ابن تيميه در آئينه انديشه متفكران

نويسنده: جعفر سبحانى

جهان هستى، جهان كنشها وواكنشها، وبه اصطلاح علمى، جهان عملها وعكس العملها است، لطيف ترين نسيمى كه در آن نقطه جهان مى وزد، در تلطيف هواى تمام نقاط جهان مؤثر است، ويا نورى كه از دورترين نقاط جهان بر زمين ميتابد، در پرورش گياهان وجانداران وديگر اوضاع جهان مؤثر مى باشد واگر بشر براى لمس اين تاثيرها وتاثرها وسيله اى در اختيار ندارد، آسيبى به ضابطه علمى نمى رساند.

ابن تيميه در سرزمين علم ودانش، مهد فلاسفه ومتكلمان وفقيهان انديشه جسم بودن وجهت داشتن خدا را مطرح كرد وسفر به زيارت مرقد رسول گرامى را تحريم نمود، توسل به ارواح مقدس پيامبران واولياء را شرك ناميد وبزرگداشت ميلاد نبى را، بدعت شمرد و. . . شكى نيست، به حكم ضابطه ياد شده، اين كنشها، بدون واكنش، نخواهد بود، در جهان اسلام پيوسته انديشمندان غيورى بوده وهستند كه از اصول اسلام ودستاوردهاى قرآن، به شدت دفاع ميكنند، وآنچهـ در توان دارند، در اين راه، نثار مينمايند.

ابن تيميه، با انتشار رساله «العقيدة الحموية» دست به ريسك بزرگى زد و پس از آن، با ولاء وعشق مسلمانان به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، بازى كرد وبا يك رشته ظاهر سازيها، سنت هفتصد ساله را، به باد انتقاد گرفت، تبرك به قبر پيامبر را، حرام دانست واز اين طريق وصيت شيخين را كه سفارش كرده بودند، در كنار قبر پيامبر به خاك سپرده شوند، خدشه دار ساخت.

به طور مسلم، هر يك از اين كارها كافى بود كه قلمها وخامه هاى انديشمندان اسلامى بر ضد او به حركت در آيند، وعلماى اسلام، او را به محاكمه بكشند، وتوده مردم را از انديشه هاى زيانبار او بر حذر دارند.

در جهان اهل سنت سابقه ندارد يك عالم حنبلى، بارها به دادگاه دعوت شود، وبه تبعيد، زندان محكوم گردد ودر خود زندان، از مطالعه ونگارش محروم شود وما اجمال سرگذشت محنت بار او را به نقل از شاگرد وى ابن كثير در تاريخ خود بنام «البداية والنهاية» در اين جا مى آوريم:

1 - در سال 698، گروهى از فقهاء بر ضد ابن تيميه قيام كرده وخواستند كه او را به مجلس قاضى جلال الدين حنفى احضار كنند، او حاضر نشد، سرانجام در شهر بر ضد رساله او به نام «الحمويه» ندا سر داده شد.

2 - در هشتم رجب سال 705، قضات شهر همراه با ابن تيميه در قصر نائب السلطنة حاضر شدند ورساله «الواسطية» ابن تيميه قرائت شد ودر دوازدهم ماه در نشست دوم، كمال الدين زملكانى با او به مناظره پرداخت، ومردم از جودت ذهن وبحث نيكوى مناظر تشكر كردند.

در هفتم شعبان، در نشست سوم، وى به تبعيد به مصر محكوم شد، ودمشق را به عزم مصر ترك گفت و چون در آنجا، نيز از نشر انديشه خود دست بر نداشت، در مجلس مخصوصى، شمس بن عدنان با او به مناظره پرداخت، سرانجام ابن محلوف مالكى قاضى وقت، او را محكوم به زندان كرد، ورسما بر ضد او در مصر وشام اعلاميه منتشر شد، واين بر حنابله كه ابن تيميه نيز از آنان بوده، سنگين آمد. وسرانجام پس از فعل وانفعالها، شيخ در 22 ربيع الاول سال 707 از زندان آزاد شد واقامت در مصر را بر انتقال به دمشق ترجيح داد.

3 - وى پس از آزادى در نشر عقايد خود پافشارى ميكرد وابن عطاء با او مناظره نموده واو را به محكمه قاضى بدر الدين بن جماعة كشانيد قاضى احساس كه وى در سخنان خود، نسبت به پيامبر ادب را رعايت نميكند، او را روانه زندان كرد وسرانجام در آغاز سال 708، آزاد شد.

4 - فعاليت مجدد شيخ سبب شد آخر ماه صفر 709 به اسكندريه مصر تبعيد شود و پس از هشت ماه اقامت در آنجا، در 709 به قاهره بازگشت ودر آنجا ماند تا سال 712 به شام بازگشت (1) .

5 - در روز پنجشنبه دوم رجب سال 720، به خاطر فتاواى دور از مذاهب اسلامى به دار السعادة احضار شد، قضاة هر چهار مذهب او را نكوهش كردند، ومحكوم به زندان شد تا دوم محرم 721، از زندان آزاد گرديد.

6 - شكايات فراوانى از علماء ودانشمندان درباره او سبب شد كه حاكم وقت او را در قلعه دمشق زندانى سازد، واز هر نوع فعاليت حتى نوشتن، ممنوع گردد وسرانجام در سال 728 در زندان جان سپرد (2) .

در اين جا از تذكر نكته اى ناگزيريم وآن اينكه: ممكن است، كسى يك چنين مقاومت واستوارى در راه انديشه را مايه ستايش بداند واو را اسطوره مقاومت وثبات در راه عقيده تلقى كند، ولى يك چنين انديشه جز ساده نگرى، چيزى بيش نيست زيرا لجاجت در برابر حق، غير از مقاومت در راه عقيده است، خصلت نخست كاملا محكوم ونكوهيده است، ودومى در صورتى قابل ستايش است، كه خود عقيده كاملا مقدس باشد، انسانى كه روى يك رشته انگيزه هاى مادى، واغراض شخصى به ثبات در راه عقيده تظاهر ورزد، آن نيز مقدس نيست.

اگر ثبات در راه عقيده به طور در بست كار خوبى باشد بايد شيطان را به خاطر ثبات در عقيده خود، ستايش كنيم زيرا او نيز در راه عقيده خود تا درون دوزخ پيش رفت، و «نار» را بر «عار» برگزيد.

ثبات ابن تيميه، لجاجت در برابر كليه علماى اسلام ومذاهب چهارگانه اهل سنت بود، او به روشنى مى ديد كه انديشه هاى او درباره صفات خدا ومقامات پيامبر، افكار كليه فقيهان وقضاة اسلام را بر ضد او شورانيده، و پيوسته دستگير وتبعيد وزندانى مى شود، ودر اين ميان، مساله سياسى نبود تا تصور شود كه گروهى روى اغراض سياسى، ويا شخصى ومادى با او در افتاده و پيوسته او را به محاكم قضائى مى كشند:

در مكتب اهل سنت اتفاق علماى يك عصر، تا چهـ رسد، اتفاق علماء هفت قرن، حجت وواقع نما است وتخلف از آن تخلف از جامعه اسلامى است كه دوزخ را به دنبال دارد. وآنان بر اين مطلب با آيه ياد شده در زير استدلال ميكنند آنجا كه مى فرمايد:

(ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى ويتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولى ونصله جهنم وسآءت مصيرا) (3) .

كسى كه پس از روشن شدن حقيقت از در مخالفت با پيامبر در آيد واز راهى جز راه مؤمنان پيروى كند، ما او را از پى همان كسى كه دوست داشته، مى فرستيم ودر دوزخ وارد مى كنيم، چهـ جايگاه بدى است.

نكته قابل توجه در آيه: جمله (ويتبع غير سبيل المؤمنين) است، كه تخلف از جرگه مؤمنان را جائز نميشمارد اكنون يادآور ميشويم كه جامعه مؤمنان، متجاوز از هفتصد سال، به قبر وضريح پيامبر تبرك جسته، وساختن سايبان وبنا را يك نوع اظهار محبت به پيامبر مى دانستند، ويكى از فرائض افراد با ايمان، اظهار علاقه به پيامبر وابراز محبت است، مخالفت با چنين سنت چند صد ساله اى، جز تجسم بخشيدن به (ويتبع غير سبيل المؤمنين) چيزى ديگرى نيست.

پاسداران اصول وفروع اسلام در عصر ابن تيميه و پس از او، بيانات نافذ ومحكمى درباره شخص او وكتابهاى وى، دارند وگاهى قضات مذاهب چهارگانه سند واحدى را امضاء كرده ومردم را از پيروى از افكار وى باز مى داشتند، ودر حيات و پس از مرگ ابن تيميه، رساله ها وكتابهاى فراوانى، در نقد انديشه هاى او نوشته اند كه ذكر اسامى آنها، مايه اطاله سخن است وما اكنون به صورت گذرا اين شخصيتها را نام مى بريم شخصيتهائى كه هر يك در عصر خود، ستاره فروزانى بودند كه امت اسلامى از نور انديشه هاى آنان، بهره مى گرفت وهيچ دانشمند اسلامى نميتواند، نقد ورد آنها را از طريق اغراض شخصى تفسير كند.

برخورد انديشه ها مايه تكامل است

برخورد دو انديشه به صورت نفى واثبات مانند اصطكاك دو سيم مثبت ومنفى است كه از آن نور وحرارت مى جهد وبه محيط، روشنى وگرمى مى بخشد، وتكامل علوم و پيشرفت تمدن، در سايه گفت وشنودها، بررسيها ودرگيريهاى علمى صورت مى پذيرد، و پس از اندى، فرضيه ها به حقيقت، وانكارها وشكها، به علم ويقين تبديل مى شود. از اين جهت نبايد، اختلاف دو دانشمند را با يكديگر، نشانه حقد وكينه انگاشت وآنرا غير اصولى توصيف كرد. ولى هر گاه ابراز انديشه از طرف عالمى سبب شود، كه همه دانشمندان بر ضد فكر او بشوند، وبه رد ونقد انديشه هاى او بپردازند، وكوچكترين انعطاف پس از مرور قرنها پديد نيايد، طبعا بايد يك چنين اتفاقى را گواه بر بى پايگى آن انديشه ها دانست، وآن را جز از طريق علاقه به اظهار حق، وزدودن باطل، نبايد تحليل كرد.

اختلاف دانشمندان اسلام، با ابن تيميه درباره صفات خدا، وتوحيد وشرك، مربوط به ضابطه دوم است، واز روزى كه مساله كفر آميز، تجسم وجهت داشتن خدا، ويا جسارت به ساحت انبياء واولياء از جانب ابن تيميه عنوان شد، قلمها وخامه ها، مناظرات ومحاكمات، براى صيانت عقائد توده مردم به حركت درآمدند، وهر كسى، به نوعى او را محكوم كرد، وسخن او را نقد نمود وبزرگان اهل سنت كه با وى هم عصر بودند، ويا پس از وى مى زيستند، در نقد انديشه هاى او بيش از بيست رساله نوشتند وناقدان انديشه هاى او از شخصيتهائى بودند، كه مراجعه به بيوگرافى آنها در كتابهاى تراجم، ما را به مقام بلند علمى آنها رهبرى مى كند. اينك در اين بخش، به ذكر اسامى، ونقل وگزيده اى از سخنان آنها درباره ابن تيميه اكتفاء ميكنيم واگر رد وانتقاداتى را كه از طرف دانشمندان شيعه انجام گرفته، بر آنها بيفزاييم با انبوهى از كتاب ورساله، يا مناظره ومحاكمه روبرو مى شويم كه در تاريخ براى خود كم نظير است.

1 - صفى الدين هندى 644 - 715

صفى الدين از داناترين مردم به مذهب امام ابو الحسن اشعرى بوده ودر هر دو اصول: (اصول دين، واصول فقه) سرآمد روزگار به شمار مى رفت; وى نخستين كسى است كه در سال 705 در دار السعادة با ابن تيميه به مناظره پرداخت، ودر تقرير وتبيين مطلب، فوق العاده توانا بود، ودر مناظره به يك نقطه فشار مى آورد، در حالى كه ابن تيميه از شاخه اى به شاخه اى مى پريد از اين جهت صفى الدين به وى گفت چرا ادب مناظره را رعايت نميكنى، تو گنجشك وار، از شاخه اى به شاخه اى مى پرى، مجلس مناظره در دار السعادة دمشق، با پيروزى صفى الدين به پايان رسيد وابن تيميه ودار ودسته او از وظائف دولتى بر كنار شدند (4) .

2 - كمال الدين زملكانى ت - 67 - 733

كمال الدين معروف به قاضى القضاة زملكانى، قاضى تواناى منطقه حلب بود، واو دومين كسى است كه در سال 705 با ابن تيميه به مناظره پرداخت، واو مؤلف كتاب «الدرة المضيئة في الرد على ابن تيميه» است كه كشف الظنون از آن ياد كرده است، سبكى مى گويد: وى نظريه ابن تيميه را پيرامون زيارت وطلاق رد كرده است (5) .

3 - شهاب الدين حلبى/ م 733

شهاب الدين حلبى از دانشمندان بنام دمشق، ومعاصر با ابن تيميه بوده ودر نقد نظريه او پيرامون جهت داشتن خدا رساله مستقلى نوشته، وسبكى در طبقات الشافعيه متن رساله وى را در ترجمه او نقل كرده است. وى در آغاز رساله مى گويد: آنچهـ مرا به نگارش اين رساله وادار كرد اين بود كه اخيرا رساله اى از طرف برخى منتشر شده وكسانى را كه قدم راسخى در معارف ندارند، فريب داده است، من نخست عقيده اهل سنت را نقل كرده، آنگاه به نقد عقيده ابن تيميه مى پردازم (6) .

4 - شمس الدين ذهبى/ م 748

ذهبى از شخصيتهاى بزرگ حنابله است، ودر تاريخ ورجال خدمات ارزنده اى انجام داده وكتابهاى او جزء مصادر رجالى وتاريخى است. وى در كتاب «تذكرة الحفاظ» به ترجمه ابن تيميه پرداخته ودر آنجا چيزى نگفته است. ولى پس از رو شدن عقائد او، نامه گسترده اى به وى نوشته ونامه را با اين جمله ها آغاز ميكند:

«يا رب ارحمني واقلني عثرتي. . . وا اسفاه على السنة واهلها، واشوقاه الى اخوان يعاونني على البكاء. . .»

خدايا بر من رحم كن ولغزش مرا پس گير، تاسف بر نابودى سنت پيامبر واهل آن! (7)

5 - صدر الدين مرحل م حدود 750

صدر الدين پيشواى بزرگ در كلام اشعرى ومحقق در دو اصول (اصول دين واصول فقه) بشمار ميرود واز ذكاوت شگفت آور وحافظه فوق العاده اى برخوردار بود ومناظرات متعددى با ابن تيميه انجام داد دشمن شكست خورده در سنگر علم در صدد سنگ اندازى در مسائل اجتماعى بر آمد واو را متهم به مطالبى كرد كه از آن پيراسته بود (8) .

6 - على بن عبد الكافى سبكى م / 756

على بن عبد الكافى، از محدثان وفقيهان بزرگ دمشق بوده ونويسنده «طبقات الشافعيه» تاج الدين سبكى فرزند او است، وى در جلد دهم كتاب خود ص 176 و. . . ترجمه گسترده اى از پدر آورده كه علاقمندان ميتوانند به آن مراجعه كنند. وى در فقه، شافعى، ودر كلام، اشعرى بود، شيخ ذهبى با آنكه به حنابله تعصب مى ورزيد نسبت به او فوق العاده خاضع بود واو را با دو بيتى ستوده كه مضمون آنرا مى آوريم:

«منبر مسجد اموى كه گردن مى كشيد، در برابر محدثى مانند سبكى آنگاه كه روى آن قرار گرفت، خضوع كرده وى حافظترين مشايخ عصر در حديث وسخنورترين وداورترين آنهاست» (9) وى كتاب مستقلى به عنوان رد بر انديشه هاى ابن تيميه نوشت، در آن به كليه شبهات او پيرامون مسافرت براى زيارت پيامبر، وزيارت قبر او پاسخ گفته وآن را «شفاء السقام» ناميد. اين رساله به سال 1318، در مصر چاپ شده است، وى علاوه بر اين كتاب، كتاب ديگرى به نام «الدرة المضيئة» نوشته ودر آغاز آن چنين مى گويد: ابن تيميه در اصول عقايد، بدعتها نهاد، واستوانه هاى اسلام واركان آن را شكست او مدتها در پوشش پيروى از كتاب وسنت، وتظاهر به دعوت به حق، زيست ناگهان نقاب كنار رفت، پيروى از كتاب وسنت به بدعت گذارى ودورى از مسلمانان تبديل شد.

7 - محمد بن شاكر كتبى م / 764

محمد بن شاكر كتبى مؤلف «فوات الوفيات» كه آن را به عنوان «ذيل» كتاب وفيات الاعيان ابن خلكان نوشته است، مى گويد: ابن تيميه كتابى پيرامون فضائل معاويه نوشته وفتوى داده است كه لعن بر يزيد جائز نيست (10) .

8 - ابو محمد يافعى م / 768

ابو محمد عبد الله بن اسعد مورخ، معروف به يافعى نويسنده كتاب «مرآة الجنان» در ترجمه ابن تيميه مينويسد: ابن تيميه به خاطر مسائل فكرى خاصى، زندانى وبازداشت شد، بدترين فتواى وى اين بود كه از زيارت پيامبر نهى كرده واعتقاد به «جهت» را مطرح نمود او «استوا» را در آيه (ان الله على العرش استوى) به معنى ظاهرى تفسير مى كرد وبراى خدا، حرف وصوت معتقد بود وبراى پيشگيرى از سرايت عقيده او در دمشق ندا شد كه هر كس بر عقيده او باشد جان ومال او هدر است (11) .

9 - ابو بكر حصنى دمشقى م / 829

تقى الدين، پيشواى بزرگ، مؤلف كتاب «دفع شبه من شبه وتمرد» كه در سال 1350 در مصر چاپ شده است، در كتاب ياد شده مى نويسد:

در سخنان ابن تيميه نگريستم، احساس كردم كه وى ميل به باطل وگرايش به پيروى از آيات متشابه براى فتنه انگيزى دارد در كتابهاى او چيزهايى ديدم كه زبان را ياراى گفتن وانگشتان را قدرت نگارش نيست (12) .

10 - ابن حجر عسقلانى م / 852

احمد بن حجر عسقلانى، شخصيتى است كه نياز به تعريف وتوصيف ندارد او در عصر خود پيشواى بلا منازع بود، ودر كتاب «الدرر الكامنة» زندگى ابن تيميه را منعكس كرده ومى گويد:

ابن تيميه در محكمه اى كه قاضى آن مالكى مذهب بود، محكوم وباز داشت شد، كه وقتى قاضى آگاه شد كه برخى با او در رفت وآمد هستند، دستور داد، كه اگر او را نكشته اند، هر نوع تماس با او را ممنوع سازند و چون او كفر ورزيده، كشتن او بدون مانع است.

سرانجام ياد آور ميشود، كه برخى مى گويند: او خواهان رياست بود واز جسارت به خلفاء ابا نداشت (13) .

آيا گواهى اين شخصيتها كافى در انحراف فكرى او نيست؟ آيا باز ميتوان او را، پيرو مذهب اهل سنت وجماعت دانست؟ در حالى، كه شخصيتهاى عظيمى از آنان دست رد بر سينه او زده وافكار او را كاملا نادرست مى شمارند واين افراد غالبا با او معاصر بوده ويا كمى پس از او زندگى مى كردند. واگر تصور شود، انگيزه اين پرخاشگريها مساله «تعاصر» وبه اصطلاح حجاب معاصرت بوده است پاسخ آن با خواندن نقدها وانتقادهاى متاخران، از وى، روشن مى گردد، وهم اكنون با آوردن نظريه هاى دانشمندان متاخر از عصر او، واقعيت اين انتقادها را آشكار مى سازيم.

انگيزه پرخاشگريها ودر گيريها حس واقع گرائى، يا حجاب معاصرت؟!

در زندگى دانشمندان، انگيزه درگيريها در مسائل فكرى وعلمى، در گرايشهاى درونى به نام «حس واقع گرائى» و «حقيقت طلبى» خلاصه ميشود، واين ندائى است كه انسان آنرا از درون مى شنود، و پيوسته با قطع نظر از ديگر انگيزه هاى شخصى ومادى، از حقيقت (ولو به عقيده خودش) جانبدارى كرده و چهـ بسا در راه آن جان ومال خود را نيز نثار كند.

ولى - در عين حال - نميتوان از عامل ديگرى به نام «حجاب معاصرت» چشم پوشيد، معاصرت دو دانشمند، حجاب غليظى است كه مانع از رؤيت حقيقت در آينه انديشه معاصر ميشود، واز اين جهت ستايش معاصر در كلمات معاصر ديگر كم است، در حالى كه براى ستايش گذشتگان قلمها وخامه ها پيوسته در حركت وجريان مى باشد.

ولى بايد توجه نمود پرخاشگرى بر افكار وانديشه هاى ابن تيميه، ارتباطى به مساله «معاصرت» نداشته، ومعاصر وغير معاصر در اين خط يكسان بودند.

پرخاشگران گذشته كه با نام ونظريه آنان درباره ابن تيميه در صفحات قبل آشنا شديم - هر چند معاصر ويا نزديك به عصر بودند ولى انتقاد از افكار او اختصاص به معاصران يا نزديكان به عصر او ندارد بلكه دور افتادگان از عصر او ريشه كن كردن انديشه هاى او، دست كمى از هم عصران ويا نزديكان به عصر او را نداشته اند، ورشته انتقاد تا اين لحظه كه قلم نگارنده روى كاغذ مى گردد ادامه دارد ودر تمام اقطار اسلامى عربى وغير عربى مانند هند و پاكستان، وبنگلادش وتركيه وايران، رديه هاى فراوانى بر مكتب او نوشته اند، اينك براى ارائه اين حقيقت از دانشمندان بزرگ ديگرى نام مى بريم، كه راه گذشتگان را پيموده اند، وبايد بدانيم تا انديشه هاى ايشان به وسيله قدرتهاى ذى نفع، ترويج مى شود، اين راه ادامه خواهد داشت، زيرا دانشمندان اسلامى، سخن حضرت رسول را كه فرمود: «اذا ظهرت البدع فعلى العالم ان يظهر علمه والا فعليه لعنة الله» (14) را به خاطر سپرده اند ورهروان اين راه هستند، مگر اينكه اين فتنه بخوابد، ومحيط زيست اسلامى از اين سموم پاك گردد.

11 - جمال الدين اتابكى (812 - 874)

وى مؤلف كتاب «المنهل الصافي والمستوفي بعد الوافي» است كه به عنوان استدراك دوم بر «وفيات» ابن خلكان نوشته شده است واو مينويسد: ابن تيميه در يكى از محاكم سندى را امضاء كرد ودر آن خود را اشعرى مذهب خواند، وصريحا گفت: كه ظاهر آيه (الرحمن على العرش استوى) مقصود نيست ونزول خدا به آسمان اول، بسان استواء او بر عرش، براى او مجهول است، آنگاه از گفته هاى قبلى خود توبه كرد وگروهى از علما بر صحت سند وامضاء او گواهى دادند (15) .

12 - شهاب الدين ابن حجر هيتمى (م 973)

ابن حجر هيتمى در كتاب «الفتاوى الحديثة» ابن تيميه را چنين معرفى مى كند: ابن تيميه كسى است كه خدا او را خوار وذليل وگمراه وكور وكر ساخته است و پيشوايان بزرگ، فساد عقيده ودروغ بودن اقوال او را روشن ساخته وهر كس مايل است; به كتاب پيشواى بزرگ كه در امامت وجلالت واجتهاد او اتفاق نظر است يعنى ابو الحسن سبكى، وكتاب فرزند او تاج الدين ونوشته عز بن جماعت وشخصيتهاى ديگر از فقهاى شافعى ومالكى وحنفى، مراجعه كند.

ابن تيميه نه تنها متاخرين را به باد انتقاد مى گيرد بلكه بر پيشينيان مانند عمر بن الخطاب وعلى بن ابى طالب نيز اعتراض مى نمايد. خلاصه، سخن او قيمت ندارد، وبايد او را بدعت گذار، گمراه وگمراه كننده دانست. خدا با عدلش با او رفتار كند وما را از شر عقيده او حفظ نمايد. او براى خدا جهت ثابت كرده وبراى وجود او جزء انديشيده است (16) .

13 - ملا على قارى (م/1016)

وى شارح كتاب «الشفاء في تعريف حقوق المصطفى» نگارش عياض بن موسى (م/544) است واين كتاب از نفيس ترين كتابهائى است كه درباره حقوق پيامبر گرامى نوشته شده است وآنرا گروهى شرح كرده اند، از آنهاست، ملا على قارى كه شرح وى بر شرح شفاى قاضى عياض معروف است، وى مى گويد: ابن تيميه سفر زيارتى را تحريم كرده وراه افراط را در پيش گرفته است، همچنان گروهى كه آن را از ضروريات دين شمرده اند، كه انكار آن مايه كفر است، راه افراط رفته اند هر چند نظريه دوم، نزديك به حقيقت است، زيرا تحريم چيزى كه علماء اسلام بر استحباب آن اتفاق دارند، بالاتر از تحريم چيزى است كه علماء بر مباح بودن آن، اتفاق داشته باشند، ودومى در نظر دانشمندان مايه كفر است (17) .

14 - المكناسى معروف به ابن القاضى (960 - 1025)

وى ابن تيميه را در كتاب خود به نام «درة الحجال فى اسماء الرجال» نام برده ومى گويد: او فتاواى شاذ داشت، وخيال ميكرد كه مجتهد است (18) .

15 - شيخ محمد بخيت (م پس از 1330)

شيخ محمد بخيت از علماى بزرگ «ازهر» واز مدرسان عالى مقام آنجا بوده ومرحوم مصلح بزرگ شيخ محمد حسين كاشف الغطاء در كتاب خود به نام «نقض فتاوى الوهابية» ياد آورد مى شود كه در سال 1330 در مصر، در مجلس درس او حاضر شده واز او بهره گرفته است. وى در كتاب «تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد» عبارت ابن حجر را در فتاواى حديثه نقل كرده آنگاه ياد آور مى شود در زمان ما گروهى به نشر كتابهاى ابن تيميه همت گمارده، وفتنه خوابيده را بيدار مى كنند، از اين جهت بر خود لازم ديدم كه كتاب «شفاء السقام» سبكى را كه بهترين رد بر ابن تيميه است منتشر سازم (19) ودر حقيقت كتاب «تطهير الفؤاد» را به عنوان مقدمه كتاب سبكى نوشته وهر دو در سال 1318 در مصر چاپ شده است.

16 - يوسف ابن اسماعيل نبهانى (1265 - 1350)

يوسف بن اسماعيل نبهانى، رئيس محكمه حقوق بيروت، مؤلف «القصيدة الرائية الصغرى فى ذم البدعة الوهابية» در كتاب «شواهد الحق» پس از ياد آورى گروهى از منتقدان بر ابن تيميه مينويسد: دانشمندان مذاهب چهارگانه بر رد بدعتهاى ابن تيميه اتفاق نظر دارند، نه تنها مطالب او را استوار ندانسته اند، در كمال عقل او نيز خدشه كرده اند. او با اجماع مسلمانان مخالفت كرده مخصوصا آنچهـ مربوط به سرور مرسلين است (20) .

نبهانى از نويسندگان معروف قرن چهاردهم اسلامى است وكتاب ارزشمند او به نام «الشرف المؤبد» از كتابهاى جاودان مى باشد، ومجموع كتاب حاكى است كه يك فرد واقع گرا بوده است.

17 - شيخ سلامه قضاعى عزامى (م 1379)

شيخ سلامه از دانشمندان ازهر، مؤلف كتاب «فرقان الفرقان» است كه در مقدمه «الاسماء والصفات» بيهقى چاپ شده است، از همين كتاب احاطه او بر مسائل كلامى، وحديث نبوى كاملا هويدا است وى مى گويد: مذهب ابن تيميه معجونى از مذاهب گوناگون است.

او در مساله توحيد، كاملا از مذهب «كراميه» (21) پيروى مى كند كه براى ذات خدا، اجزاء، جهت، مكان، حركت، فرود وبالا رفتن قائل است.

در برخورد با ديگر مذاهب اسلامى، ويژگى خوارج به خود ميگيرد، تمام فرق اسلامى را تكفير مى كند، وهمه را مشرك مى داند، او در نوشته هاى خود دچار تناقض است، نخست مدعى مى شود كه اگر حوادث را تعقيب كنيم، به سر آغاز آن نمى رسيم وصحابه وتابعان نيز بر اين عقيده بوده اند، اندكى بعد مى گويد: صحابه در نخستين چيزى كه خدا آفريده اختلاف كرده اند كه آيا آن آب است يا قلم، در حالى كه اختلاف در نخستين آفريده با بى نهايت بودن خلقت سازگار نيست.

او در حالى كه به «جهميه» بد مى گويد ناگهان «جهمى» مى شود ومى گويد: آتش دوزخ پايان مى پذيرد وكافران در دوزخ جاودان نيستند (22) .

18 - شيخ محمد كوثرى مصرى/م 1371

كوثرى از نوادر روزگار در تتبع وكتاب شناسى وآشنايى به فرق اسلامى است، وى با انتشار كتاب سبكى به نام «السيف الصيقل» وافزودن تكمله اى بر آن، ضربت مهلكى بر وهابيت در مصر فرود آورد. وى در مقدمه اسماء وصفات بيهقى از كتاب غوث العباد (ط حلبى مصر) از ابن تيميه نقل مى كند كه وى تصريح كرده كه خدا مى تواند بر پشت مگسى قرار گيرد تا چهـ رسد به عرش با آن عظمت! وهمه اينها گواه بر مجسم بودن او است (23) .

19 - محمد ابو زهره/م 1396

شيخ محمد ابو زهره كتابى پيرامون زندگى ابن تيميه نوشته وتا آنجا كه توانسته كوشيده است نقاط ضعف او را منعكس نكند، ولى سر انجام ناچار مى شود در مواردى نظريه هاى او را تخطئه كند از آن موارد: مساله منع تبرك به آثار پيامبر است مى گويد: من با ابن تيميه در مساله تبرك به آثار پيامبر كاملا مخالف هستم. تبرك به اثر، عبادت صاحب اثر نيست، بلكه مايه ياد آورى وعبرت گيرى وبصيرت طلبى است (24) .

20 - در اين جا دامن سخن با نقل مضمون سندى كه قضات چهارگانه مذاهب اهل سنت درباره ابن تيميه امضاء كرده اند به پايان مى رسانيم تا روشن شود كه نظر علماء وقضات نسبت به اين مرد چگونه بوده است.

پس از بالا گرفتن انديشه هاى ابن تيميه، قضات مذاهب چهارگانه، همگى تصميم بر طرد او گرفتند، تا او را به خاطر جسارتهاى زياد از پيكر امت اسلامى جدا سازند وسرانجام او را يك مرد منحرف معرفى كردند كه بايد از نشر انديشه هاى خود دست بردارد، ودر غير اين صورت، زندانى مى گردد وبه توده مردم آگاهى داده ميشود كه از او پيروى نكنند اين سند را افراد ياد شده در زير كه قضات مذاهب چهار گانه بودند امضاء كردند: (25) .

1 - بدر بن جماعه، قاضى شافعيه.

2 - شهاب الدين جهبل، قاضى مالكيه

3 - محمد بن جريرى انصارى، قاضى حنفيه

4 - احمد بن عمر مقدس حنبلى قاضى حنابله

آيا با وجود اين كلمات واين محكوميتها، براى كسى جاى شك وشبهه باقى مى ماند؟ يك نفر يا دو نفر را مى توان گول زد ودين يك نفر ودو نفر را مى توان خريد، نه چهار قاضى القضات مذاهب چهار گانه كه دهها قاضى زير نظر آنها كار مى كنند.

پى نوشت ها:

(1) البداية والنهاية، ج 14، ص 52 و. . .

(2) المنهل الصافي والمستوفي بعد الوافي، ص 340.

(3) سوره نساء/115.

(4) طبقات الشافعية 9/162 - 164.

(5) طبقات الشافعية 9/190 - 191 - كشف الظنون 1/744 وهدية العارفين 2/846.

(6) - طبقات الشافعية 9/35.

(7) تكملة السيف الصقيل، ص 190 ومقدمه اسماء وصفات بيهقى ص 139.

(8) طبقات الشافعية 9/253.

(9) فرقان القرآن/129.

(10) فوات الوفيات 1/77.

(11) مرآة الجنان 4/277، 240.

(12) دفع شبهة من شبه وتمرد - ص 216.

(13) الدرر الكامنة، ج 1 ص 154 - 156.

(14) كنز العمال 1/903 و 10/29140، سفينة البحار مادة «بدع» .

(15) المنهل الصافى، ج 1/ص 336 - 340.

(16) الفتاوى الحديثة، ص 86 سخن ابن حجر گسترده است به همين اندازه بسنده شد.

(17) حاشيه نسيم الرياض، ج 3 ص 514.

(18) درة الحجال فى اسماء الرجال 1/30، اين كتاب به عنوان ذيل بر كتاب «وفيات الاعيان» ابن خلكان نوشته شده است.

(19) تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد ص 9 - 12 - چاپ مصر.

(20) كتاب شواهد الحق، با پنج رساله ديگر بنام «علماء المسلمين والوهابيون» به همت حسين حلمى در استامبول چاپ شده است.

(21) منسوب به كرام سجستانى است كه در سال 250 درگذشته است وگروه مجسمه، پيرو اين مذهب مى باشند.

(22) فرقان القرآن/132 - 137.

(23) مقدمه اسماء صفات، ص ب.

(24) ابن تيميه حياته وشخصيته، ص 228.

(25) السيف الصقيل ص 155، دفع شبهة من شبه وتمرد، ص 45.

http://altohid.com/index.php/1388-03-27-14-53-35/143-1388-03-30-11-03-37