بررسی عبارت ابوالعباس در نسخه‌های مختلف

در جلسه‌ی قبل عبارتی از مستدرک را که در مورد استثنائات محمد بن حسن بن ولید از کتاب نوادر الحکمه، بود را خواندیم. در عبارتی که ایشان نقل کرده بود آمده بود «فما ادری ما رأیه» برخی از دوستان هم تذکر دادند که نسخه‌ی دیگری هم وجود دارد که تعبیر «ما رابه» در آن به کار رفته است. بنده وقتی مراجعه کردم معلوم شد که این دو نسخه از قدیم موجود بوده است. مثلا در نسخه‌هایی که استقصاء الاعتبار فی شرح الاستبصار که نوشته‌ی نوه‌ی شهید ثانی و فرزند صاحب معالم است، در چهار جا از تعبیر «ما رأیه» و در دو جا از تعبیر «ما رابه» استفاده می‌کند. در رجال علامه (ص۲۷۲) «ما رأیه» و در رجال نجاشی هم «ما رابه» دارند.

در این بین فقط در شرح کافی ملا صالح مازندرانی، ج۱، ص۶۳ تعبیری وارد شده است که چنین است: «فما ادری ما رأیا فیه» و این تعبیر در هیچ نسخه‌ی دیگری وارد نشده است و معنایش این است که من نظر ابن ولید و شیخ صدوق را در این مورد نمی‌دانم.

آقای خویی در دو موضع از موسوعه که کلام نجاشی را نقل می‌کنند از تعبیر «ما رابه» استفاده می‌کنند. یک عبارت ایشان چنین است: «و نقل عن أبی العباس بن نوح قوله: و قد أصاب شیخنا أبو جعفر محمّد بن الحسن بن الولید فی ذلک کلّه، و تبعه أبو جعفر بن بابویه (رحمه اللّه) على ذلک إلّا فی محمّد بن عیسى بن عبید فلا أدری ما رابه فیه، لأنّه کان على ظاهر العداله و الثقه»

در موضع دوم که این تعبیر را بیان می‌کند، تصریح می‌کند که «ما رابه» درست بوده و تعبیر به «ما رأیه» که در نسخ وارد شده است، تعبیر صحیحی نیست. عبارت ایشان چنین است: «و حکى عن شیخه أبی العباس بن نوح إنکاره على ابن الولید فی الاستثناء قائلًا: فلا أدری ما رابه فیه أی ما الّذی أوقعه فی الریب، لا ما رأیه کما فی نسخه جامع الرواهف ج۲، ص۶۴، فإنّه غلط کما لا یخفى لأنّه کان على ظاهر العداله و الثقه»

با این وجود خود ایشان در معجم رجال در دو موضع این کلام نجاشی را بیان می‌کند، و در هر دو موضع از تعبیر «ما رأیه» استفاده می‌کند.

یکی دیگر از کتبی که این تعبیر را بیان کرده است، الرسائل الاحمدیه کتاب محدث بحرانی است. ایشان در این کتاب هر دو نسخه را ذکر کرده و می‌فرماید: «و نقل رحمه الله عن أبی العباس بن نوح تصویب استثناء ابن الولید مَنْ استثناه، ممّن یروی عنه محمّد بن أحمد بن یحیى، إلّا فی محمّد بن عیسى بن عُبَیْد، لأنّه کان على ظاهر العداله و الثقه، بناءً على قراءه: (رابَهُ) بالباء الموحّده بالماضی، المسند إلى ابن الولید، من الرّیب. و أمّا على قراءهِ (رأیُهُ) بالیاء المثنّاه بالجمله الاسمیه، العائد ضمیرها إلى ابن بابویه، فیستفادُ منها عدم القطع بموافقه ابن بابویه لشیخه ابن الولید، فی استثناء محمّد بن عیسى، فیتمّ المطلوب»

تا اینجا نسخه‌های مختلف را بررسی کردیم تا معلوم شود چه تعبیری در کتاب اصلی محتمل است.

موضع‌گیری‌های محتمل در مورد استثنائات ابن ولید

مقصود ما این بود که علی ای حال محمد بن حسن بن ولید، استاد شیخ صدوق استثنائاتی داشته‌اند. در مورد این استثنائات سه موضع‌گیری وجود دارد: ۱٫ وقتی ایشان رجالی را از کتاب نوادر محمد بن احمد بن یحیی استثناء کردند، مشخص می‌شود افرادی که استثناء نشده‌اند مورد اطمینان و ثقه می‌باشند. ۲٫ آن افرادی که استثناء شده‌اند، ضعیف می‌باشند. ۳٫ افرادی که استثناء شده‌اند ضعیف نیستند بلکه روایات این افراد در خصوص کتاب نوادر الحکمه روایات معتبری نیستند.

منابع اصیل ما در مورد استثناء ابن ولید

نکته: ما برای اینکه مراد این بزرگان را متوجه شویم، لازم است که به اصل عبارت آن‌ها دسترسی داشته باشیم تا از کلام خودشان استظهار کنیم. ولی مشکلی که وجود دارد این است که اصل عبارت آن‌ها در دسترس ما نیست، بلکه فقط نقل نجاشی وجود دارد که ایشان هم از استاد خود ابو العباس ابن نوح نقل می‌کنند و عبارت دیگر هم نقل شیخ در الفهرست هست؛ غیر از این دو، ما منبع دیگری برای این استثناء نداریم زیرا مرحوم صدوق نه در مشیخه و نه در مقدمه‌ی کتاب خود که منابع مورد اعتماد خود را ذکر کرده است، از استثناء استاد خود حرفی ذکر نمی‌کند . پس این دو منبع اصیل‌ترین منابع در نقل این استثناء می‌باشند، لذا لازم است که به این دو منبع اصیل مراجعه کنیم و از کلام آن‌ها مراد را استظهار کنیم .

منبع اول: رجال نجاشی

در ابتدا سراغ عبارت نجاشی می‌رویم. ایشان وقتی در مورد محمد بن احمد بن یحیی صاحب نوادر، سخن می‌گوید، چنین می‌فرماید: «أبو جعفر، کان ثقه فی الحدیث. إلا أن أصحابنا قالوا: کان یروی عن الضعفاء و یعتمد المراسیل و لا یبالی عمن أخذ و ما علیه فی نفسه مطعن فی شی‏ء و کان محمد بن الحسن بن الولید یستثنی[۱] من روایه محمد بن أحمد بن یحیى[۲] ما رواه عن محمد بن موسى الهمدانی، أو ما رواه عن رجل، أو یقول بعض أصحابنا، … أو یقول فی حدیث، أو کتاب و لم أروه، … قال أبو العباس بن نوح: و قد أصاب شیخنا أبو جعفر محمد بن الحسن بن الولید فی ذلک کله و تبعه أبو جعفر بن بابویه رحمه الله على ذلک إلا فی محمد بن عیسى بن عبید فلا أدری ما رابه فیه، لأنه کان على ظاهر العداله و الثقه»

نکته: ثقه علی وجه الاطلاق که به کار می‌رود، می‌تواند متضمن مفهوم عدم روایت از ضعفاء هم باشد ولی اگر بعد از تعبیر ثقه تصریح شد به این که «یروی عن الضعفاء» معنایش این است که خودش صادق و قابل اعتماد است ولکن مشایخش گاه ضعیفند؛ البته باید توجه داشت که روایت از ضعفاء گاه به خاطر بی مبالاتی در نقل است و گاه به خاطر فطانت شخص است زیرا همین محدثین بزرگ ما اگر روایات ضعیف را نقل نمی‌کردند و به اندک چیزی روایت را کنار می‌گذاشتند الآن از بسیاری از تراث روایی محروم می‌ماندیم.

منبع دوم:

عبارت شیخ از کلام نجاشی اهمیت بیشتری دارد زیرا شیخ از خود صدوق نقل می‌کند نه از ابن نوح و نه از ابن ولید، ولی نجاشی چنین نقلی نداشت. اکنون به عبارت شیخ اشاره می‌کنیم. ایشان می‌فرماید: «محمّد بن أحمد بن یحیى بن عمران الأشعری القمّی، جلیل القدر، کثیر الروایه. له کتاب نوادر الحکمه، و هو یشتمل على کتب جمّاعه، أوّلها کتاب التوحید، کتاب الوضوء، کتاب الصلاه، کتاب الزکاه، کتاب الصوم‏ … أخبرنا بجمیع روایاته عدّه من أصحابنا، … و أخبرنا الحسین بن عبید اللّه و ابن أبی جید، … و أخبرنا جماعه، عن محمّد بن علی بن الحسین (که شیخ صدوق است)، عن أبیه و محمّد ابن الحسن، عن أحمد بن إدریس و محمّد بن یحیى، عن محمّد بن أحمد ابن یحیى» پس ایشان سه طریق از خودشان تا محمد بن احمد بن یحیی بیان می‌کند.

در ادامه می‌فرماید: «و قال محمّد بن علی بن الحسین (ابن بابویه)[۳]: إلّا ما کان فیه من تخلیط، و هو (الّذی یکون) فی طریقه محمّد بن موسى الهمدانی، أو یرویه عن رجل، أو عن بعض أصحابنا، أو یقول: و روی، أو یرویه عن محمّد بن یحیى المعادی … أو یقول: وجدت فی کتاب و لم أروه، أو عن محمّد بن عیسى بن عبید بإسناد منقطع (که این اسناد منقطع در عبارت نجاشی نبود) یتفرّد به، …»

شیخ طوسی در ترجمه‌ی محمد بن عیسی بن عبید هم می‌فرماید: «محمّد بن عیسى بن عبید الیقطینی، ضعیف، إستثناه أبو جعفر ابن بابویه من رجال نوادر الحکمه، و قال: لا أروی ما یختص بروایته، و قیل: إنّه کان یذهب مذهب الغلاه!»

اصل بحث این است که وقتی شیخ طوسی کلام شیخ صدوق را در فهرست نقل می‌کند، این استثناء را برای افراد مطرح نمی‌کند بلکه آن را به خصوص روایات برخی افراد از نوادر الحکمه بیان می‌دارد، ولی وقتی ذیل ترجمه‌ی محمد بن عیسی بن عبید برداشت خود از کلام شیخ صدوق را مطرح می‌کند، اسناد منقطع را به محمد بن عیسی بن عبید زده و او را تضعیف کرده است.

این تعبیر اسناد منقطع ممکن است مراد اسناد منقطع از صاحب نادر تا محمد بن عیسی باشد.

سؤال: اگر محمد بن عیسی استاد صاحب نوادر است دیگر انقطاع معنا ندارد پس مراد از وی تا معصوم است.

پاسخ استاد: ممکن است یک شاگرد گاهی با وساطه از استادش نقل کند.

احتمالات متصور در استثناء ابن ولید

استثناء ابن ولید قطعا دو نسبت دارد. یکی نوادر الحکمه از محمد بن احمد بن یحیی و دیگری افرادی که مورد استثناء واقع شده‌اند. حال دو احتمال وجود دارد. احتمال اول اینکه بگوییم مقصود ابن ولید خود راویان بوده است و چون نوادر الحکمه کتابی بوده است که محل ابتلاء قمیین بوده است، به همین جهت راویان موجود در نوادر را مورد توجه قرار داده است، ولی اصل مراد او این است که این افراد ضعیف هستند و مطلقا روایات آن‌ها را اخذ نکنید. ولی این احتمال ضعیف است؛ زیرا هم شیخ و هم نجاشی وقتی استثناء او را مطرح می‌کردند، تعبیر «یروی عن رجل» و مانند آن را نیز بیان کردند؛ حال اگر کسی قصد داشته باشد برخی افراد را استثناء کند و نوادر صرفا بهانه است، از چنین تعابیری استفاده نمی‌کند. به عبارت دیگر از این تعابیر استفاده می‌شود که این استثناء را در کتاب نوادر بیان کرده‌اند که همان احتمال دوم است. حال سؤال اصلی این است که اگر روایات این اشخاص در نوادر اسثناء شده به خاطر ضعف این افراد است یا به خاطر عوامل دیگری است؟

به این عبارات مراجعه کنید تا ان شاء الله در جلسه‌ی آینده بیشتر به این مطلب بپردازیم.

[۱] نکته‌ی بسیار مهمی که در این نقل نجاشی وجود دارد این است که ایشان کلام محمد بن حسن بن ولید را نقل نمی‌کند بلکه یک عمل و فعل او را توصیف و تبیین می‌کند و آن اینکه محمد بن حسن بن ولید استثنائی داشته است. شاهد اینکه این بپان نجاشی نقل یک فعل و عملیات است این است که ایشان بعد از ذکر محمد بن موسی الهمدانی در موارد استثناء، به یک شیوه‌ی بیانی او اشاره می‌کنند.

[۲] نکته‌ای که می‌توان از این عبارت استظهار کرد این است که این عملیه الاستثناء مختص به کتاب نوادر الحکمه می‌باشد.

[۳] شیخ طوسی قول شیخ صدوق را بیان می‌کند ولی این قول شیخ صدوق در آثاری که از ایشان برای ما باقی مانده است، وجود ندارد، لذا این نقل شیخ طوسی، طریق منحصر ما برای رسیدن به این قول شیخ صدوق است.

سؤال: آیا این قول صدوق را با همان طرقی که در عبارات سابق بیان کردند، نقل نکرده‌اند؟

پاسخ استاد: ظاهر عبارت این است که این قول را خودشان بیان کرده‌اند و این را از آن طرق بیان نمی‌کندن.