سابقه نوشتن حضرت (ص) :

ارسال شده در تاريخ پنجشنبه 29 اسفند 1387 - 07:54 سايت سنت:

بسمه تعالي

(( (( ((2- خداوند در آيات متعددي آنحضرت را اُمّي معرفي نموده است واُمّي به کسي گفته مي شود کهـ سواد خواندن ونوشتن را ندارد. اگر بگوييم کهـ پيامبر صلي الله عليه وسلم در آخرين لحظات زندگي اش دستور مي دهند کهـ قلم و کاغذ بياورند تا براي شما چيزي بنويسم، اين مخالف صريح آيات و کلام خداوند است کهـ مي فرمايد: «ما کنت تتلوا من قبله من کتاب ولا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون» (وقبل از آن نتوانستي کتابي را بخواني وبه خطي بنويسي تا بمادا مبطلان در نبوت تو شک کنند) ويا اينکهـ در جاي ديگر مي فرمايد: «فامنوا بالله ورسوله النبي الامي الذي يؤمن بالله و کلماته واتبعوه لعلکم تهتدون» (پس ايمان بياوريد به خدا ورسولش پيغمبر امي، آن پيامبري کهـ فقط به خدا وسخنان خدا بگرود وشما بايد پيرو او شويد تا هدايت يابيد- عنکبوت آيه: 48)

از گفته فوق (تقاضاي کتابت توسط شخص پيامبر) چنين بر مي آيد کهـ در طول سالهاي مديدي قصه امي بودن آنحضرت يک قصه ساختگي بوده ووي مي توانسته است بنويسد ودر پايان عمرش قصه امي بودن را برملا ساخته اند (العياذ بالله)) )) )) ))

همانطوري کهـ عرض کردم نميدانم اين علماء، چهـ علمايي بودند کهـ بحثهاي ريشه دار در تاريخ اسلام را گويا اصلا خبر نداشته اند، ولذا ميگويند: (العياذ بالله) !!! درخواست کتابت يعني ساختگي بودن امي بودن!

لازم است به اين چند نکته توجه فرماييد:

1- واژهـ "امي" به معناي "مکتب نرفته" است ودر تلقي عرف عام هرگز بار منفي ندارد، اگر يک واژهـ داراي بار منفي باشد براي کسي کهـ در مقامي قرار گرفته کهـ مورد توجه وعنايت مردم است به کار نميرود، چون آن واژهـ خوشايند ذهن عرف نيست وميل ندارد براي محبوب خودش به کار برد.

مکتب نرفته يعني کسي کهـ درس رسمي نخوانده ونزد استاد شاگردي نکرده است، وامروزه هم دو واژهـ مقابل هم کاربرد دارد بدون اينکهـ هيچکدام بار منفي داشته باشد يکي "حرفه اي" وديگري "آماتور"، حرفه اي کارشناس وتحصيل کرده در يک رشته است اما آماتور بدون مدرک رسمي داراي اطلاعات خوبي در آن رشته است کهـ ممکن است از سر علاقه دنبال آن رفته باشد.

کاربرد واژهـ ها نزد عرف بسيار متفاوت ميشود، کسي کهـ به خواستگاري رفته اگر بگويد من "نويسنده" هستم از کلام او نميفهمند يعني خواندن ونوشتم ميدانم، اما اگر جمله اي در برگه اي نوشته شده باشد وشما سؤال کنيد "نويسنده" اين کيست؟ ترديد نميکنند کهـ آيا ممکن است منظور شما مؤلف باشد!

عرب به کسي کهـ پس از مادرش سراغ استاد ديگر براي آموزش نرفته بود ميگفت "امي" يعني هر چهـ دارد از مادرش دارد نه از استاد هم اخذ کرده باشد، واين معنا هيچ بار منفي نداشت، والبته "امي" به معناي شخصي کهـ اهل مکهـ باشد هم به کار ميرفت چون مکهـ ام القري ناميده ميشد.

وجالب است کهـ لغويين ومفسرين کهـ فهم وارتکاز عرب را از واژهـ "امي" براي ما نقل کرده اند ميگويند امي يعني من لا يحسن الکتابه --- والأميون جمع أمي، وهو: الرجل الذي لا يحسن الكتابة (تفسير ابن كثير - (1 / 310)) ---- يعني شخصي کهـ دست روان براي نوشتن ندارد ونميتواند خوب بنويسد، در مقابل "کاتب" کهـ به معناي نويسنده در اصطلاح آن زمان ومنشي در زمان ما است.

2- در آيه اي کهـ تصريح ميشود تو خط نمينوشتي، تاکيد ميشود بر کلمه "قبله":

وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ (47) وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (48) [العنكبوت: 47، 48]

يعني تو قبل از نزول قرآن، نوشته اي نميخواندي ونوشته اي با دست خود نمينوشتي تا اين سبب شک شود کهـ تو اينها را از ديگري فرا گرفته اي.

وتذکر دهم کهـ اين علما در ترجمه اين آيه آوردند "نتوانستي بنويسي يا بخواني" وحال انکهـ اصلا در آيه عدم توانايي ذکر نشده بلکهـ "نمينوشتي" يا "نميخواندي" است.

3- خوشبختانه در يک واقعه تاريخي فراموش نشدني کهـ صلح حديبيه باشد حضرت به دست خود نوشتند واين قضيه به طور صريح کهـ قابل تشکيک نيست در صحيح ترين کتاب مسلمين کهـ صحيح بخاري باشد ونيز ده ها کتاب روايي ديگر، ذکر شد:

صحيح البخاري - (4 / 1551)

4005 - حدثني عبيد الله بن موسى عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن البراء رضي الله عنه قال: لما اعتمر النبي صلى الله عليه وسلم في ذي القعدة فأبى أهل مكة أن يدعوه يدخل مكة حتى قاضاهم على أن يقيم بها ثلاثة أيام فلما كتبوا الكتاب كتبوا هذا ما قاضى عليه محمد رسول الله قالوا لا نقر لك بهذا لو نعلم أنك رسول الله ما منعناك شيئا ولكن أنت محمد بن عبد الله. فقال (أنا رسول الله وأنا محمد بن عبد الله) . ثم قال لعلي بن أبي طالب رضي الله عنه (امح رسول الله) . قال علي لا والله لا أمحوك أبدا فأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم الكتاب وليس يحسن يكتب فكتب هذا ما قاضى عليه محمد بن عبد الله لا يدخل مكة السلاح إلا السيف في القراب وأن لا يخرج من أهلها بأحد ان أراد أن يتبعه وأن لا يمنع من أصحابه أحدا إن أراد أن يقيم بها

صحيح البخاري - (2 / 960)

2552 - حدثنا عبيد الله بن موسى عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن البراء رضي الله عنه قال: اعتمر النبي صلى الله عليه وسلم في ذي القعدة فأبى أهل مكة أن يدعوه يدخل مكة حتى قاضاهم على أن يقيم بها ثلاثة أيام فلما كتبوا الكتاب كتبوا هذا ما قاضى عليه محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالوا لا نقر بها فلو نعلم أنك رسول الله ما منعاك لكن أنت محمد بن عبد الله قال (أنا رسول الله وأنا محمد بن عبد الله) . ثم قال لعلي (امح رسول الله) . قال لا والله لا أمحوك أبدا فأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم الكتاب فكتب (هذا ما قاضى عليه محمد بن عبد الله لا يدخل مكة سلاح إلا في القراب وأن لا يخرج من أهلها بأحد إن أراد أن يتبعه وأن لا يمنع أحدا من أصحابه أراد أن يقيم بها)

ملاحظه کنيد صريحا ميگويد حضرت نوشته را گرفتند ودر حالي کهـ دست رواني براي نوشتن نداشتند نوشتند: اين.....

الترمذي في سننه ج 4/ ص 191 حديث رقم: 1670

* 105626 -) حدثنا نصر بن علي الجهضمي حدثنا المعتمر بن سليمان عن أبيه عن أبي إسحاق عن البراء بن عازب أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ائتوني بالكتف أو اللوح فكتب لا يستوي القاعدون من المؤمنين وعمرو بن أم مكتوم خلف ظهره فقال هل لي من رخصة فنزلت غير أولي الضرر وفي الباب عن بن عباس وجابر وزيد بن ثابت وهذا حديث حسن صحيح وهو حديث غريب من حديث سليمان التيمي عن أبي إسحاق وقد روى شعبة والثوري عن أبي إسحاق هذا الحديث

والله الکافي