پیش‌فرض مباهلة

ديروز, 10:24 PM تعداد پاسخ به اين تايپك: 1

درجه كاربر

سيد ابوبکر

Senior Member

سيد ابوبکر آواتار ها

آمار ومشخصات كاربر

Thanks: 3204

Thanked 2505 Times in 1640 Posts

پ يش فرض مباهله

مباهله در لغت: از (البَهله) به معني لعنت کردن ودر اصطلاح: دعا براي انزال لعنت بر دروغگو از متلاعنين. اصل درمشروعيت مباهله آيه 61 سوره آل عمران مي باشد کهـ خداوند تبارک وتعالي مي فرمايد: «فمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين» [آل عمران آيه 61]

ترجمه: پس هرکسي کهـ با تو در دين نزاع کند بعد از اينکهـ آمد نزد تو خبر راست، پس بگو بياييد بخوانيم پسران خود و پسران شما را وزنان خود وزنان شما را وخود مان را وخودتان را پس به زاري دعا کنيم پس بگردانيم لعنت خدا را بر دروغگويان.

سبب نزول آيه

در مورد سبب نزول اين آيه روايات زيادي با الفاظي متفاوت نقل شده اند کهـ ما به بيان مشهورترينشان مي پردازيم.

ابن اسحق در سيره مشهورش چنين روايت مي کند کهـ: گروهي از نصاراي نجران کهـ تعدادشان به 60 نفر مي رسيد نزد رسول اکرم صلي الله عليه وسلم آمدند، دربينشان 14 نفر از اشراف واهل رأي بودند کهـ عبارتند از 1 - عاقب (عبدالمسيح) 2 - السيد (الايهم) 3 - ابوحارثه بن علقمه 4 - اويس بن الحارث 5 - زيد 6 - قيس 7 - يزيد 8 - نبيه 9 - خويلد 10 - عمرو 11 - خالد 12 - عبدالله 13 - ويحَنّس و…

رياست آنها را سه نفر برعهده داشتند:

(1) عاقب: امير گروه وصاحب رأي ومشوره آنان کهـ هيچ کاري را بدون دستور ومشوره او انجام نمي دادند

(2) السيد: وي عالم وصاحب رحل وگروهشان بود

(3) ابوحارثه بن علقمه کهـ امام وصاحب مدارسشان بود! وي عرب واز قبيله بني بکر بن وائل بود کهـ نصراني شده بود. اهل روم و پادشاهش احترام ويژهـ اي نسبت به او قائل بودند وبرايش کليساهاي زيادي ساخته، کمر به خدمتش بسته بودند. زيرا همواره شاهد استواريش در دين مسيحيت بودند. وي صداقت رسول اکرم صلي الله عليه وسلم مبني بر ادعاي نبوت را به خوبي مي دانست؛ زيرا درکتب گذشته اوصاف آن حضرت صلي الله عليه وسلم را خوانده بود؛ اما موقعيت وجايگاهش مانع مي شد از نصرانيت دست بکشد.

ابن اسحق از محمد بن جعفر بن زبير نقل مي کند کهـ فرمود: آنان وارد مدينه شدند وهنگام نماز عصر در مسجد النبي، خدمت آن حضرت صلي الله عليه وسلم رسيدند درحالي کهـ جبه ورداي يمني پوشيده بودند. و چون وقت نماز شان فرا رسيده بود رو به مشرق ايستاده نماز شان را ادا کردند. رسول اکرم صلي الله عليه وسلم فرمودند: «آنان را به حال خود واگذاريد تا نمازشان را بخوانند».

بعد از اتمام نماز، ابوحارثه بن علقمه و (ايهم) السيد، با آن حضرت صلي الله عليه وسلم صحبت کردند. آنان مي گفتند عيسي خدا است، عيسي فرزند خداست. عيسي سومي از سه خداست وهمين قول همه نصراني ها است. ودليل قولشان هم اينست کهـ:

1 - عيسي خداست زيرا مردگان را زنده مي کند، مريضان را شفا مي دهد، ازغيب خبر مي دهد و…

2 - او فرزند خدا است؛ چون پدر ندارد، ودر کودکي صحبت کرده است…

3 - او يکي از خدايان سه گانه است؛ زيرا خداوند درخطاباتش صيغه جمع به کار برده مثلاً مي گويد «فعلنا، امرنا، قضينا و…» واگر تنها مي بود صيغه واحد به کارمي برد.

بعد از اينکهـ صحبتهاي آنان تمام شد پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمودند: ايمان بياوريد آنان گفتند: ما مؤمنيم. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمودند: ايمان آوريد. گفتند: ما قبل از تو ايمان آورده ايم پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمودند: نخير دروغ مي گوييدعبادت صليب، خوردن گو شت خوک وقائل بودن به فرزند براي خدا مانع ايمان شما مي شود. گفتند: پس پدرعيسي کيست؟ پيامبر صلي الله عليه وسلم ساکت شده جوابشان را ندادند. آنگاه خداوند اوائل سوره آل عمران را نازل فرموده پيامبر صلي الله عليه وسلم را دستور به ملاعنه ومباهله با نصاري داد. آن حضرت صلي الله عليه وسلم آنها را دعوت به مباهله نمود. گفتند: اي ابا القاسم! ما را سه روز فرصت بده تا در اين مورد بيانديشيم. آنگاه نزد عاقب رفته گفتند اي عبدالمسيح! رأي تو چيست؟ گفت: اي گروه نصاري! به خدا قسم شما مي دانيد کهـ محمد پيامبر برحق وفرستاده شده از جانب اوست. واين را نيز مي دانيد کهـ هرقومي با پيامبر خود مباهله کند کوچک وبزرگش از بين خواهند رفت وبه طور کامل مستأصل خواهند شد. اگر مي خواهيد بر دينتان بمانيد، محمد را رها کرده به سرزمينتان برگرديد. آنگاه نزد رسول الله صلي الله عليه وسلم حاضر شده عرض کردند:

اي ابالقاسم! صلاح را بر اين ديديم کهـ با تو مباهله نکنيم وتو را بر دينت رها کرده بر دينمان ثابت قدم بمانيم ولي با ما يکي از اصحابت را بفرست کهـ امين باشد. پيامبر به طرف اصحاب نگريسته آنگاه فرمودند: اي ابوعبيدة بن جراح! بلند شو! وقتي وي بلند شد آن حضرت صلي الله عليه وسلم فرمودند: براي هر امت اميني است وامين امت من ابوعبيدة بن جراح است. در نهايت وفد نجران به شرط اعطاء جزيه با پيامبر صلي الله عليه وسلم مصالحه نمودند.

آن حضرت صلي الله عليه وسلم فرمودند: اگر وفد نجران مباهله مي کردند به گونه اي بر مي گشتند کهـ نه مالي مي يافتند ونه اولادي.

آنچهـ ذکر شد مختصري از واقعه وفد نجران وسبب نزول آيه مباهله بود.

اما درتفسير موضوعي "پيام قرآن" [ج 9 صفحه 423] درقسمتي از روايت چنين آمده است: «اسقف اعظم گفت: اگرفردا محمد با فرزندان وخانواده اش براي مباهله آمد از مباهله بپرهيزيد واگر اصحاب ويارانش را همراه آورد با او مباهله کنيد کهـ او پايه واساسي ندارد».

با اندکي تعمق وتأمل درآيه مباهله در مي يابيم کهـ بيان چنين مطلبي از جانب اسقف اعظم نه تنها بعيد کهـ منتفي است، زيرا طبق صريح لفظ قرآن، پيامبر اکرم صلي الله عليه وسلم مباهله را مشروط به حضور ابناء، نساء، وانفس طرفين مخاصمه قرار دادند واسقف به يقين مي دانست کهـ پيامبراکرم صلي الله عليه وسلم طبق شرط وقراردادي کهـ خودش بسته است با افراد مذکور براي مباهله خواهد آمد نه با اصحاب ويارانش.

درثاني: درتفسير نمونه (کهـ اصل ومنبع پيام قرآن مي باشد) همين روايت با اين الفاظ بيان شده است کهـ: «نتيجه مشوره آنان کهـ از يک نکته روانشناسي سرچشمه مي گرفت اين بود کهـ به نفرات خود دستور دادند: اگر مشاهده کرديد محمد با سرو صدا وجمعيت وجار وجنجال به مباهله آمد با او مباهله کنيد ونترسيد زيرا حقيقتي در کار نيست. [تفسير نمونه ج 2 صفحه 439].

در اين روايت هيچ گونه ذکري از اصحاب وياران به ميان نيامده است.

تاريخ مباهله وهمراهان آن حضرت در روز مباهله

تاريخ مباهله را مورخين بعد از جنگ تبوک 24 ذي الحجه سال دهم هجري ذکر نموده اند.

اما درمورد افراد همراه پيامبر صلي الله عليه وسلم در روز مباهله، آنچهـ از تتبع آثار برمي آيد وبه حد تواتر رسيده است وعموماً بر آن اجماع دارند اين است کهـ رسول اکرم صلي الله عليه وسلم در روز مباهله حضرت علي کرم الله وجهه، حضرت فاطمة الزهرا رضي الله عنها وحضرات حسن وحسين رضي الله عنهما را فراخوانده همراه خود جهت مباهله با نصاراي نجران بردند.

آيا مباهله بعد از وفات آن حضرت مشروعيت دارد؟

مباهله همواره در طول تاريخ قبل از اسلام وبعد از آن بوده است وهنوز هم مشروعيت دارد.

علامه ابن قيم در " زاد المعاد 3/ 643? مي نويسد: سنت درمجادله اهل باطل - زماني کهـ با آنها اتمام حجت شود اما از عقيده باطله خود دست نکشند وبر عناد خود پافشاري کنند- اين است کهـ براي مباهله فرا خوانده شوند. وخداوند سبحان رسولش را به اين امر نمود ونفرمود کهـ اين حکم براي امتت نيست واز عمل اصحاب چنين برمي آيد کهـ مباهله همواره مشروعيت داشته ودارد؛ چنانکهـ پسر عموي آن حضرت صلي الله عليه وسلم، حضرت عبدالله ابن عباس شخصي را کهـ در بعضي فروع با او اختلاف داشت براي مباهله فراخواند وهيچ يک از اصحاب اين امر را بر وي انکار نکرد.

با چهـ کسي مي توان مباهله کرد؟

همانگونه کهـ قبلاً گفتيم مباهله همواره مشروعيت داشته است. حال مي تواند بين مسلمان و کافر صورت گيرد چنانکهـ پيامبر صلي الله عليه وسلم مي خواستند با وفد نجران مباهله کنند ويا در بين دو مسلمان، کهـ امام اوزاعي درمورد مسئله رفع يدين سفيان ثوري را به مباهله فرا خواند. البته لازم است تا زماني کهـ شخص يقين برصحت قول واعتقادش نداشته باشد مباهله نکند.

مراد از «انفسنا» درآيه چهـ کسي است؟

اهل تشيع از اين آيه دليل بر افضليت حضرت سيدنا علي رضي الله عنه وخلافت بلافصل ايشان گرفته اند بدينگونه کهـ:

در آيه دستور به فراخواندن سه گروه از جانبين داده شده است 1 - ابناء 2 - نساء 3 - انفس. پيامبر با حضرات حسن وحسين (ابناء) حضرت فاطمه (نساء) وحضرت علي (انفس) جهت مباهله بيرون شدند. لذا مراد از (انفسنا) حضرت علي است زيرا محال است کهـ کسي نفس خودش را فرا خواند. زمانيکهـ حضرت علي نفس پيامبر شد وممکن نيست معني حقيقي آن را مراد بگيريم يعني بگوييم حضرت علي خود پيامبر است، معلوم مي شود کهـ در فضيلت با پيامبر مساوي وبرابر است. درنتيجه کسي کهـ با پيامبر درفضيلت مساوي است افضل واولي به خلافت است از ديگران.

اين استدلال اهل تشيع درست نيست زيرا:

1 - دليل اول: مراد از «انفسنا» شخص پيامبر مي باشند نه حضرت علي، زيرا فرا خواندن نفس دربين عرب از قديم معمول بوده وهمواره درکلامشان استعمال شده ومي شود.

چنانکهـ مي گويند: «دعوت نفسي، شاورت نفسي، أمرت نفسي، طوعت له نفسه» وبسياري ديگر از استدلالاتي کهـ در کلام بلغاي عرب به کثرت يافت مي شود.

2 - دليل دوم: اگر مراد از أنفسنا حضرت علي باشد وآن حضرت صلي الله عليه وسلم سيدنا علي را از جانب نفس خود فرا خواندند پس نصاراي نجران چهـ کساني را به جاي «انفس» فرا خواندند؟! حال آنکهـ آنان نيز مأمور به فراخواندن «انفس» بودند.

3 - دليل سوم: اگر بالفرض منظور از «انفسنا» حضرت علي باشد، نمي توانيم قبول کنيم کهـ حضرت علي ذات ونفس پيامبراست؛ زيرا نفس به معني قريب وشريک در ملت ودين به کثرت استعمال شده است، چنانکهـ در قرآن به کرّات چنين جملاتي به کار رفته است «ولاتلمزوا انفسکم ولولا اذ سمعتموه ظن المؤمنين والمؤمنات بانفسهم خيراً يخرجون أنفسهم» و… با توجه به اين مطلب چون حضرت علي کرم الله وجهه درنسب، دين وملت با آن حضرت برابر بودند «أنفسنا» به کار رفته است.

4 - دليل چهارم: منظور از مساوات بين پيامبر وحضرت علي چيست؟ آيا درجميع صفات با هم برابر بودند يا بعضي صفات؟ اگر درجميع صفات برابر ومساوي اند لازم مي آيد کهـ حضرت علي درنبوت، رسالت وخاتميت با پيامبر مساوي بوده، ايشان هم نبي باشند در حالي کهـ اين باطل است چون تابع (علي) از متبوع (نبي) بالاتفاق پائين تر است واگر مراد مساوات در بعضي صفات باشد- نه درکل- نمي توان از آن استدلال بر استحقاق خلافت گرفت: زيرا مساوات حضرت علي دربعضي از اوصاف با پيامبر صلي الله عليه وسلم نمي تواند ايشان را بر تمام افراد ديگر افضل وارجح بگرداند.

5 - دليل پنجم: اگراين آيه دلالت برخلافت حضرت علي رضي الله عنه داشت (چنانکهـ پنداشته اند) لازمه اش اين بود کهـ حضرت علي در زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم امام باشند واين بالاتفاق ممنوع است. واگرمقيد به وقت وزماني- نه هر وقت وزمان - باشد، اهل سنت هم قبول دارند کهـ حضرت علي زماني خليفه شده اند.

درنتيجه مي توان گفت کهـ حضرت علي رضي الله عنه در ابناء داخل هستند وعرفاً داماد فرزند حساب مي شود. نهايت استدلالي کهـ مي شود از اين آيه گرفت آن است کهـ پيامبر صلي الله عليه وسلم احترام ويژهـ اي نسبت به پنج تن مذکور قائل بودند کهـ اين را هيچ کس تا به حال انکار نکرده است.

منابع ومأخذ

1 - قرآن کريم

2 - صحيح بخاري

3 - صحيح مسلم

4 - تفسير مظهري

5 - تفسير روح المعاني

6 - تفسير القرآن العظيم

7 - تفسير نمونه

8 - پيام قرآن

9 - زاد المعاد

10 - الفتح

11 - سيره ابن حشام

12 - طبقات ابن سعد

13 - تاريخ المدينه

14 - البدايه والنهايه

15 - دلايل النبوة

16 - تاريخ الاسلام

17 - تاريخ طبري

18 - اينترنت

منبع: پايگاه اطلاع رساني حوزه ي علميه ي انوار العلوم خير آباد

http://www.anvarweb.net/showarticle.aspx?id=75

امضاء