بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه(٨): ١۴٠٠/٠۶/٢٩

روایت عبید

به روایت عبید رسیدیم؛ مرحوم سید در صفحه ۳ می‎فرمایند

هذه الرواية أيضا قويّة الإسناد، معتبرة، و ليس في طريقها من يتوقّف سوى الحسن بن عليّ بن فضّال و عبد الله بن بكير، و لا يتأتّى القدح فيها من جهة ابن بكير؛ لمكان الطعن.

و امّا الحسن بن فضّال، فقد وثّقه الشيخ في الفهرست و كتاب الرجال. و ذكر العلّامة أنّه ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة، زاهد، ورع و ذكر النجاشي في كتابه مثل ذلك.

و قد أورد أبو عمرو الكشّي في شأنه روايات كثيرة تدلّ على مدحه و عظم منزلته، لكن نقل أنّه كان فطحيّا ثمّ رجع عند الموت.

و كلام الشيخ في الكتابين خال عن ذكر الفطحيّة و الرجوع؛ و لذا منعه جملة من المتأخّرين، منهم المحقّق الأردبيلي.

و على تقدير التسليم، فقد اتّفقت كلمة الناقلين على رجوعه عنها عند موته.

و المشهور عدّ روايات مثله من الصحاح؛ لصدق حدّ الصحيح عليها، و لأنّ تقريره لها بعد الرجوع بمنزلة روايته إيّاها ثانيا، و لا ريب في اعتبارها.

و قد ظهر بما ذكرناه اعتبار سند الروايتين، بل اندراجهما في قسم الصحيح.

و أمّا وجه الدلالة فيهما، فواضح لا يحتاج إلى البيان؛ لأنّه متى ثبت كون الهلال من شهر رمضان وجب الصيام، و متى كان من شوّال وجب الإفطار. و قد دلّت الروايتان صريحا على أنّه إذا رئي الهلال قبل الزوال كان من الليلة الماضية أو من شوّال، فيلحقه حكمه.

و قد أجاب عنهما الشيخ في التهذيب بالحمل على ما إذا اقترن بالرؤية قبل الزوال شهادة عدلين من خارج البلد برؤيته ليلا، قال: و ليس لأحد أن يقول: إنّ هذا لو كان مرادا كان لرؤيته قبل الزوال فائدة؛ لأنّه متى شهد الشاهدان وجب العمل بقولهما؛ لأنّ ذلك إنّما يجب إذا كان في البلد علّة و لم يروا الهلال.

و المراد بهذين الخبرين أن لا يكون في البلد علّة، لكن أخطئوا رؤية الهلال ثمّ رأوه من الغد قبل الزوال، و اقترن إلى رؤيتهم شهادة الشهود.[۱]

بررسی سندی

«هذه الرواية أيضا قويّة الإسناد، معتبرة، و ليس في طريقها من يتوقّف سوى الحسن بن عليّ بن فضّال و عبد الله بن بكير، و لا يتأتّى القدح فيها من جهة ابن بكير؛ لمكان الطعن.» این جا در این یک نقطه ویرگولی گذاشته شده که من با نقطه ویرگول سخت است عبارت را معنا کنم. شما اگر وجهی به ذهنتان می‎آید بفرمایید. من نقطه ویرگول را برمی‎دارم و آن وقت دیگر «لمکان الطعن» خوب می‎شود. عبارت این‌طور می‎شود؛ نمی‎آید قدحی در این روایت از جهت ابن بکیر به خاطر طعن در ابن بکیر. چرا؟ چون طعنی هم اگر در ابن بکیر بیاید، بدل دارد، چون راوی دو تا هستند هم عبدالله بن بکیر است، هم عبید بن زراره؛ در عبید که نیست، این «لمکان الطعن» متعلق به منفی است، نه به نفی. لا یتأتی که یتأتی لمکان القدح است؛ «لا» با «لمکان» در می‎آید. «لمکان» متعلق به منفیّ است نه به نفی یعنی «لا لمکان الطعن» بلکه «یتأتی» این «لمکان الطعن»، این «لا یتأتی». نقطه ویرگول را برداریم خوب است. خب چرا؟ چون دو نفر روایت کردند، یکی عبید بن زراره هست، پس در سند فقط آن چیزی که مشکل ایجاد می‎کند حسن بن علی بن فضال است که از حیث فطحی بودن مشکل است.

«و امّا الحسن بن فضّال، فقد وثّقه الشيخ في الفهرست و كتاب الرجال. و ذكر العلّامة أنّه ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة، زاهد، ورع و ذكر النجاشي في كتابه مثل ذلك.

و قد أورد أبو عمرو الكشّي في شأنه روايات كثيرة تدلّ على مدحه و عظم منزلته، لكن نقل أنّه كان فطحيّا ثمّ رجع عند الموت.» ظاهرا بعداز ظهرها در این مباحثه فقه بود که یادم می‎آید شاید مثلا ۵ سال ۶ سال پیش، جلسات متعددی راجع به آنهایی که فطحی بودند صحبت شد، تفاوتش با واقفه و … . فایل‎هایش هست که حاصل آن بحث ها این بود که فطحی بودن اساسا می‎تواند قدح نباشد به خاطر محتملات حسابی که در آن شش ماهی که عبدالله افطح زنده بود بزرگان صحابه اهل بیت علیهم السلام تحفظاً لنفس الامام الکاظم سلام الله علیه فطحی شدند. فطحیه این طوری بودند، این که واقعا ثابت بشود که آن ها حالا بعدا … بعدش هم می‎گویند «رجع»، خب رجوعش هم معلوم است هم حق واضح شده بود و هم آن با شش ماه فاصله آن خطر اصلی رد شده بود، جلسات متعددی راجع به آن هایی که به فطحی بودن قدحشان می‎کنند صحبت شده، واقفی بودن قدحش خیلی بالاتر از فطحی بودن است، موثقه‎ای که در سند فطحی هست از حیث کلاسیک خیلی به صحیحه نزدیک است تا موثقه‎ای که در سندش واقفی هست. صحبت این‎ها را کردیم.

«و كلام الشيخ في الكتابين خال عن ذكر الفطحيّة و الرجوع؛ و لذا منعه جملة من المتأخّرين، منهم المحقّق الأردبيلي.

و على تقدير التسليم» که ایشان فطحی بوده «فقد اتّفقت كلمة الناقلين على رجوعه عنها عند موته.و المشهور عدّ روايات مثله من الصحاح؛ لصدق حدّ الصحيح عليها» چرا؟ چون خلاصه وقت روایت که امام وقت بوده، وقت موت هم که این بوده لذا می‎فرمایند «و لأنّ تقريره لها بعد الرجوع» اگر بعد از این که رجوع کرد، روایات عند تحدیثه فی حال الفطحیه را مثلا نقد کرده باشد، بله؛ اما اگر گفته باشد آن هایی که در حال فطحی بودن گفتم درست گفتم، در نقل کاذب نبودم، خاطئ نبودم، تقریر این روایاتی را که در حال فطحی بودن گفتنه، فطحی بودن هم شش ماه بوده، حالا چقدر بعدش طول داده آن هم ممکن است ولی علی ای حال تقریره بر آن روایات بعد از رجوع از فطحیت «بمنزلة روايته إيّاها ثانيا» مثل این است که دوباره آن ها را تکرار کرده «و لا ريب في اعتبارها.» شکی در اعتبار روایته ثانیا نیست؛ چرا؟ چون وقتی ثانیا باشد که دیگر مشکلی ندارد، عدلٌ امامیٌ، رجع. پس تقریر و تایید او به منزله روایت ثانیه است «و لا ریب فی اعتبار» آن روایت ثانیه او که دیگر صحیح می‎شود.

«و قد ظهر بما ذكرناه اعتبار سند الروايتين، بل اندراجهما في قسم الصحيح» اگر بخواهید طبق ضوابط کلاسیک خط کشی شده قرن هفتمیِ خشک بگویید، خب ما دو تا روایت داریم حسنه حماد و موثقه عبید؛ این دیگر از حیث ضوابط است، اگر بخواهید با بیاناتی که سید فرمودند و سایر ملاحظات و اعتبارات صحیحه ملاحظه بکنید هر دو صحیحه هستند یا کالصحیحة هستند. مصحح هم به کار می‎رود ولی نوعا مصحح به خاطر آن اصحاب اجماع است که عبارت کشی منظور است «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح» روایاتی که از طریق اصحاب اجماع با تصحیحی که کشی نقل کرده می‎گوییم مصحَّح است، مقتبس از تصحیح اوست ولی کلمه مصحح را یادم نمیاد یک اصطلاح خیلی روشنی برای آن داشته باشند که فقط در آن باشد، در غیرش به کار نرود لذا این را صحیح، کالصحیح، مصحح و امثال‎ها می‎گوییم.

بررسی دلالی

«و أمّا وجه الدلالة فيهما، فواضح لا يحتاج إلى البيان؛ لأنّه متى ثبت كون الهلال من شهر رمضان وجب الصيام» این «لأنّه» ایشان بعدا وحید بهبهانی استادشان یک حرفی دارند که ان شاء الله می‎آید «و متى كان من شوّال وجب الإفطار.» این «لأنّ» چیست؟ می‎گویند خب روایت دارد موضوع را می‎گوید، روایتی که موضوع حکم را می‎گوید یعنی چه؟ یعنی خودتان می‎فهمید وقتی موضوع آمد حکمش هم می‎آید، معنا ندارد یک موضوع بگوید که امروز برای ماه شوال است اما افطار نکنید. همان چیزی که حالا بعدا بحثش می‎آید. «و متى كان من شوّال وجب الإفطار. و قد دلّت الروايتان صريحا على أنّه إذا رئي الهلال قبل الزوال كان من الليلة الماضية أو من شوّال» دو تا تعبیری که دیروز صحبتش شد «فيلحقه حكمه.» روایت دارد اثبات موضوع می‎کند. وقتی موضوع آمد حکمش هم هست، وقتی امام علیه السلام بفرمایند مثلا هذا خمرٌ یا خمرٌ کذا یعنی پس دیگر نجس است، حرام است، این که نه، حضرت گفتند خمر است اما باید صبر کنیم ببینیم حکم نجاست و حرمت می‎آید یا نمی‎آید. نه دیگر این درست نیست.

«و قد أجاب عنهما الشيخ في التهذيب بالحمل على ما إذا اقترن بالرؤية قبل الزوال شهادة عدلين من خارج البلد برؤيته ليلا، قال: و ليس لأحد أن يقول:» مرحوم شیخ در تهذیب و استبصار هر دو روایت را مطرح کردند، خب تهذیب شرح مقنعه است و مرحوم شیخ مفید در متن مقنعه اصلا این‎ها را نیاوردند، مطرح نکردند. ولی خب اصل رویت هلال را که شیخ الطائفه مطرح فرمودند این دو تا روایت را هم آوردند و خواستند که جمع کنند.

چرایی تألیف تهذیب الاحکام

و همان طوری هم که در مقدمه تهذیب فرمودند و دیروز اشاره کردم اساسا می‎گویند که من تهذیب را نوشتم برای این که عده‎ای مثلا از عقیده امامیه برگشتند به این که در روایات امامیه اختلافات و تعارضات زیادی دیدند. آن روز هم من یک چیزی عرض کردم دوباره عبارت شیخ را دیدم بعد ایشان هم خودشان می‎گویند که اساس تشیع امامیه به اعتقاد امامتشان است، فروعات بعدش می‎آید کسی که نمی‎آید به خاطر فروعات از اصل واضحِ برهانی اعتقادی دست بردارد، این چیز روشنی است که شیخ هم فرمودند؛ تازه خدای متعال در هر جایی حجت می‎گذارد، حجت‎های کالشمس مثلا در طایفه سادات حسنی خب طوائفی بوده و هر کدام مفصل بودند، چه جریانات اجتماعی داشتند، خدای متعال مثل جناب عبدالعظیم حسنی را می‎گذارد که شاخص روشن هستند یک کسی که جزء آن سادات بنی الحسن است اما می‎بینید چه کار می‎کند، در علوّ معرفت و مقام اعتقاد امامیه خودش به معصومین. حتی به نظرم مرحوم صدوق شاید در کمال الدین بود که روایتی را از عبدالعظیم سلام الله علیه نقل می‎کنند که ایشان از محمد بن جعفر سلام الله علیه عموی امام رضا نقل می‎کنند که مکه را خروج کرد و دم و دستگاهی داشت بعد مأمون بر او غالب شد و ایشان را مرو خواست حتی در شهادت امام رضا ایشان حاضر بود، بعد مدتی هم وفات کرد، عبدالعظیم حسنی می‎گویند من از محمد بن جعفر تعجب می‎کنم، خودش با یک واسطه که پسرش باشد از محمد بن جعفر نقل می‎کنند. می‎گویند ایشان به پسرش نقل کرده، پسرش هم برای من. اسماء مقدسه ائمه معصومین از زبان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم. یعنی نصوص شخصی که بوده است این ها بیان شده است، آن زید بن ارقم راجع به روز غدیر روایت می‎گوید که در صحیح مسلم از خود زید است که می‎گوید «خطب خطبةً بماء یدعی خمًّا» بعد یک جمله‎اش را می‌گویند، خطبه یک جمله می‎شود؟! خطبه مفصل است. آن وقت در یکی دیگر از کتاب‎ها من یادداشت دارم الان یادم نیست کدام کتاب را دیدم، از همین زید بن ارقم. می‎گوید حضرت در روزی که خطبه غدیر را خواندند برای ما نقل کردند هر چه اتفاق می‎افتد «الی قیام الساعة». و این خطبه مفصل غدیری هم که ما داریم بخشی از آن هست و وقتی زید این را می‎گوید که حضرت همه چیز را گفتند بعد روایتی می‎آید که در آن خطبه اسماء معصومین علیهم السلام آمده یا آن راوی که در صحیح بخاری مسلم خودش هست می‎گوید از پدرم شنیدم می‎گوید بعد حضرت ذکر کردند «کلهم من قریش»، «کلهم من قریش» یعنی حضرت فرمودند که ائمه اثنی عشرا «کلهم من قریش» یا نه او می‎گوید حتی ذکر هم کردند و کلهم من قریش؟ یعنی همه مذکور از قریش بودند. منظور این که جناب عبدالعظیم حسنی می‎گویند تعجب می‎کنم، محمد بن جعفر خودش برای ما اسماء معصومین را نقل کرده که امام از ناحیه خدا هستند، خود ایشان دوباره در مکه خروج کرده، این هم یک سیدحسنی است که این طور حجت الهی برای سایرین است، خب این اصلِ اعتقاد به امامت صاف بشود بعد حالا می‎آید فروعات، حدیث، روایت، تعارض، جمعش، نمی‎شود که اگر دو تا روایت یا یکی تقیه بود یا نبود جمعی داشتید که شما نفهمیدید، با تعارضات چه کار کنیم؟ شما بخواهید از اصل اعتقادات واضحه دست بردارید یا از سادات حسینیه جناب علی بن جعفر سلام الله علیه که این بزرگوارها چه کارها کردند، آخر سایر سادات به او اعتراض کردند گفتند آبروی ما می‎رود شما بزرگ بنی‎هاشم هستید، پیرمرد هستید، جلوی طفل ۷ ساله، ۹ ساله بلند می‎شوید دست به سینه می‎گذارید، می‎دوید، آخر در مسجد دوید، تا امام جواد سلام الله علیه وارد شدند علی بن جعفر دوید، سیدی و مولای! این‎ها همه گفتند شما چرا این کار کردید؟ گفت چه کار کنم که این ریش سفید من را خدا لایق ندانسته، برای آن مقامی که این طفل برای او لایق دانسته است. این‎ها خیلی مهم است، این‎ها ساداتی بودند و حجج الهیه برای سایرین بودند، برای امثال این که شیخ می‎گویند … گفتم در تعلیقه تهذیب نوشته است که «لم نظفر له من ترجمة» ولی همین ابوالحسین کنیه همین موید بالله است که صحبتش بود،صاحب شرح تجرید. همان اول شرح تجرید که می‎گویند «اخبرنا فلان» می‎گوید «أخبرنا ابوالحسین احمد بن الحسین هارونی» ولذا در مقدمه تهذیب هم دارد که شیخ مفید به شیخ الطائفه فرمودند که «ابوالحسین الهارونی العلوی» رَجَع از تشیع به زیدیه به این که مثلا اختلافاتی در روایات است، به ظن قوی این ابوالحسین چون کنیه‎اش هم یکی است همین الموید صاحب شرح تجرید است که شیخ مفید هم برایشان نقل کردند معاصر بودند و قبلا عرض کردم، شیخ مفید شاید دو سال از ایشان کوچکتر بودند. تولد ایشان ۳۳۳ است، مرحوم شیخ مفید شاید ۳۳۵ است.

خلاصه منظور این که تهذیب برای اختلاف روایات است و استبصار هم بعدش نوشته شده است. مرحوم شیخ می‎آیند این جا طبق مبنای مشهور روایاتی که با او معارضه دارد می‏خواهند توجیه کنند، می‎خواهند تأویل کنند،حرف بزنند.

بیان سید بحرالعلوم در تحلیل روایت

فرمایش ایشان(سید بحر العلوم) چیست؟ می‎گویند روایاتی که می‎گوید «إذا رئی قبل الزوال» با سایر ادله جمع بکنید، قید به آن بزنید و راحت بشوید. «قال: و ليس لأحد أن يقول: إنّ هذا لو كان مرادا كان لرؤيته قبل الزوال فائدة» «لما کان»، این «کان» را در نسخه خطی مصابیح سید آدرس داده، حالا نمی دانم نسخه خطی در دست بوده که از آن آدرس داده شده است.

شاگرد: بله

استاد: آهان، پس نسخه خطی مصابیح سید هست که هنوز هم چاپ نشده است. این جا در کتاب رویت هلال که ما از آن برداشتیم، «لما» افتاده است. «لو کان مرادا لما کان لرؤیته قبل الزوال فائدة» تعلیقه ششم را ببینید، این دیگر برای کتاب رویت هلال نیست، دارد که «فی المصدر و النسخة المخطوطة لما کان» مصدر هم همان کتاب تهذیب می‎شود که حالا عبارتشان را عرض می‎کنم.

تفاوت ظهور و استظهار

یک بحث‎هایی هم دیروز عرض کردم بنای من بر این است که این‎ها خرد خرد مطرح بشود تا برای بحث‎های رویت هلال ذهن شریفتان آماده بشود؛ دیروز راجع به خود این دو تا روایت -قبل از این که ببینیم شیخ چه فرمودند -قبل از زوال عرض شد که اگر در ذهنمان ملاحظه کنیم که زوال لحظه است، قبلا عرض کردم که ظهور داریم و استظهار؛ ظهور همانی است که عرف به بدو نظر می‎فهمد، استظهار این است که شما قبل از این که این عبارت را به عرف عرضه بکنید یک مقدمه می‎گویید، این مقدمه را در ذهن مخاطب آماده می‎کنید، بعد این عبارت را به آن ها عرضه می‎کنید. وقتی آن مقدمه در ذهن عرف حاضر است، بعد به عبارت نگاه می‎کند معنای لطیف‎تر یا حتی با یک مراتبی… «استظهر» استظهار با مقدمه چینی و ضمیمه چیزهایی ذهن را آماده می‎کند. استظهارات حجت است یا نیست؟ اگر عرف عقلا معیت بکنند، بله. شما مقدمه‎ای که می‎گذارید یک وقتی است عرف ناباور ظهوری پیدا کنند، نه! فردا دیگری می‎آید حرف شما را رد می‎کند اما اگر شما مقدمه‎ای به عرف عقلا عرضه کردید که بعد از شما دیگران، سال بعد، صد سال بعد، پانصد سال بعد، هر کس بیاید این مقدمه را در نظر بگیرد شما را تایید می‎کند که منظور گوینده از این کلام -با ملاحظه این مقدمه- این بوده، اگر این بود بله، استظهار حجت است، ظهور بدوی کنار می‎رود شبیه قرینه منفصله؛ قرینه منفصله این است که چیزی را از بیرون می‎آورید، ظهور دیگری دارد. خب حالا من سوالی که مطرح کردم خودش یک نحو استظهار است، سوال این بود که زوال لحظه است یا قطعه‎ای از زمان است؟

با طرح این سوال ذهن آماده می‎شود تا از این دو تا روایت باب تلقی کند که آیا مقصود گوینده اماریت است که دیشب هلال داشتیم یا القای یک ضابطه است، ضابطه‎ای که رویت هلال اگر قبل از زوال است، رویت هلال حتی رویت خارجی‎اش هم صحبت هست یا نیست؟ اگر برای ضابطه است نیاز به رویت خارجی نداریم آن هایی که دیروز صحبت شد که بگوییم حالا چه کسی می‎آید نزدیک زوال ببیند، صبح باشد بله تازه در روز اول ماه صبح هم نمی‎شود ببیند، این‎ها یک مقدماتی است که من سریع عرض می‎کنم در ذهن شریف بماند؛ آن هایی که می‎دانید تکرار است، آن‎هایی هم که نمی‎دانید ان شاء الله برایتان انس ذهنی برای مباحثات بعدی حاصل می‎شود.

انواع رصد حرکات در آسمان

شما اگر بخواهید فقط خودتان باشید و چشمتان. بروید رصد کنید، کاری به اطلاعات بیرونی و مطالب دیگران نداشته باشید، خودتان و چشمتان بروید بیرون آسمان را نگاه کنید رصد کنید مثل یک آماتوری که هیچی هم نمی‎داند که فقط خودش هست و چشمش. شما سه مرحله رصد دارید، یک شخصی خودش هست و چشمش، سه مرحله رصد می‎تواند انجام بدهد؛

یک رصد چند ساعتی. اولین رصد است که با چند ساعت می‎رود رصد میکند و مطالبی به دست می‎آورد. هیچی هم ندانسته باشد الان از غار در آمده باشد مثلا ۳۰ سال از عمرش در غار بوده و در نیامده است حالا هم بیرون می‎آید و خورشید و آسمان را می‎بیند، چشم دارد و خلاص و هیچ اطلاعی هم ندارد. این یک رصد چند ساعتی دارد، همین شخص یک رصدی چند روزی دارد، لااقلش دو روز است و یک رصدی چند ماهی دارد، چند ماهی که لااقلش دو ماه است. به این توضیح شما الان یک روز بیرون بروید مثلا شب اول ماه است، متوجه مغرب می‎شوید، ساعت را نگاه می‎کنید مثلا با فاصله یک ساعت خورشید بالای افق است غروب نکرده، یک ساعت صبر می‎کنید می‎بینید این خورشیدی که بالای آسمان بود، در افق رفت و غروب کرد؛ این غروب را چه کسی است که نتواند ببیند؟ با فاصله یک ساعت به غروب زل زد که این خودش یک رصد است، رصد حرکت خورشید از شرق به غرب، دارد می‌بیند که خورشید از این طرف طلوع کرده از آن طرف هم غروب می‎کند، می‎گوییم حرکت اولی، حرکت از شرق به غرب، حرکتی است که در چند لحظه، در چند ساعت قابل رصد است و به راحتی دارد می‎بیند. مثلا اگر شب دوم ماه بعد می‎بیند هلال هم روشن شد، بعد این که خورشید غروب کرد نورش کم شد، هلال هم پیدا شد، می‎بیند همین کار را هلال هم کرده است، هلال هم غروب کرد، ستار‎ه‎های بعدی همین طور غروب کردند یعنی می‎بیند کأنه یک کره سماوی داریم، این کره مثل توپ دارد دور ما می‎گردد. چطوری؟ از شرق به غرب اینطوری این توپ دارد می‎گردد. این اولین رصدی است که شما با چند ساعت متوجه آن می‎شوید، تمام شد می‎بینید مثلا ماه هست و خورشید، خورشید غروب کرد، ماه هم بالایش هست، ماه غروب کرد، با همدیگر رفتند، او جلو بود، این عقب بود، با همین میزان رفتند.

حالا شما اگر همین ساعتی که دیروز بودید فردا هم بیاید همین جا بایستید. فردا یک ساعت بایستید ببینید خورشید هست، می‎آید دارد می‎رود غروب کند همان حرکت دیروزی از شرق به غرب. ماه هم دارد می‎آید برود اما ماه اگر دیروز مثلا نیم ساعت بعد از خورشید از شرق به غرب غروب کرد حالا بالاتر است حالا فاصله غروبشان یک ساعت است-مثال دارم عرض می‌کنم- مثل این که ماه یک خرده برگشته یعنی حرکتی از غرب به شرق کرده است اما در یک شبانه‌روز. حرکتی برعکس از غرب به شرق حرکت کرده است و هلال بالاتر آمده است. حساس می‎شود از خودش سؤال می‌کند آیا ماه برگشته؟ فردا بروم ببینم چطور شده، می‎بیند فردا باز هم رفته است اصلا شب هفتم وقتی خورشید دارد غروب می‎کند نه تنها قمر پشت سر نیست، در تربیع است، وسط آسمان است، شما شب هفتم ماه هر وقت نگاه بکنید تربیع است، ماه نصفه وسط آسمان است، خورشید در افق می‎رود و ماه هم وسط آسمان است.غیر این هم نمی‌شود. مدام آمده دوباره همین طور شب هشتم و نهم دوباره می‎رود، شب چهاردم، شب بدر همین که خورشید می‎آید غروب کند، ماه از این طرف دارد طلوع می‎کند یعنی ۱۸۰ درجه از او فاصله گرفته است این را حرکت ثانیه می‎گوییم، حرکت ثانیه‎ای که از غرب به شرق است، دیدید که با دو روز، سه روز متوجه این می‎شود. کسی که فقط چشمش دارد می‎بیند، می‎بیند ماه دارد این طرف فاصله می‎گیرد و یک حرکتی آن جا دارد.

یک حرکت دیگر هست که چند ماه کارش را می‎فهمد. آن چطوری است؟ مثلا وقتی خورشید دارد غروب می‎کند هلال بالا بود نگاه می‎کند می‎بیند یکی از آن صورت فلکی، چون مِنطقة البروج، ١٢ تا برج و صورت فلکی دارد مثلا وقتی در شهریورماه باشد یا الان در مهر ماه شده، وقتی در مهر ماه می‎رود طرف مغرب می‎ایستد و خورشید دارد غروب می‎کند می‎بینند وقتی پایین رفت یک مقدار روشن شد برج عقرب، بالای مغرب است؛ همان حرکت شبانه‎روزی یک مقدار صبر می‎کند می‎بیند صورت‎های برج عقرب هم پایین رفتند، پشت سر خورشید است؛ خب فردا می‎آید می‎بیند همین طور است، پس فردا می‎آید می‌بیند همین طور است یعنی خورشید در ایام مهرماه غروب می‎کند، پشت سر خورشید صورت فلکی عقرب پیداست که بعد خورشید غروب می‎کند، حالا یک ماه صبر می‎کند، ماه آبان می‎شود، در ماه آبان که می‎آید حالا می‎بیند خورشید غروب کرد و می‎بیند آن صورت عقرب خبری نیست. صورت عقرب هم همراه او غروب کرده، آن صورت فلکی بعدی، میزان و عقرب و قوس، قوس بالای افق است با فاصله یک ماه، دو ماه این را کشف می‎کند. معنای این چه شد؟ آن صورت‎ها را ثوابت می‎گوییم. می‎فهمد عجب! همین طور که ماه عقب عقب می‎رفت یعنی از غرب به شرق حرکت روزانه داشت که من دیدم، الان در چند ماه فهمیدم که خورشید هم در صورت‎های فلکی حرکت عقب عقب از شرق به غرب دارد. یعنی اول خورشید در برج میزان بود، عقرب بالا بود، خورشید آمد جلو در برج میزان آمد از غرب به شرق. لذا در ماه آبان شما می‎گویید خورشید در برج عقرب است، در مهر ماه خورشید در برج است، میزان است و هر ماهی ۳۰ درجه می‎رود. یعنی هر ماهی برج ها از غرب به شرق عوض می‏شود، نوعا حرکات سماوی از غرب به شرق است. همان حرکات را در رصدخانه می‌بینند،چهارتا حرکت است، معروف‎ترینش همین برای فلک اطلس است و حرکت اولی که برای حرکت وضعی زمین است، همانی که عرض کردم با ظرف چند ساعت می‎توانید ببینید. معروف‎ترین حرکت از شرق به غرب، همین است، سه تا دیگر هم هست که آن برای دو سه تا فلک های قمر و کواکب دیگر است که سر جایش گفتند. نوع حرکات همه از غرب به شرق است یعنی شما در رصدخانه با وقت صرف کردن می‎بینید همه دارند برعکس برخلاف حرکت شبانه‎روز می‎روند.

اقسام رویت هلال

رویت هلال بعد و قبل غروب

خب حالا می‎خواستم این را عرض کنم که شما یک رویت هلال بعد الغروب دارید، یک رویت هلال قبل الغروب دارید، یک رویت هلال بعد الطلوع دارید، یک رویت هلال قبل الطلوع دارید، همه این‎ها تا توجه کنید همه در ذهنتان می‎آید، رویت هلالِ قبل الغروب کی است؟ مثل همین شب سوم، شب چهارم به راحتی شما نگاه می‎کنید هنوز خورشید در آسمان هست اما ماه شب سوم و چهارم را هم می‎بینید، چون ماه پر نور است، قبل الغروب رویت هلال شب سوم می‎کنید، قشنگ می‌بینید. اما ماه شب اول چون ضعیف است، تا نور خورشید هست نمی‌بیند، نورش ضعیف است بعد این که خورشید غروب کرد این دفعه می‎توانید هلال را ببینید، این رویت هلال بعد الغروب است این که روشن است نوعا هم دیدید،

رویت هلال قبل و بعد طلوع

حالا طرف طلوع بیایم، یک رویت هلال قبل الطلوع داریم، یک رویت هلال بعد الطلوع داریم، شب چهاردهم ماه برمی‎گردد می‎رود این جا می‌رسد. خب شب چهاردهم رد شد، شب پانزدهم، شانزدهم، هفدهم شد؛ وقتی خورشید غروب می‎کند ماه کجاست؟ شب هیجدهم ماه است، الان خورشید غروب کرد، ماه کجاست؟ ماه هنوز طلوع نکرده، چون مدام دارد برمی‎گردد از غرب به شرق می‎رود، چهاردهم به افق رسید، خورشید که غروب می‎کرد ماه شب چهاردهم تازه داشت طلوع می‎کرد، یک شب بعدش خورشید غروب می‎کند و او هنوز طلوع نکرده، چون برگشت، همین طور برمی‎گردد و تا تربیع سوم می‎آید یعنی شب ۲۳ و ۲۴ ماه، نصفه شب تازه ماه دارد طلوع می‎کند، هنوز سر شب شما هر کجا بروید ماه نمی‎بینید، همین طور باز برمی‎گردد تا کی؟ مدام دارد نزدیک می‌شود برگردد به طرف خورشید دارد می‎رود تا صبح ۲۷ام می‎آید که هوا کم کم روشن شده است می‎بینید اول ماه طلوع کرده بعدش خورشید طلوع می‎کند، هلال را به راحتی می‎توانیم ببینیم، رویت هلال قبل الطلوع، اول ماه طلوع می‎کند، بعدش خورشید طلوع می‎کند و این صبح ۲۷ام به راحتی دیده می‌شود. صبح ۲۸ام شرایط فرق می‎کند، فردا صبح ۲۸ام می‎روید می‎بینید دیگر حالا ماه را نمی‎بینید. چرا؟ چون صبح ۲۸ام که در محاق قرار می‎گیرد، صبح ۲۷ هنوز فاصله داشت جلوتر از خورشید بود، اول ماه طلوع کرد بعد خورشید، همین طور دارد به طرف خورشید برمی‎گردد فردایش صبح ۲۸ام نزدیک خورشید رفته است یعنی اگر بتواند رصد کند حدودا با هم طلوع می‎کنند برگشته وعقب عقب رفته همراه خورشید شده، چون همراه خورشید دارد طلوع می‎کند و قطرش هم باریک‎تر می‎شود و نورش هم ضعیف‎تر می‎شود دیگر صبح ۲۸ام در شرایط متعارف شما نمی‎توانید ماه ببینید. این رویت هلال قبل الطلوع می‎شود.

رویت هلال بعد الطلوع متصور است؟ بله. همین ماه دارد می‎رود، کنار خورشید می‎رسد مقارنه می‎شود که دیروز عرض کردم، از مقارنه که رد شد یعنی فردایش روز سی‎ام ماه، اول خورشید طلوع می‎کند پشت سرش هلال ضعیفی دارد طلوع می‎کند چون ماه آن طرف رفته است، حالا ببینید که مرد بینا می‎خواهد که رویت هلال داشته باشد بعد الطلوع یعنی اول خورشید طلوع کند بالا بیاید بعد از طلوع خورشید تازه هلال طلوع کند، صبح کی؟ صبح ۳۰ام، صبح ۱ام همه این ها این طوری است.

هر صبح اول ماهی، هر اول ماهی این طوری است، هلال بعد الطلوع، تازه طلوع می‎کند، خورشید طلوع می‎کند چند لحظه بعدش نیم ساعت، یک ربع، ساعتش هم برای هر بلدی معلوم است، چه کار می‎کند؟ هلال طلوع می‎کند. پس ما یک رویت هلال بعد الطلوع داریم یعنی طلوع هلال بعد الطلوع الشمس و کسی که بتواند آن را ببیند.

بنابراین «إذا رئی الهلال قبل الزوال» در شرایطی است که حتما ماه از مقارنه رد شده است و طلوعش هم بعد از طلوع شمس است حالا چقدر قطر این هلال باشد و چه کسی بتواند ببیند؟ حالا روی این حسابی که عرض کردم سوم ماه، وقتی غروب می‎کرد، اول خورشید غروب می‎کرد ماه سه شبه بود، چرا سه شبه بود؟ چون از خورشید دیرتر طلوع کرده بود، اول خورشید طرف مشرق طلوع کرده بود، بعد مثلا یک ساعت و نیم، تازه ماه طلوع کرده است، خب همین طوری با هم روی آسمان می‎آیند؟ خب اول خورشید غروب می‎کند و با فاصله یک ساعت و نیم بعدش ماه شب سوم است، ماه غروب می‎کند.

خب حالا، اینها کارهای آسانی است که روز اول ماها شما اگر صبح بروید یا روز چهارم ماه راحت‎تر است که شما اگر رصد کنید، خورشید که طلوع کرد حدود ۲ ساعت بعدش می‎توانید هلال ببینید که تازه دارد طلوع می‌کند چون قطرش درشت است می‎بینید شما ماه روز چهارم و پنجم را ساعت ۸ صبح بروید ببینید طلوع کرده می‎توانید به‌راحتی ببینید. چون نورش هم خوب است. پس این روال رویت یک روال خیلی منظمی است، چهار جور هم رویت با این خصوصیات عرض کردم.

امکان رویت هلال قبل از زوال

حالا صحبت سر این است که رویت قبل از زوال می‎شود یا نمی‎شود؟ کتاب‎ها من متعدد برخورد کردم که آقایان دیروز هم فرمودند، گفتم اصلا این محل ابتلاء نیست کسی نمی‎بیند، کسی ندیده، ما که نشنیدیم، این‎ها زیاد در کتاب‎ها آمده است.

اولا صحبت سر این است که روایت می‎خواهد ضابطه بفرماید یا می‎خواهد رویت خارجی را بگوید نادر الوقوع است؟ این که منظور از روایت ضابطه باشد مشکلی نیست، می‎‎خواهید ببینید، می‎خواهید نبینید، شما طبق ضوابط دقیق می‎توانید ضابطه برای خروج قمر از تحت الشعاع بدهید و لذا هم فقها بحث کردند؛ در عروه بروید ببینید که اگر شما از قول منجم به علم برسید یا اطمینان کالعلم، قول منجم «لا اعتبار به» «و لا اعتبار بقول المنجم»، آن اعتباری ندارد چون ظنون است «إن الظن الظن لا یغنی من الحق شیئا» اما اگر منجمی روی حساب و محاسبه بود که از قول او به اطمینان رسیدیم، این جا فقها دارند که اختلاف است و متعدد من برخورد کردم، جامع المسائل حاج آقا که هست دیگران هم من دیدم، می‎گویند اگر از قول منجم به اطمینان برسد، اطمینان است، حجیت دارد، تا چه اندازه، قوی باشد، درست محاسبه بکند. محاسبات دقیقی نیاز دارد باید حساب داشته باشد.

حاج‎آقای حسن‎زاده می‎فرمودند که وقتی تهران خدمت آقای شعرانی بودیم، در تمام سال فقط ۲ روز تعطیلی داشتیم، عاشورا و ۲۸ صفر، دیگر نه جمعه داشتیم، نه پنجشنبه داشتیم، من همیشه این را که یادم می‎آید که ایشان گفتند می‎گویم ما شاء الله به آقای شعرانی! یعنی واقعا ایشان بودند که اصل کار بودند و الا آن‎ها که جوان بودند، مدرسه تهران و مروی و در عنفوان جوانی و درس خواندن، خب نشاط داشتند، آقای شعرانی که این طوری همت داشتند، علی ای حال گفتند من دو سال متصل پیش ایشان مجستی را تمام کردم، مجستی کتاب کبیر هیئت است که دیگر وارد می‎شوند، گفتند کتاب تمام شد آقای شعرانی به من گفتند خب یا الله آستین را بالا بزنید و دست از آستین بیرون بیاورید و محاسبه کنید مثلا امسال کسوف کی است؟ خسوف کی است؟ تعبیر ایشان این بود که آقاجان! دست به قلم بردم شروع کردم، نشد. گفتم استاد فرمود که پس نشد یک دفعه دیگر؛ گفتند دو سال دیگر دوباره سرگرفتند، دوباره مجستی را از اول خواندیم تا دو سال بعد، گفتند این دفعه شد؛ شاید هم گفتند تقویم من چند سال چاپ شد بیرون آمد، بعدا من یک پیش‎بینی داشتم و بعضی دیگر از منجمین با من اختلاف نظرشان شد، خیلی حرف در آن درآمد و حرف من درست از آب درآمد و حرف من که آن خسوف و کسوف بود گفتند دیگر بعد لوازمی پیدا کرد و من هم ترک کردم، دیگر از آن سال به بعد من تقویم بیرون ندادم، این چیزی است که من شنیدم. منظور این است که تقویم‎نویسی و محاسبه کار سنگینی است، دو سال خواندند بعد می‎گویند نشد، دو سال دیگر بعدش بخوانند، خب آن وقت می‎گوییم حالا که محاسبه می‎کنند نظر ایشان درست دربیاید، منظور من این بود که به صرف این که بگوییم منجم است و یک چیزی گفت و تمام، نه. ظن است اما منجم خبیری باشد که اطمینان از حرفش حاصل شود آن حرف دیگری است.

خب فتاوایشان را بعدا می‎بینید، جمع‎آوری بکنید کسانی که گفتند اگر اطمینان آورد، حجت است را می‎توانید جمع‎آوری کنید. علی ای حال ما که مباحثه تلسکوب مقصودمان بوده و بعدا هم راجع به رویت هلال همه مبانی را می‎خواهیم ببینیم و حرف‌ها را ببینیم، اول باید آن چه که در آسمان می‎گذرد را بدانیم، نمی‎شود که همین طور بدون اطلاع از آن چه که در وضعیت آسمان دارد می‎گذرد همین طور یک چیزی معنا کنیم و جلو برویم، مشی علی العمیاء می‎شود؛ اگر هم وقتتان را گرفتم برای این بود، آن‎هایی که می‎دانستید تحمل کردید، آن‎هایی هم که نمی‎دانستید این را هم عملی و هم ذهنی‎اش را شروع کنید که ان شاء الله یک انسی به حرکات آسمان بگیرید. حرکت کره سماوی! کره سماوی الان هم هست یعنی الان در پیشرفته‎ترین رصدخانه‎ها، کلاس‎های نجومی آن‎ها قرار نیست شما را به نظریه در رصدخانه‎ها ببرند، در رصدخانه کاری به نظریه کپلر و کپرنیک و امثال اینها. آن‎ها همین کره سماوی هست را می‎گویند، می‎گویند بعد این که فهمیدید بعد بروید ببینید چه می‎گذرد! شما با چشمتان ببینید این کره دور سر شما از شرق به غرب دارد می‎رود و هر شبانه روز یک دور میزند، حالا آیا زمین گشت؟ چه شد؟ آن جای خودش است.

انواع علم هیئت ونجوم

می‎گویند هیئت و نجوم تجسیمی، هیئت و نجوم ریاضی، هیئت و نجوم احکامی، این سه تا را داریم؛

احکامی این است که می‎گویند سیل می‎آید، جنگ می‎شود، احکامی بر اوضاع کواکب بار می‎کنند، علم نجومی که خواندنش حرام است حلال است که مرحوم شیخ در مکاسب داشتند، اصل علمش، علم درستی است، من علوم الانبیاء است. روایتش را ببینید. علم نجوم احکامی، آن مِن علوم الانبیاء است. اما کاملش در دست‎ها نیست.

یکی علم نجوم ریاضی است. ریاضی فقط همین که عرض کردم کره سماوی است، محاسبه ریاضی اوضاع و افلاک و اجرام سماوی است، زمین دارد می‎گردد و خورشید وسط است، ما کار نداریم، ما فقط رصدخانه هستیم و داریم محاسبه ریاضی می‎کنیم، خروجی این رصد و محاسبات ما اسمش زیج است، زیجات است، هر رصدخانه‎ای یک زیجی دارد، زیج یعنی سال‎های متوالی که این‎ها رصد کردند آن چه را که دیدند ثبت می‎کنند و زیج‎های مختلفی بوده و خود زیجات تاریخش خیلی دم و دستگاهی دارد. عرض کنم که این کره سماوی، رصدخانه الان هم زیج دارد، زیج دارد یعنی چه؟ یعنی می‎گوید ما خودمان را مرکز فرض بگیریم، کره سماوی داریم که داریم رصد می‎کنیم فاصله خورشید با ما این اندازه است. نمی‎گویید که چه کار دارید خورشید که مرکز است، بیا برو بگو فاصله زمین و ماه چقدر است، نه! آن ها اصلا به جای خودش، آن ها هیئت و نجومی تجسیمی می‎شود یعنی مجسم کنیم که حالا زمین مرکز است؟ خورشید دارد می‎چرخد؟ یا خورشید مرکز است؟ آن هیئت تجسیمی است. جای خودش بحث می‎کنیم. در هیئت و نجوم ریاضی که می‎خواهیم زیج بنویسیم اصلا کاری به آن تجسیم نداریم، در آن اصلا ذهنمان پرت می‎شود، راحت‎ترین راه هم الان همین است که در همه رصدخانه ها زیجاتی که با همین طریق کره سماوی است،

کره سماوی چیست؟ من یک سوال ساده هم مطرح کنم الان شما گفتید کل کره دور سر ما به عنوان یک حرکت شبانه‎روزی از شرق به غرب دارد می‎گردد. خب شما یک توپ را بگردانید اگر یک توپ را بگردانید همه نقاط او یک دایره بزرگ ۳۶۰ درجه می‎گردند؟ توپش را دورش بدهید، می‎گردند؟ نه. یک توپ که دور می‎گردد فقط یک نقطه در منطقه، وسط آن توپ است که دایره بزرگ می‎گردد، بقیه دایره‎ها همه کوچک هستند، تا دو تا قطب می‎آید یعنی یک توپ را دو تا انگشت دو طرفش بگذارید و چرخش بدهید، آن نقاطی که زیر انگشت شماست درجا دارد می‎گردد، این‎ها را قطب الحرکة می‎گویند، قطب الحرکة حرکت ندارد، بزرگترین حرکت را دایره عظیمه هر توپ دارد، بقیه هم دوائر صغار موازی او هستند که حرکتشان کمتر است و حرکت تا قطبین می‎رسد؛ قطبین کره‎ای که در حال حرکت است اصلا حرکتی ندارد؛ دو تا نقطه هست در جا. خب تا این را بگوییم به ذهنتان می‎آید اگر این کره دارد دور سر ما می‎گردد پس دو تا قطب دارد، دو تا قطبش کجاست که تکان نمی‎خورد؟ برای ما که الان در قم هستیم قطب شمال از افق بالاتر است، شبانه‎روز هم اگر رصدش کنید تکان نمی‎خورد. ستاره جُدَی ستاره قطب شمال است، نه غروب دارد، نه طلوع. قشنگ اگر رصد چشمی بکنید در یک شبانه روز کل کره دور شما می‎گردد ولی این ستاره درجا می‎گردد. چرا؟ چون قطب حرکت است. خب قطب جنوب چه؟ قطب جنوب را که ما در قم هستیم هرگز نمی‎بینیم، می‎گویند أبدی الخفاء است یعنی بچه‎ای که این جا به دنیا آمده ۱۵۰ سال هم زندگی کرده یک دفعه قطب جنوب و ستاره‎های دور آن را نمی‎بیند، چرا؟ چون زیر افق دارند درجا می‎گردند، بالای افق هیچ وقت نمی‎آید، ابدی الخفاء هیچ وقت نمی‎بینند.

خب این کره است به حرکت اولی.

شاگرد: نیم کره جنوبی زمین می‌بینند؟

استاد: بله آن ها آن را می‎بینند، جُدی ما را نمی‎بینند. یعنی اصلا نمی‎دانند جدی چیست چون هیچ وقت در عمرشان ندیدند؛ این برای حرکت اولی، حالا آن سوالی که می‎خواستم بگویم این است…

شاگرد: به نسبت کره زمین با یک زاویه‎ای دارد می‎چرخد.

استاد: این زاویه‎اش برای ماست که در قم هستیم، الان ما حبشه برویم و نزدیک خط استواء برویم هیچ کدام از قطبین را نمی‎بینیم. قطب شمال در افق می‎رود، قطب جنوب هم در افق می‎رود این طوری در آسمان می‎گردد، قطب‏ها را نمی‎بینیم. تا کجا باشیم. شیخ بهایی در تشریح الافلاک فرمودند شش نوع افق داریم، یکی‎اش قطبین است، آن شش نوع را قبلا هم ما چند سال پیش در همین جا مباحثه کردیم، فایل‎های تصویری‎اش هست که مباحثه کردیم، اگر علاقه داشتید مباحثه کنید، آن فایل‎ها هم هست کمک می‎کند. علی ای حال این مربوط به افق می‎شود که الان ابدی الخفاء به این مربوط می‎شود که ما کجای کره زمین ایستاده باشیم.

سوال من این است رصد اول که دو سه ساعته تمام می‎شود،و حرکت شرق به غرب بود، رصد دوم چه بود؟ رصدی بود که باید چند روز وقت صرفش کنیم، اگر امروز هلال و شمس را دیدیم فاصله‎شان مثلا نیم‎ متر است، فردا که می‎آییم بیشتر شده یعنی به طرف از غرب به شرق دارد برمی‎گردد، آن حرکت عقب عقب از غرب به شرق آن هم کروی است یا نه؟ وقتی رصد می‌کنی می‌بینی کروی است. آیا قطب حرکت او یعنی به صورت کره که دارد می‎گردد و دو تا نقطه ثابت دارد قطب حرکت عقب عقب با حرکت اولی که از شرق به غرب است، یکی است یا نه؟ نه یکی نیست؛ این که هیئت پیچیده می‏شود برای این است. یعنی مثل این که دو تا توپ در نظر بگیرید یک توپ دارد با یک محور و دو تا قطب می‎گردد، یک توپ دیگر در آن هست ولی قطبش و حرکتش فرق می‎کند، مطابق محور او نمی‎گردد، قطبِ این حرکت برگشت حالا برای فلکه ثوابت، برای قمر هم که پیچیده‎تر، حدود ۲۳ درجه از قطب شمال، قطب شبانه‎روز فاصله دارد و لذا مدام می‎گویند مدار ۶۷ درجه که رسیدید، مدار ۶۷ درجه یعنی چه؟ یعنی تا جایی می‎روید که از آن جا دیگر شب و روز می‎تواند محو بشود یعنی شش ماه شب بشود و شش ماه روز بشود؛ مدار ۶۷ درجه زیر سر همین تفاوت دو تا قطبین به ۲۳ درجه است، پس در شبانه‎روز آن قطب حرکت یک دور کوچک می‎زند و ما در آسمان می‎توانیم ببینیمش، قطب آن حرکت ثانیه.

شاگرد: عدد ۶٧ از کجا ناشی شده است؟

استاد: ۹۰ درجه است، ۲۳ به اضافه ۶۷، ۹۰ می‎شود. پس شما از استواء تا قطب شمال، قوسی ۹۰ درجه دارید. وقتی به طرف قطب شما می‎خواهید بروید، وقتی به ۶۷ درجه می‎رسید یعنی هنوز ۲۳ درجه مانده است، به محل گردش قطب آن حرکت ثانیه می‎رسید که از غرب به شرق عقب عقب می‏رود. وقتی به آن جا می‎رسید آثار مهمی برآن بار می‎شود.

شاگرد: این حرکت ثانیه چطوری باعث می‌شود که ستاره قطب شمال تکان نخورد؟ یعنی آن در آن حرکت ثانیه نیست، یعنی حرکت اول این است که قطب در آن حرکت اول هست در واقع حرکت ثانیه نسبت به این‎ها هیچ تاثیری ندارد؟ یعنی جابجا بشوند و تکان بخورند؟

استاد: حرکت ثانیه چند جور است، اولین حرکت ثانیه برای خود فلکه ثوابت است که در آن حرکت همان جُدی حرکت می‎کند اما در حدود ۲۷ هزار سال؛ یعنی قطب حرکت ثانیه چون جُدی نیست، نزدیک جُدی با فاصله ۲۳ درجه است، در آن ۲۷ هزار سال او ثابت است ولی جُدی در ۲۷ هزار سال یک دور می‎زند یعنی او دیگر قطب او نیست، جُدی قطب حرکت شبانه‎روزی ماست، برای آن حرکت و همچنین برای سایر حرکات ثانیه، شمس هم حرکت ثانیه دارد، هر فلکی برای خودش و بلکه حرکاتی دارند، در کتاب‎های قدیمی و جدید هست. مثلا اگر کشف المراد … حیف است این کتاب ها رفته است، شرح تجرید، کشف المراد، کتاب کلامی خیلی خوبی است یعنی کأنّه ضروری می‎دانستند بخوانند، شرح باب حادی عشر می‎خوانند، نمی‎دانم الان درس کشف المراد در حوزه هست یا نیست؟

شاگرد: کم و بیش هست.

استاد: باید حتما این ترویج بشود، همان حاج‎آقای حسن‎زاده که صحب ایشان بود شرح تجرید را با تعلیقه‌اش چاپ کردند. بعد در درس این طوری گفتند و در مقدمه‎اش هم نوشتند، فرمودند که این کتاب واجب بود که طلبه‎ها بخوانند بعد گفتند که به نظر من، شاید کلمه نظر من قاطع اخبار کردند، گفتند نبود این که از حوزه‎ها رفت مگر به خاطر بحث امامتش؛ نوارهای ایشان هست بروید ببینید و لذا ایشان آوردند. فرمودند خواجه بحث امامت تجرید را سنگ تمام گذاشته است، این کتاب باید درسی باشد که بخوانند، بدانند. ایشان این طوری بود و به نظرم در مقدمه مکتوبش را هم نوشتند، در جلسه درس که من قطعا شنیدم، شاید هم آن جا گفته باشند، در مقدمه‎اش هم مکتوب نوشته باشند.

شاگرد: یعنی امامتش ناقص بوده؟

استاد: این را باید از خودشان بپرسند، من فقط ضبط صوتی هستم که شنیدم؛ ایشان فرمودند تدریس و تدرّس و همه این‎ها از حوزه نرفت مگر به خاطر بحث امامتش اما این که ناقص بوده، نه، یک واو هم از بحث امامت کم نشده است؛ متن خواجه موجود است و یک واوش هم کم نشده است، بعد شرح علامه و دیگران هم موجود است. حالا پس مقصودشان چه بوده دیگر نمی‎دانم و به عهده خود شما باشد.

شاگرد: کشف المراد، چه می‎فرمایید؟

استاد: کشف المراد در بخش افلاک که می‎رسند، این‎ها اسم دوائر و افلاک، فلک تدویر، فلک ممثل همه را می‎گویند یعنی کسی که کشف المراد را می‎خواند اگر خوب بخواهد بخواند باید همه این‎ها را تصور کند و مجبور می‎شود این اصطلاحات را ببیند که مثلا یک مریخ یا مثلا مشتری چندین حرکت دارد، حرکات متفاوت مثلا همان حرکت شرق به غربش یک جور، حرکت غرب به شرقش چند جور و هر کدام فلکی است که در کشف المراد اشاره به آن ها شده است. حالا این ها مقدمه ای برای آماده شدن اذهان شریفتان بود که ان شاء الله پی آن را بگیرید، مطالعه کنید، بنویسید. اگر ننویسید فایده ندارد، هر چه مطالعه می‎کنید بنویسید و دنبالش هم بلند شوید ان شاء الله در ادامه وقتی بحث رویت هلال دقیق می‎شود خوب سر در بیاورید که در آسمان چه می‎گذرد و این روایات چطور باید معنا بشود.

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

تگ: فلک، افلاک، قطب، هلال، زمین، خورشید، رصدخانه، شرح تجرید، کشف المراد، جُدی، کواکب،‌ روایت عبید، روایت حماد،علم هیئت، کره سماوی، رویت هلال قبل از زوال، رصد،‌رویت قبل الطلوع، رویت بعد الطلوع،‌رویت قبل الغروب، رویت بعد الغروب، آیت‌الله حسن زاده آملی، ظهور و استظهار، تهذیب الاحکام،


[۱] رؤيت هلال، ج‌۳، ص: ۱۹۷۰-۱۹۷۱