بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه 125 29/7/1404
بسم الله الرحمن الرحیم
در مقام پنجم فرمایش صاحب مفتاح الکرامه بودیم. جلسه قبل مطالبی راجع به تخلص از قاعده اشتغال صحبت شد؛ در اینکه آیا سر میرسد یا نه. عبارات مستمسک مرحوم آقای حکیم را خواندیم. ایشان تقریباً با همین عبارت مقام خامس مفتاح الکرامه بحثشان را شروع کردند و در ادامه اشکالاتی را مطرح کردهاند که در فضای فقهی خیلی دقیق بود. در آخر کار به عباراتی رسیدند که در جلسه قبل خواندیم.
شاگرد: انتخاب قرائت ابی توسط اهل البیت شاید به این جهت بود که در قرائت ابن مسعود اشتباهاتی هست؛ لذا کار خداوند بود که با اختلاف بین عثمان و ابن مسعود باعث شد که قرائت او کلاً کنار برود. قرائت عبدالله بن مسعود در زمان خلیفه اول و دوم خیلی مشهور بود. ولی در زمان عثمان منقلب شده بود و کنار گذاشته شده بود.
استاد: اصل قرائت ابن مسعود تخطئه نشد. فقط معوذتین بود. چون او میگفت که معوذتین جزء قرآن نیست. معصوم علیهالسلام صریحاً تخطئه کرد و فرمودند «أخطأ ابن مسعود- أو قال كذب ابن مسعود»1.
شاگرد: روایت «ان کان ابن مسعود لایقرأ علی قرائتنا فهو ضال» به چه معنا است؟
استاد: در آن روایت نفرمودند قرائت او قبول نیست، فرمودند اگر او قرائت ما را قبول ندارد ضال است. دو بیان است. قبلاً در سال نود چهار یا پنج مبادی آن را بحث کردیم. مطالب خوبی در اینجا هست. ابن مسعود قرائاتی دارند؛ در عیون الاخبار و تحف العقول هم هست؛ امام علیهالسلام آیه را میخوانند و بعد میگویند «فی مصحف عبدالله هکذا». «وأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ ورَهْطَكَ مِنهُمُ المُخْلَصِينَ»2. در صحیح بخاری3 هم آمده است. محشی بخاری، دکتر مصطفی البغا در تعلیقه میگوید این قرائت شاذه4 است. و حال اینکه در قرائت ابن مسعود بوده است.
منظور اینکه ائمه نفرمودند ما قرائت ابن مسعود را قبول نداریم. فرمودند اینکه او میگوید معوذتین جزء قرآن نیست را قبول نداریم. اینکه محکم میایستاد و قرائت اهل مدینه را قبول نمی کرد، در اینجا فرمودند که ضال است. اینکه روی قرائت خودش پافشاری کند و … .
شاگرد: چرا «معوذتین» را قبول نکرد؟
استاد: معوذتین بحث خاص خودش را دارد. اگر وارد آن بشویم باید یکی-دو جلسه راجع به آن صحبت شود. یکی از مواردیکه مخالفین تواتر به آن استشهاد میکنند همین کار عبدالله است. میگویند اگر اینها متواتر بود پس چطور معوذتین را قبول ندارد. قرار بود به این اشکالات برسیم.
ببینید شروع کار به این صورت بود؛ قبل از اینکه خلیفه ثانی مصحف خودش را تهیه کند و یا حتی بعد از اینکه مصحف خودش را تهیه کرده بود، به بلاد مهم اسلام مقری فرستاد. خود ابن مسعود مقری بلد کوفه از طرف خلیفه بود. راجع به ابن مسعود در جلسات متعدد صحبت کردیم. میدانستند که اقراءهای مختلفی هم بود. اواخر کار خلیفه دوم، ابن مسعود هم تحدیث میکرد و هم قرائات متعددی که خودش داشت را به زبان میآورد. ولذا خلیفه ثانی او را به مدینه خواست و زندانی کرد. وقتی آن ضربت برای خلیفه پیش آمد و فوت کرد، ابن مسعود در مدینه در زندان خلیفه دوم بود. وقتی این قضیه برای خلیفه پیش آمد، اینها مستخلص شدند و ابن مسعود به مدینه برگشت. آن جا مقری بزرگ شهر بود. قرائت کوفیین هم که خیلی متمایل به مبادی قرائت ابن مسعود است، از همینجا است. این مسعود مقری کوفه بوده. قرائات ابن مسعود هم نوعاً الحرف الاول است. یعنی قرائتی که در مکه نازل شده بود؛ نه نزول بعدی در مدینه. لذا قرائت کوفیین «مالک» است. چون ابن مسعود مقری آن جا بود، لذا قرائت عراقیین «مالک» است. حمزه هم با اینکه کوفی بود، روی حساب سند دیگر خودش که مدنی بوده، «ملک» خوانده؛ یعنی مختار حمزه در سوره مبارکه حمد «ملک» است. اما عاصم و کسائی هر دو «مالک» خواندهاند. در عراقیین اسم خاصی مطرح نیست، کلاً «مالک» میخواندند. ابن عباس میگوید که «قرائة مالک الحرف الاول». حرف یعنی قرائت. سبعة احرف، الحرف الاول. «مالک» در مکه نازل شده بود و ابن مسعود هم در مکه «مالک» بوده.
ادله داریم که سوره مبارکه حمد «نزلت مرتین». یکی از وجه تسمیه های «السبع المثانی» همین است. میگویند «السبع» یعنی هفت آیه. چرا المثانی؟ یکی از وجوهش را میگویند به این خاطر است که دو بار نازل شده است. یک بار در مکه و یک بار در مدینه نازل شده است.
شاگرد: «ملک» در مدینه نازل شده؟
استاد: بله، قرائت مدنیین «ملک» است. مرحوم فیض فرمودند از روایات بر میآید که قرائت ابی قرائت واقعیه است. چون فرمودند «نحن نقرأ علی قرائة ابی». مرحوم فیض فرمودند «إلا أنها اليوم غير مضبوطة عندنا»5. ما قرائت ابی را نمیشناسیم. مرحوم کاشف الغطاء هم در کشف الغطاء فرمودند «ومراعاة قراءة أُبيّ لا تخلو من رجحان»6. خلاف اجماعی که فرمودند «کرهوا تجرید قرائة مفردة». طبق همان شیخ بهائی در جامع عباسی فرمودند مکروه است که شما در عمرتان تنها یک قرائت بخوانید. مستحب است که قرائات را عوض کنید. علی ای حال مرحوم فیض میگویند «غیر مضبوطة».
برای همین فرمایش ایشان، اگر مقدمه مجمع البیان را نگاه کنید، جوابشان را دادهاند. عرض کردم هر باری که مقدمه مجمع البیان را نگاه کنید، یک چیزی میفهمید. مقدمه مجمع جواب فیض را میدهد. شما میگویید قرائة ابی غیر مضبوط است. چرا؟ چون قراء سبع هیچکدام ابی نیستند. خب شما مقدمه مجمع را نگاه کنید. کاملاً مضبوط است. مرحوم طبرسی شروع میکنند و میفرمایند: «الفن الثاني: في ذكر أسامي القراء المشهورين في الأمصار»7؛ یکی از امصار، مدینة النبی صلیاللهعلیهوآله است. مرحوم طبرسی وقتی شروع میکنند، از مدینة النبی شروع میکنند. میفرمایند:
أما المدني: فأبو جعفر يزيد بن القعقاع، وليس من السبعة، وذكر أنه قرأ على عبد الله بن عباس، وعلى مولاه عبد الله بن عياش بن أبي ربيعة المخزومي، وهما قرءآ على أبي بن كعب، وقرأ أبي على النبي صلى الله عليه وآله وسلم، وله رواية واحدة.8
«أما المدني»؛ یعنی حتی مکه و قرائة الحرمین را دوم میآورند. ایشان از همین قرائت ابی شروع میکنند.
«فأبو جعفر يزيد بن القعقاع، وليس من السبعة»؛ ایشان یازده قرائت میآورند که ابوجعفر از عشره است. «وذكر أنه قرأ على عبد الله بن عباس، وعلى مولاه عبد الله بن عياش بن أبي ربيعة المخزومي، وهما قرءآ على أبي بن كعب، وقرأ أبي على النبي صلى الله عليه وآله وسلم، وله»؛ برای ابوجعفر قعقاع، «رواية واحدة»؛ ایشان یک راوی دارد. یعنی کسی که از او روایت کرده، روایت واحده است. مرحوم طبرسی در اینجا اینطور میگویند.
جلسه قبل که از محضرتان رفتم، به ذهنم آمد و خیال میکنم که خیلی پیشنهاد خوبی است. این الفن الثانی مجمع البیان بهعنوان یک کتاب درسی و مقدماتی در حوزه باشد. اعتبار مجمع، بزرگواری مؤلف، مشترک بین همه است. بحمدالله دو سال هم گذشت؛ در مشهد برنامهای دارند؛ نمیدانم اجراء آن چه زمانی بشود. بزرگداشت مرحوم طبرسی است. از جمله کارهای آن جا چاپ مفصل و تحقیقی مجمع البیان است. خب وقتی این کتاب به این صورت است و در زمان ما سمینار برای آن گذاشتهاند و تحقیق میکنند، در این موقعیت یکی از بهترین پیشنهادها به مسئولینی که مدیریت کارهای علمی حوزوی را دارند، این است که این فن ثانی مجمع البیان کلمه به کلمه تحقیق شود و یک کتابی حدود سیصد-چهارصد صفحه با اطلاعات بسیار خوب شود. طلبههایی که میآیند در سال دوم و سوم آن را بخوانند و کتاب درسی باشد. اگر از این مقدمه مجمع امتحان بدهند و یک طلبه از روز اول این را بداند، خیلی تفاوت میکند. یعنی هر کسی چیزهای دیگری بگوید میگویند ما مقدمه مرحوم طبرسی را خواندهایم و ایشان طور دیگری فرمودهاند.
الآن ایشان فرمودند «له روایة واحدة»، خب همین جوری که مرحوم طبرسی روی اقتضاء شأن خودشان در مقدمه توسعه هایی دارند که در جاهای دیگر نیست، مضیقاتی هم دارند. الآن همینجا میگویند «له روایة واحدة»، شما پاورقی میزنید و میگویید شهید فرمودند عشر متواتر است؛ ابن جزری هم که النشر را نوشتند برای همین ابوجعفر مدنی روایات متعددی دارند. مرحوم طبرسی در حد وسع اطلاع خودشان میگویند «له روایة واحدة». و الا شهید این را متواتر میدانند. مقدمه النشر هم برای همین ابوجعفر روایات متعدد دارند. این خیلی مهم است. فن قرائات فنی است که هر چه بیشتر به دنبالش میروید، میبینید منضبط و واضح است. هر چه جلو میروید، واقعیت مطلب بیشتر برای شما مکشوف میشود، نه اینکه فضا مغبر شود. یک جا بود که ابوشامه «تسکب العبرات»9 گفت، که همان جا خود اهل فن به او جواب دادند. یعنی میخواهد بگوید واسطه به هم میریزد. یک اشتباهی از ناحیه او بوده، آن هم بهخاطر عدم وضوح انواع متواترات.
شاگرد: دلیلی که از مدنیین شروع کردند، چیست؟
استاد: خود قراء میگویند محل مهم اقراء حضرت مدینه بوده است. مکه هم بوده، ولی هم جمعیت کمی بودهاند، سابقین اولین بودهاند، اول هجره بوده است. خود ابن مسعود میگوید من هفتاد سوره را از لبان مبارک حضرت شنیدم. این خودش دال بر این است که صد و چهارده سوره را در مکه نشنیده است. و بعدش هم از سائرین شنیده است. برای هم اقراء میکردند. حضرت اقراء میکردند و کسی که شنیده بود مینشست و برای دیگران جلسه تشکیل میداد. مثلاً خود ابن عباس مقری نیست، چرا؟ چون در جلسات فراگیری که کل قرآن را از حضرت شنیده باشند، نبوده است. ولی شاگرد ابی بوده است.
شاگرد: حضرت مانعی داشتند که در مکه نمیتوانستند اقراء تام کنند؟
استاد: جلساتی که در بلد اسلام بود، در مدینه بوده است. من در تواتر استقبالی توضیح دادم. اصلاً جو مدینه طوری بود که وقتی حضرت حتی به یک نفر اقراء میکردند، این اقراء او سریع بهصورت تواتر استقبالی پخش میشد. ولذا شاهد همین هم این است که وقتی هشام قریشی از مکه آمد و دیر مسلمان شده بود، داشت قرآن میخواند -شاید سوره فرقان بود- خلیفه دوم وقتی قرائت او را شنید، گفت میخواستم در همان نماز او را بگیرم و بیرون پرت کنم. میگوید خودم را خیلی کنترل کردم، صبر کردم تا نمازش تمام شد، بعد یقه او را گرفتم. تعبیر را نگاه کنید. میگوید کشان کشان او را آوردم. گفتم چرا اینطور میخوانی؟! گفت خب پیامبر به من اقراء فرمودند. بعد میگوید او را نزد حضرت آوردم، من خواندم، حضرت فرمودند «هکذا نزلت». هشام خواند، حضرت فرمودند «هکذا نزلت». پنجاه و دو روایت در مقدمه تفسیر طبری است. یکی از آنها از خلیفه ثانی است. از ابن مسعود هست، از ابی هست. ابی میگوید شکی در دلم آمد، تا همین که در دلم آمد، حضرت مطلع بودند، به سینه من دست زدند؛ «ضربَ في صدري، فَفِضت عرَقًا، كأنما أنظر إلى الله فَرَقًا»10.
علی ای حال اینکه قرائت مدنیین جلو بوده، مبادی آن روشن است. یعنی این سؤالاتی که در ذهنتان میآید را یادداشت کنید و نزد کسانی بروید که فن قرائت دستشان هست، وقتی به آنها مراجعه کنید قشنگ توضیح میدهند. ما که چند سال مباحثه کردیم، خیلی وقت ها وقتی میبینم یک بحثی مطرح میشود، با اطلاعات ناقص من صحنهای که آن زمان بوده در ذهنم بازسازی میشود و سؤالات حل میشود. خیلی جالب است. چرا مدنیین را جلو میاندازند؟ چرا … .
خود شاطبیه که قرائات سبع صغری را به شعر درآورده، کتاب درسی بوده است. تا الآن هم هست. خود شاطبی از نافع شروع میکند. علامت نافع الف است. در آن مصحفی که ده قرائت بود -برای آقای آهور- هر کجا میخواهد قرائت نافع را بگوید، الف میآورد. به ترتیب ابجد است، طبق شاطبیه و دره. در درّه و شاطبیه برای هر کدام رمز گذاشتهاند. رمز نافع اولین قاری است. چون از مدینه شروع میکردند. او از مدینه شروع کرده است.
شاگرد: چرا از مدینه شروع میکردند؟ مگر مکه مقدم نبود؟
استاد: مدینه محل اقراء بزرگان صحابه در بلد اسلامی بود. در مکه در حال تقیه بودند و مشکلاتی پیش میآوردند. به آنها اعتراض میکردند که از اینجا بروید و … . اما در مدینه چه کسی جرأت میکرد که اینطور بگوید. بلکه تشویق میکردند.
صاحب مفتاح الکرامه هم اول توضیحاتی دادند. فرمودند:
القرّاء صحابیّون و تابعیّون أخذوا عنهم و متبحّرون، و الصحابیّون المقرئون سبعة: أمیر المؤمنین و سیّد الوصیین علیه السلام، و ابیّ، و زید بن ثابت، و عثمان، و ابن مسعود، و أبو الدرداء و أبو موسی الأشعری. و القارئون: ابن عباس، و عبد اللّٰه بن السائب، و أبو هریرة و هم تلامذة ابیّ ما عدا ابن عباس فإنّه قرأ علی زید أیضاً.11
«... و الصحابیّون المقرئون سبعة»؛ ببینید ابن عباس را نمیگویند. «أمیر المؤمنین و سیّد الوصیین علیه السلام، و ابیّ، و زید بن ثابت، و عثمان، و ابن مسعود، و أبو الدرداء و أبو موسی الأشعری». مقری بودند. یعنی خودش شنیده بود. در آن فضای ابتدائی به او اقراء کرده بودند. اینها مقری میشوند.
«و القارئون»؛ اما صحابیون قاریون؛ مقری از صحابه نبودند اما قاری بودند. البته این قاری ها بعداً مقری میشدند. مشکلی ندارد اما خودشان ابتدا به ساکن صحابی مقری نبودند. بلکه از دیگری گرفته بودند. «ابن عباس، و عبد اللّٰه بن السائب، و أبو هریرة و هم تلامذة ابیّ»؛ یعنی قرائت اینها همان قرائت ابی است. مرحوم طبرسی هم همین را فرمودند؛ «و نافع بن عبد الرحمن، وقرأ على أبي جعفر، ومنه تعلم القرآن، وعلى شيبة بن نصاح، وعلى عبد الرحمن بن هرمز الأعرج»12. الآن ایشان برای نافع سه استاد گفته اند اما در شاطبیه فقط دو تا گفته اند. در تیسیر دو تا میگویند. یعنی مقدمه مجمع نسبت به کتب رایج خیلی از اضافات دارد.
شاگرد: چرا آنها مقری شدند و اینها نشدند؟
استاد: ببینید ابن عباس در وقت شهادت پیامبر خدا چهارده سالشان بود.
شاگرد2: شانزده سالش بوده.
استاد: نه، آن عبدالله بن عمر بود. عبدالله بن عمر از ابن عباس بزرگتر است. به نظرم ابن عباس چهارده ساله بوده است. یعنی سن چهارده سالگی در فضایی است که اصل استفاده او از قرائات، از سائرینی بود که سنشان اقتضاء میکرد.
شاگرد: شرط مقری بودن این نیست که قرآن را از پیامبر شنیده باشند؟
استاد: بله، ولی باید حافظ باشند. این نکته مهم است. استماع از حضرت یک چیز است؛ حافظ کل مصحف بودن ولو به واسطه صحابی دیگر در زمان حضرت مطلب دیگری است. فضا طوری بود که حضرت محل مراجعه بودند. تا یک قرائت میشنیدند از حضرت میپرسیدند. همان پنجاه و دو روایت هم شاهد همین است.
شاگرد: شرط مقری این نیست که در زمان پیغمبر حفظ کرده باشد.
استاد: مقری در اصطلاح الان کلاس قرائت را میگویید، نه. عبارت را خواندم. «الصحابیون المقرئون سبعة…، و القارئون»؛ یعنی الصحابیون القارئون.
شاگرد: صحابی مقری کسی است که نزد پیامبر همه را شنیده باشد؟
استاد: نه، در زمان حضرت همه را شنیده باشد. ولو خودش شفاهاً از حضرت نشنیده باشد. همان تواتر استقبالی است. یعنی در بستری که خود حضرت محل مراجعه بودند و فوری از حضرت سؤال میشد، کسی که کل قرآن را در زمان حضرت حافظ بود و شنیده بود -حالا یا بلاواسطه یا باواسطه سائر صحابی- این مقری از صحابه میشد. اما ابن عباس به اقتضاء سنش اینطور نبود که جلسه برود. ابن عباس قرآن را خیلی خوانده بود. یکی از انواع تواتری که گفتم همین است. الآن که اینجا مقری میگوییم، یعنی آن شیخی که برایش تواتر تدوینی محقق شده بود. الآن برای قاریان از صحابه، در زمان حضرت، تواتر تدوینی به اصطلاحی که ما داریم محقق نشده بود. ابن عباس در زمان خود حضرت در جلسه نشسته تا تمام قرائات را تعلم کند. بعدها تعلم کرده است. ولذا مقری نیست. میگوییم آقای ابن عباس شما همه قرائات قرآن را دیدهای اما بعداً. مقرئون از صحابه کسانی بودند که از زمان خود حضرت در جلسه تدوین قرائات بهصورت استاد و شاگردی مینشستند و برای هم میگفتند. این دستور حضرت بود که مینشستند و اقراء میکردند. مدارک تمام اینها در کتب علوم قرآنی هست. به گمانم در کتاب آقای هادی فضلی بود. کتاب خوبی هم بود. وقتی میخواهند اولین رده قرائت را بگویند، از زمان حضرت شروع میکنند و به اینها آدرس میدهند که جلسات اقراء به امر حضرت بوده است. فرموده بودند صحابه بنشینید و برای هم بگویید. ولی چون زمان حضرت بود، این مزیت را داشت. لذا میتوانستند مراجعه کنند و از حضرت بپرسند.
شاگرد: مقری دو اصطلاح دارد؛ یک اصطلاح مقری کسی است که در زمان پیامبر قرآن را حفظ کرده… .
استاد: ببینید اگر حفظ در زمان ما را میگویید، مقصود من نیست. حفظ یعنی قرائات را به آن نحوی که به حضرت منتهی میشد، در زمان حضرت بهصورت اخذ از شیخ گرفته بودند. نه بهصورت افواه بلد. به این تواتر تدوینی میگوییم. ولذا بعداً که کار دقیق شد، اسم میبردند. اهل بلد مدینه یک قرائت داشتند؛ قرائت المدنیین. کسی که این را میخواند نمیگوییم قاری است یا مقری. قاری کسی است که میگوید من شیخ داشتم، با شیخ در جلسه اقراء نشستیم، حرفا حرفا نزد او خواندم و او برای من خواند، و به من اجازه روایت داد. حالا آن شیخ مقری است و من هم قاری در سلسله سند قرائات تدوینی شدهام. یعنی در سند اسم میآورد و میگوید از فلان شیخ شنیدم. ولو فلان شیخ قرائتش از خودش نبوده، بلکه برای آن بلد بود. ولی این تملیذ تدوینا شیخ مقری دارد. نه اینکه بگوید من بچه بودم و در این بلد بزرگ شدهام. هزاربار بیشتر قرآن را ختم کردهام. این برای کلاس قرائت فایدهای ندارد. اینها نکات بسیار مهمی بوده است. یعنی الآن که میگوییم ابن عباس شاگرد ابی است، ابن عباس خودش مدنی است. قرائت مدنی را هم که از بچگی مرتب تکرار میکردند، در نماز و … تکرار میکردند. عرض کردم الآن هم رسم اهلسنت است؛ کلیپهای آنها را ببینید. در ماه مبارک، در نمازهایشان کل قرآن را ختم میکنند. رسمشان است. وقتی کسی اینها را نمیداند تحیر پیدا میکند. و الا مرتب به این صورت بوده است. قرائت بلد داشتند. ابن کثیر مقری مکه بود؛ البته به اصطلاح عام کلاس قرائت، نه مقری صحابه.
شاگرد: فرمودید دو اصطلاح مقری هست.
استاد: مقری آنی است که جلسات تربیت تلامیذ مفصل دارد. مثلاً همانطور که میگوییم عاصم از قراء سبعه است و قاری است…؛ یک قاری داریم، یک امام القرائه داریم، یک مقری داریم. کمی که آدم انس میگیرد، میبیند این اصطلاحات را در کلاس قرائات دارند.
شرح حال بریر را نگاه کنید؛ میگویند «کان مقریء الناس بالکوفه». ولذا وقتی قاتل ملعون او آمد، زنش بسیار ناراحت شد. گفت افتخار هم میکنی؟! قتلت سید القراء! وقتی به او سید القراء میگویند، یعنی مقری است. یعنی مردم این بلد، از بچه و بزرگ میدانند. فرمودند «جردوا انفسهم لتجرید القرائة». مینشستند و اقراء میکردند. خود ابو عبدالرحمن سلمی همینطور است. در مسجد مینشست و گروه گروه مردم میآمدند و به آنها اقراء میکرد و میرفتند، بعد گروه دیگری میآمد.
شاگرد: اصطلاح مقری یعنی کسی که بساط مفصل اقراء دارد.
استاد: بله، امام القرائة یعنی له ان یختار. هر کسی را قبول نداشتند. میگویند قراء سبعه امام در قرائت هستند. همانی که ابن جزری برای شهید اول گفت. وقتی آدم اصطلاحات را میبیند، میگوید ابن جزری بی خودی برای شهید اول اینطور بگویند؟! این عبارت را بعد از شهید اول نوشته است. خودش میگوید. میگوید من سالها با ایشان بودم. من چیزی نفهمیدم. ابراز شافعی میکرد. بعد ایشان را گرفتند و … . بعد از شهادت ایشان این عبارات را نوشت. بعد از اینکه در محیط اهلسنت به اتهام رافضی بودن شهیدش کردند، حالا دارد این را مینویسد. «هو امام فی النحو و الفقه و القرائه»13. این امام القرائه بودن شوخی نیست. قبل از اینکه آدم این اطلاعات را ندارد، رد میشود و میرود. بعد از اینکه اطلاعاتش گسترده شد، از این الفاظ به این زودی رد نمیشود. مثل ابن شهرآشوب که یک سنی در مورد او میگوید: « وكان إمام عصره، وواحد دهره. وكان الغالب عليه علم القرآن والحديث»14. ابن شهرآشوب بالاترین قرائت را در زمان خودش داشت. مرحوم نوری در خاتمه مستدرک از یک سنی نقل میکند و میگوید محمد بن علی بن شهرآشوب صاحب مناقب «کان امام عصره فی القرائه». خودتان مراجعه کنید و ببینید.
شاگرد: این هفت قاری اول، باید به تأیید خود رسول الله باشد؟ چطور اینها اجازه قرائت گرفتهاند؟
استاد: وقتی خود حضرت به آنها اقراء میکردند، این خودش اجازه بود.
شاگرد: پس اینکه اینها معین شدهاند، بهخاطر اهتمامشان به جلسات قرائات بوده؟
استاد: نه، ایشان اینطور فرمودهاند. اگر شما النشر را ببینید، میبینید ایشان بخشی از آن را گفته اند. یعنی آن معاریفی که مدون شده و اسم برده، این هفت نفر هستند. مثلاً ابوموسی یک مصحف اختصاصی خودش را داشته است. وقتی هم عثمان جمع میکرد، این مصحف بود. اسم قشنگی دارد؛ «لباب القلوب». بین عراقیین مصحفش به لباب القلوب معروف بود.
شاگرد: اینکه میفرمودید باید نزد استاد حرف به حرف بخواند و استاد تأیید کند، یعنی تکتک این مقرین برای رسول الله خوانده بودند و ایشان تأیید کرده بودند؟
استاد: در اصطلاح قرائت، عرض القرائه داریم. یعنی شاگرد میخواند. این را هم داریم؛ شاهدش هم هست؛ صحابی ها میخواندند و حضرت اشک میریختند. در بحارالانوار هست؛ قبلاً گفته ام؛ زر بن حبیش میگوید15 من محضر امیرالمؤمنین قرآن را از اول تا آخر خواندم. این کارشان بود. لذا مرحوم طبرسی گفتند این آقایان حرف به حرف از استاد تلقی کردهاند. اینها شواهد روشنی دارد. وقتی اینها را غض نظر کنیم، میگوییم همینطور یک چیزی گفته اند. تعبیر التمهید این بود: «و لعلها أسانید تشریفیة مصطنعة من غیر ان یکون لها واقع»16؛ یعنی اسانید تشریفاتی ای که کسی نشسته و درست کرده است. یا «اخذ عن فلان»! خب وقتی اطلاعات وسیع نباشد، همینطور میشود.
شاگرد: وقتی میخواهیم احراز کنیم که او مقری بوده، باید نصی باشد.
استاد: عرض این است که او میخواند. کما اینکه زر بن حبیش میگوید وقتی به فلان آیه رسیدم، امیرالمؤمنین چطور گریه کردند. صحابه هم برای حضرت میخواندند. به این عرض میگوییم. العرض و الاقراء یا تلاوت.
شاگرد: اداء نبود؟
استاد: عرض را شاگرد میخواند، اداء هر دو را میگیرد. اداء مقابل نص است. وقتی میگویند اهل الاداء، یعنی کسانی که در جلسات شفاهی با هم این مطالب را رد و بدل میکنند و به تواتر میآورند. به تعبیری سینه به سینه این کار را میکنند. به این اهل الاداء میگوییم.
مقابل اهل الاداء، اهل النص است. یعنی کتاب مینویسند. در مقدمه النشر پنجاه کتاب آمده و ابن جزری میگوید تمام اینها را مضمنا یا مستقلا گرفتهام. مثلاً یک شیخی خودش کتابی داشت، این را محور اقراء قرار میداد و در ضمن آن کتابهای دیگری را هم اقراء میکرد. لذا شاگردان همه را ثبت میکردند. میگفت من فلان کتاب را مضمنا به فلان کتاب، درس گرفتهام. وقتی کتاب شد، نص میشود. وقتی به کتابت میآید و مینویسند نص میشد. مقصود از نص در اینجا، روایت و حدیث نیست. مقصودشان این بود که کتاب میشد.
شاگرد: پس دو تعبیر مقری این شد؛ یکی جلسات مفصل اقراء داشتند مضافا بر اینکه امام در قرائت است. قبال این یک مقری از صحابه هم داریم؛ یعنی کسانی که در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله حرف به حرف تلقی قرائت از شیخ کردهاند.
استاد: احسنت. از شیخ تلقی کردهاند، نه صرفاً از حضرت. حالا تلقی هم یا فقط عرضا بوده، یا تلاوت مقری هم بوده است. ظاهراً همان تلاوت میگویند. ما که درس آن را نخواندهایم. وقتی سن بالا آمده بود، اینها را دیدیم. تازه هنوز یک هزارم مطلبی که آن اساتید بلد هستند را ما بلد نیستیم. ولی اگر کسی را پیدا کنید که این اطلاعات را داشته باشد و از بچگی خوانده باشد، خیلی قدر آن را بدانید.
نسبت به کربلائی کاظم واقعاً قدرنادانی شده است. زمان او این ضبطها بوده است. باید چندین بارخوانده باشد و آنها ضبط میکردند. خب متأسفانه ضبط نشده! کار کربلائی عجائب بوده است.
الآن فرمودند قرائت ابن مسعود هست یا نه؟ از جرعهای از دریا خواندیم. در فدکیه یک صفحهای هست. میگوید آقای راضی تفسیر تبیان را آوردند، دیدند مرحوم شیخ در تبیان میگویند این آیهای که کربلائی کاظم خواند -که در مصحف عثمان خلاف رسم المصحف است- قرائت ابن مسعود است. وقتی بحث جلوتر رفت، چقدر جالب شد. مصحف مقداد که در شهر حمص بود؛ چون مقداد از مقرین حمص است، ابناثیر در الکامل17 آورده است؛ قبل از او هم گفته اند. دانی که سالها قبل از ابناثیر است در کتابش میآورد. میگوید: «اهل الحمص یقرئون علی قرائة المقداد». مصحف هم دارد. دانی در جامع البیان میگوید مصحف اهل حمص برای عثمان بود. مصاحف الصحابه نبود. «اللیل اذا ادبر» بود. یعنی دو الف داشت. در مصحف عثمانی اهل حمص به اقراء مقداد، «اذا ادبر» بود. کربلائی کاظم هم قرائت او را میخواند. مرحوم شیخ در تبیان هم میگویند این قرائت ابن مسعود است. اینها را کنار هم بگذارید. حالا میگویید قرائت ابن مسعود است؟ خیر! چون دو تا شدند. اینکه قرائت ابن مسعود نیست، مقداد در حمص اقراء کرده است! یعنی اینها دو تا میشوند. اما وقتی جلو میروید میبینید اینها بود. همان فرمایش علامه طباطبایی میشود. خود ابی چند مصحف داشت و چند اقراء داشت. ابن مسعود چند مصحف داشت و چند اقراء داشت. بعد هم اقراءهای شفاهی -نه کلاسی- بود. اینها را مراجعه کنید.
ببینید نزد صحابه و سائرین یک اقراءهای دم دستی بدون تعلیم تلمیذ داشتند. در آن اقراء ها روایاتی داشتند که سخت نگیرند. این خیلی جالب است. یعنی وقتی جلسه اقراء بود، مصحف بود، کلام خدا بود، کاملاً مواظبت میکردند، حتی در یک حرکت. حتی مد را دیدید. ابن مسعود دو-سه بار کشید، آن متعلم نکشید. ناراحت شد و بعد قسم خورد که همین اندازهای که این مد را میکشم از حضرت شنیدم، چرا این جور که من مد را میکشم تو نمی کشی؟! لذا ابن جزری گفت که ابن حاجب متفرد است. در عالم قرائات یکی است که گفته اصول القرائه هم متواتر نیست. ابن جزری میگوید این چه حرفی است؟! گفته مدها و اماله ها متواتر نیست! ابدا به این صورت نیست. مقرین حتی به درجه مد، سماع را محور میدانستند. حاضر نبودند در اصول مخالفت کنند.
شاگرد: فرمودید نزد صحابه اقراءهایی داشتند که دم دستی بود.
استاد: بله، اقراءهای دم دستی بدون جلسه تربیت شاگرد داشتند. مصحف و جلسه اقراء نبود، بلکه میخواند. دیدید در اینجا ابن مسعود به او گفت بگو «طعام الاثیم»، اما او نمیتوانست بگوید. چند بار گفت، دید او نمیتواند بگوید. لذا گفت بگو «طعام الفاجر»18. برای تو این خوب است. چرا؟ همین تلقی غلطی که بود. میگفتند چون «نزل القرآن علی سبعة احرف». لذا اگر به جای «اثیم» فاجر بگویی قبول است. ولذا بزرگانشان گفتند آن قرائتی که از حضرت رسیده، تماماً حرف واحد است. یعنی اگر «طعام الاثیم» را طبق قرائات متواتره «آثم» یا «اثیم» بخوانید، همه اش متواتر است. حرف بعدی آن طبق این حدیث کدام است؟ وقتی میگویی «طعام الفاجر».
بنابراین طبق مبنای خودشان در این قرائت های دم دستی، نقل به معنا را جایز میدانستند. اینکه در نماز میخواندند یا مردم مجاز بودند یا نه؟ ظاهر امر این است: در مقدمه مجمع وقتی میخواهند سبعة احرف را نقل کنند، به تبع شیخ میگویند: «إن المراد سبع لغات مما لا يغير حكما في تحليل، ولا تحريم، مثل هلم، واقبل، وتعال. وكانوا مخيرين في مبتدأ الاسلام في أن يقرأوا بما شاءوا منها»19. این نکته مهمی است. این را در تبیان فرمودند. تعبیر شیخ الطائفه در تبیان این بود: «توسعت الصحابه فی القرائة»20. یعنی کسانی که عجز داشتند، تهوینا علی الامة، تسهیلا علی الملة اینطور میگفتند. لذا بر میآید که عرف عامی که سختش بود بخواند، به مرادف هم قرائت میکرد و نمازش هم درست بود. حتی در نماز، بالاترش را ابن جزری برای صحابه داشت.
بنابراین طبق بیان خودشان در مثل «هلم و اقبل و تعال» در سه تا مخیر بودند. البته مفصل در مورد این روایت صحبت کردیم آیا درست هست یا نه. پنجاه و دو حدیث مقدمه تفسیر طبری را شاید چهار-پنج قسمش کردیم. در بعضی از آنها در اصل محتوایش مناقشه کردیم. ولو به بعض وجوه هم قابل تقریر بود. ان شاءالله این فایل را دوباره مرور کنید، هر چه من اشاره کردم را میتوانیم مراجعه کنید. هر چه مطلب جدیدی دیدید ارسال کنید.
شاگرد: قرائت دم دستی چه بود؟
استاد: یعنی میخواست او را در شخص این قرائت راه بیاندازد. مثل روحانی کاروان که حمد و سوره درست میکند. به این قرائت دم دستی میگوییم. روحانی کاروان بهعنوان مقری از اول مصحف تا آخر آن کلاس القرائه تشکیل نمیدهد الآن میخواهد کارش راه بیافتد. اینجا بود که ابن مسعود گفت «قل طعام الفاجر».
شاگرد2: احتمال سهو شیخ تواتر را به هم نمیزند؟
استاد: همه اینها ثبت است. میگفتند اختلط فی آخر عمره. کمکم حافظهاش ضعیف شده بود، شاگردان میفهمیدند.
شاگرد2: منظورم در ابتدا است که شیخ میخواست اقراء کند است.
استاد: به آن قرائت شواذ میگفتیم. یعنی وقتی مقری قرائتی کرد که بین اهل بلد معروف نیست، شخص قرائت آن شاذ میشد.
شاگرد2: مرجع تشخیص آن خود شیخ است.
استاد: نه، مرجع بلاد بود. لذا سبع صغری میگوییم. سبع صغری یعنی بههیچوجه در بند هیچ شخصی نیست. التیسیر به این صورت بود. صبع کبری که درّه است، و بعد عشر کبری که شهید اول فرمودند متواتر است، آنها هم در بند هیچ کسی نیستند. خیلی جالب است. در قرائات صحیحه و قرائات شاذه…؛ در الاتقان سیوطی شش قسم بود. قرائات متواتره، قرائات مشهور، قرائات صحیح السند، قرائات شاذه. درمتواتر و مشهوره، اصلاً بند به شخص نیستند. کسی که فضا دستش میآید میفهمد. در قرائت صحیح السند اینطور هست. ولذا ابن جزری گفت من مدتی از عمرم میگفتم قرائت باید متواتر و مشهور باشد، حالا به این رسیدم که صحیح السند هم کافی است. عدهای این حرف او را گفته اند که میگوید متواتر نیست. درحالیکه او نمیگوید متواتر نیست. میگوید من گفتم شرطش تواتر نیست. چون بخشی از وسیعی از قرائات صحیحه است. در صحیح السند این احتمال شما پر رنگ است. یعنی صحیح السند است و نمیخواهد دروغ بگوید. اما خلاصه در بلد مشهور نیست. چون یتداوله القراء نبوده، احتمال سهو شیخ و طریق او داده میشود.
والحمد لله رب العالمین
کلید: قرائت شاذه، سهو المقری، مصحف ابن مسعود، قرائت ابن مسعود، کربلائی کاظم، اصطلاح مقری، اهل النص، اهل الاداء، نص مضمن، نص مستقل، تلاوت به مرادف، فضای قرائات، تاریخ قرائات،
1 البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص: 814
2 تحف العقول نویسنده : ابن شعبة الحراني جلد : 1 صفحه : 428
3 كتاب صحيح البخاري - ت البغا، ج 4، ص1902
4 همان؛ «(ورهطك مهم المخلصين) تفسير لقوله: ﴿وأنذر عشيرتك الأقربين﴾ أو: هي قراءة شاذة، وقيل: كانت قراءة ثم نسخت».
5 الوافي، ج9، ص: 1776
6 كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء - ط الحديثة نویسنده : كاشف الغطاء، الشيخ جعفر جلد : 3 صفحه : 180
7 تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 34، بترقيم الشاملة آليا)
8 همان
9 المرشد الوجيز إلى علوم تتعلق بالكتاب العزيز (1/ 178)
10 مقدمه تفسیر طبری؛ روایت سی ام. «عن أبيّ بن كعب، قال: كنت في المسجد، فدخل رجلٌ يصلي، فقرأ قراءة أنكرتُها عليه، ثم دخل رجلٌ آخر، فقرأ قراءةً غيرَ قراءة صاحبه، فدخلنا جميعًا على رسول الله صلى الله عليه وسلم، قال: فقلت: يا رسول الله، إن هذا قرأ قراءةً أنكرتُها عليه، ثم دخل هذا فقرأ قراءةً غيرَ قراءة صاحبه. فأمرهُما رسول الله صلى الله عليه وسلم فقرآ، فحسَّن رسول الله صلى الله عليه وسلم شأنَهُما، فوقع في نفسي من التكذيب، ولا إذْ كنت في الجاهلية! فلما رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم ما غَشيني، ضربَ في صدري، فَفِضت عرَقًا، كأنما أنظر إلى الله فَرَقًا. فقال لي: يا أبيّ، أرْسِلَ إليّ أن اقرإ القرآنَ على حرف».
11 مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد جلد : 7 صفحه : 214
12 تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 34، بترقيم الشاملة آليا)
13 غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 265)
14 كتاب تاريخ الإسلام ت تدمري، ج41،ص309
15 بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج89 ؛ ص206؛«عن عاصم عن زر بن حبيش قال: قرأت القرآن من أوله إلى آخره في المسجد الجامع بالكوفة على أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع...».
16 التمهید فی علوم القرآن نویسنده : المعرفت، الشیخ محمد هادی جلد : 2 صفحه : 89
17 الكامل في التاريخ (2/ 481)
18 الإحكام في أصول الأحكام لابن حزم (4/ 171)
19 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 38
20 تفسير القرطبي (1/ 46)؛ «قال كثير من علمائنا كالداودي وابن أبي صفرة وغيرهما: هذه القراءات السبع التي تنسب لهؤلاء القراء السبعة، ليست هي الأحرف السبعة التي اتسعت الصحابة في القراءة بها، وإنما هي راجعة إلى حرف واحد من تلك السبعة».
عبارت شیخ در مقدمه تبیان؛ «ومثل هلم و تعال، من لغات مختلفة، ومعانيها مؤتلفة، وكانوا مخيرين في أول الاسلام في أن يقرأوا بما شاءوا منها، ثم اجمعوا على أحدها، فصار ما اجمعوا عليه مانعا مما اعرضوا عنه».