بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر


تقریر جلسات بهمن از آقای سوزنچی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=295.0
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث جلسه چهارشنبه 1 بهمن 1393
- بحثی درباره «رضاع کبیر» در اهل سنت (یعنی زن به مرد بزرگسال شیر دهد تا به او محرم شود) و اینکه این مطلب در متون اهل سنت مستند به عایشه است و اینکه شیر داشتن هم شرط نیست بلکه فقط مکیدن پستان شرط است!
- ادامه نقدهایی مرحوم خویی به جمع قرآن در زمان ابوبکر و عمر
- به مناسبت استناد ایشان به حدیث ثقلین (برای اثبات اینکه قرآن به صورت کتاب در زمان پیامبر (ص) موجود بوده) بحثی درباره روایت ثقلین در اهل سنت شد که با اینکه در اغلب نقلهای صحیح اهل سنت تعبیر تمسکتم بهما آمده اما در نقل صحیح مسلم این گونه تعبیر شده «قَامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بَيْنَ مَكَّةَ، وَالْمَدِينَةِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، وَوَعَظَ، وَذَكَّرَ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ، فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي». (در پی نوشت امروز متن کامل این حدیث با توضیحی از حقیر آمده است) امروزه اهل سنت می گویند که نفرموده که تمسکتم بهما بلکه فقط فرموده «اذکرکم فی اهل بیتی» یعنی هوای آنها را داشته باشید و با آنها بدرفتاری نکنید. اولا که مگر فقط همین حدیث بر مبنای شما صحیح است. بر مبنای خودتان احادیث صحاح فراوانی دارید که تعبیر تمسکتم بهما آمده. ثانیا آیا به همین هوای آنها را داشتن عمل کردید؟ در خود صحیح بخاری در داستان قهر حضرت زهرا (س) با ابوبکر و عمر آمد «استنکر علی وجوه الناس» ببینید چه کردید با اهل بیت. در صحیح بخاری وقتی نوبت به فضایل سبطین می رسد ببینید خود بخاری چه چیزی را نقل کرده است: «(3488)- [3748] عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أُتِيَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زِيَادٍ، بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام فَجُعِلَ فِي طَسْتٍ فَجَعَلَ يَنْكُتُ، وَقَالَ: فِي حُسْنِهِ شَيْئًا، فَقَالَ أَنَسٌ: " كَانَ أَشْبَهَهُمْ بِرَسُولِ اللَّهِ  وَكَانَ مَخْضُوبًا بِالْوَسْمَةِ "» درباره من کنت مولاه هم همین را می گویند که مولا یعنی دوستی. آیا این کارها دوستی بود. بقدری به مشکل خورده اند که کسی مثل نووی شروع به توجیه می کند که من کنت مولاه فعلی مولاه مولا یعنی ناصر، یعنی من هرکس را نصرت دادم علی هم باید او را نصرت دهد! یعنی پیامبر به علی (ع) دارد دستور می دهد نه به مردم. این همه مردم را در روز غدیر جمع می کند که به علی (ع) یک دستوری بدهد؟! ابن حنبل وقتی این را روایت می کند کسی از او می پرسد مولاه یعنی چه؟ می گوید مروها کما جائت. کاری نداشته باشید که معنایش چیست!

مطالب جالب راجع به حدیث ثقلین از آقای سوزنچی

مباحث جلسه شنبه 4 بهمن 1393
- عمده جلسه به بحثهای لغوی درباره لغات مصحف و لوح و سِفر و کتاب اختصاص یافت که احتمال قویتر این دانسته شد که در این میان، اشاره اصلی «کتاب» اشاره به محتواست اما سه کلمه دیگر برای قالب (جرم فیزیکی و ...) به کار می روند. لوح در جایی است که مانند چوب و سنگ قابلیت پیچیده شدن ندارد اما سفر این قابلیت را دارد.
- در پایان جلسه این سوال برای تامل مطرح شد که در مبنای آیت الله خویی، کار عثمان چه معنایی دارد. یعنی ایشان با تعبیر لاشک پذیرفته عثمان کاری انجام داد و گفته اند که آن کار این بود که قرائتهای مختلف را واحد کرد، این چه کاری بود که قبل از عثمان نشده بود و عثمان کرد با توجه به اینکه می دانیم نقطه گذاری و اعراب گذاری نکرد و نیز اختلاف قرائتی بعد از عثمان هم با قی بود تا به امروز.


مباحث جلسه یکشنبه 5 بهمن 1393
نقد و بررسی کلام مرحوم خویی که از طرفی ایشان در اوایل بحث می گویند هیچ یا از قرائات سبعه متواتر نیست و از طرفی در این عبارت «لا شک ان عثمان ....» می گویند کار عثمان این بود که جلوی اختلاف را گرفت و امر متواتر را مستقر کرد. سوال این است که این جمله «احرق المصاحف الاخری التی تخالف ذلک المصحف» آن مصاحف در چه چیزی مخالف بود؟ آِا یک قرائت متواتر وجود داشت و صاحبان این قرائات با علم به تواتر آن، قرائت قرائت خود را می کردند؟ در ادامه ایشان قرائات مختلف را به خاطر مناقشه در روایت سبعه احرف کنار می گذارد! آیا منظور ایشان این است که چون روایت سبعه احرف باطل است پس همه این قرائتها هم که مستند به آنند ساختگی بوده اند؟


مباحث جلسه دوشنبه 6 بهمن 1393
- ادامه مناقشه در تصویر مرحوم خویی و توضیح تعارضی که در فرمایش ایشان به نظر می رسد.
- تاکید مجدد بر اینکه قبل از هرگونه قضاوت درباره قرآن، ابتدا باید دید حقیقت این گوهر چگونه معرفی شده است؟


مباحث جلسه سه شنبه 7 بهمن 1393
- بررسی مباحث علامه طباطبایی در المیزان درباره جمع قرآن (المیزان ج12 ص 118 به بعد)
- خلاصه موضع علامه این است که نه تنها ترتیب سور را به اجتهاد صحابه می داند بلکه در توقیفی بودن ترتیب نزول کل آیات نیز تردید می افکند. در واقع اگرچه در زمان پیامبر اکرم (ص) هم بسیاری از سور و حتی دسته بندیهای سور معلوم بوده اما اینکه ترتیب فعلی سور و نیز ترتیب تمام آیات در سور عینا همان باشد که پیامبر معین کرده باشد را به چالش می کشند.
برخی از نکات استطرادی که در جلسه مطرح شد:
- بحث درباره آیه ای که زید بن ثابت افزود و اینکه آیا ابوخزیمه و خزیمه دو نفر بودند و دو آیه مختلف بوده خصوصا با توجه به اینکه ذوالشهادتین فقط یک نفر بوده است.
- اشاره ای به مطلبی که طنطاوی در تفسیر الجواهر از یک آلمانی نقل می کند که اگر کسی الان خواب اصحاب کهف برود و چند هزار سال دیگر بیدار شود بر طبق روالهای شناسایی شده توسط زبان شناسان احتمالا هیچ زبانی که امروزه در دنیا متداول است را نخواهد یافت، مگر زبان عربی که به خاطر قرآن و اهتمام مسلمانان به آن باقی می ماند.
- اینکه تمام کلمات و بلکه حروف قرآن چندمنظوره اند و با انواع چینشها می توانند مطالب جدید نشان دهند.


مباحث جلسه چهارشنبه 8 بهمن 1393
- ادامه بحث تفسیر المیزان و اینکه ایشان چگونه بین تواتر در جمع قرآن در زمان پیامبر و روایات جمع قرآن پس از ایشان جمع کردند.
- بحثی درباره اینکه پس از درک حقیقت قرآن، آیا تحریف به نقصان اصلا فرض دارد یا خیر؟


توجه: شنبه 11 بهمن به مناسبت رحلت حضرت معصومه جلسه تعطیل است.

مباحث جلسه یکشنبه 12 بهمن 1393
- سوالی مطرح شد که تحریف طبق بیان شما محال است و این غیر از مقصود علامه در المیزان است که درباره تحریف به نقصان گفت اگرچه تواتر نداریم اما ظن قوی داریم که چنین تحریفی رخ نداده است؛ و توضیحاتی تکمیلی درباره اینکه تحریف قرآن امکان ندارد و تفکیک امکان نقصان مصحف از امکان تحریف قرآن.
- توضیحاتی درباره اهمیت عدد 7 که اگر نزل القرآن علی سبعه احرف، این سبعه احرف یعنی جمیع خلقت چنانکه در روایت بود ان الله فرد یحب الوتر فجری جمیع الاشیاء علی السبع.


مباحث جلسه دوشنبه 13 بهمن 1393
- توضیحاتی درباره اینکه اصلا کم شدن را (حتی در مصحف) تحریف نامیدن درست نیست.
- توضیحاتی درباره اینکه چگونه اهل سنت 1000 سال تلاش کردند تا روایاتی که بین شیعه و سنی مشترکا وجود دارد کاری کنند که اگر در اهل سنت است توجیه شود و اگر در شیعه است شیعه را متهم به تحریف کنند. در حالی که در کتب آنها این گونه روایات دال بر قرائتهای مختلف وجود دارد. مثلا در تفسیر ابن ابی حاتم ج6 ص3126 (و نیز تاریخ دمشق ابن عساکر ج542 ص360) آمده که در مصحف ابن مسعود آِه چنین بوده است که: کفی الله المومنین القتال بعلی بن ابیطالب.
- سوال: طبق بیان شما مصحف تغییرپذیر است اما قرآن خیر، اما این طور که شما غیر قابل تحریف بودن قرآن را توضیح دادید نه تنها قرآن بلکه هر حقیقتی نفس الامریتی دارد که در آن مقام قابل تحریف نیست و این اختصاص به قرآن ندارد.
در پاسخ به تفصیل بیان شد که اصل سخن درست است و این همان بحث طبیعت داشتن است که مثلا یک کتاب ساده بشری (مثلا کتاب تذکره علامه) هم طبیعت دارد و وقتی می گوییم کتاب وی، مقصودمان آن کاغذهایی که خودش نوشت یا الان زیر دست من است نیست، اینها همه افراد آن طبیعت اند. اما نکته مهم اینکه قرآن یک فرقی با همه این کتب دارد و آن این است که این کتابها تک منظوره اند یعنی به گونه ای اند که جلو و عقب کردن یا هرگونه تغییر در مثلا محل حروف یا جملات آن، دیگر آن کتاب را عوض خواهد کرد، اما قرآن کتابی است که قرار است کل تکوین در آن انعکاس یابد و لذا از ابتدا چندمنظوره است به طوری که هر ترتیبی در آن معنایی را می رساند. (اشاره ای به حدیث «فی عسق علم کل شیء» و توضیح آن با مثال زدن به اینکه حرف ح چگونه می تواند چند منظوره حقایق مختلفی را بیان کند.



مباحث جلسه سه شنبه 14 بهمن 1393
- ادامه بحث علامه در المیزان در توضیح اینکه نه تنها ترتیب سور بلکه ترتیب آیات در مواردی به اجتهاد صحابه بوده است و پاسخ ادله مخالفان
- ورود در بحث بحار الانوار درباره جمع آوری قرآن در جلد 31 بحار الانوار در مطاعن عثمان، مورد هفتم


مباحث جلسه چهارشنبه 15 بهمن 1393
- در خصوص جمع آوری مصحف، سکوت ائمه از باب تقیه بود اما نه با اضطراب؛ یعنی غرض حد نصابی بیان دین تامین شده است.
- بحثی درباره اقدامات رفاعی درباره اعجاز عددی قرآن
- منبع این مطلب که شیخ بهایی گفته با علم جفر می توانم کل کتاب قواعد عالمه را بازنویسی کنم در لوامع صاحبقرانی (نوشته مجلسی اول) ص41
- توضیحات تکمیلی درباره جوهره قرآن و نظمهای مضاعف آن (فلا اقسم بمواقع النجوم- له نجوم . علی نجومه نجوم)
مباحث جلسه شنبه 18 بهمن 1393
- بیان تکمیلی درباره نظم قرآن و اینکه چگونگی تحریف ناپذیری آن با استفاده از مفهوم عدد اصلی و عدد ترتیبی در ریاضیات (یک مجموعه یک تعداد عدد اصلی دارد اما دهها عدد ترتیبی می تواند داشته باشد)
بررسی برخی نکات کتاب «مرویات نسخ التلاوه»
- اسم بزرگانی از اهل سنت را آورده که نسخ التلاوه را نامعقول می دانستند و مخالف بودند
- قرائت زید بن ثابت را از این جهت دارای ترجیح می داند که معتقد است در عرضه اخیره او حضور داشته در حالی که فقط یک روایت مسند آورده و روایتی که با سند صحیح آورده ابن مسعود را در عرضه اخیره مطرح کرده (توضیح عرضه اخیره قرآن در سال آخر نبوت)
- 5 روایت را کاملا صریح در مقصود (نسخ التلاوه) می داند. که به برخی اشاره می شود
روایت اول: می گوید آیه ای را فراموش کردم و به پیامبر مراجعه کردم گفت به خاطر اینکه این آیه نسخ شده و وقتی تلاوتش نسخ شود از قلب همه انسانها پاک می شود. (اگر چنین است پس تمام روایاتی که به عنوان نسخ التلاوه توجیه می کنند غلط است زیرا در آنها کسی مدعی آیه ای است که اینها می گویند نسخ التلاوه شده و وی خبر نداشته. اگر نسخ شده بود باید از حافظه او هم پاک می شد)
روایت سوم: عمر گفت: اقرئنا أبیّ و انا لندع ممن قول ابی و ذلک لان ابی یقول لا ادع شیئا مما سمعت من رسول الله و قد قال تعالی ما ننسخ من آیه او ننسها.
نکته: مگر نه این است که هم اصل قرائت توسط پیامبر است هم نسخ آیه. و مگر نه این است که بر عهده پیامبر واجب بوده اعلام نسخ، و مگر نه این است که همیشه همه افراد حضور نداشتند و از هم خبر را می شنیدند. آیا عمر از جانب خود مدعی نسخ بوده یا از جانب پیامبر. اگر از جانب پیامبر بوده پس لازمه این سخن این است که ابی عمر را دروغگو می دانسته و ظاهرا چنین نبوده (مخصوصا بر اساس تلقی اهل سنت از جایگاه عمر در صحابه) پس عمر به اجتهاد خود عمل می کرده و برخی را منسوخ اعلام می کرده. شاهد مهم مدعا اینکه ادامه آیه می فرماید ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها و مثلها، یعنی اگر نسخ می کنیم حتمکا بهترش را می آوریم و در این موارد ادعایی که عمر ادعای نسخ می کرده آیا جایگزینی مطرح کرده است؟ و سایر مواردی که ادعای نسخ تلاوت می کنید آیا جایگزینی ارائه کرده اید؟


مباحث جلسه یکشنبه 19 بهمن 1393
ادامه بررسی کتاب «مرویات نسخ التلاوه»
- ص88 روایت چهارم: [التفسیر من سنن سعید بن منصور (137)- [140 ] حَدَّثَنَا سَعِيدٌ، قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: " لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: أَخَذْتُ الْقُرْآنَ كُلَّهُ، وَمَا يُدْرِيهِ مَا كُلُّهُ، قَدْ ذَهَبَ مِنْهُ قُرْآنٌ كَثِيرٌ، وَلَكِنْ يَقُولُ: أَخَذْنَا مَا ظَهَرَ مِنْهُ " بعد از بررسی مفصل سند که قطعی بودن این جمله از ابن عمر را اثبات می کند می گوید این جمله صریح است در نسخ تلاوت! اگر می خواست بگوید نسخ تلاوت را باید می گفت بگویید اخذنا القران کله نه اینکه این را نگویید. ...
- وی آیه رجم را آورده به عنوان نمونه دیگری از نسخ تلاوت. اولا روایات را می آورد اما به فهم خواننده صریحا اهانت می کند. آِا این روایات دال بر نسخ تلاوت است یا دقیقا خلاف آن. این تعبیر که عمر می گوید لولا ان یقول القائلون زاد (در روایات دیگر: احدث، اثبت) عمر فی کتاب الله لکتبتها فی المصحف فانها قد قراناها... . علمای خودشان در شرح این بعارت صحیح بخاری چه گفته اند؟ ابن حجر در فتح الباری از مهلب (اولین شارح صحیح بخاری) نقل می کند اسشتهد البخاری لقول عبدالرحمن بن عوف بقول عمر انه کانت عند عمر شهاده فی آیه الرجم انها من القران فلم یلحقها بنص المصحف ...؛ مصطفی البقا (شارح معاصر که تحقیق صحیح بخاری را انجام داده) می گیود: و استدل بقوله هذا علی انه (یعنی عمر) یشهد انها لم تنسخ ولکن لم یلحقها بالمصحف بشهادته وحده بعد می گوید  والجمهور علی نسخ تلاوه هذه الایه. کدام جمهور. جمهور بعد از ابن مجاهد؟ آیا بخاری و مهلب و ابن حجر جزء جمهور شما نیستند؟
- درباره روایت دوم که دیروز بحث شد: دو حدیث یافتم در عمده الباری و نیز در ارشاد الساری که: کان ابی لایقول بنسخ شیء من القرآن و کان ابی لایقول بنسخ تلاوه شیء من القران. عمر که می گفت انا لندع آیا به خاطر خبری بود که از پیامبر درباره نسخ آیات شنیده بود یا برای خود حق اجتهاد و نسخ قائل بود؟ قطعا اولی نیست. اولا اینکه می گویند عمر باخبر بود و ابی بی خبر کاملا بالعکس است. در مصنف عبدالرزاق روایتی آورده که ابن حجر هم گفته هذا صحیح علی شرط شیخین که عمر غلامی رادید که مصحف می خواند و گفت النبی اولی بالمومنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم و هو اب لهم و عمر گفت احککها یا غلام و او گفت مصحف ابی است و زیر بار نرفت. عمر ابی را احضار کرد وقتی آمد رفع علیه صوته فقال ابی انی کان یشغلنی القران اذ کان یشغلک الصفق بالاسواق: وقتی تو در بازار مشغول کسب و کار بودی من مشغول کسب قرآن بودم. جای دیگر گفته شغلنی القرآن و شغلک الصفق بالاسواق؛ یلهینی القران و یلهیک الصفق بالاسواق. ثانیا اگر عمر نظر پیامبر را می گفت ابی چرا مخالفت می کرد؟ خود عمر می گوید ابی اصرار داشت بر آنچه از رسول الله شنیده. معلوم است که هرکسی فقط آنچه خودش مستقیم را رسول خدا شنیده را ملاک نمی کند آیا ابی آیاتی که خودش مستقیم نشنیده بود و بقیه روایت می کردند نمی خواند؟ ثالثا یکجا نداریم که عمر گفته باشد حضرت این آیه را نسخ کرده. ظاهرا عمر برای خود حق شخصی در عمل به ماننسخ من آیه قائل بوده.
- مورد دیگر: یهودیها در مدینه سر به سر عمر می گذاشتند. یکبار یکی آمد گفت آیه ای در قرآن شما هست که اگر ما در توراتمان داشتیم آن روز را عید می گرفتیم. عمر گفت کدام آیه. گفت: الیوم اکملت لکم دینکم . عمر گفت والله این در روز عرفه نازل شد. [صحیح بخاری ج2 ص926 (4265)- [4606] حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ قَيْسٍ، عَنْ طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ،  قَالَتْ الْيَهُودُ لِعُمَرَ: إِنَّكُمْ تَقْرَءُونَ آيَةً لَوْ نَزَلَتْ فِينَا لَاتَّخَذْنَاهَا عِيدًا،الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ. فَقَالَ عُمَرُ: " إِنِّي لَأَعْلَمُ حَيْثُ أُنْزِلَتْ، وَأَيْنَ أُنْزِلَتْ، وَأَيْنَ رَسُولُ اللَّهِ ص حِينَ أُنْزِلَتْ يَوْمَ عَرَفَةَ، وَإِنَّا وَاللَّهِ بِعَرَفَةَ "، قَالَ سُفْيَانُ: " وَأَشُكُّ كَانَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَمْ لَا. چرا عمر قسم خورد. معلوم است که منظور یهودی چه بوده و عمر برای همین است که قسم می خورد. فرض کنیم اصلا حق با عمر باشد خوب چرا عید نمی گیرید عرفه را. آیا واقعا از چنین روزی که خدا بگوید دینتان کامل شد و دشمن مایوس شدند بزرگتر داریم؟



مباحث جلسه دوشنبه 20 بهمن 1393
- سوالی مطرح شد و عمده وقت به آن گذشت و آن اینکه در فضای اهل سنت چرا نسخ التلاوه را به اصحاب نسبت می دهند و چرا با توجه به روایتی که دارند که قرآن را از چهار نفر بگیرید (ابی و ابن مسعود و سالم مولی حذیفه و زید بن ثابت) چرا سراغ این سه نفر دیگر نرفتند. (به مناسبت این بحث بحثهای متعددی اینکه آیا اصلا نزد صحابه نسخ التلاوه به معنای امروزی وجود داشته و اصلا در روایات شیعه هم چیزی هست که بوی نسخ التلاوه بدهد و ... مطرح شد)
- شواهدی هست که عمر برای خود حق نسخ آیات قائل بوده از جمله اینکه چرا با اینکه عمر ابی را اقرا می دانست و در عین حال با او درگیر شد ابی نپذیرفت که برخی آیات را نخواند: یا باید بگوییم ابی عمر را دروغگو می دانست در روایتش از پیامبر یا اینکه می دید که عمر به اجتهاد خود برخی آیات را کنار می گذارد و هیچ جا نقل نشده که عمر گفته باشد پیامبر به من گفت که این آیه نسخ شده خصوصا که قرآن درباره نسخ می فرماید بدلنا آیه مکان آیه یا می فرماید نات بخیر منها او مثلها و عمر در هیچ موردی آیه دیگری که جایگزین باشد معرفی نکرده است
- سند روایت امیرالمومنین که از احراق مصاحف ابراز ناراحتی کرده است و نفرین کرد کسی که مزق المصحف بالحدید به این که طعم حدید را بچشد: بحار الانوار ج 22 ص407. (ظاهرا فقط احراق نبوده برخی موارد را سوزاندند برخی را با آب و سرکه حل کردند برخی را جوشاندند و تعبیر مزق احتمالا برای مواردی است که در لوحی سنگی و مانند آن بوده که کارهای فوق در خصوصش ممکن نبوده و با آهن آن را تکه تکه و خرد می کردند.


مباحث جلسه سه شنبه 21 بهمن 1393
ادامه بررسی کتاب «مرویات نسخ التلاوه»
بحث از روایتات مربوط به نسخ آیه رضعات. بحث این است که با چندبار شیر خوردن، مادر رضاعی حاصل می شود. بحث در سه گام تعقیب می شود. گام اول اینکه روایتی از عایشه و دیگران نقل کرده اند که آیه بوده در این زمینه که ده بار بعد نسخ شده و آیه آمده که پنج بار. گام دوم اینکه روایتی از عایشه هست که عایشه بعد از این نقل گفته و توفی رسول الله و هن یقرء من القرآن. گام سوم این است که روایتی دیگر از عایشه هست که علاوه بر اینها علت نیامدن آن در مصحف را این معرفی می کند که این آیه در جایی نوشته شده بود و داجن (بز) آمد و آن را خورد. مصنف گام اول و دوم را تثبیت می کند و از صحیح بودن حدیث دفاع جدی می کند اما دومی را توجیه می کند و سومی را چوت نمی تواند توجیه کند تضعیف می کند در حالی که توجیه دومیش هم با متن روایت ناسازگار است. روایت دوم را مسلم آورده، مالک در موطأ آورده ولو به آن فتوا نداده، شافعی و بیهقی و دیگران هم بعد آورده اند. (ظاهرا اصل حدیث در بخاری هم بوده و جزء مواردی است که در کتاب بخاری دست برده شده زیرا هم ابن تیمیه گفته این در صحیحین هست هم سیوطی فقط از بخاری آن را نقل کرده و هم ابن حجر گفته که شیخین این را روایت کرده اند)
جالب اینکه وی همین حدیث که ظهور در این دارد که آیه بود و نویسندگان مصحف نیاوردند را به عنوان شاهد بر نسخ التلاوه معرفی می کند که احتمالا عایشه خبردار نشده! اولا که از نظر شما عایشه نزدیکترین فرد به پیامبر بوده، او خبردار نشود؟ ثانیا به فرض که چنین باشد آیا تا زمان عثمان هم خبرش به عایشه نرسیده که به این راوی حداقل بگوید که این نسخ شده؟  (در جلسه کلمات علمای خودشان نقل دش دال بر اینکه این روایت چقدر مشکل دارد با فرهنگ نسخ التلاوه)
در مورد حدیث داجن هم بحث شد که تمام ردیه آنها به خاطر تفرد محمد بن اسحاق است نه حتی ثقه نبودن وی!


مباحث جلسه شنبه 25 بهمن 1393
- در ابتدای جلسه سوالی مطرح شد درباره اینکه آیا کسی می تواند آیه صراط الذین ... را به خاطر یک روایت به صورت صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین» بخواند؟! و به تبع آن مجددا بحثهایی درباره نظر شیعه اختلاف قرائت مطرح شد. از جمله روایت عیون اخبارالرضا (ع) درباره قرائت دیگر از آیه سوره مریم به صورت یوم یُحشر المتقون الی الرحمن وفدا (ج2، ص282)
- مویدی مهم برای اینکه ذهب کثیر من اقران به معنای نسخ تلاوت نیست: در روایات جمع که در صحیح بخاری هم آمده بود وقتی زید بن ثابت نزد ابوبکر و عمر می رود و حکایت کشته شدن افراد زیادی در جنگ یمامه مطرح می شود عمر می گوید با این قتلی که در قراء رخ داده فیذهب کثیر من القرآن. پس اقدام به جمع کنیم که قرآن از بین نرود. وضوح کامل دارد که تعبیر یذهب کثیر من القرآن به معنای از دست رفتن آِات اصلی است نه آیاتی که به فرض آنها نسخ التلاوه شده باشد.
- ادامه بررسی کتاب «مرویات نسخ التلاوه»
ص 318 بحث از روایت نسخ آیات سوره احزاب. مصنف روایت ابی را قبول می کند چون نه فقط سندا کاملا صحیح می داند بلکه به نظر وی با نسخ التلاوه سازگار است اما روایت سایرین را خدشه می کند. اما همین روایت ابی را اگر در نقل صحیح ابن حبان (که مصنف به آن هم آدرس می دهد اما لفظ را از کتابی دیگر می آورد اما اگر کسی لفظ ابن حبان را می بیند به وضوح نقطه مقابل نسخ التلاوه است. این گونه است:
صحیح ابن حبان [ ج  10 : ص  275 ] (4521)- [4429 ] أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُكْرَمٍ بِالْبَصْرَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ رُشَيْدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ الأَبَّارُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي النَّجُودِ، عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ، قَالَ: لَقِيتُ أُبَيَّ بْنَ كَعْبٍ، فَقُلْتُ لَهُ: إِِنَّ ابْنَ مَسْعُودٍ كَانَ يَحُكُّ الْمُعَوِّذَتَيْنِ مِنَ الْمَصَاحِفِ، وَيَقُولُ: إِِنَّهُمَا لَيْسَتَا مِنَ الْقُرْآنِ، فَلا تَجْعَلُوا فِيهِ مَا لَيْسَ مِنْهُ.
قَالَ أُبَيٌّ: قِيلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص  فقَالَ لنا، فنحن نقول. كم تعدون سورة الأحزاب من آية؟ قال: قُلْتُ: ثَلاثًا وَسَبْعِينَ.
قَالَ أُبَيٌّ: " وَالَّذِي يُحْلَفُ بِهِ إن كانت لتعدل سورة البقرة ولقد قرأنا فيها آية الرجم: الشَّيْخُ وَالشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ نَكَالا مِنَ اللَّهِ، وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ "
ابی در مقام نقد ابن مسعود است که معوذتین را از قرآن پاک می کرد. در اینکه معوذتین نسخ التلاوه نشده که کسی تردید ندارد. ابی در همین فضا سوال می کند که چند آیه است و قسم هم می خورد که بیشتر بود.
ضمنا شما که در توجیه اختلاف عمر و ابی می گفتید ابی نسخ التلاوه را قبول ندارد. پس چرا اینجا صحبت او را به نسخ التلاوه برمی گردانید؟ اگر قبول دارد پس چرا آنجا حرف عمر را قبول نمی کرد؟
شاهد بسیار بهتر این سخن ابن عبدالبر است در التمهید در ادامه حدیث ابی، از مجاهد نقل می کند که در جنگ با مسیلمه (که زمان ابوبکر و بعد از رحلت پیامبر بود) این مقدار از سوره احزاب از دست رفت:
التمهید لابن عبد البر [ ج  4 : ص  275 ]
 روى سفيان، وحماد بن زيد، عن عاصم، عن زر بن حبيش، قَالَ: قَالَ لي أبي بن كعب: كائن تقرأ سورة الأحزاب، أو كائن تعدها؟ قلت: ثلاثا وسبعين آية، قَالَ: قط، لقد رأيتها، وإنها لتعادل البقرة، ولقد كان فيما قرأنا فيها: " الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما ألبتة، نكالا من الله، والله عزيز حكيم ".
وقال مسلم بن خالد: عن عمرو بن دينار، قَالَ: كانت سورة الأحزاب تقارن سورة البقرة.
وروى أبو نعيم الفضل بن دكين، قَالَ: حدثنا سيف عن مجاهد، قَالَ: كانت الأحزاب مثل سورة البقرة، أو أطول، ولقد ذهب يوم مسيلمة قرآن كثير، ولم يذهب منه حلال ولا حرام .
ضمنا این نقل باز شاهد مهمی است که ذهب قرآن کثیر به معنای نسخ التلاوه نیست زیرا این واقعه بعد از رحلت پیامبر (ص) رخ داده است.


مباحث جلسه یکشنبه 26 بهمن 1393
- بحثی درباره اینکه اصرار عایشه در اینکه در مصحفش آیه را به صورت متفاوت بنویسد نشان می دهد که این واقعه بعد از یکسان سازی مصاحف توسط عثمان بوده (وگرنه چه معنا داشت که بگوید وقتی به نوشتن این آیه رسیدی صبر کن و مرا خبر کن. پس مصحف متحدالشکلی وجود داشته که عایشه می دانسته با آیه ای که خود دارد متفاوت است) و اینکه توجیه کنیم که بعد از این زمان طولانی و علی رغم اطلاع از وضعیت مصحف عثمان باز می خواهد منسوخ التلاوه را در مصحف خود بنویسد اصلا معقول نیست [وقدح عظیمی بر عایشه خواهد بود که اهل سنت اصلا نمی توانند بپذیرند]
- ادامه بررسی کتاب «مرویات نسخ التلاوه» در این کتاب مجموعه 24 مضمون روایت (که هر مضمونی دهها روایت دارد با تعابیر مختلف) در کتب معتبر اهل سنت آورده که از سنخ روایاتی است که علیه شیعه برای متهم کردن شیعه به تحریف مطرح می کنند و بنده هم 16 مضمون روایت (که هر مضمونی دهها روایت دارد با تعابیر مختلف) دارم که انشاء الله اینها را بحث خواهیم کرد تا معلوم شود اگر کسی بخواهد حربه تحریف را علیه شیعه بلند کند این حربه علیه اهل سنت شدیدتر خواهد بود.
روزهای گذشته برخی را گفتیم. امروز روایت عمربن خطاب که طبرانی آن را نقل کرده در المعجم الاوسط
(6791)- [6617] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ آدَمَ بْنِ أَبِي إِيَاسٍ الْعَسْقَلانِيُّ، حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَدِّي آدَمُ بْنُ أَبِي إِيَاسٍ، ثَنَا حَفْصُ بْنُ مَيْسَرَةَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: " الْقُرْآنُ أَلْفُ أَلْفِ حَرْفٍ، وَسَبْعَةٌ وَعِشْرُونَ أَلْفِ حَرْفٍ، فَمَنْ قَرَأَهُ صَابِرًا مُحْتَسِبًا كَانَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ زَوْجَةٌ مِنَ الْحُورِ الْعَيْنِ ". و خود طبرانی در ادامه اش گفته: لا يُرْوَى هَذَا الْحَدِيثُ عَنْ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلا بِهَذَا الإِسْنَادِ، تَفَرَّدَ بِهِ: حَفْصُ بْنُ مَيْسَرَةَ
مصنف کتاب مرویات نسخ التلاوه برای رد این روایت می گوید این حدیث باطل است. چرا؟ چون در سلسله اش مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ آدَمَ بْنِ أَبِي إِيَاسٍ الْعَسْقَلانِيُّ وجود دارد و ذهبی گفته تفرد بخبر باطل و همین روایت را نقل کرده! (یعنی روایت نادرست است چون راوی معتبر نیست  و راوی معتبر نیست چون این روایت را نقل کرده است!) بعد هم می گوید سیوطی و ابن حجر و البانی هم گفته اند حق با ذهبی است! هیثمی هم می گوید همه رجالش ثقه اند فقط همین فرد محل بحث است که تنها کسی که درباره او بحث کرده ذهبی است. دقت کنید این استاد خود طبرانی بوده. خود طبرانی در او مشکلی نمی دیده لذا نمی گوید این استادش تفرد به این حدیث بلکه استادش و پدر او و جد او را قبول داشته و فقط در مورد حفص می گوید تفرد به. اینها دیده اند در مورد حفص نمی توانند تردید کنند [ذهبی، ابن جبان، احمد بن حنبل و دیگران رسما وی را ثقه معرفی کرده اند] سراغ مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ رفته اند.
نکته مهم اینکه اسلم (غلام عمر که از وی نقل کرده) در زمره صحابه نیست و تابعین است یعنی زمان پیامبر را درک نکرده پس عمر این مطلب را بعد از رحلت پیامبر گفته است و این به وضوح قابل تاویل به نسخ التلاوه نیست.
- در ادامه جلسه سوالی مطرح شد که این روایت را در فضای بحثهای خود ما درباره جوهره قرآن و ... چگونه باید بفهمیم که کم کم بحث به مباحث بسیار عالی و نیز اخلاقی ای کشیده شد که علاقمندان را به دقیقه 34 تا پایان فایل صوتی ضمیمه مراجعه کنند. (مباحثی مانند معنای خاص قرائت در ادبیات اهل بیت، معنای باطن حورالعین، دسترسی به عمق حقایق قرآنی، رها کردن غیر قرآن، و نهایتا حکایتی مهم از آیت الله حسن زاده: (در مصاحبه کیهان فرهنگی) برای اشتغال نفس به این تصنیفات مشغول بودم!! شاید مقصود اینکه اگر کسی بلیط اتوبوس به مقصد (مثلا مشهد) را خرید در مسیرتا مشهد خود را سرگرم می کند و عمرش هدر نرفته، اما کسی که بلیطش را نخریده، آیا درست است خود را سرگرم کند؟)



مباحث جلسه دوشنبه 27 بهمن 1393
- ادامه بحث بالا درباره وظیفه ما که چگونه این بلیط را تهیه کنیم و از کجا بفهمیم که درون اتوبوس نشسته ایم؟ (تا دقیقه 26)

- ادامه بررسی کتاب «مرویات نسخ التلاوه»
درباره مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِهم طبرانی مستقیم از او نقل کرده و هم ابن عساکر و غیر از این روایت 26 روایت دیگر در کتب دیگر از وی از طریق غیر پدرش نقل شده و کسی در آنها خدشه نکرده. اول بار ذهبی و به خاطر نقل همین روایت دراو خدشه می کند.
روایت بعدی: (روایت 5 از فصل آخر) از خرشۀ بن حر (که از تابعین است نه از صحابه) از عمربن خطاب نقل شده در: فضائل القرآن قاسم بن سلام [ ج  2 : ص  139 ] (570)- [679 ] حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُغِيرَةُ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ خَرَشَةَ بْنِ الْحُرِّ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ رَأَى مَعَهُ لَوْحًا مَكْتُوبًا فِيهِ: إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ. فَقَالَ: " مَنْ أَقْرَأَكَ، أَوْ مَنْ أَمْلَ عَلَيْكَ هَذَا؟ " فَقَالَ: أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ. فَقَالَ: إِنَّ أُبَيًّا كَانَ أَقْرَأَنَا لِلْمَنْسُوخِ، اقْرَأْهَا: فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ.
این تعبیر فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ از بسیاری از اصحاب دیگر نقل شده (در روایات اهل بیت هم این وجود دارد) حتی در روایتی راوی می گوید عمر فقط به این صورت می خواند: [مثلا در سنن الکبری بیهقی: (5414)- [3 : 227] أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، ثنا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ شَيْبَانَ، ثنا سُفْيَانُ، عَنِ الزُّهْرِيُّ، عَنْ سَالِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: مَا سَمِعْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقْرَؤُهَا إِلا " فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ".]
مصنف در نقل از غیر عمر خدشه می کند اما درباره این نقل می گوید «فهی صحیحه مشهوره» و اینجا دیگر نمی گوید نسخ التلاوه فقط می گوید این روایت از روایات آحاد شاذه است و چون اجماع درباره رسم مصحف عثمانی داریم مشکلی نیست و چه بسا از احرف سبعه منسوخه باشد؟ خرشه از تابعین است پی پیامبر را ندیده و گفتگوی او با عمر بعد از رحلت پیامبر بوده. ضمنا عمر آن قرائت رایج را به عنوان قرائت ابی شنیده و می گوید آن منسوخ است نه اینکه نشنیده باشد.


مباحث جلسه سه شنبه 28 بهمن 1393
ادامه بحث درباره وظیفه ما واینکه آیا باید دنبال استاد سیر و سلوک بگردیم؟ و مطالبی از قول آیت الله بهجت در این باره (تا دقیقه 12):
(راه خدا چیزی نیست که با پرس و جو به دست آید. باید هر قدمی که برمی داری کاملا یقینی باشد چون برگشت پذیر نیست. همین ها را که بلدیم عمل کنیم اگر زمانش برسد در و دیوار استاد ما خواهد شد.
سوال: برخی ختمها هست که خواص فراوانی برایش نوشته اند مانند... . بخوانیم یا نه؟ این مورد را کسی از آیت الله بهجت سوال کرد فرمود: می خواند اما دنبالش می رود و کافر هم می شود!
اگر وقتش نرسیده و زودتر می خواهید اشتباه می کنید. الصبر من الایمان بمنزله الراس من الجسد. صبر یعنی چیزی را الان می خواهی اما وقتش نیست. مدیریت خود را باید به خدا واگذار کنیم. وظیفه ما اشتغال به ملزوم است نه لازم. عصای موسی معجزه موقت بود و فقط در دست موسی. آیا قرآن که معجزه جاوید و در دست همه ما هست از عصای موسی کمتر است؟ استادی برتر از ثقلین می خواهید؟
سوال: آیا دنبال استاد رفتن جزء وظیفه نیست؟
پاسخ: برای تحصیل علم واجب، بله. اما برای سیر در مسیری که نمی دانی استاد نهایتا تو را کجا می برد، قطعا نه.)
- ادامه بررسی کتاب «مرویات نسخ التلاوه»
روایت ششم: صحیح بخاری، ج2، ص1036: (4588)- [4944] حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا أَبِي، حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: قَدِمَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ عَلَى أَبِي الدَّرْدَاءِ، فَطَلَبَهُمْ، فَوَجَدَهُمْ، فَقَالَ: أَيُّكُمْ يَقْرَأُ عَلَى قِرَاءَةِ عَبْدِ اللَّهِ ؟ قَالَ: كُلُّنَا، قَالَ: فَأَيُّكُمْ أَحْفَظُ؟ فَأَشَارُوا إِلَى عَلْقَمَةَ، قَالَ: كَيْفَ سَمِعْتَهُ يَقْرَأُف وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَىق ؟ قَالَ عَلْقَمَةُ:  وَالذَّكَرِ وَالْأُنْثَى ، قَالَ: أَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ النَّبِيَّ ص يَقْرَأُ هَكَذَا، وَهَؤُلَاءِ يُرِيدُونِي عَلَى أَنْ أَقْرَأَف وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالأُنْثَىق وَاللَّهِ لَا أُتَابِعُهُمْ "
[روایت قبلی در بخاری نیز در همین فضاست. دقت کنید: (4587)- [4943] حَدَّثَنَا قَبِيصَةُ بْنُ عُقْبَةَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ الْأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ فِي نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ عَبْدِ اللَّهِ الشَّأْمَ، فَسَمِعَ بِنَا أَبُو الدَّرْدَاءِ، فَأَتَانَا، فَقَالَ: أَفِيكُمْ مَنْ يَقْرَأُ؟ فَقُلْنَا: نَعَمْ، قَالَ: فَأَيُّكُمْ أَقْرَأُ؟ فَأَشَارُوا إِلَيَّ، فَقَالَ: اقْرَأْ، فَقَرَأْتُف وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى وَالذَّكَرِ وَالْأُنْثَى، قَالَ: أَنْتَ سَمِعْتَهَا مِنْ فِي صَاحِبِكَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: وَأَنَا سَمِعْتُهَا مِنْ فِي النَّبِيِّ ص وَهَؤُلَاءِ يَأْبَوْنَ عَلَيْنَا "]
این سندش خیلی عالی است و در بسیاری از کتبشان آمده و در صحت حدیث تردید نمی کند. آخرش می گوید: ابن مسعود و ابیالدرداء مجاز بودند بخوانند اما ما چون به تواتر نداریم مجاز نیستیم و شاید خبر نسخ این تلاوت به آنها نرسیده باشد.
اولا که همان بحثهای قبلی (خود ابوالدرداء می گوید به من الزام می کنند چنین بخوان. بعد نسخ التلاوه شده و بی خبر است و هیچکس را قبول ندارد)
ثانیا و مهمتر اینکه در همین کتاب مرویات نسخ التلاوه، ص50 پنجمین حدیثی که برای ثبوت نسخ التلاوه آورد بحث عرضه اخیره بود. بعد روایت با سند صحیح و غیر قابل مناقشه آورد که صریحا می گوید قرائت ابن مسعود قرائت عرضه اخیره است نه قرائت زید بن ثابت:
مسند احمد بن حنبل (2394)- [2490] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُهَاجِرٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ: أَيُّ الْقِرَاءَتَيْنِ كَانَتْ أَخِيرًا: قِرَاءَةُ عَبْدِ اللَّهِ، أَوْ قِرَاءَةُ زَيْدٍ؟ قَالَ: قُلْنَا قِرَاءَةُ زَيْدٍ، قَالَ: لَا، إِلَّا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ " يَعْرِضُ الْقُرْآنَ عَلَى جَبْرِيلَ كُلَّ عَامٍ مَرَّةً، فَلَمَّا كَانَ فِي الْعَامِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ عَرَضَهُ عَلَيْهِ مَرَّتَيْنِ، وَكَانَتْ آخِرَ الْقِرَاءَةِ قِرَاءَةُ عَبْدِ اللَّهِ "
این روایت را بخاری در کتاب خلق افعال العباد آورده است:
[ ج  1 : ص  152 ](133)- [382] حَدَّثَنِي يَحْيَى، ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي ظَبْيَانَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَيُّ الْقُرَّاءِ تَعُدُّونَ أَوَّلَ؟ قُلْنَا: قِرَاءَةُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: لا، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص " كَانَ يَعْرِضُ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ فِي كُلِّ رَمَضَانَ مَرَّةً، إِلا الْعَامَ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ فَإِنَّهُ عَرَضَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ مَرَّتَيْنِ "، فَحَضَرَهُ عَبْدُ اللَّهِ فَشَهِدَ مَا نُسِخَ مِنْهُ وَمَا بُدِّلَ.
وَرَوَاهُ زَائِدَةُ عَنْ يَعْلَى عَنِ الأَعْمَشِ
جالب این است که در ص35 برای اینکه بگوید روایت زید بن ثابت روایت عرضه اخیره بوده فقط یک خبر مرسل با قیل می آورد و چنان وانمود می کند که گویی حرف قطعی است اما این حدیث صحیح را که در کتاب خود در ص90 آورده را کاملا ندیده می انگارد.


مباحث جلسه چهارشنبه 29 بهمن
ادامه سوال و جواب درباره استاد برای سیر و سلوک:  (تا 9 دقیقه): توجه به اینکه تابع هم باید بصیر محض باشد (علی بصیره انا و من اتبعنی) و لذا اگر سراغ استاد برای سوال و جواب برویم خوب است اما اگر دستمان را بدهیم که ما را ببرد هر لحظه که شک کردیم باید بلافاصله دستمان را بکشیم.
- ادامه بررسی کتاب «مرویات نسخ التلاوه»

- گزارش یکی از حضار درباره اینکه در کتب اهل سنت هیچ روایت معتبری که دال بر حضور زید در عرصه اخیره باشد یافت نشد. از دلایل اهل سنت که مصحف عثمانی همان عرضه اخیره است روایتی است از عبیده، یکی از شاگردان ابن مسعود:
مصنف ابن ابی شیبه [ج7 : ص  204 ]حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ، عَنْ ابْنِ عُيَيْنَةَ، عَنْ ابْنِ جُرَيْجٍ، وَعَنْ ابْنِ سِيرِينَ، عَنْ عَبِيدَةَ، قَالَ: " الْقِرَاءَةُ الَّتِي عُرِضَتْ عَلَى النَّبِيِّ ص فِي الْعَامِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ هِيَ الْقِرَاءَةُ الَّتِي يَقْرَؤُهَا النَّاسُ الْيَوْمَ "
در حالی که این نه تنها موید قرائت زید نیست بلکه موید خلاف آن است زیرا قبلا از اعمش نقل شد که قرائت رایج در کوفه قرائت ابن مسعود است نه قرائت زید، و این هم شاگرد ابن مسعود است که این را می گوید. [و اتفاقا در مصنف ابن ابی شیبه، در دوسه روایت قبلترش روایتی را آورده که ابن مسعود بود که در عرضه اخیر حضور داشت و شاهد آخرین نسخها بود که این روایت هم از نظر ابن ابی شیبه علی القاعده در همان فضاست: [ ج  7 : ص  204 ] (29694)- [30797] حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي ظَبْيَانَ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ " يَعْرِضُ الْقُرْآنَ فِي كُلِّ رَمَضَانَ مَرَّةً إِلَّا الْعَامَ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ فَإِنَّهُ عُرِضَ عَلَيْهِ مَرَّتَيْنِ بِحَضْرَةِ عَبْدِ اللَّهِ فَشَهِدَ مَا نُسِخَ مِنْهُ وَمَا بُدِّلَ "]
ادامه بحث درباره روایت عمر که وامضوا الی ذکر الله. مصنف کتاب القا می کند که نظر مالک در الموطأ بر جواز قرائت مذکور، ناظر به غیر صلوه است و فقط در مقام تعلیم و تعلم (یعنی بیان اینکه بگویند نقل شده که چنین قرائتی هست!) آیا این چنین نقلی اجازه فقهی می خواهد. کاملا خلاف نظر موطا است. خوشبختانه شاگرد مستقیم مالک (ابن وهب) کتابی به نام الجامع دارد که قسمت تفسیر آن در الشامله موجود است و صریحا می گوید توضیحی می دهد که معلوم است سخن مالک جواز کامل این قرائت بوده است و هیچ اشکالی در آن نمی دیده و از باب همان قرائات سبع نبوی است:
الجامع فی تفسیر القران ج3 ص561(283)- [138 ] أَخْبَرَنَا ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي مَالِكٌ، قَالَ: كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ يَؤُمُّ النَّاسَ بِمَكَّةَ، فَكَانَ يَقْرَأُ قِرَاءَةً، فَعَابَ عَلَيْهِ بَعْضُ النَّاسِ قِرَاءَتَهُ، وَقَالُوا لَهُ: إِنَّ النَّاسَ يَقْرَءُونَ غَيْرَ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ، فَقَالَ: وَدِدْتُ أَنِّي أَقْرَأُ قِرَاءَتَكُمْ، وَلَكِنْ جَرَى لِسَانِي عَلَى هَذِهِ الْقِرَاءَةِ، فَقِيلَ لِمَالِكٍ: أَفَتَرَى أَنْ يُقْرَأَ بِمِثْلِ مَا قَرَأَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ؟ فَقَالَ ذَلِكَ جَائِزٌ، وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " أنزل الْقُرْآنُ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ، فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ " مثل: تَعْلَمُونَ وَيَعْلَمُونَ، قَالَ مَالِكٌ: وَلا أَرَى بِاخْتِلافِهِمْ فِي مثل هَذَا بَأْسًا، قَالَ: وَقَدْ كَانَ النَّاسُ لَهُمْ مَصَاحِفُ والسنة الَّذِينَ أَوْصَى إِلَيْهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ كَانَتْ لَهُمْ مَصَاحِفُ
این روایت همچنین ظهور خوبی دارد در وجود مصحف امیرالمومنین که برخی از اهل سنت انکارش می کنند (کلمه السنه ظاهرا اشتباه است و بی معنا می شود ظاهرا تعبیر صحیح السته باشد یعنی اعضای شورای شش نفره عمر)
ابن شنبوذ هم این را در نمازش می خواند. ذهبی هم در تخطئه کار ابن مجاهد که ابن شنبوذ را زندانی و شلاق زد گفت اختلاف قرائت در نماز قدیما و حدیثا بوده است. یعنی تا زمان ذهبی هم این گونه قرائات وجود داشته در نماز.



مربوط به همین صفحه جلسه چهارشنبه 1 بهمن 1393
متن کامل حدیث ثقلین در صحیح مسلم این است:
صحیح مسلم [ ج  15 : ص  180-182] (4432)- [2410] حَدَّثَنِي زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ، وَشُجَاعُ بْنُ مَخْلَدٍ جميعا، عَنْ ابْنِ عُلَيَّةَ، قَالَ زُهَيْرٌ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنِي أَبُو حَيَّانَ، حَدَّثَنِي يَزِيدُ بْنُ حَيَّانَ، قَالَ: " انْطَلَقْتُ أَنَا وَحُصَيْنُ بْنُ سَبْرَةَ، وَعُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ إِلَى زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، فَلَمَّا جَلَسْنَا إِلَيْهِ، قَالَ لَهُ حُصَيْنٌ: لَقَدْ لَقِيتَ يَا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا، رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَسَمِعْتَ حَدِيثَهُ، وَغَزَوْتَ مَعَهُ وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ، لَقَدْ لَقِيتَ يَا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا، حَدِّثْنَا يَا زَيْدُ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي: وَاللَّهِ لَقَدْ كَبِرَتْ سِنِّي، وَقَدُمَ عَهْدِي وَنَسِيتُ بَعْضَ الَّذِي كُنْتُ أَعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَمَا حَدَّثْتُكُمْ، فَاقْبَلُوا وَمَا لَا فَلَا تُكَلِّفُونِيهِ، ثُمَّ، قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بَيْنَ مَكَّةَ، وَالْمَدِينَةِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، وَوَعَظَ، وَذَكَّرَ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ، فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، فَقَالَ لَهُ حُصَيْنٌ: وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يَا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ؟ قَالَ: نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ مَنْ حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ، قَالَ: وَمَنْ هُمْ؟ قَالَ: هُمْ آلُ عَلِيٍّ، وَآلُ عَقِيلٍ، وَآلُ جَعْفَرٍ، وَآلُ عَبَّاسٍ، قَالَ: كُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ؟ قَالَ: نَعَمْ ".
وحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَكَّارِ بْنِ الرَّيَّانِ، حَدَّثَنَا حَسَّانُ يَعْنِي ابْنَ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ مَسْرُوقٍ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ حَيَّانَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، عَنِ النَّبِيِّ (ص) وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِهِ، بِمَعْنَى حَدِيثِ زُهَيْرٍ.
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ.ح
 وحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أَخْبَرَنَا جَرِيرٌ كِلَاهُمَا، عَنْ أَبِي حَيَّانَ، بِهَذَا الْإِسْنَادِ نَحْوَ حَدِيثِ إِسْمَاعِيلَ، وَزَادَ فِي حَدِيثِ جَرِيرٍ: كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ مَنِ اسْتَمْسَكَ بِهِ وَأَخَذَ بِهِ كَانَ عَلَى الْهُدَى، وَمَنْ أَخْطَأَهُ ضَلَّ.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَكَّارِ بْنِ الرَّيَّانِ، حَدَّثَنَا حَسَّانُ يَعْنِي ابْنَ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ سَعِيدٍ وَهُوَ ابْنُ مَسْرُوقٍ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ حَيَّانَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: دَخَلْنَا عَلَيْهِ، فَقُلْنَا لَهُ: لَقَدْ رَأَيْتَ خَيْرًا لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ، وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِ حَدِيثِ أَبِي حَيَّانَ، غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ: أَلَا وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ  هُوَ حَبْلُ اللَّهِ مَنِ اتَّبَعَهُ كَانَ عَلَى الْهُدَى، وَمَنْ تَرَكَهُ كَانَ عَلَى ضَلَالَةٍ وَفِيهِ، فَقُلْنَا: مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ نِسَاؤُهُ؟ قَالَ: لَا وَايْمُ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنَ الدَّهْرِ، ثُمَّ يُطَلِّقُهَا، فَتَرْجِعُ إِلَى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ، وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ


یکی از خوبیهایش این است که مسلم نقل می کند که مقصود از اهل بیت پیامبر (ص) زنانش نیستند. اما نکته جالب توجه این است که:
 مسلم روایتی را نقل کرده که خود راوی (زید بن ارقم) در این روایت گفته من دچار کهولت سن هستم و ممکن است مطالب را دقیق و کامل نگویم اما اولا همین زید بن ارقم در موارد دیگری که برای دیگران نقل کرده تعبیر یکسان در مورد قرآن و اهل بیت به کار برده. مثلا:
در جامع ترمذی چنین است: (تمسک به را در مورد کل مجموعی اینها به کار برده نه فقط قرآن کریم)
(3749)- [3788] حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْمُنْذِرِ الْكُوفِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، وَالْأَعْمَشُ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي، أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ، كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ، وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا ".
 یا در مستدرک الصحیحین چنین است:
(4516)- [3 : 106] حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ تَمِيمٍ الْحَنْظَلِيُّ بِبَغْدَادَ، ثنا أَبُو قِلابَةَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ مُحَمَّدٍ الرَّقَاشِيُّ، ثنا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، وَحَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنُ بَالَوَيْهِ، وَأَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ، قَالا: ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، حَدَّثَنِي أَبِي، ثنا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، وَثَنَا أَبُو نَصْرِ أَحْمَدُ بْنُ سَهْلٍ الْفَقِيهُ بِبُخَارَى، ثنا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَافِظُ الْبَغْدَادِيُّ، ثنا خَلَفُ بْنُ سَالِمٍ الْمُخَرِّمِيُّ، ثنا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، ثنا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ سُلَيْمَانَ الأَعْمَشِ، قَالَ: ثنا حَبِيبُ بْنُ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَزَلَ غَدِيرَ خُمٍّ أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمْنَ، فَقَالَ: " كَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ، إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ، كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَى، وَعِتْرَتِي، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا، فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ " ثُمَّ قَالَ: " إِنَّ اللَّهَ  مَوْلايَ، وَأَنَا مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ "، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ "، وَذَكَرَ الْحَدِيثَ بِطُولِهِ.هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ بِطُولِهِ، شَاهِدُهُ حَدِيثِ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ أَيْضًا صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِهِمَا

و همین طور کسان دیگری غیر از زید بن ارقم هم که از پیامبر (ص) این را نقل کرده اند اصلا چنین تفاوتی در تعبیر نگذاشته اند.
مثلا از ابوسعید خدری در 38 منبع اهل سنت نقل شده که هیچ گونه تفاوتی بین ثقلین نگذاشته است. مثلا در مسند احمد بن حنبل چنین نقل شده:
(10919)- [10747] حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ يَعْنِي ابْنَ طَلْحَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، عَنِ النَّبِيِّ  قَالَ: " إِنِّي أُوشِكُ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ، وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ  وَعِتْرَتِي كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ، وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُونِي بِمَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا "
یا از زید بن ثابت انصاری در 18 منبع اهل سنت نقل شده که هیچ گونه تفاوتی بین ثقلین نگذاشته است. مثلا در مسند احمد بن حنبل چنین نقل شده:
(21114)- [21144] حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الزُّبَيْرِيُّ، حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنِ الرُّكَيْنِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ : " إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابُ اللَّهِ وَأَهْلُ بَيْتِي، وَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ جَمِيعًا "
یا از ابوذر غفاری در برخی منابع اهل سنت باز نقل شده که فرقی بین آنها نگذاشته مثلا در المعرفه و التاریخ نوشته یعقوب بن سفیان (متوفی 277) آمده است:
(608)- [1 : 296] حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ رَجُلٍ حَدَّثَهُ عَنْ حَنَشٍ، قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا ذَرٍّ آخِذًا بِحَلَقَةِ بَابِ الْكَعْبَةِ وَهُوَ يَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، أَنَا أَبُو ذَرٍّ، فَمَنْ عَرَفَنِي أَلَا وَأَنَا أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، لَا أُحَدِّثُكُمْ إِلَّا مَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ K يَقُولُ: سَمِعْتُهُ وَهُوَ يَقُولُ: " أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتَابُ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، وَأَحَدُهُمَا أَفْضَلُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ  وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، وَإِنَّ مَثَلَهُمَا كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَرَكَهَا غَرِقَ " حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ سَالِمٍ، عَنْ سَعِيدٍ، فِي قَوْلِهِ: لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىق قَالَ: أَنْ تَصِلُوا قَرَابَةَ مَا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ
(روایت فوق در معجم اصحاب قاضی ابوعلی صدفی (حدیث 52) نیز آمده است.)

نکته جالب: در تتبع درباره این حدیث، به نقلی از جابر بن عبدالله انصاری برخوردم که شبیه مضمون اول از زید بن ارقم را می آورد جابر بن عبدالله انصاری نیز در جایی شبیه مطلب زید بن ارقم را نقل کرده اما نکته جالبش این است که اولا لحن حدیث به گونه ای نیست که تمسک به قرآن را بگوید اما از اهل بیت ساکت باشد بلکه اهل بیت را مصداق حبل الله معرفی کرده و ثانیا و مهمتر اینکه این مطلب را در موقعی دیگر (یعنی نه در جریان غدیر خم)بلکه  درباره حکایت خط کشیدن پیامبر و تعیین صراط مستقیم آورده است که علاوه بر اینکه آن حدیثی که همه بدون این واقعه نقل کرده اند (که پیامبر روی زمین چند خط مستقیم و مورب کشید و بعد گفت صراط مستقیم در قبال بقیه مثل این است و بقیه مال شیطان است) که به نظر کاری لغو می آمد اما با این تکمله کاملا معلوم می شود آن خط کشیدن پیامبر برای جلب توجه بوده و ثانیا اینکه زید بن ارقم یک چیزی در ذهنش بوده اما به خاطر پیری با هم قاطی کرده دو مطلب را. یعنی پیامبر اکرم (ص) در مواقف مختلف این حدیث ثقلین را بیان فرموده و طبیعی است که از تعابیر مختلف یاد کرده و زید در ذهن خود یک واقعه را با واقعه دیگر قاطی کرده است. اما روایت جابر به نقل از شرح اصول اعتقاد اهل السنه و الجماعه (هبه الله اللالکائی متوفی418)
 (84)- [95] أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عُمَرَ بْنِ أَحْمَدَ، أنبا الْحُسَيْنُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، ثنا أَبُو هِشَامٍ الرِّفَاعِيُّ، ثنا حَفْصٌ، عَنْ مُجَالِدٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: خَطَّ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) خَطًّا، فَقَالَ: " هَذَا سَبِيلٌ ".ثُمَّ خَطَّ خُطُوطًا، فَقَالَ: " هَذِهِ سُبُلُ الشَّيْطَانِ، فَمَا مِنْهَا سَبِيلٌ إِلا عَلَيْهَا شَيْطَانٌ يَدْعُو إِلَيْهِ النَّاسَ، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَنِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَهُ، وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ  فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ، مَنِ اسْتَمْسَكَ بِهِ وَأَخَذَ بِهِ كَانَ عَلَى الْهُدَى، وَمَنْ تَرَكَهُ وَأَخْطَأَهُ كَانَ عَلَى الضَّلالَةِ، وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ  فِي أَهْلِ بَيْتِي، وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا "
تمام سندش نزد اهل سنت از ثقاتند تنها مشکلی که ممکن است بر سند این روایت بگیرند ابوهشام رفاعی است (متوفی 248 که قاضی بغداد بوده) ولی اشکالشان وارد نیست زیرا مسلم و ترمذی و ابن ماجه از او روایت کرده اند و ابوبکر برقانی و ابن حبان او را ثقه می دانند و سخن برقانی بقدری مهم بوده که دارقطنی به آن تمسک کرده و وی را ثقه دانسته (أمر البرقاني أن يخرج حديثه في الصحيح ، في سؤالات أبي عبد الرحمن السلمي ، قال : تكلموا فيه وإنما تكلم فيه أهل بلدته) و ذهبی نیز با تعبیر أحد العلماء المشهورين از او یاد کرده است.



*****************
تقریر جدید: