ادامه‌ی بررسی نسخه‌های متعدد از کلام نجاشی

بحث‌هایی که دیروز شد راجع به تعبیر «ما رأیه» و «ما رابه» بود که در نسخه‌های متعدد از کلام نجاشی مطرح شده بود. حاصل بحث‌ها هم این شد که ما فعلا با یک عملیت الاستثناء مواجه هستیم که استاد شیخ صدوق عده‌ای از افراد یا برخی تعبیرات را از روایات محمد بن احمد بن یحیی در کتاب نوادر الحکمه استثناء کرده‌اند. ولی احتمال قریب به یقین هم این است که این استثناء ایشان اختصاص به این کتاب ایشان نداشته باشد، بلکه به خاطر اینکه کتاب اصلی ایشان بوده است از این کتاب نام برده است، ولی باز هم قطعی نیست و احتمال مقابل آن صفر نیست؛ چراکه در برخی از عبارات گفته‌اند «استثنا من نوادر الحکمه» که احتمال خصوصیت این کتاب را تقویت می‌کند.

سؤال: ظاهرا نجاشی کتاب ابن ولید را داشته است؛ چون شیخ طوسی از شیخ صدوق نقل می‌کند ولی نجاشی به صورت مستقیم از ابن ولید نقل می‌کند.

پاسخ استاد: ظاهرش این است که نجاشی از استادش نقل می‌کند.

احتمالات متصور در استثناء ابن ولید

علی ای حال دو احتمال در عبارت وجود دارد. یکی اینکه ایشان می‌خواسته بگوید روایت محمد بن یحیی از محمد بن عیسی بن عبید روایت معتبری نیست و به آن اعتنا نمی‌شود و دوم اینکه خود محمد بن عیسی بن عبید را تضعیف کرده است. این دو احتمال را در جلسه‌ی قبل بررسی کردیم.

با توجه به عباراتی که از ابن نوح و شیخ صدوق به دست ما رسیده است، معلوم می‌شود که برداشت هر دو شاگرد ابن ولید، احتمال دوم بوده است.

عبارت ابن نوح را خواندیم. عبارت او این بود: «إلّا فی محمّد ابن عیسى بن عبید، فلا ادری ما رأیه فیه، لانه کان على ظاهر العداله و الثقه» که این عبارت روشن است که ابن نوح از عبارت ابن ولید تضعیف شخص فهمیده است.

عبارت شیخ صدوق را هم دیگران که نقل می‌کنند چنین نقل کرده‌اند: «ذکر أبو جعفر ابن بابویه عن ابن الولید أنه قال: ما تفرد به محمد بن عیسى من کتب یونس و حدیثه لا یعتمد علیه‏» این عبارت هم صریح است در اینکه یقطینی [۱]و روایت او از یونس بن عبد الرحمن ضعیف است چون معنایش این است که از محمد بن عیسی به بعد مشکل دار است که مشکلش از یقطینی می‌شود ولی در استناء از نوادر احتمال دارد مشکل از قبل وی باشد.

بررسی احتمالات مذکور

فقط یک سؤال باقی می‌ماند و آن اینکه آیا این عبارتی که صدوق از استادشان ابن ولید نقل می‌کند و روایات محمد بن عیس از یونس را تضعیف می‌کند را در یک جلسه‌ی دیگر شنیده و ربطی به استثناء ابن ولید ندارد که احتمال دوری هم نیست، اگر این احتمال درست باشد، حرف‌های ما درست خواهد بود و نمی‌توانیم از این حرف صدوق مؤیدی بیاوریم برای اینکه مقصود از «عن محمد بن عیسی بن عبید فیما تفرد به و منقطع الاسناد» به بعد از محمد بن عیسی بن عبید به طرف امام علیه السلام مرتبط است. ولی اگر ناظر به این مطلب باشد، و بی‌ارتباط با استثناء ابن ولید نباشد، تأیید خوبی برای آن خواهد بود که در این صورت حاصل بحث تا اینجا این است که هر دو شاگرد ابن ولید، یعنی هم ابن نوح و هم صدوق این را فهمیده‌اند که استاد با این عبارت شخص را تضعیف کرده است.

سؤال: از کجای عبارت صدوق این استفاده را کردید؟

پاسخ استاد: شیخ می‌فرماید در جایی که محمد بن عیسی از یونس روایت می‌کند، تضعیف کرده است، پس خود محمد بن عیسی تضعیف می‌شود. بر خلاف احتمالی که در استثناء از نوادر دادیم و آن اینکه کلام ابن ولید ربطی به محمد بن عیسی ندارد، بلکه ناظر به محمد بن احمد بن یحیی می‌باشد که می‌خواهد از او نقل کند.

سؤال: مرحوم خوئی شاهدی می‌آورند که مرحوم صدوق و مرحوم ابن ولید فقط به روایاتی که محمد بن عیسی از طریق یونس مطرح کرد، اعتماد نکرده است و روایات دیگری در حدود ۳۰ روایت، که محمد بن عیسی نقل می‌کند را در کتاب فقیه آورده است.

پاسخ استاد: ظاهرا در فقیه هم این گونه بود که هیچ جا نشده است که از محمد بن احمد بن یحیی از محمد بن عیسی بن عبید روایت نقل شود. یک بار دیگر عبارت را بخوانیم: «کان ثقه فی الحدیث. إلا أن أصحابنا قالوا: کان یروی عن الضعفاء و یعتمد المراسیل و لا یبالی عمن أخذ و ما علیه فی نفسه طعن فی شی‏ء و کان محمد بن الحسن بن الولید یستثنی من روایه محمد بن أحمد بن یحیى ما رواه (این ضمیر قطعا به محمد بن احمد بن یحیی رجوع می‌کند، فعلا سیاق را جلو برویم) عن محمد بن موسى الهمدانی‏، أو ما رواه عن رجل، أو یقول بعض أصحابنا … أو یقول فی حدیث، أو کتاب و لم أروه، أو عن سهل بن زیاد الآدمی، أو عن (این مجرور متعلق است به «رواه محمد بن احمد بن یحیی» و هیچ شکی هم در آن نیست) محمد بن عیسى بن عبید بإسناد منقطع» این اسناد منقطع هم به روایت محمد بن احمد بن یحیی تعلق دارد نه اینکه به روایت محمد بن عیسی بن عبید تعلق داشته باشد، چون در عبارت چیزی دال بر روایتگری محمد بن عیسی وجود ندارد؛ چون «رواه» به روایت محمد بن احمد بن یحیی اشاره دارد. خود بنده دو روایت را در غیبت شیخ طوسی (ص ۷۰) پیدا کرده‌ام. یکی می‌فرماید «عن محمد بن احمد بن یحیی عن بعض اصحابنا عن محمد بن عیسی بن عبید» که مصداق روشن اسناد منقطع از ناحیه‌ی محمد بن احمد بن یحیی است بنابر اینکه بگوئیم اسناد منقطع از ناحیه‌ی محمد بن احمد بن یحیی می‌باشد پس چون مصداق دارد خیلی نمی‌توان مطمئن شد به اینکه مراد از اسناد منقطع غیر از این باشد و روایت دیگر از شیخ صدوق در عیون الاخبار (ج۱، ص۲۷۷) و خصال (ج۱، ص۲۹۹) است که در سند عیون چنین وارد شده است: «عن محمد بن احمد بن یحیی بن عمران الاشعری عن ابراهیم بن حمویه عن محمد بن عیسی الیقطنی» که در این روایت با اینکه استاد ایشان بوده است ولی با واسطه نقل می‌کند.[۲]

نکته: پس این احتمال هست که مرحوم ابن ولید با خود محمد بن عیسی بن عبید کار نداشته الا این که تلقی ابن نوح از استادش این بوده است که ابن ولید با خود محمد بن عیسی مشکل داشته است و او را تضعیف کرده است نه اینکه با اسناد محمد بن احمد بن عیسی که با ارسال از محمد بن عیسی روایت نقل می‌کند.

یک احتمال این است که شاید این تلقی شاگردان از استاد بوده است ولی در واقع نظر استاد فقط به افراد نبوده است بلکه نظر ایشان چیز دیگری بوده است. دیروز هم اشاره‌ای کردیم که این استثناء دو طرف دارد. از طرفی این استثناء از کتاب نوادر می‌باشد و احتمال دارد که این کتاب خصوصیت داشته باشد.

شاید گفته شود که این کتاب مورد ابتلا بوده است و صرفا بهانه است نه اینکه خصوصیتی در استثناء وجود داشته باشد و می‌خواسته مباحث رجالی مطرح کند. در جواب خواهیم گفت که مگر کتب دیگری غیر از آن مورد ابتلا نبوده‌اند؟ اولا کتب روایی فراوانی وجود داشته است که محل ابتلا بوده‌اند و ثانیا اگر واقعا چنین چیزی مد نظر ایشان بود، بایستی در یک جا به آن اشاره می‌کردند. حتی اگر خودشان مطرح نکردند، حداقل شاگردان ایشان این را تذکر بدهند که استثناء بند به نوادر نیست. پس این احتمال احتمال ضعیفی هم نیست.

حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا این استثناء دال بر توثیق افرادی که در مستثنی واقع نشده‌اند، می‌شود؟ و آیا این استثناء دلالت بر ضعف شخصی این راویان استثناء شده دارد؟ و سؤال سوم هم اینکه اگر تضعیف محتوایی است، این تضعیف به چه چیزی رجوع می‌کند؟

سؤال: سیاق عبارت نجاشی این است که تضعیف را فهمیده است چون می‌گوید «یروی عن الضعفاء و کان یستثنی» که معنایش این است که در مقام نام بردن از ضعفاء است، منافات ندارد که این استثناء در خصوص روایات نوادر باشد ولی مناشئ تضعیف روایات متعدد باشد. برخی از جهت راوی و برخی از جهات دیگر مثل تعبیر عن رجل و … . پس اگر اسم راوی را استثناء کرده است، خود او را ضعیف دانسته است.

پاسخ استاد: این حرف خوبی است و ما دیروز هم این را عرض کردیم ولی اگر این اسناد منقطع از محمد بن عیسی تا امام باشد، حرف خوبی است ولی اگر از محمد بن احمد تا محمد بن عیسی باشد، احتمال شما تضعیف می‌شود چون طبق این احتمال ممکن است نام شخصی را بیان کند ولی نظر به خصوص آن شخص نداشته باشد بلکه به کیفیت روایت محمد بن احمد بن یحیی از شخص دیگری نظر دارد و آنچه این احتمال را در تمام این مستثنیات ایجاد می‌کند تعبیر اسناد منقطعی است که در خصوص ما رواه محمد بن احمد بن یحیی عن محمد بن عیسی بن عبید باسناد منقطع آمده است که گفته شد در دو جا هم دیدیم ایشان با واسطه از استادش نقل کرده است.

علی ای حال اینکه این استثناء دلالت بر تضعیف اشخاص دارد یا خیر، ظاهرش این است که خود ابن الولید که استثناء کرده‌اند، شاگردان ایشان ضعف راویان را هم تلقی کرده‌اند ولو اینکه جهات دیگری هم در تضعیف روایات وجود داشته باشد. اما در طول تاریخ امثال استقصاء الاعتبار، برداشت شیخ را از این عبارت تخطئه کرده‌اند.

سؤال: این دو مثالی که آوردید که یکی از آن‌ها اسناد منقطع از محمد بن احمد بن یحیی بود چون با واسطه‌ی بعض اصحابنا از محمد بن عیسی بن عبید نقل کرده بود، می‌تواند مصداق مستثنیات دیگری باشد مثل عن رجل و عن بعض اصحابنا نه اینکه مصداق اسناد منقطع محمد بن احمد بن یحیی باشد.

پاسخ استاد: این می‌تواند به عنوان ذکر خاص بعد العام باشد.[۳]

سؤال: شما استثناء را منحصر در ابن ولید کردید در حالی که استثناء یک عمل مرسوم بین محدثین بوده است. مثلا از کتب صفار، کل کتاب بصائر را استثناء کرده‌اند. از کتاب شرایع علی بن ابراهیم باز هم هر جا تخلیط وجود داشته است، استثناء کرده‌اند. پس موارد استثناء و این برآیند منحصر در ابن ولید و کتاب نوادر نیست، پس به جهت شهرت نوادر بین کتب و شهرت خود ابن ولید، این استثناء هم شهرت پیدا کرده است.[۴]

پاسخ استاد: علی ای حال این نکته هست و نکته‌ی مهمی هم می‌باشد و آن اینکه وقتی ابن ولید به کتاب نوادر نگاه می‌کرده است، آیا نگاه او نگاه سندی و رجالی محض بوده است یا اینکه نگاه او جامع بوده است. اگر نگاه او جامع بوده باشد انصاف این است که نمی‌توانیم تضعیف راویان را به صورت مطلق نتیجه بگیریم.

سؤال: اولا آیا با توجه به مبتنی بودن تضعیفات بر متن شناسی میزان اعتبار تضعیفات چقدر می‌شود و ثانیا با توجه به اینکه نتیجه تابع اخس مقدمات است اگر این احتمالات به صفر نرسد موجب اجمال شده و دیگر نه می‌توان به تضعیف مستثنیات و نه به توثیق مستثنی‌منه‌ها قائل شد.

پاسخ استاد: اگر مجمل شود یک قدر متیقنی دارد که باعث می‌شود بلافائده نشود و آن در محدوده‌ی همین کتاب نوادر است که این راویان در این کتاب نباید روایاتشان عمل شود.

چیزی که باید برایش وقت بگذاریم این است که ارسال‌های محمد بن عیسی بن عبید و متفردات وی را پیدا کنیم و ببینیم اصلا قابل توجه بوده تا به آن عنایت کنند.

مرحوم نجاشی انقطاع دارند ولی مرحوم شیخ در فهرست هم اسناد منقطع و هم متفرد را می‌آورند.[۵]

[۱] یعنی همان محمد بن عیسی بن عبید یقطین

[۲] فهم ناظر: ظاهرا مراد استاد این است که توهم نکنید چون محمد بن عیسی بن عبید استادش بوده ارسال از محمد بن یحیی به او بی معناست و واسطه‌ای بین این دو نیست زیرا می‌بینیم که در این دو جا با واسطه نقل کرده است. در اولی مرسل است.

[۳] فهم ناظر: به نظر می‌رسد مراد استاد این است که در ابتداء به صورت عام بعض اصحابنا و عن رجل و … که از اسنادات منقطع محمد بن احمد بن یحیی است گفته شده است و این که می‌بینیم دوباره گفته است ما رواه عن محمد بن احمد بن عیسی بن عبید ذکر مصداقی از همین اسنادات منقطعی باشد که به صورت عام گفته است فلذا ذکر  خاص بعد العام است و مشکلی ندارد.

[۴] فهم ناظر: به نظر می‌رسد این سؤال ناظر است به نکته‌ای که استاد قبلاً فرمودند که چرا وقتی کتب روایی متعددی داشتیم و همه مورد ابتلاء بودند چرا فقط این کتاب استثناء شده است که سائل می‌گوید اتفاقا در کتاب‌های دیگر هم استثناء شده و اساساً دیگران هم استثنائاتی داشته‌اند ولی چون مرحوم ابن ولید معروف بوده و کتاب نوادر هم معروف بوده این استثناء معروف شده است پس نگوئید چرا استثناء دیگری برای دیگر کتب نیست و از این نکته بخواهید برای کتاب نوادر خصوصیتی قائل شوید.

[۵] فهم ناظر: ظاهرا اشاره استاد به اینکه در فهرست شیخ متفردات هم به عنوان مستثنی ذکر شده است به خاطر این است که توجه به این نکته روال بحث را عوض می‌کند چون اگر متفردات یک شخص استثناء شده باشد می‌توان گفت دال بر ضعف خود شخص است؛ ولی به نظر می‌رسد می‌توان متفرد را هم متعلق به همان روایت محمد بن احمد بن یحیی دانست نه روایات محمدب ن عیسی لذا باز این احتمال هست که مشکل از خود محمد بن عیسی نباشد.