کلام بعض المعاصرین و اشکال مرحوم شیخ به ایشان

کلام مرحوم شیخ انصاری را می‌خواندیم ایشان فرمود:

«ثمّ إنّه قد مال بعض المعاصرین إلى جعل العداله عباره عن نفس اجتناب الکبائر- کما یظهر من کلام ابن حمزه «۲» و ابن إدریس «۳» على ما تقدّم- و یکون حسن الظاهر طریقا إلیه»[۱]

بعض المعاصرین قائل شدند که عدالت نفس اجتناب کبائر است و شواهدی هم در کلام قوم مانند ابن حمره و ابن ادریس بر این قول وجود دارد.

مرحوم شیخ در مقام اشکال به بعض المعاصرین فرمودند:

«و فیه: أوّلا أنّ العداله لیست نفس الاجتناب؛ لأنّ العداله من الصفات لا من الأفعال، مضافا إلى عدم مساعده عرف المتشرّعه علیه …»[۲]

اشکال اول ایشان را در جلسه‌ی قبل بررسی کردیم. خلاصه‌ی آن هم اینکه ملکه حالتی است در درون انسان که با رفتار بیرونی عجین شده است و اساسا ملکه دو محور دارد یکی داعی و دیگری الگوی رفتار ولو این داعی غیر الهی باشد ولی باید وجود داشته باشد.[۳]

اشکال دوم مرحوم شیخ این است که عرف متشرعه، صرف اجتناب کبائر را برای عدالت کافی نمی‌دانند. مثلا فرض کنید شخصی به دلیل انگیزه‌های غیر الهی یا حتی ریاء محرمات را ترک می‌کند که به نظر می‌رسد عرف متشرعه او را عادل نمی‌شمارند؛ چون این شخص تا به حال برای حفظ جایگاه خود در بین مردم یا … گناه نکرده و به فرض اینکه مردم از گناهش خبردار نشوند ابائی از ارتکاب گناه ندارد.[۴]

فرق بین تبادر معنایی و تبادر مصداقی در کشف حقیقت شرعیه[۵]

سؤال: فرض این است که شخص از کبائر اجتناب می‌کند یعنی در نماز و امثال این واجبات قصد قربت می‌کند و ریاء نمی‌کند و در ترک محرمات هم که قصد قربت را شارع معتبر ندانسته است؛ پس چرا این را به عرف متشرعه تحمیل کنیم که شخص عادل در عدم ارتکاب خود باید قصد الهی داشته باشد.[۶]

پاسخ استاد: برای پاسخ به سؤال شما گام اول این است که ببینیم آیا عدالت نزد متشرعه حقیقت شرعیه دارد یا ندارد به نحوی که حتی اگر کافری هم که مطلع بر اذهان متشرعه است، عدالت شرعی را به معنایی متفاوت از معنای عرفی بفهمد.

در توضیح این مطلب باید گفت گاهی با شنیدن یک لفظ ذهن انسان به سراغ یک مصداق خاصی از معنا می‌رود مثلا به خاطر کثرت وجود یا انصراف با مصداق خاصی، انس پیدا کرده فلذا آن مصداق خاص به ذهنش متبادر می‌شود ولی این به معنای این نیست که معنای آن لفظ تغییر کرده باشد؛ مثلا اگر به افراد یک روستا بگوییم «آب»، همان آبی به ذهنشان می‌آید که مثلا در چشمه‌ی آن منطقه جریان دارد، ولی این نکته باعث تغییر معنای آب نمی‌شود؛ به همین خاطر است که صحت سلب از آب‌های دیگر ندارد که حتی در مفاهیمی مثل حسن و قبح یا عدل و ظلم به نظر ما در مکاتب مختلف این معنا نیست که متغیر شده است بلکه معنا واحد است و از مصادیق رنگ گرفته است؛ ولی گاهی اساسا یک معنای دیگر به ذهن می‌آید و لو معنای قبلی هنوز از بین نرفته باشد یعنی اگر چه در نزد عرف عدالت به معنای همان استقامت طریقه و اعتدال و… باشد ولی در نزد عرف متشرعه یک معنای جدیدی حاصل شده است.

ماحصل چند سؤال: در مورد عدالت هم می‌توان گفت همان معنای اعتدال را دارد و هرچیزی را سرجای خودش گذاشتن است، ولی وقتی شارع  آن را استعمال می‌کند به تناسبات حکم و موضوع و… مراد این است که جای هر چیزی را بر اساس همان چیزی که خدای متعال گفته بگذارد؛ یعنی مرجع تعیین کننده‌ی جای هر چیز خداوند متعال می‌شود؛ همانطور که مرحوم شیخ در کتاب البیع فرمودند موضوع له آن می‌تواند بیع صحیح باشد که در نزد عرف صحیح است ولی شارع قیودی را اضافه نموده و مرجعیت تعیین کننده‌ی صحت را به دست می گیرد و پر واضح است که این صحیح شرعی معنای متفاوت از صحیح نیست بلکه مصداقی از آن بوده که شارع تعیین کرده است.

پاسخ استاد: مقصود بنده این است که عدالت اصلا معنایش نزد متشرعه تغییر کرده است؛ مثلا وقتی می‌گوییم ماه قمری یا می‌گوییم حیض و نفاس یا بلوغ و کبر حس نمی‌کنیم معنایش در استعمالات شرعی با معنای عرفی تفاوت کند ولو احکام خاصی را شارع بیان داشته است ولی آیا بالوجدان در عدالت هم در ذهن شما همین گونه است و احساس نمی‌کنید معنایی بیش از اعتدال و … دارد؟ گاهی در تقسیم ثنائی می گوییم عادل و فاسق و صرفا مفاد سلبی عادل یعنی غیر فاسق را اراده می‌کنیم ولی گاهی می‌خواهیم به مفهوم اثباتی عادل توجه کنیم که در این صورت می‌بینیم در شرایطی صحت سلب پیدا می‌کند از غیر معنایی که متبادر به ذهن است و این می‌شود شاهد بر اینکه معنایی متفاوت پیدا کرده است.

یک نکته هم این است که شارع درتقسیمات عبادات آن عبادتی را می‌خواهد که خوفا من النار و… نباشد بلکه خالصا لله باشد ولو بقیه را هم قبول کند ولی تنها یکی را به عنوان غایت انسانی قبول دارد.[۷]

سؤال: اصلا در نزد عرف ۹۵% مردم چون مسأله نمی‌دانند وقتی می‌گوییم عادل، مفهومی در مقابل ظالم به ذهنشان متبادر می‌شود نه اجتناب کبائر و … .

پاسخ استاد: می‌فرمائید مسأله نمی‌دانند و حال آن که فرض این است که عرف متشرعه از شریعت مطلع هستند یا حتی کافری که مطلع باشد این مسائل را می‌داند، پس اشخاص غیر مطلع را مطرح نکنید.

[۱] کتاب الصلاه (للشیخ الأنصاری)؛ ج‌۲، ص: ۲۵۳

[۲] کتاب الصلاه (للشیخ الأنصاری)؛ ج‌۲، ص: ۲۵۳

[۳] ظاهرا مقصود استاد از ملکه خصوص ملکه‌ی عدالت نیست لذا داعی الهی را لازم نمی‌شمارند. (مقرر)

[۴] با این مقدمه که ترک حرام به هر قصدی باشد مشکل ندارد و مسقط ذمه است ولو ریاءا و تنها عبادات است که نباید ریاء انجام شود. (مقرر)

[۵] ظاهرا فرق اساسی بین این دو تبادر و طریقه‌ی تشخیص آن‌ها که در کلام استاد اشاره شده ولی پررنگ نشده به این است که صحت سلب را بررسی کنیم چون در تبادر صداقی آن مفهوم از مصادیق دیگر صحت سلب ندارد بخلاف تبادر مفهومی که کاشف از حقیقت شرعیه بوده و آن مفهوم از موارد دیگر صحت سلب دارد. (مقرر)

[۶] اشکال بدوی این سؤال این است که عدم اعتبار داعی الهی در ترک به معنای اسقاط ذمه است یعنی اگر شرب خمر نکردی به هر داعی که باشد عقاب نمی‌شوی و غرض شارع را تحصیل کردی ولی این هیچ ملازمه‌ای ندارد با اینکه عدالت منوط به داعی الهی باشد. (مقرر)

[۷] ارتباط این فرمایش استاد روشن نشد ولی شاید مقصود استاد این بود که ما می فهمیم که چگونگی داعی برای شارع اهمیت دارد ولی همانطور که برخی دوستان اشاره کردند این نکته استاد به تنهایی هیچ چیز را حل نمیکند چون شارع بهر حال عبادت خائفانه را قبول کرده ولو به عنوان کف کار.(مقرر)