عدالت عمر - پست سايت سنت-پسر خاله خالد



بسمه تعالی

Eiman
جاي تعجب دارد كه چگونه محقق بي‌غرض چنين دليلي را جزء دلايل اعراض كل مسلمين (البته من جمله حضرت علي (رض)) از ماجراي غدير محسوب مي‌كند. كسي نيست از او بپرسد كه پسر خوب، تا زمان رحلت رسول‌الله(ص) مگر كسي غير از خود رسول‌الله(ص) نسبت به تقسيم بيت‌المال اقدام مي‌كرد و آيا در تاريخ ساخته ذهن شما، حضرت علي(رض) در دوره‌اي از تاريخ زندگي رسول‌الله(ص) تقسيم كننده بيت‌المال يا با وجود حضور حضرت پيامبر(ص) ايشان مسئوليت تئوري سازي براي تقسيم بيت‌المال را بر عهده داشته‌اند كه شما از آن سوابق به اين نتايج رسيده‌ايد؟
محقق بي‌اطلاع از تاريخ اسلام بر اين تصور بوده است كه باز هم مثل دفعات قبل همه چيز اسلام و همه خصايل خوب خاص و ويژه حضرت علي(رض) بوده است و بس و بقيه تكليف‌شان مشخص است. ولي من باب اطلاع وي كافي است به كتاب شيخين مراجعه كنيم و ببينيم سيدعبدالرحيم خطيب به نقل از تاريخ ابن‌كثير (رح) در مورد عدالت عمر فاروق(رض)‌و برابري همگان در ديدگاه وي چه مي‌نويسد:


1- آیا هیچ فکر کرده اید که چرا با اینکه علی (ع) هنوز خلافت او را ندیده بودند چرا در شورای بعد عمر با غلاظ و شداد از او قول گرفتند و به همین جهت او را کنار گذاشتند که فقط کتاب الله و سنّة نبیه (ص) کافی نیست بلکه باید به سیره شیخین هم عمل کنی؟ گویا وقتی چند صباحی با کسی زندگی کنند مشکل نیست بدانند اگر سر کار آمد چگونه رفتار می کند.

2- در کتب حدیث زیاد ذکر شده است که حضرت رسول (ص) فی الجمله تولیت تقسیم بیت المال را به امیر المؤمنین (ع) واگذار کرده بودند بطوری که چون منصوب پیامبر بودند در زمان ابوبکر و عمر هم ادامه داشت:

سنن أبي داود ج3/ص146
2983 حدثنا عباس بن عبد العظيم ثنا يحيى بن أبي بكير ثنا أبو جعفر الرازي عن مطرف عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال سمعت عليا يقول ولاني رسول الله صلى الله عليه وسلم خمس الخمس فوضعته مواضعه حياة رسول الله صلى الله عليه وسلم وحياة أبي بكر وحياة عمر فأتي بمال فدعاني فقال خذه فقلت لا أريده قال خذه فأنتم أحق به قلت قد استغنينا عنه فجعله في بيت المال

3- برای رفتار عادلانه یک حاکم ، نباید فقط سراغ اقدامات عمومی و شعارها و تبلیغات رسمی که شرط ادامه کار اوست اکتفا کرد ، بلکه باید سراغ مراعات عدالت در عملکرد او با رفقایش و آنها که حق سیاسی بر او دارند نیز رفت ، اینها چیزی نیست که شیعه بگویند در کتب معتبر اهل سنت آمده که مثل شده بود که به همدیگر می گفتند غضب خدا بر تو مثل غضب خلیفه بر مغیره بن شعبه باشد او را از بصره عزل کرد سپس در کوفه نصب کرد ( در جریان مفتضحانه زنا که شاهد چهارمی گفت زیر لحاف و نفس بلند را دیدم نه چیز دیگر که عمر تکبیر گفت و سه شاهد اول را تازیانه زد: سير أعلام النبلاء ج3:ص28) :

سير أعلام النبلاء ج3:ص28
عن ابن سيرين كان الرجل يقول للآخر غضب الله عليك كما غضب أمير المؤمنين على المغيرة عزله عن البصرة فولاه الكوفة


و یا در جریان معروف مقاسمه جنجالی عمر چرا قنفذ مقاسمه نکرد؟! آیا می دانید چرا گفت اگر ابو عبیده جراح زنده بود تردیدی نداشتم که باید خلیفه بعد از من شود؟! آیا چرا کسی که به ابوبکر اصرار می کرد خالد را بکشد خود نکشت؟! چرا با آن نحو جریان عجیب خالد را عزل کرد؟! بطوریکه خود علماء اهل تسنن بگویند در جریان کشتی گرفتن در زمان بچگی که خالد او را زمین زده بود و پای عمر شکسته بود با او عداوت و کینه قدیمی داشت!!:

السيرة الحلبية ج3/ص212
وفي كلام السهيلي انه روى عن عمر بن الخطاب أنه قال لابي بكر الصديق إن في سيف خالد رهقا فاقتله وذلك حين قتل مالك بن نويرة وجعل رأسه تحت قدر حتى
طبخ به وكان مالك ارتد ثم رجع إلى الإسلام ولم يظهر ذلك لخالد وشهد عنده رجلان من الصحابة برجوعه إلى الإسلام فلم يقبلهما وتزوج امرأته فلذلك قال عمر لأبي بكر اقتله فقال لا أفعل لأنه متأول فقال اعزله فقال لا أغمد سيفا سله الله تعالى على المشركين ولا أعزل واليا ولاه رسول الله صلى الله عليه وسلم

قيل واصل العداوة بين خالد وسيدنا عمر رضي الله تعالى عنهما على ما حكاه الشعبي أنهما وهما غلامان تصارعا وكان خالد ابن خال عمر فكسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت

ولما ولي سيدنا عمر رضي الله تعالى عنه الخلافة أول شيء بدأ به عزل خالدا لما تقدم وقال لا يلي لي عملا أبدا وقيل لكلام بلغه عنه ومن ثم ارسل إلى أبي عبيدة إن أكذب خالد نفسه فهو أمير على ما كان عليه وإن لم يكذب نفسه فهو معزول فانتزع عمامته وقاسمه ماله نصفين فلم يكذب نفسه فقاسمه ابو عبيدة ماله حتى إحدى نعليه وترك له الأخرى وخالد يقول سمعا وطاعة لأمير المؤمنين


آیا بالاترین عدالت این نبود که قبول نکند مسندی را که ابوبکر بدون اذن خدا و پیامبر و مسلمین به او تفویض کرده بود؟! آیا می دانید طلحة وقتی ابوبکر او را نصب کرد چه گفت؟ گفت ابوبکر! دیدی که مردم در حالی که تو کنار عمر بودی چه از دست او کشیدند چگونه خواهد بود اگر تنها باشد؟!

الكامل في التاريخ ج2/ص272
ودخل طلحة بن عبيد الله على أبي بكر فقال استخلفت على الناس عمر وقد رأيت ما يلقى الناس منه وأنت معه وكيف به إذا خلا بهم وأنت لاق ربك فسائلك عن رعيتك فقال أبو بكر أجلسوني فأجلسوه فقال أبالله تخوفني إذا لقيت ربي فسألني قلت استخلفت على أهلك خير أهلك
اللهمّ أنجز ما وعدت لأولیائک