التنبیه الثالث: إذا لاحظنا متعلق النهی فی «لا تکذب»، و متعلق الأمر فی «صلّ»، نجد أنّ الحکم فی الخطاب الأوّل یشتمل على تحریمات متعدده بعدد افراد الکذب، و کلّ کذب حرام بحرمه تخصه، و لو کذب المکلّف کذبتین یعصی حکمین و یستحق عقابین.

و أما الحکم فی الخطاب الثانی، فلا یشتمل إلّا على وجوب واحد (که همان وجوب نماز است)، فلو ترک المکلّف الصلاه، لکان ذلک عصیانا واحدا و یستحق بسببه‏

دروس فی علم الأصول ( طبع انتشارات اسلامى )، ج‏۲، ص: ۱۰۱

عقابا واحدا. و هذا من نتائج الشمولیه فی اطلاق متعلق النهی (متعلق نهی مقتضی شمولیت است) التی تقتضی تعدد الحکم، و البدلیه فی اطلاق متعلق الأمر الذی یقتضی وحده الحکم.

و لکن قد یتجاوز هذا (گاهی خلاف می‌شود) و یفترض النهی فی حاله لا یعبّر الا عن تحریم واحد، کما فی النهی المتعلق بماهیه لا تقبل التکرار، من قبیل (لا تحدث) بناء على ان الحدث لا یتعدد (حالت حدث در انسان متعدد نمی‌شود)، ففی هذه الحاله یکون التحریم واحدا (در اینجا فقط یک تحریم وجود دارد؛ در اینجا صرف الوجود منهی می‌باشد)، کما ان الوجوب فی (صلّ) واحد، و لکن مع هذا نلاحظ انّ هناک فارقا یظلّ ثابتا بین الأمر و النهی أو بین الوجوب و التحریم، و هو انّ الوجوب الواحد المتعلق بالطبیعه لا یستدعی الّا الإتیان بفرد من افرادها، و اما التحریم الواحد المتعلق بها (طبیعه) فهو یستدعی اجتناب کل افرادها و لا یکفی ان یترک بعض الافراد. (وقتی می‌ید حدث نیاور یعنی همه‌ی انواعش را نیاور ولو اینکه هر یک از مصادیق این انواع اتیان شود، دیگر نسبت به بقیه منع و نهیی ندارد)

مقصود بنده این است که در نهی طبیعت نباید باشد و اگر یک فرد آمد دیگر

این معنایش شیوع انحلال حکم است؟ یعنی به تعداد افراد کذب ما حکم داریم یا اینکه انحلال حکم است به تعداد موضوع

یعنی موضوع در فقه میزان است نه …

مثال قبلی را ببینید. می‌گوید لا تکذب. افراد زیاد دارد به تعداد افراد کذب.

افراد موجود مثل عالم در خارج ندارد پس افراد مفروض و متصور دارد که مکلف توان ایجاد آن‌ها را دارد. پس معنایش چه می‌شود؟ کذب یک طبیعتی دارد که من با آن مشکل دارم. و چون طبیعت در ضمن یک فرد آن محقق می‌شود پس آن فرد بالعرض مورد بغض من واقع شده است.

دروغ بعدی من هم مبغوض است. اگر در مورد دروغ این را می‌گوییم در مورد نماز هم می‌توانیم این حرف را بزنیم و تعدد را انتظار داشته باشیم.

امر یقتضی وحده الحکم یعنی فقط امروز یک مورد کفایت می‌کند ولی نسبت به فردا نظارتی ندارد. این حرف را نمی‌توان نسبت به دروغ مطرح کرد. در یک جلسه یک دروغ را چندین بار تکرار کند، موجب تعدد عقاب نمی‌شود. پس صرف تعدد افراد، موجب تعدد عقاب نیست. پس مقصود این است که وقتی جایی موضوع کذب بالفعل شده است

یک فرد آن بس است هم برای ترتب ثواب و هم برای ترتب عقاب. این حکم بالفعل فرقی ندارد که امر باشد یا نهی.

این حرف در مورد روزه هم مطرح شده است. مثلا به صائم گفته شده لا تأکل الطعام اگر یک لقمه خورد روزه اش باطل است حال اگر لقمه‌ی دوم را بخورد آیا متعلق نهی دیگری را مرتکب شده است؟

مشهور می‌گویند که تعدد افطار نباید داشته باشد تکلیفا.

فشمولیه فی النهی لیس من المتعلق

کذب افراد دارد پس شمولیت دارد نه؛ بلکه به خاطر اینکه موضوع است که با وحدت و شرایط خودش علیت دارد برای فعلیت حکم.

بله اگر شرایط جدید موضوع جدیدی ایجاد کرد،

به زنگاه متن این است که

شما نگویید که در متعلق نهی یا متعلق امر، در نهی اطلاق شمولی است و در امر بدلی است.

سعه یعنی ای نحو یعنی لا تکذب ای نحو () و صل ای نحو

چون افراد بالفعل ندارد هیچ یک از انحلال و صرف را اثبات نمی‌کند.

بنا بر صحیحی در عبادات نمی‌توان تمسک به اطلاق کرد یک تفاوت و ثمره‌ای ایجاد می‌شد که می‌توان تمسک کرد.

حالا به ما نحن فیه برگردیم. یک نهی از نماز در لباس غیر مأکول داریم. اینکه متعلق نهی ما لباس غیر مأکول باشد یا اینکه متعلق نماز در غیر مأکول باشد در آثار متفاوت است. اگر لا تلبس

نماز را یک مجموعه در نظر گرفتم. نماز مشتمل بر اجزا و شرایط و از جمله شرایط عدم موانع است.

آن ماهیت مقید شده به نبود آن پس باید احراز کنم آن عدم را. چون اصل مانعیت برای ما مشخص

صل مقیدا به اینکه لا تلبس اگر نهی باشد یک چیز است و اگر ارشاد به مانعیت باشد چیز دیگری است.

مشهور نهی غیری ضمنی گرفته‌اند. نهی غیری ضمنی که

نهی به تعداد لباس ها متعدد می‌شود لذا شک می‌کنم که

لاتلبس تکلیفی باشد خوب است. لا یتعدی از خودش. انحلال هم صورت گرفته است من هم شک دارم برائت جاری می‌شود. ولی اگر ارشاد به مانعیت باشد از خودش به طبیعی مأمور به سرایت می‌کند لذا در اینجا برائت جاری نمی‌شود.

حتی بنا بر انحلال

می‌خواهیم دانیم که فی حد نفسه چه اقتضایی دارد.

در مانحن فیه اگر با منهی باشد، اصلا نمازی محقق نشده است.

همه نهی را ارشاد به مانعیت می‌دانند پس این نهی می‌ید نکن که نمازت باطل می‌شود.

مرحوم میرزا جواب می‌دهند: روی مبنای وجوب نفسی انبساطی می‌روند.

وقتی که مولا می‌گوید نماز بخوان ولو اینکه غیرمأکول

این خیلی مطلب ظریفی است. من نمی‌دانم نماز را آورده ام یا نه.

ایشان می‌فرماید صل را تحلیل کنید.

گریز به جی دیگر یکی از چیزهایی که خدا

توحید نظر و توجه به یک مجموعه است.

اگر توجه کنیم همه چیز تمام می‌شود

شما می‌گویید بدن زید یک امر است یا چند امر؟ یک خط کش ۲۰ سانتی یک چیز است یا چند چیز؟ در حالی که حقیقتا یک چیز نیست.

یکی از آثار این نکته همین جاست. اینجا می‌ید نماز بخوان این به خاطر این است که شارع به خاطر نگاه وحدانی و توجه آن به یک امر واحد است.

صل یعنی تطهر بعد کبر ارکع اسجد اقراء و.. که مجموعه این اوامر در یک بسته و یک دسته واقع می‌شود. وجوب نفسی منحل می‌شود به وجوبهای نفسی انبساطی

صل و لا تلبس غیر المأکول ارشاد است به مانعیت غیر مأکول. همانگوه که وجوب انحلال به نفسی انبساطی می‌شود نهی هم چنین است. اطلاق در هر یک می‌ید ای نحو. اگر شک کردم در هر یک از این واجب های انحلالی، برائت در آن جاری می‌شود. وحدت نماز مانع از اجرای برائت در این وجوب انحلالی نیست.

شما با این برائت که نسبت به اشتغال در نماز سببیت دارد از اشتغال رها می‌شوید.

ما با تحلیل وجوب واحد در هر یک از وجوب انحلالی برائت جاری میکنیم.

طهارت شرط ملازم است و قهقهه خودش قید است.