بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه جلسه ١۵ : ٢۴/ ٧ /١۴٠٠

بسم الله الرحمن الرحیم

دقیقه١٠:٣٧

و أجاب بعض المحقّقين عن الاستدلال بالروايتين بأنّه ليس فيهما تصريح بالصيام أو الإفطار، و يجوز أن يكون الهلال للّيلة الماضية مع عدم التكليف بالصيام أو الافطار إلّا مع الرؤية في الليلة أو الشهادة عليها ليلا أو نهارا.و لا يخفى ما فيه؛ لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال حتّى ثبت أنّ اليوم المفروض من شهر رمضان وجب صيامه، و متى علم أنّه أوّل يوم من شوّال وجب الإفطار فيه. فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول1

قرار شد که این عبارت از مرحوم بهبهانی را نگاه کنیم، با اشاره‌ای که مرحوم سید داشتند.

«اجاب بعض المحققین عن الاستدلال بالروایتین.. »؛ این رساله سید بحر العلوم از نظر علمی و فضای فقهی خیلی بار بالایی دارد. شاگرد سید است و استاد وحید است. هر کسی هم که فضای فقه و علماء را می‌داند، می‌داند که دستگاه این شاگرد و استاد چه خبر است. وحید چه خبر است –استاذ الکل- و سید بحرالعلوم هم معلوم است.

لذا این‌که ایشان بگویند «اجاب بعض المحققین»؛ اینجا هم تعبیر استاد نمی‌کنند. حالا این به ذهنم آمد که در جاهای دیگر داریم که مرحوم سید برای وحید به استاد تصریح کرده باشند یا نه. این‌که ظاهراً شاگرد وحید بودند که هیچ مشکلی نیست. نقل های علما بوده.

داستانی از وحید بهبهانی و سید بحرالعلوم و کاشف الغطاء

حاج آقا مکرر این را می‌فرمودند که وحید در کربلا مشرف بودند. دیگر سنشان بالا رفته بود –بالای ٩٠- در خانه بودند و تدریس نمی کردند. ظاهراً برای این‌که مشغول باشند شرح لمعه تدریس می‌کردند. سید بحر العلوم نجف ساکن بودند. آمدند برای زیارت کربلا، به منزل وحید آمدند. وقتی وارد منزل وحید شدند، سید خم شد و زانوهای وحید را بوسید. سید بحرالعلوم زانوهای وحید را بوسید.

حاج آقا می‌فرمودند وحید گفت اگر حق استادی نبود، نمی گذاشتم ببوسی. یعنی چون سید هستی نمی گذاشتم اما حق استادی چیزی است که کانه در نظر وحید غلبه داشته است. ظاهراً همان روز بوده؛ نزدیک ظهر بوده و سید هم میهمان بوده. وحید از ایشان می‌پرسد اگر کشمش را در غذا بریزند شما جایز می‌دانید؟ حاج آقا می‌فرمودند سید گفته بودند من اشکال می‌کنم اما شیخ جعفر ما اشکال نمی‌کند. شیخ جعفر کاشف الغطاء هم شاگرد سید است و هم شاگرد وحید. گفتند که شیخ جعفر ما اشکال نمی‌کند. حاج آقا می‌فرمودند که وحید سر در اندرون کرد و گفت درست کنید.

این قضیه خیلی جالب است. مرحوم آقای نائینی می‌گفتند از مواردی‌ است که استاد به فتوای شاگرد شاگردش رجوع کرده. آ شیخ جعفر شاگرد سید بوده و استاد هم به شاگرد شاگردش رجوع کرده است. حالا این‌که قشنگ است. چیزی که من می‌خواهم طلبگی عرض کنم این است که سید می‌گوید من اشکال می‌کنم. اما ایشان با این رجوع می‌گویند ظهر میهمان ما هم هستید، درست کنید. آیا سید می‌رفتند؟ ظاهرش این است که ظهر بودند. درست کنید. اوائل در ذهنم نبود و می‌گفتم شاید سید می‌رفتند و می‌گفتند ظهر برای خودمان درست کنید. اما ظاهرش این نبود. ایشان وارد بودند و ظهر میهمان بودند.

قضیه دیگری را هم میرزای قمی با صاحب ریاض دارند که ایشان می‌گفتند خوب میهمان داری کردی؛ صاحب قوانین. حالا دیگر آن بماند.

شاگرد: ممکن است از محضر خود سید بحر العلوم برایشان مسأله بوده است. خودشان مشکلی نداشتند و می‌خواستند ببیند سید بحر العلوم مشکلی دارند یا ندارد.

استاد: فرمایش شما ممکن است ولی این از وحید نقل شده است. وقتی سنشان بالا آمده بود گفته بودند دیگر از من تقلید نکنید. من حافظه ام ضعیف شده است. علمائی که سنشان بالا می‌آمد خدشه می‌کردند در این‌که حتی به فتاوای خودشان عمل کنند. این بوده که آقای نائینی گفته بودند رجوع به شاگرد شاگرد این یک چیزی در ذهنشان بوده است. من هم شنیده‌ام که حتی وحید یک چیزی و اعلامی هم گفته بودند.

خب در اینجا به «بعض المحققین» تعبیر می‌کنند. در اینجا تعبیر استاد ندارند.

تفسیر مرحوم وحید نسبت به دو روایت رویت قبل از زوال

و أجاب بعض المحقّقين عن الاستدلال بالروايتين بأنّه ليس فيهما تصريح بالصيام أو الإفطار، و يجوز أن يكون الهلال للّيلة الماضية مع عدم التكليف بالصيام أو الافطار إلّا مع الرؤية في الليلة أو الشهادة عليها ليلا أو نهارا 2

«و أجاب بعض المحقّقين عن الاستدلال بالروايتين»؛ عرض کردم که دو روایت است که اساس کار بوده و هر کسی هم که بحث کرده محور همین دو روایت است. روایاتی که بعداً مستفیضه می‌گویند، اختلاف است و نزاع در آن‌ها حسابی است. ظهور این دو روایت خیلی خوب است. بلکه شاید به یک تعبیری شاید بگوییم که نص است. ولی خب با این‌که تعبیر نص شده می‌بینید که علماء چطور وجوه دقیقه‌ای را مطرح کرده‌اند وسر آن بحث کرده‌اند.

وحید چه فرمودند؟

«و أجاب بعض المحقّقين عن الاستدلال بالروايتين بأنّه ليس فيهما تصريح بالصيام أو الإفطار»؛ این دو روایت که نگفته روزه بگیرید و افطار کنید. «اذا روی قبل الزوال فهو للیلة الماضیه»؛ هلال برای دیشب است. یا روایت دوم «فهذا الیوم من شوال یا من رمضان». این جور تعبیری در روایت دارند. نگفته اند که روزه بگیرید یا نگیرید. ملازمه ندارد. روایت می‌گوید این مال دیشب است اما ولو مال دیشب است، همه احکام ماه مبارک رمضان بار نیست. دلیل جدا می‌خواهد و خود شارع هم چه بسا جای دیگری –که مرحوم وحید هم می‌فرمایند- این را فرموده باشند. خب با این حساب چه جور می‌شود؟

«و يجوز أن يكون الهلال للّيلة الماضية مع عدم التكليف بالصيام أو الافطار إلّا مع الرؤية في الليلة»؛ که دیشب باشد.

«أو الشهادة عليها ليلا أو نهارا»؛ یعنی شهادتش لیل باشد یا شهادتش نهار باشد ولی مال رویت دیشب باشد. این فرمایش ایشان است.

خب می‌بینید که این خیلی توجیه عجیبی از وحید است - ظاهرش- و این‌طور فرمایشی را بگویند. البته مفصل است نمی‌دانم رساله را نگاه کرده‌اید یا نه. حالا من هم ان شالله یک مروری روی عبارتی که وحید دارند می‌کنم، ظاهر این اندازه‌ای که نقل کرده‌اند خیلی تعبیر عجیبی می‌شود که مال دیشب است و اما روزه واجب نیست.

اشکال سید بحرالعلوم به تفسیر وحید بهبهانی

خب حالا سید در دو مرحله جواب می‌دهند. یک «ولا یخفی» دارند. و یکی «ان قلت» دارند.

و لا يخفى ما فيه؛ لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال حتّى ثبت أنّ اليوم المفروض من شهر رمضان وجب صيامه، و متى علم أنّه أوّل يوم من شوّال وجب الإفطار فيه. فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول3.

«و لا يخفى ما فيه؛ لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال حتّى ثبت»؛ عبارت ناصریات که عرض کردم تصحیف شده بود یادم آمد. اینجا برای من تقریباً صاف است. نسخه خطی را نمی‌دانم. آن را نداشتم. اینجا «فمتی» است. نه «حتی». تصحیف شده است. این «حتی» در اینجا معنا ندارد. با همان نحوی که شوخیش را می‌گفتم هم بحث ما می‌گفتند تو فوری در کتاب دست می‌بری، من وقتی به اینجا رسیدم دیدم که «حتی» خوب نیست. در اینجا «فمتی» است. شما نظرتان چیست؟ ببینید من «فمتی» که می‌خوانم عبارت چقدر صاف است.

«و لا يخفى ما فيه؛ لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال فمتی ثبت أنّ اليوم المفروض من شهر رمضان وجب صيامه، و متى علم أنّه أوّل يوم من شوّال وجب الإفطار فيه»؛ «فمتی» خیلی صاف است. «حتی» معنا ندارد. عبارت خراب می‌شود.

«فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول»؛ جواب سید روشن است. اما از نظر بحث‌های کلاسیکی که فوائد علمی مهمی دارد، می‌خواهیم زیر برخی از کلمات خط بکشیم.

صحیح نبودن نگاه دو ارزشی در مفاهمه زبانی

مرحوم وحید چه فرمودند؟ «لیس فیهما تصریح بالصیام او الافطار». این مانعی ندارد. تصریحی نیست و درست هم هست. اما مگر همه جا تصریح، تصریح زبانی است؟! یعنی اگر در یک عبارتی مقدر قطعی دارید، نمی‌شود بگوییم تصریح شده؟! اما تصریحی که مقدر است. شعر الفیه چه بود؟ فزید دنف… .

شاگرد: و في جواب كيف زيد قل دنف فزيد استغني عنه إذ عرف‏4

استاد: زید استغنی عنه اذ عرف. وقتی می‌گوید زید چطور است و شما می‌گویید دنف، یعنی زید دنف. بگویید نه، به زید تصریحی نکرده است. اینجا که تصریح نکرده. گفته دنف. شاید می خواسته توریه کند. خب این یک فضایی است که کانه دارد مسأله ظهور و استظهار و تصریح را می‌گوید که منطق دو ارزشی نیست. اصلاً ما در عبارات و استظهارات و مفاهمه زبان، امر دو ارزشی نداریم. فضای آن دو ارزشی نیست. اشتباه است کسی از ابتدا گمان کند که وقتی ما با یک عبارت روبرو هستیم، با صفر و یک روبرو هستیم. وقتی هم که می‌گوییم کلام نص است، نص یعنی چه؟ یعنی صد در صد به معنا یک. مقابلش چیست؟ صفر. اصلاً فضا این جور نیست.

شبیه تواتر که متواتر عرض کردم. تواتر عنصری دو ارزشی نیست. ولو در منطق ارسطویی -ولو با زور- می‌خواهند آن را در بدیهیات ست(شش گانه) جا بدهند، به‌عنوان ما یمتنع. محال است. ممتنع است. کجای آن ممتنع است؟ یک نفر می‌آید خبر می‌دهد، یحتمل الکذب. دو نفر شدند، آن هم یحتمل ولی کم‌تر است. سه نفر شدند، آن هم یحتمل الکذب، اما احتمال کذب ضعیف‌تر است. چهار نفر شدند، باز هم کم است. خب چه زمانی می‌رسیم که یمتنع باشد؟ چه زمانی به امتناع می‌رسیم؟ هیچ وقت نمی‌رسیم. حساب، حساب احتمالات است. حساب، حساب این است که این احتمال آن‌قدر ضعیف می‌شود که دیگر به آن اعتناء نمی‌کنیم. عدم اعتناء که امتناع نیست. می‌گویند مقصود ما امتناع عرفی است. عجب! در منطق و یقینیات و بدیهیات امتناع عرفی؟!

نتیجه آن چه بوده؟ این بوده که در منطق ارسطویی که بر مبنای دو ارزشی است، چیزهایی بوده که منطقش مدون نبوده است. یکی از آن‌ها تواتر است. همه با تواتر مانوس هستند. منطق آن هم مدون نیست. آن را چه کار کنیم؟ می‌آییم با لسان دو ارزشی آن را جزء یقینیات می‌کنیم. با لسان دو ارزشی می‌گوییم یمتنع. بعد از این‌که اشکال می‌کنند که چطور یمتنع؟ می‌گویند با امتناع عرفی. تمام شد. راحت شدیم. و حال این‌که بحث از ریشه حل نشد. این بحث را خیلی زیاد گفته ام.

علی ای حال ایشان می‌فرمایند لیس فیهما التصریح. تصریح هست یا نیست؟ بله، تصریحی به این معنا که کلمه حکم آمده باشد، نیست. اما تصریح به این معنا که تصریح در مفاهمات و استظهار از یک کلام که بگوییم کار تمام است و عرف با آن معامله صد در صد می‌کند، تصریح است. تصریحی است ولو به زبان نیامده است. سید هم همین را می‌گویند که « و لا يخفى ما فيه».

صحیح نبودن تسری احکام فضای تکوینی به فضای اعتباری

«و يجوز أن يكون الهلال للّيلة الماضية مع عدم التكليف»؛ این «یجوز» درست است. سید بعداً در جواب می‌فرمایند «غیر معقول». من در این کلمه «غیر معقول» سؤال دارم. مباحثه طلبگی است. چطور «غیر معقول»؟ ایشان می‌فرمایند:

«و يجوز أن يكون الهلال للّيلة الماضية مع عدم التكليف بالصيام»؛ چرا یجوز؟ چون تکلیف به صیام حوزه اعتبار انشاء شرعی است. تقنین شرعی است. حوزه آن، حوزه اعتباریات است. این جور نیست که وقتی «للیلة الماضیه» بود، دیگر چاره‌ای نباشد و تکلیف بیاید. مانعی ندارد. حتی اگر بگویید شارع مقدس برای کل ماه مبارک به‌طور کلی هم جعل وجوب صیام کرده باشد، در علوم اعتباریه تخصیص ممکن است. تخصیص یعنی چه؟ می‌گویند تخصیص در احکام عقلیه محال است. یعنی نمی شود حکم عقلی را تخصیص زد. عقل می‌گوید نمی‌شود. اما وقتی حکم شرع است، انشاء شرع است، تزاحم ملاکات است، چرا نشود؟! شارع می‌گوید کل ماه را بگیرید الا اینجا را.

شاگرد: در واقع مصداق بارز روایت را با این حرف وحید می گیریم. این روایت دیگر به درد جایی می‌خورد که نذری کرده باشد، ثمره آن در این حد می‌شود. یعنی درست است که اعتبار است اما با این تخصیص فرد مهم آن را می‌گیرید. از نظر قانونی چیز به درد بخوری برای ما باقی نمی‌ماند.

شاگرد٢: در نهایت ندرت مورد می‌شود.

شاگرد: نه، ممکن است مستهجن باشد. یعنی یک مصداق به این مهمی را از آن می‌گیریم. چه چیزی باقی می‌ماند؟

استاد: بله، ببینید در فضای تقنین و اظهر الآثار وقتی قبیح است که بدون هیچ امر خارجی­ای –رادع و مشکلی- شما اظهر الفرد را از تحت آن تقنین بیرون کنید، این قبیح است، درست می‌فرمایید. اما یک وقتی است که ما به مشکل برخورد کرده‌ایم. یعنی در تقنینی که می‌خواهیم وجوب و حرمت –بکن و نکن- فضا، فضای تزاحم ملاکات شده است. ابهام هایی آمده که این بُرش برخی جهات حسن دارد و برخی جهات دیگر. ولو اجلی فرد است. در اینجا همین اجلی فرد را به‌عنوان تخصیص می‌گویید اینجا نه؟ این اجلی فرد را به وجوبش حکم نمی‌کنم. دو-سه روایت است که اهل‌سنت هم دارند. الآن فتوی بر طبقش نیست ولی روایتش هست. مثل حاج آقا در جامع المسائل بیش از احتمال فرموده‌اند. آن چیست؟

شما یک روز عید فطر دارید که روزه آن حرام است. نماز عید هم می‌خوانید. احکام آن معلوم است. خب حالا روی این حساب ضوابطی هم که می‌دانید، نزدیک زوال یا دو بعد از ظهر، بیّنه قائم شد که دیشب رویت هلال شده است. مورد اتفاق همه است. روایت هم دارد. در زمان معصومین هم محقق شده است. روایتی که هست چیست؟ دو روایت در کتب ما هست و در کتب آن‌ها هم هست. در اینجا چه کار کنند؟

می‌گویند که «فلیفطروا». صائمین دیگر ادامه ندهند. بیّنه قائم شده که دیشب ماه بوده و این‌ها نمی‌دانستند. اما «اخّروا الصلاة لغد». نماز عید را هم ول نمی‌کنیم و بگوییم حالا که بعد از ظهر شده عید ما هم رفته. ببینید اینجا بگویید اجلی فرد عید، حرمت صیام آن و نماز آن است که این‌ها آداب روز عید است. اجلی فرد آن هم همین روز عید است که این احکام در آن‌ها جمع است. می‌بینید وقتی این روایت تفکیک بکند که کار محالی نشده است. این الآن محال است؟ شما فرمودید اجلی فرد که قبیح است. می‌گوییم اجلی فرد در شرائط عادی قبیح است. اما وقتی کار به مشکل برخورد کرده چه مانعی دارد که مشرّع و کسی که انشاء حکم کرده بیاید و به حکم خودش تخصیص بزند. حتی نسبت به اجلی فرد آن.

شاگرد: یک راه دیگر این است که این روایت طرح شود. همان کاری که بقیه کرده‌اند. اگر راه منحصر به این باشد که ما اخذ کنیم…

استاد: منظور شما از روایت همینی است که الآن گفتم؟ یا … .

شاگرد: همان کاری که مرحوم وحید کرده‌اند درواقع به روایت عمل نکرده‌اند. این هم یک راهش است. یعنی یک همچین تکلفی را به خرج ندهیم.

استاد: خب ایشان چند مرحله جلو رفته‌اند. حالا عبارتشان را می‌خوانم. قبل از این می‌خواستم «غیر معقول» سید را با عبارت ایشان ببینم که منظور سید چیست. حالا عبارت سید را ببینید.

شاگرد٢: یک تبیین دیگر این است که ظاهر سؤال راوی این است که از صیام پرسیده است. می‌خواهد ببیند اول ماه است که روزه بگیرد یا نگیرد. با این فرض، اگر این جواب را بدهند این غیر معقول است. با این فرض که فردی که از معصوم سؤال می‌کند برای این سؤال پرسیده که حکم نماز و روزه اش را بداند. با این فرض باید بگوییم که هلال هست اما این‌که به روزه تصریح نکرده‌اند، نمی‌شود.

استاد: این استدلال در ان قلت بعدی می‌آید. سید آن را بیشتر باز می‌کنند.

خلط اعتبار و تکوین در کلام سید

سید فعلاً می‌خواهند بگویند که اصلاً شما چه کار کرده‌اید؛ یک کار غیر معقول. ببینید در کلام سید دو کلمه هست که یکی از آن‌ها «غیر معقول» بود که زیر آن خط کشیدیم. یکی دیگر کلمه «لوازم» است که با یک قضیه شرطیه آن را درست کردند.

«لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال فمتی ثبت أنّ اليوم المفروض من شهر رمضان وجب صيامه». فمتی ثبت… وجب؛ این شرطیه چه شرطیه ای است؟ سید می‌گویند شرطیه لزومیه است. بعد می‌گویند وقتی لزومیه است،« فالقول بثبوت الشهر»؛که شرط است «و المنع ممّا يلحقه»؛ که لازمه اش است، انکارش، شرطیه لزومیه است. «من اللوازم غير معقول».

شاگرد: این کار سید بعد از این است که از مرحله اعتبار گذشته اند. کانّ از لوازم بودنش را با ادله قطعی در شرع ثابت کرده‌اند و بعد از این‌که ثابت شده که از لوازمش است،می‌گویند این‌ها لازم و ملزوم هستند و غیر معقول است. یعنی فرمایش شما این بود که چه اشکالی دارد که شارع این‌طور اعتبار کند. انگار ایشان از این مرحله گذشته اند.

استاد: به عبارت دیگر ایشان می‌گویند شارع در انشاء خودش یک موضوع قرار داده وبرای آن موضوع حکمی را هم قرار داده است. آمدن موضوع کاری وجودی و تکوینی است؛ این‌که نه به دست ما است و نه به دست شارع است. خداوند متعال چون مالک تکوین است تحقق و وجود تمام موضوعات شرعی در خارج بید الله است. اما بید الله تکوینا. این حرف دیگری است. اما قطع نظر از تکوین و در فضای تشریع، آمدن موضوع هم به دست شارع نیست. این‌که اول ماه بشود یا نشود. انگوری که ریختید باید خل و سرکه شود یا نه، برگردد و خمر شود. تکوینا خمر شدنش دست خداست. اما وقتی این تکوین محقق است دیگر در فضای شرع خمر بودن هست، خمر است لذا حکم روی آن می‌آید. دیگر (عدم تحقق) ملازمه غیر معقول است.

شاگرد: پس استصحاب موضوع چه می‌شود؟

استاد: استصحاب اصل عملی است.

شاگرد: این کبرایی که شما می‌فرمایید این است که در حیطه موضوع اصلاً کار شارع نیست. همش دست خود ما است. ولی خب شارع هم میتواند در برخی از جاها دخالت بکند. بگوید این موضوع را تعبدا بگویید هست که بعداً حکم آن بیاید. یعنی اینجا هم در بحث ما بگوییم این لیله ماضیه، یک تکوین دارد. و یک موضوعی دارد که شارع تعبدا می‌گوید الآن بگو لیله ماضیه است که بعد آن حکم صیام به دنبالش بیاید.

استاد: الآن شما حرف سید را می‌خواهید بگویید یا حرف وحید را؟

شاگرد: شما می‌فرمایید که شارع نمی‌تواند در حیطه موضوع دخالت کند. چون تکوینی است. این جور نمی‌توانیم بگوییم؟

استاد: دخالت به این معنا که موضوع را موضوع کند، نه. به معنای این‌که حکومت باشد ادعائا؛ حکومت یا موسعه یا مضیقه بود. یک چیزی واقعاً فرد این موضوع است. بالحکومه می‌گوید نیست. من می‌گویم نیست. این ربطی ندارد.

شاگرد: در اینجا می‌گوییم لیله ماضیه همین‌طور است. یعنی شاید تکوینا ما نمی‌دانیم چطور است ولی حکومتا می‌گوییم این لیله ماضیه است.

استاد: خب این انشاء دیگری می‌خواهد. انشاء دیگری نیاز ندارد؟! غیر از آن انشاء اولی که «وجب فی کل یوم من شهر رمضان، الصوم». آن یک انشاء بود. شما یک انشاء جدیدی می‌خواهید بیاورید یا نه، در مقام امتثال امر… . سال‌هایی بود که مباحثه وقت ظهر بود. من یادم می‌آید آن سال جلسات متعددی در جمع بین روایات این بحث را مطرح می‌کردیم که ریخت انشائات شارع دو جور است. دو جوری که الآن متداول نیست. جایی که شارع به عنوان اولی انشاء حکم می‌کند و آن جایی که شارع آستین بالا زده و دارد مدیریت امتثال عبد می‌کند . یعنی انشائی که قبلاً دارد، وقتی بنده مولی می‌خواهد امر مولی را امتثال کند، یادش می‌دهد که چطور امتثال کند. اصلاً احکام مدیریت امتثال و به‌خصوص آثار کلاسیک آن با احکام اولیه تفاوت دارد که می‌خواهد انشاء کند. آن چه که شما می‌فرمایید می‌خواهد مدیریت امتثال صومی که انشاء کرده را یادشان بدهد؟ مثلاً استصحاب کن و … . یا نه؟

شاگرد: مدیریت.

اشاره ای مختصر به انواع انشاء و مدیریت امتثال

استاد: خب اگر مدیریت باشد، بحث هایش را مفصل تر عرض می‌کنم. این جور به ذهن من است. و چند بار هم عرض کردم. یکی از مهم‌ترین دلیلی که مشهور روایاتی که سند خوبی هم دارند را طرح کردند، دیدن فضای تعارض است. تعارض بین دو انشاء شرع. و حال آن‌که اگر این دو نوع انشاء را تحلیل حقوقی کنیم که دو جور انشاء شرع است؛ بین مدیریت امتثال با انشاء به عنوان اولی اصلاً تعارضی نیست. یادم می‌آید که بعضی چیزها در «وقت» بود که شاهد خیلی خوبی بود. حضرت می‌فرمودند حکم این است اما «النصف من ذلک احب الی». اصلاً مثل خورشید روشن است که پس آن چه که این همه در مورد وقت روایت دارد، مدیریت امتثال بوده. و الا اگر مدیریت امتثال نبود محال بود امام معصوم بفرمایند «النصف من ذلک احب الی5». ممکن نبود. یعنی آدم می‌بیند. اما آن را که بگویید؛ مقام انشاء است و دیگری مقام مدیریت امتثال است، به‌راحتی با هم جمع می‌شود. البته آن وقت آقایان (دیدگاه دیگری که مشهور دارند را)می‌گفتند و الآن هم قبول دارند و من مانعی هم ندارم، دو دید است. در این دیدگاه –مدیریت امتثال- بسیاری از روایات بدون این‌که ما به تعارض برخورد کنیم حل می‌شود. خب وقتی ما یک راهی برویم که تعارض ها حل می‌شود، چرا طریق دیگری برود که مکرر مبتلا به تعارض شود؟! یکی از موارد خیلی مهم آن، صم للرویه و افطر للرویه است.

روایات صیام که به رویت مقید شده، در تلقی مشهور تا آن جایی رفتند که در این رساله می‌گویند رویت به نحو صفتی آمده جزء موضوع شده است. تا این اندازه! اصلاً دخول شهر جزء موضوع است. ببینید بحث تا کجا جلو رفته که بحث این جور شود. و حال آن‌که اگر روایات در مقام مدیریت امتثال باشد، اصلاً معارضه ای با سائر روایات ندارد. تا بگوییم این با این معارض هستند، ما به آن اخذ می‌کنیم و طرح می‌کنیم دیگری را.

خب آن چه که می‌خواهم عرض کنم این است:

ببینید موضوع که آمد حکم بر آن می‌آید. اصطلاح معروفی هم داریم. می‌گویید تحقق موضوع با همه شرائط؛ یعنی موضوع اصطلاحی، نه موضوع به‌معنای فقط ملکف، نه موضوع به‌معنای جزء الموضوع که بسیار کاربرد دارد، بلکه موضوع به آن معنای دقیق و جامعش که یعنی مجموعه شرائطی که وقتی بیاید دیگر حتماً حکم بالفعل است؛ تعبیری هم داشتیم که می‌گفتند تحقق موضوع علیت تامه دارد برای فعلیت حکم؛ آن، علت حکم است. خب این خیلی خوب است اما آن چه که ما مشکل داریم و غیر معقول و حتی آن چه که شما هم فرمویدید، این است که ما حتی در فضای انشاء که می‌آییم می‌گوییم این موضوع علیت تامه دارد در این‌که حکم بیاید. و شارع نمی‌تواند در تحقق آن موضوع بما هو شارع دخالت کند. زوال که شد، شارع بگوید زوال نشده است؟! خب زوال شده است. در حیطه شرع تحقق موضوع تحت نظر او نیست. سؤال من همین‌جا است.

داریم یک چیز تکوینی را با یک چیز غیر تکوینی مخلوط می‌کنیم. کلمه لازم. علیت تامه. وقتی موضوع محقق شد به نحو علیت تامه… . این‌ها الفاظی است که از تکوین قرض گرفته‌ایم و در علوم اعتباری آورده‌ایم. ما هم در اصل قرض گیری آن هیچ مشکلی نداریم. اما مشکل در این است که آثاری را هم که در تکوین دارد در اینجا هم بار کنیم. بعد می‌گوییم غیر معقول. یعنی واقعاً غیر معقول است؟!

یعنی این‌که یک موضوع محقق شود اما حکم بر آن بار نشود، غیر معقول است؟! غیر معقول نیست. بله، فرضی را بگیریم و بگوییم در فرض من غیر معقول است. فرض هم فضائی نیست که این عبارت مهم «غیرمعقول» را بیاوریم. نمی‌دانم مقصودم را رساندم یا نه. نمی‌دانم شما قبول دارید یا نه. من به گمانم اینجا جای «غیر معقول» نیست. اصلاً فضا، فضای اعتباریات است. موضوع حکم ولو علیت تامه دارد، معقول است -با این‌که این علیت تامه در فضای اعتباریات آمده- شارع تحت عنوان ثانوی آن را بردارد. واقعاً بر دارد. حالا یک وقتی است که می‌گوییم عقابش را بردارد که آن حرف دیگری است. می‌گوییم اگر موضوع آمد این حرمت آمده، من عقاب آن را برداشتم، به‌عنوان اضطرار. واقعاً هم می‌تواند بردارد. یعنی هیچ منافاتی ندارد که در عالم قضیه حقیقیه ای که مرحوم نائینی می‌گویند و معروف است، بگوییم در همه این مواردی‌که چنین موضوعی می‌آید، چنین حکمی را انشاء کردم. اما انشاء کردم. این جور نشد که من در فضای اعتبار انشاء کردم و حالا یک چیز تکوینی هم شد.

بحث مدیریت امتثال حتی طبق مبنای مشهور در جعل احکام

شاگرد: در مبنای حضرت عالی در بحث مدیریت امتثال، تعبیر برداشتن تسامح است. چون از نظر حضرتعالی احکام روی طبایع طبائع رفته است. بعد در مورد فرد محقق در خارج، باید عناوین و جهات مختلف را در نظر گرفت و مدیریت کرد که این مدیریت برای فضای خارج است و ارتباطی به جعل در فضای طبیعت ندارد. لذا اصلاً برداشتن نمی‌شد. درست عرض می‌کنم؟

استاد: این مبنا روی فرض این‌که خصوصیات طبایع در موضوع دخالت نکند، خوب است. اما حتی روی مبنای مشهور که بگوییم در انشاء نفس الامری، ملاحظه همه خصوصیات موضوع شده –حتی حال مکلف و..- آن جا هم همین است. وقتی که موضوع محقق شد من اعتبار کردم که چنین حکمی داشته باشد، بعد می‌گویم که ندارد. وقتی می‌گویم ندارد، این غیر معقول است که بگویم ندارد؟! فوقش می‌گویند تناقض گفتی. تناقض اعتبار کردی. یا عدول کردی. کدام یک از این‌ها محال است؟ کدام یک از این‌ها غیر معقول است؟ عدول غیر معقول است؟! معقول است. تناقض گفتن غیر معقول است؟! تناقض محال است. تناقض گفتن یک کسی که محال نیست. شارع از باب عناوین ثانویه چون حکیم است و…، به عبارت دیگر آن‌ها استحاله غیری دارد.

شاگرد: به‌خاطر آن‌ها شاید ایشان گفته غیر معقول است.

استاد: نه، عبارتشان این نیست. می‌گویند لوازم. « فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم»؛ کلمه لازم از چه چیزی گرفته شده است؟ لازم؛ لَزِمه، از تکوین گرفته شده یا از تشریع؟! از تکوین گرفته شده است. اینجا هم به کار می‌رود که لازمه موضوع حکم است. بله، لازمۀ موضوع حکم است اما لزومی که از تکوین آن را قرض گرفتیم. آن لزوم قرضیِ از تکوین وقتی در فضای انشاء و ملاحظه موضوع و ملاکات و تزاحم ملاکات –یتفرع بر این ملاحظه ما انشاء وجوب- قرار می‌گیرد، این یک چیز غیر معقولی نیست.

مثلاً کسی بگوید الخمر حرام و الخمر حلال. می‌گویید این نمی‌شود. غیر معقول است؛ یعنی حرام و حلال. اما دو انشاء بکند. یک دفعه انشاء بکند الخمر حرام و یک دفعه انشاء می‌کند که الخمر حلال. دو انشاء هستند. نمی‌خواهم بگویم یک نفر است که یک انشاء داشته و لذا نمی‌شود هر دوی آن‌ها باشد. بلکه دو انشاء بکند. این معقول است یا غیر معقول است. انشاء هم فقط. در فضای انشاء هستیم. نه ملاکات که واقعیت دارد.

شاگرد: یعنی در انشاء اراده ندارد؟

استاد: اراده تشریعه می‌خواهد.

شاگرد: در وجود یک نفر نمی‌شود که نسبت به یک فعلی هم حب داشته باشد و هم حب داشته باشد.

استاد: در یک زمان درست اما در دو زمان چطور؟ می‌خواهم معقولیت را بگویم. بله، شما می‌گویید در یک آن، نمی‌شود در یک قلبی هم اراده الزام و هم اراده غیر الزام جمع شود؛ حب و بغض. اما در دوتای آن چطور؟ دو زمان است. تناقض رفت. استحاله رفت. مقصود من استحاله عقلی است.

شاگرد: ظاهراً این قاعده‌ای که مرحوم سید هم به آن اشاره کردند، با فرض تحقق همه شرائط است. شما به نحوی در آن شرائط دخل و تصرف می‌کنید. یعنی می‌فرمایید به باب عناوین ثانویه و تزاحم و.. برود.

استاد: من می‌خواهم بگویم «غیر معقول» ایشان رد «یجوز» نیست. عبارت را ببینید. دو عالم دارند حرف می‌زنند. وحید می‌گویند «یجوز». اما ایشان می‌گویند نه، «من اللوازم غیر المعقول». من می‌خواهم عرض کنم «یجوز» وحید هنوز هم «یجوز» است. شما با این «غیر معقول» نمی‌توانید «یجوز» وحید را از دستشان بگیرید. این عرض من است.

شاگرد: این‌که موضوع با تمام شرائطش بیاید حکم هم می‌آید، یکی از شرائط موضوع این است که با یک اهمی تزاحم نداشته باشد.

استاد: نه، وحید می‌گویند امروز روز اول شوال است. ولی «یجوز» که بگویند افطار نکن.

شاگرد٢: ممکن است بشود مصب اشکال را یک قدم عقب بیاوریم. یعنی سید می گوید ما داریم حکم تمام شده واقعی را می گوییم با در نظر گرفتن همه شرائط حتی همین مورد روایت. و بعد که چنین ملازمه ای ثابت شد می گوید تخلفش غیر معقول است.

استاد: این‌که مصادره می‌شود.

شاگرد٢: عرضم این است که می‌توانیم مصب اشکال را یک قدم عقب تر بگیریم .. .

استاد: ببینید اگر لزوم به شرط المحمول می‌گیرید؛ یعنی می‌گویید روز اول ماهی که روزه اش واجب است، اگر این را می‌گیرید حرف شما درست است. اما اگر می‌گویید روز اول ماه -بدون ضرورت بشرط محمول- روزه اش واجب است…. .

شاگرد: ولی با مشی مشهور نه حضرت عالی. یعنی تک‌تک اول ماه‌ها را مد نظر گرفته‌ام. نه طبیعت که بخواهم به آن حکم کنم. تک‌تک اول ماه‌ها را در نظر گرفتم، اگر اعتبارم این‌طور باشد که وجوب که برای اولین روز آمد، روزه اش هم می‌آید.

استاد: احسنت. وحید هم همین‌جا می‌گویند. می‌گویند تک‌تک را که در نظر گرفته، بین این تک‌تک ها می‌گوید آن وقتی که قبل از زوال دیدید اول ماه است ولی حکم من نیست. ببینید معقول است.

شاگرد: عرض من این است که حکم تمام شده واقعی. یعنی سید می گوید مستفاد از ادله قطعی این است که حکم تمام شده واقعی از جمیع جهات، این است که روز اول که ثابت شد، روزه اش هم ثابت است. و بعد از این مرحله می گوید تفکیک ممکن نیست.

استاد: این‌که مصادره می‌شود. اول الکلام است. وحید همین را قبول ندارند. این می‌شود اول الکلام. یعنی سید مصادره می‌کنند و می‌گویند روزه ای که ما می‌گوییم شارع در نظر گرفته و واجب کرده، دیگر شما نمی‌توانید بگویید واجب نباشد. و حال آن‌که وحید می‌گوید من می‌گویم در این روزها که رویت قبل زوال شده است، واجب نیست.

شاگرد: بله عرضم این است که ممکن است سید همین را مقتضای ادله قطعیه می‌دانند. نه این که این حرف را قبول کنیم. می‌گویم مصب اشکال می‌تواند اینجا باشد. نه فقط «غیر معقول» باشد.

استاد: مفاد ادله قطعیه «وجوب کل یوم من رمضان» است، وحید می‌گویند «الّا»ی آن را هم بگو. می‌گویند معقول نیست. آخه چرا چرا معقول نیست؟! الّا آن جایی که شما قبل از زوال ببینید «من یوم رمضان» است ولی روزه اش واجب نیست. نمی‌توانیم بگوییم غیر معقول است. من به نظرم کلمه «لازم» از تکوین به اینجا آمده است.

شاگرد٢: غیر معقول را می توان به غیر عقلائی هم تفسیر کرد.

استاد: سیاق عبارت این است که « فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول»..

شاگرد: چون حد وسط آن ادله قطعیه است، می‌گویند عقلاء با آن ادله قطعیه به این نمی‌رسند.

استاد: ادله قطعیه را برای اثبات لازم آورده‌اند اما بعد که می‌خواهند به غیر معقول استدلال کنند نمی‌گویند آن ادله گفته، می‌گویند لوازم. تمام شد. لازم به آن چسبیده است. وقتی چسبیده غیر معقول است.

شاگرد: وقتی لازم را با ادله قطعیه اثبات کنیم، ادله ما اخص می‌شود. لازم را ادله قطعی اثبات کردیم، غیر معقول هم می‌شود غیر عقلائی.

استاد: غیر عقلائی باشد حرف دیگری است. فضای من آن نبود.

والحمد لله رب العالمین

کلید: منطق دو ارزشی، تواتر و منطق دو ارزشی، استظهار و منطق دو ارزشی، علوم اعتباری، علوم تکوینی، رابطه اعتبار و تکوین، علیت تامه موضوع برای حکم، موضوعات شرعیه و تصرف، مدیریت امتثال.

1 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1972‌

2 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1972‌

3 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1972‌

4 شرح ألفية ابن مالك لابن الناظم، ص: 47

5 وسائل الشيعة، ج‏4، ص: 146 : عن ذريح المحاربي عن أبي عبد الله ع قال: سأل أبا عبد الله أناس و أنا حاضر إلى أن قال فقال بعض القوم إنا نصلي الأولى إذا كانت على قدمين و العصر على أربعة أقدام فقال أبو عبد الله ع النصف من ذلك أحب إلي.