بررسی کلام مرحوم شیخ در مورد توبه

سؤالی که کلام شیخ مطرح شده بود این بود که وقتی با ارتکاب گناه عدالت می‌رود و با توبه بر می‌گردد با توجه به اینکه ملکه با توبه برگشتنی نیست معلوم می‌شود اساسا عدالت ملکه نیست؛ عده‌ای پاسخ دادند که ملکه با ارتکاب گناه باقی می‌ماند و این عدالت است که تعبدا می‌رود و با توبه حقیقتا باز می‌گردد.

و منها‌ أنّ الحکم بزوال العداله عند عروض ما ینافیها من معصیه أو خلاف مروّه و رجوعها بمجرّد التوبه، ینافی کون العداله هی الملکه.و ما یقال فی الجواب: من أنّ الملکه لا تزول بمخالفه مقتضاها فی بعض الأحیان، إلّا أنّ الشارع جعل الأثر المخالف لمقتضاها مزیلا لحکمها بالإجماع، و جعل التوبه رافعه لهذا المزیل، فالأمر تعبّدی.[۱]

مرحوم شیخ این جواب را نپسندیدند و فرمودند این جواب خلاف تصریح فقهاست به اینکه عدالت با گناه از بین می‌رود و با توبه بر می‌گردد و خودشان در مورد توبه بیانی دیگر داشتند:

ففیه: أنّه مخالف لتصریحهم بالزوال و العود … و أمّا التوبه فهی إنّما ترفع حکم المعصیه و تجعلها کغیر الواقع فی الحکم، فزوال العداله بالکبیره حقیقی، و عودها بالتوبه تعبّدی[۲]

سؤالی که مطرح است این است که اشکالی که به جواب مذکور گرفتند به خودشان هم وارد است؛ چون اگر فقها به بازگشت عدالت با توبه تصریح کردند، دیگر نباید بگویید بازگشت آن تعبدی است و اساساً طبق مبنای مرحوم شیخ آیا توبه‌ی شخص موجب بازگشت حقیقی عدالت می‌شود یا بازگشت حکمی و تعبدی؟

مبنای ایشان در عدالت عبارت از ملکه‌ای بود که مانع فعلی از ارتکاب گناه باشد؛ حال برای روشن شدن سؤال باید مراد از فعلی روشن شود؛ اگر مراد از فعلیت مانع، فعلیت محضه باشد معنایش این است که مثلا اگر شخص عادل خواب باشد متصف به عدالت نشود زیرا در حال حاضر زمینه‌ای برای گناه ندارد تا منع فعلی معنا داشته باشد؛ و پر واضح است که مراد شیخ این نیست و ایشان به این لازمه ملتزم نمی‌شود. پس مثلا باید گفت مراد از فعلیت این است که بر فرض اینکه زمینه‌ی گناه پیش آید منع فعلی دارد؛ حال اگر منع فعلی را این گونه معنا کردیم معلوم می‌شود با توبه‌ی شخص، حقیقتا حالتی در او وجود دارد که اگر زمینه‌ی گناه برای او فراهم شود، منع فعلی خواهد داشت.

سؤال: خیلی وقتها شخص توبه‌ی نصوح نمی‌کند بلکه پشیمان بوده و می‌گوید ان شاء لله دیگر تکرار نمی‌کنم که در این صورت چگونه می‌توان گفت حتما در صورت پیش آمد زمینه‌ی گناه، منع فعلی دارد یا اینکه حتی توبه‌ی نصوح هم می‌کند و خودش مطمئن است ولی ما اطمینان نداریم؟

پاسخ استاد: اساس حرف ما این است که همین نکاتی که می‌فرمایید قبل از ارتکاب هم وجود دارند؛ یعنی قبل از ارتکاب چگونه احراز می‌کنیم اگر زمینه‌ی گاه پیش آمد؛، ترک گناه می‌کند؟ هر طور که آنجا معنا می‌کنید بعد از توبه هم دقیقا همان حالت را دارد. مضافا به اینکه اگر این گونه بگویید معلوم می‌شود با ارتکاب گناه از همان ابتداء منع فعلی نداشته نه اینکه با ارتکاب گناه تازه عدالتش زائل شده باشد.[۳]

سؤال: یک مشکل و سؤال کلی در بحث هست که حقیقت این ملکه چیست که با زوال عدالت هنوز باقی می‌ماند چون اگر حالت نفسانی مثل حب و بغض باشد چگونه می‌تواند با ارتکاب گناه باقی بماند؟

پاسخ استاد: این سؤال خوبی است که جواب‌های خیلی زیبایی هم داده شده است و مثال‌های جالبی دارد؛ مثل اینکه شخص را قلقلک می‌دهند و او در عین اینکه می‌خندد، ولی اجازه‌ی این کار را به دیگران نمی‌دهد. حال آیا او از این کار خوشنود می‌شود یا از این کار انزجار دارد. و یا مادری که بچه‌اش را کتک می‌زند یا خطاب به او می‌گوید «خدا مرگت دهد» آیا او در این حال بچه‌اش را دوست ندارد؟ خلاصه اینکه ملکه یک حالت مثل حب و بغض است یا نه، سؤالی است که مرحوم شیخ در جایی دیگر به تبع مرحوم سید حجه الاسلام تعبیر به حالت کرده‌اند و به آن مائل شده‌اند.

سؤال: به نظر می‌رسد ملکه با گناه نمی‌رود بلکه تضعیف می‌شود، لذا اگر ادامه پیدا کند به طور کلی نابود می‌شود.

پاسخ استاد: ارتکازا همینطور است و لکن طبق برخی مبانی امرش دائر بین وجود و عدم است مانند اینکه بگوییم قوه‌ی باصره یا هست یا نیست و این عملکرد آن است که متفاوت است.

استفاده از کلمات خود مرحوم شیخ برای توضیح مراد از منع فعلی

مرحوم شیخ در کتاب الصلاه می‌فرماید:

«و ممّا ذکرنا تبیّن أنّ هذه الحاله لا تزول بمجرّد إیقاع الکبیره، نعم یزول وصفها أعنی سلطانها على الهوى، و یبقى زائلا و الهوى غالبا بعد صدور المعصیه ما لم تحصل الندامه، فإذا حصلت الندامه رجع الهوی إلى مغلوبیّته و الحاله المذکوره إلى سلطنتها، فالعداله هی الحاله الباعثه الغالبه مع تلبّسها بوصف البعث و الغلبه، و لا ریب أنّ الإنسان إذا فعل کبیره و بقی غیر نادم علیها مع الالتفات إلیها فلیست الحاله الموجوده فیه غالبه على الهوى و إلّا لندم علیها قطعا؛ لأنّ من آثار غلبتها على الهوى هو الندم، کما هو مشاهد فی المخالفات العرفیّه.»[۴]

تعبیر ایشان غلبه و قاهریت است یعنی قوه‌ای است در وجود شخص که اقتضای ترک گناه دارد ولی اگر قوای دیگر بر او قاهر شدند و غلبه کردند این قوه در عین اینکه هست سلطنت از او سلب می‌شود و قوه‌ی دیگری بر وجود شخص مسلط می‌شود؛ یعنی بته جای تعبیر منع فعلی از تعبیر ملکه‌ی قاهده استفاده می‌کنیم. حال باید دید می‌توان بحث را با بیان مذکور حل کرد.[۵] اگر هم سلطنت مطرح باشد با توبه این سلطنت دوباره بر می‌گردد حقیقتا نه تعبدا.

[۱] رسائل فقهیه (للشیخ الأنصاری)؛ ص: ۳۰

[۲] رسائل فقهیه (للشیخ الأنصاری)؛ ص: ۳۰

[۳] به نظر می رسد استاد نباید اشکال می کردند منع فعلی را هر طور قبل از ارتکاب معنا می کنید بعد از توبه هم معنا کنید چون قبل از ارتکاب ملکه بود  و تضعیف نشده بود و مدتی هم منع فعلی داشت حال که منع فعلی رفت باز برای این ملکه احراز شود باید مدتی صبر شود یعنی اصل ملکه مشکوک میشود .(مقرر)

[۴] کتاب الصلاه (للشیخ الأنصاری)؛ ج‌۲، ص: ۲۵۷٫

[۵] ظاهرا رسائل فقهیه (للشیخ الأنصاری)؛ ص: ۳۱ مراد استاد این است که این بیان یک بیانی است که برای بقای ملکه در عین زوال عدالت (مقرر)