سایت عرفان وحكمت


حسین یزدی پاسخ در تاريخ شهریور ۲م, ۱۳۹۲ ۱۱:۳۱ ق.ظ:

بسمه تعالی
سلام علیکم
بنده از ارادتمندان مرحوم آقای طهرانی بوده و هستم، طلبه ناچیزی هستم که در روزهای اولیه چاپ رساله بحرالعلوم ایشان پس از چاپ آقای استادی و آقای مصطفوی، همان حدود سال ۶۰ آن را گرفته و همان روزها مباحثه کردم، اما بینی و بین الله حدود مسائل مراعات نمیشود، جناب آقای وکیلی، خواهش میکنم سؤال این بنده قاصر را جواب بفرمایید:

آیا اینکه بگویند شما اگر بگویید لیوان خون را بخور بدون تامل میخورم منظور چیست؟

۱- آیا یعنی من حرف شما را در کبرای شرعی حرمت شرب دم، ناسخ حکم کبروی شرعی میدانم؟ حرمت علیکم المیتة و الدم را حرف شما نسخ کرد؟

۲- آیا یعنی من حرف شما را در موضوع، حجت میدانم؟ شما عدل واحدی هستید که حکم عدلین دارید، یا شما از علم ولوی، اخبار موضوعی میکنید و واقع موضوع حکم شرعی را اخبار میکنید، یعنی شاید میدانید که این خون آن خون محرم الشرب نیست، مثلا مسفوح نیست علی اختلاف المبنی، یا اینکه برای حفظ جان من ضروری است ولی من خودم نمیدانم، خلاصه یک نوع عنوان ثانوی را میدانید؟

اگر دومی است غیر از اینکه شاید مثال بهتر، مثال یک مباح مثل یک لیوان آب باشد، بگویند: اگر شما به الزام بگویید این لیوان آب را بخور، بدون تامل میخورم یا مثال نصف کردن یک انار یا سیب که در روایت آمده و معروف است، غیر از این، مطلبی اختصاصی نیست، دکتر متدین عادل هم اگر به بیمار به نحو الزام بگوید این لیوان خون را بخور، لااقل برای او جایز است بخورد اگر واجب نباشد، چرا که تحقق عناوین ثانویه در اجرای احکام شرعیه، اکثر من ان تحصی است، و این ربطی به مقام امر استاد واصل ندارد بلکه مربوط به اطمینان شخص به صدق واقعی گوینده است، و کم له من نظیر.

و اگر اولی است …

آیا بهتر نیست بازنگری کنیم در اینکه عملا معامله معصوم با حال یا سخن یک غیر معصوم میکنیم؟ آیا مثل خود علامه طهرانی مناسب نیست آنجا که عرق تدین اقتضا میکند صبغه شرع را تغلیظ کنیم و بگوییم اولا اشتباه یک غیر معصوم است، ثانیا اشتباه است، ثالثا ممکن است چنین توجیه شود اما تاکید بر حفظ ضوابط شرع پر رنگ باشد؟
وفقنا الله و ایاکم لمرضاته






پاسخ آقای وكیلی: (متاسفانه سیو نشده ولی بخش معظم آن در قسمت بعدی آمده)






با عرض ادب مجدد:






فرمایشکم:

(مورد بحث تخصیصی از حکم شرعی باشد که یک ولی الهی از باطن آن را اخذ نموده باشد و دیگران از بی‏خبرند.)






گمان نمیکنم منظور شما از (یک ولی) انحصار او باشد و منظور از (دیگران) اولیاء دیگر، بلکه اظهر در مراد شما تاکید بر ولایت او و منظور از (دیگران) غیر اولیاء است، به هر حال اطلاع صحیح بر واقع تخصیص،(یعنی تخصیص غیر لبی که اختصاص به اولیاء دارد) مربوط به سفر چهارم است، و علاوه پس از غیبت صغری، تخصیص غیر متبین محل بحث است، و چه بسا اشکال ثبوتی دارد که مجالی دیگر میطلبد.






فرمایشکم:

(تزاحمی در ناحیه موضوع باشد که با علوم عادی راهی برای دسترسی به آن نیست.)


همینطور است، یعنی همان تعنون به عناوین ثانویه در زمان فعلیت حکم، ولی تزاحم فقط در مثال متبلور در محرم شرعی نیست.


فرمایشکم:

(اما احتمال نسخ در اولیاء محمدیین منتفی است و امکان ندارد کسانی که در سایه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند از چهارچوب شریعت و کشف اتم آن حضرت خارج شوند.)


شاهد عدم ملازمه بین کشف اتم ختمی مرتبت ص و بین عدم امکان وقوعی نسخ، وقوع نسخ در زمان موفور النور نزول تدریجی قرآن کریم است، و رمز آن در میز بین أمد ثبوتی با أمد اثباتی است.


فرمایشکم:

(بیان این مطلب از سوی حضرت علامه آن قدر که میفهمم جهت بیان مقام حضرت آقای حداد نبوده است بلکه جهت بیان میزان تسلیمشان در برابر ایشان است گرچه بالملازمه درجه ای از کمال ایشان را هم میرساند.)


دقیقا همینطور است، و جان کلام من هم در همین کلمه (بیان میزان تسلیمشان) است، یعنی وقتی فرض گرفتیم یک غیر معصوم میتواند در بیان میزان تسلیمش، دچار اشتباه شود، چرا تا آخر توجیه کنیم و عملا نشان دهیم که اشتباه راه ندارد؟ و به تعبیر شما بگوییم این مطالب مستلزم اشتراک نیست.


آیا بیان میزان تسلیم، منحصر است در مثال زدن به امری که تبلور کالنار علی المنار در خلاف شرع دارد؟ یعنی اگر جناب علامه میخواستند همین عبارت را در نامه‌ای بفرستند آیا حتما همینطور میگفتند؟ آیا اگر مثال میزدند به نصف کردن یک سیب، و امر به خوردن یکی و نهی از خوردن دیگری، میزان تسلیم به بهترین وجه بیان نمیشد؟ آیا آنگونه مثال زدن فتح باب برای سوء استفاده نااهلان نیست؟


آیا هل أتّبعک علی أن تعلمنی مما علمت رشدا، اقدام بر تسلیم نبود؟ اما جالب است که نه تنها خود حاضر نبود بکشد که وقتی هم عبد علمناه من لدنا علما، کشت میگوید: أقتلت نفسا زکیة؟ افضل من انبیاء بنی اسرائیل ملازمه با هر گونه توجیه ندارد، و اگر بتوانیم حدس بزنیم آیا اگر از خود علامه سؤال میشد چگونه جواب میدادند؟ و آیا تخطئه میکردند مثال خود را یا دفاع میکردند؟ خیلی خوب است، و چه بسا شاگردان ایشان که از نزدیک با روحیات معظم‌له آشنا هستند بتوانند حدس صائبی بزنند.


به هر حال آنچه در ذهن قاصر من، غلبه دارد این است که منظور اصلی ایشان تاکید بر تسلیم در اقدام بر امری است که بالاترین تنفر طبع از آن است، و نزد عقلا سختٰ‌ترین کار است، و در لحظه گفتن آن سخن، نظر به حکم شرعی نداشته‌اند. و الله العالم.



فرمایشکم:

(این مطلب هم توسط خود ایشان طرح نشده و از دیگران که در آن جلسه خصوصی حضور داشته اند نقل گشته است.)


نکته به جا فرمودید و من هم اگر تکرار چند باره آن در این صفحه نبود عرضی نداشتم، اما تلقی قبول مطلق از این تکرارها میشود.


فرمایشکم:

(البته حقیر شخصا تصور میکنم که در شرائط فعلی دیگر رعایت این مرزها وجهی ندارد ...الخ)


به گمانم سن شما حدود سن فرزند اول بنده باشد، به سن من برسید تجربیات بیشتری کسب میکنید.


وفقنا الله و ایاکم لمراضیه