بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل

****************

تعدد قرائات؛ جلسه 127 20/8/1404

بسم الله الرحمن الرحیم

اهمیت اطلاعات در وضوح مسأله قرائات

در مقام خامس بودیم. بنا بود یکی-دو عبارت علماء که تصریح در بحث دارد را بخوانم. عبارتی که نص نیست و می‌توان روی آن‌ها مکث کرد را باید برای مراحل بعدی بگذاریم. عباراتی که تنصیص در مطلب دارد، در پیشرفت بحث کمک می‌کند. مخصوصاً برای بحث‌های ما که مبادی متقنی را نیاز دارد تا افراد مطمئن شوند. ولی خب دو جلسه فاصله شد. در دو جلسه بحث‌های دیگری هم پیش آمد، آن بحث‌ها یادآور سال‌های قبل بود. دیروز فرمایشی را فرمودید. اگر تکرار کنید خوب است.

شاگرد: راجع به ثبوت بحث قرائات سؤال کردم.

استاد: دو جلسه‌ای که گذشت مسائلی مطرح شد که مباحث سال‌های قبل یادم آمد. شما برای تصور ثبوتی بحث به پرسیدید. آقا فرمودند در سال‌های اول تا جهت ثبوتی بحث برایم واضح نشده بود، ذهن من با این بحث همراهی نمی کرد. بعد از جلسات متعددی که از مباحث ثبوتی مفصل صحبت شد، آن وقت دیگر بحث اثباتی راحت‌تر می‌شود. لذا فرمایش شما درست است. در این دو جلسه‌ای که گذشت تذکری را عرض کردم؛ در قرن اول و دوم مباحثی کالشمس بود. الآن هم مستندات آن موجود است. کسی که مراجعه کند برایش کالشمس می‌شود. مشکل بحث ما این است که کمبود اطلاعات ضرر می‌زند. در بعضی مباحث ولو اطلاعات گسترده‌ای نداشته باشیم بحث را جلو می‌بریم، مثلاً فکری و عقلی است. ولی این بحث درست برعکس است. هر چه اطلاعات بیشتر می‌شود زوایای مخفی بیشتر واضح می‌شود. همان حرف زرقانی است. زرقانی استاد کار بود. در چاپ بعدی کتابش می‌گوید: «لما اتسع افق اطلاعی» فهمیدم که عشر متواتر است و اشکالات ابوشامه وارد نیست. لذا مصاحف الصحابه بحث روشنی است. و در آن زمان هم روشن بوده است. اما اگر الآن مطرح می‌شود، با این روشی که در اذهان هست خیال می‌کند مطلب جدیدی کشف کرده‌اند. مصحف صنعا وقتی کشف شد، لایه زیرین آن مصحف ابن مسعود بود. نمی‌دانید برایش می‌خواستند چه کار کنند! به خیالشان کل قرآن و اسلام را زیر سؤال برده‌اند. این‌ها واضحات مطالب است. فقط می‌خواهد شما جمع‌آوری کنید و از کتاب‌های اصیل به‌صورت مستند در منظر دید دیگران بگذارید. لذا کثرت اطلاعات مهم است. فقط ملتزم به مستندات اصیل باشید که شما را در واضح کردن قرن اول جلو می‌برد.

معرفی کتاب «کاشف المعانی فی شرح حرز الامانی»

کتاب دیگری هم تازه گذاشتند. کتاب خیلی خوبی است. «کاشف المعانی فی شرح حرز الامانی» برای مجدالدین السید عباد بن أحمد بن إسماعيل الحسنی گلستانه است که معاصر علامه حلی بودند. ایشان شرح شاطیبه را نوشته اند. در اصفهان قاضی بودند. بعد از رفتن بنی العباس بود؛ زمانی بود که مغول ها آمده بودند؛ در زمانی‌که علامه حلی آمدند و به سلطان محمد خدابنده تشیع رسید، ایشان بعد از قدرت گرفتن در اصفهان قاضی شدند. شرح اصول علامه را دارند. این هم کتاب ایشان است که تازه به آن برخورد کردند. در فدکیه یک صفحه ممتعی گذاشته شده است. غیر از شرح شاطبیه محقق اول است؛ البته آن هنوز جای تحقیق بیشتر دارد. شرح شاطبیه سید مجد جاگرفته است. نسخه‌های متعددی دارد. آقای دکتر غانم قدوری که مصحف دارد و کتاب‌های متعددی دارد و متخصص علوم قرآنی است، ایشان کتابی راجع به اصوات و تجوید دارد، یکی از مصادر کتاب آقای دکتر غانم قدوری همین کتاب کاشف المعانی است. نسخه خطی در موصل بوده است. یعنی کاشف المعانی ایشان در کل دنیا نسخ متعددی دارد. در کتابخانه مجلس در ایران هست. در عربستان هم هست. یکی از پایان نامه های دکترا در عربستان در علوم قرآنی همین کتاب کاشف المعانی ایشان است. به آن صفحه مراجعه کنید.

یعنی این فن بین علمای شیعه به این صورت بوده است. برایش زحمت کشیده‌اند. هر چه هم جلوتر می‌روید اطلاعات بیشتر دست به دست هم می‌دهد و واضح می‌شود.

علی ای حال این دو جلسه‌ای که گذشت، ولو مربوط به ادامه بحث ما نبود، جملۀ معترضه ای بود، ولی فوائدش زیاد است و ان شاءالله برای پیشرفت بحث در اذهان همه ما کمک می‌کند.

قاعده اشتغال در قرائت نماز و راهکار آیت‌الله خوئی در تخلص از آن؛ سیره قطعیه

عبارت البیان مرحوم خوئی

بحث ما در مقام خامس بود. من عرض کردم به‌عنوان تشحیذ ذهن و تحریک اذهان قویه برای این‌که بحث را پیش ببرند، تعیین جایزه کردیم. جایزه تعیین کردیم بر این‌که کسی بتواند خودش را در نمازی که الآن می‌خوانیم، روی مبنای آقایان بعد از قرن یازدهم، بتواند خودش را خلاص کند. این عرض من بود. داشتیم از این صحبت می‌کردیم.

آن جلساتی که شروع کردیم، عین عبارات مفتاح الکرامه را خواندیم. عرض کردم شروع مرحوم حکیم در مستمسک با همین عبارت سید جواد بود. یعنی آقای حکیم با ناظر بودن به عبارت مفتاح الکرامه حرف ایشان را رد کردند. من رد ایشان را خواندم و دیگر تکرار نمی‌کنم. این برای مرحوم آقای حکیم بود. فرمودند که قاعده کذا است و … .

حرف مرحوم آقای خوئی ماند. ایشان هم حرف دارند. چرا من این دو بزرگوار را انتخاب کردم؟ به‌خصوص حرفی که امروز می‌خواهم بخوانم، به‌خاطر صراحت ایشان بود. ما نباید این صراحت را دست کم بگیریم. در پیشرفت بحث‌های علمی جایی که از بزرگان علماء، عبارتی که صد در صدی است و همه چاره‌ای ندارند بپذیرند، از آن‌ها شروع کنیم و بحث را جلو ببریم. در مانحن فیه یکی از عبارات صریحی که راجع به قاعده اشتغال داریم، فرمایشات مرحوم آقای خوئی است. هم از تفسیر ایشان در البیان است و هم در فقه ایشان است.

در کنار فرمایش ایشان، عبارات صریح دیگری هم داریم. وقتی می‌خواهیم بحث جامع پیش برود عبارات صریح ایشان را با دیدگاه کسانی که عباراتشان صریح است، به‌صورت تطبیقی جلو می‌رویم. مطالب خیلی عالی ای در اینجا هست.

عنوان ایشان در تفسیر البیان این است: «جواز القراءة بها في الصلاة». این قرائات را می توانیم در نماز بخوانیم یا نه؟ اول چیزی می گویند که برای بحث ما خیلی خوب است.

ذهب الجمهور من علماء الفريقين إلى جواز القراءة بكل واحدة من القراءات السبع في الصلاة، بل ادعي على ذلك الإجماع في كلمات غير واحد منهم، و جوّز بعضهم القراءة بكل واحدة من العشر، و قال بعضهم بجواز القراءة بكل قراءة وافقت العربية و لو بوجه، و وافقت أحد المصاحف العثمانية و لو احتمالا، و صحّ سندها، و لم يحصرها في عدد معين.

و الحق: ان الذي تقتضيه القاعدة الأولية، هو عدم جواز القراءة في الصلاة بكل قراءة لم تثبت القراءة بها من النبي الأكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أو من أحد أوصيائه المعصومين عليهم السّلام لأن الواجب في الصلاة هو قراءة القرآن فلا يكفي قراءة شى‏ء لم يحرز كونه قرآنا، و قد استقلّ العقل بوجوب إحراز الفراغ اليقيني بعد العلم باشتغال الذمة، و على ذلك فلا بدّ من تكرار الصلاة بعدد القراءات المختلفة أو تكرار مورد الاختلاف في الصلاة الواحدة، لإحراز الامتثال القطعي، ففي سورة الفاتحة يجب الجمع بين قراءة «مالك»، و قراءة «ملك». أما السورة التامة التي تجب قراءتها بعد الحمد- بناء على الأظهر- فيجب لها إما اختيار سورة ليس فيها اختلاف في القراءة، و إما التكرار على النحو المتقدم.

و أما بالنظر إلى ما ثبت قطعيا من تقرير المعصومين- عليهم السّلام- شيعتهم على القراءة، بأيّة واحدة من القراءات المعروفة في زمانهم، فلا شك في كفاية كل واحدة منها. فقد كانت هذه القراءات معروفة في زمانهم، و لم يرد عنهم أنهم ردعوا عن بعضها، و لو ثبت الردع لوصل إلينا بالتواتر، و لا أقل من نقله بالآحاد، بل ورد عنهم عليهم السّلام إمضاء هذه القراءات بقولهم: «اقرأ كما يقرأ الناس». «اقرؤوا كما علّمتم»1

«ذهب الجمهور من علماء الفريقين»؛ یعنی علماء شیعه می گویند فقط جایز است که قرائت حفص خوانده شود؟! نه، علماء فریقین را می گویند. «إلى جواز القراءة بكل واحدة من القراءات السبع في الصلاة، بل ادعي على ذلك الإجماع في كلمات غير واحد منهم، و جوّز بعضهم القراءة بكل واحدة من العشر...».

عبارات صریح این جا است:

«و الحق: ان الذي تقتضيه القاعدة الأولية، هو عدم جواز القراءة في الصلاة»؛ ما در نماز کار با قرآن داریم. تا قرآن نباشد که نمی‌توانیم بخوانیم.

«عدم جواز القراءة في الصلاة بكل قراءة لم تثبت القراءة بها من النبي الأكرم صل...فلا يكفي قراءة شى‏ء لم يحرز كونه قرآنا؛ و قد استقلّ العقل بوجوب إحراز الفراغ اليقيني بعد العلم باشتغال الذمة»؛ چیزی گفتند که دیگر نمی توانید حرفی بزنید!

حاج آقا زیاد در درسشان می فرمودند که میرزای دوم تعریض می کردند. آمیرزا محمد تقی منظورم است. آمیرزا حسن، میرزای بزرگ هستند. شاگردشان میرزای دوم، صاحب ثورة العشرین، منظورم است. ایشان اعجوبه ای بوده است. حاج آقا می فرمودند حاج آقا حسین قمی که خودشان از بزرگان علماء هستند، گفته بودند اگر کسی بیاید ادعا کند که من صاحب الزمان هستم، می گویم برو در اصول با میرزا بحث کن، اگر غالب شدی صاحب الزمان هستی!

شاگرد: خود این ادبیات درست است؟

استاد: می خواستند بگویند ایشان در عصر خودشان طوری بودند که در بحث اصول کسی نمی توانست بر ایشان غالب شود. نظیرش هم از حاج آقا حسین خوانساری استاد الکل فی الکل هست. ایشان در قرن یازدهم هستند. وفات ایشان 1099 است. پدر آقا جمال خوانساری هستند. از ایشان نقل فرموده بودند که اگر توفیق شود محضر حضرت مشرف شوم، اولین سوالی که از ایشان می پرسم این است که شبهه ابن کونه را برای من حل کن! آن استادی که این را نقل می کردند، می گفتند این را نزد من طلبه بیا تا برایت حل کنم! شما محضر حجت خدا که می رسید، می خواهید این ها را حل کنید؟! جلوترها هم عرض کردم که مبنا دو تا است. بله، شما یک مبنایی دارید که حاج آقا حسین آن را قبول ندارد. لذا می گوید نیاز است که حضرت برای من حل کند. شما یک مبنایی می گویید که ایشان مناقشه می کنید. شما روی مبنای خودتان می گویید بیا برایت حل کنم. مبنایی هم که چقدر محل اختلاف است.

خب تعریض را می گفتم. وقتی از این حرف ها می زدند، یکی می گفت این ها را از کجا می گویید؟ ایشان می گفتند از عقل می‌گویم! حاج آقا می گفتند که تعریض می کردند. حالا هم مواظب باشید که حاج آقای خوئی تعریض نکنند!

«و على ذلك»؛ این جا تصریحی است که من کار دارم. از عالم بزرگی که روی مبنای الان ما فرمایش می فرمایند. «فلا بدّ من تكرار الصلاة»؛ این عبارت مبهم نیست. «بعدد القراءات المختلفة أو تكرار مورد الاختلاف في الصلاة الواحدة لإحراز الامتثال القطعي»؛ در یکی هر دو را بخوانید. قبلا بحث کردیم که حاج شیخ عبد الکریم این طور می خواندند. مبنای حاج شیخ هم همین بوده. ایشان در کتاب الصلاة فرمودند هیچ ریبی نیست که یکی از این قرائات نازل شده است. خب وقتی مبنای حاج شیخ همین مبنای رایج بعد از قرن یازدهم است، معلوم است که باید احتیاط کنیم. این عبارت صریح ایشان بود. جالب تر این است که به بحث خودمان مثال می‌زنند.

«ففي سورة الفاتحة يجب الجمع بين قراءة مالك، و قراءة «ملك»؛ به مانحن فیه مثال می زنند که تکرار واجب است. «أما السورة التامة التي تجب قراءتها بعد الحمد- بناء على الأظهر- فيجب لها إما اختيار سورة ليس فيها اختلاف في القراءة»؛ یک سوره ای را بخواند که اختلاف قرائت نداشته باشد، یا اگر توحید را می خواند که در «کفوا» سه قرائت بود، «و إما التكرار على النحو المتقدم»؛ باید تکرار کند.

شاگرد: ملک و مالک فتوای ایشان است؟

استاد: حالا می خواهند بفرمایند سیره مسلمانان که تکرار نیست، شما چطور می گویید تکرار کند؟ حالا می خواهند از نظر فنی خودشان را از تحت قاعده فراغ خارج کنند. می فرمایند قاعده اولیه این است. لذا می فرمایند:

«و أما بالنظر إلى ما ثبت قطعيا من تقرير المعصومين- عليهم السّلام- شيعتهم على القراءة، بأيّة واحدة من القراءات المعروفة في زمانهم، فلا شك في كفاية كل واحدة منها»؛ ائمه به صورت قطعی اجازه داده اند. «فقد كانت هذه القراءات معروفة في زمانهم»؛ خب آقای حکیم به این ها جواب دادند. ایشان باید پاسخ بدهند. از قراء سبع کسائی است. کسائی که بعد از شهادت امام جواد ع تازه وفات کرده اند. شاگرد شاگرد امام صادق است. کسائی شاگرد حمزه است و حمزه شاگرد امام صادق است. خب چطور امام ع قرائت کسائی را تایید می کنند که بعد از ایشان می آید؟! جالب است که خودشان روی مبانی خودشان این ها را تضعیف می کنند و می گویند این ها اجتهادات است. می گویند هیچ سندی ندارد و همه اینها از اجتهادات قراء است. خب اگر کسائی است، شما نمی توانید بگویید کسائی را اجازه دادند.

شاگرد: چه توجیهی می کنند که این قرائات به خبر واحد هم ثابت نیست؟

استاد: آن را ظاهرا در درس به صورت شفاهی فرمودند. در موسوعه آقای خوئی ظاهرا صوت به کتابت تبدیل شده است. به گمانم به صورت مکتوب و تقریری باشد که ایشان تایید کنند، نیست. باید بیشتر تحقیق کنیم. چون خود نوشتن بیشتر مورد تامل قرار می‌گیرد تا این که شفاهی در درس بگویند. مئونه نوشتن بیشتر است. بیشتر قابل استناد است.

شاگرد: آن جا تسلم می کنند که از زمان اهل البیت معروف بوده است. ولی آن جا می گویند به ارباب قراء هم به خبر واحد ثابت نیست.

استاد: می گویند قرائات خود آن ها هم معلوم نیست. یعنی معلوم نیست که این جور قرائتی کرده باشند. این ها کلمات خود اعزه‌ای است که این جور فرموده اند. ولی من الان می خواهم تصریحات را بگویم. در همین عبارتی که ایشان تصریح کرده اند شما ذهن را عوض کنید و جای یک مصرح دیگری مثل شهید ثانی در المقاصد العلیه بروید. به قدری تصریح قوی ای بود که در التمهید مجبور شدند بگویند هفوة من عظیم! چون تصریح است، نمی توانند کاریش کنند. ایشان می گویند «کل نزل بها الروح الامین»، خب صاحب التمهید این را چه کار کنند؟! گفتند هفوة من عظیم است! ایشان با تمام فقهای شیعه مخالفت کرده است. عباراتشان را آورده ام.

الان همین حرف ایشان را در دید شهید بگذارید. شهید چه می گویند؟ می گوییم قرائات مختلف است، در نماز هم باید قرآن بخوانیم تا اشتغال یقینی و برائت یقینی بیاید. شهید با تصریح خودشان در «کل مما نزل»، جواب می دهند که همه آن ها قرآن است و قطعی است. یعنی دیدگاه این قدر متفاوت می شود. دیدگاه دو مصرِّح است. ایشان تصریح می کنند که چون قرآن است باید تکرار کنید، شهید هم روی مبنایشان تصریح می کنند که چون «کلٌ مما نزل»، اصلا برای ما مطرح نیست که بگوییم قاعده اشتغال چه می شود. چون برائت یقینی هست.

شاگرد: در این جا مراد از تقریر، اذن نیست؟ یعنی در این جا اذن داده اند، ولو قرائات قرآن نیست.

استاد: آقای حکیم جواب دادند که اذن نداده اند. خود مرحوم خوئی همین روایتی که در تفسیر گفتند اذن داده اند، در کتاب فقهشان می گویند روایاتی که ممکن است برای تایید از آن ها استفاده شود این ها است و بعد همه را جواب می دهند و می گویند هیچ کدام از این ها دلالت ندارد. بعد سیره قطعیه را مطرح می کنند.

در ادامه مطلب خوبی هم اشاره می کنند.

«و لو ثبت الردع لوصل إلينا بالتواتر، و لا أقل من نقله بالآحاد»؛ یک آحاد باید بگویند که ائمه نقل فرموده اند. «بل ورد عنهم عليهم السّلام إمضاء هذه القراءات بقولهم: اقرأ كما يقرأ الناس. اقرؤوا كما علّمتم».

شاگرد: ایشان و امثال ایشان حرف های شهید را ندیده اند؟ یا قبول ندارند؟

استاد: دیده اند. چون خودشان فرمودند «جمهور علماء الفریقین».

شاگرد: شهید ثانی تصریح کرد که «کل مما نزل بها الروح الامین»، یا این را قبول ندارند یا ندیده اند.

استاد: قبول ندارند. این جمله از شهید معروف است. در جواهر آمده است. من خودم اولین بار در جواهر دیده ام. از روزهای جالب کار طلبگی ما بود که این تصریح از شهید ثانی را دیدیم. بعد دنبالش رفتیم. در التمهید می گویند مقاصد العلیه برای جوانی شهید بوده، ولی بعد در کتاب های دیگرش این طور نگفتند. در حالی که در روض الجنان، در مسالک و ... شهید تصریح می کنند که همه این ها از ناحیه خدا است. نمی توان به این صورت گفت که «هفوة من عظیم»! بعد هم می گویند خلاف همه فقها است! عبارات مهم است. در التمهید نگاه کنید.

عبارت موسوعه مرحوم خوئی

خب حالا در فقه ایشان بیایید؛ در ابتدا مثل مرحوم حکیم، روایاتی که به آن ها استناد شده که ائمه علیهم السلام تجویز کرده اند، همه را جواب می دهند. صفحه ای هم که از آن می خوانم، این است: «کلمات علماء در تخلص از قاعدة اشتغال در صلاة بر مبنای حرف واحد به معنای نزول یک قرائت».

...إذن مقتضى القاعدة الأوّلية بعد ورود الأمر بقراءة الفاتحة و بسورة بعدها هو الأخذ بالمقدار المتيقن الذي لا اختلاف فيه، و ما تضمّن الاختلاف يكرّر القراءة، فيقرأ مرّة مثلًا ملك و أُخرى مالك، و يختار من السورة المأمور بها ما اتفقت فيه القراءات، و لو اختار مورد الخلاف يكرّر عملًا بقاعدة الاشتغال و خروجاً عن عهدة التكليف المعلوم، فيقصد بأحدهما لا بعينه القرآن، و بالآخر الذكر المطلق.

نعم، وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس فيظهر منها الاجتزاء بكل قراءة متعارفة بين الناس، و لا شك أنّها غير محصورة في السبع، و قد عدها بعضهم إلى أربع عشرة و صنّف في ذلك كتاباً و أنهاها بعض آخر إلى سبعين، و إن كانت جملة منها شاذة لا محالة، و بذلك يخرج عن مقتضى القاعدة المتقدمة لو تمت هذه النصوص فلا بدّ من التعرض إليها....فمنها: ما ذكره الطبرسي.... فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية.

لكنه مع ذلك كله لا ينبغي الشك في الاجتزاء، لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك، فانّ اختلاف القراءات أمر شائع ذائع بل كان متحققاً بعد عصر النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كقراءة ابيّ و ابن عباس و ابن مسعود و غيرهم، و قد صنّف في ذلك كتب كالمصاحف للسجستاني و غيره، و قد أحرق عثمان جميع المصاحف سوى مصحف واحد حذراً عن الاختلاف‌ و مع ذلك تحقق الاختلاف بعد ذلك كثيراً حتى اشتهرت القراءات السبع و غيرها في عصر الأئمة، و كانت على اختلافها بمرأى و مسمع منهم (عليهم السلام)، فلو كانت هناك قراءة معيّنة تجب رعايتها بالخصوص لاشتهر و بان و كان من الواضحات و كان ينقله بطبيعة الحال كابر عن كابر و راوٍ عن راوٍ، و ليس كذلك بالضرورة، فيظهر جواز القراءة بكل منها كما عليه العامّة و إلّا لبيّنوه (عليهم السلام) و نقل إلينا بطريق التواتر، كيف و لم يرد منهم تعيين حتى بخبر واحد. نعم، إنّ هناك رواية واحدة قد يظهر منها التعيين، و هي رواية داود بن فرقد، و المعلى بن خنيس جميعاً قالا: «كنّا عند أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) فقال: إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال، ثم قال أما نحن فنقرؤه على قراءة أُبيّ»2

«إذن مقتضى القاعدة الأوّلية بعد ورود الأمر بقراءة الفاتحة و بسورة بعدها هو الأخذ بالمقدار المتيقن الذي لا اختلاف فيه، و ما تضمّن الاختلاف يكرّر القراءة، فيقرأ مرّة مثلًا ملك و أُخرى مالك»؛ تصریح می کنند که طبق قاعده باید تکرار کنند.

«و يختار من السورة المأمور بها ما اتفقت فيه القراءات و لو اختار مورد الخلاف»؛ اگر مورد اختلاف را انتخاب کرد، «يكرّر عملًا بقاعدة الاشتغال و خروجاً عن عهدة التكليف المعلوم، فيقصد بأحدهما لا بعينه القرآن، و بالآخر الذكر المطلق»؛ همانی است که مرحوم آسید احمد خوانساری نزد استادشان آشیخ عبدالکریم رفتند و به این اشکال کردند. گفتند این خلاف احتیاط است.

«نعم، وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس فيظهر منها الاجتزاء بكل قراءة متعارفة بين الناس، و لا شك أنّها غير محصورة في السبع»؛ بلکه بعضی از این سبع بعدش آمده است. بعد از این که همه را رد می کنند، می فرمایند:

«فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية».

شاگرد: سندا رد کردند، دلالتا که رد نکردند.

استاد: عباراتشان را آورده ام. من می خواهم بزنگاه مطلبشان را عرض کنم که خودشان تصریح می کنند باید نماز را تکرار کنیم. خب حالا اگر باید تکرار کنیم، چرا خود شما تکرار نمی کنید و چرا فتوا ندادید؟

«لكنه مع ذلك کله»؛ با این که روایات نشد و قاعده این بود، «لا ينبغي الشك في الاجتزاء»؛ این ها خیلی مهم است. واقعا هم حالشان این است. ایشان کثیر الاطلاع بودند، لذا این «لاینبغی الشک» را از حال خودشان می گویند. الان مقابلش را می آورند. «لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك، فانّ اختلاف القراءات أمر شائع ذائع بل كان متحققاً بعد عصر النبي ص»؛ یعنی حتی قبل از جمع عثمان. این ها از متواترات است. «كقراءة ابيّ و ابن عباس و ابن مسعود و غيرهم،...و كانت على اختلافها بمرأى و مسمع منهم (عليهم السلام)، فلو كانت هناك قراءة معيّنة تجب رعايتها بالخصوص لاشتهر و بان و كان من الواضحات و كان ينقله بطبيعة الحال كابر عن كابر و راوٍ عن راوٍ، و ليس كذلك بالضرورة، فيظهر جواز القراءة بكل منها كما عليه العامّة و إلّا لبيّنوه (عليهم السلام) و نقل إلينا بطريق التواتر، كيف و لم يرد منهم تعيين حتى بخبر واحد»؛ حتی با یک خبر هم تعیین نشده اند.

«نعم، إنّ هناك رواية واحدة قد يظهر منها التعيين، ... أما نحن فنقرؤه على قراءة أُبيّ»؛ که آقای حکیم هم فرمودند.

تشکیک در سیره توسط مرحوم اراکی؛ سوره حمد و قرائت مالک

خب ببینید ایشان الان به سیره قطعیه تصریح کردند. آقای حکیم هم همین را فرمودند. سوال من این است: شما که می گویید سیره قطعیه بلاریب است، چه زمانی می توانید بگویید قطعی است؟! زمانی که از مسلمین و به خصوص بزرگان علماء شیعه مخالفتی نیاید. اگر قطعی باشد که آن ها خلاف قطعی نمی گویند. وقتی مثل حاج شیخ تکرار می کردند و شاگردانش سراغ ایشان می آمدند، دلالت دارد که آن ها قاعده اشتغال و تمامیت آن و این که قطعا اجتزاء به یکی از آن ها می شود، برایشان صاف نشده بود. حالا شاهدش چیست؟ می خواهم شاهد تصریحی عرض کنم. تصریحات خیلی مهم است.

فرمایش مرحوم آقای اراکی در کتاب الصلاة است. ایشان شاگرد خود حاج شیخ عبدالکریم هستند. آقای اراکی بعد از این که از قرائات بحث می کنند و می گویند طبق مبنای استادشان یکی از این ها نازل شده، می فرمایند:

لكن هذا في غير ما وقع في خصوص الحمد من الاختلاف كقراءة مالك و ملك، و قراءة صراط بالصاد و السين، فإنّ شدّة الحاجة إلى تكرار هذه السورة المباركة في كلّ يوم و ليلة أورثت انتساب جميع كلماتها على النحو المرسوم الآن منها بين المسلمين المتّخذ خلفا عن سلف إلى أهل بيت الوحي صلوات اللّٰه عليهم أجمعين انتسابا قطعيّا، حيث كان النبيّ و الأئمّة صلوات اللّٰه عليهم أفصح من نطق بالصاد و الضاد، و من كان كذلك لا يشتبه نطقه أنّه كان بالصاد أو بالسين، و كانت الصلوات الجهريّة منهم صلوات اللّٰه عليهم بمسمع من خلفهم من المصلّين.

فهذا الموجود في أيدي المسلمين هو الذي أخذوه عنهم عليهم السّلام من غير شكّ و لا شبهة، و الشكّ فيه شكّ في مقابلة البديهة كالدغدغة في أنّ ملك أقرب إلى‌ الفصاحة من مالك، فإنّ إضافة ملك إلى الزمان شايعة، كما يقال: سلطان. العصر، أو الوقت، و أمّا إضافة مالك إلى الزمان فغير مأنوسة إلّا مع تقدير الأمر بأن يكون التقدير: مالك أمر يوم الدين، و أمّا الإضافة إلى الزمان باعتبار كونه مملوكا كما يقال: مالك الفرس، فيبعّدها عدم اختصاص مالكيّة اللّٰه تعالى بالزمان، بل يعمّ جميع الأشياء.3

«لكن هذا»؛ این که گفتیم تواتر قرائات ثابت نیست، «في غير ما وقع في خصوص الحمد من الاختلاف كقراءة مالك و ملك، و قراءة صراط بالصاد و السين»؛ یک حرف خیلی درستی است. من جلوترها هم عرض کردم که مطابق ارتکاز است. اما خروجی حرف ایشان چیست؟ آن محل کلام است. رد کننده حرف آقای خوئی است که می گویند ریبی نیست که سیره بر اجتزاء به همه این ها است. مرحوم آقای اراکی می گویند اختلاف در تواتر، در غیر خصوص حمد است.

«فإنّ شدّة الحاجة إلى تكرار هذه السورة المباركة في كلّ يوم و ليلة أورثت انتساب جميع كلماتها على النحو المرسوم الآن منها بين المسلمين المتّخذ خلفا عن سلف إلى أهل بيت الوحي صلوات اللّٰه عليهم أجمعين انتسابا قطعيّا»؛ ایشان هم قطعی را می‌گویند. چون سوره حمد است.

«حيث كان النبيّ و الأئمّة صلوات اللّٰه عليهم أفصح من نطق بالصاد و الضاد، و من كان كذلك لا يشتبه نطقه أنّه كان بالصاد أو بالسين، و كانت الصلوات الجهريّة منهم صلوات اللّٰه عليهم بمسمع من خلفهم من المصلّين. فهذا الموجود في أيدي المسلمين هو الذي أخذوه عنهم عليهم السّلام من غير شكّ و لا شبهة»؛ این عبارات صریح هست یا نه؟

«و الشكّ فيه شكّ في مقابلة البديهة كالدغدغة في أنّ ملك أقرب إلى‌ الفصاحة من مالك»؛ یعنی قرائت مسلم سوره مبارکه حمد، مالک است. یعنی چه دغدغه کنید که ملک افصح است؟!

آقای خوئی فرمودند لاریب که به کل این قرائات معروفه اجتزاء می شود، ولی ایشان می فرمایند در این جا شکی نیست که نمی‌توانید ملک بخوانید، و دغدغه بی جایی در مقابل مالک است.من به گمانم این ها صریح در مطلب است. این جا صریح در رد فرمایش مرحوم آقای خوئی است که فرمودند قطعا اجتزاء به همه این ها می شود. ولی ایشان می گویند قطعا نمی شود.

شاگرد: حرف این است که این سیره به نحو قطعی هست، آقای اراکی اجتهاد کرده اند. اجتهاد در مقابل سیره عملیه قطعیه که درست نیست.

استاد: اگر حرف آقای خوئی درست بود، آقای اراکی هم قطع می گفتند؟!

شاگرد: فتوایشان را می گویند.

استاد: فتوا نیست، دو قطع است.

شاگرد: لاریب در این که مسلمانان عملا قرائات مختلف را می خواندند و به آن اکتفاء می کردند. ائمه هم ردی بر این سیره نداشتند. مرحوم آقای خوئی این را می گویند.

استاد: خب اگر این قطعی است، من عبارت شاگرد ایشان در التمهید را می خوانم؛ بعدا التمهید را خلاصه کرده اند و فارسی کرده اند به نام علوم قرآنی چاپ شده است. من بخشی از عبارت ایشان را می خوانم. ایشان فرمودند سیره قطعی است.

شاگرد2: از عبارت مرحوم اراکی قسمت «شدة الحاجة» مد نظرتان است؟

استاد: آن که یک امر واضحی بود. فقط خروجیش این است که مالک درست است. عمر مبارک ایشان صد و خرده ای بوده، در همین ایران بودند و قرائت حفص. آن هم بعد از قرن یازدهم و صنعت چاپ و مستقر شدن قرائت حفص از عاصم.

شاگرد: این اجتهاد آقای اراکی است. این نمی تواند قطعیت سیره عملی را از بین ببرد.

استاد: اگر آن سیره قطعی بود، آیا آقای اراکی در مقابل سیره قطعیه اجتهاد می کنند؟!

شاگرد: مرحوم خوئی زمان ائمه را می گویند و آقای اراکی زمان غیبت را می گویند. یعنی حرف آقای اراکی نمی تواند سیره قطعیه بین مسلمانان را از بین ببرد.

استاد: یعنی اجتهاد آقای اراکی خلاف سیره قطعیه است؟!

شاگرد: آن سیره عملیه قطعیه را نمی تواند بشکند، این اجتهاد شخص آقای اراکی است.

استاد: چرا؟ چون عالم بزرگی است، اگر آن سیره ثابت بود که ایشان مخالفت نمی کردند. من می خواهم این را بگویم.

شاگرد: شاید تتبع ایشان برای احراز آن سیره کامل نبوده است.

استاد: سیره به تتبع نیاز دارد؟! آن هم سیره قطعیه؟! آن هم در چیزی که شب و روز می خوانند؟!

شاگرد2: «هذا الموجود فی ایدی المسلمین» یعنی همه مصاحف یا فقط حفص؟

تشکیک در سیره در کتاب علوم قرآنی؛ قرائت حفص قرائت مسلمین

استاد: من از شاگرد آقای خوئی که سیره مستمره را می گویند می خوانم. اول ضابطه ابن جزری و سائرین را می گویند و ایشان رد می کنند. می فرمایند ضابطه ای که قرائتی را مورد قبول می کند کدام است.

ضابطه مورد قبول‏؛ اما آن‏چه ما آن را ضابطه قبولى قرائت مى‏دانيم، عبارت است از: موافقت با قرائت جمهور مسلمين جدا از قرائت قرّاء. زيرا قرآن در دو مسير طى طريق نموده، نخست طريقه مردمى كه مسلمانان سينه به سينه از پدران و اجداد خود، از شخص شخيص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تلقى نموده و اخذ كرده‏اند و براى هميشه دست به دست داده تا به امروز براى ما رسانده‏اند.

اين قرائت مردمى، موافق با ثبت (نوشته) تمامى مصحف‏هاى موجود در تمامى قرون است و نمايان‏گر آن، قرائت حفص است، زيرا حفص همان قرائت جمهور را قرائت كرده و على عليه السّلام نيز همان را قرائت كرده كه توده عظيم مردمى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شنيده‏اند. اين مسير، مسير تواتر است و قرآن به‏گونه تواتر به ما رسيده است. ولى مسير قرّاء و قرائات مسير اجتهاد است (جز قرائت عاصم) كه اجتهاد در نصّ قرآن روا نباشد و فاقد حجيّت شرعى است. اينك براى تشخيص قرائت صحيح و متواتر كه بر دست جمهور نقل و ضبط شده، سه شرط ارائه مى‏نماييم: شرط اول: توافق با ثبت مصحف‏هاى موجود، كه در تمامى قرون بر دست تواناى مردمى ثبت و ضبط شده است. تمامى قرآن‏هاى خطى و چاپى، مخصوصا در گستره شرق اسلام، بدون هيچ‏گونه اختلافى ارائه شده و مى‏شود.4

ایشان شاگرد آقای خوئی هستند. اگر سیره قطعیه بر اجتزاء است، ایشان می گویند اصلا سیره قطعیه متواتره اصلیه بر یک قرائت است. چطور سیره قطعیه بر اجتزاء همه است؟!

عدم تخلص از قاعده اشتغال؛ تهافت ادعای قطعیت سیره با کلام برخی علماء

من می خواهم با نشان دادن حرف ایشان بگویم ادعای مرحوم خوئی در این که سیره قطعی است، شکسته می شود. علی ای حال اگر یک سیره قطعی است، کسی که کتاب درسی علوم قرآنی نوشته خلاف آن سیره فرمایش می کنند؟! پس سیره قطعی نیست. مقصودم روشن است؟ دارم به ادعای آقای خوئی بر می گردم. آقای خوئی می گویند سیره قطعیه داریم، اما اگر قطعی باشد که ایشان به این صورت نمی گفتند. بعد در ادامه ویژگی قرائت حفص را بیان می کنند. می گویند این که حفص را می گوییم چون قرائت مسلمانان است. البته در کتاب علوم قرآنی -نه التمهید- می گویند بعضی از مسلمانان مغرب زمین قرائات دیگری دارند. و حال این که مطلب اصلا به این صورت نیست.

خلاصه مقصود من این است: آقای خوئی می فرمایند ما سیره قطعیه بر اجتزاء داریم. ما می گوییم اگر قطعی بود که این آقایان به این صورت نمی فرمودند. اصل این که به این مطالب -درست و غلط- تفوه می کنند، شما نمی توانید بگویید سیره قطعیه متفق بین الکل است. چون این آقایان قبول ندارند. پس حالا که قطعیت سیره با حرف این اعزه مشکوک شد، قاعده اشتغال سر جایش می ماند. شما می گویید سیره قطعیه داریم و این ادعا می خواهید از قاعده اشتغال تخلص پیدا کنید، ما می گوییم فرمایش این آقایان شاهد این است که اگر قطعی بود به این صورت نمی گفتند. همه آن ها هم تصریح است. هیچ عبارتی نبود که توجیه کنیم. تصریح این اعزه بود که مطلب این است.

ثبوت تواتر قرائات نزد شهید ثانی و شهید اول

اما حالا به دیدگاه شهید ثانی بیاییم که تصریح کردند. ایشان به همه این ها چه جوابی می دهند؟

شاگرد: چنین سیره ای بوده است.

استاد: بله، ما تردید نداریم که آقای حکیم درست فرموده اند. تردید نداریم در این که مرحوم آقای خوئی درست گفته اند، اما نسبت به فرمایش آقای اراکی و ... گفتم اصل حرفشان خوب بود. ولی رد کننده فتوای خود ایشان بود. وقتی تبیان را جلوی مرحوم آقای اراکی و حکیم بگذاریم، شیخ الطائفه تصریح می کنند در تمام مصاحف اصیل مسلمین ملک، الف ندارد. در قرائت است که کوفیین مالک خوانده اند و مدنیین ملک خوانده اند. بعد شما کنارش دغدغه بگذارید! آقای حکیم ملک را ترجیح داده اند. آسید ابوالحسن اصفهانی در الوسیله ملک را ترجیح داده اند. شیخ بهائی گفتند مستحب است که همه را بخوانید. در فتاوا حسابی ترجیح ملک هست. نظر مرحوم مرعشی به مالک است، در حاشیه عروه خود می گویند هیچ کدام از ادله آقای شریعت در ترجیح ملک سر نمی رسد. آقای شریعت یک کتاب مستقلی نوشتند در ترجیح ملک بر مالک؛ «انارة الحالک فی قرائة مالک و ملک». این جور نیست که ایشان دغدغه بفرمایند. ولی ایشان فرمودند. اما اصل حرفشان خوب بود. این که فرمودند نمی توان سوره حمد را کاری کنیم، از بس محل ابتلاء است. در فدکیه یک صفحه‌ای هست به نام «مفتاح المفاتیح باسنانه الاربعة عشر» یعنی در خصوص قرائت حمد در ملک و مالک، مفتاح مفاتیح بحث قرائات است. این مفتاح چهارده دندانه دارد. این اربعه عشر مهم است. این همه در قرآن ملک بدون الف آمده است. در قراء سبعه نگاه کنید همه «ملک الناس» دارند. چطور شد در سوره هایی که مظنه اختلاف هست و مهم نیست، تعدد نداریم اما در سوره مبارکه حمد که لا صلاة الا بفاتحة الکتاب این قدر اختلاف هست و یک سوال از اهل بیت نداریم که از ایشان بپرسند یابن رسول الله شما به ما می گویید حرف واحد است، شما به ما می‌گویید «کذبوا اعداءالله»، شما می گویید «نحن نقرأ ...» اما در این سوره چه بخوانیم؟!

شاگرد: اهل بیت مدام نمی گفتند به افراد خاصی می گفتند. یعنی به تمام افراد نمی گفتند که حرف واحد است.

استاد: بزرگان علماء فرمودند: «أن الظاهر من مذهب الإمامية أنهم أجمعوا على جواز القراءة بما تتداوله القراء بينهم من القراءات، إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء، وكرهوا تجريد قراءة مفردة، والشائع في أخبارهم أن القرآن نزل بحرف واحد». اگر یک جا گفته بودند ممکن بود این علماء این طور بگویند؟! خلاصه نماز است، یک جا باید یک نفر سوال بپرسد؟! آن کسی که حضرت به او فرمودند «کذبوا»، خودش فردایش بپرسد که در نماز چه بخوانم؟!

شاگرد: تسلیم امام بودند. حالت تسلیم اقتضای سوال بعدی ندارد. در عین حالی که این فرد می داند یا ملک است یا مالک است، امام فرمودند هر دو را بخوان.

استاد: کجا امام فرمودند هر دو را بخوان؟! خود امام می خواندند. در تفسیر عیاشی هست. مفصل ملک خوانده اند و مفصل مالک خوانده اند.

شاگرد: هر چه دستور می دهند خودشان هم انجام می دهند.

استاد: یعنی خلاف قرائت قرآن در نماز واجب هر دو را می خواندند؟! با این که تقیه ای از اهل سنت نداشتند و آن ها هم هر دو را جایز می دانستند. اصلا این معقول است؟! علامه مجلسی در بحار فرمودند: «و في أخبارنا وردت القراءتان و إن كان مالك أكثر»5.

شاگرد2: حالا ملک بخوانیم یا مالک؟

استاد: نزد شهید ثانی برویم. من گفتم به تصریحات مراجعه کنید. شهید ثانی می گوید همه این ها هست. هر کدام را خواستید بخوانید. در این رکعت مالک بخوانید و در رکعت بعدی ملک بخوانید. تکرار هم لازم نیست. چون «کلٌ مما نزل». خب وقتی شهید تصریح می فرماید مطلب جلو می رود. بعد سراغ استاد ایشان شهید اول می رویم. ایشان می گویند «لثبوت تواتر العشر».

شاگرد: بالاخره شبهه هست که علوم قرآنی ای که شهید اول و ثانی داشتند متاثر از اهل سنت است.

استاد: احتمالش نیست. فضای ما فضای کثرت اطلاعات است. زرقانی کتابی دارد به نام مناهل العرفان فی علوم القرآن، در چاپ بعدی کتاب می گوید من در چاپ اول همراه ابو شامه شدم و اشکال کردم. ولی «لما اتسع افق اطلاعی» فهمیدم که در چاپ اول اشتباه کرده ام. ببینید افق اطلاع می گوید. یعنی این فضای ما فضای کثرت اطلاعات است. هر چه بیشتر مستندات واضحه را ببینیم، فضا برای ما باز می شود. اصلا چنین چیزی ممکن نیست که بگویند محتمل این هست یا نه. در رسم المصحف هست؛ حضرت به همه فرمودند سوره و الشمس را بخوانید. در نمازهای عید می خواندند. ولی در مصحف مدینه «فلایخاف» است و در مصحف کوفه «و لایخاف» است، یک نفر هم در تاریخ اسلام نیامد بپرسد کدامش درست است. شما هم در نماز عید می خوانید. در مسجد النبی «فلایخاف» می خوانند که مصحف ورش است. در مسجد کوفه و عراق «ولایخاف» می خواندند که مصحف کوفه است. کدامش درست است؟ مشکلی نداشتند. ابوعبید در فضائل القرآن می گوید همه را جبرئیل نازل کرده است. یعنی مسلمات آن عصر است. یک نفر نمی آمد سوال کند. بعد روی تلقی نادرست از حرف واحد، این اشکالات پیش آمده است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: فضای قراء، فضای قرائات، قرائت نماز، ملک و مالک، آیت الله خوئی و تعدد قرائات، قاعده اشتغال در قرائات، تواتر قرائات، مرحوم اراکی و تعدد قرائات

1 البيان في تفسير القرآن، ص: 166

2 موسوعة الإمام الخوئي، ج‌14، ص: 440‌

3 كتاب الصلاة (للأراكي)، ج‌2، ص: 128‌

4 علوم قرآنى(معرفت)، ص: 218

5 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏82، ص: 22









جلسه بعدفهرست جلسات تفسیر--فهرست همه بحث‌هاجلسه قبل