دیروز به عبارت مرحوم مجلسی در مرآت العقول رسیدیم که ایشان گفتند روایت علی بن مهزیار در محل بحث، مشکل دارد ولی صاحب جواهر خیلی محکم فرمودند که مراد از ابوالحسن علی بن مهزیار است و از این جهت روایت مشکلی ندارد. وقتی هم خود ما به روایت مراجعه کنیم، ظن قوی حصل می‌شود که «علیه السلام» از جانب ناسخ اضافه شده است، و مراد از ابوالحسن همان علی بن مهزیار می‌باشد. حالا یک بار عبارت را از روی کافی بخوانیم.

«أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَن رَجلٍ» سند روایت سند خوب و محکمی است. احمد بن ادریس که از مشایخ محمد بن عبد الجبار قمی است و هیچ یک از این دو مشکلی ندارند. علی بن مهزیار هم یکی از آن شخصیت‌های بسیار موفق، طایفه‌ی بسیار موفق می‌باشد. مهزیار مسیحی بوده است و مسلمان می‌شود و با فرزندش همین علی بن مهزیار که شاید کوچک هم بوده است، نزد ائمه می‌آیند و خودشان و پسرهایشان معتکف خاندان اهل بیت علیهم السلام می‌شوند. علی بن مهزیار برادری دارد به نام ابراهیم بن مهزیار. هر دو بزرگوار پسر دارند، محمد بن علی بن مهزیار و حسن بن علی بن مهزیار و محمد بن ابراهیم بن مهزیار و علی بن ابراهیم بن مهزیار، این‌ها همه کسانی هستند که انسان‌های موفقی بودند. طبقه‌ی پسر و نوه‌ها هم در زمان غیبت صغری، حالت تشرف و وکالت داشتند. خود علی بن مهزیار نه، ایشان در سال ۲۵۴ از دنیا رفته است که حدودا سال شهادت امام عسکری علیه السلام است، ولی ابراهیم بردر کوچکتر بوده است و این زمان را درک کرده است.

علی ای حال، علی بن مهزیار از شخصیت‌های بسیار جلیل القدر است و نجاشی کتاب‌های زیادی از ایشان نقل می‌کند. یکی از کتب ایشان که نجاشی از ایشان معرفی می‌کند، کتاب حروف القرآن است. کتاب‌های مفصل داشته که از این کتاب‌های او معلوم می‌شود علاوه بر اینکه محدث بوده است، عالم نیز بوده است. مناظره‌ای با علی بن اسباط فطحی دارد، که هرچند کشی می‌گوید علی بن اسباط بعد از این مناظره تغییری نکرد ولی نجاشی نقل می‌کند که بعد از این مناظره علی بن اسباط از فطحی بودن، رجوع می‌کند. علی ای حال شخصیت بزرگ و جلیل القدری است.

در روایت چنین آمده است: «عَنْ رَجُلٍ سَأَلَ الْمَاضِیَ ع عَنِ الصَّلَاهِ فِی الثَّعَالِبِ فَنَهَى عَنِ الصَّلَاهِ فِیهَا وَ فِی الثَّوْبِ الَّذِی یَلِیهَا فَلَمْ أَدْرِ أَیُّ الثَّوْبَیْنِ الَّذِی یَلْصَقُ بِالْوَبَرِ أَوِ الَّذِی یَلْصَقُ بِالْجِلْدِ فَوَقَّعَ ع بِخَطِّهِ الَّذِی یَلْصَقُ بِالْجِلْدِ قَالَ وَ ذَکَرَ أَبُو الْحَسَنِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَهِ فَقَالَ لَا تُصَلِّ فِی الثَّوْبِ الَّذِی فَوْقَهُ وَ لَا فِی الَّذِی تَحْتَهُ»

چون علی بن مهزیار از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام بوده است، متبادر از «الماضی» که در کلام ایشان آمده است، ابا الحسن الثانی و امام رضا علیه السلام می‌باشد.

سؤال: آیا اینکه در عبارت گفته «عن رجل» و روایت مقطوع شده است، مشکلی برای روایت ایجاد نمی‌کند؟

پاسخ استاد: سؤال خوبی است. ولی باید دقت داشت که این عبارت مشکلی ایجاد نمی‌کند. مجهولیت او صدمه‌ای در ادامه‌ی بحث ایجاد نمی‌کند، زیرا ظاهر عبارات این است که خود علی بن مهزیار حاکی این جریان است. یعنی رجل در سند روایت نیست بلکه جزئی از محکی علی بن مهزیار می‌باشد، پس جهالت در مورد او صدمه‌ای به اعتبار روایت وارد نمی‌کند.به بیان دیگر ظهور تام کلام این است که علی بن مهزیار حاکی واقعه می‌باشد و از آن مرد روایت نمی‌کند.

در مورد خواندن بخشی از فرازهای روایت، دو احتمال وجود دارد. مثلا «فنهی عن الصلاه فیها» را می‌توان به صورت «فنَهَی» یا «فنُهِی» بخوانیم. احتمال اولی که به ذهن می‌رسد همان «فنَهَی» می‌باشد، لذا با این احتمال پیش می‌رویم.

فراز دیگر هم که دو احتمال در آن است: «فلم أدر» که فاعل آن علی بن مهزیار است یا «فلم یدر» که فاعل آن همان رجل می‌باشد؟ سؤال و جوابی بود و من مراد را نفهمیدم یا اینکه از این به بعد کلام آن رجل را بیان می‌کند. ظاهر این است که کلام از خود علی بن مهزیار است شاهد آن هم این است که سأل را با ماضی گفته است و در اینجا مضارع به کار می‌برد. اگر آن مرد را اراده کرده بود، سیاق اقتضاء می‌کرد و بایستی یک «قال» بیان می‌کرد. پس به نظر می‌رسد «فلم ادر» صحیح باشد که فاعل آن خود علی بن مهزیار است.

اگر در فراز اول «فنُهِی» خوانده شود، فاعل «فلم ادر» منحصر در رجل خواهد بود، زیرا اگر بخواهد متکلم «فلم ادر» علی بن مهزیار باشد، هیچ سؤالی رای آن رجل باقی نخواهد ماند. البته این احتمال ضعیف است و با توجه به سیاق عبارات، به ذهن عرف متبادر نمی‌شود و خلاف ظاهر است.

سؤال: در استبصار نسخه‌ی «فلم یدر» هم وجود دارد.

پاسخ استاد: اگر این نسخه وجود داشته باشد، این احتمال قوی می‌شود و از حالت ضعف خارج می‌شود.

سؤال: آیا احتمال جعل نیست؟ یعنی امکان ندارد که آن رجل روایت را جعل کرده باشد؟

پاسخ استاد: با نوشتن «فوقع بخطه» این احتمال را دفع کرده است. وقتی علی بن مهزیار می‌گوید «فوقع بخطه» نشان می‌دهد که او به صدور این نامه از حضرت اطمینان دارد.

سؤال: اینکه می‌فرمایید اگر فاعل «فلم ادر» رجل می‌بود بایستی علی بن مهزیار لفظ «قال» را بیان می‌کرد، می‌گوییم که تعبیر «عن رجل» مفاد «قال» را بیان می‌کند؟

پاسخ استاد: اگر در ابتدای روایت می‌گفت «سألت» حرف شما سر می‌رسید ولی اینکه می‌گوید «سأل» نشان می‌دهد که قائل و راوی روایت، علی بن مهزیار است. و فاعل بودن علی بن مهزیار برای «فلم ادر» اقوی الاحتمالات است.

نکته‌ی مهمی که در مورد این روایت وجود دارد که دیروز هم به آن اشاره کردیم، این است که مرحوم مجلسی فرمودند عبارات این روایت خالی از تشویش نیست و یک عبارتی را هم به عنوان نهایت توجیه روایت بیان کردند، ولی عرض ما این است که تشویش در جایی است که معنا عوض می‌شود و مراد امام از عبارت برای ما مخفی می‌شود. ولی در جایی که هر چقدر عبارت را با احتمالات مختلف بررسی کنیم و احتمالات متعدد هم در عبارات باشد ولی با این وجود مفاد روایت مشخص باشد، در این مورد تشویشی وجود ندارد و تشویش بر این مورد صادق نیست. در این روایت هم مفاد و مراد حضرت معلوم است، پس تشویشی در آن نیست. تنها نکته‌ی مبهم روایت این است که راوی و سائل روایت چه کسی است، که این هم به مراد حضرت خدشه‌ای وارد نمی‌کند و طبق تمام احتمالات مراد حضرت واضح است.

نتیجه اینکه این روایت از حیث سند معتبر و از حیث مفاد کلام حضرت هم تام می‌باشد، و فقط در مورد سائل اختلاف است، پس تشویشی در روایت وجود ندارد.

سؤال: آیا نمی‌شود این گونه معنا کرد که مردی از نماز در جلد ثعالب نهی شده بود و این نهی هم توسط اصحاب بود، لذا این نهی برای او مشکوک بود و آمد از حضرت درمورد این نهی سؤال پرسید و در ضمن متعلق این نهی را که زیر یا بالا بودن آن لباس است را نیز پرسید؟

پاسخ استاد: این احتمال صحیح نیست. چون اگر اصل نهی برای او مشکوک است اولی این بود که همین مشکوک خود را مورد سؤال قرار دهد نه اینکه آن را مفروض گرفته و از فروع آن سؤال کند. علاوه بر اینکه در این صورت پاسخ حضرت هم متناسب با سؤال سائل نمی‌باشد.

پس با توجه به اینکه عرض کردیم از بین احتمالات کدام اقوی می‌باشد، معلوم می‌شود که مراد از ابوالحسن همان علی بن مهزیار است و در واقع محمد بن عبدالجبار نقل می‌کند که علی بن مهزیار گفت که از امام هادی علیه السلام پرسیدم و حضرت پاسخ دادند. پس علی بن مهزیار این کلام پایانی را از امام هادی علیه السلام نقل می‌کند.

سؤال: اگر ابوالحسن را به معنای امام هادی علیه السلام بدانیم، روایت چگونه معنا می‌شود؟

پاسخ استاد: طبق این احتمال هرچند ضعیف است ولی احتمال آن هم صفر نیست و کلام با این احتمال بی‌معنا نمی‌شود. طبق این احتمال، معنای روایت چنین است که علی بن مهزیار می‌گوید که خدمت امام هادی علیه السلام بودم، حضرت فرمودند آن مرد از الماضی در مرد این مسأله، سؤال پرسید و حضرت کلام پایانی روایت را به عنوان پاسخ او مطرح کردند.

بحث ما در مورد روایت به پایان رسید. اصل بحث ما در عبارات صاحب جواهر بود. ایشان می‌فرماید: «و نصوص النهی عن الصلاه فیما یلی الثعلب لا صراحه فیها بکون ذلک لما علیه من الشعر، بل هو مناف لإطلاق النهی عنه، و لعله للکراهه فیما یباشره، کما یومی الیه النهی عن الصلاه فیما یلیه من تحت، بل[۱] فی خبر[۲] ابن مهزیار» و بحث در این بود که آیا دلیلی بر این داریم که نماز در لباسی که شعرات ملقات در آن وجود دارد، صحیح است یا خیر. ایشان فرمود نه تنها ادله صراحتی در این مطلب ندارند، بلکه اطلاق نهی از نماز در جلد ثعلب با این مورد منافات دارد.

و در ادامه هم ایشان می‌فرماید: «و من هنا قال بعضهم: إن ما فی النهایه من أنه لا تجوز الصلاه فی الثوب الذی یکون تحت وبر الثعالب و لا فی الذی فوقه یحتمل أن یکون لما یقع من الشعر، أو أن یکون لأن الثعلب نجس عنده کما صرح بذلک فی المبسوط و قد حکم فیه بالکراهه فی الثوبین المذکورین، و لعله لإطلاق ما سمعت، فدعوى أن المنع حینئذ للشعر المتساقط یمکن منعها، بل هی أشبه شی‌ء بالعله المستنبطه[۳]، بل لو فرض حصول الظن بذلک أمکن منع حجیته، لعدم استفادته مما جعله الشارع حجه» ولو اینکه ظن به این علت (سقوط شعر بر لباس) حاصل بشود، ولی باز هم این علت مستنبط‌ی مظنونه حجیت ندارد زیرا علت مستنبطه‌ی مظنونه زمانی حجت خواهد بود که از باب ظهورات عرفیه باشد، یعنی این علت بما هی عله از کلام متکلم استفاده بشود تا داخل در بحث حجیت ظهور باشد، در غیر این صورت دلیلی بر حجیت آن علت وجود ندارد. در حالی که در لفظ حضرت هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که بتوان مفاد این ظن را از آن استفاده کرد.

سؤال: اگر از بقیه‌ی روایات این علت استفاده بشود حجیت دارد؟ مثلا بگوییم همه نهی کردند و مطلق گذاشتند ولی این روایت آمد و از لباس زیر جلد ثعلب نهی کرد، پس علت آن شعرات ملقات بوده است.

پاسخ استاد: فعلا بحث در این است که از این روایت نمی‌توان این علت را استظهار کرد و نتیجه گرفت. در ادامه هم به دیگر روایات اشاره‌ای می کند.

[۱] مقصود ایشان از بل ترقی این است که اگر قرار بود نهی از نماز در لباس به خاطر شعرات ملقات باشد، نبایستی در مورد لباس زیر این حرف را بیان می‌کردند، چون لباسی که زیر جلد ثعلب پوشیده می‌شود، معمولا با شعرات ملقات مواجه نمی‌شود.

[۲] یک نکته در مراجعه به جواهر این است که وقتی روایتی در نظر ایشان صحیح باشد، از آن به خبر تعبیر می‌کند.

[۳] حکم در اینجا نهی از لباسی است که یلی جلد الثعالب، و علت مستنبطه‌ی آن هم این است که شعر ثعلب روی این لباس افتاده است.