خلاصه مباحث گذشته:
متن خلاصه …
بحث تذکیه در محل بحث ما تأثیری ندارد تا اینکه شما بگویید ما اصل عدم تذکیه را داریم لذا نباید اینقدر بحث را طولانی کردن. چراکه محل بحث ما آنچه اهمیت دارد این است که از اجزاء غیر مأکول اللحم چیزی در نماز همراه مصلی نباشد اعم از اینکه آن حیوان میته باشد یا مذکی یا حتی زنده باشد مثلا موی گربه ولو اینکه زنده باشد اگر هنگام نماز همراه مصلی باشد، نمازش فاسد خواهد بود.
تذکیه یا عدم تذکیه در اجزاء ما لاتحله الحیاه تأثیر ندارد.
مصادره در مطلوب یعنی استفاده کردن از چیزی که مطلوب ماست در مقدمات.
تحلیلهای مفهومی که جمع میشود این چنین تحلیلهایی منقح مبادی تناسب حکم و موضوع است؛ وقتی این تحلیلها حاصل شد موضوع حکم به خوبی فهمیده خواهد شد.
(و منها):خبر حماد بن عمرو و أنس بن محمد: عن أبیه عن جعفر ابن محمد عن آبائه (ع) فی وصیه النبی (ص) لعلی (ع): «قال: یا علی لا تصل فی جلد ما لا یشرب لبنه و لا یؤکل لحمه» «۱»بالتقریب المتقدم. و مثله خبر محمد بن إسماعیل: «لا تجوز الصلاه فی شعر و وبر ما لا یؤکل لحمه لأن أکثرها مسوخ» «۲»، بل التعلیل فیه صریح فی المانعیه (یعنی مسوخ بودن چیزی است که مشکل ساز است پس معلوم میشود که مسوخ بودن موجب جلوگیری میشود.) لأنه من تعلیل (لان اکثرها) العدم (لا تجوز که همان عدم نماز است) بالوجود (وجود مسوخ در اکثر ما لا یؤکل پس ما لا یؤکل مانع است).
یکی از سوء استفادههایی که ممکن است از تعبیر مانع به شرطیت میشود این است که در موقع شک باید عدم احراز شود ولو اینکه اگر به صورت مانع مطرح میشد میتوانستیم اصل عدم را جاری کنیم.
(و منها): الأخبار الخاصه الناهیه عن الصلاه فی الثعالب و الأرانب و السمور و الفنک و السباع و غیر ذلک.
(و منها): تعلیل جواز الصلاه فی السنجاب بأنه دابه لا تأکل اللحم (تعلیل مهمی است در مبانی و حکم احکام)، (حیوان گوشتخوار در واقع مردهخوار است، لذا اجزایی که از آن حیوان میته در این حیوان روییده شده است کأنه این هم مردار است.) فان الظاهر أن المراد منه أنه (سنجاب) لیس من السباع، فیکون من قبیل تعلیل الصحه (صحت نماز در سنجاب) بالعدم (تعلیل به اینکه گوشت نمیخورد) الذی هو من لوازم المانعیه، کتعلیل الفساد (فساد نماز) بالوجود (وجود اجزاء گوشتخوار). همانگونه که تعلیل صحت به عدم از لوازم مانعیت است، تعلیل فساد به وجود هم از لوازم مانعیت است.
مانعیت لوازمی دارد. فانه لا تأکل اللحم دارد میگوید عدم اکل لحم شرط است یا مانع است یا اینکه ملازم هستند و فرقی ندارد؟ آنچه ذهن ما از نفس الامر به دست میآورد استظهار مانعیت است.
در نفس الامر دو چیز داریم لذا
مانع یعنی چیزی که جلوگیر است و این جلوگیری را وقتی دارد که وجود داشته باشد. اگر هم به تبع عدم مانع شرط است به خاطر این است که
بسیاری
غالبا احکامی که برای طبایع گفته میشود احکامی است که برای طبایع است در ظرف وجود.
کمالیت علم هم از نور وجود کمال است. مظهریت حقانیت متعالیه پیدا کردن
ظهور طبیعت مانعیت در جایی ات که وجود داشته باشد و وقتی وجود داشته باشد مانعیت هور پیدا میکند همانگونه که ظهور و بروز شرطیت در ظرف وجود او میباشد.
رابطهی نفس الامری بین شرط و مشروط مکشوف من است فلذا اگر عالم شویم، لزومی به تحقق آنها نیست.