بسم الله الرحمن الرحیم
توحید صدوق؛ جلسه: 21 26/2/1403
بسم الله الرحمن الرحيم
شاگرد: فرمودید موقف میثاق فراموش شده ولی معرفتش ثابت است؛ چرا حضرت وقتی میخواهند این معرفت را یادآوری کنند مثال به سفینه میزنند؟ در حالت عادی این معرفت برای افراد هست؟ کسی که ملحد است این معرفت برایش ثابت است که با آن مخالفت میکند؟ یا اینکه در حالت عادی حجاب غفلت آمده است؟
استاد: ظاهراً همین واژه ی اخیری که به کار بردید کلید مطلب است. حجاب غفلت، اصل کار است. غفلت به چه معنا است؟ اینطور که در خاطرم هست، علامه طباطبایی1 رضوان الله تعالی علیه وقتی به آیه «لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»2 میرسند، مضمون آیه را خیلی بلند میبینند. روی این کلمه «غفلت» تأکید دارند. میفرمایند غلفت در جایی است که وقتی بخواهد نگاه کند میتواند ببیند. اگر یک جایی چیزی باشد که شما نتوانید ببینید نمیگویند غافلی. غافل در جایی است که میتوانید ببینید اما چون غفلت میکنید نمیبینید. این فرمایش ایشان است. البته یک بار دیگر با محتملات دیگر هم بحث کردهایم.
روی فرمایش ایشان، لذا در آیه که میفرمایند: «لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا»، از همین آخرتی که الآن حاضر شدی، اگر در دنیا در غفلت نبودی میدیدی همین آخرت را میتوانستی ببینی. مضمون خیلی عجیب است. «فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ»؛ این کشف غطاءغفلت است. نه غطاء غیر غفلت. و لذا اگر غفلت نبود،«لَهُمۡ قُلُوب لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُن لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَان لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَـٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ»؛ خیلی عجیب است؛ یعنی غفلت است که باعث شده چشم نمیبیند، اگر این غفلت برود چشم میبیند و گوش میشنود. مثل سائر چیزهای دیگر. این مبناء خیلی مبنای مهمی است. ولو تقریرهای دیگری هم برای آیه شریفه هست. قبلاً هم بحث کردهایم. اما خود این مبناء یک کلام نیست. ببینید اینها چطور دست به دست هم میدهد! حضرت امام رضا علیهالسلام در آن مناظره عمران صابی داشتند؛ عمران صابی یک متکلم بسیار قوی بود. بلاد اسلام را گشته بود. هیچ کسی نتوانسته بود او را در مناظره مغلوب کند. لذا مامون وقتی می خواست مقام علمی حضرت را تنقیص کند و پایین بیاورد، از قویترین افراد گشته بود تا حضرت را گیر بیاندازند. گفتند کسی بالاتر از عمران صابی نیست. آمد و در وقت نماز شده بود، به حضرت عرض کرد «لاتقطع علیّ کلامی». حضرت گفتند وقت نماز شده، دو رکعت نماز بخوانیم. گفت «لاتقطع علیّ کلامی». دلش چنان دنبال امام بود که گفت سخن را قطع نکنید، نماز را یک وقت دیگر میخوانید. بعد حضرت فرمودند نه، تو صبر کن، بر میگردیم، من قطع نمیکنم. نماز را خواندند و ادامه دادند. این مناظره عمران صابی این قدر مهم است. در همین مناظره حضرت میفرمایند: «وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ»3، این آیه را میخوانند و دنباله اش میفرمایند: «یعنی من کان عن الحقائق الموجودة»4؛ حقائق موجودة یعنی حقائق در اینجا هست اما چشمش بسته است. بنابراین اینطور نیست که اینها نباشد، بلکه هست.
در کلاسهای کلام و عقائد، وقتی مباحثه میشد، یک ادعائی بود، بر مبنای این ادلهای که بود به این صورت عرض میکردم: کسی که خیلی شک دارد، میگوید من منصف هستم اما در اعتقادات، مطالب برای من صاف نمیشود باید کار تجربی کند. اگر واقعاً برای خودت ارزش قائل هستی این کار سادهای است. شاید دو سال بود یا پنج سال بود که میگفتم. میگفتم این کار را برای این مطلب بکن؛ هر روز به قبرستان خلوتی برو که هیچ کسی نباشد؛ خودش باشد و آن قبرستان، آن جا بهصورت تنها بنشیند، از الحاد و تأکید بر الحاد هم شروع کند اما رها نکند. هر روز برود؛ هر روز آرام به این قبرستان برود و بنشیند، تا پنج سال. تسبیح دست بگیرد؛ تسبیح الحاد، نه تسبیح تقدس؛ هر تسبیحی که میگیرد بگوید نه خدایی هست، نه پیامبری هست، نه معادی هست. هیچ چیزی نیست. دوباره شروع کند، تسبیح دوم هم بگوید نه خدایی هست و نه پیامبری هست و نه هیچی. این کار را بکند ولی رها نکند. اطمینان هست بعد از مدتی اگر این کار را ادامه داد خودش از وجود خودش لمس میکند که فقط زبانش هست که میگوید خدا نیست، معاد نیست، انبیاء درست نگفتند. یعنی با ادامه این کار دلش به جایی میرسد که میبیند تنها زبان است که دارد میخواند. یعنی وجودش دیگر نمیپذیرد که بگوید خدا نیست. یعنی همان حال کشتی برایش حاصل میشود.
شاگرد: همان روز اول این یقین میآید!
استاد: افراد فرق میکنند.
شاگرد٢: سالها قبل این را به من فرمودید، یک روز رفتم و واقعاً همینی شد که میفرمایید.
استاد: جوانی که یک هفته نماز شب میخواند را در همین جلسه گفتم. مهم افرادی نیستند که زود برسند. در کلاس اعتقادی بود؛ صحبت سر کسانی بود که چجور مناقشه میکنند. واضحترین براهین الهی را زیر مته میبرند.
شاگرد: در خاطرم هست که میفرمودید فوقش دو سال است. شش ماه هم شدنی است ولی حداکثر دو سال بود.
استاد: میخواهم عرض کنم کسی که برای خودش ارزش قائل است و ابدیت را بالا میبیند، پنج سال چیزی نیست. تازه کتابی فرستادهاند به نام رد ادله خدا شناسی. از اول تا آخرش یک چرندیاتی دارد. به جای اینکه بگویی الآن من پنجاه سالم هست و اینها را جمع کردهام و نوشته ام، پنج سال همین کار را بکن. پنجاه سال داری ادله را رد میکنی و کتاب کردی و نوشتی! خُب این هم یکی از آنها است. اگر تعصب نیست و عناد نیست، این هم یک کارش است. کاری ندارد، انجامش بده.
شاگرد٢: تناسب این عمل را نفهمیدم.
استاد: تناسب همین است؛ در قبرستان بودن غفلت را میبرد. نکته سر همین است. لذا گفتم مبتنیبر همین حرف است. یعنی حالت خلوت و … مهم است. «وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ»5. یک جایی خلوت و تنها میرود، دارد میبیند که قبلیها چطور رفتند، حتی زبانش میگوید خدا نیست، اول هم زبان با قلب همراه است. اما وقتی ضمیر ناخودآگاه او در این فضا فعال میشود و یک چیزهایی را میبیند که درست آن غفلت کنار میرود، آن چیزهایی که جلوی منظر او، عقل او، شهود او، وجدان و قلب او است، کنار میرود. لذا میبیند تمام شد. لذا دریا و چهار موجه شدن کشتی، یک مثالی از امام علیهالسلام بود که خیلی فوری بود. برای اینکه در ظرف یک لحظه فعال شود. و الا با راههای مختلف میتواند آن را بیاورد.
شاگرد: اگر معرفت فطری نبود، این استدلالهای عقلی که میکنیم چقدر نتیجه میداد؟
استاد: مثل سائر مسائل علمی میشد که انسان طبق یک استدلالات کلی به یک نتایج کلی میرسید. ولو مصداق آن یکی باشد، اما نتیجه باز کلی است. میگویند برهان مفید نتیجهای است که کلی باشد. در امور شخصیه اقامه برهان نمیشود.
دنبال این جمله مبارک حضرت بودیم که فرمودند:
وبالشهادتين يدخلون الجنة ، وبالصلاة ينالون الرحمة ، فأكثروا من الصلاة على نبيكم وآله ، إن الله وملائكته يصلون على النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليما.6
به مناسبت سراغ روایت شریفه ای رفتیم که از امام علیهالسلام سؤال کرد که معنای سلام بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله چیست. حضرت شروع کردند معنای سلام را بفرمایند. عرض کردم این حدیث، بسیار عظیم است. اندازهای که مجموع مطالب را آدم در نظر بگیرد. بزرگ بودن این حدیث برای این است که جامع بین سبب و هدف است. حاج آقا کلماتی داشتند که خیلی تکرار میکردند. بعض کلمات را فقط یک بار شنیدم. این کلمه را تنها یک بار شنیدم. اما خُب هر وقت ایشان کلماتی میگفتند کوتاه و پر بار بود. قبل از درس اصول و فقه صحبت میکردند. اینطور کلماتی داشتند. این جمله را یک بار شنیدم، نمیدانم در کتاب در محضر بهجت آمده یا نه. ولی ببینید خود حرف این عالم، نشان میدهد یک عالمی است که قدر خودش را دانسته است. فرمودند دو آیه است که جامع بین سبب و هدف است. این جامعیت خیلی به کار میآید. این روایت هم همینطور است. یعنی هم راه را نشان میدهد که چیست و چه کار بکن، و هم اثری را نشان میدهد که بر آن مترتب میشود. جامع بین سبب و هدف بود. تعبیر ایشان این بود که دو آیه هست که جامع بین سبب و هدف است. اولی این بود: «أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَيۡل لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِ»7؛ هدف و سبب؛ هدف، شرح صدر و متنور بودن به نور الهی است. سببش چیست؟ «فَوَيۡل لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِ». ایشان فقط همین را فرمودند، این توضیح از من است. آیه دیگر هم، آیه سجده واجب است؛ «كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب»8. خدای متعال بعد از اینکه از این غفلت ها و حالات دوری از او نهی میکند، میفرماید سجده بکن تا نزدیک شوی و نزدیک بشو. معلوم میشود که سبب سجده کردن است و هدف قرب الهی است. این هم آیه مبارک وجوب سجده در سوره علق بود.
حالا این حدیث شریف هم همینطور است. جامع بین سبب و هدف است. حضرت همین که شروع میکنند، میگویند خدا عهد گرفته. خدا از خوبان عهد گرفته که این کارها را بکنید، من هم ارض را به شما میدهم. سبب این است، هدف آن تسلیم و ورود در ارض مبارکه است. من در جلسه قبل بخشی از حدیث را خواندم.
عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْنَى السَّلَامِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ نَبِيَّهُ وَ وَصِيَّهُ وَ ابْنَتَهُ وَ ابْنَيْهِ وَ جَمِيعَ الْأَئِمَّةِ وَ خَلَقَ شِيعَتَهُمْ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ أَنْ يَصْبِرُوا وَ يُصَابِرُوا وَ يُرَابِطُوا وَ أَنْ يَتَّقُوا اللَّهَ وَ وَعَدَهُمْ أَنْ يُسَلِّمَ لَهُمُ الْأَرْضَ الْمُبَارَكَةَ وَ الْحَرَمَ الْآمِنَ وَ أَنْ يُنَزِّلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ يُظْهِرَ لَهُمُ السَّقْفَ الْمَرْفُوعَ وَ يُرِيحَهُمْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ الْأَرْضِ الَّتِي يُبَدِّلُهَا اللَّهُ مِنَ السَّلَامِ وَ يُسَلِّمُ مَا فِيهَا لَهُمْ لا شِيَةَ فِيها قَالَ لَا خُصُومَةَ فِيهَا لِعَدُوِّهِمْ وَ أَنْ يَكُونَ لَهُمْ فِيهَا مَا يُحِبُّونَ وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى جَمِيعِ الْأَئِمَّةِ وَ شِيعَتِهِمُ الْمِيثَاقَ بِذَلِكَ وَ إِنَّمَا السَّلَامُ عَلَيْهِ تَذْكِرَةُ نَفْسِ الْمِيثَاقِ وَ تَجْدِيدٌ لَهُ عَلَى اللَّهِ لَعَلَّهُ أَنْ يُعَجِّلَهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ يُعَجِّلَ السَّلَامَ لَكُمْ بِجَمِيعِ مَا فِيهِ.9
جناب داود رقی رضواناللهعلیه، حق بزرگی دارد که اینطور سؤالاتی را از مخازن علم الهی بپرسند تا این جور جواب ها بیاید. اگر لایق نبود که حضرت این جواب را به او نمی داد.
«… وَ خَلَقَ شِيعَتَهُمْ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ أَنْ يَصْبِرُوا»؛ مرحوم مجلسی فرمودند شاید واو لازم نباشد.
«وَ يُصَابِرُوا وَ يُرَابِطُوا وَ أَنْ يَتَّقُوا اللَّهَ وَ وَعَدَهُمْ أَنْ يُسَلِّمَ لَهُمُ الْأَرْضَ الْمُبَارَكَةَ وَ الْحَرَمَ الْآمِنَ وَ أَنْ يُنَزِّلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ يُظْهِرَ لَهُمُ السَّقْفَ الْمَرْفُوعَ وَ يُرِيحَهُمْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ الْأَرْضُ الَّتِي يُبَدِّلُهَا اللَّهُ مِنَ السَّلَامِ».
شاگرد: «الارضُ» را مرفوع خواندید؟
استاد: اینطور که به ذهن قاصرم اظهر میآید، میخوانم تا برسیم محتملات دیگر را بحث کنیم.
ارتباط «الارض المبارکه» در روایت با «الارض» در آیه «وَ أَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ»
«وَ يُسَلِّمُ مَا فِيهَا لَهُمْ لا شِيَةَ فِيها»؛ کلیدی ترین آیهای که در این تسلیم ارض به ذهنم میآید، همان آیه مبارکه ای است که امام سجاد در لحظه شهادت خواندند. شاید امام باقر فرمودند. فرمودند وقتی لحظه شهادت پدرم بود، آخرین کلام امام سجاد بود، فرمودند: «وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ»10. اینها آیات پایانی سوره مبارکه زمر است. آیات پایانی سوره مبارکه زمر هنگامه است. از این آیه شریفه شروع میشود:
«وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّـٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ، وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَام يَنظُرُونَ، وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّـۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ، وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا يَفۡعَلُونَ، وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُل مِّنكُمۡ يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ، قِيلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ، وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ، وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ،11
به نظرم این «الارض» در آیه «وَ أَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ» خیلی مهم است. به گمانم یکی از امور کلیدی برای فهم این حدیث است.
این آیه منظورم بود: «وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّـٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ»، بعد میفرماید: «وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا…»، بعد «سیق الذین کفروا…»، بعد «سیق الذین اتقوا»، تا آن جا که «و قالوا…» دارد؛ وقتی «اتقوا»، «سیق» آمد، دارد «وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ». در آیه دیگر دارد «وَأَوۡرَثۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَـٰءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ»12. «اورثنا الارض» مصادیق متعددی دارد. ولی تاویل اعظمش این آیه شریفه است: «وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُ». مفسرین میگویند این ارض، ارض جنت است. خُب مانعی هم ندارد. قرآن کریم مطالب خودش و ذیولش را بیان میکند. حالا این باشد تا مطالب بعدی را عرض کنم.
شاگرد: این ارث به چه معنا است؟
استاد: هنوز مانده است. من میخواهم کلماتی از علماء بخوانم. حیف این حدیث است که کلمات علماء را راجع به آن ندانیم.
«قَالَ لَا خُصُومَةَ فِيهَا لِعَدُوِّهِمْ وَ أَنْ يَكُونَ لَهُمْ فِيهَا مَا يُحِبُّونَ وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى جَمِيعِ الْأَئِمَّةِ وَ شِيعَتِهِمُ الْمِيثَاقَ بِذَلِكَ وَ إِنَّمَا السَّلَامُ عَلَيْهِ تَذْكِرَةُ نَفْسِ الْمِيثَاقِ»؛ سبب، «اصبروا، صابروا و رابطوا، فاتقواالله» است. هدف، تسلیم ارض مبارک است. و راه تذکره آنکه یادمان نرود تا سبب را ایجاد کنیم، این تجدید در سلام است. مدام سلام بدهید تا یادآوری کنید که مقصد و موطن ما، جایی که خدا به ما وعده داده که با ایجاد این سبب به آن برویم، آن ارض است. «وَ تَجْدِيدٌ لَهُ عَلَى اللَّهِ لَعَلَّهُ أَنْ يُعَجِّلَهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ يُعَجِّلَ السَّلامَ لَكُمْ بِجَمِيعِ مَا فِيهِ».
یکی از شاگردان مرحوم حاج شیخ غلام رضا خراسانی فقیه یزدی میفرمودند. ایشان از علماء خیلی بزرگی بودند. مکرر اسم ایشان را میبرم؛ نظیر این علماء واقعاً کم است. رحمت الله علیه! من از خود شاگرد ایشان شنیدم. میفرمودند حاج شیخ میفرمودند کلماتم را باید خودم بگویم. این معنا دارد. کلمات حاج شیخ را باید حاج شیخ بگوید. یعنی میخواستند بگویند باید حاج شیخ شده باشد تا بتواند اینها را بگوید. چند بار دیگر هم از مقامات حاج شیخ غلام رضا گفتهام. مطلبی که شاگردشان گفتند این بود: فرمودند یکی از آن کلمات این است: «بهشت خدا ناتمام است…»؟! اینکه حضرت فرمودند: «يُعَجِّلَ السَّلامَ لَكُمْ بِجَمِيعِ مَا فِيهِ»، به یاد این حرف آشیخ غلام رضا افتادم. فرمودند: «بهشت خدا ناتمام است یا حور العین به تکلیف نرسیده اند؟! بدی میکنی نگهت میدارند». این هم حرف حاج شیخ است. از آن حرفهایی است که باید خودشان بزنند. چون واقعاً من نمیتوانم این حرف را تصور کنم. چه برسد به اینکه بزنم. این حرف برای حاج شیخ است. حاج شیخ عالم بزرگی بوده. الآن که سالها گذشته هنوز پیرمردهای یزد دارند کراماتش را نقل میکنند.
شاگرد: این جمله یعنی چه؟
استاد: من فقط ضبط صوت هستم، بقیه اش را به شما حواله میدهم. حاج شیخ میگفتند من باید بگویم.
همین شاگرد میفرمود: زمان مرجعیت آسید ابوالحسن اصفهانی بود. در یزد نشسته بودیم. حاج شیخ هم بودند و صحبت بود که اعلم چه کسی است و از چه کسی تقلید کنیم؟ صحبت شد؛ رأی مستقر شد بر اینکه اعلم آسیدابوالحسن هستند. میگفت حاج شیخ فرمودند اما در حکمت اعلم من هستم. حاج شیخ جزاف گو نبودند. این خودش خیلی حرف است.
شاگرد: از شاگردانشان فراوان کرامت نقل میکنند چه برسد به خودشان.
استاد: بله.
شاگرد٢: تالیفاتی هم از ایشان مانده؟
استاد: بله. حاج آقا بهجت میگفتند «مفتاح علوم القرآن» را بخوانید. از کتابهایی بود که حاج آقا سفارش میکردند. کتاب را دیده بودند و میگفتند از کتابهای خوب است آن را بخوانید. در نماز هم کتاب دارند. همه کتاب هایشان خوب و عالی است. مثل منبرشان است.
آقای علاقه بند که ایشان را دیده بودند میفرمودند هر کسی پای منبر حاج شیخ بود میدید معظم مستمعین حاج شیخ عوام هستند؛ بازاری ها هستند. مغازه دارها هستند. از حرف هایش حاج شیخ لذت هم میبردند و میفهمیدند. اما کسی که منظومه و اسفار خوانده بود، میدید حاج شیخ دارند فلان جای اسفار را میگویند. خیلی است. یعنی اهل فن بفهمد که منبر حاج شیخ، تقریر یک جای اسفار است، اما همه عوام میفهمند. ایشان هم یک کلمه از اصطلاحات آنها را نگوید. این علوّ حاج شیخ را میرساند که فرمودند من اعلم هستم.
من به کلماتی که علماء دارند برگردم. چرا این حدیث خیلی بزرگ است؟ چرا این حدیث گویا کل معارف را خلاصه کرده؟ بهخاطر اینکه همین که حضرت دهن باز میکنند و میخواهند بدء عالم خلقت را بگویند، صحبت را سر میثاق میبرند. وقتی میثاق را مطرح میکنند، یک آیهای را میگویند که این آیه به شهادت مفسرین گویا عصاره و خلاصه دین و انسان، خلاصه مطالب مبداء و معاد است. «يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ»13. کلمات علماء در این زمینه را عرض کنم.
مرحوم طبرسی رضواناللهعلیه وقتی به این آیه شریفه میرسند این جمله را دارند:
وهذه الآية تتضمن جميع ما يتناوله المكلف لأن قوله: (اصبروا) يتناول لزوم العبادات، واجتناب المحرمات. (وصابروا) يتناول ما يتصل بالغير كمجاهدة الجن والإنس، وما هو أعظم منها من جهاد النفس. ورابطوا يدخل فيه الدفاع عن المسلمين، والذب عن الدين. (واتقوا الله): يتناول الانتهاء عن جميع المناهي والزواجر، والائتمار بجميع الأوامر، ثم يتبع جميع ذلك الفلاح والنجاح14
«و هذه الآية»؛ آیهای که امام علیهالسلام بهعنوان سبب و مبداء انتخاب کردهاند و گویا کل را در کپسول خلاصه کردهاند، «تتضمن جميع ما يتناوله المكلف»؛ یعنی این آیه این قدر مختصر است؛ یک سطر از قرآن کریم است اما این قدر مطلب در آن هست.
«لأن قوله: (اصبروا) يتناول لزوم العبادات، واجتناب المحرمات. (وصابروا) يتناول ما يتصل بالغير»؛ «اصبروا» یعنی وظائف فردی، «صابروا» یعنی وظائف اجتماعی، «كمجاهدة الجن والإنس، وما هو أعظم منها من جهاد النفس».
«و رابطوا يدخل فيه الدفاع عن المسلمين، والذب عن الدين»؛ غیر از روابط اجتماعی، ابقاء دین، دفاع از دین را هم دربردارد. تا دین برای آیندگان هم بماند و آنها از اسلام بهرهمند شوند. «(واتقوا الله): يتناول الانتهاء عن جميع المناهي والزواجر، والائتمار بجميع الأوامر، ثم يتبع جميع ذلك الفلاح والنجاح»؛ سبب و هدف. این بیان مرحوم طبرسی ذیل این آیه است. البته قبلش چند معنا میفرمایند.
در جلسه قبل، از کتاب التحقیق عرض کردم که معنای «صابروا»، استمرار باشد. به گمانم خود مرحوم آقای مصطفوی بهصورت لطیف و ظریف، چیزی که من عرض کردم را روی مبنای خودشان گفتهاند ولی یک لطیفه قشنگی به آن اضافه کردهاند. این را در کلامشان دیدم، گفتم بگویم. «صابروا» را گفتم بهمعنای صبری استدامه دار است. در کتاب التحقیق ذیل ماده «ربط» میفرمایند:
«يا أيها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا»؛ الصبر في قبال الوظائف و المكاره، و المصابرة ادامة الصبر و الثبات عليه بحيث يظهر الصبر منه علنا و يتجلى بين الناس، و المرابطة تحقق الارتباط بينهم، و يعبر عنه- بالفارسية بكلمة- وابسته شدن و بستگى پيدا كردن- و هذه المقدمات الثلث و تحققها لازمة في كل مسير و في الوصول الى كل مطلوب.
«الصبر في قبال الوظائف و المكاره»؛ هم در واجبات و هم در محرمات صبر هست. «و المصابرة ادامة الصبر و الثبات عليه»؛ صابروا یعنی یک صبری باشد که مستمر است، دنبالهدار است. این را عرض کردم فقط قشنگیش این است: من به جهاد نفس بردم و اینکه ادامه دار در کل عمر باشد. نکته قشنگی که ایشان میگویند این است: میگویند صبری که مقطعی باشد خُب تمام میشود، اما «صابروا» که ثبات دارد و استمرار دارد، خواهی و نخواهی در بین مجمع ظهور میکند. یعنی در ارتباط با مردم هم قرار میگیرد. یعنی با این کلام لطیفشان هم بین استمرار «صابر» جمع کردند و هم ظهور آن در اطراف مجتمع. فرمودند:
«بحيث يظهر الصبر منه علنا و يتجلى بين الناس»؛ یعنی چون این صبر استدامه دارد، در ارتباطاتشان مجبور است کاری کند که این صبر او ظهور پیدا کند. البته «صابروا» یک معنایش این است که در ارتباط با دیگران صبر به خرج بده؛ تحمل داشته باش؛ حسن خلق داشته باش. این مانعی ندارد. احتمال دیگری هم هست که مفاعله و اشتراک در «صابروا»، متخذ و مربوط باشد به سوره مبارکه والعصر که میفرماید: «وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ»15؛ تواصی به صبر، مصابره میشود. مصابره یعنی طوری است که یک دیگر را به صبر سفارش کنند. نه اینکه در ارتباط با آنها صبر به خرج بده. یعنی تواصی به صبر کنید. این محتملات در این آیه شریفه هست.
شاگرد: معنای اخیری که فرمودید، با معنای «رابطوا» موافق است. یعنی اگر «رابطوا» نباشد سخت است. در خود «رابطوا» صبر انسان با خدای متعال هم مطرح است.
استاد: بله، مرحوم طبرسی در مجمع، یک گوهری گذاشتهاند. البته باز سؤالی است که قابل تحقیق است؛ میفرمایند «قیل».
وقيل: إن معنى رابطوا أي: رابطوا الصلوات، ومعناه: انتظروها واحدة بعد واحدة، لأن المرابطة لم تكن حينئذ، روي ذلك عن علي بن أبي طالب عليه أفضل الصلوات، وأكمل التحيات.16
برخی گفتهاند در زمانیکه آیه شریفه نازل شده مرابطه نبوده، چرا؟ چون هنوز بلاد اسلامی تشکیل مرز نداده بود که عدهای آن جا اهل ثغور باشند و دم مرز کشیک بدهند. ولذا اگر بلاد اسلامی ثغور داشت غزوه تبوک که در سالهای آخر عمر حضرت بود، محقق نمیشد. در غزوه تبوک به حضرت خبر دادند که روم آمده. خُب ثغور نداشت؛ لذا پیشگیری کردند. در غزوه تبوک جیش العسرة رفتند؛ در این غزوه بود که یکی از مهمترین فضائل امیرالمؤمنین ظهور کرد. احمد بن حنبل میگوید «تقشعر منه الجلود»17. جیش العسره و سختترین غزوه بود، بالاترین لشگر و سرباز و امیر لشگر جیش اسلام برای پیامبر خدا امیرالمؤمنین بودند، در بالاترین غزوه، بالاترین امیر و لشگر سپاه امیرالمؤمنین بودند، اما در این غزوه به این مهمی حضرت فرمودند یا علی شما باید در مدینه بمانی. کسی که کارآیی دارد و مهمترین فرد است، باید آن را ببرند؛ خود حضرت رسول حضور داشتند و در معرض شهادت بودند و غزوه مهمی بود چون با روم بود، اما حضرت فرمودند در مدینه بمان. حضرت امیر فرمودند: «أتخلفنی مع النساء و الصبیان؟!»؛ شما در مدینه همه را بردید، فقط زنها و بچهها ماندهاند؛ علی در مدینه با زنها و بچهها چه کار کند؟! آن هم بالاترین امیر لشگر! حضرت جملهای را گفتند که احمد بن حنبل میگوید مو بر بدنها سیخ میشود. حضرت فرمودند: «اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی».
البته بعضیها نقل به معنا کرده بودند و عبارت حضرت را نفهمیده بودند. بعضی نقل کرده بودند که حضرت فرمودند: «الا انک لست بنبی». درحالیکه این تعبیر حضرت نبوده. حضرت نفرمودند «الا انک لست بنبی». فرمودند: «الا انّه لانبی بعدی». کسانی که سخندان هستند میدانند چقدر تفاوت دارد. «الا انک لست بنبی» نقل معنای یک راوی است. آن چه که حضرت فرمودند این بود که «الا انه لانبی بعدی»؛ یعنی اگر بعد از من نبیء بود، تو مقامش را داشتی. بعدش نیست، خُب چون نیست. خیلی تفاوت میکند.
مرحوم طبرسی در این قیل میفرمایند: «لأن المرابطة لم تكن حينئذ، إن معنى رابطوا أي: رابطوا الصلوات، ومعناه: انتظروها واحدة بعد واحدة». این دستگاه قرآن است. این هم منابع و تراث عظیمی است که برای همه هست. الآن نمیخواهیم «رابطوا» را از آن رباطی که همه میدانیم تخلیه کنیم. «رابطوا» قرار نیست با یک قیل، از معنای واضحش جدا شود، اما این هم هست؛ «رابطوا» یعنی هر نمازی که میخوانید به فکر نماز بعدی باشید؛ «معناه: انتظروها واحدة بعد واحدة»؛ «انتظروا» به چه معنا است؟ نمازی که میخوانید منتظر بعدیش باشید. «روي ذلك عن علي بن أبي طالب عليه أفضل الصلوات، وأكمل التحيات»؛ از امیرالمؤمنین روایت شده که «رابطوا» یعنی بین نمازهایتان انفصال نباشد.
شاگرد: مراقبه داشته باشید.
استاد: احسنت. در روایت هست که به حضرت عرض کردند: «نَخَافُ عَلَيْنَا اَلنِّفَاقَ»18؛ میترسیم منافق باشیم! فرمودند چرا؟ گفتند وقتی محضر شما هستیم حس میکنیم قلب نورانی است، با صفا است. اما وقتی نزد اهل و عیال میرویم فاصله میگیریم و میبینیم آن حال نورانیتی که در محضر شما هستیم رفت. منافق همین است؛ وقتی نزد شما میآید عابد و مسلمان است، وقتی به خانه میرود بر میگردد. این منافق نیست؟! حضرت فرمودند این نفاق نیست! تخفیف دادند و تسهیل کردند! بعد فرمودند: «كَلاَّ إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ اَلشَّيْطَانِ»؛ خیلی تعبیر عجیبی است. «خطوة» بهمعنای گام برداشتن است. فرمودند از خطوات شیطان است. یعنی وقتی از نزد من میروید، شیطان یک دفعه شما را روی حالی که در آخر کار دارید نمیبرد، قدم به قدم میبرد. هر قدمی بردارید از آن حالی که نزد من بودید دور میشوید. «انتظار الصلاة» به چه معنا است؟ یعنی نماز شما را جلو میبرد. مواظب این خطوات شیطان باشید، هر گامی که شیطان شما را برد، دوباره سر جای اولتان برگردید. اگر برنگردید در گام دوم دوباره فاصله گرفتهاید. خطوات یعنی پشت سر هم میآیید و یواش یواش دور میشوید. وقتی منتظر هستید، هر قدمی که بر میدارد، دوباره به جای اول بر میگردید؛ نمیگذارید قدم دوم را بردارد. وقتی بر میگردید دوباره باید زحمت بکشد که همان قدم را ببرد. این هم از چیزهای جالبی است که در مجمع البیان فرموده بودند.
این را برای چه عرض کردم؟ برای اینکه حضرت در ابتدای سخن به آیهای ورود کردند که مفسرین اینطور میگویند. حالا تعبیر علامه طباطبایی در المیزان را ببینید. ایشان هم وقتی به این آیه میرسند، همینطور میگویند. در این پنجاه سال تا الآن، شاید دهها فایل در رد و ایراد در بیان ذیل این آیه در المیزان نوشته شده باشد. رسم مرحوم علامه این است که گاهی هفت-هشت آیه را میآورند و بعد بحث میکنند. در اینجا جالب است، این آیه را کلاً منفرد کردهاند. یعنی گویا گفتهاند که این خودش یک آیه تامه است و باید راجع به آن بحث کنیم. وقتی شروع میکنند، به این صورت است:
( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ـ٢٠٠.)
(بيان) الآية بمنزلة الفذلكة لتفصيل البيان الوارد في السورة، وفيه تخلص منه بأخذ النتيجة وإعطائها. والمصابرة هي التصبر وتحمل الأذى جماعة باعتماد صبر البعض على صبر آخرين فيتقوى الحال ويشتد الوصف ويتضاعف تأثيره ، وهذا أمر محسوس في تأثير الفرد إذا اعتبرت شخصيته في حال الانفراد 19
«الآية بمنزلة الفذلكة لتفصيل البيان الوارد في السورة»؛ حاج آقا میفرمودند به درس یک عالمی رفتند، او میگفت «فذلکة البحث». یکی نگفت «فذلکة» به چه معنا است! «فذلک» یعنی فذلک فذلک؛ یعنی خلاصه و حاصل شد.
میفرمایند این آیه به این یک سطری خلاصه و حاصل شد تفصیل همه بیانات است. یعنی امام علیهالسلام در اینجا وقتی میخواهند معنای «سلام» را بگویند، در کل قرآن سراغ آیهای رفتند که جامع است و همه چیز را در خودش جمع کرده است. این مهم بودن این حدیث را نمی رساند؟! لذا عرض کردم حضرت همه را جمع کردهاند.
بعد علامه توضیح مختصری میدهند. در ادامه وارد بحثی میشوند که در این پنجاه سال اخیر خیلی محل اختلاف است. این از جاهای المیزان است که مرحوم علامه طباطبایی از «أغوست كنت»20 هم اسم میبرند و یک بخشی از اصالت را به جامعه میدهند. اصالة الجامعة ای میشوند. بعداً هم در بین شاگردان ایشان مناقشاتی شده است. برخی از شاگردان ایشان این حرف را تأیید کردهاند و برخی دیگر از تلامذه ایشان مناقشه کردهاند و تا الآن با فاصله پنجاه سال، چقدر شاگرد شاگردها رد و ایراد کردهاند. حتی دیروز یک فایلی از سال 99 دیدم که در رد اصالة الاجتماعی که در اینجا گفته شده و مرحوم آقای مطهری هم پی آن را گرفته بودند. در رد این بود که این نمیشود و سر نمیرسد. بعد از این همه سال مناقشه….
شاگرد: مقصود از اصالة الاجتماع این است که انسان مفطور بر اجتماعی زیستن است؟
استاد: نه. بیش از اینها است. ان شاءالله برای جلسه فردا شاید مثال خوبی باشد.
منظور اینکه در المیزان فرمودند کل آیه شریفه به این صورت است. خود ایشان هم وقتی آیه شریفه را بهصورت مختصر معنا میکنند، خیلی زیبا میفرمایند که صبر مطلق است و کل چیزها را میگیرد؛ «الأوامر مطلقة فالصبر يراد به الصبر على الشدائد، والصبر في طاعة الله ، والصبر عن معصيته ، وعلى أي حال هو الصبر من الفرد بقرينة ما يقابله. والمصابرة هي التصبر وتحمل الأذى جماعة»؛ به اجتماع رفتند. «باعتماد صبر البعض على صبر آخرين فيتقوى الحال ويشتد الوصف ويتضاعف تأثيره، وهذا أمر محسوس في تأثير الفرد إذا اعتبرت شخصيته في حال الانفراد». بعد هم راجع به مصابره میگویند. بعد هم در مورد «رابطوا» میگویند که «وهي إيجاد الجماعة»؛ رابطوا فقط مربوط به ثغور نیست. یعنی غیر از صبر اجتماعی که تحمل میکنید، «وهي إيجاد الجماعة ، الارتباط بين قواهم وأفعالهم في جميع شئون حياتهم الدينية». این هم مختصری است که ایشان توضیح میدهند.
خب حالا به هدف بیاییم. بنابراین اینکه حضرت راجع بهسبب بیان فرمودند، میثاق و این آیه را مطرح کردند؛ «اصبروا صابروا رابطوا». راجع به «رابطوا» مرحوم آقای مصطفوی مطالب خوبی را اشاره کردهاند. حیف است اشاره نکنم. ایشان ذیل کلمه «ربط» فرمودهاند: «و المرابطه لها مراتب اولها تحقق الارتباط بین الافراد و من یهدیهم و یرشدهم، ای فیما بین الامة و الامام» همان روایتی که میگوید «رابطوا الامام»، ایشان آن را اولین مرتبه قرار دادهاند. بعد فرمودند: «ثانیها تحقق المرابطه بین الرعیة و الامة لیکون رحماء فی مابینهم»؛ اول مرابطه این است که امام خوب داشته باشید. «رابطوا» یعنی بروید امام مناسب پیدا کنید. این اولین است. بعد از اینکه امام الهی برای خودتان انتخاب کردید، حالا «رابطوها رحماء بینهم». بین خودتان مرابطه داشته باشید. «ثالثها تحقق الربط من جهة التجهیزات و القوی»؛ حالا که با هم خوب شدید، برای صیانت مجتمع خودتان مرابطه ای تشکیل بدهید تا بتوانید از اعداء محفوظ بمانید. این هم مرحله سوم است. بعد فرمودند: «و لایبعد ان نقول انّ الربط فیما بین البدن و القلب مرتبة اولیة قبل هذه المراتب». این هم در آخر کار میگویند. میگویند من اول گفتم جمع شوید و امام تعیین کنید، اما اگر بخواهید کسی باشید که بهدنبال امام الهی بلند شوید و یک امام انتخاب کنید، اولش باید رابطه بین بدن و قلب درست شود. یعنی باید قلب را نزول بدهید و صاحب قلب شوید. یعنی این بدن، حیات حیوانی نداشته باشد. «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ»21.
حاج آقای حسن زاده در درسشان این را زیاد تکرار میکردند؛ با لحن خودشان. میگفتند «اگر بر آب روی خسی باشی ، و اگر در هوا پری مگسی باشی ، دل بدست آور تا کسی باشی». همه این را زیاد شنیدهاید، مردم چطور معنا میکنند؟ یعنی یک کسی را خوشحال کن. اما مقصود ایشان اصلاً این نبود. هر هفته یک بار این را میخواندند. گفتند «دل به دست آور» یعنی صاحب دل بشو. وقتی صاحب دل شدی دل دیگران را به دست میآوری. اما دل به دست آور تا کسی باشی.
شاگرد: قلب عالم امکان امام زمان است.
استاد: اتفاقا وقتی دل خودش را به دست میآورد، میشود. یکی از اساتید مثال خیلی خوبی میزدند. فرمودند دلها مثل پاره های آهن است. آن قلب اصلی که مغناطیس کل است، مثل قطب مغناطیسی کره زمین است. اگر آن را به دست آوردید خود دل بلد است که رو به کدام قطب مغناطیسی بایستند. این مثال خیلی قشنگ است. «یا من هو للقلوب مغناطیس»22. قلب امام علیهالسلام مغناطیس الکل است. آن قطب مغناطیسی، قلوبی که حیّ شدهاند و وصول به قلب برایشان شده، میدانند کجا متوجه شوند. ولذا عرض کردم اگر از غفلت در بیاید حرف انبیاء و اوصیاء برایش مبهم نیست.
شاگرد: یکی از بهترین راهها همین است که بهدنبال رضایت حضرت باشد.
استاد: بله، این از چیزهایی بود که حاج آقا زیاد تکرار میکردند. دیدید میگویند «کجایی تا من سراغت بیایم!». ایشان رسمشان این بود که میگفتند شما به ما بگویید کجا نیست؟! این حرف را زیاد تکرار میکردند.
شاگرد2: در روایت «صابروا» به تقیه تطبیق شده است.
استاد: احسنت، من یادم رفت عرض کنم. این هم یکی از چیزهای خیلی عالی است. «صابروا و رابطوا»؛ رابطوا الامام. اگر «صابروا» صبر در مجتمع باشد یعنی شما وقتی ابتداءا میخواهید صبر کنید، باید بر طاعت خدا و دوری از معصیت خدا صبر کنید. به تعبیری که همه زیاد شنیدهاید طاعت و دوری از معصیت در اعتقاد و عمل! مگر در اعتقادیات هم دچار معصیت میشود؟! اگر شما بخواهید بر اطاعت و ترک معصیت در اعتقاد و عمل صبر کنید، با اصطکاک اجتماعی برخورد میکنید. چون بعد از فتنهای که در عالم اسلام آمده، نمیشود در اعتقاد و عمل بر آن صبر کنید و مبتلا به تقیه نشوید. ولذا دارد «اصبروا» و بعد «صابروا». صابروا یعنی در ارتباط با دیگران و در صبر خودتان در طاعت و معصیت، چارهای ندارید مصابره هم بکنید. این هم مطلب زیبایی است که در روایت آمده است. یعنی «صابروهم علی التقیه».
سؤال ما این است: حضرت فرمودند: «یسلّم لهم الارض المبارک». در قرآن کریم ما «الارض المبارکة» نداریم. «ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَكَةِ»23، «ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ»24. به این تعبیر «الارض المبارکه» نداریم. اما شاید بیش از ده آیه راجع به «الارض المبارکه» داریم. جالب است که این واژه را نداریم اما راجع به «الارض المبارکه» با واژههای دیگری آیه داریم. ان شاء الله ملاحظه کنید. هفت-هشت آیه است. یادداشت بفرمایید تا در جلسه بعدی مطرح کنیم. «الارض المبارکه» واژه قرآنی بسیار مهم است. چیزی نیست که فقط در این روایت آمده باشد. در آیات شریفه دیگر هم هست.
شاگرد:
والحمد لله رب العالمین
کلید: الارض المبارکة، میثاق، عالم ذر، صابروا، رابطوا، آتئیست، معنای غفلت، معنای سلام، رابطه دنیا و آخرت، شیخ غلام رضا یزدی
1 الميزان في تفسير القرآن نویسنده : العلامة الطباطبائي جلد : 1 صفحه : 92
2 ق ٢٢
3 الاسراء ٧٢
4 عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۸
5 الانعام ٩۴
6 التّوحيد نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 73
7 الزمر ٢٢
8 العلق١٩
9 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 451
10 الزمر ٧۴
11 الزمر ۶٨-٧۴
12 الغافر ۵3
13 آل عمران ٢٠٠
14 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 2 صفحه : 482
15 العصر ٣
16 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 2 صفحه : 482
17 السنة - الخلال - (2/ 141)
18 الکافي , جلد۲ , صفحه۴۲۳
19 الميزان في تفسير القرآن نویسنده : العلامة الطباطبائي جلد : 4 صفحه : 91
20 همان 97
21 ق 37
22 شرح المنظومة ت حسن زاده آملي نویسنده : السبزواري، الملا هادي جلد : 3 صفحه :663
23 القصص30
24 المائده21
سلسله درسگفتارهای شرح توحید صدوق در سال 1402 ش؛
جلسهی بیست و یکم: 26/2/1403 ش.
شاگرد: فرمودید موقف میثاق فراموش شده است، ولی معرفتش ثابت است؛ چرا حضرت وقتی میخواهند این معرفت را یادآوری کنند مثال به سفینه میزنند؟ در حالت عادی این معرفت برای افراد هست؟ کسی که ملحد است این معرفت برایش ثابت است که با آن مخالفت میکند؟ یا اینکه در حالت عادی، حجاب غفلت آمده است؟
استاد: ظاهراً همین واژهی اخیری که به کار بردید، کلید مطلب است. حجاب غفلت، اصل کار است. غفلت به چه معنا است؟ اینطور که در خاطرم هست، علامه طباطبایی1 رضوان اللّه تعالی علیه، وقتی به آیهی «لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»2 میرسند، مضمون آیه را خیلی بلند میبینند. روی این کلمهی «غفلت» تأکید دارند. میفرمایند: غلفت در جایی است که وقتی بخواهد نگاه کند، میتواند ببیند. اگر یک جایی چیزی باشد که شما نتوانید ببینید، نمیگویند غافل هستید. غافل در جایی است که میتوانید ببینید، اما چون غفلت میکنید، نمیبینید. این فرمایش ایشان است. البته یک بار دیگر با محتملات دیگر هم بحث کردهایم.
روی همین فرمایش ایشان، در آیهی شریفه میفرماید: «لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا»؛ یعنی از همین آخرتی که الآن حاضر شدهای، اگر در دنیا در غافل نبودی، میدیدی همین آخرت را؛ یعنی میتوانستی ببینی. مضمون خیلی عجیبی است. «فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ»؛ این، کشفِ غطای غفلت است. نه غطاءی غیر غفلت و لذا اگر غفلت نبود [میدیدند لذا میفرماید:] «لَهُمۡ قُلُوب لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُن لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَان لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَـٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ»؛ خیلی عجیب است؛ یعنی غفلت است که باعث شده چشم نمیبیند، اگر این غفلت برود، چشم میبیند و گوش میشنود. مثل سایر چیزهای دیگر. این مبنا، خیلی مبنای مهمی است. ولو تقریرهای دیگری هم برای آیهی شریفه هست. قبلاً هم بحث کردهایم. اما خود این مبنا، یک کلام نیست. ببینید اینها چطور دست به دست هم میدهد! حضرت امام رضا علیهالسلام مناظرهای با عمران صابی داشتند؛ عمران صابی یک متکلمی بسیار قوی بود. بلاد اسلام را گشته بود. هیچ کسی نتوانسته بود او را در مناظره مغلوب کند. لذا مامون وقتی میخواست مقام علمی حضرت علیه السلام را تنقیص کند و پایین بیاورد، دنبال قویترین افراد گشته بود تا حضرت علیه السلام را گیر بیاندازند و گفتند: کسی بالاتر از عمران صابی نیست. آمد و در وقت نماز شده بود، به حضرت علیه السلام عرض کرد: «لا تقطع علیّ کلامی». حضرت علیه السلام فرمودند: وقت نماز شده است، دو رکعت نماز بخوانیم. گفت: «لا تقطع علیّ کلامی». دلش چنان دنبال امام علیه السلام بود که گفت سخن را قطع نکنید، نماز را یک وقت دیگر میخوانید. بعد حضرت علیه السلام فرمودند: خیر؛ تو صبر کن، بر میگردیم، من قطع نمیکنم. نماز را خواندند و ادامه دادند. این مناظرهی عمران صابی، خیلی مهم است. در همین مناظره حضرت میفرمایند: «وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأخِرَةِ أَعۡمَىٰ»3، این آیه را میخوانند و دنبالهاش میفرمایند: «یعنی من کان عن الحقائق الموجودة»4؛ حقایق موجودة یعنی حقایق، در اینجا هست، اما چشمش بسته است. بنابراین اینطور نیست که اینها نباشد، بلکه هست.
وقتی که مباحثهی کلام و عقاید میشد، در کلاسهای کلام و عقائد، بر مبنای ادلهای یک ادعائی مطرح میشد، که به این صورت عرض میکردم: کسی که خیلی شک دارد، میگوید من منصف هستم اما در اعتقادات، مطالب برای من صاف نمیشود، باید کار تجربی کند. اگر واقعاً این شخص برای خودش ارزش قائل هست، این کار سادهای است. شاید دو سال بود یا پنج سال بود که میگفتم. میگفتم این کار را برای این مطلب بکند. هر روز به قبرستان خلوتی برود که هیچ کسی نباشد؛ خودش باشد و آن قبرستان، آنجا بهصورت تنها بنشیند، از الحاد و تأکید بر الحاد هم شروع کند اما رها نکند. هر روز برود؛ هر روز آرام به این قبرستان برود و بنشیند، تا پنج سال. تسبیح دست بگیرد؛ تسبیح الحاد، نه تسبیح تقدس؛ هر تسبیحی که میگیرد، بگوید نه خدایی هست، نه پیامبری هست، نه معادی هست. هیچ چیزی نیست. دوباره شروع کند، تسبیح دوم هم بگوید: نه خدایی هست و نه پیامبری هست و نه هیچی. این کار را بکند، ولی رها نکند. اطمینان دارم که بعد از مدتی، اگر این کار را ادامه داد، خودش از وجود خودش لمس میکند که فقط زبانش هست که میگوید خداوند نیست، معاد نیست و انبیاء درست نگفتهاند. یعنی با ادامهی این کار، دلش به جایی میرسد که میبیند تنها زبان است که دارد میخواند. یعنی وجودش، دیگر نمیپذیرد که بگوید خداوند نیست. یعنی همان حال کشتی، برایش حاصل میشود.
شاگرد: همان روز اول، این یقین میآید!
استاد: افراد فرق میکنند.
شاگرد ٢: سالها قبل، این را به من فرمودید، یک روز رفتم و واقعاً همینی شد که میفرمایید.
استاد: جوانی که یک هفته نماز شب میخواند را، در همین جلسه گفتم. مهم افرادی نیستند که زود برسند. در کلاس اعتقادی بود. صحبت سر کسانی بود که چطور مناقشه میکنند. واضحترین براهین الهی را زیر مته میبرند.
شاگرد: در خاطرم هست که میفرمودید: فوقش دو سال است. شش ماه هم شدنی است، ولی حداکثر دو سال بود.
استاد: میخواهم عرض کنم: کسی که برای خودش ارزش قائل است و ابدیت را بالا میبیند، پنج سال چیزی نیست. تازه کتابی فرستادهاند به نام ردّ ادلهی خداشناسی. از اول تا آخرش یک چرندیاتی دارد. به جای اینکه بگویی الآن من پنجاه سالم هست و اینها را جمع کردهام و نوشتهام، پنج سال همین کار را بکن. پنجاه سال داری ادله را رد میکنی و کتاب کردی و نوشتهای! خُب این هم یکی از آنها است. اگر تعصب نیست و عناد نیست، این هم یک کار است. کاری ندارد، انجامش بده.
شاگرد ٢: تناسب این عمل را نفهمیدم.
استاد: تناسب همین است؛ در قبرستان بودن، غفلت را میبرد. نکته سر همین است. لذا گفتم مبتنی بر همین حرف است. یعنی حالت خلوت و … مهم است. «وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ»5. یک جایی خلوت و تنها میرود، دارد میبیند که قبلیها چطور رفتند، حتی زبانش میگوید خدا نیست، اول هم زبان با قلب همراه است. اما وقتی ضمیر ناخودآگاه او در این فضا، فعال میشود، یک چیزهایی را میبیند که درست آن غفلت کنار میرود، آن چیزهایی که جلوی منظر او، عقل او، شهود او، وجدان و قلب او است، کنار میرود. لذا میبیند تمام شد. لذا دریا و چهار موجه شدن کشتی، یک مثالی از امام علیهالسلام بود که خیلی فوری بود. برای اینکه در ظرف یک لحظه فعال شود و الا با راههای مختلف میتواند آن را بیاورد.
شاگرد: اگر معرفت فطری نبود، این استدلالهای عقلی که میکنیم چقدر نتیجه میداد؟
استاد: مثل سایر مسائل علمی میشد که انسان طبق یک استدلالات کلی به یک نتایج کلی میرسید. ولو مصداق آن یکی باشد، اما نتیجه، باز کلی است. میگویند برهان مفید نتیجهای است که کلی باشد. در امور شخصیه اقامه برهان نمیشود.
در حال بحث از این جمله مبارک حضرت علیه السلام بودیم که فرمودند:
«وبالشهادتين يدخلون الجنة ، وبالصلاة ينالون الرحمة ، فأكثروا من الصلاة على نبيكم وآله ، إن اللّه وملائكته يصلّون على النبي يا أيها الذين آمنوا صلّوا عليه وسلموا تسليما»6.
به مناسبت سراغ روایت شریفه ای رفتیم که از امام علیهالسلام سؤال کرد که معنای سلام بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چیست. حضرت شروع کردند به بیان معنای سلام. عرض کردم این حدیث، بسیار عظیم است. بزرگ بودن این حدیث، برای این است که جامع میان سبب و هدف است. حاج آقا [مرحوم آیت اللّه بهجت] کلماتی داشتند که خیلی تکرار میکردند. بعضی کلمات را، فقط یک بار شنیدم. این کلمه را تنها یک بار شنیدم. اما خُب، هر وقت ایشان کلماتی میگفتند، کوتاه و پر بار بود. قبل از درس اصول و فقه صحبت میکردند. اینطور کلماتی داشتند. این جمله را یک بار شنیدم، نمیدانم در کتاب در محضر بهجت آمده است یا خیر. ولی ببینید خود حرف این عالم، نشان میدهد یک عالمی است که قدر خودش را دانسته است. فرمودند: دو آیه است که جامع بین سبب و هدف است. این جامعیت، خیلی به کار میآید. این روایت هم همینطور است. یعنی هم راه را نشان میدهد که چیست و چه کار بکن، و هم اثری را نشان میدهد که بر آن مترتب میشود. جامع بین سبب و هدف بود. تعبیر ایشان این بود که دو آیه هست که جامع بین سبب و هدف است. اولی این بود: «أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَيۡل لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِ»7؛ هدف و سبب؛ هدف، شرح صدر و متنور بودن به نور الهی است. سببش چیست؟ «فَوَيۡل لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِ». ایشان فقط همین را فرمودند، این توضیح از من است. آیه دیگر هم، آیهی سجده واجب است؛ «كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب»8. خدای متعال بعد از اینکه از این غفلتها و حالات دوری از او نهی میکند، میفرماید سجده بکن تا نزدیک شوی و نزدیک بشو. معلوم میشود که سبب سجده کردن است و هدف قرب الهی است. این هم آیهی مبارک وجوب سجده در سورهی علق بود.
حالا این حدیث شریف هم همینطور است. جامع بین سبب و هدف است. حضرت علیه السلام، همین که شروع میکنند، میگویند خداوند متعال عهد گرفته است. خداوند، از خوبان عهد گرفته است که این کارها را بکنید، من هم ارض را به شما میدهم. سبب این است، هدف آن تسلیم و ورود در ارض مبارکه است. بنده در جلسهی قبل، بخشی از حدیث را خواندم:
«عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْنَى السَّلَامِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ نَبِيَّهُ وَ وَصِيَّهُ وَ ابْنَتَهُ وَ ابْنَيْهِ وَ جَمِيعَ الْأَئِمَّةِ وَ خَلَقَ شِيعَتَهُمْ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ أَنْ يَصْبِرُوا وَ يُصَابِرُوا وَ يُرَابِطُوا وَ أَنْ يَتَّقُوا اللَّهَ وَ وَعَدَهُمْ أَنْ يُسَلِّمَ لَهُمُ الْأَرْضَ الْمُبَارَكَةَ وَ الْحَرَمَ الْآمِنَ وَ أَنْ يُنَزِّلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ يُظْهِرَ لَهُمُ السَّقْفَ الْمَرْفُوعَ وَ يُرِيحَهُمْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ الْأَرْضِ الَّتِي يُبَدِّلُهَا اللَّهُ مِنَ السَّلَامِ وَ يُسَلِّمُ مَا فِيهَا لَهُمْ لا شِيَةَ فِيها قَالَ لَا خُصُومَةَ فِيهَا لِعَدُوِّهِمْ وَ أَنْ يَكُونَ لَهُمْ فِيهَا مَا يُحِبُّونَ وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى جَمِيعِ الْأَئِمَّةِ وَ شِيعَتِهِمُ الْمِيثَاقَ بِذَلِكَ وَ إِنَّمَا السَّلَامُ عَلَيْهِ تَذْكِرَةُ نَفْسِ الْمِيثَاقِ وَ تَجْدِيدٌ لَهُ عَلَى اللَّهِ لَعَلَّهُ أَنْ يُعَجِّلَهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ يُعَجِّلَ السَّلَامَ لَكُمْ بِجَمِيعِ مَا فِيهِ»9.
جناب داود رقی رضوان اللّه علیه، حق بزرگی دارد که اینطور سؤالاتی را از مخازن علم الهی بپرسند تا این جور جوابها بیاید. اگر لایق نبود که حضرت علیه السلام، این جواب را به او نمی داد.
«… وَ خَلَقَ شِيعَتَهُمْ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ أَنْ يَصْبِرُوا»؛ مرحوم مجلسی فرمودند: شاید «واو» لازم نباشد.
«وَ يُصَابِرُوا وَ يُرَابِطُوا وَ أَنْ يَتَّقُوا اللَّهَ وَ وَعَدَهُمْ أَنْ يُسَلِّمَ لَهُمُ الْأَرْضَ الْمُبَارَكَةَ وَ الْحَرَمَ الْآمِنَ وَ أَنْ يُنَزِّلَ لَهُمُ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ يُظْهِرَ لَهُمُ السَّقْفَ الْمَرْفُوعَ وَ يُرِيحَهُمْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ الْأَرْضُ الَّتِي يُبَدِّلُهَا اللَّهُ مِنَ السَّلَامِ».
شاگرد: «الارضُ» را مرفوع خواندید؟
استاد: اینطور که به ذهن قاصرم اظهر میآید، میخوانم تا برسیم محتملات دیگر را بحث کنیم.
ارتباط «الارض المبارکه» در روایت با «الارض» در آیهی «وَ أَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ»
«وَ يُسَلِّمُ مَا فِيهَا لَهُمْ لا شِيَةَ فِيها»؛ کلیدیترین آیهای که در این تسلیم ارض به ذهنم میآید، همان آیهی مبارکهای است که امام سجاد علیه السلام در لحظهی شهادت خواندند. شاید امام باقر علیه السلام فرمودند. فرمودند: وقتی لحظهی شهادت پدرم بود، آخرین کلام امام سجاد علیه السلام این بود، فرمودند: «وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ»10. اینها آیات پایانی سورهی مبارکهی زمر است. آیات پایانی سورهی مبارکهی زمر، هنگامه است. از این آیهی شریفه شروع میشود:
«وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّـٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ، وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَام يَنظُرُونَ، وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّـۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ، وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا يَفۡعَلُونَ، وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُل مِّنكُمۡ يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ، قِيلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ، وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ، وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ»11.
به نظرم این «الارض» در آیهی «وَ أَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ» خیلی مهم است. به گمانم یکی از امور کلیدی برای فهم این حدیث است.
این آیه منظورم بود: «وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّـٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ»، بعد میفرماید: «وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا…»، بعد «سیق الذین کفروا…»، بعد «سیق الذین اتقوا»، تا آنجا که «و قالوا…» دارد؛ وقتی «اتقوا»، «سیق» آمد، دارد: «وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ». در آیهی دیگر دارد: «وَأَوۡرَثۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَـٰءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ»12. «اورثنا الارض» مصادیق متعددی دارد. ولی تاویل اعظمش، این آیهی شریفه است: «وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَاءُ». مفسرین میگویند این ارض، ارض جنت است. خُب، مانعی هم ندارد. قرآن کریم مطالب خودش و ذیولش را بیان میکند. حالا این باشد تا مطالب بعدی را عرض کنم.
شاگرد: این ارث به چه معنا است؟
استاد: هنوز مانده است. من میخواهم کلماتی از علما را بخوانم. حیف این حدیث است که کلمات علما را، راجع به آن، ندانیم.
«قَالَ لَا خُصُومَةَ فِيهَا لِعَدُوِّهِمْ وَ أَنْ يَكُونَ لَهُمْ فِيهَا مَا يُحِبُّونَ وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى جَمِيعِ الْأَئِمَّةِ وَ شِيعَتِهِمُ الْمِيثَاقَ بِذَلِكَ وَ إِنَّمَا السَّلَامُ عَلَيْهِ تَذْكِرَةُ نَفْسِ الْمِيثَاقِ»؛ سبب، «اصبروا، صابروا و رابطوا، فاتقوا اللّه» است. هدف، تسلیم ارض مبارک است. و راه تذکره آن که یادمان نرود تا سبب را ایجاد کنیم، این تجدید در سلام است. مدام سلام بدهید تا یادآوری کنید که مقصد و موطن ما، جایی که خداوند متعال به ما وعده داده که با ایجاد این سبب به آن برویم، آن ارض است: «وَ تَجْدِيدٌ لَهُ عَلَى اللَّهِ لَعَلَّهُ أَنْ يُعَجِّلَهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ يُعَجِّلَ السَّلامَ لَكُمْ بِجَمِيعِ مَا فِيهِ».
یکی از شاگردان مرحوم حاج شیخ غلامرضای خراسانی - فقیه یزدی - میفرمودند. ایشان از علمای خیلی بزرگی بودند. مکرر اسم ایشان را میبرم؛ نظیر این علماء واقعاً کم است. رحمة الله علیه! من از خود شاگرد ایشان شنیدم. میفرمودند: حاج شیخ میفرمودند: کلماتم را باید خودم بگویم. این معنا دارد. کلمات حاج شیخ را باید حاج شیخ بگوید. یعنی میخواستند بگویند باید حاج شیخ شده باشد تا بتواند اینها را بگوید. چند بار دیگر هم از مقامات حاج شیخ غلام رضا گفتهام. مطلبی که شاگردشان گفتند این بود: فرمودند یکی از آن کلمات این است: «بهشت خدا ناتمام است…»؟! اینکه حضرت علیه السلام فرمودند: «يُعَجِّلَ السَّلامَ لَكُمْ بِجَمِيعِ مَا فِيهِ»، به یاد این حرف آشیخ غلامرضا افتادم. فرمودند: «بهشت خدا ناتمام است یا حور العین به تکلیف نرسیده اند؟! بدی میکنی نگهت میدارند». این هم حرف حاج شیخ است. از آن حرفهایی است که باید خودشان بزنند. چون واقعاً من نمیتوانم این حرف را تصور کنم. چه برسد به اینکه بزنم. این حرف برای حاج شیخ است. حاج شیخ عالم بزرگی بوده است. الآن که سالها گذشته است، هنوز پیرمردهای یزد، دارند کراماتش را نقل میکنند.
شاگرد: این جمله یعنی چه؟
استاد: من فقط ضبط صوت هستم، بقیهاش را به شما حواله میدهم. حاج شیخ میگفتند: من باید بگویم.
همین شاگرد میفرمود: زمان مرجعیت آسید ابوالحسن اصفهانی بود. در یزد نشسته بودیم. حاج شیخ هم بودند و صحبت بود که اعلم چه کسی است و از چه کسی تقلید کنیم؟ صحبت شد؛ رأی مستقر شد بر اینکه اعلم آسید ابوالحسن هستند. میگفت: حاج شیخ فرمودند: اما در حکمت اعلم من هستم. حاج شیخ، جزافگو نبودند. این خودش، خیلی حرف است.
شاگرد: از شاگردانشان فراوان کرامت نقل میکنند چه برسد به خودشان.
استاد: بله.
شاگرد ٢: تالیفاتی هم از ایشان مانده است؟
استاد: بله؛ حاج آقای بهجت میگفتند: «مفتاح علوم القرآن» را بخوانید. از کتابهایی بود که حاج آقا سفارش میکردند. کتاب را دیده بودند و میگفتند از کتابهای خوب است آن را بخوانید. در نماز هم کتاب دارند. همهی کتابهای ایشان خوب و عالی است. مثل منبرشان است.
آقای علاقهبند که ایشان را دیده بودند، میفرمودند هر کسی پای منبر حاج شیخ بود، میدید که معظم مستمعین حاج شیخ عوام هستند؛ بازاریها هستند؛ مغازهدارها هستند. از حرفهای حاج شیخ لذت هم میبردند و میفهمیدند اما کسی که منظومه و اسفار خوانده بود، میدید حاج شیخ دارند فلان جای اسفار را میگویند. این خیلی [حرف] است؛ یعنی اهل فن، بفهمند که منبر حاج شیخ، تقریر یک جای اسفار است، اما در عین حال، همهی عوام هم مطالب را میفهمند و ایشان هم، یک کلمه از اصطلاحات آنها را نگوید. این علوّ حاج شیخ را میرساند که فرمودند من اعلم هستم.
بنده به فرمایشاتی که علما دارند، برگردم. چرا این حدیث خیلی بزرگ است؟ چرا گویا این حدیث، همهی معارف را خلاصه کرده است؟؛ بهخاطر اینکه، همین که حضرت دهن باز میکنند و میخواهند بدء عالم خلقت را بگویند، صحبت را سر میثاق میبرند. وقتی میثاق را مطرح میکنند، یک آیهای را میگویند که این آیه، به شهادت مفسرین، گویا عصاره و خلاصهی دین و انسان، خلاصهی مطالب مبدأ و معاد است: «يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ»13. کلمات علما، در این زمینه را، عرض کنم.
مرحوم طبرسی رضوان اللّه علیه، وقتی به این آیهی شریفه میرسند، این جمله را دارند:
«وهذه الآية تتضمن جميع ما يتناوله المكلف لأنّ قوله: (اصبروا) يتناول لزوم العبادات، واجتناب المحرمات. (وصابروا) يتناول ما يتصل بالغير كمجاهدة الجن والإنس، وما هو أعظم منها من جهاد النفس. ورابطوا يدخل فيه الدفاع عن المسلمين، والذبّ عن الدين. (واتقوا اللّه): يتناول الانتهاء عن جميع المناهي والزواجر، والائتمار بجميع الأوامر، ثم يتبع جميع ذلك الفلاح والنجاح»14.
«و هذه الآية»؛ آیهای که امام علیهالسلام بهعنوان سبب و مبدأ انتخاب کردهاند و گویا کل را در کپسول خلاصه کردهاند، «تتضمن جميع ما يتناوله المكلف»؛ یعنی این آیه، این قدر مختصر است؛ یک سطر از قرآن کریم است، اما این قدر مطلب در آن هست.
«لأنّ قوله: (اصبروا) يتناول لزوم العبادات، واجتناب المحرمات. (وصابروا) يتناول ما يتصل بالغير»؛ «اصبروا» یعنی وظایف فردی، «صابروا» یعنی وظایف اجتماعی، «كمجاهدة الجن والإنس، وما هو أعظم منها من جهاد النفس».
«و رابطوا يدخل فيه الدفاع عن المسلمين، والذب عن الدين»؛ غیر از روابط اجتماعی، ابقای دین، دفاع از دین را هم در بر دارد. تا دین برای آیندگان هم بماند و آنها از اسلام بهرهمند شوند. «(واتقوا اللّه): يتناول الانتهاء عن جميع المناهي والزواجر، والائتمار بجميع الأوامر، ثم يتبع جميع ذلك الفلاح والنجاح»؛ سبب و هدف. این بیان مرحوم طبرسی ذیل این آیه است. البته قبلش چند معنا میفرمایند.
در جلسهی قبل، از کتاب التحقیق، عرض کردم که معنای «صابروا»، استمرار باشد. به گمانم خود مرحوم آقای مصطفوی بهصورت لطیف و ظریف، چیزی که بنده عرض کردم را، روی مبنای خودشان گفتهاند؛ ولی یک لطیفهی قشنگی به آن اضافه کردهاند. این را در کلامشان دیدم، دیدم خوب است، بگویم. «صابروا» را گفتیم بهمعنای صبری استدامهدار است. در کتاب التحقیق، ذیل مادهی «ربط»، میفرمایند:
«يا أيها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا»؛ الصبر في قبال الوظائف و المكاره، و المصابرة ادامة الصبر و الثبات عليه بحيث يظهر الصبر منه علنا و يتجلى بين الناس، و المرابطة تحقق الارتباط بينهم، و يعبر عنه- بالفارسية بكلمة- وابسته شدن و بستگى پيدا كردن- و هذه المقدمات الثلث و تحققها لازمة في كل مسير و في الوصول الى كل مطلوب.
«الصبر في قبال الوظائف و المكاره»؛ هم در واجبات و هم در محرمات صبر هست. «و المصابرة ادامة الصبر و الثبات عليه»؛ صابروا؛ یعنی یک صبری باشد که مستمر است، دنبالهدار است. این را قبلا عرض کردم، اما بخش زیبایش این است: من به جهاد نفس بردم و اینکه ادامهدار در کل عمر باشد. نکتهی قشنگی که ایشان میگویند، این است: میگویند صبری که مقطعی باشد، خُب تمام میشود، اما «صابروا» که ثبات دارد و استمرار دارد، خواهی و نخواهی در بین مجتمع ظهور میکند. یعنی در ارتباط با مردم هم قرار میگیرد. یعنی با این کلام لطیفشان، هم بین استمرار «صابر» جمع کردند و هم ظهور آن در اطراف مجتمع. فرمودند: «بحيث يظهر الصبر منه علنا و يتجلى بين الناس»؛ یعنی چون این صبر استدامه دارد، در ارتباطاتشان مجبور است کاری کند که این صبر او ظهور پیدا کند. البته «صابروا» یک معنایش این است که در ارتباط با دیگران، صبر به خرج بده؛ تحمل داشته باش؛ حسن خلق داشته باش. این مانعی ندارد. احتمال دیگری هم هست که مفاعله و اشتراک در «صابروا»، متخذ و مربوط باشد به سورهی مبارکهی «العصر» که میفرماید: «وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ»15؛ تواصی به صبر، مصابره میشود. مصابره، یعنی طوری است که یکدیگر را به صبر سفارش کنند. نه اینکه در ارتباط با آنها صبر به خرج بده. یعنی تواصی به صبر کنید. این محتملات، در این آیهی شریفه وجود دارد.
شاگرد: معنای اخیری که فرمودید، با معنای «رابطوا» موافق است. یعنی اگر «رابطوا» نباشد، سخت است. در خود «رابطوا»، صبر انسان با خدای متعال هم مطرح است.
استاد: بله، مرحوم طبرسی در مجمع، یک گوهری گذاشتهاند. البته باز سؤالی است که قابل تحقیق است؛ میفرمایند «قیل»:
«وقيل: إن معنى رابطوا أي: رابطوا الصلوات، ومعناه: انتظروها واحدة بعد واحدة، لأنّ المرابطة لم تكن حينئذ، روي ذلك عن علي بن أبي طالب عليه أفضل الصلوات، وأكمل التحيات»16.
برخی گفتهاند در زمانیکه آیهی شریفه نازل شده است، مرابطه [مرزبانی] نبوده است، چرا؟؛ چون هنوز بلاد اسلامی تشکیل مرز نداده بود که عدهای آنجا اهل ثغور باشند و دم مرز کشیک بدهند و لذا، اگر بلاد اسلامی ثغور داشت، غزوهی تبوک که در سالهای آخر عمر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله بود، محقق نمیشد. در غزوهی تبوک، به حضرت خبر دادند که روم آمده است. خُب، ثغور نداشت؛ لذا پیشگیری کردند. در غزوهی تبوک، جیش العسرة رفتند؛ در این غزوه بود که یکی از مهمترین فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام ظهور کرد. احمد بن حنبل، در رابطه با این فضیلت، میگوید: «تقشعر منه الجلود»17. جیش العسره و سختترین غزوه بود، بالاترین لشگر و سرباز و امیر لشگر اسلام برای پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، در بالاترین غزوه، بالاترین امیر و لشگر سپاه، امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، اما در این غزوهی به این مهمی، حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: یا علی شما باید در مدینه بمانی. کسی که کارآیی دارد و مهمترین فرد است، باید او را ببرند؛ خود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله حضور داشتند و در معرض شهادت بودند و غزوهی مهمی بود؛ چون با روم بود، اما حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: شما در مدینه بمان. حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «أتخلفنی مع النساء و الصبیان؟!»؛ شما در مدینه همه را بردید، فقط زنها و بچهها ماندهاند؛ علی علیه السلام، در مدینه با زنها و بچهها چه کار کند؟! آن هم بالاترین امیر لشگر! حضرت صلّی اللّه علیه و آله جملهای را گفتند که احمد بن حنبل میگوید مو بر بدنها سیخ میشود. حضرت فرمودند: «اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبیّ بعدی».
البته بعضیها نقل به معنا کرده بودند و عبارت حضرت صلّی اللّه علیه و آله را نفهمیده بودند. بعضی نقل کرده بودند که حضرت فرمودند: «الا انّک لست بنبیّ». درحالیکه این تعبیر حضرت نبوده است. حضرت نفرمودند «الا انّک لست بنبی». فرمودند: «الا انّه لا نبی بعدی». کسانی که سخندان هستند، میدانند چقدر تفاوت دارد. «الا انّک لست بنبیّ» نقل معنای یک راوی است. آنچه که حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمودند این بود که «الا انّه لا نبیّ بعدی»؛ یعنی اگر بعد از من پیامبری بود، تو مقامش را داشتی. اما بعد از من پیامبر نیستی، خُب، چون دیگر پیامبری نیست. خیلی تفاوت میکند.
مرحوم طبرسی در این قیل میفرمایند: «لأنّ المرابطة لم تكن حينئذ، إن معنى رابطوا أي: رابطوا الصلوات، ومعناه: انتظروها واحدة بعد واحدة». این دستگاه قرآن است. این هم منابع و تراث عظیمی است که برای همه هست. الآن نمیخواهیم «رابطوا» را از آن رباطی که همه میدانیم، تخلیه کنیم. «رابطوا» قرار نیست با یک قیل، از معنای واضحش جدا شود، اما این هم هست؛ «رابطوا» یعنی هر نمازی که میخوانید به فکر نماز بعدی باشید؛ «معناه: انتظروها واحدة بعد واحدة»؛ «انتظروا» به چه معنا است؟ نمازی که میخوانید، منتظر بعدیاش باشید. «روي ذلك عن علي بن أبي طالب عليه أفضل الصلوات، وأكمل التحيات»؛ از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده است که «رابطوا» یعنی بین نمازهای شما، انفصال نباشد.
شاگرد: مراقبه داشته باشید.
استاد: احسنت. در روایت هست که به حضرت صلّی اللّه علیه و آله عرض کردند: «نَخَافُ عَلَيْنَا اَلنِّفَاقَ»18؛ یعنی میترسیم منافق باشیم! فرمودند: چرا؟؛ گفتند وقتی محضر شما هستیم، حس میکنیم قلب نورانی است، با صفا است. اما وقتی نزد اهل و عیال میرویم، فاصله میگیریم و میبینیم آن حال نورانیتی که در محضر شما هستیم، رفت. منافق همین است؛ وقتی نزد شما میآید عابد و مسلمان است، وقتی به خانه میرود، بر میگردد. این منافق نیست؟! حضرت فرمودند: این نفاق نیست! تخفیف دادند و تسهیل کردند! بعد فرمودند: «كَلاَّ إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ اَلشَّيْطَانِ»؛ خیلی تعبیر عجیبی است. «خطوة» بهمعنای گام برداشتن است. فرمودند: از خطوات شیطان است. یعنی وقتی از نزد من میروید، شیطان یک دفعه شما را روی حالی که در آخر کار دارید، نمیبرد، قدم به قدم میبرد. هر قدمی بردارید از آن حالی که نزد من بودید، دور میشوید. «انتظار الصلاة» به چه معنا است؟ یعنی نماز شما را جلو میبرد. مواظب این خطوات شیطان باشید، هر گامی که شیطان شما را برد، دوباره سر جای اول خودتان برگردید. اگر برنگردید، در گام دوم، دوباره فاصله گرفتهاید. خطوات یعنی پشت سر هم میآیید و یواش یواش دور میشوید. وقتی منتظر هستید، هر قدمی که بر میدارد، دوباره به جای اول بر میگردید؛ نمیگذارید قدم دوم را بردارد. وقتی بر میگردید، دوباره باید زحمت بکشد که همان قدم را ببرد. این هم از چیزهای جالبی است که در مجمع البیان فرموده بودند.
این را برای چه عرض کردم؟؛ برای اینکه حضرت علیه السلام، در ابتدای سخن، به آیهای ورود کردند که مفسرین اینطور میگویند. حالا تعبیر علامهی طباطبایی، در المیزان، را ببینید. ایشان هم وقتی به این آیه میرسند، همینطور میگویند. در این پنجاه سال تا الآن، شاید دهها فایل در رد و ایراد در بیان ذیل این آیه در المیزان نوشته شده باشد. رسم مرحوم علامه این است که گاهی هفت-هشت آیه را میآورند و بعد بحث میکنند اما در اینجا جالب است؛ این آیه را کلاً منفرد کردهاند. یعنی گویا گفتهاند که این خودش یک آیه تامه است و باید راجع به آن بحث کنیم. وقتی شروع میکنند، به این صورت است:
«(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ـ٢٠٠.)
(بيان) الآية بمنزلة الفذلكة لتفصيل البيان الوارد في السورة، وفيه تخلص منه بأخذ النتيجة وإعطائها. والمصابرة هي التصبر وتحمل الأذى جماعة باعتماد صبر البعض على صبر آخرين فيتقوى الحال ويشتد الوصف ويتضاعف تأثيره ، وهذا أمر محسوس في تأثير الفرد إذا اعتبرت شخصيته في حال الانفراد»19.
«الآية بمنزلة الفذلكة لتفصيل البيان الوارد في السورة»؛ حاج آقا [مرحوم آیت اللّه بهجت] میفرمودند: به درس یک عالمی رفتند، او میگفت: «فذلکة البحث». یکی نگفت: «فذلکة» به چه معنا است! «فذلک» یعنی فذلک فذلک؛ یعنی خلاصه و حاصل.
میفرمایند این آیه، با این که یک سطر است، خلاصه و حاصل شدِ تفصیلِ همهی بیانات است. یعنی امام علیهالسلام، در اینجا، وقتی میخواهند معنای «سلام» را بگویند، در کل قرآن سراغ آیهای میروند که جامع است و همه چیز را در خودش جمع کرده است. این مساله، مهم بودن این حدیث را نمی رساند؟! لذا عرض کردم: حضرت علیه السلام همه را جمع کردهاند.
بعد علامه توضیح مختصری میدهند. در ادامه وارد بحثی میشوند که در این پنجاه سال اخیر، خیلی محل اختلاف است. این از جاهای المیزان است که مرحوم علامه طباطبایی از «أغوست كنت»20 هم اسم میبرند و یک بخشی از اصالت را به جامعه میدهند. «اصالة الجامعهای» میشوند. بعداً هم در میان شاگردان ایشان، مناقشاتی شده است. برخی از شاگردان ایشان، این حرف را تأیید کردهاند و برخی دیگر از تلامذهی ایشان، مناقشه کردهاند و تا الآن با فاصلهی پنجاه سال، چقدر شاگرد شاگردها، رد و ایراد کردهاند. حتی دیروز یک فایلی از سال 1399 دیدم که در رد اصالة الاجتماعی نوشته شده بود که در اینجا گفته شده است و مرحوم آقای مطهری هم پی آن را گرفته بودند. در رد این بود که این نمیشود و سر نمیرسد. بعد از این همه سال مناقشه … .
شاگرد: مقصود از «اصالة الاجتماع» این است که انسان، مفطورِ بر اجتماعی زیستن است؟
استاد: خیر؛ بیش از اینها است. ان شاء اللّه، برای جلسهی فردا، شاید مثال خوبی باشد.
منظور اینکه در المیزان فرمودند: کل آیهی شریفه به این صورت است. خود ایشان هم وقتی آیهی شریفه را به صورت مختصر معنا میکنند، خیلی زیبا میفرمایند که صبر مطلق است و کل چیزها را تر بر میگیرد: «الأوامر مطلقة فالصبر يراد به الصبر على الشدائد، والصبر في طاعة الله ، والصبر عن معصيته ، وعلى أيّ حال هو الصبر من الفرد بقرينة ما يقابله. والمصابرة هي التصبر وتحمل الأذى جماعة»؛ به اجتماع رفتند. «باعتماد صبر البعض على صبر آخرين فيتقوى الحال ويشتد الوصف ويتضاعف تأثيره، وهذا أمر محسوس في تأثير الفرد إذا اعتبرت شخصيته في حال الانفراد». بعد هم راجع به مصابره میگویند. بعد هم در مورد «رابطوا» میگویند که «وهي إيجاد الجماعة»؛ رابطوا فقط مربوط به ثغور نیست. یعنی غیر از صبر اجتماعی که تحمل میکنید «وهي إيجاد الجماعة ، الارتباط بين قواهم وأفعالهم في جميع شئون حياتهم الدينية». این هم مختصری است که ایشان توضیح میدهند.
خب، حالا به هدف بیاییم. بنابراین اینکه حضرت علیه السلام، راجع بهسبب بیان فرمودند، میثاق و این آیه را مطرح کردند؛ «اصبروا صابروا رابطوا». راجع به «رابطوا» مرحوم آقای مصطفوی مطالب خوبی را اشاره کردهاند. حیف است اشاره نکنم. ایشان ذیل کلمهی «ربط» فرمودهاند: «و المرابطة لها مراتب اولها تحقق الارتباط بین الافراد و من یهدیهم و یرشدهم، ای فیما بین الامة و الامام» همان روایتی که میگوید: «رابطوا الامام»، ایشان آن را اولین مرتبه قرار دادهاند. بعد فرمودند: «ثانیها تحقق المرابطة بین الرعیة و الامة لیکون رحماء فیما بینهم»؛ اول مرابطه این است که امام خوبی داشته باشید. «رابطوا» یعنی بروید امام مناسب پیدا کنید. این اولین است. بعد از اینکه امام الهی برای خودتان انتخاب کردید، حالا «رابطوها رحماء بینهم». بین خودتان مرابطه داشته باشید. «ثالثها تحقق الربط من جهة التجهیزات و القوی»؛ حالا که با هم خوب شدید، برای صیانت مجتمع خودتان مرابطهای تشکیل بدهید تا بتوانید از اعداء و دشمنان، محفوظ بمانید. این هم مرحلهی سوم است. بعد فرمودند: «و لایبعد ان نقول انّ الربط فیما بین البدن و القلب مرتبة اولیة قبل هذه المراتب». این را هم در آخر کار میگویند. میگویند: من اول گفتم جمع شوید و امام تعیین کنید، اما اگر بخواهید کسی باشید که بهدنبال امام الهی بلند شوید و یک امام انتخاب کنید، اولش باید رابطهی بین بدن و قلب درست شود. یعنی باید قلب را نزول بدهید و صاحب قلب شوید. یعنی این بدن، حیات حیوانی نداشته باشد. «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ»21.
حاج آقای حسن زاده این را، در درسشان، زیاد تکرار میکردند؛ با لحن خودشان. میگفتند: «اگر بر آب روی خسی باشی و اگر در هوا پری مگسی باشی، دل به دست آور، تا کسی باشی». همه این را زیاد شنیدهاید، مردم چطور معنا میکنند؟؛ یعنی یک کسی را خوشحال کن. اما مقصود ایشان اصلاً این نبود. هر هفته یک بار این را میخواندند. میگفتند: «دل به دست آور» یعنی صاحب دل بشو. وقتی صاحب دل شدی، دل دیگران را به دست میآوری. اما دل به دست آور تا کسی باشی.
شاگرد: قلب عالم امکان امام زمان عجّل اللّه فرجه الشریف است.
استاد: اتفاقا وقتی دل خودش را به دست میآورد، میشود. یکی از اساتید مثال خیلی خوبی میزدند. فرمودند: دلها مثل پارههای آهن است. آن قلب اصلی که مغناطیس کل است، مثل قطب مغناطیسی کرهی زمین است. اگر آن را به دست آوردید، خود دل بلد است که رو به کدام قطب مغناطیسی بایستند. این، مثالی خیلی قشنگ است. «یا من هو للقلوب مغناطیس»22. قلب امام علیهالسلام مغناطیس الکل است. آن قطب مغناطیسی، قلوبی که حیّ شدهاند و وصول به قلب برایشان شده است، میدانند کجا متوجه شوند. ولذا عرض کردم اگر از غفلت در بیاید، حرف انبیاء و اوصیاء علیهم السلام، برایش مبهم نیست.
شاگرد: یکی از بهترین راهها همین است که بهدنبال رضایت حضرت علیه السلام باشد.
استاد: بله؛ این از چیزهایی بود که حاج آقا [مرحوم آیت اللّه بهجت] زیاد تکرار میکردند. دیدید، میگویند: «کجایی تا من به سراغت بیایم!». ایشان رسمشان این بود که میگفتند: شما به ما بگویید کجا نیست؟! این حرف را زیاد تکرار میکردند.
شاگرد 2: در روایت، «صابروا» به تقیه، تطبیق شده است.
استاد: احسنت، بنده یادم رفت عرض کنم. این هم یکی از چیزهای خیلی عالی است. «صابروا و رابطوا»؛ رابطوا الامام. اگر «صابروا» صبر در مجتمع باشد، یعنی شما وقتی ابتداءاً میخواهید صبر کنید، باید بر طاعت خداوند متعال و دوری از معصیت او صبر کنید. به تعبیری که همه زیاد شنیدهاید، طاعت و دوری از معصیت در اعتقاد و عمل! مگر در اعتقادیات هم دچار معصیت میشود؟! اگر شما بخواهید بر اطاعت و ترک معصیت در اعتقاد و عمل صبر کنید، با اصطکاک اجتماعی برخورد میکنید. چون بعد از فتنهای که در عالم اسلام آمده است، نمیشود در اعتقاد و عمل بر آن صبر کنید و مبتلا به تقیه نشوید و لذا دارد: «اصبروا» و بعد «صابروا». صابروا یعنی در ارتباط با دیگران و در صبر خودتان در طاعت و معصیت، چارهای ندارید جز این که مصابرة هم بکنید. این هم مطلب زیبایی است که در روایت آمده است. یعنی «صابروهم علی التقیه».
سؤال ما این است: حضرت علیه السلام فرمودند: «یسلّم لهم الارض المبارک». در قرآن کریم ما «الارض المبارکة» نداریم. «ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَكَةِ»23، «ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ»24. به این تعبیر «الارض المبارکه» نداریم. اما شاید بیش از ده آیه، راجع به «الارض المبارکة» داریم. جالب است که این واژه را نداریم اما راجع به «الارض المبارکة» با واژههای دیگری، آیه داریم. ان شاء اللّه ملاحظه کنید. هفت-هشت آیه وجود دارد. یادداشت بفرمایید تا در جلسهی بعدی مطرح کنیم. «الارض المبارکة»، واژهی قرآنی بسیار مهمی است. چیزی نیست که فقط در این روایت آمده باشد. در آیات شریفه دیگر هم هست.
و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان.
کلیدواژگان:
توحید، توحید شیخ صدوق، امام علی علیه السلام، حدیث منزلت، «لا نبی بعدی»، «لست بنبی»، الارض المبارکة، میثاق، عالم ذر، اصبروا، صابروا، رابطوا، معنای غفلت، معنای سلام، رابطهی دنیا و آخرت، حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی، احمد بن حنبل.
1. علامهی طباطبایی، الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 92.
2. ق، آیهی ٢٢.
3. الاسراء، آیهی ٧٢.
4. شيخ صدوق، عیون اخبار الرضا عليه السلام، ج ۱، ص ۱۶۸.
5. الانعام، آیهی ٩۴.
6. شیخ صدوق، التّوحيد، ج 1، ص 73.
7. الزمر، آیهی ٢٢.
8. العلق، آیهی ١٩.
9. شيخ كليني، الكافي (چاپ الاسلامية)، ج 1، ص 451.
10. الزمر، آیهی ٧۴.
11. همان، آیات ۶٨-٧۴.
12. الغافر، آیهی ۵3.
13. آل عمران، آیهی ٢٠٠.
14. شیخ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن (چاپ: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات)، ج 2، ص 482.
15. العصر، آیهی ٣.
16. شیخ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن (چاپ: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات)، ج 2، ص 482.
17. خلال، السنة، ج 2، ص 141.
18. شيخ کلینی، الکافی، ج ۲، ص۴۲۳.
19. علامهی طباطبایی، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 91.
20. همان، ص 97.
21. ق، آیهی 37.
22. ملاهادی سبزواری، شرح منظومة (با تحتقيق آیت اللّه حسن زادهی آملی)، ج 3، ص 663.
23. القصص، آیهی 30.
24. المائدة، آیهی 21.