤیت قبل از زوال، حجیت ظن، مظنون، لیس بالظن و لابالتظنی، رؤیت هلال، صم للرویة،
1 رؤيت هلال، ج3، ص: 1980