بسم الله الرحمن الرحیم
رؤیت هلال؛ جلسه: 138 26/10/1401
بسم الله الرحمن الرحيم
بررسی اقتضای نهی از «روزه یوم الشک به نیت رمضان» نسبت به بطلان این روزه براساس وجوه اجزاء روزه مستحبی یوم الشک از روزه ماه رمضان – تثبیت استحباب روزه یوم الشک توسط شارع
جلسه قبل در باب ششم از ابواب وجوب صوم و نیته، حدیث پنجم بودیم.
عن هشام بن سالم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال في يوم الشك: من صامه قضاه وإن كان كذلك، يعني من صامه أنه من شهر رمضان بغير رؤية قضاه، وإن كان يوما من شهر رمضان لان السنة جاءت في صيامه على أنه من شعبان، ومن خالفها كان عليه القضاء1
«من صامه قضاه وإن كان كذلك»؛ یعنی ولو ماه مبارک باشد. «يعني من صامه أنه من شهر رمضان بغير رؤية قضاه، وإن كان يوما من شهر رمضان لان السنة جاءت في صيامه على أنه من شعبان، ومن خالفها كان عليه القضاء»؛ در جلسه قبل رویکرد ما بر قبول و صحبت احتجاج به «یعنی» بود. بناگذاشتیم که «یعنی» برای بحث فقهی حجیت داشته باشد که هم حد نصاب احتجاج بهمعنای استدلال را داشته باشد و هم احتجاج للعبد علی المولی را داشته باشد.
بحثی که در اینجا مطرح بود، در «يعني من صامه أنه من شهر رمضان بغير رؤية قضاه» بود. مرحوم سید در عروه برای صوم یوم الشک چهار فرض را فرموده بودند.
مسألة ١٧ : صوم يوم الشك يتصور على وجوه :
الأوّل: أن يصوم على أنه من شعبان ، وهذا لا إشكال فيه سواء نواه ندباً أو بنية ما عليه من القضاء أو النذر أو نحو ذلك، ولو انكشف بعد ذلك أنه كان من رمضان أجزأ عنه وحسب كذلك.
الثاني: أن يصومه بنية أنه من رمضان ، والأقوى بطلانه وإن صادف الواقع.
الثالث: أن يصومه على أنه إن كان من شعبان كان ندباً أو قضاءاً مثلاً وإن كان من رمضان كان واجباً، والأقوى بطلانه أيضاً.
الرابع: أن يصومه بنية القربة المطلقة بقصد ما في الذمة وكان في ذهنه أنه إما من رمضان أو غيره بأن يكون الترديد في المنوي لا في نيته ، فالأقوى صحته ، وإن كان الأحوط خلافه2.
مثل مرحوم آقای حکیم نپذیرفتند که چهار صورت باشد. گفتند ما فرقی بین سوم و چهارم نمیفهمیم. لذا فعلاً مورد اتفاقش سه صورت بود. «علی انه من شعبان»، «علی انه من رمضان»، «ان کان و ان کان». این سه فرض مورد اتفاق بود. این روایت تنها میگوید در فرض «علی انه من شهر رمضان»، باید قضا کند.
شاگرد: بین صورت سوم و چهارم میتوان به این صورت فرق گذاشت که در صورت چهارم التفاتی نمیکنیم که این از شعبان است یا از رمضان است، بلکه میگویم برای خدا میگیرم و کاری نداریم که این روزه چیست. در صورت سوم التفات داریم که اگر از شعبان باشد چطور است و اگر از رمضان باشد چطور است. یعنی تفاوت بین این دو در این التفات است.
استاد: سید فرمودند «و کان فی ذهنه». شاید به همین خاطر بود که ایشان بین نیت و ذهن فرق گذاشتند. التفات بهمعنای بخش نیت است، و الا اگر به او بگوییم میگوید که کار ندارم. نه اینکه یعنی در ذهن من نیست؛ «کان فی ذهنه»؛ در ذهنش هست اما کاری ندارد و قطع نظر میکند. بهگونهای مشترک بین هر دو است. فقط مشکل کار این بود که تعیین نوع لازم بود. یعنی میگفتند ما از شما نمیپذیریم که همینطور بگویید من کاری ندارم و صرفاً نیت میکنم که روزه باشم. بلکه روزه باید تعیین شود که واجب است یا ندب است؛ برای ماه شعبان است یا برای ماه مبارک است. بهخصوص در مسأله تفاوت جوهری و اختلاف حقائق و آن مطالبی که آقای حکیم هم فرمودند.
بحثی که الآن در این روایت مطرح است، این است که سنت چه کار کرده است؟ یادتان هست که هفته قبل بحث کردیم؟ عرض من این بود که در روایت هشام تعبیر «لان السنة جاءت في صيامه على أنه من شعبان» بود، این سنت با فضای وجوب صوم یوم الشک، اگر از ماه مبارک باشد، چه کار کرده است؟
عرض شد که فعلاً سه جور میتواند نیت بکند که مورد اتفاق است. «علی انه من شعبان»، «علی انه من رمضان»، «ان کان و ان کان». در «علی انه من رمضان» که بحث این روایت هست، چهار جور میتواند نیت کند؛ یوم الشک را روزه میگیرد، علی انه من شهر رمضان عمداً که شبهه تشریع و زیاد کردن در آن قوی میشد. فرض دوم این بود که روزه میگیرد علی انه من شهر رمضان جهلاً؛ واقعاً نمیداند که نمیتواند نیت کند و جهل به مسأله دارد.
شاگرد: یعنی فکر میکند که میتواند یوم الشک را نیت بکند.
استاد: بله، جهلاً است، نه عمداً. سوم هم این است که یوم الشک را علی انه من شهر رمضان روزه میگیرد، سهواً. مسأله را میداند اما الآن سهو کرده. سهو خیلی وسیع است. و چهارم؛ یوم الشک را روزه میگیرد علی انه من شهر رمضان، عدداً. در چند جلسه پیش هم از این احتمال صحبت شد. یعنی میگوید یوم الشک اصلاً یوم الشک نیست؛ ماه شعبان سی ندارد. سیام ماه شعبان اول ماه مبارک است. یعنی خودش اول ماه مبارک است، عدداً. یعنی «للعمل بروایات العدد». این هم مد نظرتان باشد. بنابراین این نیت میتواند در چهار صورت بیاید.
الآن هم میخواهیم فروض بحث سنت «علی انه من شعبان» را بررسی کنیم. این برای بستر بحث و فروض آن بود. حالا بحث سر این است که این سنت چه کار کرده است. جلسه قبل چهار احتمال را عرض کردیم. «لان السنة جاءت في صيامه على أنه من شعبان»؛ باید نیت شعبان کند. خب اگر نیت شعبان کرد، مجزی است. اگر به سنت عملکرد مجزی است. چرا مجزی است؟ چهار احتمال داشت. اول؛ از باب دلیل حاکم بود. دلیل حاکم که همین سنت است، میگوید در یوم الشک شما نیت شعبان بکن؛ علی انه من شعبان روزه بگیر؛ شما که روزه گرفتی و به سنت عمل کردی، ولو بعداً معلوم شود که اول ماه مبارک بوده، حکومتاً برای شما ماه مبارک نبوده. دلیل حاکم به تضییق در موضوع است.
احتمال دوم این بود که ماه مبارک بوده و موضوع هم همان بوده، فقط بر شما که به سنت عمل کردی و نیت شهر شعبان کردی، صوم روز اول ماه مبارک، واجب نبوده. تخصیص در حکم میشود. یعنی ماه مبارک بوده ولی بر تو واجب نبوده. بنابراین قضا هم ندارد. دارم توجیه میکنم که وقتی به سنت عملکرد، چرا مجزی است. یعنی چرا قضا ندارد. وجه اول این بود که اصلاً برای تو ماه مبارک نبوده، حکومتاً. وجه دوم این بود که ماه مبارک بوده ولی روز اول بر تو واجب نبوده. چون تو به سنت عمل کردی و بهعنوان سیام ماه شعبان روزه گرفتی. این هم تخصیص است.
فرض سوم هم تفضل بود که فرمایش مرحوم شیخ انصاری بود. سنت چه کار کرده؟ میگوید به نیت سیام شعبان روزه بگیر، اگر بعداً معلوم شد که ماه مبارک است، هم ماه مبارک بوده که من کاری با موضوع ندارم، و هم اینکه روزه ماه مبارک واجب بوده و وجوب آن را حتی برای تو تخصیص نزدهام. ولی شما که به سنت عمل کردید و نیت سیام شعبان کردید، بدل از آن واجب قرار میگیرد. سنت، فردی را بهعنوان بدل درست میکند که بدل از فرد مأمورٌ به واقعی است.
فرض چهارم؛ قضیه داعی به داعی بود. برای اینکه ماه مبارک از مکلف فوت نشود…؛ واقعاً ماه مبارک است و روزه آن هم واقعاً واجب است، و ثبوتا بالفعل واقعی هم میشود ولی در تحقق و احراز موضوع شک دارد، در اینجا وقتی که وجوب بالفعل است، بدل درست نمیکند، شارع میخواهد که مأتیٌّ به مکلف دقیقاً فردی از مأمورٌ به باشد. ولی خب درحالیکه شک دارد، چه کار کند؟ احتیاط را چطور برای او تبیین کند؟ به نحو داعی به داعی. میگوید بیا تا یادت بدهم. استصحاب از قواعد خیلی خوب است. شما سیام شعبان نیت کن که داعی مباشری تو این است که ماه شعبان است، اما داعی اصلی شارع و هم مکلف که در طول این داعی مباشری است، این است که اگر ماه مبارک بود، روزه را گرفته باشم. چون وجوبش بالفعل شده بود. این داعی نهایی است. پس سنت به نحو داعی به داعی دارد احتیاط برای صیام اول شهر را انجام میدهد. پس چرا قضا ندارد؟ چون مأتیٌّ به او عین مأمورٌ به است، مأمورٌ به را انجام داده، چرا قضا داشته باشد؟!
این برای جهت اجزاء بود. خب حالا اگر به سنت عمل نکرد، چون حکم بالفعل بوده، اگر بعداً معلوم شد، باید قضا کند. روایات متعددی هم بود که باید بعداً قضا کند. در جلسه قبل تا اینجا صحبت شد. تتمه بحث ماند.
شاگرد: داعی به داعی را یک بار دیگر بفرمایید.
استاد: ذیل حدیث سماعه، داعی به داعی را عرض کردم. همچنین ذیل حدیث هشتم از باب پنجم، حدیث زهری، در فرمایش امام علیهالسلام توضیحی هست. حاصلش هم این است: ما یک مقصودی داریم که یک داعی اصل کاری هست؛ این است که میخواهیم برای ماه مبارک احتیاط کنیم. میخواهیم ماه مبارک از ما فوت نشود. چه چیزی فوت نشود؟ اینکه من واقعاً مصداق ماه مبارک را انجام بدهم. نه اینکه یک چیز دیگری انجام بدهم. چرا؟ چون در فرض «ان کان من شهر رمضان»، روزه او واجب شده. چون در عالم ثبوت، روزه ماه مبارک، واجب است.
بنابراین داعی طولی که محرک اولیه است، این است که میخواهم ماه مبارک از من فوت نشود. میخواهم بهخاطر شهر مبارک احتیاط کنم. ولی علم که ندارم، مستصحب هستم، چه کار میکنم؟ داعی مباشری من قصد صوم شعبان میشود و روزه را میگیرم. ولی اگر ماه مبارک بوده، چون داعی در طول این دارم، واقعاً مأتیٌّ به من، قطعاً همان روزه ماه مبارک است، نه چیزی غیر از آن. با این تحیّل به انجام وظیفه، مخصوصاً تحیّلی که عرض کردم چندین حکمت دارد که ما میفهمیم، آنهایی که ما نمیفهمیم که هیچ، حکمتهای متعددی دارد که صحبتش شد. ما میفهمیم که این حِکَم در این هست که استصحاب را نه از ناحیه شک در بقاء ماه قبل، بلکه از ناحیه یقین دومی که میآید آن را از بین ببرد، آن را پررنگ میکند.
شاگرد: دراینصورت هم جعل بدلیت هست. برای اینکه مجزی باشد باید بدلیت را جعل کند. نیت ماه رمضان که نداشته.
استاد: در طول داشته. طول یعنی همین. ببینید نیت طولی کار انجام میدهد. داعی به داعی در کل فقه خیلی مطرح است.
شاگرد: یعنی برای صحت شرط میکند که داعی ماه رمضان باشد؟
استاد: هست. اصلاً خود روایات آن را توضیح میدهند. چون قبلاً بحث شده تنها اشاره میکنم. در روایت سماعه چه فرمودند؟ روایت مهمی بود که دو-سه روز روی آن بحث کردیم.
عن سماعة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: رجل صام يوما ولا يدري أ من شهر رمضان، هو أو من غيره فجاء قوم فشهدوا أنه كان من شهر رمضان، فقال بعض الناس عندنا لا يعتد به فقال: بلى فقلت: إنهم قالوا: صمت وأنت لا تدري أ من شهر رمضان هذا أم من غيره؟ فقال: بلى فاعتد به فإنما هو شیء وفقك الله له، إنما يصام يوم الشك من شعبان، ولا يصومه من شهر رمضان لأنه قد نهي أن ينفرد الانسان بالصيام في يوم الشك، وإنما ينوي من الليلة أنه يصوم من شعبان، فإن كان من شهر رمضان أجزأ عنه بتفضل الله وبما قد وسع على عباده، ولولا ذلك لهلك الناس3
«رجل صام يوما ولا يدري أمن شهر رمضان، هو أو من غيره فجاء قوم فشهدوا أنه كان من شهر رمضان، فقال بعض الناس عندنا لا يعتد به»؛ از امام سؤال میکند که عدهای میگویند روزه او فایدهای ندارد. «فقال: بلى»؛ فایده دارد. «فقلت: إنهم قالوا»؛ آنها چرا میگویند که فایده ندارد؟ «صمت وأنت لا تدري أمن شهر رمضان هذا أم من غيره؟»؛ تو چه میدانستی که ماه مبارک است؟ روزه ای گرفتهای که یوم الشک بود. حضرت میفرمایند: «فقال: بلى فاعتد به»؛ روزه ای که گرفتهای درست است.
«فإنما هو شئ وفقك الله له»؛ خدا تو را موفق کرد که این روزه را بگیری. «إنما»؛ این «انما» توضیحی مفصلی بود برای داعی به داعی. چرا در یوم الشک میگویید که نیت شعبان کند؟ بعد هم میگویید «یوم وفقک الله له». حضرت میفرمایند: «انما يصام يوم الشك من شعبان»؛ چرا روزه یوم الشک را از شعبان میگیریم؟ «ولا يصومه من شهر رمضان لأنه قد نهي أن ينفرد الانسان بالصيام في يوم الشك»؛ چون نهی شده که انسان این روز را تنهایی روزه بگیرد. این نهی، غیری است. نهیی است برای اینکه همجهت با مردم باشد و انفراد در صیام نیاید. خب حالا چه کار کنیم؟ از یک طرف میخواهیم به آن توفیق الهی دست پیدا کنیم و از یک طرف نهی داریم که منفرد نشویم. حضرت یاد میدهند: «وإنما ينوي من الليلة أنه يصوم من شعبان، فإن كان من شهر رمضان أجزأ عنه بتفضل الله وبما قد وسع على عباده، ولولا ذلك لهلك الناس»؛ از اینها دو روز- سه روز بحث کردیم؛ در آن جایی که فرمایش شیخ را میخواندیم. حالا همین بیان را در روایت زهری ببینید. دوباره حضرت برای او توضیح میدهند.
عن الزهري، عن علي بن الحسين عليه السلام (في حديث طويل) قال وصوم يوم الشك أمرنا به ونهينا عنه، أمرنا به أن نصومه مع صيام شعبان، ونهينا عنه أن ينفرد الرجل بصيامه في اليوم الذي يشك فيه الناس، فقلت له: جعلت فداك فإن لم يكن صام من شعبان شيئا كيف يصنع؟ قال: ينوي ليلة الشك أنه صائم من شعبان، فإن كان من شهر رمضان أجزأ عنه، وإن كان من شعبان لم يضره، فقلت: وكيف يجزي صوم تطوع عن فريضة؟ فقال: لو أن رجلا صام يوما من شهر رمضان تطوعا وهو لا يعلم أنه من شهر رمضان ثم علم بذلك لأجزأ عنه، لان الفرض إنما وقع على اليوم بعينه4
«وصوم يوم الشك أمرنا به ونهينا عنه، أمرنا به أن نصومه مع صيام شعبان، ونهينا عنه أن ينفرد الرجل بصيامه في اليوم الذي يشك فيه الناس، فقلت له: جعلت فداك فإن لم يكن صام من شعبان شيئا كيف يصنع؟»؛ اگر اصلاً ماه شعبان را روزه نگرفته و حالا میخواهد یک یوم الشک را روزه بگیرد، چه کار کند؟ حضرت عین همان را به او یاد میدهند. «قال: ينوي ليلة الشك أنه صائم من شعبان، فإن كان من شهر رمضان أجزأ عنه، وإن كان من شعبان لم يضره»؛ ماه شعبان را گرفته است.
«فقلت: وكيف يجزي صوم تطوع عن فريضة؟»؛ او که نیت ماه مبارک نکرد، نیت شعبان کرد، چطور میخواهد مجزی باشد؟ فرمایش امام را ببینید! حضرت فرمودند: «فقال: لو أن رجلا صام يوما من شهر رمضان تطوعا وهو لا يعلم أنه من شهر رمضان ثم علم بذلك لأجزأ عنه، لان الفرض إنما وقع على اليوم بعينه»؛ این یعنی بدل؟! «لان الفرض»؛ یعنی ماه مبارکی که او گرفته، «وقع علی الیوم بعینه». اینکه بدل نیست.
شاگرد: تعبیر تفضل که ظاهر در بدلیت است.
استاد: تفضل ظاهر در بدلیت نیست. ما مفصل از این بحث کردیم.
شاگرد: اگر تنها داعی شخصی ماه شعبان باشد و هیچ داعی دیگری نداشته باشد، اگر بعداً کشف شود که آن روز، روز ماه مبارک بوده، حکم به صحت میکنید؟
شاگرد٢: مثلاً کسی میگوید من روزه اول ماه رمضان را روزه نمیگیرم، مثلاً میگوید روز اول را میخواهم به مسافرت بروم تا آن روز را روزه نگیرم، اما روز آخر شعبان را میخواهم روزه مستحبی بگیرم، به نظر شما اطلاق سنت و اینکه این روزه بدل از روزه ماه مبارک واقع میشود، محقق میشود؟
استاد: اطلاق «الفرض وقع علی الیوم بعینه» شاملش میشود.
شاگرد: پس داعی به داعی لازم نیست.
استاد: ببینید داعی بر داعی برای تصحیح وصول به احتیاط لصیام شهر رمضان است، با محافظتکاری بر مفاسدی که بر عدم آن مترتب است که چند وجه را عرض کردم.
شاگرد: من فرضی را تصویر کردم که او داعی ماه رمضان ندارد. تنها داعی شعبان دارد. ولی شما پذیرفتید که اطلاق سنت او را میگیرد و روزه او صحیح است و جایگزین ماه رمضان هم میشود. پس اینطور نیست که تنها با داعی بر داعی درست شده باشد. یعنی صرف داعی مباشری ماه شعبان کافی است تا بدل از ماه رمضانش باشد.
استاد: ببینید شما فرضی را میگیرید که دقیقاً به شرط لا از ماه مبارک باشد. حتی بعداً؟ یعنی میگوید حتی اگر بعداً معلوم شد که این سیام شعبان، ماه مبارک است –نیت تقدیری- نمیخواهم روزه باشم.
شاگرد: اگر بفهمم که روز اول ماه مبارک است، به مسافرت میروم. یعنی میگوید من نمیخواهم روز اول ماه مبارک را روزه بگیرم. الآن سیام شعبان است، اگر بفهمم که روز اول ماه مبارک است، نمیخواهم روزه بگیرم، حالا یا عن عصیان یا اینکه به مسافرت میروم که روزه نگیرم. اصلاً با خدا قهر کردهام که روز اول را روزه نگیرم.
استاد: ببینید در تمام فرمایش شما دارد از «الیوم بعینه» غض نظر میشود. شما میگویید که میخواهد امروز را روزه شعبان بگیرد، بعد میگویید نمیخواهد که بگیرد.
شاگرد: نه، میگویم اگر شعبان است، روزه میگیرم ولی اگر رمضان است روزه نمیگیرم.
استاد: پس قبول دارد. «هذا الیوم» که دو تا نیست. یک یوم است. او «هذا الیوم» را میخواهد روزه بگیرد یا نه؟
شاگرد: چون استصحاب شعبان را دارم، روزه میگیرم.
استاد: من فعلاً عمل را بگویم؛ «هذا الیوم»؛ مثلاً روز سهشنبه، این روز سهشنبه میخواهد روزه بگیرد یا نمیخواهد روزه بگیرد؟
شاگرد: میخواهد بگیرد.
استاد: پس داعی بر «هذا الیوم» که داریم. مشکلی نداریم.
شاگرد٢: پس از این روایت استفاده میکنید که نیت ماه مبارک در روزه شرط نیست. و الا اگر نیت شرط باشد… .
استاد: نه، به همان بیانی که عرض کردم شرط هست. یعنی نیت تقدیری هم کارساز است. نیت تقدیری را الآن عرض میکنم. ببینید روزه «هذا الیوم» را میخواهد بگیرد یا نه؟
شاگرد: بله.
استاد: تمام شد. پس داعی صوم «هذا الیوم» را دارد. بعد میگویید حالا میخواهد چه کار کند؟ میگویید اگر شعبان است من به شرط شیء هستم. اگر شعبان است میخواهم روزه باشم. اما اگر ماه مبارک است، چه؟
شاگرد: به شرط لا.
استاد: چرا؟! یک چیزی میگوییم که انیاب اغوال است. میگویند غول خودش چیست که نابش باشد؟! «هذا الیوم» را میخواهد روزه بگیرد، ولی میگوید اگر فقط شعبان است، روزه میگیرم. اگر ماه مبارک است، نمیخواهم.
شاگرد: مثلاً نذر دارم که ماه رمضان کربلا باشم.
استاد: خب او که نیست. ببینید دوباره به دو فرض رفتید. شما میگویید میخواهم ماه مبارک کربلا باشم، اما الآن که نیستم.
شاگرد: مثلاً فرض کنید که یقین دارد، ماه شعبان است. یقین دارد ولی مصیب نیست.
استاد: کما اینکه حضرت در فرض جهل، فرمودند «وقع علی الیوم».
شاگرد: پس داعی بر داعی لازم نیست. لازم نیست که داعی بر ماه رمضان داشته باشد.
استاد: من داعی بر داعی را جلوتر عرض کرده بودم. حالا که شما میفرمایید تکرار میکنم. ببینید ما یک داعی داریم که تقدیری است. در زمینه خودآگاه ذهن او موجود نیست. ولی در تقدیر هست. یعنی اگر او بعداً بفهمد که ماه مبارک است، میگوید چه بهتر! شما میگویید اگر بفهمد ناراحت میشود، خب یک فرضی را میگیرید که اصلاً تحقق ندارد. انیاب اغوال است. میگویید امروز اگر… . درحالیکه امروز در کربلا نیست. امروز را که نیت روزه میکند. بعداً میفهمد «کان من شهر رمضان». ناراحت میشود؟! چرا؟! آن را توضیح بدهید. چرا ناراحت میشود؟ ما توضیح شما را بفهمیم. مثال عرفی است. او میگوید که امروز را روزه میگیرم و فقط هم میخواهم که ماه شعبان باشد. از ماه مبارک هم به شرط لا است. به چه معنا؟ به این معنا که اگر بعداً بفهمد از ماه رمضان بوده، ناراحت میشود و میگوید که من نمیخواستم روزه ماه مبارک را بگیرم. چرا؟! شما داعی به داعی را با یک فرضی برمیدارید که اصلاً محقق نیست.
شاگرد: مثلاً به دوستش قول داده که روز اول ماه رمضان را روزه نگیرد. یا به دوستش که در شهر کناری است و مریض است، قول داده که روز اول ماه رمضان را نزد تو میآیم که تنها نباشی.
استاد: امروز که نرفته! همه فرضهای من را قیچی میکنید. علی ای حال امروز که نزد دوستش نرفت.
شاگرد: امروز به نیت ماه شعبان روزه میگیرد و بعد که میفهمد ماه رمضان است، میگوید میخواستم که نزد دوستم بروم.
استاد: بسیار خب، میگوید حالا هم قضاء آن را میگیرم؟! یا نمیخواهد قضاء را آن را بگیرد؟! به دوستش گفته که قضاء آن را بگیرد یا نگیرد؟
شاگرد: مهم نیست. مهم اینجا است که نیت ماه شعبان دارد و یقین دارد که ماه شعبان است، وقتی هم که میفهمد ماه رمضان است، ناراحت میشود و میگوید اگر میدانستم روزه نمیگرفتم. ولی شما قبول دارید که روزه او صحیح است.
شاگرد٢: اگر هم فرض درستی باشد، اطلاق این روایت اینجا را نمیگیرد.
شاگرد: حاج آقا قبول میکنند که اطلاق روایت اینجا را شامل میشود.
استاد: نه، من میگویم در فرضی که شما میگویید داعی به داعی محقق است، نه اینکه اطلاق شامل آن باشد.
شاگرد: داعی ماه مبارک ندارد.
استاد: شما یک مورد بگویید که نزد عقلاء نیت تقدیری نداشته باشد.
شاگرد: یقین دارد که سیام ماه شعبان است.
استاد: یقین دارد که ماه شعبان است، بعد که فهمید ماه مبارک است، ناراحت میشود؟!
شاگرد: با این کاری نداریم.
استاد: کار داریم. این خیلی مهم است.
شاگرد: در مثالی که گفتم میخواهد نزد دوستش برود، وقتی بفهمد که نتوانسته نزد دوستش برود، ناراحت میشود.
استاد: اینها روشن است. ما سر چیزهایی که واضح است بحث میکنیم. ببینید شما یک داعی به داعی دارید که علی ای تقدیر، نیت تقدیری در طول آن هست. مگر به یک فرضی که فقط میخواهید بگویید محال نیست. محال نیست که اگر او بفهمد ماه مبارک بوده، ناراحت شود. ازاینجهت محال میشود که نزد دوستش نرفته؟! خب او هم میفهمد که او نمیدانست. اصلاً دوستش هم ناراحت نمیشود. چرا؟ چون توافق آنها بر واقع که نبود. بر ماه مبارک بود که بفهمد. در تمام فرضها ما نیت در طول داریم. نیت داعی به داعی در خیلی از موارد، فرض روشنی است. مثلاً در نماز استیجاری شما وسواس کنید… .
شاگرد: کسانی هستند که با خدا قهر میکنند و نماز نمیخوانند. او هم با خدا قهر کرده که روز اول ماه رمضان را روزه نگیرد. ولی شعبان را میخواهد بگیرد. قبول دارم که فرض نادری است اما اگر کسی این کار را کرد، به نظر شما اطلاق روایت هشام، او را میگیرد یا نمیگیرد؟
استاد: برای اینکه تمام شود، میگویم که نمیگیرد. میگوییم که از این فرد نادر منصرف است. حاج آقا این قضیه را زیاد میفرمودند. میفرمودند در یک مجلسی فساق جمع بودند. همه از فسقهایشان خودنمائی میکردند؛ یکی میگفت من فلان فسق را انجام دادهام، دیگری میگفت من بالاتر را انجام دادهام و … . همینطور بالا میبردند و ردیف میکردند. مثلاً او نعوذ بالله از شرب خمر گفت، دیگری از زنا با محارم گفت و همینطور بالا بردند. در آخر یکی ساکت بود. گفتند چرا تو چیزی نمیگویی؟! گفت من هر گناهی که شما گفتید انجام دادهام، حتی روز عید فطر را روزه گرفتهام. حاج آقا این را زیاد میفرمودند. حاج آقا میفرمودند این فساقی که همه جمع بودند گفتند باید او را بکشیم! چرا؟ چون همه معصیتهای ما یک جوری شبهه هوای نفس و شهوت داشت، معلوم میشود که او با خدا دشمن است! خب حالا ببینید اینطور فرض گرفتن، فرضهایی است که برای مطایبه و شوخی خوب است. و الا در فرضی که ما میگوییم داعی به داعی هست، در آن جا هم داعی تقدیریاش هست؛ روی فرض معمولش. در یک جایی بیاییم و دقیقاً یک فرض منطقی بگیریم که با فرض خودمان تخلیه بکنیم و بگوییم بالدقه طوری فرض گرفتیم که نیت شعبان بهعنوان انه شعبان را حتماً دارد، به شرط شیء. و نیت او علی انه من شعبان، تقدیری هم نیست و حتماً به شرط لا است، علی ای تقدیر. خب اگر اینطور است، خیلی واضح است که او باید قضا کند. یعنی با این فرض نیت تقدیری نباشد. ولی خب این محقق میشود؟! اما سائر مواردیکه بخواهید با قطع به شعبان آن را درست کنید، من عرض کردم اطلاق دلیل همه آنها را شامل میشود. چرا؟ چون نیت طولی؛ داعی به داعی طولی تقدیری موجود است. عرف عام میگوید چه بهتر! یعنی نوع مردم وقتی ماه شعبان را بهعنوان ندب روزه گرفته، اگر بفهمد ماه مبارک بوده و واقعاً او داشته روزه ماه مبارک را انجام می داده، روی حساب متعارف هرگز ناراحت نمیشود و میگوید چه بهتر. اینکه میگوید چه بهتر، یعنی نیت طولی تقدیری. علی تقدیر لو علم انه شهر رمضان، آن را انجام داده است.
شاگرد: تتمیم بحث را فراموش نکنید.
استاد: ببینید بحث در این بود که سنت چه کار کرده که سیام ماه شعبان مجزی شده است. چهار فرض عرض شد. حالا آمدیم و یوم الشک را روزه نگرفت. طبق سنت علی انه من شعبان را روزه نگرفت، روی فروض چهارگانهای که گفته شد، باید چطور جلو بیاییم؟ او که نگرفت باید قضا کند، چرا؟ چون سنت گفته بود اگر از ماه شعبان بگیرد، داعی به داعی هست. حالا که نگرفته حکم، بالفعل بوده و باید قضا کند. این برای این طرف است که روزه را نگیرد. حالا آمدیم و طبق سنت، روزه را گرفت، اما علی انه من شهر رمضان روزه گرفت. یعنی خلاف سنت عملکرد. در جلسه قبل گفتیم که وقتی وفاق سنت عمل میکند، وجه اجزائش چیست. اما اگر خلاف سنت کرد، وجه عدم اجزائش چیست؟ این تتمهای است که میخواهم عرض کنم. خلاف سنت کرده، یعنی روزه گرفته علی انه من شهر رمضان، که چهار فرض هم بود؛ علی انه من شهر رمضان عمداً، جهلاً، سهواً و عدداً. چرا مجزی نیست؟ چرا «انه علی شهر رمضان» روزه گرفته فاسد است؟
برگردیم و ببینیم سنت چه کار کرده بود. اگر سنت، حکومت موضوعی بود، یا تخصیص حکم بود، یا بدل بود. اگر سنت یکی از این سه فرض اول بود، در اینجا با سنت مخالفت کرده. یعنی سنت برای این شخص کاری انجام نمیدهد. خب چرا باطل است؟ وقتی سنت برای او کاری انجام نمیدهد و تصحیح نمیکند، چرا باطل باشد؟ بهخصوص اینکه در وجه چهارم، داعی به داعی را بگوییم. بنابر داعی به داعی چرا باطل باشد؟ در داعی به داعی، سنت میگفت برای اینکه ماه مبارک از دستت نرود، احتیاطا به نحو داعی به داعی روزه بگیر. خب حالا من نیت کردم علی انه من رمضان، چرا باطل باشد؟ روی فرض داعی به داعی چه وجهی دارد؟ خب واقعاً مأتیٌّ به من عین فرد مأمورٌ به بوده. روی فرض چهارم چرا فاسد باشد؟
در این چند لحظهای که هست میخواهیم این را باز کنیم. ببینید اظهر وجوهی که در نظر جلیل فرمودند و در روایات بود، نهی است. از ناحیه سنت، انحصار در نیت شعبان و در کنار آن هم نهی است. نهی از این دارد که علی انه من رمضان روزه بگیرد. خب وقتی نهی است، نهی موجب فساد است. روی سه فرض اول خیلی روشن است. در سه فرض اول سنت میگفت که اگر به این صورت گرفتی مجزی است و آن وجه دیگرش خلاف سنت است و به آن نهی است، لذا روزه آن باطل است. بنابر داعی به داعی چه؟ بنابر داعی به داعی هم قبول کردیم که مأتیٌّ به عین صوم شهر مبارک است. اما فردی است که به آن نهی خورده است و نهی موجب فساد عبادت میشود. پس بنابر جمیع مواردیکه علی انه من شهر رمضان روزه میگیرد، منهیٌّ عنه میشود و فاسد میشود. بنابر موردهای اول خیلی روشن است. چون روزه ای گرفته است که سنت برای او کاری انجام نداده است و نیت هم نداشته است. این فرض اول بود. آیا فروض دیگری هم هست یا نه؟ من میخواهم فروض دیگری را هم عرض کنم تا روی آن تأمل کنید.
شاگرد: نهی از عبادت مطلقاً موجب فساد است؟ ولو نمیدانسته و فکر میکرده که کار خوبی انجام می داده و رجاءً روزه گرفته بود. نهی به او واصل نشده بود و معذور بود.
شاگرد٢: باید نهی، غیری باشد. یعنی نهی به جهت انفراد به صیام بود باشد.
استاد: بله، اینها اشکالات به نهی است. اظهر افراد، فعلاً این است. آیا نهی در عبادات مطلقاً مفسد هست یا نیست؟ یا فی الجمله؟ یعنی بعض موارد نهی هست که موجب فساد است. در اصول از مواردی مفصل بحث بود که نهی موجب فاسد نیست. بهخصوص در اینجا که حضرت فرمودهاند: «نهینا لان ینفرد الانسان بالصیام». ببینید با خود صوم مشکلی ندارد با انفراد آن مشکل دارد. در اینجا بهخوبی میتواند اجتماع امر و نهی بیاید. چون بهعنوان انفراد منهی عنه است و بهعنوان صوم ماه مبارک مأمور به است. علی ای حال طبق فتوای مشهور فعلاً بنا را میگذاریم که این نهی مفسد است. و الا من عرض کردم مرحوم آقای میرزا علی جواهری اولین محشی عروه بودند که گفته بودند حتی اگر علی انه من شهر رمضان نیت بکند، باز هم صحیح است. مرحوم آسید عبد الاعلی هم در مهذب الاحکام هم همه را تصحیح کرده بودند. یعنی حتی اگر علی انه من شهر رمضان روزه گرفت، باز رد نکرده است. شاید مرحوم حاج آقا رضا در مصباح الفقیه هم میل به همین کرده بودند. فاصله که میشود من یادم میرود. من به اینها مراجعه کرده بودم.
ببینید در چنین فضایی فعلاً دلیلی که داریم این است که نهی از عبادت، موجب فساد است. خب بنابر داعی به داعی وجوه دیگری به کار میآید یا نه؟ در داعی به داعی، سنت به چه نحوی فرموده که نیت شعبان بکن؟ آیا سنت میخواهد که شما به ماه مبارک برسی؟ این داعی اصلی سنت، اگر این است که به ماه مبارک برسی، نهی میکند که اگر نیت ماه مبارک کردی مجزی نیست؟ چرا مجزی نیست؟ و حال اینکه مفروض سنت از داعی به داعی این بود که به آن برسیم. خب یک جوابش این است که در اینجا عقوبت است. ما در فقه همه جا کاری با فساد نداریم. مواردی داریم که اعاده نه بهخاطر فوت واجب است، بلکه بهخاطر عقوبت است. بنابر قولی قوی، افساد حج موجب قضا و اعاده حج است، اما نه اعاده بنابراین که از حجة الاسلام باشد. بلکه علی انه عقوبه. بحث سنگینی بود. از مواردی هم بود که مرحوم صاحب جواهر در دو جای جواهر دو نظر داده بودند. دلالت داشت بر سنگینی بحث. در صورت افساد حج، حج دوم حج عقوبت است یا حجة الاسلامی است که اعاده است؟ از نظر دلیلی هم بحثش سنگین است. خیلی قوی به ذهن میآمد که مد نظر صاحب جواهر در این دو مورد عقوبت باشد. یعنی حجة الاسلام او سر رسید و اینکه میگویند باید اعاده کنی، عقوبتا للافساد است. نه اینکه قضاءً لحجة الاسلام باشد. حالا چون این بحث سنگین است، در جای خودش مراجعه کنید. بحث دلنشینی هم هست و در جاهای دیگر فقه هم فایده دارد، یکی از آنها همین جایی است که مشغول هستیم.
خب حالا میگوید: «صام علی انه من شهر رمضان»، سنت دارد میگوید شما روزه بگیر و استصحاب مهم است، علی انه من شعبان بگیر، اما لج میکنی؟! با اینکه روزه و مأتیٌّ به تو عین مأمورٌ به است و از ناحیه نهی در عبادت هم مشکلی نداشت، اما از این ناحیه که عمداً لج کردی، عقوبت تو این است که یکی دیگر بیاوری. این هم یک فرض است که اعاده از باب عقوبت باشد. خب عقوبت در فرض سهو و جهل، ضعیف میشود. عدد هم که هیچ؛ مبارزه با آن است که در جای خودش عرض میکنم.
فرض دیگر این است که اگر با سائر روایات جمع شود، دال بر افضلیت باشد. یعنی به اعاده امر کردم، قضاه و ان کان کذلک. چرا قضا کند؟ چون بهتر این است. ولو بعداً معلوم شد که ماه مبارک بوده، اما او که جازم در نیت نبود، بند و بیل ماه مبارک را بهنحویکه یلیق به باشد، نداشت. بهتر این است که اعاده کند. یعنی خود سنت کاری کرد که شما ماه شعبان را بگیری، اگر گرفتی مجزی است و به سنت عمل کردهای. اما اگر علی انه من شهر رمضان گرفتی، کار تو از چپ و راست اشکال دارد. اشکالات تنزیهی؛ اشکالت این است که استصحاب را زیر پا گذاشتی، مصالح نظم و اموری که شارع در نظر داشت را تخطئه کردی. همچنین کاری کردی که به روزهات حالت خاصی دادی که آن حالت عرفی نبود. یعنی با اینکه نمیدانستی ماه مبارک نبود، اما نیت ماه مبارک کردی. لذا افضل این است که اعاده کنی. ولو درواقع مأتیٌّ به تو عین مأمورٌ به تو بوده و طبق قاعده اولیه لزومی اعاده نداشته باشد.
شاگرد: عرفی نبودن این کار مفسده است؟
استاد: نه، از این باب که نظم را به هم میزند و … . البته در جلسه قبل یکی از آقایان مطلبی را گفتند و من اشاره کردم که در اینجا نمیشود. گفتند اگر طوری شد که نوع مردم دارند یوم الشک را روزه میگیرند و اصلاً دیگر دارد رسم میشود، گفتند ما باید بگوییم که روزه نگیرید. حرفی هم نیست. ولی در مانحن فیه اگر طوری شد که رسم شد یوم الشک را روزه بگیرند، اینجا از مواردی نیست که بگوییم حالا لازم است که آنها را منع کنیم چون روزه یوم الشک نظم را به هم میزند، سهولت را از بین میبرد و … . این از آن موارد نیست. توضیحش در یک کلمه است. من همیشه مثال آن را زدهام. مثل قنوت است.
سؤال؛ قنوت در نماز واجب است یا مستحب؟ شک نداریم که مستحب است. حالا اگر بین رسم شد و بین شیعه میخ آن کوبیده شد؛ طوری شد که اگر یکی از عوام شیعه قنوت نخواند میگوید من یادم رفت قنوت بخوانم، نمازم را اعاده کنم؟! چنان میخ قنوت و جزئیتش برای نماز بین عمل مستمر مردم کوبیده میشود که مردم عوام با آن معامله وجوب میکنند. الآن لازم است که به هم بزنیم و بگوییم نخوانید، ترک کنید؟ ای ائمه جماعت مدتی در نمازتان قنوت نخوانید تا عوام بفهمند که مستحب است؟ الآن لازم هست یا لازم نیست؟ من عرض میکنم واضح است که لازم نیست. چرا؟ بهخاطر اینکه شارع در پشتوانه و مقصودی که داشته، کار خودش را انجام داده و مستقر شده. یعنی الآن از ناحیه اینکه قنوت جزء مستحبی نماز است، یک پشتوانه قوی علمی مستقر داریم. خب اگر همه مردم میخوانند بخوانند، چه بهتر که دارند مستحب انجام میدهند. احتمال این نیست که با سیره شدن این، زمانی بیاید که بگویند قنوت جزء نماز شد. چون پشتوانه آن، که ندبیت قنوت است، از نظر مدیریت عمل مردم استقرار دارد. یعنی به محض اینکه هر کسی بگوید من قنوت را نخواندم، میگویند که مستحب است.
شاگرد: احتمال آن در اذهان مردم یا در کتابهای فقهی؟
استاد: کتابهای فقهی پشتوانه رفتار مردم است. یعنی وقتی یک کاری تکرار میشود به محض اینکه مردم در یک اصطکاک و چالشی قرار میگیرند که من نخواندم، به خبره مراجعه میکنند.
شاگرد: در کتب فقهی واضح است که مستحب است، اما شما گفتید در اذهان مردم هست که واجب است.
استاد: فلذا لازم نیست به ائمه جماعت بگوییم قنوتها را ترک کنید تا مردم بفهمند که واجب نیست. چرا؟ چون از حیث پشتوانه استحباب قنوت شارع به مقصود خودش رسیده که ذرهای شرع تکان نمی خورد. همین حرف هم در مانحن فیه هست. این عرض من است: اگر یک زمانی بیاید که همه مردم روزه یوم الشک را بگیرند هیچ مشکلی نداریم. چرا؟ چون شارع از روز اول، با این قضیه کاری کرد که حتی بین اهلسنت، قول به حرمت یوم الشک مانده است. یعنی به هر کسی در هر شرائطی مراجعه شود که صوم یوم الشک چیست؟ میگوید برخی که میگویند حرام است. یعنی با حرمت چه میخی را کوبیده است. و لذا قرار نیست مردم در یک زمانی توهم کنند که باید روزه یوم الشک را بگیرند. میخ استحبابش کوبیده شده است. اگر همه خواستند عمل کنند، عمل کنند. لذا حرفی که در جواب آقا عرض کردم که ما نحن فیه به این صورت نیست، مقصودم این بود. این حاصل عرض من برای این بود. لذا در مانحن فیه اگر همه هم بگیرند، دیگر حاکم شرع نیازی نیست که بگوید من از باب حاکم شرع حکم میکنم که امسال یوم الشک را نگیرید، چرا؟ چون پشتوانهاش استقرار پیدا کرد. شارع در یک مقطع زمانی نسبتاً معتنیبه میخش را کوبیده، بهنحوی که دیگر شما نمیتوانید از بدنه اهلسنت، فتوای حرمت و نهی و وجوب اعاده را بردارید.
شاگرد: یعنی میفرمایید وقتی شارع با یک مستحبی مخالفت میکند که آن را انجام ندهیم، جایی نیست که دارد برای اذهان مردم جا میافتد که مستحب واجب است، جایی است که دارد در اذهان فقها و روایات اینطور میشود.
استاد: بله، احسنت. آن وقتی است که ابتدای کار است. شبیه آن در نماز شده است. چرا الآن شیعه مصرّ هستند، با اینکه در کتب فقهی شیعه این است که مستحب است بین نمازها فاصله بندازید؟ اما عملاً مصرّ هستند که نمازها را با هم بخوانند؟ اهلسنت در کل بلادشان پنج اذان میگویند و اما شیعه سه اذان میگویند. چرا بر این اصرار دارند؟ بهخاطر اینکه میگویند حتی علماء شما کاری که پیامبر خدا میخش را کوبیدند، علماء شما مسیر اشتباهی رفتند. وقتی میگویید قبل از زمان نماز عصر، نماز عصر بخوانیم یا نه؟ گفتند که علماء از روایت صحیح اعراض کردهاند. در صحیح مسلم آمده «جمع رسول الله صلیاللهعلیهوآله بین الظهر و العصر بلاعذر و لا علة لیوسع علی امته». در صحیحترین کتبشان است. علماء آنها و ائمه اربعه آنها فتوا ندادهاند و به این روایت صحیح عمل نکردهاند. خب لازمه آن چیست؟ الآن به یک سنی میگویید خب نماز ظهر که خواندی، عصر را هم بخوان، میگوید وقت نشده است. این وقت نشدن، معنایش این است که علمائشان هم به این صورت شدهاند، لذا شیعه میگوید ما جمع میکنیم تا بدانید که وقت شده است. جیلی از امت اسلامیه نماز عصر را میخوانند، تا بگوییم که وقت شده، چرا میگویید که وقت نشده است. اگر گفتند فاصله بیاندازید افضلیت بود، نه عدم دخول وقت. چقدر تفاوت میکند! لذا ما در نماز این کار را میکنیم تا کار اشتباهی که همه آنها انجام دادهاند رفع شود. اما در صوم یوم الشک، مبتلا به چنین چیزی نیستیم، نیازی نیست که در صوم یوم الشک اینچنین کاری را بکنیم. اگر همه مردم صوم یوم الشک را روزه گرفتند، بگوییم که نگیرید، نه مشکلی نیست. ما از ناحیه پشتوانه این حکم اصلاً در بدنه مسلمین ابهامی نداریم. آنها میگویند که یوم الشک حرام است. شارع این قدر محکم کاری کرده که صوم یوم الشک بهعنوان واجب جا نگیرد و استحباب آن روشن و واضح باشد.
این بحث تمام شد. از روایت شریفه اینطور برآمد که اگر سنت را بر محمل داعی به داعی بگیریم، تنها وجهی که در بطلان صوم او که میگوید «علی انه من شعبان»، به ذهن میآید، نهی در عبادت است. آن هم با تفصیلاتی که دارد؛ همه یک دست نیستند. عدهای از مفتین گفتهاند که اگر علی انه من رمضان هم روزه بگیرد، نه فقط متاخرین، قدیمین –ابن جنید و ابنعقیل- هم گفته بودند روزه او درست است. یعنی هم قدیما فتوا بود و هم در محشین عروه کسانی بودند که گفته بودند جائز است.
انشاءالله جلسه بعدی برای کل روایات باب جمعبندی میکنم. اگر دیدید کافی است، در جلسه بعدی به جزوهای که مشغول بودیم میرویم. جمعبندی روایات را انشاءالله در یک جلسه عرض میکنم. مربوط به چهار بابی است که قرار بود نگاه کنیم.
شاگرد: در برخی از کلمات هست که جزء اول و دومش را در کلام عرب نداریم، مثل شهر، که شَهَّ نداریم. یا مثل فقه، که قَهَّ نداریم. در این موارد شما که فرمودید ممکن است تمام کلمات از دو جزء تشکیل شده باشد، چه میگویید؟
استاد: یک وقتی که حوصلهاش بود، تمام ثنائیها را جمعآوری کرده بودم. ببینید در اینجا چند محتمل هست. یک محتمل این است که به حرف همان کسانی برگردیم که میگویند ثلاثی است. ولی بنابر آنکه بخواهیم به ثنائی ارجاع بدهیم، چند محتمل هست. یکی اینکه ما یک ثنائیای که داشتهایم که آن چه که در اینجا آمده از باب قلب و ابدال است. چون میدانید یکی از مهمترین چیزهایی که در اشتقاق کبیر حرف میزند، مسأله قلب و ابدال است. یعنی حروفی که نزدیک هم هستند گاهی قلب میشوند. لذا وقتی «قهَّ» نیست، باید به حروفی که در مخرج نزدیک آن میباشد که در آن قلب و ابدال صورت میگیرد، مراجعه کنید. چه بسا در آنها ثنائیش هست. اینجا که آمده دچار قلب شده است. این نکته مهمی است.
مسأله دیگری که هست فراموش شدن ثنائی است. گاهی یک ثنائی در بستر پیداش این ثلاثی بوده، که ثنائی آن از باب هجر، مهجور شده. اگر ما لغتهای قدیمیتر را ببینیم، شواهدی از آن پیدا میکنیم. وجه دیگر زبانهای هم خانواده است. زبانهایی هستند که به هم نزدیک هستند. اگر ما این ثنائی را در این زبان پیدا نکردیم، وقتی به زبانهای هم خانواده برویم، چه بسا در آن جا پیدا کنیم. لذا از این چند راه ما میتوانیم بحث را توسعه بدهیم، درجاییکه ثنائی آن، مستقیماً در زبان عربی نیست. من یک جدول جمعآوری داشتم. اما اینکه منفیهایش هم بود یا نه، یادم نیست.
شاگرد: جمعبندی شما این شد نهی، منجر به بطلان نمیشود.
استاد: محمل فتوای مشهور که علی انه من شهر رمضان، روزه بگیرد باطل است، نهی است. محملش این است. حالا سر برسد یا نرسد. این همان بحثی است که برای عدهای سر نرسیده و فتوا به صحتش دادهاند. ببینیم میتوانیم محمل دیگری پیدا کنیم یا نه.
شاگرد: مخالفت با سنت، مبطل عمل است؟
استاد: ببینید مخالفت تعمدی با سنت وجوبیه مبطل است. تشهد سنت واجب است. قرائت سنت واجبه است. اگر عمداً ترک کنید نمازتان باطل است. اگر سهوا ترک کنید باطل نیست. خب در اینجا اگر سهوا به این صورت روزه گرفت، مشکلی ندارد. حالا ما استثنائات آن را بگوییم. اگر سنت، سنت فرضی وجوبی نباشد، سنت ندبی باشد؟
شاگرد: در روایت گفته «علیه قضائه»، اگر گفته بود «علیه صیامه» میتوانستیم بگوییم که عقوبت یا استحباب است. ولی وقتی میگوید «علیه قضائه»، ظهور در این دارد نفس آن انجام نشده است.
استاد: ما اصل قضاء را در مباحثه دو-سه سال پیش بحث کردیم. قضا به معنا اتیان زیاد به کار میرود. من مواردی را در مباحثه خواندم. یعنی، «اتی به». نه صرفاً بهمعنای فوت باشد. تازه فوتی که به درجهای از کمال رسیده باشد که خیلی خوب است. قضا مترتب بر فوت است. فوت به چه صورتی؟ «من اصله»؟ یا «بکماله»؟ میگویند این از تو فوت شد، خب مرتبهای از کمال را نداشت، قضاه. یعنی فرد دومی از آن را اتیان کن؛ مثل اعاده فرادی به جماعت. چطور جماعت فرد افضل است؟ تو هم فرد دیگری از طبیعی امر ایجاد کن، بهخاطر کمال آن. چون فرد اولی که مأتیٌّ به بود، درجهای از کمال را نداشت. لسان خود سنت چیست؟ مثلاً مواردی از سنت که سنت ندبی است. در خود نماز سنتی داریم که ندبی است. مثل قنوت. یا غسل جمعه. غسل جمعه سنت است، اما سنتی است که اگر فرض بود، باید قضا کند.
شاگرد: غسل جمعه فریضه است.
استاد: غسل جمعه فریضه است؟!
شاگرد: فریضه مستحبی است.
استاد: فرض آن است که آیه داشته باشد. در قرآن که در مورد غسل جمعه نداریم. غسل سنت است. در برخی از روایات تعبیر واجبه داشت و در برخی نداشت. پارسال بحث کردیم. همینجا این سنت روی فرض ندب است. سنت موکد است که حتی برای آن تعبیر وجوب دارد. اما واقعش این است که سنت مندوب است. قضائی هم که میکنید قضاء ندب در ندب است. یعنی با اینکه مندوب است ولی مندوبا قضا میکنید. نافله شب، سنت مسلم است. اما قضای آن و تعبیراتی که برای وجوب دارد، هم هست. یکی دیگر هم بود. غسل احرام. غسل احرام حسابی قائل به وجوب دارد، اما مآلاً میگوییم غسل احرام سنت است، سنتی است که مندوب است. به قدری ندب آن بالا است که از آن به وجوب تعبیر میشود.
شاگرد: اگر استظهار ما این باشد که سنت وجوبی است، شما بین این روایات چطور جمع میکنید؟
استاد: حتماً باید این کار را انجام بدهیم. خب اگر سنت وجوبی است میخواهیم بر آن چه بار کنیم؟ عمداً مخالفت سنت کرده است. اگر با سنت مخالت عمدی کرده باشد، قاعده چه چیزی را اقتضاء میکند؟ عقوبت و گوشمالی؟ خودتان پذیرفتید که جهلا صحیح است.
شاگرد: بطلان.
شاگرد2: اگر احتمال طرف دیگر باشد، لزوماً بطلان در نمیآید. احتمال عقوبت هست.
استاد: در مواردیکه سنت لزومی است باید احراز کنیم، لزوم سنت بر نحو تکلیف و وضع با هم است. یعنی در مواردی از تکلیف فرض گرفتیم که سنت لزومی است. اما لزومیِ تکلیفی است. نه تکلیفی ملازم با وضع. من در موارد متعددی مثالهای آن را عرض کردم. خیلی جالب است. رمی جمرات یکی از آنها بود. رمی جمرات جزء واجب مسلم حج است. اما اگر عمداً هم ترک بکند، حجش فاسد نیست. یعنی تکلیف محض است. لذا عدهای از همینجا گفتند که اصلاً جزء مناسک نیست. چون نتوانسته بودند آن را درست کنند. ما میگوییم جزء حج است، ولی تکلیف محض است. در اینجا میگوییم سنت واجب است و حتماً باید علی انه من شعبان باشد، اما تکلیفا. وقتی با سنت مخالفت کرد و علی انه من رمضان روزه گرفت، خلاف تکلیف کرده اما چرا باطل باشد؟
شاگرد: اگر بگوییم ظاهر استظهار روایت هشام و ابن ابی عمیر این است که سنت در اینجا وجوبی وضعی است. چون میگوید «علیه قضائه». چرا؟ برای اینکه سنت است.
استاد: البته این ظاهر است و نمیتوانیم به آنها نسبت بدهیم. چون باید بگوییم هشام که میگوید «علیه»، یعنی علیه وجوبا، نه فضیلتاً. این را که نگفته.
شاگرد: اگر بگوییم ظاهرش این است.. .
استاد: اگر ظاهرش باشد که قبول است. همانی است که مشهور فتوا دادهاند؛ خالف السنة. اما اگر بگوییم با مخالفت کردن با سنت، محملی از عقوبت هم هست. این را چه کار میکنید؟
شاگرد: به ظاهر «قضائه» در مجموع میفهمیم که وضعی است.
شاگرد2: نمیگوییم که مقرب نیست؟
استاد: از باب نهی است. خب اجتماع امر و نهی میگوید که مقربیت مانعی ندارد. از جهتی مبعد است و از جهتی مقرب است. جهت مقربیت سبب اجزاء و صحت عمل میشود. جهت مبعّدیت سبب چوب میشود که منافاتی هم با هم ندارند.
شاگرد: ممکن است به این آیه قرآن که میگوید «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُم5»، استدلال کنیم و بگوییم مخالفت با رسول الله باعث بطلان عمل است؟
استاد: اگر مخالفت کردید عمل بهخاطر مخالفت با سنت، باطل میشود، به چه وجهی؟ بطلان وضعی. نوعاً هم همین را میفهمند. ما نمیخواهیم در متفاهم عرفی تشکیک کنیم. حتی مرحوم آقای حکیم گفتند که هر کجا امر به یک چیزی در نماز هست، عرف میفهمد که جزء آن هست و اگر اتیان نکرد ولو سهوا، باید اعاده کند. خیلی عجیب بود. و لذا فرمودند میخواهیم با قاعده لاتعاد آن را درست کنیم. یعنی اگر لاتعاد نبود، همه واجبات نماز حتی اگر سهوا هم فوت میشد، علیه الاعاده. ببینید ذهن بزرگان این چنینی، این مسیر را رفته است. ولی عرض من این است که این مأنوسات ذهنی، ادله شرعیه ارشاد به این است که این نظر درستی نیست. شارع در اینجا به دقائقی ارشاد کرده که وقتی به اینها وقوف پیدا کنید، دیگر نمیگوید لاتعاد آمده و میگوید قاعده این بود و سهوا هم بود باید ادا میکنید. بلکه برعکس است. لاتعاد میگوید قاعده این نبود. بلکه در این پنج مورد استثناء است. یعنی این پنج مورد خلاف قاعده میشود. نه اینکه کل لاتعاد خلاف قاعده شود. چقدر تفاوت میکند! اینها ارشاداتی از ناحیه شارع است.
شاگرد: میتوان گفت که اعمال عبادی شرط ولایت دارند؟
استاد: شرط ولایت، شرط صحت مطلقه است یا شرط کمال عمل است؟
شاگرد: شرط مطلقه است.
استاد: پس چرا وقتی یک سنی مستبصر میشود، نمازهایش را اعاده نمیکند؟
شاگرد: در روایت هم دارد «ما کان له علی الله من ثواب»، خیلی محکم نیست که بگوید باطل است.
استاد: از مسلمات فقه این است که ذبح سنی حلال است. هر شیعهای میتواند از ذبیحه سنی بخورد. اما هدی حج را میتواند یک سنی نائب شود و در آن جا انجام بدهد؟ این اختلاف است. با اینکه در اینجا مورد وفاق است، آن جا محل خلاف است. چرا؟ بهخاطر همین مسأله عبادیت که شرط عبادیت عمل، به ولایت است. چون سنی ولایت ندارد باید در انجام اعمال حج قصد قربت بکند. این شبههها را دارد. به نظرم در مناسک های الآن نوعاً میگویند که مجزی است. ولی وقتی ما مناسکها را مقابله میکردیم در آن زمان چند فتوا بود که مجزی نیست. حاج آقا میفرمودند که مجزی است. به نظرم متاخرین هم نوعاً میگویند که مجزی است.
شاگرد: شرط ولایت را نسبت به رسول الله میگویم؛ کسی که در عمل عبادی مخالفت با رسول الله میکند و عمداً تشهد نمیخواند، شرط ولایت به نماز او آسیب میزند. کسی هم که «علی انه من رمضان» روزه میگیرد به شرط ولایت روزه آسیب میزند.
استاد: یعنی فاقد شرط است. این یک بیان دیگری میشود. وقتی با سنت مخالفت کرد، چرا باطل است؟ چون فاقد شرط میشود. نه از باب نهی. نهی مفسد یک چیز است و فاقد شرط امری دیگر میشود.
والحمد لله رب العالمین
کلید: صوم یوم الشک، اجزاء صوم مندوب از واجب، اشتقاق کبیر، استعمالات قضاء، داعی به داعی، افضلیت قضاء، اجزاء، دلالت نهی بر فساد عبادت
1 وسائل الشيعة - ط الإسلامية ج7 ص17
2 العروة الوثقى ج2 ص412
3 وسائل الشيعة - ط الإسلامية ج7 ص13
4 همان ١۴
5 محمد33