بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه جلسه ١٣ : ١٩/ ٧ /١۴٠٠

بسم الله الرحمن الرحیم

تفکیک مرحله ثبوت و اثبات در بحث رویت هلال

شاگرد: مطلبی را عرض می کنیم ملاحظه بفرمایید آیا به‌عنوان جمع‌بندی فرمایشتان قبول می‌کنید؟ سؤالی را هم در ضمن آن داشتم. در ضمن یک مثال عرض می‌کنم. فرض بفرمایید ما در منظومه شمسی یک کره‌ای داریم که موقعیت آن نسبت به زمین به‌گونه‌ای است که در اول ازمنه امکان رویت هلال در زمین ،که نیم کره از زمین امکان رویت ندارد، آن کرۀ فرضی به‌گونه‌ای است که اول ازمنه امکان رویت هلالش مقارن با آن نیم کره از زمین است که هنوز هلال را ندیده است. طبیعتا خود آن کره فرضی هم دو نیم کره دارد که در امکان رویت هلال متفاوتند.

این را قبول می‌فرمایید که ما در این جا کلاً با یک امر اعتباری مواجه هستیم. یعنی در مقام ثبوت –چه می‌خواهد معتبِر خود شارع باشد و چه خود مردم و عقلاء باشند- می‌توانند دو نوع اعتبار کنند؛

الف) یکی این‌که بگویند ما تکلیف ثبوت ماه در هر کره را با امکان رویت در یک نیم کره آن روشن می کنیم. این همان احتمال ثبوتی ماست که می گوییم تشکیل هلال یک امر واحد شخصی برای کل کره زمین است. طبق این اعتبار همین که در نیم کره ی اول زمین امکان رویت حاصل شود و ماه از تحت الشعاع خارج شود، تکلیف نیم کره دیگر هم روشن می شود. چنانچه آن کره فرضی هم در زمان بعد به محض این که در یک نیم کره امکان رویت حاصل شد( که می شود همان زمان امکان رویت در نیم کره دوم زمین)، تکلیف نیم کره دیگر آن هم روشن می شود.

ب) یک اعتبار هم این است که بگوید تکلیف هر نیم کره بر اساس امکان رویت در آن، روشن می شود و لذا هر نیم کره حکم خودش را دارد.

این کاملاً یک بحث ثبوتی است. و تمام بحث ها تا الان در این مرحله بوده است. در مرحله بعد می‌خواهیم سراغ روایات برویم و ببینیم در مقام اثبات روایات بر اساس کدام احتمال ثبوتی پیش رفته است

استاد: بله

شاگرد: نکته دیگر در مورد آن منبهات وجدانی که فرمودید( مثل این که کل کره را به درجه های مختلف تقسیم کنیم و کسانی که امکان رویت ندارند با تماس تصویری هلال را رویت کنند) به نظر می رسد فعلا در این فضای ثبوتی نباید مطرح شود. آن منبهات در دو جا به درد ما می‌خورد؛

الف) یکی مورد بحث مسأله اصلی ما یعنی چشم مسلح است. که در جایی است که طول و عرض جغرافیایی دو نقطه در زمین به‌گونه‌ای است که امکان رویت هلال برای آن‌ها فراهم است ولی یک جا مثلاً خورشید مانع می‌شود و می‌گوییم رویت که اشکالی ندارد می‌تواند بالای جو زمین برود و… . یکی در اینجا به درد می‌خورد. که در مورد نیم کره ای است که امکان رویت دارد.

ب) اما در نیم کره ای که امکان رویت ندارد، این منبهات به کار نمی آید مگر بعد از رجوع به روایات و اثبات این که شارع بر طبق احتمال ثبوتی ما اعتبار کرده است. یعنی بعد از این که از روایات استفاده کردیم که اعتبار شارع بر اساس احتمال ثبوتی ماست( تکلیف کل کره با امکان رویت در یک نیم کره روشن می شود) بگوییم رویت هلال در این جا صرفا طریق محض است و مهم تولد هلال است که همه حتی کسی که در نیم کره ای است که فعلا امکان رویت ندارد، می تواند در تماس تصویری تولد هلال برای زمین را ببیند.

اما در مرحله بیان احتمال ثبوتی، این منبه صحیح نیست زیرا هم شخصی که در کره مریخ است و هم شخصی که در نیم کره ای است که امکان رویت ندارد، با تماس تصویری می توانند بگویند ماه را می بینیم ولی ممکن است شارع اعتبار کرده باشد که باید منتظر بمانی تا در نیم کره ات امکان رویت فراهم گردد.

استاد: در ذیل فرمایش شما آن چه که مقدمات بحث است و همین‌طور که فرمودید ثبوتی مطلب برای ما واضح شود، مبادی بحث است. بعد هم ببینیم ادله اثباتیه چقدر با آن توافق دارد. در مبادی ثبوتی و این‌هایی که فرمودید هنوز شاید یک نکاتی باشد و در این فضاء هم بحث‌های خوبی صورت گرفته که الآن آورده‌ام که در مورد ثبوت و اثبات آن عرض بکنم.

فقط یک چیزی که در جمع‌بندی عرائض قبلی من که به گمانم در این دو-سه روز مباحثه کردیم فراهم شده باشد، این است:

روایات رویت قبل از زوال به‌عنوان یک دلیل شرعی است که از ناحیه سند هم مورد قبول و اعتبار بزرگان از علما است و فتوا هم بوده است. در منهاج الصالحین دیدم؛ چهار پنج منهاج بود، شاید دو تا از آن‌ها بود اما بقیه آن‌ها به رویت قبل از زوال فتوا داده بودند. نمی‌دانستم این جور است. علی ای حال این بحثی است که متاخرین هم بر آن فتوا داده‌اند.

پنج احتمال در روایات «اذا روی قبل الهلال»

با این فضا، این روایات تا آن جایی که الآن من عرض کردم با ملاحظه فرمایش وحید بهبهانی که بحثمان سر فرمایش ایشان است، پنج محمل برای این روایات هست. این پنج محمل را الآن می‌توانیم مطرح کنیم. با این توضیحاتی که ثبوتا با این فرمایش شما دادیم.

این پنج مورد چیست؟ سه تا از آن‌ها را مرحوم وحید در رساله شان مطرح کرده‌اند.

اولی؛ تقیه است. احتمال دارد که محمل روایات رویت قبل از زوال، تقیه باشد. بعداً بحث این می‌آید.

دوم؛ اماریت است. این‌که «اذا روی قبل الزوال» اماره است که دیشب هم هلال داشتیم و می‌توانستیم آن را ببینیم. این هم محمل دوم است. «فهو للیلة الماضیه» یعنی اماره است. اینجا بود که وحید فرمودند که این کذب می‌شود. مگر این‌که بخواهد اماره غالبیه را بگوید، نه اخبار شارع به‌عنوان حکم خدا را. والا خیلی از وقت ها و کثیرا ما قبل از زوال دیده می‌شود و حال آن‌که دیشب قبل از غروب قطعاً هلال نداشتیم؛ طبق دقیق‌ترین محاسبات قطعاً هلال نداشتیم. ولی فردا قبل از زوال رویت می‌شود. چطور امام بفرمایند «للیلة الماضیة»؟! ایشان این را که فرمودند بعد فرمودند می‌تواند اماره غالبیه باشد. یعنی حضرت می‌فرمایند یکی از اسباب حصول ظن غیر معتبر است. این را وحید فرمودند. این هم احتمال دوم.

سوم؛ یک ان قلتی داشتند. ان قلت سوم چه بود؟ این بود که حکم او را دارد. این هم خوب است. یعنی شما علم دارید که رویت دیروز نبوده و قبل از زوال می‌بینید. علم دارید اما شارع می‌فرماید «اذا روی قبل الزوال» ولو دیشب هم وقت غروب نداشتید اما از وقت غروب حکم شب اول را جاری می‌کنید. به این اجرای حکم می‌گوییم. ولو می‌دانیم هلال نداشتیم. این احتمال سوم است.

با دید این‌که زوال لحظه‌ای است و این‌که مقصود از این روایت ضرب القاعده است، دو احتمال هم در اینجا می‌آید. الآن فضای آن فراهم شده و من آن را عرض می‌کنم. به فرمایش آسید محمد فشارکی –بحثی را مطرح می‌کردند و مقداری از آن را توضیح می‌دادند و جلو می‌رفتند بعد می‌فرمودند حالا این را بگذاریم بخیسد1 و سراغ بحث دیگری می‌رفتند تا آن بخیسد. فعلاً هم باید این دو احتمال را در ذهن شریفتان بگذاریم باشد.

اگر «ان روی قبل الزوال» برای ضرب قاعده است، دو احتمال دارد.

(احتمال چهارم)ضرب قاعده به‌عنوان «روی قبل الزوال» طبق ساعت محلی-افق محلی- که دیروز توضیح آن را عرض کردم.

(جم)ل اهم گردد. می توانند بگویند ماه را می بینیم ولی ممکن است شارع اعتبار کرده باشد که باید منتظر بمانی تا در نیم کره ات امکان احتمال پنجم) ضرب قاعده برای کل کره ارض؛ می‌خواهد به کره نظم دهد. کدام یک از این‌ها است. این روایت فعلاً باید برای بعداً بماند. این فعلاً برای طرح سؤال است.

شاگرد: طبیعتاً در احتمال پنجم چون مقوم زوال، افق است، باید یک منطقه خاصی را مبدأ قرار دهیم. کدام منطقه؟

استاد: با توجه به مباحثی که دیروز عرض کردم الآن فضای طرح این بحث فراهم شده که آیا «اذا روی قبل الزوال» می‌گوید ای قاطنین2 کره زمین چشم هر کدام از شما به آسمان و رویت هلال باشد. اگر زوال شما هنوز نشده و هلال را دیدید، للیلة الماضیه است. این یک چیز است. این دارد ضرب قاعده می‌کند برای بقاع ارض؛ برای نقاطی که روی کره است.

اما اگر بگوید «ان روی قبل الزوال»، «ال» عهد باشد؛ از زوال؛ کدام زوال؟ یک نصف النهاری که دیروز عرض کردم معهود می‌گیرند. دیروز آن را توضیح دادم. کدام نصف النهار است؟ مثلاً «الزوال» یعنی نصف النهار دحو الارض. دحو الارض تحت کعبه معظمه شده است. نصف النهار کعبه نصف النهار دحو الارض است. نصف النهار تکوینی شروع زمین است. این نصف النهار تقریباً با نصف النهاری که امام صادق علیه‌السلام در این روایت می‌فرمودند یکی است. یعنی نصف النهار مکه با نصف النهار مدینه را اگر روی نقشه ببینید حدود هم است. یعنی از حیث تقریب در مدینه هم «الزوال» است؛ اذا روی قبل الزوال.

خب اگر این‌گونه «الزوال» را معنا کنیم، دیگر زوال محلی نیست. کاری با چین و ژاپن و هند نداریم. این می‌شود ضرب قاعده که مناسب است با بیانی برای ضابطه مند کردن کل کره. حالا این احتمالات بماند تا بعداً بحث کنیم.

تفاوت احکام ساعات لیل، نهار و شبانه روز

دیروز نکته‌ای عرض شد و عرض کردم که روز به‌عنوان یک واحد، با شب به‌عنوان یک واحد، با شبانه‌روز به‌عنوان یک واحد و با لحظات به‌عنوان یک واحد، احکامش فرق می‌کند. وقتی سر جایش دقیق شویم می‌بینیم که چقدر فرق می‌کنند. احکامی در شرع داریم که این‌ها فرق می‌کند. وقتی آدم نگاه می‌کند می‌فهمد که این احکام برای این نگاه است. لذا مرحوم مجلسی در بحارالانوار یا دیگران داشتند که فرموده بودند –درست هم بود- وقتی در ادله شرعیه می‌آید ساعات اللیل و ساعات النهار، مقصود همان تقسیم‌بندی خود لیل به‌عنوان یک واحد است. نه تقسیم‌بندی شبانه‌روز به‌عنوان یک واحد. مثلاً اگر می‌گویند ساعت کذا؛ اسماء آن هم در بحارالانوار یا جای دیگر هم هست که مثلاً دوازده ساعت روز نزد عرب اسم دارد. ضحی و … . همه این‌ها را دارد. همچنین برای همه دوازده ساعت شب عرب اسم‌گذاری کرده است. شما اگر این اسم‌ها را ببینید مناسب دوره ٢۴ ساعت نیست. مناسب با خود روز است؛ چه کوتاه و چه بلند. خود روز را به ١٢ ساعت تقسیم کرده‌اند برای این‌که کارهای روزانه را انجام دهند. اگر شب ١٢ ساعت است برای این است که کارهای شبانه را انجام دهند. و یک چیزهایی هست که برای شبانه‌روز است. آن هم جای خودش که بعداً می‌گویم.

لحظه‌ای بودن خروج قمر

چیزی که من می‌خواهم عرض کنم این است که اگر تمام بحث‌های باحثین را ببینید بر این اتفاق نظر دارند که خروج قمر از تحت‌الشعاع یک لحظه است؛ یک پدیده و یک لحظه است. و این ربطی به آفاق ندارد. در این اتفاق نظر دارند. خب اگر این جور است پس دیگر چه مشکلی داریم؟! لحظه دخول شهر معلوم است. لحظه‌ای که قمر هلال تشکیل داد شروع ماه می‌شود.

می‌گوییم خب این‌که نمی‌شود. لحظه‌ای که ماه هلال تشکیل می‌دهد نصف کره روز است. بعضی‌ها بعد از ظهرشان است. ظهرشان است. چطور آن لحظه بگوییم که الآن در ظهر است. یا مثلاً ساعت دو بعد از ظهر است و بگوییم ماه شروع شد. ماهی که هنوز روز ٣٠ ام قبلی مانده است. نمی‌توانیم بگوییم شروع شده است؛ چنین چیزی اصلاً ممکن نیست.

خب اینجا چه کار کنیم؟ با این‌که همه قبول داریم که خروج ماه یک لحظه است. لحظه آن هم معلوم است تقویم ها می‌نویسند. با این لحظه و تطبیق آن با شبانه‌روز چه کار بکنیم؟ اینجا است که آن چیزهایی هم که شما فرمودید باید ببینیم شارع چه کار کرده است. ثبوتا چند راه ممکن است، اثباتا چند راه است؟ جلو می‌رویم. برای این‌که در این فضا زحماتی که باحثین و علماء کشیده‌اند را فی الجمله عرض کنم. به چیزهایی هم برخورد کردم و دیدم قبلاً تذکر داده‌ام.

تغییر عبارت منهاج الصالحین مرحوم خوئی با اشکال علامه طهرانی در رویت هلال

همان اوائل چاپ کتاب رسالة حول مسأله رویة الهلال مشهد بودم. آن را دیدم و گرفتم. بعداً در دهه هفتاد هم آن را مباحثه هم کردیم. مباحثه هم شد ،نه خود کتاب را بلکه اصل بحث را. مطالب خوبی در آن مطرح شده است. در مقدمه آن –مرحوم خوئی استاد ایشان بودند- به استادشان می‌گویند چند سال است که فتوای شما و استدلال شما که در منهاج چاپ شده را دیده‌ام. خب شما استاد هستید و نظرتان هست و اختلاف نظر هم هست. بعد می‌گویند امثال در طهران سر اختلاف فتوای شماها غوغایی شد. همه چیز به هم ریخت؛ نمازهای عید و … . من دیگر احساس کردم که خدمت شما بحث را مطرح کنم و مقصودم این است که فتوای شما عوض شود. دیگر نگویید هر کجا ماه را دیدند بدون اشتراک افق ماه ثابت است.

اصل منهاج الصالحین برای مرحوم آقای حکیم است. بعداً مرحوم آقای خوئی هم فتاوایشان را در آن درج کردند. اصل منهاج برای آقای حکیم است. وقتی منهاج ایشان بیرون آمد این قسمت را استدلالی کردند. با این‌که فتوا است اما خصوص بحث اشتراک افق را آقای خوئی چون می‌خواستند با مشهور مخالفت کنند، استدلالشان را در کتاب فتوایی آورده‌اند. جلد اول صفحه ٢٧٨.

ایشان می‌گویند من استدلال شما را دیده بودم اما با آن کاری نداشتم. حالا که دیدم غوغا شده گفتم تلاشی کنم فتوای شما عوض شود. اول می‌خواستند مختصر باشند بعد که مفصل شد اسم آن را الموسوعة الاولی گذاشتند. آن را نزد مرحوم آقای خوئی فرستادند.

روال کار خیلی جالب است. آقای خوئی بعد از اشکالات ایشان دیدند، می‌توانند روی مبنای خودشان استقامت کنند اما ایشان اشکالاتی را آورده‌اند که برای فضای بحث کمر شکن است. نمی‌شود آن را کاری کرد. می‌گویند اصلاً ممکن نیست آن لحظه‌ای که ماه هلال می‌شود شما بگویید برای کل کره ماه شروع شد. نمی‌شود. کسی که کره را در نظر بگیرد اصلاً ممکن نیست. چاره‌ای نیست. کره دو روز دارد. وقتی کره دائماً دو روز دارد، شما می‌گویید لحظه خروج یک لحظه است که برای همه اول ماه باشد. کره‌ای که تکوینا و ثبوتا هر آن دو روز دارد، چطور می‌گویید لحظه‌ای که هلال از تحت شعاع خارج می‌شود، اول ماه –یک روز- برای همه است؟ یک روز ندارد. چاره‌ای ندارید که دو روز را در نظر بگیرید.

این‌ها را که مطرح می‌کنند مرحوم آقای خوئی متوجه می‌شوند که این‌ها اشکالاتی است که در فضای بحث سنگین است. و لذا وقتی جواب ایشان را میدهند می‌گویند مقصود من این بوده که بگویم این پدیده‌ای سماوی است. با آفاق آن را مخلوط نکنید. مقصود من این بود. و الا من نمی‌خواهم بگویم که ماه همه شروع شده است. لذا در جواب یک قیدی می‌زنند. ایشان3 هم می‌گویند که ظاهر عبارت شما که این نیست.

این مراسله سبب شده که در چاپ های بعدی منهاج الصالحین، «مطلقاً» را بردارند و آن را عوض کرده‌اند.

شاگرد: ظاهراًآقای شاهرودی هم در پاسخ به علامه طهرانی در این رفت و برگشت ها هم بوده اند.

استاد: کسی تاریخ این‌ها را بداند خیلی خوب است. بداند که چه گذشته است.

علی ای حال این حدس من است. بعد از این ایشان فهمیدند که این قید نیاز است. یعنی در فضای بحث دیده‌اند که این قید نیاز است. الآن در این چاپ عبارت این است. ایشان در اول کتاب صریحاً کلمه مطلقاً را دارد.

«بل الظاهر كفاية الرؤية في بلد ما في الثبوت لغيره من البلاد مطلقاً4». این برای چاپ ١٣٩٢ است. من این را برخورد کردم و بعد دیدم در کتاب رویت هلال حاج آقای مختاری که ۵-۶ جلد است، ایشان هم تذکر می‌دهند. می‌گویند چاپ های منهاج الصالحین فرق کرده است. اینجا «مطلقاً» دارد. بعد دیدند که نمی‌شود بگویند «مطلقاً». در چاپ های بعد به عبارت اضافه کردند. عبارت این است: «بل الظاهر كفاية الرؤية في بلد ما في الثبوت لغيره من البلاد المشتركة معه في الليل و إن كان أول الليل في أحدهما آخره في الآخر5».

یک جای دیگر هم این قید را اضافه کرده‌اند. در صفحه ٢٨٠.

كفاية الرؤية في بلد ما لثبوت الهلال في بلد آخر مع اشتراكهما في كون ليلة واحدة ليلة لهما معا و إن كان أول ليلة لأحدهما و آخر ليلة للآخر، و لو مع اختلاف وافقهما- هو الأظهر6

بقیه عبارت دیگر مانده است. و حال این‌که اگر شما کل عبارت را بخوانید می‌بینید که ریخت کل عبارت بر مطلقاً پایه‌گذاری شده است. این قید را در دو جا اضافه کرده‌اند. خب باید بقیه عبارت هم تغییر بکند.

شاگرد: روز کره زمین ٢۴ ساعت است. شب کره زمین هم ٢۴ ساعت است. روز اینجا که تمام می‌شود روز جای دیگر شروع می‌شود. شب اینجا که تمام می‌شود شب جای دیگر شروع می‌شود. یعنی در حقیقت کره زمین، ٢۴ ساعتش شب و ٢۴ ساعتش روز است. این نمی‌تواند مشکل را حل کند؟

استاد: حالا ببینیم آیا با این مشکل حل می‌شود یا نه. سر رسیدن مطلب مقداری مشکل است.

شاگرد٢: اصل مشکل را توضیح می‌فرمایید که چه شد که آقای خوئی برگشتند؟ مثلاً با یک مسلمات واضح دیدند که معارضه دارد؟

استاد: مثلاً می‌فرمایند مسلم است که نزد متشرعه و عرف، تکوین روز از طلوع شمس یا طلوع فجر است. شب از غروب شمس است. باز نزد عرف مسلم است که شبانه‌روز یا از غروب تا غروب شروع می‌شود یا از طلوع حساب می‌شود تا طلوع، یا از نصف شب حساب می‌شود تا نصف شب. یا از زوال تا زوال.

شاگرد: این نسبت به شبانه روز است در ماه جدید هم به این شکل است؟ این هم یک ارتکاز مسلمی دارد؟

استاد: خروج ماه از تحت‌الشعاع لحظه است. اما شبانه‌روز؛ روز اول ماه تبعیض بردار است؟ نه. یکی از اشکالاتی که به همین قول عدم اشتراک افق می‌کنند همین است، می‌گویند لازمه قول شما این است که یک شب واحد متبعض شود. نصفش برای آن باشد و نصفش برای آن. آقای شعرانی دو اشکال دیگری دارند.

علی ای حال این‌ها بحث‌هایی است که ابتدا تاریخ آن را عرض بکنم. خوبی بحث این است که کسانی که اهل فکر در این فضا بودند چند رفت‌وبرگشت دارند. این رجوع ها خیلی مهم است. یک وقتی است که من همین‌طور یک چیزی می‌گویم و چون درس درست و حسابی نخوانده‌ام، حرفی را می‌زنم. بعد می‌فهمم اشتباه گفته ام و بر می‌گردم. اما یک وقتی کسی است درس خوانده و اهل فکر، تمام تلاش خودش را می‌کند و یک نظر می‌دهد بعد بر می‌گردد. این برگشتن خیلی مهم است. مثل من نیست که بر می‌گردم. معلوم می‌شود که یک مطلب علمی است که غلط خورده است. فضای بحث علمی جلو رفته که این کسی که همه تلاش خود را کرده بود دارد از نظر خودش بر می‌گردد.

رویت لحظه‌ای هلال در روایات

شاگرد٢: در مبانی متعارف خودشان مگر روز اول ماه فرق نمی‌کند؟ روز اول ماه فرق می‌کند؛ یک عده‌ای روز اول ماه را یک روز می‌گویند و عده‌ای دیگر آن را یک وقت دیگر می‌دانند. در این لحظه‌ای که دیده شده یک جایی روز است و یک جایی شب است. به محض این‌که از تحت‌الشعاع خارج شد، برای کسی که روز باشد، روز اولش می‌شود. اگر هم شب باشد بعد روز می‌شود.

شاگرد٣: سؤال ایشان به این خاطر است که نکته دیروز بحارالانوار را توضیح ندادید. اگر این را که ما انواع شبانه‌روز داریم را توضیح دهید، اشکال ایشان حل شود.

استاد: ببینید ما به‌عنوان یک واحد، روزِ شبانه‌روزی برای اول ماه، الآن که قمر از تحت‌الشعاع خارج شد، کسانی که الآن ساعت دو بعد از ظهرشان است، شبانه روزشان اول ماه مبارک است یا اول شوال است یا نه؟ شما چه می‌فرمایید؟

شاگرد٢: دو بعد از ظهر به بعد اول شوال است و قبل از آن آخر ماه است.

استاد: شبانه‌روز آن به‌عنوان یک واحد؛ قرار شد واحد به این معنا باشد. وقتی می‌گویید قبل، به این معنا است که من از یک دست برداشته‌ام. یعنی دیگر واحد یک حکم ندارد. روی مبنایی که من عرض کردم می‌توانید یک چیز بگویید. البته اثباتی نه، ثبوتی آن. بگویید لحظات ماه یک حکمی برای خودش دارد. شب ماه هم یک حکمی برای خودش دارد. شبانه‌روز هم یک حکمی برای خودش دارد. لحظات چیست؟ بعضی از مثال هایش را یادداشت کرده‌ام.

شما وقتی این روایات را نگاه می‌کنید، روی ارتکاز عام از این‌ها چه می‌فهمید؟ این روایت مفصلا در کتاب آمده است. ولو سند کذا نداشته باشد اما نقل آن زیاد شده است. حضرت فرمودند:« إذا طلع هلال شهر رمضان غلت مردة الشياطين‏7».

شما از این چه می‌فهمید؟ «طلع هلال» یعنی اگر طلوع هلال برای ایران نشد، غلّت نیست؟! هنوز ماه مبارک نشده که! اما مثلاً اگر در بغداد و لبنان همین روز ماه را دیدند، برای ایران غلّت مردة الشیاطین یا برای آن‌ها غلّت اما برای ما نه؟ این لسان چه لسانی است؟ لسان شروع لحظه‌ای برای یک امر است؟ یا لسان لسان افقی است؟

شاگرد: این که یکی از دوستان گفت اگر آن لحظه در روز باشد، می‌شود روز اول. اگر در شب باشد می‌شود شب اول. تالی فاسد آن این است که برای آن هایی که الآن روزشان است شب اول ماه ندارند. چون روز اول است و فردا هم شب دوم می‌شود. این تالی فاسد است که مخالف ارتکاز متشرعه است.

استاد: شب مقدم بر نهار است. شما باید شب داشته باشید. شب اول ماه یلیه روز اول ماه. در آن صورت ما روز اول ماه داریم که شب قبل آن نیست. زیرا هنوز تحت‌الشعاع نبوده است.

شاگرد٢: تالی فاسد بدتر آن این است که یک روز دو روز می‌شود.

استاد: بله، که واحد از واحد بودن در می‌آید.

شاگرد٢: نصفه اول امروز روز اول است و نصفه دوم روز دوم است.

شاگرد: آن را می‌توان اعتبار کرد. چون خودش هم اعتباری است. شاید در این نکته حرفی در بیاید که این است: از زمانی‌که ماه تمام می‌شود و وارد محاق می‌شود، جزء ماه قبل نیست. تا وقتی که در می‌آید ظاهراً ١٨ ساعت طول می‌کشد. اگر هلال تا قبل از زوال دیده شود کشف می‌کند که ماه قبل از دیشب تمام شده و دیشب شب اول ماه است.

استاد: کشف حکمی؟

شاگرد: کشف واقعی

استاد: یعنی می‌توانستیم ببینیم؟

شاگرد: نه، نمی‌توانستیم ببینیم. اما تمام شدن آن ماه و شروع شدن این ماه ممکن است اعتبار باشد .

استاد: پس حکمی شد دیگر.( یکی از احتمالات ثبوتی)

شاگرد: نه، این غیر از پنج احتمالی است که فرمودید. عرض دیگری است.

استاد: غروب ماه است و هلال هم از تحت‌الشعاع خارج نشده است.

شاگرد: بله، اما ماه قبل تمام شده است، زیرا این ماه حرکتش را تمام کرده و داخل محاق رفته است.

استاد: پس باید واسطه قائل شویم. مثل خمسه مسترقه که در ماه شمسی می‌گفتیم. شما باید این فاصله بین خروج قمر از تحت‌الشعاع تا غروب آن هیچ ماهی نیست. این جور است؟ اگر می‌خواهید آن را حکمی نگیرید.

شاگرد: عرض من همین است ما باید علم پیدا کنیم که شارع کدام یک از این‌ها را مبدأ ماه قرار داده است.

استاد: به عبارت دیگر شما شروع را از وسط شب گرفته‌اید. می‌گویید شب اول ماه، از غروب شب اول ماه نیست. از ساعت ده شب است. خب از تحت‌الشعاع خارج نشده است.

شاگرد: بله، اما ماه قبل تمام شده است.

استاد: ماه قبل حکما تمام شده است. اینی که شما گفتید را گفتم اما تأکیدی روی آن نکردم. ببینید ما یک چیز تکوینی داریم که لحظات است. یک تطبیق داریم بر واحدهای دیگر8این است که همه کارها را به ابهام می‌کشاند. قبلاً عرض کردم و بعداً هم فایده این بحث‌ها را می‌بینید. ما در این پل زدن، در این تبدیل، در این‌که می‌خواهیم از لحظات یک نظمی به واحدهای شبانه‌روزی بدهیم، اینجا یک کارهایی را باید انجام دهیم، تک گزینه ای است یا چند گزینه ای است؟ امر مخیر است و وسعت دارد یا نه؟ این از مواردی است که جایش خالی است. حالا کم‌کم جلو می‌رویم. ثبوتی به آن نیاز داریم.

من می‌خواهم تاریخی که از این بزرگان گذشته را سریع عرض کنم تا فکرهایی که شده را از نو شروع نکنیم. خب اینجا فضای عاقلانه این است که ما ببینیم و نسبت به زحماتی که دیگران برای آن کشیده‌اند تعصب به خرج ندهیم و ببینیم آن‌ها چه فرموده‌اند. آیا عدول آن‌ها درست بوده یا نبوده؟

شاگرد: یک روایتی هم موید آن روایتی که فرمودید در اقبال الاعمال در شب اول ماه مبارک هست. شب اول که می‌شود خداوند بهشت را آراسته می‌کند، از تحت عرض نوری به نام مسیره می‌آید و همه برگ‌های بهشت تکان می‌خورد، حور العین در شرف جنت می‌آیند و می‌گویند چه خبر است؟ می‌گویند شب اول ماه مبارک است.

استاد: بله، فصل اولی که اقبال شروع می‌شود، فصل چهارم یا سوم است. مرحوم سید مفصل راجع به هلال و رویت صحبت می‌کنند. دیدنی است. هر کسی ندیده ببیند و اگر هم دیدید دوباره مرور کنید. همان جا است که خودشان می‌گویند خداوند به من چیزی داده است که رویت هلال را می‌فهمم بدون این‌که محاسبه کنم و بدون این‌که نجوم به کار بگیرم و بدون این‌که کسی به من خبر بدهد9. در دو-سه موضع به تفصیل این را از مقامات خودشان می‌گویند.

دو مورد دیگر را اشاره بکنم. یادم رفته بود که داشتم آن جا می‌رفتم.

در مقنعه مرحوم شیخ این جور دارند.

و من السنة الثابتة عن الرسول ص الدعاء عند رؤية الهلال فإذا طلع هلال شهر رمضان فادع بهذا الدعاء للاستهلال10

شما ممکن است روی مبنای مشهور بگویید این انصراف دارد. انصراف عرف مشترعه این است که الهلال یعنی الهلال عند غروب الشمس. چه کسی گفته شما از این بخواهید بفهمید که اگر قبل از زوال در ساعت ده صبح هم دیدید دعا بخوانید؟ «من السنة الثابتة عن الرسول ص الدعاء عند رؤية الهلال»؛ رویت معهود منصرف، یعنی رویت عند الغروب. و لذا اگر ساعت ده هلال را دیدید این بدعت است. این منصرف است. اما ممکن است بگویید این‌گونه نیست. چرا این انصراف را قبول ندارید؟ این انصراف از باب فرد متعارف است نه از باب فرد عرفی.

بین فرد متعارف و فرد عرفی فرق است. خیلی از جاها فرد، فرد عرفی است اما متعارف نیست. مثلاً کسی که با تلسکوپ اجنبیه ای را از راه دور می‌بیند. این رویت متعارف است؟ نیست. اما روئت عرفی که هست. عرف می‌گوید دارد می‌بیند. نمی‌گوید که نمی‌بیند. رؤیة عرفیة لکن لیس بمتعارف. خیلی از افراد متعارف نیست اما فرد عرفی همان کلی است. چون کم است و فرد نادر است.

شاگرد: متعارف نبودن در زمان صدور را می‌فرمایید؟ الآن ممکن است دیدن با تلسکوپ زیاد شود.

استاد: بله، مانعی ندارد که یک فردی به واسطه یک شرائطی عوض شود.

شاگرد: منظورتان زمان صدور احادیث است؟

استاد: بله، آن یکی از آن‌ها است. منظور من از متعارف یعنی کثرت وجود بالفعل در مقام تخاطب. زمان‌ها هم می‌تواند عوض شود.

خب الآن شما کدام یک از این‌ها را انتخاب می‌کنید. فکر کنید. یعنی اگر بگوییم «الدعا عند الرءیة الهلال» چون لحظه خروج قمر از تحت‌الشعاع، برای ماه مبارک است ولو هنوز احکام شب و روز و شبانه‌روز را باید ببینیم که چه کار کنیم. ولی این لحظه، لحظه ماه مبارک است. ولذا اگر لحظه، لحظه ماه مبارک است رویت هلال آن هم رویت هلال ماه مبارک است. همان صبح که آن را دیدید دعا را بخوان. بدعت نیست. چه انصرافی است؟ انصراف به فرد متعارف است. نه به فرد غیر عرفی. باز می‌گوییم دعا ثابت است.

شاگرد: انتهای روایت «هلالک» داشت؟

استاد: دنباله آن دارد که «اللهم فبارک لنا فی هذا الشهر». وقتی رویت هلال شد دعا می‌خوانید. در دعا چه می‌گویید؟ اللهم بارک لنا فی هذا الشهر. این «الشهر» یعنی این شبانه‌روز؟! شب؟ روز؟ یا یعنی لحظات؟ کدام یک؟ ببینید الشهر لحظات دارد. به‌عنوان واحد احکامی دارد. لحظات این واحد برای خودش احکامی دارد به‌عنوان این‌که یک لحظه واحد است. شبانه‌روز آن هم برای خودش احکامی دارد. کجا بین این منافات است که شما واحدها را اجرا کنید؟!

شاگرد: در فرمایشتان برای قبل از زوال و بعد از زوال هم همین را می‌فرمودید.

استاد: من فعلاً در این‌که قبل از زوال چه کار بکنیم را عرض نکرده‌ام.

شاگرد: نه، این‌که فرمودید وقتی هلال را رویت می‌کنند این دعا می‌آید، در بیانتان فرمودید اگر قبل از زوال بیاید…

استاد: نه، آن از باب مثال بود. وقتی لحظات شد دیگر برای لحظه، زوال وغیر زوال که فرقی نمی­کند.

مورد دیگر که در اقبال فرموده‌اند این است. روایت خیلی جالبی است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند:

عن أمير المؤمنين عليه السلام انه قال: إذا رأيت الهلال فلا تبرح و قل: اللهم اني اسألك خير هذا الشهر و فتحه، و نوره و نصره، و بركته و طهوره و رزقه، اللهم اني اسألك خير ما فيه و خير ما بعده، و أعوذ بك من شر ما فيه‏11

این را به‌خصوص به‌خاطر «لاتبرح» آوردم. حال اگر قبل از زوال دیدیم این «لاتبرح» یعنی این وقت که نگفتم «لاتبرح». این قبل از زوال است یا برای ساعت دو بعد از ظهر است. از باب مثال عرض می‌کنم. صبر کن غروب بشود و آن وقت دعا را بخوان. مرتکز شما و متشرعه چیست؟ «اذا رایت الهلال فلاتبرح».

شاگرد: «لاتبرح» یعنی چه؟

استاد: یعنی تکان نخور. از جات تکان نخور فوری دعا را بخوان و طولش نده. شما از این چه می‌فرمایید؟ مرتکز شما چیست؟ الآن ساعت دو بعد از ظهر هلال را دیدید «اذا رایت الهلال فلا تبرح و قل».

شاگرد: همان موقع بخوانید.

استاد: من نمی‌خواهم تحمیل کنم. می‌خواهم همه به مرتکزاتمان مراجعه کنیم. اشکال این است. این روایت حکمش و «لاتبرح» آن از مورد رویت در روز و بعد از زوال منصرف است. وقتی منصرف است دیگر برای آن جا نیست. می‌خواهم ببینم منصرف هست یا نیست؟ این منظور من است. روی آن فکر کنید.

مراسالات علامه تهرانی و مرحوم خوئی در رویت هلال

این را عرض می‌کردم که در چاپ های بعدی منهاج تغییر دادند. اما عباراتی از آن را تغییر ندادند. من خط کشیده‌ام. «واحدة لاهل الارض جمیعا». در همان صفحه ٢٨٣. «الی جمیع اهل البقاع و الامثال»، «حکم تمام اهل الارض». این‌ها معلوم می‌شود که برای چاپ اصلی بوده که در عبارت نوشته شده بود و فقط در دفعه بعد دو قید به آن اضافه کردند و سیاق عبارت بهم نخورده است و به مابقی آن دست نزده اند. و حال آن‌که مابقی آن به همان اطلاقی که بوده پیاده شده است. باید دوباره ویرایش شود.

این ضربه ای است که آقای طهرانی به آقای خوئی در این موسوعه زدند. آقای خوئی که جواب می‌دهند ایشان هم ضربه ای می‌زنند. برا ی این جهاتش عرض می‌کنم. ایشان هم ضربه ای می‌زنند که مزلزل مبنای ایشان است. ایشان در جواب حرف اولی که می‌دهند، حرفی را می‌زنند. نمی‌دانم چاپش تغییر کرده یا نه. در صفحه ٨١.

أمّا على المشهور الّذي أيّدته فكاد أن يتمّ أربعة و عشرين شهرا على أقلّ تقدير، و لا ينبّئك مثل خبير12.

«مثل الخبیر» یعنی آقای خوئی. می‌گویند چرا شما آمده‌اید ماه درست کرده‌اید. خدا می‌فرماید سالی دوازده ماه داریم. شما می‌فرمایید نه، ماه نوعی است. یک ماهی برای عده‌ای از کره زمین است. از یک شنبه شروع می‌شود تا ٢٩ روز. یک ماه دیگر هم از فردا برای آن‌ها شروع می‌شود. این‌ها که با هم یکی نیستند. پس در سال ما ٢۴ ماه داریم. چون ماه‌ها با هم فرق دارد و روزهایش هم با هم فرق دارد.

ایشان در صفحه ٩۵ حرفی دارند. من این را عرض بکنم. اولاً می‌گویند شما این وحدت خروج را که لحظه است به رخ ما نکشید. در صفحه ٩۵ عبارتی دارند که می‌فرمایند شما فرق بگذارید؛ اهلال الهلال له معنا و صیرورة القمر هلالا له معنا آخر. آن چه که همه قبول داریم و می‌گوییم خروج القمر از تحت‌الشعاع یک لحظه است، صیرورة القمر هلالا است. اما آیا هل الهلال هم یکی است؟! وقتی «صار القمر هلال» است، آن‌ها روزشان است و اصلاً هلال ندارند. این طرفی ها اصل هلال بالای افق آن‌ها نیست. اهل الهلال؟! بعد هم صریحاً می‌گویند در تهران هوا صاف بود و اصلاً هلال نداشتیم، شش ساعت بعد در اسپانیا اهل الهلال بود. آن‌ها دارند می‌بینند. الآن بگوییم اهل الهلال در تهران؟! نه، خرجالقمر عن تحت‌الشعاع؛ صار القمر هلالا در ساعت یازده شب تهران. اما لم یهل الهلال لتهران.

اینجا در جواب آقای خوئی این را جدا می‌کنند و می‌گویند چاره‌ای نداریم که شما بقاع را، مهال را، افق‌ها را دخالت بدهید. به صرف این‌که بگویید یک لحظه است فایده ندارد. اما آن چه که ایشان گفتند «مع أنّا لم نفهم معنى محصّلا لقولك: على أقلّ تقدير13»؛ آقای خوئی گفتند که تازه من به شما ارفاق می‌کنم و می‌گویم بنابر نظر شما سالیانه اقلا ٢۴ ماه می‌شود. و الا بیشتر هم می‌شود. ایشان می‌فرماید ما این اقل را نفهمیدیم. خب ٢۴ تا بشود. ما چون می‌گوییم دو روز است چاره‌ای نیست. اما بیشتر آن دیگر چرا؟! «هل یمکن اختلاف الشهر بازید من لیلیتن؟»؛ مگر می‌شود که در کل بقاع دو شب باشد؟! فوقش همین دو شب است و تمام. این را به‌صورت سؤال مطرح می‌کنند.

بعدش چه شده؟ نمی‌دانم حاج آقای سیستانی اول مدافع نظر ایشان بوده‌اند یا نه. یک رساله‌ای دارند به نام اختلاف الآفاق فی رویة الهلال. ولی چاپ نشده است. قبل از آن نمی‌دانم نظرشان چه بوده است. بعد از موسوعه نظر ایشان هم عوض شده، نمی‌دانم. باید سؤال شود.

علی ای حال ایشان می‌گویند قبول داریم که لحظه است. اما آفاق هم مهم است. بعد اضافه کردند؛ مشهور می‌گویند هر بلدی که در شرق آن دیدند برای غربی‌ها هم در کل کره زمین کافی است. همه مشهور هم می‌گویند.

سیر بحث رویت هلال در هیویات فقهیه

در هیویات فقهیه هم که مفصل بحث کرده‌اند، حاج آقای سند مفصل همین را به‌عنوان امر مسلم می‌گویند. بعد مواجه می‌شوند با فتوای متأخر آقای سیستانی. خیلی جالب است. می‌گویند ما مدافع رویت هستیم. اهل الهلال. بنابراین صرف این‌که بگوییم یک بلدی در شرق است و در شرق دیدیدم، برای غرب کافی است، صحیح نیست. کافی نیست. ما داریم که در شرق می‌بینند اما بلادی هم هستند که درغرب آن هستند اما چون عرض شمالی آن‌ها زیاد است، واقعاً لم یهل الهلال. هلال ندارند. وقتی هلال ندارند؛ در افقشان نیست، امکان رویت ندارد. خب ایشان هم می‌گویند خب ندارند پس. و لذا ایشان می‌گویند اختلاف ماه سه روز می‌شود، می‌گویند خب بشود. ثم ماذا.

من این را می‌خواستم عرض کنم. وقتی فتوای ایشان آمده، دو مراسله در هیویات فقهیه دارند. در رویت هلال هم از آقای سند آورده‌اند. ایشان می‌گویند یک کتاب در دفاع از شرط اشتراک افق و قول مشهور. بعد وقتی فتوای ایشان را دیدم که می‌گویند که اگر در عرض سه روز هم شد اشکالی ندارد، دو تا رفت‌وبرگشت شده است. بعد می‌گویند وقتی به میدان آقای سیستانی رفتم و خواستم با ایشان در این فتوایشان بحث کنم، برایم واضح شد که آن کتاب من و مختار من و فتوای من درست نبود. یعنی قول مشهور که اشتراط اشتراک افق است، شرط نیست. بعد می‌گویند الآن نظر من این است که اگر وقتی قمر از تحت‌الشعاع خارج شد، در هر کجا دیدند برای کل کره زمین کافی است. ایشان هم وقتی هیویات را می‌نوشتند ظاهراً منهاج قبلی در دستشان بوده است. نه این منهاجی که تغییر کرده است. چون ظاهراً هیویات اولش در ١۴١۴ بوده است. استدراکی که دارند برای سال 1426-27است. برای بعد از آن است. این چاپ ها فرق می‌کند.

حتی در تکلمه المنهاج و مبانی منهاج هم ایشان همان چاپ اول دستشان بوده است. دیدم مرحوم آقای قمی هم می‌گویند مطلقاً. نگاه کنید جالب است. ایشان هم مطلقاً بحث می‌کنند.

بنابراین می‌خواستم این سیر در نظرتان باشد و بروید این‌ها را ببینید. من تا ممکن بود جمع کردم. پس بنابراین کسانی که کتاب نوشتند و مفصل بررسی کردند می‌گویند وقتی بعداً زوایای ثبوتی بحث که روی کره چه می‌گذرد و کجا می‌شود ببینند و کجا نمی‌شود ببیند… . حاج آقای سند وقتی برگشتند هفت دلیل آوردند بر این‌که اشتراک افق شرط نیست. هفت دلیلی که یکی از آن‌ها روایت اندلس است. من گاهی عرض می‌کردم –به‌عنوان حال طلبگی- گاهی آدم به یک روایت برخورد می‌کند و بعضی استظهارات را از روایات می‌بیند، به‌خاطر مبانی کلاسیک چاره‌ای برای او نمی‌ماند که وقتی این استظهارات را می‌بیند خودش را بزند.

ایشان وقتی برگشتند –اول بروید و ببینید روایت اندلس را چطور معنا می‌کنند- می‌گویند روایت این است. بله، اول هم همین بود. یعنی اول هم دلالت روایت واضح است. اما چون در مبانی و جمع ادله فضا سنگین شده اصل مجال نمی‌دهد.

آقای تهرانی در همین رساله می‌گویند کتاب آسید ابوتراب خوانساری را که دیدیم، دیدم که ایشان این روایت را آورده‌اند. آسید ابو تراب مدافع عدم اشتراک بودند. می‌گویند این روایت را آورده‌اند –همین روایت اندلس را- می‌گویند این روایت برای قول ما است. اصلاً علیه ما نیست. کجا برای قول شما است؟! خیلی عجیب است که بگوییم دلالت این روایت برای قول مشهور است. اصلاً این جور نیست. این‌ها را عرض کردم برای این‌که مراجعه بکنید. اندازه ذهن قاصر طلبگی من خدمت شما عرض کردم. انشالله مراجعه بکنید.

والحمدلله رب العالمین

کلید: اذا روی قبل الهلال، رویت هلال قبل از زوال و احتمالات در آن، احتمالات ثوبتی رویت هلال، فرد عرفی، فرد متعارف، تنقیح مناط، لحظه‌ای بودن خروج قمر، احکام لحظه، احکام شب، احکام روز، احکام شب، احکام شبانه‌روز، رویت لحظه‌ای و روایات آن.

1 خیس بخورد

2 قاطن؛ مقیم

3 مرحوم طهرانی

4 منهاج الصالحين (للخوئي)، ج‌1، ص: 27٨‌ چاپ ١٣٩٢

5 همان

6 همان ٢٨٠

7الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 6٧؛ أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن الحسين بن علوان عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر ع قال: كان رسول الله ص يقبل بوجهه إلى الناس فيقول يا معشر الناس إذا طلع هلال شهر رمضان غلت مردة الشياطين و فتحت أبواب السماء و أبواب الجنان و أبواب الرحمة و غلقت أبواب النار و استجيب الدعاء و كان لله فيه عند كل فطر عتقاء يعتقهم الله من النار و ينادي مناد كل ليلة هل من سائل هل من مستغفر اللهم أعط كل منفق خلفا و أعط كل ممسك تلفا حتى إذا طلع هلال شوال نودي المؤمنون أن اغدوا إلى جوائزكم فهو يوم الجائزة ثم قال أبو جعفر ع أما و الذي نفسي بيده ما هي بجائزة الدنانير و لا الدراهم.

8 شبانه روز و...

9 الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج‏1، ص: 61: أقول: و اعلم ان تعريف الله جل جلاله لعباده بشي‏ء من مراده فإنه لا ينحصر بمجرد العقل جميع أسبابه، و لا يدرك بعين الشرع تفصيل أبوابه، لأن الله جل جلاله قادر لذاته، فهو قادر على ان يعرف عباده مهما شاء و متى شاء بحسب إرادته، و اعرف على اليقين من يعرف أوائل الشهور و ان لم يكن ناظرا إلى الهلال، و لا حضر عنده أحد من المشاهدين، و لا يعمل على شي‏ء مما تقدم من الروايات، و لا بقول منجم، و لا باستخارة، و لا بقول أهل العدد، و لا في المنام، بل هو من فضل رب العالمين الذي و هبة نور الألباب من غير سؤال، و ألهمه العلم بالبديهيات من غير طلب لتلك الحال، و لكن هو مكلف بذلك وحده على اليقين حيث علم به على التعيين‏

10 المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 315‌

11 الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج‏1، ص: 65

12 رسالة حول مسألة رؤية الهلال، ص: 81‌

13 همان ٩٩