بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه (۶): ١۴٠٠/٠۶/٢٧

قرائن تصحیف شدن القابله به الماضیه در عبارت

المسألة السادسة و العشرون و المائة [إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية]

«إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية».

هذا صحيح و هو مذهبنا، و إليه ذهب أبو حنيفة، و لم يفرق بين رؤيته قبل الزوال و بعده، و هو قول محمد و مالك و الشافعي.

و قال أبو يوسف: إن رئي قبل الزوال فهو لليلة الماضية، و بعد الزوال لليلة المستقبلة.

و قال أحمد: في آخر الشهر مثل قوله، و في أوله مثل قول من خالفنا احتياطا للصوم.

دليلنا: الإجماع المتقدم ذكره.

و أيضا ما روي عن أمير المؤمنين، و ابن عمر، و ابن عباس، و ابن مسعود، و أنس أنهم قالوا: «إن رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية» و لا مخالف لهم.[۱]

پایان جلسه قبل مطالبی را فرمودند که حالا تشریف نیاوردند که علی ای حال وقتی مطالب جدید رسید نمی‎توانیم رد شویم، باید بحث‌های قبلی را تمام کنیم مخصوصا وقتی که مباحثی باشد که ارزشمند باشد. اگر نظر شریفتان باشد در بحث این که آیا رویت قبل از زوال برای شب قبل است و امروز روزِ ماه جدید می‎شود یا نه،در رویت قبل از زوال، امروز باز برای ماه قبل است، آن طوری که به مشهور منسوب است.

در این بحث کسی که خیلی از متقدمین مخالفتشان مبرز بود مرحوم سید مرتضی رضوان الله علیه در الناصریات بود. عبارت الناصریات که چند جلسه قبل مراجعه کردیم ظاهر عبارت به مشکل خوردیم که عبارت سربرسد ولذا احتمال این که «الماضیة»، تصحیف «القابلة» باشد، قوی شد به خاطر این که شیخ الطائفه هم همین را تعبیر کردند، مسائل الخلاف برای هر دو بزرگوار داریم و این بحث‎هایی که شد.

قرائن داخلیه

آن چیزی که ماند این بود که ما در عبارت الناصریات یک قرینه داخلیه داریم برای این که عبارت را چطور معنا کنیم، دست ببریم، نبریم و یک قرینه خارجیه داشتیم که همان جلسه هم صحبت شد. قرینه داخلیه که علی ای حال مطرح هست یعنی ما از اطلاعات خودمان و از فتوای دیگران مثل فتاوای ابوحنیفه، شافعی، زیدیه قطع نظر کنیم؛ ما باشیم و فقط عبارت الناصریات در خود عبارت قرینه داخلیه دارد که عبارت سرنمی‎رسد. آن قرینه داخلیه هم که آن جا عرض کردم یکی «خالفنا» و «احتیاطاً» و یکی هم «قال ابویوسف» است. «قال ابویوسف» یک اشعاری دارد، ظهوری دارد برای آن‎هایی که سریع و تیز آن تنافی را ‎ببینند اما ابتداءً خیلی ظهور روشن ندارد. ولی آن چیزی که هیچ کاری نمی‎شود کرد کلمه «خالفنا» و «احتیاطا» است؛ اگر در قول احمد بخواهد احتیاط در صبح در آن محقق بشود و «خالفنا» هم «خالفنا» باشد ممکن نیست آن «الماضیة»، «الماضیه» باشد. یعنی آن «الماضیة» با «خالفنا» و «احتیاطا» در قرینه داخلیه خود عبارت الناصریات- اگر فرض بگیریم هم هیچ چیزی غیر از آن نباشد- با همدیگر تهافت دارد، و درست نمی‎شود. این‎ها را از حیث قرینه داخلیه عرض کردم، «مثل قوله» ضمیرش را به «الناصر» زدیم و «القابلة» با این صاف شد.

قرائن خارجیه

سراغ قرینه خارجیه رفتیم، قرینه خارجیه هم آن روز موید بود، عرض کردم دنبال عبارت سید می‎فرمایند «هذا صحیحٌ و هو مذهبنا و إلیه ذهب ابوحنیفه» قرینه خارجی این چا چه داشتیم؟ قرینه خارجیه‌ای که این جا داشتیم این بود که ابوحنیفه مذهبش روشن است، در همه کتاب‎ها آمده، اهل سنت، دیگران و خود مرحوم شیخ الطائفه می‎دانند. که او نمی‎گوید قبل از زوال امروز روز اول ماه می‎شود؛ او می‎گوید قبل از زوال اگر دیدی امروز برای همان ماه قبل است، فردا اول ماه است، پس علم ما از خارج، به این که مذهب ابوحنیفه نیست، قرینه خارجیه‎ای می‎شود برای این که در عبارت الناصریات، «الماضیة» «القابضة» باشد. خلاصه این‎ بحثهایی که شد حاضر الذهن بشوید تا آن چیزی که جلسه قبل فرمودند.

کتب زیدیه و قول ناصر در مساله

یک نکته را آن زمان گفتم، گفتم آن چیزی که الان نیاز داریم و اطلاعاتش در دست ما نیست، قرینه خارجیه مربوط به مطالب کتب فقهی زیدی است. چون علی ای حال آن ها هم الامام الناصر، ناصر کبیر را مفتی خودشان می‎دانند، در فقه زیدیه نظراتش را می‎آورند، ببینیم آن ها چه چیزی نسبت می‎دهند. اگر یادتان باشد این‎ها را عرض کردم باید ببینیم و جلسه قبل یکی از آقایان خیلی خوب، دو تا از کتاب‎هایی را آوردند که توضیح می‎داد و قرینه خارجیه بود و کار را مشکل کرد یعنی در کتب زیدیه -که به تفصیل من هم مراجعه کردم-آن ها به ناصر نسبت می‎دهند که او می‎گوید قبل از زوال اگر رویت شد آن روز برای ماه قبل دیگر نیست، روز جدید است یعنی همینی که معروف است و به سید و به او نسبت دادند، خلاف «الماضیه» است. به او نسبت دادند و بنابر این نسبت در متن الناصریات، «للیلة الماضیة» درست می‏شود یعنی متن الناصریات، «للیلة الماضیة» همانی است که زیدیه هم به ناصر نسبت می‎دهند یعنی وقتی قبل از زوال دیدید، امروز دیگر برای ماه آینده است، شب قبل اگر می‎دیدید امروز روز اول ماه می‎شد اینطور به ایشان نسبت دادند. این قرینه خارجیه‎ای است که از حیث بحث، قوی است باید بررسی بکنیم، اگر اطمینان ما نسبت به این نقل‎های این کتب زیدیه بالا برود و در مجموع نگاه بکنیم چاره‎ای نداریم در کتاب الناصریات که قرینه داخلیه قطعیه داریم که عبارت به ظاهر خودش سرنمی‎رسد، ما آمدیم یک کاندیدی که برای تصحیف و جاگذاری داشتیم، چه بود؟ «الماضیه» را «القابلة» کردیم. اگر این قرینه خارجیه نسبت به فتاوای زیدیه سربرسد که حالا بررسی می‎کنیم، اگر سر برسد یک کاندید دیگری کنار آن باید بگذاریم یعنی باید در عبارت الناصریات فکر جدیدی بشود و این که یک احتمال دیگری هم شاید در عبارت باشد که هنوز من احتمال روشنی که سربرسد در ذهنم نیامده است و وقتی جلو برویم ان شاء الله شما هم فکر می‎فرمایید و هر کدام از شما اعزه مراجعه فرمودید، مطلبی دارید بگویید که همه محضرتان استفاده کنیم کما این که آن آقا(یکی از شاگردان) فرمودند باعث پیشرفت بحث می‎شود.

برای این که من این قرینه خارجیه که فتاوای زیدیه است را باز کنم، یک قول از یک کتاب قدیمی زیدی داریم که آن خیلی کار را سخت می‎کند که باید آن را بگذاریم آخر کار به تفصیل صحبتش کنیم، این برای آن زمان است؛ همان جلسه قبل از آن دو تا کتاب از قرن هشتم و نهم نقل کردیم، یکی از کتاب المعانی البدیعه بود که یک کتابی بود، از زیدیه نقل کرده بود که به همان قول مشهور قائل هستند «الا الناصر» که او قائل به همینی است که ظاهر متن الناصریات هست که این را جلوتر گفتیم. آن جا من عرض کردم خلاصه این کتاب برای ۷۹۰ است که آن وقت‎ها وفات کرده لذا متاخر است و مانعی ندارد که از کتب زمان خودش این چیزی که به ناصر نسبت دادند را دیده باشد، نویسنده این کتاب زیدی نبود،همچنین دو تا دیگر کتاب برای زیدیه برای همین قرن هشتم و نهم بود، یکی «الاظهار» بود که تعبیر می‎کنند مثل مثلا شبیه عروه مرحوم سید آن هم همین طوری است، کتابی که خیلی بین ایشان معروف است و بر‌آن حواشی دارند. یکی «الاظهار» است یکی هم کتاب «البحر الزخار» است، اگر همین الناصریات سید را که نسخه‎اش در نرم‎افزار داریم نگاه کنید در تعلیقه الناصریات مدام می‎گویند «البحر»، «البحر» یعنی می‎خواهد مطالب را آدرس بدهد از این کتاب البحر الزخار- که مولفش ۸۴۰ وفات کرده است برای قرن نهم است- آدرس می‎دهد. در مانحن فیه محقق کتاب «البحر الزخار» طبق همین چاپی که از البحر الزخار داشته است ایشان چیزی می‎گوید که فعلا له بحث ما می‎شود که زیدیه مثلا ضعیف می‎شود؛ البحر الزخار وقتی به مانحن فیه می‎رسد مخالفت دیگر نمی‎گوید اما به الناصر نسبت نمی‎دهد که او قال به این است که «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» و این کتاب مهم آن هاست. الناصریات صفحه ۲۹۱ وقتی متن را می‎آورند «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» در پاورقی این طور دارند«حكاه في البحر» یعنی البحر الزخار که PDF هایش هست جلد2 صفحه 244؛ این صفحه را من عرض کردم، محقق صفحه را نقل نمی کند «حکاه فی البحر عن الصادق و الباقر علیهما السلام و القاسم» قاسم هم که از ائمه زیدیه است و معروف هم هست که بعد عرض می‎کنم. اما «و لم يذكره» یعنی البحر الزخار این متنی که الناصریات ماضیه هست «و لم یذکره للناصر و لا خلافه» نگفته که او در این مساله مخالف است، در البحر که باید مخالفین را بگوید اسم او نبوده است «و لكن حكاه المؤيد بالله في شرح التجريد عن الناصر في هلال شوال (ح).» چرا الموید که همان کتاب قدیمی است که گفتم اصل بحث ما سر آن هست، او آورده است.

خب این را من عرض کردم برای این که یک نسخه خطی از همین «البحر الزخار» هست که در فدکیه صفحه‌ای باز کردم و عنوانش هست اقوال علماء، کلمات فقها در رویت هلال قبل از زوال، که من دارم از آن جا می‎خوانم که اگر لینکش را نگذاشتند بعدا می‎روید ملاحظه می‎کنید. آن جا یک صفحه‎ای دارد که آن تصویر صفحه کتاب خطی گذاشتیم. شما اگر ملاحظه بکنید این چاپی که محقق الناصریات چاپ البحر را از آن نقل می‎کند، او آمده گفته «نی»، «مُزنی» یعنی چیزهایی که ثبت کرده این طوری ثبت کرده که «ز» که جناب زید سلام‎الله علیه هست، بعد «نی» ضبط کرده که طبع کتاب است که «نی»، «مُزنی» می‏شود آن طوری که در علامات خود «بحر» می‎گذارد، «مزنی» بعد «ص»، «ب» امام صادق و امام باقر علیهما السلام بعد «ق» که ظاهرا آن قاسم است، بعد «ث» که به خط مغرب «ف» باشد که ابویوسف می‎شود. بعد هم الداعی، بعد هم «ع ح» که أحد روایت ابوحنیفه می‎شود. «عن ابی حنیفه فی أحد قوله» که شاید مراد این باشد.

آن چیزی که می‎خواهم عرض کنم این است که خیلی این «نی» شبیه «ن» است باید سایر موارد این نسخه خطی نگاه بشود -که من فقط دارم اشاره عرض می‎کنم- ببینیم آن کسی که کتاب را طبع کرده، «نی» را درست نوشته، اگر «نی» نوشته تعلیقه درست است، در البر الزخار فتوای ناصر نیامده است که «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» اما اگر این «نی» را او اشتباه نوشته و در نسخه خطی «ن» باشد، این دیگر نه، البحر الزخار هم مثل آن المعانی البدیعة، مثل آن کتاب دیگری که …

شاگرد: شرح تجرید.

استاد: نه! شرح تجرید برای همین قرن هشتم و نهم است؛ البحر الزخار یکی بود.

شاگرد: الازهار

استاد: بله الازهار؛ با این‎ها یکی می‎شود؛ پس ببینید این «ن» است یا «نی» است. اگر «ن» باشد البحر الزخار هم همراه با الازهار و همراه با المعانی البدیعة این سه تا کتابی که مربوط به قرن هشتم و نهم هستند، هر سه تا متفق می‎شوند بر این که به جناب امام ناصر صاحب الناصریاتی که ذکر می‎کنند نسبت بدهند «اذا رئی الهلال قبل الزوال للیلة الماضیة». یعنی همینی که متن الناصریات ظاهرش هست و با قرینه داخلیه و خارجیه عرض شد. این سه تا کتاب برای این زمان است.

شاگرد: «ن» رمز چه می‎شود؟

استاد: ناصر؛ یعنی این ها مخالف هستند. اگر به البحر الزخار جلد ۲ صفحه ۲۴۴ مراجعه کنید، صفحه را می‎بینید که این‎ها را آورده و توضیح داده است قبلی‎ها می‎گویند که اگر «رئی قبل الزوال» برای شهر مستقبل نیست، برای شهر سابق است «و اذا رئی قبل الزوال» ابویوسف می‎گوید این برای شهر ماضی نیست و برای شهر مستقبل است؛ این اختلاف را در آن صفحه آوردند. این برای سه تا کتابی که در قرن هشتم و نهم داریم ولی چون این‎ها متاخر هستند عرض کردم می‏شود که از کتب دیگر اخذ کرده باشند.

حالا مهمترین چیزی که ما الان داریم و محل بحث ما هست، کتابی هست به نام الموید بالله که خودش از سادات حسنی است، شاید اسمش احمد بن الحسین باشد و کتابی دارد به نام التجرید که متن است و خود ایشان شرح کرده، شرح التجرید؛ ایشان به الناصر نسبت می‎دهد که ایشان می‎گوید «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» که برای امروز، ماه آینده می‎شود نه این که قبل از زوال دیدیم امروز باز برای ماه گذشته بشود. این کتاب قدیمی است و خود ایشان حدود شاید دو سال سه سال زودتر از شیخ مفید به دنیا آمدند. یعنی معاصر شیخ مفید بودند که ۴۱۱ وفات کردند و شیخ مفید هم ۴۱۳ وفات کردند یعنی کاملا معاصر استاد سید مرتضی بودند که کتاب او سابق بر الناصریات می‎شود خب وقتی او می‎گوید که ناصر می‎گوید «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» با این توضیحی که عرض کردم، قرینه خارجیه قوی‎ معارض با قرینه خارجیه ابوحنیفه می‎شود که «إلیه ذهب ابوحنیفه» که معارض با آن قرینه خارجی است و سبب می‌شود که ما در قرینه داخلیه قطع پیدا کردیم عبارت الناصریات را یک کاری باید بکنیم، غیر از احتمال «القابلة» برای «الماضیة» که دادیم، یک احتمال دیگر هم باید بیاوریم؛ اگر این سر برسد، عبارت الناصریات …

ولی علی ای حال قرینه داخلیه عبارت الناصریات را نمی‎توانیم کاری کنیم، عرض کردم آن «احتیاطا و خالفنا»، اصلا قابل حل کردن نیست و همچنین «قال ابویوسف». شما اگر عبارت را نگاه کنید، عبارت صاف است. اول می‎فرماید او گفته است «اذا رئی الهلال فهو للیلة الماضیة» بعد می‎گوید «و الیه ذهب ابوحنیفة و کذا» و بعد «و قال ابو یوسف» و قال یعنی چه؟ یعنی و قال خلاف متن و حال آن که همان متن را دوباره تکرار می‎کند. این معلوم می‎شود که این عبارت یک مشکلی دارد که ابو یوسف به عنوان مخالف متن ذکر می‎شود و حال آن که حرف ابو یوسف با حرف متن یکی است این‎ها هم قرائن داخلیه است که نمی‎توانیم کاری کنیم.

تضعیف صحت انتسابات به شیعه در کتب زیدیه

حالا سراغ این قرینه خارجیه قوی برویم. الموید بالله در شرح تجرید که این را به او نسبت می‎دهند. خب علی ای حال قبل از سید است و نقل او قوی است فقط می‎ماند سر این که آیا می توانیم ما در نقل به آن ها اطمینان پیدا کنیم؟ مثلا آن الازهار بنظرم بود که مثلا دنبالش یک عبارت می‎آورد که به بعض شیعه نسبت می‎دهد؛ چه چیزی را؟- عبارت الازهار را ببینید که عرض کردم به فدکیه مراجعه کنید عبارت را گذاشتم- در الازهار می‎گوید که «و اذا رئاه قبل الزوال فعند الناصر و الصادق و الباقر علیهما السلام و زید بن علی أنّ ذلک الیوم من الشهر المستقبل» از چیزهایی که همان جا دنبال آن در الازهار می‎گوید، می‎گوید که بعضی شیعه یا امامیه -الان تعبیر ایشان یادم نیست-می‎گوید این‎ها گفتند که «إذا رئی الهلال قبل الشفق فهو للیلة الماضیة» یعنی امروز، روز او می‎شود. این طور نسبتی را به شیعه می‎دهند، نسبت عجیب و غریبی که واضح است و من هم هر چه متمکن بودم در اقوال گشتم که آیا بین شیعه «إذا رئی قبل الشفق» اصلا چیزی داریم یا نداریم؟ هر چه گشتم من چیزی پیدا نکردم.

آیا از حافظه گفته است؟ نویسنده یک چیزی در ذهنش بوده؟ ما آن چیزی که داریم و روایت هست و فقهای شیعه بحثش کردند «غاب قبل الشفق» است، نه «رُئِیَ قبل الشفق» زمین تا آسمان مطلب عوض می‎شود؛ «إذا رئی قبل الشفق» بحث ما می‎شود و یک چیزی که احدی نگفته است، او هم می‎خواهد با یک حرف تند و خلاف اجماعی ردش کند، چه کسی بوده این کسی که تو می‎گویی گفته «رئی قبل الشفق»؟ ما چنین کسی را نداریم. بله روایات داریم، بحث‎های فقهی داریم و بحث‎های خوبی هم هست «إذا غاب قبل الشفق» که هلال را دیدید هنوز شفق مغربی نرفته است، هلال غروب کرد «فهو للیلة» للیلة، نه للیلة الماضیة. للیلةً یعنی برای همین امشب است «و إذا غاب بعد الشفق فهو للیلیتین» اما اگر هلال را دیدی، شفق غروب کرد، هلال هنوز بود، این معلوم می‏شود دو شب است. این روایت زیاد است، حرفی نیست اما ربطی به «رئی قبل الشفق» نیست که نیست. علی ای حال من این را که دیدم آن اطمینان ذهنی یک انسان به کتاب در نقلیاتی که دارد فرومی‎ریزد که یک چیزی را نسبت بدهد و حال آن که اثر در آثارش نیست و بیشتر باید تحقیق شود.

از چیزهایی که برای من جالب بود -که بعد از مدتی هم پیدا کردم- در همان کتاب معاصرِ مفید، الموید بالله، شرح تجرید او هم همین را می‎گوید، می‎گوید قال بعض جهال الشیعه که اگر هلال را دیدند …

آن هم آن زمان حالا این جهال شیعه چه کسانی بودند؟ چه گفتند؟ از چه چیزی دارد نقل می‎کند؟ چه چیزی را دیده است؟ همین «غاب بعد الشفق» را او هم سبب است؟ اشتباه هم مانعی ندارد، یک نفر اشتباه بکند، بعدا هم در کتاب‎ها میخش کوبیده بشود، «کم له من نظیر» که یک جا یک نفر یک چیزی بگوید بعد بقیه هم دنبالش بگویند. این را او هم دارد. همین شرح تجرید که عرض کردم برای الموید بالله احمد بن الحسین است جلد ۲ صفحه ۲۳۱. این عبارت «قال بعض جهال الشیعه» را می‎گوید بعد سه صفحه بعد در صفحه ۲۳۴ بحث ما را می‎آورد «إذا رئی قبل الزوال» و آن وقت به ناصر نسبت می‎دهد که ناصر گفته است که «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» برای ماه قبل دیگر نیست و امروز برای ماه آینده می‌شود. این برای قسمتِ سه تا کتاب قرن هشتم و حالا به قرن چهارم بیایم که قرن چهارم بوده و اوائل قرن پنجم هم وفات کرده است؛ عمده تصنیفاتش هم ظاهرا در همان بوده است، خودش هم حاکم بوده است، از چیزهایی که مهم است …

ناصر اطروش‌؛‌ مذهب و پیروان

دسترسی زیدیه به کتب ناصر

قدم به قدم جلو برویم؛ زیدیه از قدیم دو طائفه مهم هستند؛ بخشی مهمی از آن ها در یمن بودند و بخش مهمی هم در شمال ایران در طبرستان بودند، این سوال اول به ذهن می‎آید که آیا الموید بالله تخصصی در اقوال ناصر داشته یا نداشته؟ مآخذش، منبعش کجا بوده؟ درست است معاصر مفید بوده، او دارد به متن الناصریات نسبت می‎دهد که قرینه داخلیه قطعی داریم، او از بیرون، قرینه خارجیه به ناصر نسبت می‎دهد که همین متن درست است. وقتی به او نسبت می‎دهد آیا او خبیر در اقوال ناصر هست؟ چون از قرینه خارجیه ما می‎خواهیم به اطمینان برسیم، فی حد نفسه قطع نظر از بحث‎های دقیق بعدی، ما بودیم و این قرینه خارجیه و در فضای تعارض نبودیم، این موجب اطمینان بود، کتابی است قدیمی، فقهی، زیدی است خودش دارد می‎گوید، این ها را اصلا مشکلی نداریم، نمی‎خواهیم وسواس کنیم اما صحبت سر این است که ما در فضای تعارض هستیم؛ ابوحنیفه إلیه ذهب، خالفنا، در این فضا الان دو تا قرینه خارجیه در قبال همدیگر مقابل همدیگر قرار می‎گیرند؛ این جا چه کار کنیم؟ این جاست که باید نویسنده نزد ما در نقلی که از ناصر دارد، مطمئن باشد.

حالا اول سوالی که پیش می‎آید آیا اگر این زیدی اهل یمن باشد، خب ناصر اطروش، ناصر کبیر در شمال ایران بوده، کتاب‎های او هم در یمن نبوده، چه بسا ایشان از نقلیات، از افواه و از چیزهای غیرمعتبری شنیده باشد. اما خب می‎بینیم که او این طوری نیست، الموید بالله اصلا در شمال ایران متولد شده، همه زندگی‎اش در آمل بوده، کتاب‎ها را این جا تصنیف کرده، در محلی بوده که خود ناصر کبیر بوده و اصلا این طور نبوده که در یمن زندگی کرده باشد، کتاب‎های ناصر دست او نباشد، او این طرف را تقویت می‎کند که این موید بالله معاصر شیخ مفید از این ناحیه در جایی زندگی می‎کرده که ناصر هم همان جا بوده است.

حالا خلاصه سوال این است که ایشان اقوال ناصر را چطوری دیده است؟ این جاست که باید دقت کنیم و جلو برویم؛ محقق کتاب شرح تجرید در مقدمه کتاب می‎گوید الموید از ناصر خیلی آورده است اما «لم نطلع علی کتب ناصر»؛ ما بر کتاب‎های ناصر مطلع نشدیم. می‎گوید که جلد ۱ صفحه ۱۶ شرح تجرید الموید، در مقدمه، محقق می‌گوید «و أما الامام الناصر فلم نطلع من کتبه إلا علی کتاب الاحتساب» یک کتاب! که می‎گوید ان هم خیلی کم است که در فقه المجتمع است. بعد می‎گوید و الناصریات. که این دومین کتاب است. یعنی محقق کتاب و خود زیدیه اصلا کتاب ‎های ناصر در دستشان نیست و الموید داشته یا نداشته؟ چون این‎ها PDF است من نتوانستم جستجو کنم؛ شما اگر فایل متنی شرح تجرید را داشته باشید، جستجو کنید، جستجوی خوبی است؛ یک جا به چشمم نخورد که الموید در شرح تجرید برای قول ناصر مآخذ بگوید. فقط میگوید «قال الناصر» اما فقهی که او دارد می‎آورد، فقه قاسمی و هادوی است، نه فقهی ناصری؛ ائمه مهم زیدیه قاسمیه، هادویه، ناصریه هستند؛ الموید زیدی هست که اساسا کتاب را نوشته برای خلاف ناصری؛ فقه را برای فقه هادوی و قاسمی نوشته است که حالا قاسم جد بوده و آن هم پدر. به عبارت دیگر کتاب شرح تجرید در شمال ایران نوشته شده است اما اساسا محورش فقه یمن بوده است، قاسم و این‎ها ائمه یمن بودند، کتاب در شمال نوشته شده اما محور فقه برای آن‎هاست و لذا مرتب در شرح تجرید می‎گویند «صرّح»، «نص علیه فی الاحکام»، «نص علیه فی الرسالة» یعنی همه منابع فتاوای قاسمی و هادوی را ذکر می‎کند، همه را اسم می‎برد، می‎گوید این چیزی که دارم به قاسم، به هادی نسبت می‎دهم فلان کتابش گفته است، آیا یک جا می‎گوید که «قال الامام الناصر» در فلان کتاب؟ من نتوانستم بگردم، اگر فایل متنی‎اش باشد خیلی خوب است. یعنی می‎خواهیم ببینیم در نزد موید بالله چه کتاب‎هایی از ناصر بوده است، این را ضمیمه کنید که تبعه ناصر نوعا در عراق بودند، خودش در شمال زندگی کرده اما تبعه و مقلدین او اصلا در شمال نبودند، زیدیه‎ای که در شمال بودند همه مقلد ائمه زیدیه یمن بودند، نه خود ناصری که در شمال بودند؛ این خیلی مهم است.

یعنی عمدتا کتاب‎های ناصر در بغداد بوده است.

شاگرد: یک جا در شرح تجرید دارد که می‌گوید «الناصر فی کتاب الامامه»

استاد: شما متن شرح تجرید را داشتید؟

شاگرد: یک نسخه شامله هست که کتاب‎های زیدیه را هم ریختند.

استاد: پس این کار را کردند، این خیلی خوب است جزاکم الله خیرا. برای اسماعلیه را دیده بودم که نسخه الشاملة کتب اسماعیلیه را آورده است، نوعش هم PDF است ولی متن کم دارد، اگر متنی آن را آوردند خیلی خوب است.

شاگرد: یک نکته‎ای که در فرمایش شما هست این است که در پدر الموید بالله شیعه بوده است، اثنی عشری بوده، خودش و برادرش هم شیعه اثنی عشری بودند بعدا زیدی شدند. لذا حتما باید دنبال منابع باشیم؛ اخوی ایشان هم که همراهش بود و همیشه در مبارزه می‎کرده و در شمال بوده -این‎ها ظاهرا توأمان بودند، ناصران بودند- می‎گویند شاگرد شیخ مفید بوده است. لذا از یک جهت این نکته مهم است که بالاخره اینها شیعه بودند و باید دنبال منبع باشیم که از کجا قول ناصر را آوردند؛ از یک جهت این که می‎گوید امامیه هستند ممکن است که باشد چون با شیخ مفید هم ارتباط داشتند یک چیزهایی از امامیه می‌دانستند.

استاد: عرض کردم این فی حد نفسه قرینه خیلی قوی است. ما فعلا می‎خواهیم همه زوایا را بررسی بکنیم تا درجه اطمینانمان را ببینیم. حالا همین محقق کتاب -که اشاره هم فرمودید- در شرح حال موید می‎گوید که پسر ناصر، شاگرد او بوده است، این یک خرده از نظر زمانی مشکل است چون ۳۰ سال بعد از وفات ناصر تازه موید به دنیا آمده است یعنی اگر وقت وفات ناصر هم خدا به او اولاد داده باشد باز ۳۰ سال بزرگتر از خود موید است، شاید مثلاً نوه او بوده است. که ظاهراً اسم وی هم ابوعلی بوده. این را باید ببینیم بیشتر از کجا نقل کردند.

علی ای حال چیزی که راجع به ناصر جالب است این است که می‎گویند طرفین سر او نزاع دارند، امامیه می‎گویند ناصر از ماست، زید هم میگویند الامام الناصر از ماست، حالا این کدام است؟ از چیزهایی که در این جهت هست عرض بکنم این است که رجال نجاشی صفحه ۵۷ جناب ناصر کبیر را می‎آورد؛ الحسن بن علی تا آن جا که می‎فرماید «رحمه الله کان یعتقد الامامة»؛ نجاشی این تعبیر را برای ناصر کبیر دارد «و صنف فیها کتباً منها کتابٌ فی الامامة صغیر، کتاب الطلاق، کتاب فی الامامة کبیر»[۲] که حالا این چیزی که الان او(صاحب تجرید) می‎گوید «قال الناصر فی الامامة» باید ببینیم کدام است، امامه صغیر یا کبیر است که نجاشی می‎گوید. « کتاب فدک و الخمس، کتاب الشهداء» این جالب است که نجاشی می‎رسد می‎گوید «و کتاب انساب الائمه و موالیدهم الی صاحب الامر علیهم السلام» یعنی خود ناصر که زمان غیبت صغری بوده و بخشی از زندگی او هم با امام هادی و امام عسکری علیهما السلام گذشته، نجاشی می‎گوید کتابی دارد فی انساب الائمة إلی صاحب الامر علیهم السلام. این دیگر احتمال این که او زیدی باشد را کنار می‎برد.

خب ایشان شمال آمده، دم و دستگاه آن چیزهایی که مقصود آن ها هست را به پا کرده، لذا به او الامام می‎گویند چون علوی بوده، تفاوتش هم این است که ناصر کبیر حسینی است از اولاد امام زین العابدین سلام الله علیه است، خود الموید و سایر آن زیدیه شمال همه حسنی هستند، این تفاوت هم بین ایشان هست.

علی ای حال ناصر کبیر این طور عبارتی نجاشی برای او دارد. لذا می‎خواهم عرض کنم که این را که به هم وصل می‎کنیم بعید نیست که بگویند معظم تبعه او در عراق بودند، نه در شمال؛ چون شمال زیدی‎هایی بودند که زیدی بودند، ایشان هم امامی بود، این طور کارها، آن طور کتاب‎ها داشت. ابن ندیم در الفهرست صفحه ۲۴۰ می‎گوید که «الداعی الی الله الامام الناصر للحق الحسن بن علی»[۳] تا این جا که کتاب‎ها را ذکر می‎کند بعد می‎گوید «هذا ما رأیناه من کتبه» این کتاب‎هایی که منِ ابن ندیم … ابن ندیم در بغداد بوده، ابن ندیم چندین کتاب او را در بغداد دیده است یعنی آن محل انتشار کتاب الناصر در بغداد بوده. همین طوری که می‎گویند تبعه‎اش عراق بودند. می‎گوید من این ها را دیدم، بعد می‎گوید «و زعم بعض الزیدیه أنّ له نحوا من مائة الکتاب» صدتا مُولَّف داشته است. الان شما(یکی از شاگردان) این یکی را که فرمودید باز هم «قال الناصر فی الامامه» بود یا نبود؟

شاگرد: «قال» دارد ولی می‎گوید «قال الناصر و ابویوسف».

استاد: بله من این‎ها را زیاد دیدم؛ «قال الامام الناصر». اما «الناصر» در فلان کتاب،« صرّح» در کجا، اگر متنی باشد باید دنبالش بگردیم که آدم به اطمینان برسد. الان برای ما مهم در یک کلمه؛ این است که وقتی الموید از الناصر نقل می‎کند از چه منبعی دارد نقل می‎کند و کتاب‎های ناصر در دست او بوده یا دارد از منبع‎ دسته دوم و سوم مثلا از کتاب‎هایی که بعدا از عراق دیده، استنساخ‎های دیگر بوده، از آنها نقل می کند، این الان برای ما مهم است، این را از این ناحیه دارم عرض می‎کنم. کتاب‎های ائمه زیدیه یمن در دست موید بوده است، مکرر هم نقل می‎کند اما از کتاب‎های الناصر چند تا بوده است؟ فعلا چیزی نمی‎دانیم.

شاگرد: در هر صورت چه از کتاب‎هایی که مثلا دست اول باشد نقل بکنند، چه این که مثلا از خود ناصریات نقل می‎کنند حالا نمی‎دانم- از نظر زمانی یا هر چیز دیگری- به هر حال این برای ما ثابت می‎کند که قول ناصر چه چیزی هست یعنی از هر کدام از این منابع باشد خب قول ناصر ثابت می‏شود و بعد قرینه مخالف ما می‌شود.

استاد: تا ما بفهمیم احتمالات چه گذشته … چون قرینه داخلیه الناصریات را که نمی‎توانیم کاری کنیم، این الان برای ما لا ینحلّ است، حالا چی اتفاقی افتاده؟ این که می‎خواهم عرض کنم این احتمال هست که متنِ الناصریه‎ای که برای سید هست، این متن نسخه‎ای که پیش سید بوده است همان «القابله» بوده و سید هم گفتند «الیه ذهب ابوحنیفه» و تا پایین رفتند و عبارت صاف است، بعدا ممکن است الناصریات سید چون مورد عنایت زیدیه بوده است و آن ها یک نسخه مصحفی از «الماضیه» داشتند، این‎ها طبق منبع خودشان تصحیح کردند، این احتمال دور نیست. یعنی احتمال این که نسخه‎ای زیر دست سید مرتضی با نسخه الناصریاتی که بین فاصله تا علامه حلی که در المختلف نقل می‎کنند، نسخه‎ای بوده که مصحح به دست زیدیه‎ای بوده که متن الناصر را با مثل حرف الموید تصحیح کردند، این احتمالات خیلی مهم است یعنی در فضا ما نمی‎دانیم چه گذشته است. لذاست که می‎خواهیم مطمئن بشویم در این فاصله چه گذشته. در این که الان الناصریات قرینه داخلیه بینه دارد که انسان متحیر می‎شود چه کار بکند.

شاگرد: این نکته ای که فرمودید صحیح است اما اگر ما در همان نجاشی بپذیریم که ایشان عالم امامی هست و زیدی نیست، ظاهرا باید ما منبع متقدم بر سید مرتضی را در خود متن ناصریات ترجیح بدهیم و بگوییم اگرچه نسخه‎ای که دست سیدمرتضی بوده است، نسخه «القابلة» بوده ولی اگر ما بخواهیم نظر یکی از علمای شیعه متقدم را بیان کنیم به نام الناصر، الامام الناصر باید علی القاعده قول الموید بالله را نسبت به سید مرتضی ترجیح بدهیم، در خود متن ناصر. و لذا آن خرق اجماعی که می‎خواهیم از آن فرار کنیم محقق نمی‏شود.

استاد: یعنی باز سید مدافع مشهور می‏شوند.

شاگرد: مدافع مشهور می‌شوند ولی اگر ناصر را با توجه متن نجاشی امامی حساب کنیم، می‎گوییم یکی از علمای امامیه نظرش این بوده که «للیلة الماضیة» هست.

استاد: یعنی ما اگر بگوییم متن اصلی ناصر هم طبق این کتب قبل از سید، «الماضیه» بوده و نظر ناصر هم «الماضیه» بوده است ولی آن نسخه‎ای که زیر دست سید بوده «القابلة» بوده است و لذا سید هم که «هذا مذهبنا» می‎گویند، دیگر سید مدافع قبل از زوال نمی‎شوند، سید مدافع مشهور می‎شوند یعنی دیگر این طور نیست که بگوییم سید مخالف مشهور هستند؛ همین منظور شما بود؟

شاگرد: ولی خب بنابر متن نجاشی از این طرف باز یک عالم شیعه دیگری را پیدا می‎کنیم که ای نظر را قبول نداشته باشد.

شاگرد۲: ایشان می‎گویند اگر ناصر شیعه باشد معلوم نیست واقعا نظر ناصر این بوده باشد.

استاد: یعنی ناصر که به عنوان عالم شیعی است طبق آن نسخه‎هایی که خود زیدیه نقل کردند مثل ابو یوسف می‌شود که آن موید است.

شاگرد: خود خلاف قشنگ می‎گوید «ذهب قوم من اصحابنا» یعنی اصلا فرض کنید ناصر هم نه، یک گروهی از شیعه بالاخره همچین نظری داشتند یعنی ظاهرا خود سید مرتضی خصوصیتی دارد یعنی ما احساس می‎کنیم سید مرتضی بالاخره آن فقهاتشان، آن بررسی دقیق …

استاد: نمی‏شود به سید شذاذ بگوییم، شاذٌ من الفقهاء؛ این به شخصیت سید نمی‎آید که ایشان بیاید بگوید آن هم مذهبنا با این عبارات محکم باید بگوییم شاذ است.

شاگرد: نمی‎شود احتمالی بدهیم با توجه به این که تقویت شده که تصحیف می‎تواند در قابله با ماضیه صورت بگیرد، الموید به نسخه‎ای، به کتابتی دست پیدا کرده که آن مصحف بوده ولی اصل متن ناصریات «قابله» بوده بعد الموید به متنی می‎رسد که آن مصحف «ماضیه» شده است.

استاد: بله من هم همین را عرض کردم. بعدا هم الناصریات سید مرتضی را زیدیه طبق متن خودشان تصحیح مأخذ کردند.

شاگرد: احسنت. یعنی الموید با متن مصحّف روبرو شده…

استاد: بعدا هم متن او برای کسانی که بعد از سید آمدند مانده اما متن زیر دست سید مُصَحَّف نبوده است، کسانی که از زیدیه خواستند الناصریات را استنساخ کنند، آن ‎ها گفتند متن را که داریم، الموید گفته که این «الماضیه» بوده که آن ها «الماضیه» کردند. این‎ها احتمالاتی است که در این طور جاها می‎آید. چون الان ما در یک فضایی هستیم که این قرینه داخلیه با آن قرائن خارجیه در تعارض هستند. ببینیم باید چه کار بکنیم و آن طوری که عرض کردم ما می‎خواهیم اطمینان پیدا کنیم که منابع الموید چه بوده؟ خود کتاب‎های مثلا دستنویس ناصر بوده است؟ یا نه خودش کتاب‎ها را نداشته، کتاب‎های ناصر نوعا در عراق بوده ولو ایشان در شمال بوده اما کتاب‎های ناصر را یا با واسطه شفاهی نقل کرده یا مثلا بعضی کتاب ها …

زیدیه؛ کیفیت اعتقاد به امامت

همین الموید یک کتاب دارد به نام نقض الامامة یعنی با این که اول خودش شیعه بوده بعد آمده رد ابن قبه در نقض امامت نوشته است،پناه بر خدا. مرحوم صدوق در همان اوائل کمال الدین می‎فرمایند «اشدّ الطوائف علی الامامیة زیدیة». آن زمان یک فضای عجیبی بوده. اشدّ الطوائف! و لذا هم استدلالاتشان را حدود ۵۰ – ۶۰ صفحه اول کمال الدین را بخوانید، حیف است آدم این را نخواند، مفصل بحث‎های کلامی می‎آورد و آن جا آدم می‎بیند زیدیه چه درگیری‎هایی داشتند و واقعش هم آدم تعجب می‎کند که البته هر کسی هم تاریخ را نگاه کند اساس دوام زیدیه، آن ائمه‎ای که داشتند در یمن، در شمال یک چیز دارند، می‎گویند که آن امام باید علوی باشد ولذا این هم نوع مسلمان‎ها علوی هستند، همه سید هستند، همه از سادات هستند، یک مصنف زیدیه غیرعلوی نمی‎دانم داریم یا نه، یک کتاب معروف در فقه زیدیه از یک کسی که سید نباشد، این روشن است. خودشان، خودشان را به عنوان شخصیت‎های مبرز در طول تاریخ نگه داشتند، من همیشه زیاد می‎گفتم که آدم اگر بخواهد تشابک شواهد بکند، شما بروید در بیت امام عسکری سلام الله علیه وقتی حضرت شهید شدند در این بیت مظلوم این فرزندشان که الان دیگر ایام غیبتشان می‎شود هیچ کس یاوری که به او بخواهد بگوییم که پشت این خانه را دارد جز خدا نیست؛ عمو دارند؟ عمو بر علیه این بیت است، جعفر چه کار کرد! جعفر نه تنها مروج بیت امام حسن عسکری نبود، مخالفت هم داشت. یعنی یک چنین بیتی که هیچ کس ندارد، بعد مروجش چه کسی می‎شود؟ از خود این بیت کسی نمانده، زیدیه خودشان هستند، سادات جلیل القدر کتاب می‎نویسند ترویج می‎کنند اما این بیت فقط خدا را دارند آن وقت ببینید بزرگانی از غیر علویین، شیخ صدوق،‌شیخ مفید و… این‎ها سید هستند؟ این‎ها در فضای باز می‎بینند حق کجاست؟ خودشان می‎فهمند. این نکته خیلی مهم است یعنی بیت امام عسکری سلام الله علیه را هر کس با یک دید تلق، در فضای باز نگاه کند، می‎بیند فقط خدا مدیر عزت و دوام این بیت بوده است.

راجع به ناصر بالله عباسی -شاید در فدکیه به تفصیل آورده باشم نگاه کنید- با چه دم و دستگاهی با مادرش، سامراء می‎آید و مشرف برای زیارت می‏شود، خلیفه قدرقدرت عباسی است، ناصر بالله شوخی نیست سالهای سال خلافت کرده، از قدرتمندین خلفای عباسی است؛ خدا کاری می‎کند یک بیتی که در کمال مظلومیت حضرت شهید شدند بعدش هم گفتند که پسر ندارد و بردار هم گفت همه اموال ارث برای من و تمام! بیت امام تمام شد، برادر آمد ارث را گرفت. این بیتی که هیچی، حالا می‎بینی بعد از سال ها یک خلیفه قدرقدرت عباسی با بالاتری شوکت به زیارت سامرا مشرف می‎شود، سرداب مقدس می‏رود حتی مرحوم آقای امین در اعیان الشیعه دارند نقل می‎کنند می‎گویند ناصربالله می‌گفت من نماینده صاحب الامر هستم، خیلی جالب است. خلیفه قدرقدرت می‎گفته من نماینده امام هستم، من نائب الامام هستم؛ در اعیان الشیعه نگاه کنید. این یعنی چه؟ یعنی هر چه می‎گذرد مردم می‎فهمند این بیت مظلومی که روز مظلومیتش، جز خدا کسی را نداشت که نگهش بدارد، خدا نگهش داشت. توسط کی؟ توسط کسانی که فرزند این‎ها نبودند. اما زیدیه نه. پدر و پسر خودشان امام می‎شدند و کتاب می‎نوشتند یعنی خودشان، خودشان را نگه می‎داشتند؛ این یک چیز روشنی است واز آن طرف هم خودشان ادعا دارند می‎گویند ما که نمی‎گوییم از طرف خدا هستیم، ما می‎گوییم هر کس «کل علویٍّ قام بالسیف» او امام است، مفترض الطاعة هم قبول ندارند، در کافی شریف بحث‎های مفصلی هست، زیدیه به شدت علیه امامیه می‎گفتند این‎ها امام را مفترض الطاعه قائل هستند، اصلا زیدیه خیلی بد می‎دانستند که بگویند امام مفترض الطاعه. می‌گفتند چه کسی غیر از پیامبر مفترض الطاعه هست؟ حتی خود زیدیه درباره امیرالمومنین صلوات الله می‎گویند ما قول امیرالمومنین را قبول داریم اما از باب کشف و نص، نه از باب عصمت، نه از باب این که دیگر کار تمام است یعنی جد خودشان امیرالمومنین را این طوری قبول دارند. اصلا اعتقاداتشان با امامیه خیلی متفاوت است. ما صحبتمان سر این است که الموید منابعی که دستش بوده چه بوده؟ این را مطرح کردم تحقیقش به عهده شما باشد و آن هم اگر لطف کردید به من دادید من هم به اندازه سهم خودم دنبالش می‎گردم.

شاگرد: ثمره فقهی بحث ما از این بحث این هست که ما در بحث اجماع می‎خواستیم یکی معارض پیدا کنیم با اجماعی که سید کرده. خب با توجه با آن قرینه داخلیه اصلا کلام سید مختل می‎شود یا فرض کنید نهایتا این که ما سید را می‎گوییم با توجه به آن حرفی که از رسائل ایشان زدید، دیگر قولشان قول مشهور می‎شود یا نهایتا می‎گوییم اصلا قولشان را نمی فهمم.

استاد: مرحوم آقای حکیم در مستمسک وقتی به بحث ما می‎رسند آخر کار می‎گویند، آخرش ما نمی‎توانیم، روایت صحیح داریم نمی‎توانیم از شهرت برداریم «فالعمده فی رفع الید عن هذه النصوص اعراض المشهور عنها»[۴] یعنی می‎گویند از نصوص قبل از زوال اعراض کردند و تمام. آقای حکیم این طور ختمش می‎کنند.

آیه الله شبیری زنجانی و نقل از جواهر و مسائل المیافارقیات

من الان آورده بودم دیدم که بد نیست این چند لحظه فقط اشاره کنم شما هم مراجعه کنید بعدا هم در کتاب الصوم حاج ‎آقای زنجانی نمی‎دانم به صورت جلد است یا فقط درس درس است؛ در آن جا ایشان می‎گویند که مرحوم صاحب جواهر گفته است که در این مساله فقط مرحوم سید مرتضی در ناصریات فتوای مخالف داده اما بعدا در کتاب‏های دیگرش از این حرف خود عدول کرده است، مرحوم آقای حکیم هم به تبع جواهر دارد که فقط سید مرتضی به این فتوا داده است، آن هم فقط در کتاب ناصریات نه در سایر کتاب‎هایش؛ البته مرحوم آقای حکیم تعبیر به عدول نمی‎کند ولی کأنّه می‎خواهد بگوید این فتوای او مخالف با دیگر کتاب‎های اوست در حالی که اولا سید مرتضی در میافارقیات هم همین قول را قائل شده است و ثانیا در کتاب‎های دیگرش اصلا مساله را عنوان نکرده، نه این که خلافش را گفته باشد.

این عنوان نکردن خیلی مطلب خوبی است بعدا هم عرض می‎کنم. اعراض المشهور! آخر ما می‎گوییم اعراض بعد می‎بینیم اصلا مطرح نکردند، آخر ما چطور در صغری اعراض می‎کنیم ایشان هم تاکید روی همین دارند و تاکید خیلی به جایی است که بعدا ان شاء الله عرض می‎کنم.

فقط دو تا نکته است که من هر چه گشتم ایشان فرمودند که صاحب جواهر گفته است که سید در کتاب‎های دیگران عدول کردند من در جواهر پیدا نکردم و یک سوالی است ایشان کجای جواهر صاحب جواهر گفتند که سید در غیر ناصریات عدول کرده است بله دنبال عبارت صاحب جواهر هست که در همین صفحه هم اگر ملاحظه کنید ایشان می‎گویند «فما عن المرتضی ذکر قول الناصر کذا» بعد می‎گویند «و قد سمعتَ ما … روی ما استظهر ذلک من الصدوق و الکلینی»[۵]تا آن جا که می‎گویند «و الکافی خصوصا الاول الذی» اول یعنی صدوق «الذی ذکر فی اوله أنّه ما یوردُ فیه الا ما یعتقد أنّه حجة بینه و بین ربه لکن من تتبع کتابه المزبور» کتاب مزبور یعنی چه؟ صدوق. «یعلم عدوله عن ذلک» در بحث ماست. آیا عبارت در حافظه بوده؟ «عدوله» را در جواهر دیده بودند؟ گفتند یعنی سید عدول کرده، صاحب جواهر اصلا عدولی به سید نسبت نمی‎دهند ایشان می‎گویند همان مساله فقیر است که می‎گویند «عدوله» که حالا بعدا عرض می‎کنم؛ پس این یک سوال که آیا کجا صاحب جواهر گفتند که سید عدول کرده است.

ثانیا فرمودند که سید در میافارقیات که همان سیلوان الان است در دیاربکر ترکیه؛ سوالات و مسائل میافارقیات که برای سید فرستاده بودند می‎فرمایند آن جا سید گفتند که … این هم جلسه قبل عرض کردم عبارت سید در مسائل میافارقیات برعکس است یعنی برعکسِ آن چیزی است که به سید نسبت دادند و موافق ظاهر الناصریاتی است که ما جلو رفتیم؛ عبارت چه بود؟ هم در رسائل شریف مرتضی آمده، هم در رویت هلال. کتاب رویت هلال هم جلد ۳ صفحه ۱۴۹۷ همین عبارت را از سید مرتضی آوردند؛ عبارت چیست؟ «و إذا رئی الهلال فی نهار یومٍ فذلک الیوم من الشهر الماضی دون المستقبل» سید چه دارند می‎گویند؟ «إذا رئی فی النهار» امروز روز سی‎ام می‎شود، «من الماضی دون المستقبل» این هم پس سید خلاف آن چه که در ناصریات منسوب به ایشان است دارند می‎گویند یعنی عبارت میافارقیات هم … میافارقیات مسائلی بوده از آن جا آمده بوده خیلی هم جالب است سوال‎هایی از سید پرسیدند اگر نگاه کنید سوال های خیلی دلنشینی است، جواب های سید هم دلنشین است اصلا خیال می‎کنید امروز یک کسی در فضای ما پرسیده است.

شاگرد: مثل این‌که «لیلة ماضی» با «شهر ماضی» اشتباه می‎شده.

استاد: شهر ماضی با لیل ماضی درست خروجی‎اش برعکس است اگر هلال برای لیلة ماضیه باشد، امروز برای شهر مستقبل می‎شود، اگر هلال برای لیلة آتیه باشد، امروز برای شهر ماضی می‏شود؛ این درست برعکس است مثل تناسب معکوس که در ذهن مخلوط می‎کند و الا دلالت عبارت سید واضح است که اگر در نهار دیدند «الیوم من الشهر الماضی» یعنی امروز سی‎ام است ولو قبل از زوال ببینند فایده ندارد، برای «لیلة ماضیه نیست»، برای شهر ماضیه است یعنی دون اللیلة الماضیة؛ این هم فرمایش ایشان که حالا بررسی می‎کنیم؛ اگر چاپ نشده بررسی دیگری بشود که …

شاگرد: جمع‌بندی این حرف این میشود که دیگر تتبع قول زیدیه نیاز نیست الان قول سید مرتضی آن جا که مختل شد، آن جا هم که مبتلا به معارض شد پس…

استاد: نه ما قول ناصر را می‎خواهیم بدانیم، الان قول ناصر به عنوان قرینه خارجیه، قول موید، کتاب موید را به این زودی‎ها نمی‎توانیم کنار بگذاریم، عرض کردم آن کتاب قدیمی است که دارد نقل می‎کند. فقط می‎ماند که این‎ها را چطور جمع کنیم و الا فرمایش شما قبول است که الان ما مجموع این‎ها ما سید مرتضی را به عنوان قائل به قول خلاف مشهور و عامل به این روایات نمی‎توانیم حساب کنیم. اما اعراض مشهور را حاج‎آقای زنجانی که فرمودند حق با ایشان است، اعراض نیست و حالا بعد هم مفصل می‎رسیم.

شاگرد: این عبارت جلسه چند ایشان است؟

استاد: الان عرض می‎کنم. یک فایلی از کتاب ایشان در سایت قائمیه هست خیلی خوب است، یک HDML دارید کل کتاب صوم ایشان را دارید؛ آن را اگر بگیرید که راحت هستید اما اگر می‎خواهید جلسه را ببینید نوشته درس شماره 414 جلسه 414 برای سال 89.

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان

تگ: صفویه، هلال، شهر، لیلة ماضیة، ناصریات، ناصر، زیدیه، اثنی عشری، شمال ایران، مذهب ناصر اطروش، یمن، زید بن علی، ابوحنیفه، سید مرتضی، آیه الله شبیی زنجانی، الموید زیدی، اعتقادات زیدیه، غربت امام حسن عسکری، رویت هلال قبل از زوال، میافارقیات، شیخ مفید، شیخ صدوق،


[۱] المسائل الناصريات، ص: ۲۹۱.

[۲] . رجال النجاشی، ص۵٨و ۵٩ مدخل ١٣۵.

[۳] . فهرست ابن ندیم(مطبعه دارالمعرفه) ص٢٧٣.

[۴] . مستمسک العروه الوثقی، ج٨ ص۴۶٧.

[۵] . جواهر الکلام ج ١۶ ص٣٧۴.