نقل از عمر بن الخطاب:

بسمه تعالي

نقل از تاپيک حديث قرطاس در سايت سنت:

(( (( (تحقيق حديث قرطاس به اعتبار سند

عده اي از علماء بر اين نظراند کهـ حديث قرطاس از نظر سند ضعيف وغير معتبر است وآن را بطور کلي مردود مي دانند البته ناگفته نماند کهـ اين دسته از علما با تحقيق وبررسي هايي کهـ در زمينه ي اين روايت بعمل آورده اند ثابت کرده اند کهـ خبر قلم وقرطاس در اساس موضوع وروايت آن از پيامبر صلي الله عليه وسلم به هيچ وجه صحيح نيست (علامه برقعي در کتاب رهنمود سنت در رد اهل بدعت وشيخ عبد الرحيم خطيب در کتاب شيخين ونويسنده کتاب سيماي فاروق اعظم بر اين نظر اند. براي کسب اطلاعات بيشتر به کتابهاي مذکور مراجعه شود)

چنانچهـ استاد طه در کتاب مرآة الاسلام مي گويد اين خبر گرچهـ در کتب صحاح هم روايت شده ولي متن ومحتوا، طرق والقاءات آن مانع قبول صحت حديث مي باشد مجموعه دلايلي کهـ اين دسته از علماء براي ضعف ومعلول قرار دادن حديث استدلال مي کنند از قرار ذيل است:

1- از ميان آنهمه صحابه کهـ در جلسه حضور داشتند بغير از عبد الله بن عباس هيچ کسي رواي حديث قرطاس نيست وبنا به قول ابن عباس کهـ مي فرمايد: «توفي رسول الله وانا ابن عشر سنين» (آنحضرت در حاليکهـ من ده ساله بودم وفات کردند) معلوم مي شود کهـ در آن جلسه افراد خردسال حضور نداشته اند لذا ابن عباس در جلسه حضور نداشته واگر پيامبر چنين سخني را بيان مي داشتند، حتماً صحابه ديگر آنرا روايت مي نمودند. عدم روايت ديگران بيانگر اين است کهـ پيامبر صلي الله عليه وسلم چنين سخني را بيان نداشته است.)) )) ))

من نميدانم اين دسته از علماء چگونه علمايي بودند کهـ به ضرس قاطع ميگويند غير از ابن عباس هيچ کسي راوي حديث قرطاس نيست!!!

در کتب اهل سنت، حديث قرطاس از 5 نفر (تا آنجا کهـ من اطلاع دارم) از صحابه نقل شده است:

1- عمر بن الخطاب

2- جابر بن عبد الله

3- امام علي (ع)

4- عائشه

5- ابن عباس

اصل قصيه قابل انکار نيست کهـ درخواست قلم و کاغذ کردند، ولذا چاره اي نبوده تا بعدها چنين وانمود کنند کهـ به طور قطع منظور حضرت اين بوده کهـ خلافت ابوبکر را بنويسند.

ابن حزم ميگويد دائما اين روايت درخواست قلم ودوات موجب حزن براي من بود ويک غصه فراموش نشدني در جان من بود تا اينکهـ به روايتي برخورد کردم کهـ عايشه ميگويد منظور حضرت اين بود کهـ پدر من خليفه باشد پس راحت شدم وگرفتاري بر طرف شد!:

الإحكام لابن حزم ج7/ص425

ولم يزل أمر هذا الحديث مهما لنا وشجى في نفوسنا وغصة نألم لها وكنا على يقين من أن الله تعالى لا يدع الكتاب الذي أراد نبيه صلى الله عليه وسلم أن يكتبه فلن يضل بعده دون بيان ليحيا من حي عن بينة إلى أن من الله تعالى بأن أوجدناه فانجلت الكربة والله المحمود وهو ما حدثناه عبد الله بن يوسف ثنا أحمد بن فتح ثنا عبد الوهاب بن عيسى ثنا أحمد بن محمد ثنا أحمد بن علي ثنا مسلم بن الحجاج ثنا عبيد الله بن سعيد ثنا يزيد بن هارون ثنا إبراهيم بن سعد ثنا صالح بن كيسان عن الزهري عن عروة عن عائشة قالت قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه ادعي لي أبا بكر وأخاك حتى أكتب كتابا فإني أخاف أن يتمنى متمن ويقول قائل ويأبى الله والنبيون إلا أبا بكر

در اينجا از 5 نفري کهـ عرض کردم در کتب اهل سنت از آنها حديث قرطاس نقل شده را ميآورم:

1- عمر بن الخطاب ميگويد وقتي پيامبر گفتند قلو ودوات بياوريد ما بسيار ناراحت شديم و چون ترتيب اثر نداديم زنها داد زدند مگر نميشنويد؟! من گفتم حالا کهـ پيامبر مريض شده اشک افشاني ميکنيد بگذاريد خوب شود ببينيد چگونه بر گردن او سوار ميشويد! حضرت گفتند رها کنيد آنها را، آنها از شما بهترند! اين روايت را هم طبراني در معجم اوسط آورده وهم ابن سعد در طبقات:

الطبراني في معجمه الأوسط ج 5/ ص 287 حديث رقم: 5338-- ص 288 حديث رقم: 5338

حدثنا محمد بن احمد بن ابي خيثمة قال حدثنا محمد بن خلف العطار قال حدثنا موسى بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب قال حدثنا هشام بن سعد عن زيد بن اسلم عن ابيه عن عمر بن الخطاب قال لما مرض النبي صلى الله عليه وسلم قال ادعوا لي بصحيفة ودواة اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده ابدا فكرهنا ذلك اشد الكراهة ثم قال ادعوا لي بصحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا فقال النسوة من وراء الستر الا تسمعون ما يقول رسول الله صلى الله عليه وسلم فقلت انكن صواحبات يوسف اذا مرض رسول الله صلى الله عليه وسلم عصرتن اعينكن واذا صح ركبتن عنقه فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم دعوهن فانهن خير منكم

الطبقات الكبرى ج2/ص243

أخبرنا محمد بن عمر حدثني هشام بن سعد عن زيد بن أسلم عن أبيه عن عمر بن الخطاب قال كنا عند النبي صلى الله عليه وسلم وبيننا وبين النساء حجاب فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم اغسلوني بسبع قرب وأتوني بصحيفة ودواة أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا فقال النسوة ائتوا رسول الله صلى الله عليه وسلم بحاجته قال عمر فقلت اسكتهن فإنكن صواحبه إذا مرض عصرتن أعينكن وإذا صح أخذتن بعنقه فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم هن خير منكم