بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

جلسه: 91 4/2/1403

بسم الله الرحمن الرحيم

عدم خطأ در کتابت نون تأکید خفیفه در آیات «… لَنَسفَعَا بِٱلنَّاصِيَةِ» و «وَلَيَكُونا مِّنَ ٱلصَّـغِرِينَ»

جلسه قبل سؤالاتی را مطرح کردند؛ یکی از آقایان «كَلَّا لَئِن لَّمۡ يَنتَهِ لَنَسۡفَعَۢا بِٱلنَّاصِيَةِ»1 را مطرح کردند، شما هم «وَلَيَكُونا مِّنَ ٱلصَّـٰغِرِينَ»2 را مطرح کردید. در فدکیه در صفحه رسم المصحف ذیل سوره مبارکه علق آمده؛ همچنین تعبیراتی که در کتاب پژوهشی در رسم المصحف هست، در صفحه صد و چهار شش قاعده برای رسم المصحف می‌آورد. این شش قاعده مهم بود. یکی از این شش قاعده، قاعده بدل بود. بدل بعض حروف به بعض حروف؛ یکی از قواعد بدل، نگارش «ن» به‌صورت «الف» است. نون تأکید خفیفه در کلمات «لیکونا» و «لنسفعا» به شکل الف نوشته می‌شود. همچنین کلمه «اذن» در کل قرآن کریم به‌صورت «اذا» نوشته می‌شود.

این‌که «لنسفعا» و «لنکونا» جزء خطأ الکاتب بوده، احتمالش نیست. در جلسه قبل هم تأکید کردم که چند بحث داریم؛ یکی مصاحف الصحابه، یکی اختلاف مصاحف الامصار و یکی هم خطأ الکاتب است و بحث‌هایی که به اشکالات این‌ها بر می‌گردد، این‌ها در ذهن شریفتان جدا باشد. هر بحثی مطرح می‌شود سریع جای آن بحث را در این عناوین تخصصی که در علوم قرآن می‌باشد، بدانید تا دچار ابهام نشوید.

شاگرد: وجهی هم برای این‌ها گفته اند که چرا به این صورت نوشته شده‌اند؟

استاد: گفته اند شبیه تنوین است. خود تنوین در غیر نصب… .

شاگرد2: چون در غیر وقف الف می‌شود.

استاد: این‌که درست است؛ در قرائت حفص همین‌طور است.

شاگرد: نون تأکید خفیفه در وقف، الف می‌شود؟

شاگرد2: بله.

استاد: نه، در قرائت این‌طور است. نحوی ها قائل نیستند که همه جا این‌طور باشد.

شاگرد2: در کتب ادبی به این صورت توجیه می‌کنند.

استاد: برای قرائت توجیه می‌آورند؟

شاگرد2: تفتازانی و… می‌گویند در رسم به این صورت نوشته اند چون در وقف به این صورت می‌شود. مثل «اذن» که در وقف «اذا» می‌شود.

استاد: برای کل عرب؟

شاگرد2: نه.

استاد: من همین را عرض می‌کنم. یعنی نون تأکید ثقیله که معلوم است؛ نون نوشته می‌شود و در وقف هم به نون ختم می‌شود. قاعده نحوی در نون تأکید خیفه این است که به نون نوشته شود و به نون هم وقف شود. اما مرحوم طبرسی در مجمع البیان دارند:

و النون في « لنسفعن » نون التأكيد الخفيفة و الاختيار عند البصريين أن تكتب بالألف لأن الوقف عليها بالألف و اختار الكوفيون أن تكتب بالنون لأنها نون في الحقيقة 3

«لأن الوقف عليها بالألف»؛ یعنی در کل زبان عرب در غیر قرآن کریم؟ یا نه، وقف در قرائت قرآن به الف است؟ من الآن در کتب نحوی یادم نیست که اهل ادب در عبارات عادی اجازه می‌دهند که نون تأکید خفیفه را در زمان وقف به الف وقف کنیم؟

شاگرد: عبارت مجمع کلی است. می‌گویند چون این هست، پس بصری ها این را می‌گویند.

استاد: بله، شاهد فرمایش شما بصریین و کوفیین است. اما خود بصریین و کوفیین راجع به قرائات صحبت دارند. اصلاً بحث وقف و ابتدا، یکی از علوم قرآنی است، نه صرفاً علم نحو. بله، سیوطی در کتاب‌های دیگرش وقف داشت. اما وقف و ابتدائی که خاص قرائات و مصحف است، اختصاصیات خودش را دارد. مثلاً «إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ سَلَٰسِلَاْ وَأَغۡلَٰلا و سعیرا»4، اگر روی «سلاسلاً» وقت شد، «سلاسلا» می‌شود؟ یا «وَيُطَافُ عَلَيۡهِم بِـَٔانِيَةٖ مِّن فِضَّةٖ وَأَكۡوَابٖ كَانَتۡ قَوَارِيرَا۠، قَوَارِيرَاْ مِن فِضَّةٖ قَدَّرُوهَا تَقۡدِيرا»5، دو «قواریرا» دارد. در آیه اول «قواریراً» چه تنوینی است؟ آیا «قواریر» غیر منصرف هست یا نیست؟ تنوین می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟ این‌ها مباحثی است که در ادبیات مطرح است و یک مباحث هم در قرائات مطرح است. بین آن‌ها عام و خاص من وجه است.

شاگرد: هر دو «قواریرا» است که در آخرش یک الف هم گذاشته است. هر دوی آن‌ها بدون تنوین است.

استاد: الف که دارد.

شاگرد: الفی است که بالایش علامت سکون است.

استاد: منظور من الف آن است. الف یعنی اگر شما وقف کنید الف خوانده می‌شود یا نمی‌شود. منظور من این است.

شاگرد2: اگر وقف کنیم خوانده می‌شود.

شاگرد: در شرح نظام، یازده وقف آورده که یکی از آن‌ها این است:

(و إبدال الألف‌) إنّما يكون‌ (في المنصوب المنوّن) نحو: «رأيت فرسا». (و في «إذن») لأنّ صورته صورة المنصوب المنوّن. (و في نحو: «اضربن») من المفرد المذكّر الملحق به النون الخفيفة تشبيها لها بالتنوين.6

این یعنی قرآن را نمی‌گوید.

استاد: بسیار خب، یعنی کلاً به این صورت است.

شاگرد2: «لنسفعا» نه وصلش خوانده می‌شود و نه وقفش. در وصل هم نون نیست.

استاد: آن حالت اصولش است که غنّه به کار ببرید. یعنی چون به باء می‌خورد به این صورت می‌شود. و الا همان نون است که به‌خاطر باء، قلب به میم می‌شود.

شاگرد2: کسی که متوجه نیست دیگری قرآن می‌خواند متوجه نمی‌شود که نون داریم. یک الف است که روی آن یک میم هم هست.

استاد: مصاحفی که من نگاه کرده‌ام، در مصحفی که الآن از عثمان طه مرسوم است، در «لنسفعا» الف هست. اصلاً تنوین را روی الف نمی‌گذاریم. اما در مصاحفی که وقتی ما کوچک بودیم همه جا بود -طاهر خوش‌نویس، عبدالرحیم، سراج، البته خط مصباح زاده را نگاه نکردم- در خطوط مختلفی که بود، در هر دو آیه؛ هم «لیکوناً من الصاغرین» و هم «لنسفعاً» تنوین گذاشته‌اند. ولی به نظرم عثمان طه نمی‌گذارد. «لنسفعا» یک الف دارد.

شاگرد: الف با فتحه و میم است.

استاد: خب می‌خواهد بگوید قلب به میم می‌شود. میم آن به‌خاطر باء است.

شاگرد2: این علامت میم، نشان می‌دهد که در اینجا تنوین هست.

استاد: یعنی در جای دیگر عثمان طه وقتی به باء برسد تنوین نمی‌گذارد؟ در مصاحف مرسوم قدیمی که دیدم در اینجا تنوین گذاشته‌اند.

شاگرد: خیلی پیچیده است. وقتی پی جویی می‌کردم بیست-سی جا یک جور بود، یک دفعه به جای سی و یکم می‌رسیدم و می‌دیدم نه، جور دیگری نوشته اند. فحص کامل می‌خواهد. نمی‌دانم آقایان فحص کرده‌اند که همه جا تنوین را میم می‌گذارد؟

استاد: درست است که می‌گذارد اما نمی‌دانم همه جا می‌گذارد یا نه. علی ای حال فحص بیشتری می‌خواهد.

شاگرد2: در «وَلَيَكُونا مِّنَ ٱلصَّـٰغِرِينَ» میم نگذاشته است. دو تا فتحه گذاشته است. در «لنسفعا» فتحه با میم است.

استاد: البته دو فتحه ای که عثمان طه می‌گذارد، دو جور است. یکی دو فتحه ای است که مساوی هم است و حالت ابراز است. گاهی دو فتحه ای است که مثل علامت مساوی روبه‌روی هم نیستند، این حالت اظهار و اخفاء است. در اینجا حتماً تنوین اخفاء گذاشته است. چرا؟ «لیکونا من» به میم می‌خورد. اینجا ادغامی در حال اخفاء است. یعنی تنوین را باید به‌صورت غیر برابر بگذاریم. اگر مثل علامت مساوی دو خط تنوین رو به روی هم باشد، حالت اظهار است؛ «لیکونا>> لیکونن» می‌شود که دیگر صدا در بینی نمی‌رود و محکم اظهار می‌شود. اما «لیکونا>> لیکونم» غنّه می‌شود و اخفاء می‌شود. در اینجا دو فتحه تنوین روبه‌روی هم نیستند. یکی پایین‌تر از دیگری است. در رفع هم به همین صورت است. در رفع هم دو علامت تنوین رفع داریم.

معلوم بودن تاریخ «ضبط المصحف»

شاگرد: تاریخ این‌ها معلوم است یا به تدریج آمده؟

استاد: همه این‌ها معلوم است. این‌ها مباحثی است که ابهامی در آن‌ها نیست. در صد مسأله گاهی پنج تا حالت ابهام دارد. مثلاً وقف سجاوندی که در السنه هست، برای مقری سجاوند در قرن هفتم است. هر کدام این‌ها را درآورده‌اند.

شاگرد: طریق کتابت را می‌گویم. مثلاً تنوین در زمان اخفاء کاملاً مقابل هم نباشد و … .

استاد: یعنی ضبط المصحف. در علامات ضبط، یک ضبط مشارقه داریم و یک ضبط مغاربه داریم. ضبط مغربه ضبطی بود که برای دانی و شاگردانش بود. الآن هم مصاحفی که به ضبط مغاربه هست، در دست‌ها هست. آقا هم پارسال آوردند. اما ضبط مشارقه همینی است که الآن مانوس ما است، ولی خود ضبط مشارقه هم یک جور نیست. یعنی مثلاً مصحف خط طاهر خوش‌نویس را اگر نگاه کنید او بین این تنوین ها تفاوتی نمی‌گذارد. مثلاً دو تنوین رفع نداریم. هر کجا تنوین رفع داشتیم، در همه آن‌ها یک واو بالا و یک واو زیرش است. به خلاف عثمان طه که دو جور تنوین دارد.

شاگرد: تطورات ضبط چه در مشارقه و چه در مغاربه، تاریخش معلوم است؟

استاد: بله.

شاگرد: کتاب خاصی دارد؟

استاد: قدیمی‌ترین کتاب، دو کتاب از دانی است. دانی کتاب‌های خوبی دارد. یکی «المقنع فی رسم المصحف» است. اما در ضبط دو کتاب دارد؛ یکی «النقط» و دیگری «المحکم فی نقط المصاحف». این‌ها تفاوت می‌کند. مطالب خوبی هم دارد و کتاب‌های قدیمی­ای هست.

تفاوت سبع صغری و سبع کبری از حفص در «لَّستَ عَلَيهِم بِمُصَيطِرٍ»

علی ای حال منظورم این است: قضیه «لنسفعا» و «لیکونا» که با الف نوشته شده، یک درصد احتمال این‌که از باب خطأ المصحف باشد نیست. یعنی مطالب علوم قرآنی منضبط است و روشن است. وقتی به دنبالش می‌رویم سرگردان نمی‌شویم. به خلاف زمانی‌که متوجه نباشیم. مثلاً در «س» داشتیم؛ در مصحف عثمان طه گاهی یک «س» کوچک بالا می‌گذارد و گاهی پایین می‌گذارد. در مصاحف خط طاهر خوش‌نویس من یادم نیست که چه کار می‌کردند. آن جایی که مشهور از عاصم «س» بوده و در مصحف اصلی «ص» بوده، مثلاً طاهر خوش‌نویس به «س» می‌نویسد؟ «وَزَادَهُۥ بَسۡطَة»7 و «وَزَادَكُمۡ فِي ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَة»8، یک جا با سین بود و یک جا با صاد بود. در جایی که با صاد نوشته بود و بالایش سین بود، یعنی قرائت مشهور از حفص س است. خود حفص چند قرائت داشت. جلوتر این ها را عرض کردم؛ در جایی که صاد نوشته و مشهور روات حفص، سین قرائت کرده اند، سین را بالا می گذارند. در جایی که در مصحف صاد است و مشهور از حفص صاد است ولی غیر مشهور سین است، سین را زیر صاد می گذارند. اين­ها نكات قشنگی بود. یکی از آقایان در همین مباحثه در یک مصحف عثمان طه «س» را داشت، ولی دیگری نداشت. همان جا عرض کردم تفاوتش در این بود: جایی که «س» نداشت برای سبع متواتر بود. طبق طیبة النشر و تیسیر بود. اصلاً «س» را نداشت. چرا؟ چون در سبع صغری، روایات از حفص بر صاد متفق بودند و اصلاً «س» را نگذاشته بودند. اما در عشر کبری که النشر ابن جزری بود، طریقی به حفص بود که سین خوانده بود. لذا الآن هم مصحف های عثمان طه دو جور است، آن‌هایی که طبق عشر است، یک سین زیر صاد می‌گذارد؛ به نظرم آیه «لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ»9 بود. در خیلی از مصاحفی که طبق سبع صغری است، یعنی تیسیر و طیبة النشر اصلاً نمی‌گذارد. چون حفص در این طریق روایت «س» ندارد تا «س» بگذارند. منظور این‌که ببینید چقدر دقیق و حساب شده و منضبط است.

اصطلاح سبع صغری و کبری

شاگرد: اصطلاح عشر صغری و کبری را پیدا کردیم اما سبع کبری و صغری را پیدا نکردیم. خاطرتان هست که از کجا نقل فرمودید؟

استاد: سبع کبری را من عرض کردم. حالا نمی‌دانم غلط باشد یا نه. سبع صغری فاصله گرفتن دانی از ابن مجاهد بود. ابن مجاهد در کتاب معروف تسبیع السبع اقتصار نکرد که حتماً دو راوی برای قراء سبعه بیاورد، بلکه چندتا می‌آورد. السبع ابن مجاهد به این صورت بود. دانی آمد تیسیر را نوشت. تیسیر دانی ماندگار شد. چرا؟ چون شاطبی با فاصله کمی آمد تیسیر را به شعر در آورد. شاطبیه و بعد هم شاگردش سخاوی و شاگرد شاگردش ابوشامه شرح و بسط دادند و کتاب‌ها نوشتند. لذا امر قراء سبعه خیلی مستقر شد. اگر در اجازات علامه حلی نگاه کنید، اجازات خودشان را با طریقی که دارند به خود ابن مجاهد می‌رسانند. به نظرم علامه حلی به دانی نمی رسانند. می‌گویم تا هم تکرار باشد و هم این‌که مراجعه کنید. بعد از علامه حلی بزرگانی مثل شهید ثانی و دیگران –صاحب معالم که اجازاتشان را می‌گفتند- طریق به دانی هم مفصل داشتند. شاگرد دانی صاحب «مختصر التبيين لهجاء التنزيل»، ابوداود سلیمان بن نجاح بود. الآن هم در همین مصحف عثمان طه اگر آخر مصحف شریف را نگاه کنید، گفته‌اند هر کجا بین دانی و سلیمان اختلاف آمده، ما سلیمان را ترجیح داده‌ایم. چون سلیمان بن نجاح همه اطلاعات استادش دانی را با اضافات داشته. و لذا متخصصین و لجنه ای که این مصحف را تنظیم کرده‌اند تذکر داده‌اند و گفته‌اند موافق دانی و سلیمان ملاک است و اگر اختلاف کردند ما مختصر التبیین را ترجیح می‌دهیم.

بنابراین سبع صغری تیسیر است. بعد ابن جزری آمد و دید سبع، بی خودی متواتر شده، بلکه عشر متواتر است. قبلاً عرض کردم ابن مجاهد به این خاطر سبع را درست کرد تا خلأ اهل‌سنت در توضیح سبعة احرف پر کند. صد سال بر اهل‌سنت گذشت، توجیه خوبی برای سبعة احرف نداشتند. بین این صد سال ابن قتیبه وجهش را آورد، که شیخ الطائفه فرمودند اصلح الوجوه است. این بین این صد سال بود. ابن مجاهد با آن زرنگی‌ای که داشت السبعه را نوشت. از زمان او دیگر فضا آرام شد. تا می‌گویند «نزل القرآن علی سبعة احرف»، ذهن همه سراغ قرائات سبع می‌رود. این‌ها را مفصل عرض کردم. خُب متخصصین از ابن مجاهد خیلی ناراحت بودند. این ناراحتی سال‌ها طول کشید تا قرن نهم. ابن جزری به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین متخصصین این فن، آمد این سد را شکست. البته زمان او معروف بود. تکرار و تذکر این‌ها خوب است. خود ابن جزری با مفتی شامات سبکی محاجه می‌کند و می‌گوید چرا شما گفتید که سبع متواتر است؟! می‌گوید من که نگفتم عشر متواتر نیست! گفت نه، وقتی این‌طور می‌گویید خیالشان می‌رسد که تنها سبع متواتر است. می‌گوید کاغذ بردار و بنویس؛ خود ابن جزری استفتاء می کن و سبکی به‌عنوان مفتی بلاد مصر و شامات جوابش می‌دهد. سبکی به‌عنوان مفتی بزرگ، تعبیر مهمی دارد؛ می‌گوید تواتر عشر ضروری دین است. خیلی حرف است! شهید اول هم قبل از ابن جزری در ذکری الشیعه فرمودند چرا بعض اصحابنا در عشر مناقشه دارند؟! «لثبوت تواتر العشر». یعنی نزد شهید این قدر واضح بوده. ولی علامه حلی نه، علامه حلی تاکیدشان بر همان سبع است.

یک نقلی هم از شیخ بهائی عرض کردم. مرحوم بحرانی نمی‌دانم از کدام کتاب شیخ بهائی نقل کرده‌اند. فرمودند شیخ بهائی فرموده‌اند نزد فقهای امامیه عشر متواتر است. حالا نمی‌دانم آن نقل چه طور می‌شود. بخشی از عبارت شیخ را می‌خوانم.

بنابراین تیسیر و شاطبیه تا علامه دیگران، طرق تیسیر به دو راوی قراء سبعه می‌رسد. چهارده روایتی که حافظ می‌گوید برای تیسیر و شاطبیه است؛ «قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت». چهارده روایت فقط طرق تیسیر است که طرق معروف زمان حافظ بوده. این چهارده روایت، سبع صغری می‌شود. سبع صغری طرق قرائات سبع با چهارده راوی است از طریق کتاب تیسیر دانی است. ابن جزری از همین طرق تیسیر «الدرّه» را نوشت. ظاهراً بعد طیبة النشر را نوشت. در الدرّه عشر را طبق همین تیسیر تکمیل کرد. بعد آمد النشر را نوشت. النشر طرق تیسیر را خیلی وسیع‌تر کرد. اگر آن هفتادتا بود، صد و پنجاه تا کرد. این‌ها را قبلاً عرض کردم و عباراتش را خواندیم.

لذا قرائات سبع در النشر ابن جزری طرقی دارد بیشتر از طرق التیسیر که سبع صغری بود. من طرق سبع را در النشر ابن جزری، سبع کبری گذاشتم.

شاگرد: ولی راوی همان دو نفر است؟

استاد: بله، طرقش زیاد است. راوی که همان ها است. در النشر هم برای عشر هم بیشتر از دو راوی نیاورده. چون می خواسته تفصیل پیدا نکند. حالا نمی‌دانم این را کسی گفته یا نه. می‌گویم سبع کبری؛ یعنی همان تیسیر به اضافه طرقی که ابن جزری در النشر برای همین سبع اضافه کرده. قبلاً هم توضیح آن را عرض کردم. مثلاً در التیسیر آن دو برادر که راوی از حفص بودند –عمرو بن صباح و عبید صباح- را عرض کردم. تفاوت هایش را عرض کردم. جالب این بود طریقی که تیسیر داشت در ابن مجاهد نبود. قبلاً این‌ها را در مباحثه خواندم.

شاگرد: سبع کبری را البیان می‌فرمودید. سبع صغری را همین دو راوی می‌فرمودید، عشر را تکمیل همان هفت تا به واسطه دو راوی می‌فرمودید. وقتی هم طرقش اضافه می‌شد عشر کبری می‌شد. در اصطلاح کتب قراء سبع کبری نداریم. این اصطلاح را خودتان ایجاد کردید؟ عشر کبری و صغری را در اصطلاح داریم.

استاد: در سبع تقسیم‌بندی نمی‌کنند.

شاگرد٢: چرا این تقسیم‌بندی را در سبع نمی‌کنند؟

استاد: نمی‌دانم؛ من برخورد کردم و گفتم. حالا آیا این چیزی که من گفتم غلط است؟ نمی‌دانم چرا اهل فن نگفته اند. من وجه آن چیزی که عرض کردم را می‌گویم. همین‌طور بالموازنه می‌شود. عشر صغری، عشر کبری؛ عشر صغری کدام بود؟ طبق تیسیر و دره بود. این عشر صغری می‌شد. تیسیر سبع صغری بود، الدرّه هم عشر صغری بود. در النشر طرق را اضافه کرد. چون طرق را اضافه کرد، چون طرق را اضافه کرد شد عشر کبری. خُب همین طرق در سبع تیسیر هم اضافه شده، لذا سبع کبری هم درست می‌شود.

شاگرد: سابق سبع کبری را طبق البیان می‌فرمودید.

استاد: نه، جامع البیان دانی فقط در سبع است. یعنی طرقی که در تیسیر سی تا یا بیست تا بود، در جامع البیان به صد و پنجاه تا رسیده است. به گمانم صد و پنجاه تا بود. ولی فقط در سبع است و کاری با عشر ندارد.

شاگرد٢: اگر تنها در سبع است، تناسب بیشتری با سبع کبری دارد.

استاد: بله، مانعی ندارد که به جامع البیان هم سبع کبری بگویید. آن چه که مقصود من بود این بود که چون النشر ابن جزری عشر کبری است، پس در ضمن کتاب او سبع کبری هم موجود است. منظورم این بود. و الا فرمایش شما هم درست است.

شاگرد: پس ثلث کبری و صغری هم می‌توانیم داشته باشیم. یعنی الدرّه ثلث صغری شود، سه قرائت النشر ثلث کبری شود.

استاد: منظورتان ثلاث است.

شاگرد: بله.

استاد: مانعی ندارد. ثلاث صغری، الدرّۀ می‌شود. ثلاث کبری با طرقی می‌شود که در النشر موجود است.

شاگرد٢: در تمام این‌ها راوی همان دو تا است؟ طرق است که مدام کم و زیاد می‌شود؟

استاد: نه، ابن مجاهد روایت هم زیاد دارد.

شاگرد: روایت در مجمع البیان هم بیش از آن است.

استاد: بله.

شاگرد٢: صغری و کبری به لحاظ طرقی است که اضافه می‌شود یا به لحاظ رواتی است که اضافه می‌شود؟

استاد: صغری و کبری در اصطلاحی که الآن هست، طرق است. فقط طرق است. چون آن چه که برای حفص و شعبة بن عیاش نسبت به عاصم است، تغییری ندارد. یعنی ما از قراء سبعه یا عشره، قرار نیست در سبع صغری و کبری و عشر صغری و کبری، از آن بیست راوی و چهارده راوی فراتر برویم. یعنی اگر از عاصم سی راوی داریم، در عشر کبری و صغری تنها دو تا مطرح است. بیست و هشت روات عاصم جای خودش است، فضای خاص خودش را دارد، در کتب مفصل آن‌ها را بررسی می‌کنند. مقرینی هستند که می‌گویند الآن من برای تو قرائت عاصم را اقراء می‌کنم به غیر روایت حفص و ابوبکر. مانعی هم ندارد.

شاگرد: ولی صغری و کبری مربوط به طرق است؟

استاد: بله. یعنی کاری با بیست راوی ندارد. آن بیست راوی در صغری و کبری محفوظ هستند. این‌ها نکات مهمی است. بعداً به اندک چیزی اشتباه می‌کند.

شاگرد٢: در النشر بشرط لا از دو راوی نبود. یعنی ممکن بود بیشتر هم بیاورد. علی رقم این‌که به آن عشر کبری می‌گوییم.

استاد: نه. روات تغییر نکرده. اشاره چرا، ولی بناء کتاب النشر بر بیست راوی است. «النشر فی القرائات العشر» هر کدام از این عشر هم دو راوی دارد. خودش تصریح می‌کند که دو راوی است. به بقیه کاری ندارد. ولی در کتب مفصل بیش از این‌ها است. جلوتر عرض کردم؛ این‌ها عجائب کار است؛ آدم می‌بیند که چقدر کار کرده‌اند! دانی در زمان خودش طبقات القراء دارد در بیست و جلد! همین‌طور یک چیزی می‌گوییم. او در چهارصد و چهل و چهار وفات کرده.

شاگرد: غایة النهایة؟

استاد: نه، آن برای ابن جزری است. بیست جلد داشته، بعد ذهبی آمده و طبقات القراء دارد. تا ابن جزری که غایة النهایة فی طبقات القراء که مفصل تر است. منظور این‌که هر قاری و استاد و شاگردش را ذکر کرده‌اند. ابن جزری می‌گوید شهید اول امامٌ فی القرائة، خود ابن جزری اساتید ایشان را می‌گوید. می‌گوید شهید اول نزد این‌ها خواندند. شهید ثانی اساتید ایشان را می‌گویند. ذیل شرح حال شهید ببینید. مقرین خودشان را ذکر کرده‌اند. به نظرم سه استاد داشتند. شهید ثانی می‌گوید من کل سبع را یک بار نزد یک مقری خواندم، کل سبع را بار دیگر نزد آن مقری خواندم، عشر را هم –شاید- نزد همین استاد دوم شروع کردم و تمام نشد. این را شهید ثانی می‌گویند.

خروج یقینی «فصل و وصل» از خطأ الکاتب

می‌خواستم مطالب دیگری عرض کنم. فعلاً در «لنسفعا» این را گفتیم که احتمال خطأ الکاتب در این‌ها نیست. طبق ضوابطی است که ربطی به آن ندارد.

شاگرد: در «انّما» که «ما»ی موصوله است، خطأ الکاتب حساب نمی‌شود؟ چون قطعاً «ما» موصول است ولی «انّما» را سر هم نوشته است.

استاد: بله، این هم مطلب خیلی خوبی است. آیا درجایی‌که جدا نوشته یا وصل نوشته و حال این‌که باید جدا بنویسد، خطأ است؟ «فَمَالِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ قِبَلَكَ مُهۡطِعِينَ»10، در اینجا «ل» کاملاً جدا است. همه مصاحف هم همین‌طور است. در مصاحف منسوب به اهل البیت علیهم‌السلام هم جدا است. یادم نیست مصحف مشهد را نگاه کرده‌ام یا نه. اما در مصحف مرکز طبق و نشر هم جدا است.

این را عرض می‌کنم تا پی آن را بگیرید. من الآن محکم عرض می‌کنم؛ در مسأله فصل و وصل در مصحف، احتمال خطأ الکاتب نداده‌اند. مطلب خیلی مهمی است. یعنی جایی که جدا نوشته شده، جایی که متصل نوشته شده، از قدیم برایش کتاب نوشته‌اند؛ «فی الوصل و الفصل». حتی بین علماء امامیه و اصحاب امامیه کتاب‌هایی بوده که در فصل و وصل می‌نوشتند. فصل و وصل یکی از علوم قرآنی بوده که کجاها به‌صورت متصل نوشته شد و کجاها به‌صورت متصل نوشته شده. اگر خطأ الکاتب بود که بر طرف می‌کردند. آقایان زحمت کشیده‌اند و موارد خیلی جالبی را از قرن اول گذاشته‌اند. آن جایی که اشتباه روشنی بود دستور می‌دادند تصحیح کنند. ان شاء الله صفحه مستقلی هم می‌گذاریم. جاهایی که از روز اول اقدام می‌کردند تا خطا را برطرف کنند. آن جایی که خطای روشنی بود حک می‌کردند. نمی گذاشتند که باقی بماند. اما جایی که اختیار القرائه بود، اختلاف مصاحف الامصار بود، مشکلی نداشت.

شاگرد: در عثمان طه «مصیطر» سین ندارد.

استاد: در برخی از نسخه‌ها «مصیطر» سین ندارد، درجایی‌که عثمان طه سبع صغری را مراعات کرده. جایی که سبع کبری است، دارد. در همین مباحثه به آن رسیدیم. آن مصحفی که داشتم گفتم ببینید اینجا سین نگذاشته، همین که شما می‌گویید. یکی از آقایان در موبایلشان آوردند و همان نسخه عثمان طه بود. گفتند در برخی نسخه‌های عثمان طه سین گذاشته است. سه تا سین داریم. الآن در مصحف شما سه جایش هست. «وَٱللَّهُ يَقۡبِضُ وَيَبۡصُۜطُ»11 سین دارد. «وَزَادَكُمۡ فِي ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَة»12. در آن جا هم سین بالا است. یعنی روایت مشهور از حفص، سین است، نه صاد.

شاگرد: «مصیطرون» هم نبود؟

استاد: «أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜيۡطِرُونَ»13، آن هم داشت ولی زیرش بود. یعنی روایت مشهور از عاصم صاد بود و روایت غیر مشهور سین بود. در مصحفتان این سه تا را نگاه کنید، هر سه تا سین دارد. دوتایش بالا است و یکیش زیر است. در آیه «لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ»14 در برخی از مصاحف اصلاً ندارد. چرا؟ چون در طرق سبع صغری از حفص، قرائت سین نیست تا سین بگذارد. اما در سبع کبری دارد؛ در طرقی از حفص قرائت سین هست لذا در برخی از مصاحف گذاشته است. آن آقا آوردند. در مصحفی هم که من دیده بودم نداشت.

اشاره‌ای به تاریخ خط

شاگرد٢: در رسم تقسیمی فرمودید؛ رسم قیاسی، رسم عروض و رسم المصحف. روی حساب این تقسیم «اولئک» اگر بخواهد قیاسی نوشته شود به چه صورت نوشته می‌شد؟

استاد: باید الف نوشته شود، واو حذف شود… .

شاگرد٢: به جای واو، الف بیاید، بعد همزه با کرسی یاء و بعد کاف.

استاد: بله.

شاگرد٢: خُب این‌طور می‌نویسند؟

استاد: نه، این استثناء است. همه می‌گویند رسم قیاسی که آمد و نحوی ها در این رسم خیلی دخالت داشتند، با این‌که این را اعمال کردند و تغییر دادند، چندین کلمه بود که همان‌طور ماند. یکی از آن‌ها «هذا» است. آن را باید «هاذا» بنویسم چون الف دارد ولی نوشته نشد. مثلاً در «بسم الله» الف نیامده. این از شواهدی بود که قبلاً عرض کردم. مثلاً روایت دارد که «بسم الله الرحمن الرحیم» نوزده حرف است؛ اگر الف را می‌آوردند که بیست حرف می‌شد. اصلاً روایت دارد:

و عن ابن مسعود قال من أراد أن ينجيه الله من الزبانية التسعة عشر فليقرأ « بسم الله الرحمن الرحيم» فإنها تسعة عشر حرفا ليجعل الله كل حرف منها جنة من واحد منهم15

نوزده زبانیة هست، هر حرفی از حروف مبارکه بسملة حفاظی از آن نوزده تا است.

شاگرد: رسم قیاسی سابق بر رسم المصحف است؟ یا بعد از رسم المصحف است؟

استاد: بعدش است. چه بسا در قرن دوم باشد. رسم قیاسی برای قرن دوم است. نحویین بصره خیلی عنایت داشتند. چون می‌دانید خاستگاه اصلی نحو بصره بوده. در کوفیین بعداً توسط رواسی -استاد کسائی که نجاشی16 می‌گوید از بزرگان امامیه است- نحو گسترش یافت. شرح حال خیلی مهمی دارد. من چند بار است که عرض می‌کنم؛ رواسی از مفاخر نحو است و از بزرگان مقرین است و از اصحاب ائمه علیهم‌السلام است. موسس نحو کوفیین یکی از بزرگان شیعه است. ابوجعفر رواسی. قبلاً هم عرض کردم ولی یادآوری این‌ها خوب است.

شاگرد: قرار بود کتابت مصحف در زمان نزول قرآن را بفرمایید و بگویید بعداً تطور پیدا کرد. تنها بحث اتصال را فرمودید که خط نسخ آمد و کلمات را از هم جدا کرد. اما این‌که در زمان نزول قرآن به چه صورت نوشته می‌شد؟

شاگرد٢: در غیر قرآن به چه صورت نوشته می‌شد؟

استاد: این بحث به‌صورتی‌که نزد همه واضح شود، شواهد بیشتری می‌خواهد. محققین الآن که در کتب خطی خیلی تحقیق کرده‌اند حرف‌هایی دارند. اما ذهنیت فردی من به‌عنوان یک فرد فعلاً این‌طور غالب است که رسم بریدها و نامه هایی که می‌نوشتند با رسمی که مصحف عثمان به خصوصه اعمال کرد مختلف بود. یعنی حتی وقتی ناسخ عثمان مصاحف پنج گانه را نوشت و فرستاد، عنایاتی در این رسم المصحف اعمال کردند که در آن مصحفی که نزد حفصه بود و برای باباش عمر بود و قبلش هم برای ابوبکر بود، حتی در آن‌ها هم نبود. این یک چیزی است که شواهدش باید پیدا شود.

شاگرد٢: کیفیت رسم چه طور بوده؟ رسم قیاسی که نبوده. ادعایی هم دیدم که اصلاً حروف منقطع نوشته می‌شد. این‌طور بوده؟

استاد: نه. حروف منقطع برای فینیقی ها بوده، برای آرامی ها بوده. بعد که نوبت به نبطی ها رسید متصل می‌نوشتند.

شاگرد٢: چند سال قبل از زمان کتابت مصحف؟

استاد: حروف منقطع شاید هزار سال بود. فینیقی ها مربوط به منطقه کنعان است. الآن هم اگر عبری را ببینید جدا می‌نویسند. لاتین هم که الآن جدا نوشته می‌شود تابع همان اصل فینیقی و آرامی بوده. آن‌ها جدا بودند. لذا عرض کردم هنوز یک سؤال خیلی مهمی در ذهن من مطرح است؛ چرا آن نوشتن منفصل را متصل کردند؟ به‌خاطر سهولت بود؟ غیر آن بود؟ وقتی هم متصل کردند چه دم و دستگاهی بود که بعضی حروف شبیه هم شد؟ به‌نحوی‌که الآن کرسی داریم و … . آیا از اشارات وحیانی بوده که این‌طور متصل نوشتند؟ آن هم در حال اتصال چند جور بود. عین وقتی در آخر کلمه می‌آید یک جور می‌شود، وسط باشد یک جور. «ح» اگر آخر یا وسط باشد متفاوت نوشته می‌شود. این را به نبطی ها نسبت می‌دهند. قبل از نبطی ها شاید عده‌ای دیگر بودند.

شاگرد٢: نبطی ها چقدر با زمان قرآن فاصله دارند؟

استاد: آن‌ها خیلی فاصله ندارند. هفتصد یا هشت صد سال هست.

شاگرد٢: منطقه آن‌ها کجا است؟

استاد: آن‌ها در منطقه عراق هستند. خاستگاه نبطی ها منطقه عراق است. بابل و آن محدوده هستند. این‌ها چیزهایی است که من تخصص ندارم. در مطالعات عمومی هم آدم دقائقش را فراموش می‌کند. من هم می‌گویم برای این است که سرنخی باشد تا مراجعه بفرمایید.

شاگرد٢: اطلاعی دارید که زمان نزول مصحف در منطقه نزول مصحف، خط به چه صورت بوده؟ قیاسی که نبوده اما به چه صورت بوده؟ در همان منطقه حجاز به چه صورت بوده؟

استاد: می‌گویند خط حجازی بوده. الآن این‌طور می‌گویند. خط حجازی را از توضیحی در الفهرست ابن ندیم گرفته‌اند. ابن ندیم هم خودش نمی‌گوید خط حجازی بود. می‌گویند در منطقه حجاز به این صورت می‌نوشتند که با آن خط کوفی رایج که در قرن دوم خیلی رایج شده تفاوت‌هایی می‌کند. الآن اگر شما این دو مصحفی که چاپ شده را نگاه کنید، مصحف مشهد رضوی که تازه انتشار پیدا کرده به خط حجازی است. یعنی بیشتر در قرن اول رایج بوده و طبق آن نوشته شده. می‌گویند خط مایل؛ یعنی الف ها مایل است. البته دو مایل داریم، یکی الف ها به طرف راست کج می‌شوند که به این خط حجازی مایل می‌گویند. مثلاً اگر بنویسد باب الف، الف به دست راست می‌رود و مایل می‌شود. یک الف مایل هم داریم که الف معطوفه است. در آن روایت امام فرمودند: «عسى أن نقول ما خرج إليكم من علمنا إلا ألفا غير معطوفة»17. به نظرم بحثش کردیم. مرحوم فیض18 و عده‌ای علماء فرموده‌اند «غیر معطوفه» اشاره به خط کوفی دارد. در خط کوفی این‌طور نیست که بلندی و قامت الف کج شود، وقتی از بالا به پایین می‌آید، پایینش به طرف راست مایل می‌شود. می‌گویند «معطوفه» به این معنا است. یعنی پایین الف به طرف راست کج می‌شود.

شاگرد: به خلاف حجازی که از بالا کج می‌شود.

استاد: بله، این‌ها تفاوت‌هایی است که بوده.

قطع به وجود نقطه در زمان نزول قرآن

در این‌که نقطه بوده من تردیدی ندارم. در ذهن من به این صورت است. زمان نزول قرآن نقطه بوده. چه حرفی است که می‌گویند نقطه را ابوالاسود در‌آورده است؟!

شاگرد: شاهد شما چیست؟

استاد: شاهدهای متعددی است. مهم ترینش همین است که من به متخصص ارجاع می‌دهد؛ کتاب «حیاة اللغة العربیة» برای حفنی ناصف مصری است که در میان اهل ادب خیلی خبیر است. کتابش را نگاه کنید. او می‌گوید –درست هم می‌گوید- اصلاً معقول نیست که این حروف این‌طور باشند. اما شاهدی که من داشتم؛ کتاب توحید صدوق، باب حروف المعجم است. مرحوم صدوق روایات را می‌آورند. حروف جدا جدا و منقطع را حروف هجاء می‌گوییم. هجاء یعنی حروف منقطع. آن زمان، حضرت ابجد و حروف هجاء را بیان کرده‌اند. اگر نقطه نداشت معقول نبود بگویند «ج ح خ». معقول نبود سه علامت مثل هم را در کنار هم بیاورند. در توحید صدوق دو باب هست که هر دو بابش عالی است. یکی «باب تفسیر حروف المعجم» و دیگری «باب تفسیر حروف الجمّل». حساب الجمّل و حروف الجمّل. حساب الجمّل که از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

در اینجا وقتی حروف جدا جدا نوشته می‌شود، معقول است سه تا کنار هم بیایند؟! شما می‌خواهید بگویید «ب» و «ت» مثل هم می‌آورید و از روز اول هم کسی نمی دانسته کدام «ب» و کدام «ت» است! اصلاً چیز معقولی نیست. حروف هجاء یعنی آن‌ها را جدا جدا کنید و در کنار هم بیاورید. کجا معقول است که بشر یک کرسی و یک پایه مشابه بدون نقطه و بدون هیچ علامتی را برای دو صوت قرار بدهد؟! این خلاف فطرت است. اصلاً روشن است. شواهد متعددی آورده‌ام.

شاگرد: خطبه بدون نقطه شاهدی است.

استاد: خطبه بدون نقطه، یا روایت «انا نقطة تحت الباء». عده‌ای این روایت را تضعیف می‌کنند به این‌که نقطه نبوده. درحالی‌که کجا نقطه نبوده؟!

شاگرد٢: این مصحف آستان‌قدس نقطه دارد. مصحف امام علی علیه‌السلام هم می‌گویند.

استاد: به این‌ها جواب می‌دهند و می‌گویند اصل مصحف نداشته، بعداً متاخرین در دو مرحله نقط کرده‌اند. یکی نقط الاعراب که اول بوده و بعد در مرحله بعدی نقط الاعجام. نقط الاعراب را ابوالاسود با نقطه انجام داد. بعد نقط الاعجام بود که ابوالاسود نقطه حروف را نمی گذاشت. این را به این صورت جواب می‌دهند. ولی الآن شواهدی پیدا شده، دو-سه سنگ نوشته پیدا شده که تاریخ گذاشته برای بیست و پنج هجری است. در کوه در عربستان پیدا کرده‌اند که نقطه دارد. لذا باحثین امروزی مطمئن شده‌اند و شواهد اطمینان بخش دارند. از کسانی که متخصص هستند بپرسید. استادی که مصحف مشهد را چاپ کرده‌اند، سائرین را ببینید، از آقایانی که تخصصشان این است، بپرسید؛ رئیش مؤسسه مرکز طبع و نشر در حوزه آمدند و صحبت کردند که امروزه برای ما واضح است که نقطه بوده. یعنی نزد متخصصین امروزه واضح است که زمان نزول وحی نقطه بوده. در مصحف عثمان نگذاشتند. چرا نگذاشتند؟ شاید مثل برخی از علماء که نقطه نمی گذاشتند رسم نبوده. مثل الآن ما در فارسی که اعراب نمی‌گذاریم. این یک احتمال است. احتمال درست ترش که دانی و دیگران فرموده‌اند این است که نقطه نگذاشتند تا بتوانند قرائات متعدد و متواتری که در آن زمان بود را حفظ کنند و این رسم تاب همه آن‌ها را داشته باشد.

شاگرد: ستون سنگ نوشته ای که به ابرهه نسبت می‌دهد، نقطه دارد. این‌که برای قبل از میلاد حضرت است.

استاد: بله، قبلش بوده. اصلاً به سهم خودم و در ذهن فردی عرض می‌کنم که تقریباً من تردید ندارم به‌خاطر مطالبی که مدت ها فکر کرده‌ام. چون در کتب متاخرین مشهور است که ابوالاسود نقطه و اعراب را آورده. اعراب را‌ او آورد و نقطه را هم دو شاگرد او آورد؛ یحیی بن یعمر و نصر بن عاصم لیثی.

سنت عدم التزام به یک قرائت در کلام شیخ بهائی

در این کتاب نصوص فی علوم القرآن از کتاب «مشرق الشمسین» نقل کرده‌اند. مرحوم شیخ بهائی در این کتاب عبارتی دارند که ما در فدکیه نیاورده ایم. چرا؟ چون مشرق الشمسین که در جامع فقه اهل البیت است، تنها جلد اولش است. در جامع فقه کتاب الصلاة مشرق الشمسین نیست. اما در سایت المکتبة الشیعیة که سایت خیلی خوبی است، کتاب الصلاة مشرق الشمسین هم هست. نگاه کنید. مشرق الشمسین، صفحه سیصد و نود و دو. مرحوم شیخ بهائی عبارتی دارند که خیلی مهم است. زنده بودیم در جلسه بعدی می‌خوانم. فرموده‌اند:

أنه لا خلاف بين فقهائنا رضوان الله عليهم في أن كلما تواتر من القراءات يجوز القراء به في الصلاة ولم يفرقوا بين تخالفها في الصفات19

بعد شروع به اشکال کردن می‌کنند. ان‌شاءالله هفته بعدی می‌خوانیم. آن چیزی که تأکید می‌کنم عبارت ایشان در جامع عباسی20 است. در جامع عباسی چیزی می‌گویند که اصلاً بین ما معروف نیست. ایشان می‌گویند: واجب صلات این است که قرائات سبعه را می‌توانید بخوانید:

[من واجبات الصلاة ان تکون القراءة] موافقة لاحدی القراءات السبعة المشهورین، و لا یجب الالتزام بقراءة واحدة من اول القرآن الی آخره، مثلاً: ان قرأ بعضه علی قراءة عاصم و بعض آخر علی قراءة حمزه، و آخر علی قراءة بقیة القرّاء فجائزٌ. بل السنة ان لایلتزم المکلف فی قراءة القرآن بقراءة واحدة.21

«بل السنة ان لایلتزم المکلف فی قراءة القرآن بقراءة واحدة»؛ یعنی این‌که الآن رسم ما است تنها قرائت حفص را می‌خوانیم، ایشان می‌گویند خلاف سنت است. این یادداشت کردنی است. در نصوص فی علوم القرآن همه کلمات شیخ بهائی را جمع کرده‌اند.

تفکیک اختیار القرائه با حذف تحریفی قرائت

شاگرد: از اصبغ به نباته22 یک روایتی هست که حضرت امیر ظاهراً در مسجد کوفه فرمودند در این قرائتی که می‌کنند اسم شصت نفر از قریش از این آیه حذف شد و تنها اسم ابولهب ماند. آیا می‌توان گفت این روایت جزء تعدد قرائات است یا نه؟

استاد: در سال‌های نود و چهار مفصل از این‌ها بحث کردیم. مرحوم مجلسی23 الآن از شیخ بهائی جواب می‌دهند که این همه روایات دارد که قرآن نقص دارد، چطور شما این‌طور می‌گویید؟! جواب علامه مجلسی این است که شیخ بهائی که می‌گویند متواتر است، درست می‌گویند. شما می‌گویید چون روایت دارد که قرآن کم و زیاد شده، پس تواتر شیخ بهائی درست نیست! جوابش این است که آن روایتی که می‌گوید کم و زیاد شده، شما روی مبنای حرف واحد خودتان بر تحریف حمل می‌کنید. اگر مبنایتان را عوض کنید و تعدد قرائات را همان‌طوری که این‌ها گفته‌اند قبول کنید و به زیادت و نقص قائل شوید، لازمه اش این است که این روایاتی که شما می‌گویید تحریف است، تحریف نباشد. بلکه یکی دیگر از قرائات است.

شاگرد: ظاهر روایت این است که از قرآن کم کردند.

استاد: کم کردند، اما از باب اختیار. مثلاً ابن مسعود می‌گوید: «كُنّا نقرأُ على عهد رسول الله - صلى الله عليه وسلم -: (يَآ أيُّها الرسول بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إلَيْكَ مِن رَّبِّكَ أنَّ عَلِيًّا مَّوْلى المُؤْمِنِينَ وإن لَّمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ…»24. یعنی در نوشتن مصحف این اقراء را اختیار کردند. آن یکی را حذف کردند. یعنی در باب اختیار دیگری را حذف کردند.

شاگرد: اختیار القرائة با ظاهر این روایت نمی‌خواند.

استاد: اگر رسم آن زمان باشد، رسمی که خود عرف می‌دانستند نه. در زمان ما درست می‌گویید. برای ما می‌شود توجیه. اما اگر خودمان را به آن زمان ببریم که می‌دانستند این‌ها هست، می‌گوییم این را حذف کردند و آن را اختیار کردند به‌خاطر این‌که غرض داشتند. قرّاء می‌گویند چرا نافع این را اختیار کرده و عاصم آن را اختیار کرده؟ برای اختیار القراء وجوهی را می‌گویند. اخفّ بر لسان است و … . یا سندش بهتر است و … . حضرت در اینجا می‌گویند آن‌ها این را اختیار کردند اما داعی آن داعی قراء نبود و داعی سیاسی بود. داعی اجتماعی بود. یعنی دواعی مختلف برای اختیار القرائات در آن زمان متداول بود. مخاطب حضرت در آن زمان می‌فهمید که منظور ایشان این است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: اختیار القرائة، نقط المصحف، تاریخ خط، تطور خط، خط حجازی، خط نبطی، خط فینیقی، سبع صغری، سبع کبری، عشر صغری، عشر کبری، خطأ الکاتب، ضبط المصحف، فصل و وصل،

1 العلق 15

2 یوسف 32

3 تفسير مجمع البيان - الطبرسي (10/ 355)

4 الانسان 4

5 الانسان 15 و 16

6 شرح النظام على الشافية نویسنده : نظام الاعرج، حسن بن محمد جلد : 1 صفحه : 381

7 البقره 247

8 الاعراف 69

9 الغاشیه ٢٢

10 المعارج ۴۶

11 البقره ٢۴۵

12 الاعراف ۶٩

13 الطور ٣٧

14 الغاشیه ٢٢

15 تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 53، بترقيم الشاملة آليا)

16 رجال النجاشي (ص: 226)

17 بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج‏1 ؛ ص507

18 الوافي ؛ ج‏2 ؛ ص324 و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏3 ؛ ص290

19مشرق الشمسين - البهائي العاملي - الصفحة ٣٩٢

20 جامع عباسی، ص 137؛‌ «چهارم: موافق يكى از هفت قراءت مشهور خواندن، و لازم نيست كه از اوّل تا آخر به‌يك قراءت بخواند، پس اگر بعضى را مثلاً به قراءت عاصم و بعضى را به‌قراءت حمزه و بعضى را به قرءات باقى قُرّاء بخواند جايز است، بلكه سنّت است كه در قرآن خواندن التزام يك قراءت نكند».

21 نصوص فی علوم القرآن، ج٩،ص119؛ نص الشیخ البهائی

22 كتاب الغيبة للنعماني نویسنده : النعماني، محمد بن إبراهيم جلد : 1 صفحه : 318 ؛ «عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً ع يَقُولُ‌ كَأَنِّي بِالْعَجَمِ فَسَاطِيطُهُمْ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ كَمَا أُنْزِلَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ وَ لَيْسَ هُوَ كَمَا أُنْزِلَ فَقَالَ لَا مُحِيَ مِنْهُ سَبْعُونَ مِنْ قُرَيْشٍ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا تُرِكَ أَبُو لَهَبٍ إِلَّا إِزْرَاءً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص لِأَنَّهُ عَمُّهُ‌».

23 ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار، ج‏1، ص: 259

24 - كتاب موسوعة التفسير المأثور ص692